ظهور مسیحیت

مسیحیت دینی است، که از جهاتی در میان ادیان زنده جهان منحصر به ‌فرد است؛ درحقیقت، این دین از درون دینی دیگر، یعنی یهود، متولد شد و تاریخ و متون مقدس آن را با تفسیری خاص، به صورت کامل، پذیرفت. ویژگی
چهارشنبه، 19 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ظهور مسیحیت
 ظهور مسیحیت

نویسنده: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

 

مسیحیت دینی است، که از جهاتی در میان ادیان زنده جهان منحصر به ‌فرد است؛ درحقیقت، این دین از درون دینی دیگر، یعنی یهود، متولد شد و تاریخ و متون مقدس آن را با تفسیری خاص، به صورت کامل، پذیرفت. ویژگی دیگر این آیین شخصیتی است که برای بنیان‌گذار خود قائل است. در واقع بنیان‌گذار این آیین، محور اصلی این دیانت است و به مثابه یک ابزار یا واسطه صرف قلمداد نمی‌شود. به دیگرسخن، بنیان‌گذار این آیین خود خداست که مجسم شده است.
در خصوص تاریخ ظهور این دین چند موضوع اهمیت دارد. بستر فرهنگی، دینی و سیاسی پیدایش این دین، تولد و زندگی بنیان‌گذار آن، تعالیم وی و پایان حیات او موضوعاتی است که باید به آن‌ها بپردازیم.

1. بستر پیدایش مسیحیت

مسیحیت در حدود دوهزار سال پیش در سرزمین فلسطین ظهور یافت. بی‌شک عوامل فرهنگی، دینی، سیاسی و حتی جغرافیایی، در شکل اولیه این دین و تحولات پس از آن بی‌تأثیر نبوده است. بنابراین، لازم است به اختصار محیطی را که این دین در آن ظهور کرد، از جهات گوناگون بررسی کنیم.

الف) جغرافیای سیاسی

منطقه فلسطین در عهد ظهور مسیحیت بخشی از امپراتوری بزرگ روم بود. این امپراتوری با قدرت عظیم خود توانسته بود از جهاتی مانند شهرسازی، جاده‌های بین شهری، پل‌ها و معابر مستحکم، و ایجاد امنیت در آن‌ها کشوری آباد و متمدن ایجاد کند. از سویی دیگر، امپراتوری روم باستان از نظامی حقوقی و قانونی عالی و منظم نیز برخوردار بوده است. در این میان، امکانات رفت‌وآمد آسان و توأم با امنیت، یکی از عواملی بود که زمینه‌ساز پیشرفت مسیحیت شد. هرچند ظهور این دین در بطن یک امپراتوری قدرتمند، اجازه هرگونه خودنمایی سیاسی را از این دین می‌گرفت؛ از همین‌رو، این امکان وجود نداشت که حضرت عیسی (علیه‌السلام) نظامی حکومتی را ایجاد کند، امری که در دو دین یهود و اسلام به راحتی روی داد، اما به هر روی نمی‌توان از تأثیر این امپراتوری در پیشرفت مسیحیت غافل ماند؛ زیرا اگر سلطه امپراتوری روم نبود، یهودیان تهدیدی بزرگ برای این کیشی جدید بودند.

