محمد (ص) در تورات و انجیل

یحیی مَعمَدان و بشارت ظهور پیامبری نیرومند

طبق روایات اناجیل اربعه، یحیی معمدان، پسر خاله‌ی عیسی (علیه‌السلام) و فقط 6 ماه از او بزرگتر بود. در قرآن کریم درباره‌ی حضرت یحیی شرح و تفصیلی نیست؛ تنها گفته می‌شود که خداوند، از طریق فرشتگان، به
چهارشنبه، 26 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
یحیی مَعمَدان و بشارت ظهور پیامبری نیرومند
یحیی مَعمَدان و بشارت ظهور پیامبری نیرومند

نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضل‌الله نیک‌آیین

 


طبق روایات اناجیل اربعه، یحیی معمدان (1)، پسر خاله‌ی عیسی (علیه‌السلام) و فقط 6 ماه از او بزرگتر بود. در قرآن کریم درباره‌ی حضرت یحیی شرح و تفصیلی نیست؛ تنها گفته می‌شود که خداوند، از طریق فرشتگان، به زکریا، پدر یحیی بشارت داد که فرزند پسری بنام یحیی خواهد داشت که برکلام خدا شهادت خواهد داد و یکی از پیامبران متّقی و پاکیزه و عزیز و ارجمند خداوند خواهد بود. (2) بهرحال، از دوران صباوت و شباب یحیی (علیه‌السلام) اطّلاعی در دست نیست؛ فقط می‌دانیم که اهل ناصره بود و قبل از ظهور، در بیابانها با خوردن ملخ و عسل سدّ جوع می‌کرد، بدنش را با پارچه‌ای که از موی شتر بافته بود، می‌پوشاند و بر روی آن کمربندی چرمین می‌بست. گفته می‌شود که یحیی به یکی از اسباط یهود بنام بنی‌حَصّای تعلّق داشت و بعدها از این طایفه فرقه‌ای از عیسویّان اوّلیه بنام ایبیونی بوجود آمدند که معتقد به اجتناب و پرهیز از لذّات دنیوی بودند. در واقع، واژه‌ی توصیفی «حصور» که در قرآن در وصف حضرت یحیی آمده و به معنای «پاکدامن از هر جهت» است، نشان می‌دهد که وی زندگی خود را در زهد و تقوی و فقر و قناعت و پرهیز از لذّات جسمانی سپری کرده است. تا هنگامی که حضرت یحیی در سی‌سالگی یا سی‌وچندسالگی رسالت خود را در زمینه‌ی فراخواندن گناهکاران پشیمان و آماده‌ی توبه و تعمید دادن آنان با آب - یعنی آب توبه و پاکی بر آنها ریختن - بمنظور آغاز یک زندگی نوین آغاز کرد، کسی او را ندیده و چیزی درباره‌ی دوران جوانی وی نشنیده بود. آنگاه که یحیی (علیه‌السلام) ظهور کرد و به تعلیم توبه و تعمید با آب پرداخت، جماعات بزرگی به بیابانهای یهودیّه سفر می‌کردند تا مواعظ آتشین این پیامبر جدید خداوند را بشنوند و یهودیان توبه کار نیز از وی درخواست می‌کردند که آنان را در آبهای رود اردن تعمید کند. یحیی کَهَنه و فریسیان باسواد ولی کهنه‌پرست و افراطی یهود را سخت سرزنش می‌کرد و صَدُوقیان (3) آگاه و خِردگرا را به مجازات و انتقامی که در راه بود، تهدید می‌نمود. یحیی (علیه‌السلام) می‌گفت که او فقط آنان را با آب که علامت و آیت خلوص نیّت و پاکی قلوب از طریق توبه و ریاضت است تعمید می‌دهد و اعلام می‌کرد که پس از او پیامبری خواهد آمد که مردم را با روح قدوسی و آتش تعمید خواهد کرد؛ او کسی است که گندم خالص را در انبارها جمع می‌نماید ولی کاه را در آتشی خاموش‌نشدنی خواهد سوزاند. یحیی همچنین اعلام کرد که آنکه بعد از او خواهد آمد آنچنان در قدرت و جلال بر او برتری دارد که وی حتّی قابل نیست خم شود و بند نعلین آن پیامبر را باز کند. (4)
در جریان یکی از همین مراسم عظیم تعمید در آب رود اردن به رهبری حضرت یحیی بود که عیسای ناصری (علیه‌السلام) نیز به ساحل رود اردن قدم نهاد و به دست یحیی (علیه‌السلام) مانند دیگران تعمید داده شد.
و در اینجا باید به روایات مختلف اناجیل اربعه در این زمینه توجه کرد. نویسندگان اناجیل مرقس و لوقا که این رخداد را گزارش داده‌اند (5)، خبر از آن ندارند که نویسنده‌ی انجیل متّی مطالبی هم از قول یحیی خطاب به عیسی نقل کرده است، وی می‌نویسد: یحیی به عیسی گفت: «من باید به دست تو تعمید شوم و تو نزد من آمده‌ای؟» و عیسی پاسخ داد: پیروی از شریعت را تکمیل کنیم.» (6) و آنگاه یحیی عیسی را تعمید کرد. در سه تا از انجیلها (غیر از انجیل یوحنّا) آمده است که وقتی عیسی (علیه‌السلام) از آب بیرون آمد، روح رسالت در هیئت یک کبوتر بال و پرزنان بر سر او فرود آمد و ندایی شنیده شد که می‌گفت: «این پسر محبوب من است که از او سخت رضایت دارم.»