ب) اوضاع فرهنگی

فرهنگ یونانی را می‌توان مهم‌ترین عنصر فرهنگی عصر ظهور مسیحیت در امپراتوری روم به شمار آورد. از زمان کشورگشایی اسکندر و ایجاد امپراتوری یونان در قرن چهارم پیش از میلاد، فرهنگ یونانی، که جاذبه فراونی داشت، فرهنگ غالب در دنیای مدیترانه آن زمان گشت؛ به گونه‌ای که حتی زبان یونانی، به زبان دوم و زبان علمی مردم این نواحی مبدل شد. همین زبان مشترک سبب شد که مبلغان مسیحی به راحتی با همه اقوام ارتباط برقرار کنند. «ارل کرنر»، نویسنده مسیحی درباره مقایسه نقش یونان و روم در ظهور مسیحیت می‌نویسد:
سهم روم در آماده‌سازی شرایط برای ظهور مسیحیت هر چقدر مهم بوده باشد، باز تحت‌الشعاع تأثیر محیط فرهنگی‌ای قرار دارد که اندیشه یونان عرضه کرده بود. اگر شهر رم محیط سیاسی لازم برای بسط مسیحیت را فراهم کرد، این آتن بود که محیط و زمینه‌ی فرهنگی مورد نیاز برای اشاعه پیام انجیل را مهیّا ساخت. اگر رومی‌های یونان را از لحاظ سیاسی در تصرف آوردند، یونانی‌ها نیز از نظر فرهنگی روم را فتح کردند؛ چنان‌که «هوراس» نیز در اشعار خود بیان کرده است. اگر رومی‌ها پرتحرک، جاده‌های خوب، پل‌های مستحکم و بناهای پرشکوه ساختند، ولی عمارت عظیم اندیشه را یونانی‌ها برپا داشتند. بر اثر نفوذ یونان بود که فرهنگ روستایی حاکم بر جمهوری نخستین روم، جای خود را به فرهنگ معنوی امپراتوری داد. (1)
به هرحال، خردگرایی یونانی زمینه را فراهم کرد تا مخاطبان اولیه مسیحیت در امپراتوری روم، این دین جدید را با ادیان دیگر سنجیده، برتری آن را به خوبی دریابند؛ به بیانی دیگر، فلسفه یونان ذهن انسان‌ها را متوجه مفاهیمی بالاتر و عالمی برتر کرد و این امر زمینه‌ای برای پذیرش مسیحیت شد.

ج) اوضاع دینی

اگر همه امپراتوری روم را به عنوان زادگاه مسیحیت در نظر بگیریم، این منطقه را به لحاظ دینی باید از دو جنبه بررسی کنیم:
از یک‌سو، در امپراتوری روم، ادیان رومی و یونانی متعددی وجود داشت که در آن‌ها مظاهر طبیعت پرستیده می‌شد. این‌ها ادیانی بودند که مسیحیت در اولین سال‌های گسترش خود با آن‌ها ارتباط یافت و بسیاری بر آنند که «مسیحیت آموزه‌های بسیاری را از این ادیان به عاریت گرفت». (2)
ازسوی دیگر، همان‌گونه که بیان شد، مسیحیت از درون آیینی دیگر، یعنی یهودیت، تولد یافت و بسیاری از آموزه‌های این دین زمینه‌ساز رشد و بالندگی مسیحیت شد. تأکید بر خدای یگانه، امید به مسیحای نجات‌دهنده قوم، و مجموعه عهد قدیم به عنوان متونی مقدس، که در آن‌ها بسیاری از تعالیم عیسی وجود داشت، و حتی آمدن مسیح موعود را وعده داده بود، از جمله این آموزه‌هاست؛ حتی کنیسه‌های یهودی بهترین مکان برای وعظ مسیح و نخستین مبلّغان مسیحی بود و آنان مخاطبان خود را در آن مکان‌ها می‌یافتند. (3)

2. عیسی مسیح

ماجرای تولد، زندگی، تعالیم و پایان زندگی زمینی حضرت عیسی، در چهار انجیل «متی»، «مرقس»، «لوقا» و «یوحنا»، که در ابتدای مجموعه عهد جدید (4) واقع شده‌اند، آمده است. ماجرای تولد عیسی در دو انجیل متی و لوقا ذکر شده است. دراین باره در انجیل متی آمده است:
واقعه تولد عیسی مسیح به این شرح است: مریم، مادر عیسی، که در عقد یوسف بود، قبل از ازدواج او، به‌وسیله روح‌القدس آبستن شد. یوسف، که سخت پایبند اصول اخلاقی بود، بر آن شد که نامزدی خود را بر هم بزند، اما در نظر داشت این کار را در خفا انجام دهد تا مبادا مریم بی‌آبرو شود. او غرق در این‌گونه افکار بود که به خواب رفت. در خواب فرشته‌ای را دید که به او گفت: «یوسف، پسر داود! از ازدواج با مریم نگران نباش؛ کودکی که در رحم اوست، از روح‌القدس است. او پسری خواهد زایید و تو نام او را عیسی (یعنی نجات‌دهنده) خواهی نهاد؛ چون او قوم خود را از گناهانشان خواهد رهانید». (5)
حضرت عیسی، معجزه‌آسا، در شهر اورشلیم متولد می‌شود و «هردوس» پادشاه توسط چند مجوس (زردشتی)، که از مشرق ستاره عیسی را دیده و برای زیارت او آمده بودند، از تولد او با خبر می‌شود و کمر به قتل او می‌بندد. از این‌رو، «یوسف» و «مریم» به فرمان خدا طفل را برداشته، به مصر می‌گریزند، اما پس از مرگ هردوس به شهر ناصره در استان جلیل باز می‌گردند. (6)
درباره کودکی و نوجوانی عیسی سخن‌چندانی در اناجیل نیست. ماجرا از زمان رسالت و مأموریت آن حضرت آغاز می‌شود: یحیای تعمیددهنده، که معاصر عیسی و تنها چند ماه از او بزرگ‌تر بود، جلوتر از عیسی برانگیخته شد و مردم را به توبه دعوت کرد و آنان را در «رود اردن» غسل داد. او آمدن قریب‌الوقوع مسیح را وعده داد. عیسی تقریباً در سی سالگی به کنار رود اردن رفت و به دست یحیای‌تعمیددهنده غسل تعمید داده شد. «پس از تعمید، در همان لحظه که عیسی از آب بیرون می‌آمد، آسمان باز شد و یحیا روح خدا را دید که به شکل کبوتری پایین آمد و بر عیسی قرار گرفت. آن‌گاه ندایی از آسمان در رسید که «این فرزند عزیز من است که از او خشنودم». (7) حضرت عیسی پس از اینکه در مقابل آزمایش و وسوسه‌های شیطان سربلند بیرون آمد، کار خود را آغاز کرد او دوازده حواری (شاگرد) بر می‌گزیند و به تبلیغ تعالیم خود می‌پردازد. درواقع، ابزار کار او دو چیز است: یکی سخن گیرا و دل‌نشین، و دیگری معجزات شگفت‌آور، او بیماران لاعلاج را شفا می‌داد و حتی گاه مردگان را نیز زنده می‌کرد؛ بدین ترتیب، او در سراسر سرزمین فلسطین پرآوازه شد و طرف‌دارانی یافت.

3. تعالیم عیسی (علیه‌السلام)