و امّا نویسنده‌ی انجیل چهارم (انجیل یوحنّا) کوچکترین اطّلاعی از حادثه‌ی تعمید عیسی (علیه‌السلام) بدست یحیی (علیه‌السلام) ندارد و فقط می‌گوید که وقتی یحیی معمدان عیسی را دید، فریاد برآورده گفت: «نگاه کنید برّه‌ی خدا را.» (7) نویسنده‌ی این انجیل وانمود می‌کند که آندریاس یکی از حواریون یحیی (علیه‌السلام) بود که استاد خود را ترک کرد و با برادرش شمعون نزد عیسی (علیه‌السلام) آمد، داستانی که تناقض آشکار آن با اظهارات نویسندگان دیگر اناجیل باعث خجالت است (8). در انجیل لوقا اصولاً این داستان صورت دیگری دارد: در اینجا حضرت عیسی (علیه‌‌السلام) شمعون (پطرس) را قبل از آنکه حواری او شود، می‌شناسد (9) و شرایطی که باعث می‌شود آن استاد بزرگ پسران یونس و زِبِدی را در جرگه‌ی حواریون خود بپذیرند، در نظر انجیل نویسان دیگر مطلقاً ناشناخته و بیگانه است. (10) اناجیل اربعه‌ی کلیسای آیین تثلیث حاوی مطالب متناقض و متنافر فراوان درباره‌ی مکالمه‌ی این رسولان دوگانه‌ی پسرخاله‌ی یکدیگر است. در انجیل چهارم می‌خوانیم که یحیی معمدان پس از پایان عمل تعمید عیسی را شناخت زیرا در آن لحظه «روحی» در هیئت یک کبوتر از آسمان فرود آمد و در او جای گرفت. (11) و حال آنکه نویسنده‌ی انجیل لوقا می‌گوید که حضرت یحیی (علیه‌السلام) حتّی از زمانی که در رحم مادرش جنینی بیش نبود، عیسی (علیه‌السلام) را می‌شناخت و او را که جنین جوانتری (یا نطفه‌ی تازه منعقد شده‌ای) در تخمدان مریم بود، پرستش می‌کرد. (12) و آنگاه، برای تکمیل این اباطیل، انجیل متّی یادآور می‌شود که حضرت یحیی از زندان - که در همانجا سر پرشورش را از تن شریفش جدا کردند - به عیسی (علیه‌السلام) پیام می‌فرستد که تو کیستی و کیفیّت واقعی رسالتت چیست (13)؟!
در سؤالاتی که کاهنان و لاویان و خاخام‌ها از حضرت یحیی (علیه‌السلام) کرده‌اند، مطلبی نهائی و اسرارآمیز نهفته است. آنان از یحیی معمدان می‌پرسند: «آیا تو مسیحا هستی؟ آیا تو الیاس هستی؟» آیا تو آن پیامبر موعود هستی؟» و وقتی حضرت یحیی (علیه‌السلام) به هر سه سؤال پاسخ منفی می‌دهد، می‌گویند: «اگر تو مسیحا نیستی و الیاس هم نیستی و آن پیغمبر هم نیستی، پس چرا مردم را تعمید می‌دهی؟» (14) پس دست کم از انجیل یوحنّا، می‌توان بدرستی چنین استنتاج کرد که یحیی معمدان نه مسیحا بود، نه الیاس و نه آن پیغمبر. و اگر عیسویان وانمود کنند که از موضوع آن پیغمبر اطلاعی ندارند، باید سؤال کرد که آیا پاپها و اساقفه و بِطریقهایشان اتفاقاً خبر دارند که «آن پیغمبر» کیست؟ و اگر نمی‌دانند، پس واقعاً معلوم نیست که این اناجیل ساختگی و مملو از تحریف اصلاً چه فایده‌ای دارند؟ و امّا اگر، بالعکس، خود می‌دانند که آن پیغمبر کیست، پس چرا موذیانه سکوت اختیار کرده‌اند؟
در نقل قول فوق‌الذکر از انجیل یوحنّا، بوضوح اعلام شده که حضرت یحیی (علیه‌السلام) گفت که وی آن پیغمبر نیست و از سوی دیگر، انجیل متّی از حضرت عیسی (علیه‌السلام) نقل می‌کند که گفت: «هیچ انسان زاده از مادر از یحیی بزرگتر نیست» (15) آیا عیسی (علیه‌السلام) واقعاً چنین سخنی بر زبان آورده است؟ آیا یحیی معمدان از ابراهیم خلیل‌الله، موسی کلام‌الله و حضرت داود و عیسی روح‌الله‌ بزرگتر و اجلّ و ارفع بوده است؟ و اگر چنین باشد، عظمت و جلال او معلول چه عامل یا عواملی بوده است؟ اگر این شهادت عیسی (علیه‌السلام) بر فرزند زکریّا که «در بیابانها عسل صحرائی و ملخ» می‌خورد، درست و موثّق باشد، فقط می‌توان آن را معلول نفی مطلق امور دنیوی، زهد و تنهایی و از خودگذشتگی و پرهیزکاری کامل او از کلیّه لذّات دنیوی و هواهای نفسانی و دعوت گناهکاران به توبه کاری و البته مژده آمدن آن پیغمبر دانست. یا آنکه ارباب کلیساهای تثلیث خواهند گفت که عظمت و جلال یحیی (علیه‌السلام) به آن خاطر است که وی پسرخاله‌ی عیسی (علیه‌السلام) و معاصر او بود و بر رسالت عیسی (علیه‌السلام) شهادت داد؟ و امّا ارج و عظمت یک انسان یا یک پیامبر از طریق کارهایش و نتایج کارهایش تعیین و ارزیابی می‌شود. ما مطلقاً از تعداد افرادی که در نتیجه‌ی مواعظ حضرت یحیی (علیه‌السلام) و مراسم تعمید او تغییر عقیده و آیین داده‌اند یا به تعالیم وی گرویده‌اند، گزارش و اطّلاعی در دست نداریم و حتّی نمی‌دانیم که آیین توبه و تعمید حضرت یحیی (علیه‌السلام) بر رفتار یهودیان توبه‌کار نسبت به «برّ‌ه‌ی خداوند» تا چه درجه تأثیر داشته است؟
نویسندگان اناجیل متّی و لوقا می‌گویند که عیسی (علیه‌السلام) فرمود: «یحیی معمدان همان الیاس نبّی است (16) ولی انجیل یوحنّا گزارش می‌دهد که وی صریحاً به هیئت نمایندگی یهود گفت که «نه الیاس است، نه مسیحا و نه آن پیغمبر». (17)
اکنون آیا انصافاً می‌توان از این اناجیل آکنده از مطالب ضد و نقیض و بی‌ارتباط با یکدیگر به استنتاج درستی رسید؟ یا آنکه انسان باید خود برای حقیقت‌یابی تقلّا کند؟ بهرحال، این سؤالات، در واقع اتهاماتی بس بزرگ و مهمّ است که بسادگی از پاسخ به آنها طفره نمی‌توان رفت، این سؤالات به دو تن از پیامبران خدا ارتباط دارد نه افراد معمولی مانند نویسنده‌ی این کتاب؛ پیامبران دوگانه‌ای که «روح»، هردوی آنان را در ارحام مادرانشان خلق کرد و به نحو معجزه آسایی به دنیا آورد، یکی اصلاً پدری نداشت و والدین دوّمی، یکی عقیم بود و دیگری عنّین. اهمیّت و خطر اتهامات فوق‌الذکر وقتی آشکارتر می‌شود که به کیفیت اسناد مربوط یعنی اسنادی که آن مطالب ضد و نقیض در آنها تحریر شده، توجّه می‌کنیم زیرا راویان این اخبار نویسندگان اناجیل اربعه هستند، افرادی که گویا از روح‌القدس الهام می‌گرفته‌اند و سخنها و نوشته‌هایشان را باید ظاهراً ملکوتی پنداشت! ولی بدبختانه ملاحظه می‌شود که دروغ و جعل و تحریف و مکر و شیطانیّت در کار است و گریزی از آن نیست: حضرت الیاس باید قبل از آن پیغمبر بیاید (کتاب ملاخی نبی، فصل 4، آیات 5 - 4) و عیسی (علیه‌السلام) می‌گوید «یحیی الیاس است» و یحیی می‌گوید من الیاس نیستم» و این سخنان مثبت و منفی و نامربوط همه در کتب مقدّسه‌ی عیسویّت مندرج است!
مطلقاً امکان ندارد که از طریق خود این اناجیل به حقیقت یعنی به دین راستین خداوند پی‌برد؛ تنها راه خروج به روشنایی حقیقت آن است که آنها را زیر ذرّه‌بین توحید و اسلام قرار داد. فقط از چنین زاویه‌ای است که می‌توان حقّ را از باطل، سره را از ناسره و معتبر و موثّق را از قلابی و جعلی تشخیص داد. فقط با ایمان به وحدانیّت خداوند و کمک گرفتن از مکتب اسلام است که می‌توان مندرجات کتب مقدّسه‌ی عهد عتیق و جدید را غربال کرد، گندم خالص را جدا انباشت و کاه و خس و خاشاک را در آتشی خاموش نشدنی سوزاند.
باری، قبل از اثبات این مدّعی که آن پیغمبر و پیغمبری که ظهورش را حضرت یحیی (علیه‌السلام) پیشگویی کرد، هیچ‌کس جز حضرت محمّد (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نمی‌تواند باشد، باید توجّه جدّی خواننده‌ی عزیز را به یکی دو نکته‌ی مهم دیگر جلب کنم.
نخست باید یادآوری کرد که مسلمانان حدّ اعلای احترام و قداست را برای کلیّه پیامبران خدا بویژه آنان که چون یحیی (علیه‌السلام) و عیسی (علیه‌السلام) نامشان در قرآن کریم مذکور است، قائل هستند و اعتقاد دارند که حواریّون حضرت عیسی (علیه‌السلام) مردان مقدّس پرهیزکاری بوده‌اند و از فرشتگان خدا الهام می‌گرفته‌اند. و امّا چون نوشته‌های اصیل و واقعی و تحریف نشده‌ی آنان را در اختیار نداریم، حتّی یک لحظه نیز تصوّر نمی‌کنیم که یکی از آن خدمتگزاران خدا دروغ گفته باشد یا سخنان ملهم از ملکوت حواری دیگری را نقض کرده باشد.