فکر نکنید که من آمده‌ام تا تورات و نوشته‌های پیامبران را منسوخ نمایم؛ نیامده‌ام تا منسوخ کنم، بلکه [آمده‌ام] تا به کمال برسانم. (8)
همان‌طور که این بیان پیداست و در جای دیگری بیان شد، حضرت عیسی (علیه‌السلام) نظام اعتقادی و عملی عهد قدیم را می‌پذیرد و بر آن صحه می‌گذارد.
او بر پرستش خدای یگانه تأکید می‌کند و درباره معاد سخن می‌راند. (9) بنابراین، او همان عقاید و اعمال عهد قدیم را می‌پذیرد، اما از سخنان او بر می‌آید که آنچه به نظر او نیاز به اصلاح دارد و در یهودیت آن زمان تحریف شده بود، اصول اعتقادی و شرعی ظاهری نبوده، بلکه مشکل مبدل شدن دین به مجموعه‌ای خشک و بی‌روح بوده است. باب بیست‌وسوم انجیل متی به خوبی این أمر نشان می‌دهد. در قسمتی از این باب آمده است:
وای بر شما ای ملایان و فریسیان ریاکار! شما از نعنا و شوید و زیره ده‌یک می‌دهید، اما مهم‌ترین احکام شریعت را، که عدالت و رحمت و صداقت است، نادیده گرفته‌اید، شما باید این‌ها را انجام دهید و در عین‌ حال از انجام سایر احکام غفلت نکنید. ای راهنمایان کور که پشه را صافی می‌کنید و شتر را می‌بلعید! و‌ای بر شما ای ملایان و فریسیان ریاکار! شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک می‌کنید، درحالی که درون آن از ظلم و ناپرهیزی پر است؛ ای فریسی کوردل! اول درون پیاله را پاک کن که، در آن صورت، بیرون آن هم پاک خواهد شد. (10)
در فقره‌ای دیگر وقتی یکی از دانشمندان فریسی از او درباره بزرگ‌ترین احکام شریعت می‌پرسد، او چنین پاسخ می‌دهد:
خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار؛ این اولین و بزرگ‌ترین حکم شریعت است. دومین حکمی که به همان اندازه مهم، شبیه اولی است؛ یعنی همسایه خود را مانند خویش دوست بدار. در این دو حکم، تمام تورات و نوشته‌های انبیا خلاصه شده است. (11)
این دوستی و محبت با هم‌نوع که مانند دوست داشتن خداست، شامل حال دشمنان نیز می‌شود:
شنیده‌اید که همسایه خود را دوست بدار و با دشمن خویش دشمنی کن، اما من به شما می‌گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانی که به شما جفا می‌رسانند، دعا کنید. (12)
از این عبارت و دیگر عبارت‌های اناجیل بر می‌آید که یهودیت در آن زمان به صورت مجموعه‌ای از اعتقادات و اعمال خشک و بی‌روح درآمده بود؛ از این‌رو، حضرت عیسی تأکید می‌کند اگر چه باید آن اعتقادات را دارا باشید و آن اعمال را انجام دهید، باید بدانید اصل دین عدالت و محبت است.

4. پایان زندگی زمینی حضرت عیسی

پایان زندگی زمینی حضرت عیسی با اندکی تفاوت در هر چهار انجیل آمده است. رومیان با پافشاری سران یهودی و با خیانت یکی از حواریان به نام «یهودای اسخریوطی»، حضرت عیسی را به صلیب می‌کشند. ماجرای صلیب در روز جمعه اتفاق افتاد و آن حضرت چند ساعت بالای صلیب بود، تا اینکه در عصر همان‌ روز جان سپرد. سپس او را دفن کرده، سنگی بر روی قبر گذاشتند و مأمورانی در کنار قبر برای نگهبانی گماردند. در صبح روز یکشنبه (سه روز بعد) برخی از زنان پیرو عیسی برای زیارت به کنار قبر می‌روند و می‌بینند که سنگ روی قبر نیست و کفن خالی از جسد است. پس از آن، حضرت عیسی بر افراد متعددی ظاهر می‌شود. این حادثه، «رستاخیز عیسی » یا «قیام او از مردگان» خوانده می‌شود. گفتنی است حضرت عیسی حدود پنجاه روز دیگر در روی زمین بود و پس از آن با وعده بازگشت قریب‌الوقوع خود، به آسمان عروج کند.

«پطرس » و «پولس»