نکته‌ی بسیار مهم دیگر آن است که در انجیل برنابا مطلقاً ذکری از حضرت یحیی (علیه‌السلام) در میان نیست و این سکوت برجستگی خاصّی دارد. در این انجیل آن جمله‌ی معروف درباره‌ی ظهور «پیامبری بس نیرومندتر از من» از قول حضرت عیسی (علیه‌السلام) نقل شده است. در آنجا، حضرت عیسی (علیه‌السلام) ضمن صحبت از روح محمّد (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) که قبل از ارواح همه‌ی پیامبران دیگر خلق شده می‌فرماید که او آن‌چنان جلال و قداست و عظمتی دارد که وقتی آمد عیسی (علیه‌السلام) خود را شایسته‌ی آن نمی‌داند که خم شود و بندهای نعلینش را باز کند. (18)
آن منادی بزرگ در بیابانها نیز ضمن مواعظ خود به جماعات یهود فریاد برمی‌داشت و می‌گفت که: «من شما را با آب تعمید می‌دهم و با آب تعمید به توبه کاری و بخشودگی گناهان رهنمون می‌شوم ولی پیامبر دیگری هست که بعد از من می‌آید و بس نیرومندتر از من است، آن‌چنان که من لایق باز کردن بند نعلینش نیستم؛ او شما را با روح و آتش تعمید خواهد داد.» انجیل‌نویسان این کلام را با کلمات متفاوت گزارش می‌دهند ولی در همه‌ی آنها همان حالت عرضه کردن والاترین مراتب احترام و ستایش در برابر شخصیّت برجسته‌ی قدّیسی و جلال ملکوتی آن پیامبر نیرومند احساس می‌شود. نوع بیان یحیی یا عیسی و مثال «بند نعلین» یکی از طبیعی‌ترین طرق توصیف شرقی در هنگام تقدیم مراتب میهمان‌نوازی و احترامات فائقه در برابر یک میهمان یا مسافرِ عزیز و ارجمند است. در شرق هنگامی که میهمانی از در می‌رسد، میزبان یا یکی از افراد خانواده جلو می‌دود تا کفشهایش را از پایش درآورد و او را مهربانانه بر متّکا و مخدّه‌ای بنشاند و هنگامی که میهمان عازم رفتن می‌شود، باز هم احترامات دیگری چون آماده کردن لباس و کفش و بدرقه تا مسافت معیّن نسبت به او انجام می‌گیرد.
بنابراین منظور یحیی یا عیسی آنست که اگر با آن پیامبر ملاقات کنند، حتّی خود را لایق باز کردن بند نعلین او نیز نمی‌دانند و مطلب مهمّی که از این بیان دستگیر می‌شود و در آن تردید نمی‌توان کرد، آنست که: آن پیامبر و ماهیت رسالتش از قبل بر همه‌ی انبیاء خدا تحت عناوین گوناگون چون آدُن، سیّد، سَرور، سلطان و غیره شناخته بوده است و گرنه پیغمبر پارسا و معصومی چون حضرت یحیی (علیه‌السلام) یا پیامبر بزرگ و مقدسی چون عیسی (علیه‌السلام) هرگز چنان متواضعانه و آگاهانه از وی سخن نمی‌گفت.
پس حالا فقط با مشکل تشخیص هویّت آن پیامبر روبرو هستیم. و برای انجام این مهم، باید دو مسأله جداگانه را به اثبات برسانیم:
یکی آنکه آن پیامبر حضرت عیسی (علیه‌السلام) نبود.
و دیگر آنکه آن پیامبر حضرت محمّد (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) بود.
همه می‌دانند که ارباب کلیسای عیسویّت، حضرت یحیی (علیه‌السلام) را همواره منادی ظهور حضرت عیسی (علیه‌السلام) و وابسته و تابع و زیردست وی قلمداد کرده‌اند. همه‌ی مفسّران و متخصّصان کلیسای عیسویّت عیسی (علیه‌السلام) را هدف و منظور و مقصود شهادت و رسالت یحیی (علیه‌السلام) دانسته‌اند. و اگرچه تقریرات و تحریرات حواریّون و حتّی اناجیل بعدی نیز بارها با توجّه به این رابطه‌ی یحیی و عیسی دستکاری و تحریف شده، ولی هنوز هم اشتباه و جعل و فساد نمی‌تواند از چشم تیزبین منتقدان و پژوهشگران بی‌غرض و مرض مخفی بماند.
پس نخست ثابت می‌کنیم که عیسی (علیه السلام) منظور و مقصود شهادت یحیی (علیه السلام) نبوده است زیرا:
1) همین قید زمان کوچک «بعد از من» عیسی (علیه‌السلام) را از امکان آن پیغمبر بودن محروم می‌کند. یحیی (علیه السلام) و عیسی (علیه‌السلام) معاصر بودند و اصلاً با تفاوت چندماه هم‌سن یکدیگر بودند. یحیی می‌گوید «آن کسی که بعد از من می‌آید، بس نیرومندتر از من خواهد بود. این قید «بَعد» نشان می‌دهد که آن پیغمبر در زمان نامعیّنی درآینده خواهد آمد و در زبان انبیاء - که در کتب مقدّسه‌ی عهد عتیق با آن آشنا هستیم - معمولاً به معنای یک یا چند دوران است. در میان صوفیان و عارفان و کسانی که عمر خود را به غور و تعمّق در مسائل روحانی می‌گذرانند، بسیار مشهور است که در پایان هر دوره یا «سیکل» - که معمولاً معادل پنج شش قرن در نظر گرفته می‌شود - یک روح یا خورشید نورانی که در اطرافش اقماری در حرکت هستند در نقاط مختلف جهان ظاهر می‌شود، جنبشها و تحوّلات مذهبی و اجتماعی بزرگ پدید می‌آورد که چندین نسل و دوره دوام پیدا می‌کند تا آنکه روح بزرگ یا پیامبر دیگری که بنوبه‌ی خود حواریون و انصار و اقماری دارد ظهور می‌کند و اصلاحات روشنگرانه‌ی عمیق تازه‌ای را باعث می‌شود. تاریخ دین راستین خداوند از زمان ابراهیم خلیل‌الله تا حضرت محمّد (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) نیز مشحون از چنین حوادث دوران‌ساز تحت رهبری و ارشاد ابراهیم، موسی، داود، زُرُبابِل و عیسی (علیهم‌السلام) و حضرت محمّد (صلی ‌الله‌ علیه و آله‌ و سلم) است. هر یک از این دورانهای تاریخی نیز ویژگیهای خصلتی خود را دارد. هر یک از آنها پیشرفتهایی را باعث می‌شود و تدریجاً به ضعف و پژمردگی می‌گراید تا آنکه روح نورانی دیگری وارد صحنه می‌شود و انقلاب تازه‌ای را باعث می‌گردد. تاریخ دین راستین خداوند نیز تا ظهور یحیی و عیسی و حواریون آنها عیناً به‌همین روال بوده است.
حضرت یحیی (علیه‌السلام) قوم خود را در یوغ آهنین رُم و ملک هرودیس، یهودی دست‌نشانده‌ی رُم و لژیونهای خدانشناس آنان یافت. یحیی با تأثر و رنج مشاهده کرد که کاهنان و روحانیون فاسد و خودخواه و منحرف یهودی قوم یهود را به گمراهی و ضلات کشانده‌اند، کتب مقدّسه‌ی عهد عتیق را تحریف کرده‌اند و ادبیّات خرافاتی پدرسالاری خود را جایگزین تعالیم خدایی موسی (علیه‌السلام) ساخته‌اند. یحیی دید که در دل مردم هنوز امید نجات و رستگاری وجود دارد زیرا تصوّرشان آنست که نیای بزرگشان ابراهیم آنان را نجات خواهد داد. و یحیی (علیه‌السلام) به آنان گفت که «ابراهیم فرزندانی چنین نمی‌خواهد زیرا آنان شایسته‌ی چنان پدری نیستند زیرا اگر الله بخواهد، قادر است که از این سنگها برای ابراهیم فرزندانی بیافریند. (19)» امّا یهودیان امید ضعیف دیگری داشتند که مسیحائی از اخلاف حضرت داود (همان روزها انتظار ظهورش را داشتند و امروزه نیز!) ظهور کند و سلطنت و فرمانروایی آن سلطان اورشلیم را احیاء نماید. ولی هنگامی که هیئت نمایندگی یهود از اورشلیم به یحیی (علیه‌السلام) گفتند: «آیا تو مسیحا هستی؟» وی با انزجار به این سؤال و تفحّصات دیگرشان پاسخ منفی داد. فقط خداوند علیم می‌داند که این روحانیون فاسد یهود، ضمن گفتار آتشین آن «پیامبر مقدس و رهرو بیابانها» چه سرزنشها و توبیخها و گوشزدهای شدید شنیدند - و البته کنیسه یا کلیسا صلاح ندانستند که آن پاسخهای خطرناک حضرت یحیی (علیه‌السلام) را به رشته‌ی تحریر درآورند.
و اکنون اگر ا‌ز همه‌ی غلوّها و مبالغه‌هایی که آشکارا به اناجیل افزوده شده صرفنظر کنیم، می‌توانیم احتمال دهیم که یحیی مَعمَدان، حضرت عیسی (علیه‌السلام) را به عنوان مسیحای راستین معرّفی کرده و به جماعات شنونده‌اش توصیه نموده باشد که از تعلیمات او و انجیل او پیروی کنند. امّا این را نیز می‌دانیم که وی آشکارا اعلام کرد که پیامبر دیگری در راه خواهد بود؛ او آخرین نور و روح بزرگ است و شأن و جلالش در پیشگاه قادر متعال آن‌چنان است که او (یحیی) حتّی شایسته‌ی بازکردن بند کفشهایش نیست.
2) بدیهی است که آن پیغمبر با چنان مشخّصات، عیسی (علیه‌السلام) نبود زیرا اگر عیسی آن پیامبر بود، یحیی (علیه‌السلام) مانند یک شاگرد و مرید و حواری بدنبالش راه افتاده بود. و البته یحیی (علیه‌السلام) هرگز در مورد عیسی (علیه‌السلام) چنین نکرد. بالعکس، می‌بینم که حضرت یحیی (علیه‌السلام) بدون آنکه کوچکترین توجّهی به حضور پسرخاله‌اش عیسی (علیه‌السلام) در یهودیّه و جلیلیه داشته باشد، به مواعظ خود ادامه می‌دهد، مردم را همچنان تعمید می‌کند، شاگرد و حواری تازه می‌پذیرد، با هردویس در می‌افتد، آریستوکراسی روحانی یهودی را سخت مورد مطالعه قرار می‌دهد، و پیشگویی می‌کند که پس از او پیامبری خواهد آمد که «بس نیرومندتر» از اوست. و البته در تمام این مدّت نیز حضرت عیسی (علیه السلام) که از مدّتی قبل به آنجا آمده خود در آن حوالی سرگرم فعالیتهایی است.