ماجرای زندگی و به صلیب کشیدن حضرت عیسی در اناجیل پایان می‌یابد. در مجموعه عهد جدید به دنبال چهار انجیل، کتاب «اعمال رسولان» آمده است.
این کتاب با عروج حضرت عیسی، که گفته می‌شود در حدود سال سی میلادی روی داده، آغاز می‌شود و به حوادث پس از آن حضرت تا حدود سال شصت میلادی می‌پردازد. قهرمانان اصلی این کتاب دو شخصیت به نام‌های پطرس و پولس هستند.
پطرس: او نخستین و بزرگ‌ترین حواری حضرت عیسی است. از اناجیل بر می‌آید که او در بسیاری از اوقات همراه عیسی بوده و روی سخن آن حضرت با او بوده است؛ از این‌رو، بی‌شک او را باید نزدیک‌ترین فرد به حضرت عیسی (علیه‌السلام) دانست؛ تاجایی که از فقراتی از اناجیل بر می‌آید که حضرت عیسی او را به جانشینی خود منصوب کرد و رهبری امت مسیحی را بر عهده او گذاشت:
عیسی گفت: ای شمعون پسر یونا!... به تو می‌گویم که تو پطرس [صخره] هستی و من بر این صخره، کلیسای (13) خود را بنا می‌کنم و نیروهای مرگ هرگز بر آن چیره نخواهد شد و کلیدهای پادشاهی آسمانی را به تو می‌دهم. آنچه تو در زمین منع کنی، در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را بر زمین جایز بدانی، در آسمان جایز دانسته خواهد شد. (14)
در فقره‌ای دیگر آمده است:
بعد از صبحانه، عیسی به شمعون پطرس گفت: «ای شمعون پسر یونا! آیا مرا بیش از این‌ها محبت می‌نمایی؟» پطرس جواب داد: «آری، ای خداوند! تو میدانی که تو را دوست دارم». عیسی گفت: «پس به برّه‌های من خوراک بده»، بار دوم پرسید: «ای شمعون پسر یونا! آیا مرا محبت می‌نمایی؟» پطرس جواب داد: «ای خداوند! تو می‌دانی که تو را دوست دارم». عیسی به او گفت: «پس از گوسفندان من پاسداری کن». سومین بار عیسی از او پرسید: «ای شمعون پسر یونا! آیا مرا دوست داری؟» پطرس از اینکه بار سوم از او پرسید آیا مرا دو دست داری، آزرده خاطر شده، گفت: «خداوند! تو از همه چیز اطلاع داری؛ تو می‌دانی که تو را دوست دارم». عیسی گفت: «گوسفندان مرا خوراک بده». (15)
از این دو فقره به خوبی بر می‌آید که حضرت عیسی دو وظیفه رهبری امت و سرپرستی دینی را برعهده پطرس قرار داده است.
پولس: دانشمندی یهودی که به گفته خودش حضرت عیسی را در زندگی زمینی‌اش ندیده است. او پس از حضرت عیسی به شکنجه و آزار مسیحیان می‌پردازد؛ تا اینکه به گفته کتاب اعمال رسولان، ناگهان با روی‌دادن مکاشفه‌ای برای او، کیش خود تغییر می‌دهد:
و اما پولس که از تهدید و کشتار پیروان مسیح هیچ کوتاهی نمی‌کرد، نزد کاهن اعظم اورشلیم، رفت و از او معرفی‌نامه‌هایی خطاب به کنیسه‌ها و عبادت‌گاه‌های دمشق، پایتخت سوریه، خواست تا ایشان با او در امر دستگیری پیروان عیسی، چه مرد و چه زن، همکاری کنند و او بتواند ایشان دست‌بسته به اورشلیم بیاورد.