3) اگرچه کلیساهای تثلیث عیسویّت، حضرت عیسی (علیه‌السلام) را به خدا و پسر خدا تبدیل کرده‌اند ولی حقایق استوار دیگر منجمله ختنه شدن عیسی (علیه‌السلام) مانند هر یک از اولاد ذکور بنی‌اسرائیل و تعمید یافتنش بدست حضرت یحیی (علیه السلام) مثل هر یهودی معمولی دیگر، نشان می‌دهد که قضیّه برخلاف این بوده است. کلماتی که می‌گویند هنگام تعمید عیسی (علیه‌السلام) میان تعمید دهنده و تعمیدشونده در ساحل رود اردن مبادله شده، بدون تردید معلول تحریفی جاهلانه و بچگانه است و شدّت تناقض و فقدان حقیقت در آنها با اندک دقّت از پرده بیرون می‌افتد. اگر عیسی (علیه‌‌السلام) همان پیامبری بود که یحیی پیشگویی کرده و او را «بس نیرومندتر» از خود دانسته و خود را لایق باز کردن بند نعلینش بشمار نیاورده و گفته است که او مردم را «با روح و آتش» تعمید خواهد داد، دیگر واقعاً چه ضرورتی - از هر لحاظ - هست که بدست فردی بس ضعیف‌تر و کوچک‌تر از خود در آب رودخانه مانند هر یهودی معمولی پشیمان و توبه‌کار تعمید داده شود؟! «این جمله‌ی منسوب به عیسی (علیه‌السلام) که «واجب است (یا مقتضی است) که تمام عدالت را اجرا کنیم» و جملات مشابه دیگر بسیار لایفهم و لایدرک است. چرا و چگونه با تعمید شدن عیسی (علیه‌السلام) تمام عدالت اجرا می‌شود؟ این جمله مطلقاً بی‌معناست و بنابراین یا کلاً جعلی و ساختگی است یا عمداً در آن تحریف شده است. و اینهم نکته‌ی مهم دیگر و معمّای دیگری است که باید از دیدگاه اسلام حلّ کرد و انشاءالله ضمن مقالات دیگر چنین خواهیم کرد.
4) در مورد این واقعه چه باید اندیشید که حضرت یحیی (علیه‌السلام) از زندان دو تن از حواریون خود را نزد عیسی (علیه‌السلام) می‌فرستد که بپرسند: «آیا تو آن پیغمبری هستی که قرار است بیاید یا آنکه به انتظار پیامبر دیگری باشیم؟ و این خود بوضوح نشان می‌دهد که یحیی هیچ خصلت پیامبری در عیسی (علیه‌السلام) نیافته بود بلکه بعداً در دوران زندان خبر معجزات عیسی (علیه السلام) به گوشش رسیده بود. این شهادت مندرج در انجیل متّی (باب 11، بند 3) با آنچه انجیل یوحنّا (باب 1، بند 29) می‌گوید که «وقتی یحیی عیسی را دید که به طرف او می‌آید، گفت: نگاه کنید این است آن برّه‌ی خدا که گناه جهان را برمی‌دارد.» سخت تناقض پیدا می‌کند و در حقیقت متّی، یوحنّا را بی‌اعتبار می‌سازد؛ مطمئناً نویسنده‌ی انجیل اربع (یوحنّا) از قتل وحشتناک و شهادت تابناک حضرت یحیی (علیه‌السلام) کوچکتری خبری نداشته است. (20)
از دید یک مسلمان موحّد، اخلاقاً محال است که پیامبری چون یحیی (علیه‌السلام) که قرآن کریم وی را با عبارت «سیداً و حَصوراً و نبیاً من الصالحین» (21) وصف می‌کند، با استفاده از اصطلاحات دوره‌ی پرستش حیوانات و اندیشه‌های بدوی عصر حجر پیامبر بزرگ دیگری را بره یا گوسفند بنامد. در واقع ماهیّتِ رسالت یحیی (علیه‌السلام) فی‌حدّ ذاته آن بود که توبه تعلیم می‌داد یعنی می‌گفت که هر کس مسئول گناهان خویش است و باید یا آنرا تحمّل کند یا آنرا از طریق توبه از خود دور سازد. عمل تعمید صرفاً صورت ظاهری قضیّه و علامت تحوّل روحی بزرگتری بود. زیرا انسان نخست می‌بایست با اعتراف به گناه در نزد خود و نزد خداوند متعال توبه کند و قول دهد که هرگز آن خطا و معصیت را تکرار نکند. و فقط پس از پیدا شدن چنین تحوّلی بود که شستن و تعمید دادن و آب تطهیر بر سر کسی ریختن معنائی داشت و می‌توانست گناه را با خود بشوید و همراه ببرد. اگر حضرت عیسی «بَرّه‌ی خدا» بود و می‌بایست گناه تمام جهانیان را با خون خود بشوید و ببرد، پس - نعوذبالله - تمام تعالیم و مواعظ حضرت یحیی (علیه‌السلام) بی‌معنا و ابلهانه و مسخره بوده است! نگفته پیداست که پیامبری چون یحیی (علیه‌السلام) بهتر از هر کس دیگر می‌دانسته است که اظهار چنین کلمات کفرآمیز چه نتایج زیان‌آور و مخرّبی برای مذهب و دین خواهد داشت: عیناً همان بلائی که دیگران بعدها بر سر کلیسای عیسویّت آوردند، ریشه‌ی این اشتباه (یا تعمّد) بزرگ را - که مذهب کلیساها بدان آلوده و ملّوث شده - باید در پندار جاهلانه‌ی «دیگری به قربان من» یا «قربانی نیابتی» جستجو کرد! و آنگاه باید پرسید که آیا آن «برّه‌ی خدا» تمام گناهان بشریّت را شسته و با خود برده است یا خیر؟ و البته کارنامه‌ی سیاه «تاریخ روحانی کلیسا» یعنی تاریخچه‌ی هر یک از کلیساهای متعدّد و متخاصم و «مرتد» (نسبت به یکدیگر) به این سؤال پاسخی مطلقاً منفی خواهد داد. «بره‌هایی» که به «اطاقکهای اعتراف به گناه» می‌روند، در تحت فشار معاصی رنگارنگ که بر شانه‌ی آنان سنگینی می‌کند می‌توانند با گریه و زاری به اطلاع شما برسانند که بسیاری از مسئولان و مقامات «عیسوی»، علی‌رغم پیشرفتِ علوم و «تمدّن پیشرفته» خود جنایات بیشتر، معاصی کبیره فراوان‌تر، زناکاریهای متنوع‌تر، جنگها و قتل عام‌ها و کشتارهای بزرگ‌تر و سرقتها و غارتگریها و استعمار ستمگرانه‌تری (از کلّ بشریت منهای خودشان) بخاطر طمع و اشتهای سیری‌ناپذیر پول‌پرستی و تجاوز به سرزمینهای دیگران مرتکب شده‌اند. و بنابراین افسانه‌ی «برّه‌ی بیگناه خدا» که همه‌ی گناهان آنان را با خود برده است، سخت مضحک جلوه می‌کند.