پس او رهسپار شد. در راه نزدیکی دمشق ناگهان نوری خیره‌کننده از آسمان گرداگرد پولس تابید؛ به طوری که بر زمین افتاد و صدایی شنید که به او می‌گفت: «پولس! چرا این‌قدر مرا رنج می‌دهی؟» پولس پرسید: «آقا شما کیستید؟» آن صدا جواب داد: «من عیسی هستم؛ همان کسی که تو به او آزار می‌رسانی! اکنون برخیز؛ به شهر برو و منتظر دستور من باش». همسفرفان پولس مبهوت ماندند؛ چون صدایی می‌شنیدند، ولی کسی را نمی‌دیدند! وقتی پولس به خود آمد و از زمین برخاست، متوجه شد که چیزی نمی‌بیند؛ پس دست او را گرفتند و به دمشق بردند. در آنجا سه روز نابینا بود و در این مدت چیزی نخورد و ننوشید. در دمشق شخصی مسیحی به نام «حنانیا» زندگی می‌کرد. خداوند در رؤیا به او فرمود: حنانیا! حنانیا جواب داد: «بلی، ای خداوند!» خداوند فرمود: «برخیز و به کوچه راست، به خانه یهودا برو و سراغ پولس طرسوسی را بگیر؛ الآن او مشغول دعاست. من در رؤیا به او نشان داده‌ام که شخصی به نام حنانیا می‌آید و دست بر سر او می‌گذارد تا دوباره بینا شود!» حنانیا عرض کرد: «خداوندا! ولی من شنیده‌ام که این شخص به ایمان‌داران اورشلیم بسیار آزار رسانده است! و می‌گویند از طرف کاهنان اعظم اجازه دارد که تمام ایمان داران دمشق را نیز بازداشت کند!» اما خداوند فرمود: «برو و آنچه می‌گویم، انجام بده؛ چون او را انتخاب کرده‌ام تا پیام مرا به قوم‌ها و پادشاهان و همچنین، بنی‌اسرائیل برساند؛ من به او نشان خواهم داد که چقدر باید در راه من زحمت بکشد». پس حنانیا رفته، پولس را یافت و دست خود را بر سر او گذاشت و گفت: «برادر پولس! خداوند، یعنی همان عیسی که در راه به تو ظاهر شد، مرا فرستاده است که برای تو دعا کنم تا از روح‌القدس پر شوی و چشمانت نیز دوباره بینا شود». در همان لحظه، چیزی مثل پولک از چشمان پولس افتاد و بینا شد. او بی‌درنگ برخاست و غسل تعمید یافت؛ سپس غذا خورد و قوت گرفت و چند روز در دمشق، نزد ایمان‌داران، ماند. آن‌گاه به کنیسه‌های یهود رفت و به همه اعلام می‌کرد که عیسی در حقیقت فرزند خداست! (16)
در کتاب «اعمال رسولان» تا باب نهم، فعالیت‌های حواریان، در رأس آن‌ها پطرس، بیان شده است. در این باب، پولس مطرح می‌شود و در سه باب بعدی نیز سخن از پطرس است، اما از اینجا به بعد پطرس به دست فراموشی سپرده می‌شود و سخن از پولس و مسافرت‌های اوست. او به شهرهای امپراتوری روم سفر کرده، گونه‌ای خاص از مسیحیت را تبلیغ می‌کرد. درواقع، نظام اعتقادی‌ای که او تبلیغ می‌کرد، با نظام اعتقادی یهود، که حواریون را در آن پرورش یافته بودند، کاملاً مغایر بود. این نظام اعتقادی بر محور یک مسیح‌الوهی می‌چرخید.
در بعد عملی، وی رعایت احکام شریعت یهودی را برای غیر یهودیانی که مسیحی می‌شدند، لازم نمی‌دانست. بنابراین، آیینی که او ترویج و تبلیغ می‌کرد، با اعتقادات و اعمال مورد قبول حواریان کاملاً متفاوت بود. (17) به هرحال، بخشی از اندیشه‌ها و فعالیت‌های پولس، در کتاب اعمال رسولان، و بخشی دیگر در رساله‌هایی که او به مسیحیان شهرهای گوناگون نوشته و در مجموعه عهد جدید موجود است، یافت می‌شود.