5) اصولاً یحیی معمدان نمی‌توانسته به معنائی که ارباب کلیسا رسالتش را تفسیر کرده‌اند، پیشاهنگ و منادی ظهور عیسی (علیه‌السلام) بوده باشد. اناجیل اربعه، حضرت یحیی (علیه‌السلام) را به صورت «صدائی که در بیابان فریاد می‌زند» تا پیشگویی اشعیاء نبی را محقّق سازد (22) و منادی آمدن عیسی (علیه‌السلام) بر اساس پیشگویی ملاخی نبی باشد (23)، برای ما مجسّم کرده‌اند. ارباب کلیسا می‌گویند که رسالت یا وظیفه‌ی یحیی معمدان آن بود که راه را برای حضرت عیسی (علیه‌السلام) صاف کند - یعنی یحیی در نقش منادی بود و عیسی در مقام آن فاتح ظفرنمونی که «ناگهان به معبد خود» خواهد آمد تا دین «شالوم» خود را مستقر سازد و اورشلیم و معبد آنرا شکوه و جلال بیشتر بخشد (24). این سخن درست مانند آن است که انسان خود اعتراف کند که هیچ‌کدام از پیشگوییهامان (که ادعاهایمان در مورد عیسی براساس آنها قرار دارد) به تحقّق نپیوسته و رسالت دو پیامبر بزرگ خداوند - در کمال تأسّف و تأثّر - با شکست مطلق روبرو شده است.
ارباب کلیسای تثلیث با توجّه به گزافه‌گوییهای خود جز آنکه به شکست مطلق رسالت عیسی (علیه‌السلام) اعتراف کنند، گریزگاه منطقی دیگری ندارند زیرا از هر نقطه که به قضیّه نگاه کنیم، باز هم رسالت حضرت عیسی (علیه‌السلام) - طبق گزافه‌ها و یاوه‌های خودشان - به شکست منجر شده است. بجای آنکه یحیی معمدان عیسی (علیه‌السلام) را که فاتحانه تاجی بر سر و ردای ارغوانی رنگی بر تن دارد، در برابر دروازه‌ی باشکوه معبد و در میان هلهله و فریاد شادی قوم یهود، استقبال کند، وی را مانند خودش تقریباً عریان با با لنگ و حوله‌ای به کنار آب رود اردن می‌برد و پس از آنکه آن پسر انسان، پیامبر بزرگ فاتح، سلطان پیامبران و معبود و ناجی جهانیان را چندبار زیر آب فرو می‌برد و بیرون می‌آورد، روش را به طرف دیگران می‌کند و فریاد می‌زند: «نگاه کنید، این مسیحاست... این پسر انسان است... این بره‌ی خداست.»! واقعاً اگر یحیی (علیه‌السلام) چنین کرده بود، کارش جز کفرگویی یا توهین به بنی‌اسرائیل چیز دیگری بشمار نمی‌رفت؛ مگر آنکه بگوییم حضرت یحیی خودش را و حضرت عیسی (علیه‌السلام) را از دست انداخته بود و صرفاً می‌خواست باعث تفریح خاطر حضار شود.
ارباب کلیسای عیسویّت ماهیّت حقیقی رسالت آن پیامبر پاک و پارسا و معانی مواعظ او را اساساً نفهیمده‌اند و بالعکس کاهنان یهودی و خبرگان کتب مقدّسه‌ی عهد عتیق آنرا دقیقاً شناسایی کرده بودند و بهمین جهت سخت با آن درافتادند. ضمن مقالات بعدی کتاب نشان خواهیم داد که ماهیّت رسالت یحیی (علیه‌السلام) و هدف واقعی کلام و پیام عیسی (علیه‌السلام) به یهودیان با آنچه ارباب کلیسا ظاهراً بدان معتقدند، بسیار تفاوت دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1.عبارت John the Baptist معمولاً در فارسی به «یحیی تعمید دهنده» ترجمه می‌شود؛ این عبارت در عربی «یوحنّا المَعمَدان» و «یوحنّا الصابغ» است؛ در این ترجمه‌ی فارسی، عبارت یحیی مَعمَدان را که در فارسی نیز بکار رفته به ترکیب «یحیای تعمید دهنده» ترجیح داده‌ایم.- م.