نزاع بین دو جناح

از عهد جدید بر می‌آید که درگیری سختی بین دو جناح حواریان- در رأس آن‌ها پطرس از یک‌سو، و جناح پولس از سوی دیگر- در جریان بوده است. درحقیقت، پولس مأموریت الهی پطرس را می‌پذیرفت، اما مدعی بود که:
درواقع همان خدایی که مرا برای هدایت غیریهودیان به کار گرفته، پطرس را نیز برای هدایت یهودیان مقرر داشته؛ زیرا خدا به هریک از ما رسالتی خاص بخشیده است. (18)
بنابراین، او عملاً قلمرو مأموریت پطرس را محدود ساخته، آن را به منطقه یهودی‌نشین منحصر می‌کند. درحالی که براساس این ادعا حوزه مأموریت پولس بسیار وسیع‌تر (سراسر امپراتوری روم) بوده است. به نظر می‌رسد که این تقسیم مأموریت، به گونه‌ای مسالمت‌آمیز صورت نگرفته است. در فقره‌ای از رساله پولس به اهل «غلاطیه» آمده است:
اما وقتی پطرس به «انطاکیه» آمد، روبه‌رو با او مخالفت کردم؛ زیرا کاملاً مقصر بود؛ از آن‌رو که پیش از رسیدن عده‌ای از طرف یعقوب او با غیریهودیان غذا می‌خورد، اما با رسیدن آن‌ها خود را کنار کشید و دیگر نمی‌خواست با غیریهودیان غذا بخورد، مبادا اهل فتنه را برنجاند. سایر مسیحیان یهودی نژاد از ریاکاری او تقلید کردند؛ به طوری که حتی برنابا نیز تحت تأثیر دورویی آن‌ها قرار گرفت، اما وقتی دیدم رفتار آنان با حقیقت انجیل سازگار نیست، در حضور همه به پطرس خطاب کرده، گفتم: «اگر تو با اینکه یهودی هستی، مانند غیریهودیان زندگی می‌کنی و نه مانند یهودیان، چطور می‌توانی غیریهودیان را مجبورسازی که مانند یهودیان زندگی کنند؟» ما، که یهودی مادرزاد هستیم و نه غیریهودی گناهکار، خوب می‌دانیم که هیچ‌کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملاً نیک محسوب نمی‌شود، بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب می‌گردد. ما خود نیز به عیسی مسیح ایمان آوردیم تا به وسیله ایمان، و نه با اجرای شریعت، نیک شمرده شویم؛ نه فقط ما، بلکه هیچ بشری از راه انجام احکام شریعت نمی‌تواند نیک محسوب شود. (19)
بنابراین، پولس نه تنها آشکارا با پطرس مخالفت می‌کند، بلکه او را به دورویی متهم می‌سازد. او در فقره‌ای دیگر به اهالی غلاطیه، که گویا تحت تأثیر مخالفان پولس قرار گرفته‌اند، حمله می‌کند و با ناسزاگویی، آنان را به نادانی حماقت متهم می‌سازد. (20)

نتیجه نزاع تا پایان قرن اول

این درگیری به پیروزی پولس و انزوای پطرس انجامید؛ پیروزی و شکستی که به تدریج صورت گرفت. «جان، بی، ناس»، نویسنده مسیحی، می‌گوید:
پولس حواری را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده‌اند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرف‌داران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت؛ به طوری که آن‌ها اهمیت، موقع و مقام خود را بر اثر مساعی [تلاش] پولس از کف دادند؛ ولی اهمیت او بیشتر از آن جهت است که وی اصول لاهوت [عالم غیب] و مبادی‌الوهی (تئولوژیک) خاصی را به وجود آورد. (21)
دیگری می‌گوید:
پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است، مخصوصاً توسط عده‌ای از نویسندگان در پایان قرن اخیر، که آنقدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است. (22)
جان، بی. ناس نویسنده کتاب «تاریخ جامع ادیان»، علت موفقیت پولس را تبلیغ او برای غیریهودیان می‌داند. در حقیقت، افکاری از قبیل مسیح بودن عیسی، قیام او از قبر و رجعت او، نزد غیریهودیان بیگانه بود؛ از این‌رو، وی مسیحیت را به گونه‌ای مطرح کرد که برای آنان دریافتنی باشد. (23) دیگری می‌گوید پولس به اندیشه‌های ادیان شرک‌آلود، لباسی مسیحی پوشانید؛ بنابراین، مسیحیت درواقع شرک را از بین نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت. (24)
مخالفان پولس، که مسیحیان یهودی‌الاصل بودند، الوهیت مسیح را قبول نداشتند و بر انجام شریعت موسوی تأکید می‌کردند. آنان مسیح را یکی از بزرگ‌ترین پیامبران خدا و همان مسیح منتظر می‌دانستند، اما با این همه، او را مانند دیگر انسان‌ها به شمار می‌آوردند. از اهمیت این گروه در سال هفتاد میلادی کاسته شد، اما از درون آن‌ها فرقه‌های «ابیونی»ها (احتمالاً به معنای فقرا) ظهور کرد؛ فرقه‌ای که تا قرن چهارم نیز رواج داشت. ابیونی‌ها عیسی را مسیح می‌دانستند، ولی اعتقاد به الهی بودن او را رد می‌کردند. آن‌ها پولس قدیس را به سبب این تعلیم که عیسی پسر خداست، کافر می‌دانستند؛ چرا که بر این باور بودند که عیسی انسانی بیش نیست. (25)
پطرس و پولس در سال 64 میلادی در شهر رم کشته شدند، اما درگیری بین دو اندیشه ادامه یافت. اندیشه‌های پولس، که در زمان حیات او سلطه‌ای نسبی یافته بود، تا پایان قرن اول نیز بر غلبه آن افزوده می‌شد.