2.قرآن، سوره‌ی 3، آیه‌ 39: «فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ». یعنی «پس هنگامی که زکریّا در محراب به نماز ایستاده بود. فرشتگان او را ندا کردند که: ای زکریا، خداوند ترا به ولادت یحیی مژده می‌دهد و او به کلام خدا گواهی خواهد داد و مردی پیشوا، پارسا و یکی از پیامبران شایسته و متّقی خواهد بود. - م. و نیز سوره‌های6 (آیه‌ی 85)، 19 (آیه‌های 12 و 7) و 21 (آیه‌ی 90).
3.«ایشان مردمانی ثروتمند و اشراف‌منش بودند که از عقاید عامیانه منحرف شده و به اصول و روایات و اسفار قدماء یهود تا آنجا معتقد بودند که مخالف عقل و منطق نباشد و تا حدّی مبادی و افکار یونانی را پذیرفته و از معتقدات دیگر مانند وجود ملائکه و ایمان به بحث بعد از موت استنکاف ورزیدند و تابع فلاسفه‌ی عقلانی (راسیونالیزم) شدند. «به نقل از کتاب تاریخ ادیان، تألیف علی‌اصغر حکمت، تهران، 1345. - م.
4.انجیل لوقا، باب 3، بندهای 17 - 15.
5.انجیل مرقس، باب 1، بند 9 و انجیل لوقا، باب 3، بند 21.
6.انجیل متّی، باب 3 این جمله را به چندین صورت ترجمه کرده‌اند: «احکام شریعت را بجا آوریم»، «تمام عدالت را اجرا کنیم»، «همه راستی را به سرحدّ کمال رسانیم و غیره. - م.
7.انجیل یوحنا، باب 1، بندهای 29 و 40.
8.انجیل متّی، باب 4، بندهای 19 - 18: «وقتی عیسی در کنار دریای جلیل قدم می‌زد دو برادر یعنی شمعون ملقب به پطرس و برادرش آندریاس را دید که تور به دریا می‌انداختند زیرا آنها ماهیگیر بودند. عیسی به ایشان فرمود: دنبال من بیایید تا شما را صیّاد مردم گردانم. آن دو نفر فوراً تورهایشان را گذاشتند به دنبال او رفتند». و نیز انجیل مرقس، باب 1، بندهای 18 - 16. - م.
9.انجیل لوقا، باب 4، بندهای 39 - 38. «عیسی از کنیسه بیرون آمد و به خانه‌ی شمعون رفت. مادرزن شمعون به تب شدیدی مبتلا بود. از عیسی خواستند که به او کمک نماید. عیسی بر بالین او ایستاد و با پرخاش به تب فرمان داد و تب او قطع شد و آن زن فوراً برخاست و به پذیرایی آنان مشغول شد.» - م.
10.انجیل لوقا، باب 6، بندهای 11 - 1.
11. انجیل یوحنّا، باب 1، بندهای 34 - 32: «یحیی شهادت خود را اینطور ادامه داد: من روح خدا را دیدم که به صورت کبوتری از آسمان نازل شد و بر او قرار گرفت. من او را نمی‌شناختم امّا آن کسی که مرا فرستاد تا به آب تعمید دهم به من گفته بود هرگاه ببینی که روح بر کسی نازل شود و بر او قرار گیرد بدان که او همان کسی است که به روح‌القدس تعمید می‌دهد. من این را دیده‌ام و شهادت می‌دهم که او پسر خداست.»-م.
12.انجیل لوقا، باب 1، بند 44.
13.انجیل متّی، بابهای 11 و 14.
14. انجیل یوحنّا، باب 1، بندهای 22 - 19.
15.انجیل متّی، باب 11، بند 11.
16.انجیل متّی، باب 11، بند 14 و باب 17، بند 12 و نیز انجیل لوقا، باب 1، بند 17.
17.انجیل یوحنّا، باب 1، بندهای 22 - 19.
18. انجیل برنابا، فصل 97، بند 1.
19. انجیل متّی، باب 3، بند 9.
20. انجیل متّی، باب 14، بندهای 12 - 3: «ولی در موقع جشن تولّد هیرودیس شاه، دختر هیرودیا (زن برادر هیردویس) در برابر میهمانان رقصید و هیرودیس آنقدر از رقص او لذّت برد که قسم خورد هر چه بخواهد به او بدهد. او با راهنمایی مادرش گفت: سر یحیی معمدان را همین حالا در داخل یک سینی به من بده. پادشاه... بپاس سوگند خود... کسانی را به زندان فرستاده سریحیی را از تن جدا کرد و آن سر را داخل یک سینی آورده به دختر دادند.» و نیز گزارش مشابه در انجیل مرقس، باب 6، بنهای 29 - 14. - م.
21.قرآن کریم، سوره 3، آیه‌ی 39.
22. عهد عتیق، کتاب اشعیاء نبی، فصل 40، آیه‌ی 3: «قائلی فریاد می‌کند که راهی از برای خداوند در بیابان مهیّا سازید و شاهراهی را در صحرا از برای خدا مستقیم نمائید.» - م.
23.عهد عتیق، کتاب ملاخی نبی، فصل 3، آیه‌ی 1: «اینک رسول خود را خواهم فرستاد و او در برابرم راه را آماده خواهد ساخت و سروری که متفحّص‌اید یعنی رسول عهدی که از او مسرورید، به ناگهان به هیکلش خواهد آمد.» - م.
24. حگی نبی، فصل 2، آیه 8.

منبع مقاله :
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمه‌ی فضل‌الله نیک‌‌آیین، نشر نو، چاپ اول.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.