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. بی. ناس، جان، «تاریخ جامع ادیان»، ص 609-619.
2. جوان، اُ. گریدی، «مسیحیت و بدعت‌ها»، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، فصل 1.
3. ویور، مری جو، «درآمدی بر مسیحیت»، فصل 3.
4. دورانت، ویل، «تاریخ تمدن»، ترجمه جمعی از مترجمان، ج 3، ص 675-693.
5. کرنز، «سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ» فصل 3 و 4.

پی‌نوشت‌ها:

1- کرنز، ارل، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، ترجمه آرمان رشدی، تهران، آموزشگاه کتاب مقدس، 1994، ص 19.
2- ر. ک. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، مترجم: جمعی از مترجمان، سازمان آموزش انقلاب اسلامی، 1367 ج3، ص 696 و 784.
3- ر. ک. کرنز، ارل، همان، ص 16-24؛ و. م. میلر، تاریخ کلیسای قدیم در امپراتوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین، تهران، حیات ابدی، ص 10-22، مریل سی. تونی، معرفی عهد جدید، ترجمه ط میکائیلیان، حیات ابدی، 1362.
4- در بخش‌های بعدی به معرفی متون مقدس مسیحی و بخش‌های مربوط به آن خواهیم پرداخت.
5- انجیل متی، 1: 18-21.
6- همان، باب دوم.
7- همان، 3: 16-17.
8- همان، 5: 17.
9- همان، باب 22.
10- همان، 23: 23-26.
11- همان، 22: 37-40؛ انجیل مرقس 12: 28-34؛ انجیل لوقا، 10: 25-28.
12- همان، 5: 43-44.
13- کلیسا (Ecclesia) کلمه‌ای یونانی به معنای جامعه شهروندان است که در عهد جدید به معانی گوناگون به کار رفته که معروف‌ترین آن امت مسیحی است. «قاموس الکتاب‌المقدس، ص 788».
14- انجیل متی، 16: 17-19.
15- انجیل یوحنا، 21: 15-17.
16- اعمال رسولان، 9: 1-20.
17- در درس بعد به معرفی و بررسی مجموعه عهد جدید و به تفاوت‌های این دو نظام و پراکندگی آن‌ها در عهد جدید خواهیم پرداخت.
18- رساله پولس به غلاطیان، 2: 8-9.
19- همان، 2: 11-16.
20- همان، 3: 1-3.
21- بی ناس، جان، همان، ص 613.
22- گریدی، جوان اُ، مسیحیت و بدعت‌ها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، قم، انتشارات طه، 1377، همان، ص 47.
23- ر. ک. بی ناس، جان، همان، ص 617.
24- ر. ک. دورانت، ویل، همان، ج 3، ص 689 و 696.
25- ر. ک. گریدی، جوان اُ. همان، ص 43.

منبع مقاله :
سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم؛ (1394)، ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، قم: انتشارات کتاب طه، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما