سنّتهای مقیّد و مشروط در تدبیر جوامع بشری
پس از آنکه انبیاء الهی پیام و دعوت خدای متعال را به گوش انسانها رساندند و تا آنجا که مقدور و میسّرشان است در هدایت آنان سعی کردند و نیز زمینه و وسایل آزمایش آدمیان فراهم و مهیّا گشت، مردم، به اختیار خود، راه حقّ و خَیر یا باطل و شرّ را در پیش می گیرند. این موضعگیریهای خوب و بد مردم در قِبالِ تعالیم و احکام الهی سبب روی نُمودنِ یک سلسله از سنّتهای الهی دیگر می شود که، از این رو که معلول رفتار مردمند یا، به تعبیری دیگر، مقیّد و مشروط به کارهای آنانند، «سنّتهای مقیّد و مشروط» نام می توانند گرفت.
عامّترین و کلّیترین سنّتی که خدای متعال در پِی اَعمالِ انسانها اِعمال می کند سنّت «اِمداد» است، بدین معنا که خدای متعال هم کسانی را که طالب دنیا و کمالات مادّی و دنیوی باشند ودرراهِ باطل و شرّ گام گذارند یاری و کمک می کند و هم کسانی را که جویا و خواستار آخرت و کمالات معنوی و اخروی باشند و در طریق حقّ و خیر قدم نهند، یعنی وسایل پیشرفت و نَیل به هدف را برای هر دو دوسته فراهم می سازد. (1)
اینکه سنّت امداد را ، اگرچه برای همه ی انسانها، اعم از اهل حق و اهل باطل ، جریان دارد ، از سنتهای مقید و مشروط دانستیم بدین دلیل است که مسبوق به رفتار آدمیان است، یعنی آنان ابتداء اراده ی دنیا یا آخرت می کنند و در راه خود به کوششها و تلاشهایی دست می زنند و آنگاه امدادهای الهی به آنان می رسد، برخِلافِ دو سنّتِ «هدایت به توسّط انبیاء» و «آزمایش» که مسبوق به افعال انسانها نیستند: مردم چه بخواهند و چه نخواهند هم موردِ تبلیغ و ارشادِ انبیاء واقع می شوند و هم موردِ ابتلاء و امتحان.
بعضی از آیاتی که بر سنّـت امداد دلالت دارد به قرار ذیل است:
آیات 18 تا 20/بنی اسرائیل:
«من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا - و من أراد الآخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فأولئک کان سعیهم مشکورا - کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا»
(هر که [دنیای] گذران را می خواهد در این [دنیای زودگذر] به او، به هر که بخواهیم، هر چه بخواهیم زود می دهیم و سپس برایش جهنّم را می گذاریم که نکوهیده و رانده بِدان در شود - و هر که [زندگیِ] دیگر بخواهد و برای [به دست آوردنِ] آن کوششی را که باید بکند و مؤمن باشد آنان کوششان پاداش داده می شود - همه را، آن گروه را و این گروه را، از بخشش پرودگارت کمک می دهیم؛ و بخشش پروردگارت بازداشتی [و مَنع شدنی] نیست) (2)و(3).
آیه 20/الشّوری:
«من کان یرید حرث الآخرَه نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ماله فی الآخره من نصیب»
(هر که کِشتِ آن سرای [= آخرت] بخواهد برایش کِشتَش را می افزاییم و هر که کشت این سرای [= دنیا] بخواهد از دنیا به او چیزی می دهیم و او را در آخرت بهره ای نخواهد بود).
آیات 15 و 16/هود:
«من کان یرید الحیوه الدنیا و زینتها نوف الیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون - أولئک الذین لیس لهم فی الآخره إلا النّار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون»
(هر که زندگی اینجهانی و زیور آن را بخواهد [پاداش] کارهایشان را در دنیا به آنان تمام دهیم و آنان در دنیا کمبودی نخواهند داشت - آنان کسانیند که در آخرت جز آتش ندارند و آنچه در دنیا کردند [در آخرت] نابود می شود و کارهایی که می کردند از میان رفته است).
نکته ی شایان توجّه در این آیات شریفه این است که بر طبق آنها، امدادهای الهی به جویندگان دنیا محدود به حدودی است (به تعابیری از قبیل «مانَشاء»، «لِمَن نرید»، و «مِنها» توجّه کنید)، در حالیکه امدادهایی که به طالبان آخرت می شود حدّ و مرز نَدارد (باز به تعابیری مانندِ «کان سعیهم مشکورا» و «نزد له فی حرثه» توجّه کنید) (4)؛ و این بدین سبب است که میلها و اَهواء اهلِ دنیا متزاحم و متعارض است و برآوردنِ همه ی آنها نه ممکن و مقدور است و نه موافق مصلحت و حکمت، ولی خواسته های اهلِ آخرت تزاحم و تعارض نمی یابد و همه آنان می توانند که به هرچه می خواهند رسند، مشروط بر اینکه از هیچ کوششی برای تحصیلِ معرفتِ هرچه بیشتر، نیّتِ هرچه پاکتر، و عَمَلِ هرچه بهتر فروگذار نکنند.
از سنّتِ اِمداد که بگذریم به سنّتهای دیگری می رسیم که بعضی از آنها اختصاص به اهل حقّ دارد و بعضی دیگر مختصّ اهل باطل است:
1- سنّتهای مقیّد و مشروطی که مخصوص اهل حقّ است. اهل حقّ، هدایت الهی را که به توسّط انبیاء دریافت می دارند، می پذیرند، مُهتدی می شوند، ایمان می آورند و عمل صالح می کنند، و مُطیع و تابِع انبیاء الهی و أولوالأمری که امارت و حکومتشان مورد رضای الهی است می گردند. این امور، همگی مصادیقِ شکرِ نعمتِ «هدایت» است که خدای متعال به بندگانش ارزانی داشته است. بنابراین، اهل حقّ، نعمت هدایت را تا آنجا که می توانند شاکر و سپاسگزارند؛ و چون شکر نعمت نعمت را افزون می کند.
«لإن شکرتم لأزیدنکم»
(اگر سپاس دارید، به یقین، افزونتان دهم: آیه 7/ ابراهیم).
می توان گفت که همه ی سنّتهای الهی ای که مخصوص اهل حقّ است، به یک معنا، مصادیقِ «زیادت نعمت» است. این سنّتها را می توان تحت چهار عنوانِ «زیادتِ نعمتهای معنوی و اُخروی»، «تَحبیب و تَزیین ایمان»، «زیادتِ نعمتهایِ مادّی و دُنیوی»و «پیروزی بر دشمنان» مندرج ساخت.
(خدای متعال کسانی را که راه یافته اند [= مُهتدی شده اند] راهنمایی و راهبَری [= هدایت] همی فزاید: آیه 76/ مریم).
«و الذین اهتدوا زادهم هدی و آتاهم تقویهم»
([خدای متعال] کسانی را که هدایت یافته اند هدایتشان افزون می کند و پرهیزگاریشان [قوّت] می دهد: آیه 17/ محمّد).
«یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم»
(ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدای متعال بترسید برایتان [نیروی] جدا کننده [حقّ از باطل] ای می نهد و بدیهایتان را می پوشاند [و از میان می برد] و شما را می آمرزد: آیه 29/ الأنفال)،
«إن الذین آمنوا و عملوا الصّالحات یهدیهم ربهم بایمانهم»
(کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند پروردگارشان به ایمانشان هدایتشان می کند: آیه 9/ یونس).
«و من یؤمن بالله یهد قلبه»
( هرکه به خدای متعال ایمان آوَرد [وی] دلش را هدایت می کند: آیه 11/ التّغابن).
(ولی خدای متعال ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهای شما بیاراست و کفر و نافرمانی و سرکشی را مکروه شما کرد: آیه 7/ الحُجُرات).
(اگر آنان [= اهل کتاب] تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان به آنان فرو فرستاده شده است برپا می داشتند از بالای [سر] شان واز زیر پاهایشان [روزی] می خوردند: آیه 66/ المائده).
«و لو أن أهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض»
(اگر اهل قریه ها ایمان می آوردند و پرهیزگاری می کردند برکاتی از آسمان و زمین بر آنان می گشودیم: آیه 96/ الأعراف).
«ألا تعبدوا إلّا الله إنّنی لکم منه نذیر و بشیر - و أن استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یمتعکم متاعا حسنا إلی أجل مسمی و یؤت کل ذی فضل فضله»
(جز خدای متعال را مپرستید. من برای شما از سوی او بیم رسان و نوید بخشم - و از پروردگارتان آمرزش بخواهید و به سوی او بازگردید تا شما را به مدّتی معیّن از بهره ای نیکو بهره ور کند و به هر صاحب فضلی فضل او را بدهد: 2 و 3/ هود)؛
«قال یا قوم إنی لکم نذیر مبین - أن اعبدوا الله و اتقوه و أطیعون - یغفر لکم من ذنوبکم إلی أجل مسمی»
( [نوح] گفت: ای قوم من، من شما را بیم رسانی آشکارم - که خدای متعال را بپرستید و از او بترسید و از من فرمان ببرید - تا گناهانتان را بیامرزد و تامدّتی معیّن نگهتان دارد [= زنده تان دارد]: آیه ی 2 تا 4/نوح).
«استغفروا ربکم انه کان غفارا – یرسل السماء علیکم مدرارا – و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم أنهارا»
(از پروردگارتان آمرزش بخواهید که وی آمرزگار است- تا آسمان را با باران فراوان بر شما گمارد – و شما را به داراییها و فرزندانی کمک کند و برایتان باغها پدید آرد و برایتان جویبارها پدید آرد : آیه 10 تا 12 / نوح ) (5) .
«و ان لو استقاموا علی الطریقه لأسقیناهم ماء غدقا»
(اگر بر این راه و روش پایدار بمانند آبی فراوانشان می نوشانیم: آیه 16 الجنّ). (6)
د- پیروزی بر دشمنان. آیات قرآنی ای که دلالت بر پیروزی اهل حقّ بر اهل باطل دارد به هفت دسته قابل تقسیم است:
یک- آیاتی که دالّ است بر پیروزی «حقّ» بر «باطل». این پیروزی ممکن است به دو معنا باشد: یکی پیروزی حقّ بر باطل در میدان حجّت و استدلال و برهان، و دیگری پیروزی اهل حقّ بر اهل باطل درصحنه ی جنگ و نبرد. هر دوی این معانی صحیح است؛ و شواهدی در دست است بر اینکه در این آیات شریفه هر دو معنا مُراد است:
«و یرید الله أن یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین - لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره المجرمون»
(خدای متعال می خواهد که حقّ را، با کلمات خویش، استقرار دهد و دنباله ی کافران را بِبُرد - تا حق را استقرار دهد و باطل را نابود کند، هر چند گناهکاران را بد آید: آیه 7 و 8/ الأنفال).
«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»
(حقّ بیامد و باطل از میان رفت، که باطل از میان رفتنی است: آیه 81/ بنی اسرائیل)؛
«بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق»
(حقّ را بر روی باطل می افکنیم و [حقّ] آن [= باطل] را درهم می شکند و آن [= باطل] یکباره از میان می رود: آیه 18/ الأنبیاء).
«قل إن ربی یقذف بالحق علام الغیوب - قل جاء الحق و ما یبدیء الباطل و ما یعید»
( [ای پیامبر] بگو: پروردگارم حقّ را [بر روی باطل] پرتاب می کند و دانای نهانهاست - بگو: حقّ بیامد و باطل نه [کاری را] آغاز می کند و دوباره به انجام می رساند: آیه 48 و 49/ سباء). (7)
و «و یمح الله الباطل و یحق الحق بکلماته»
(خدای متعال باطل را نابود می سازد و حقّ را، با کلمات خویش، استقرار می دهد: آیه 24/الشّوری).
دو- آیاتی که دالّ است بر اینکه خدای متعال پیامبران خود و فرمانبران وپیروا ن آنان را کمک و یاری می کند و پیروزی و چیرگی می بخشد:
«فإن حزب الله هم الغالبون»
(به راستی گروه خدای متعال است که چیره است: آیه 56/المائده).
«ثم ننجی رسلنا و الذین آمنوا کذلک حقا علینا ننج المؤمنین»
(آنگاه فرستادگانمان و نیز کسانی را که ایمان آورده اند می رهانیم. بر عهده ی ماست که مؤمنان را رهایی دهیم: آیه 103/یونس).
«و لینصرن الله من ینصره»
(به یقین، خدای متعال کسی را که یاری او کند یاری می کند: 40/الحجّ).
«و کان حقا علینا نصر المؤمنین»
(یاری کردنِ مؤمنان بر عهده ی ماست: آیه ی 47/ الرّوم).
«و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین -إنهم لهم المنصورون - و إن جندنا لهم الغالبون»
(سخن ما درباره ی بندگان پیامبران از پیش چنین رفته است - که آنانند که یاری می شوند - و سپاهیان مایند که چیره می گردند: آیه 171 تا 173/ الصّافّات)،
«إنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوه الدّنیا و یوم یقوم الأشهاد»
(ما، به یقین فرستاد گانمان و کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی اینجهانی و روزی که گواهان می ایستند یاری می کنیم: آیه 51/ غافر). (8)
«یا أیها الذین آمنوا ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت أقدامکم»
(ای کسانی که ایمان آورده اید اگر خدای متعال را یاری کنید یاریتان می دهد و گامهایتان را استوار می سازد: آیه 7/محمّد).
و
«کتب الله لأغلبن أنا و رسلی»
(خدای متعال مقرّر کرده است که: به یقین، من و فرستادگانم چیره می شویم: آیه 21/المجادله) (9)
سه- آیاتی که نشاندهنده ی مصادیق و نُمونه هایی از کمک و یاری خدای متعال به انبیاء، و مؤمنان است:
«و کأین من نبیّ قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما أصابهم فی سبیل الله و ماضعفوا و ما استکانوا و الله یحب الصابرین - و ما کان قولهم إلّا أن قالوا ربّنا اغفر لنا و ذنوبنا و إسرافنا فی أمرنا و ثبت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین - فآتاهم الله ثواب الدّنیا وحسن ثواب الآخره و الله یحبّ المحسنین»
(چه بسا پیامبری که خداپرستان بسیاری همراه وی کارزار کردند و از آنچه در راه خدای متعال، به آنان رسید سستی نگرفتند و ناتوان نشدند و زبونی نکردند و خدای متعال شکیبایان را دوست می دارد - و سُخنشان جز این نبود که گفتند: «پروردگارا، گناهانمان و زیاده رویمان در کارمان را بیامرز و گامهایمان را استوار دار و بر گروه کافران یاریمان کن [و پیروزمان ساز]» - آنگاه خدای متعال پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت به آنان داد و خدای متعال نیکوکاران را دوست دارد؛ آیات 146 تا 148/ آل عمران). (10)
«قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین - و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض و مغاربها التی بارکنا فیها و تمت کلمه ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا»
(موسی به قوم خود گفت: «از خدای متعال کمک جویید و شکیبایی کنید که زمین از آنِ خدایِ متعال است و آن را به هر کس از بندگانش که خود بخواهد وا می گذارد و فرجام [نیک] از آنِ پرهیزگاران است.» - ... خاورها و باخترهای آن سرزمین را که در آن برکت نهاده بودیم به گروهی که ناتوان به شمار می رفتند واگذاشتیم و بهترین کلمه ی پروردگارت درباره ی بنی اسرائیل، به پاداشِ شکیبایی ای که کرده بودند، انجام یافت: آیه 128و 137/ الأعراف).
همچنین، ر. ک. به: 64، 72، 78،79، 83، 84، 91 تا 93، و 165/الأعراف، 73/یونس، 58، 66 و 94/هود، 110/یوسف، 9 ، 71، 74 و 75، و 88/الأنبیاء، 65 و 119، و 170 و 171/ الشّعراء، 53، 57/النّمل، 15، 24، و 32/العنکبوت، 76، 114 تا 116، و 134 و 135/الصّافات، 18/فصلت، و 34 القمر. (11)
«و لقد نصرکم الله ببدر و أنتم أذله فاتقوا الله لعلکم تشکرون»
(خدای متعال در بَدر، که زبون بودید، یاریتان داد؛ پس از خدای متعال بترسید تا شاید سپاس دارید: آیه 123/آل عمران. همچنین، ر. ک. به: چهار آیه ی بعد).
«أذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم انی ممدّکم بألف من الملائکه مردفین»
(هنگامی که از پروردگار خویش کمک می خواستید و او شما را پاسخ [مثبت] گفت که «یقیناً به هزار فرشته ی صف بسته یاریتان می دهم»: آیه ی 9/ الأنفال. نیز، ر. ک. به: سه آیه ی بعد)، (12)
«لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره و یوم حنین»
(خدای متعال در جایگاههای بسیار یاریتان داد، و روز حنین: آیه 25/التوبه. همچنین، ر. ک. به: بقیّه ی همین آیه ی شریفه و دو آیه ی بعد). (13)
«هو الذی انزل السّکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم و لله جنود السّموات و الأرض»
(او کسی است که آرامش در دلهای مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان افزون شود؛ و سپاههای آسمانها و زمین خاصّ خدای متعال است: آیه 4/ الفتح)
«فأنزل السَّکینه عَلَیهِم و أثابهم فتحا قریبا - و مغانم کثیره یأخذونها»
(پس [خدای متعال] بر آنان [= مؤمنان] آرامش فروفرستاد و پاداششان پیروزی ای نزدیک داد - و غنیمتهایی بسیار که می گیرند: آیه 18و 19/الفتح)
«إذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین وألزمهم کلمه التقوی و کانوا أحق بها و أهلها»
(هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند تعصّب- تعصّب جاهلیّت- در دل گرفتند و خدای متعال آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را بر کلمه ی تقوی استوار داشت، که بدان سزاوارتر و اهل آن بودند: آیه 26/الفتح)
«یا أیها الذین آمنوا اذکروا نعمه الله علیکم إذ جاءتکم جنود فأرسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها و کان الله بما تعملون بصیرا - اذ جاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم وإذ زاغت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنّون بالله الظّنونا - هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شدیداً»
(ای کسانی که ایمان آورده اید به یاد آورید نعمت خدای متعال را بر خودتان، هنگامی که سپاهیانی به سویتان بیامدند و ما بر ضدّشان بادی و سپاهیانی که ندیدیدِشان فرستادیم و خدای متعال به آنچه می کنید بیناست - آن دم که از بالایتان و از پایینتان به سوی شما آمدند و آن دم که دیدگان خیره گشت و جانها به گلوها رسید و به خدای متعال گمانها [ی گونه گون] می بُردید - در آن هنگام مؤمنان آزموده شدند و به تزلزلی سخت دچار گشتند: آیات 9 تا 11/ الأحزاب).
«و قذف فی قلوبهم الرعب»
([خدای متعال] در دلهایشان [= کافران] هراس افکند: 2/ الحشر). (14)
چهار- آیاتی که اهل حقّ را وعده ی خَیر دنیا و آخرت می دهد:
«لتبلون فی أموالکم و أنفسکم و لتسمعن من الذین أوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین أشرکوا أذی کثیرا و إن تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الأمور»
(به یقین در داراییها و جانهایتان آزموده می شوید و از کسانی که پیش از شما کتابشان داده اند و ازکسانی که شرک ورزیده اند نابهنجار بسیار می شنوید. اگر شکیبایی کنید و پرهیزگار باشید این [کارها] از کارهای گرانمایه است: آیه 186/آل عمران).
«و الذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فی الدّنیا حسنه و لأجر الآخره أکبر لو کانوا یعلمون - الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون»
(کسانی که پس از آنکه ستم دیدند در راهِ خدایِ متعال مهاجرت کردند در دنیا جایگاه نیکوشان دهیم و اگر می دانستند پاداش آخرت بزرگتر است - همان کسانی که شکیبایی کردند و بر پروردگارشان توکّل می کنند: آیه 41 و 42/النّحل).
«إن الذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ألا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه الّتی کنتم توعدون - نحن أولیاءکم فی الحیوه الدّنیا و فی الآخره»
(کسانی که گفتند: «پروردگار ما خدای متعال است.» و سپس پایداری کردند فرشتگان بر آنان فرود می آیند که: بیم مدارید و اندوه مخورید و به بهشتی که به آن وعده تان می دادند شادمان باشید - ما در زندگیِ اینجهانی و در آخرت دوستان شماییم: آیه 30 و 31/فصلت). (15)
« و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون»
( [ای مؤمنان] خدای متعال و پیامبر را فرمان بَرید تا شاید مرحمت ببینید: آیه 132/آل عمران).
و
«یا أیها الذین آمنوا اطیعوا الله و إطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و أحسن تأویلا»
(ای کسانی که ایمان دارید خدای متعال را فرمان برید و پیامبر و کاردارانِ خویش را فرمانبردار باشید و اگر در چیزی اختلاف کردید، اگر به خدای متعال و روز باز پسین ایمان دارید، آن را به خدای متعال و پیامبر باز گردانید [= ارجاع کنید]؛ که این بهتر و سرانجامش خوبتر است: آیه 59/ النّساء).
پنج- آیاتی که به اهل حقّ وعده ی پیروزی در همین دنیا می دهد:
«و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین»
(سست مشوید و اندوهگین مباشید که شما، اگر [واقعاً] مؤمن باشید، برترید: آیه 139/آل عمران).
«إن الله یدافع عن الذین آمنوا إن الله لا یحب کل خوان کفور - أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر - الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق الّا أن یقولوا ربّنا الله و لولا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیر - الذین ان مکناهم فی الأرض أقاموا الصلوه و آتوا الزّکوه و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الأمور»
(خدای متعال از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند. خدای متعال خیانتگرانِ کفران پیشه را دوست ندارد - به کسانی که دیگران به جنگشان می آیند اجازه داده شد [که به جنگ بپردازند] زیرا ستم دیده اند؛ و خدای متعال بر یاری کردنشان تواناست - همان کسانی که از دیارشان بیرون رانده شدند؛ به ناحقّ [و بدون سَبَب] جز اینکه می گویند: «پروردگار ما خدای متعال است.»، اگر خدای متعال پاره ای از مردم را به پاره ای دیگر دَفع نمی کرد دَیرها و کلیساها و نماز خانه ها و مسجدهایی که نام خدای متعال در آنها بسیار یاد می شود ویران می شد. (16)خدای متعال، به یقین ، کسی را که او را یاری کند یاری می کند ؛ که خدای متعال توانا و نیرومند است - همان کسان که اگر در زمین فرمانرواییشان دهیم نماز به پا کنند و زکات دهند و به خوبی وادارند و از بدی بازدارند؛ و سرانجام همه ی کارها از آنِ خدای متعال است: آیات 38 تا 41 الحجّ).
«وعد الله الذین آمنوامنکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فأولئک هم الفاسقون - و اقیموا الصلوه و آتوا الزکوه و اطیعوا الرسول لعلکم ترحمون»
(خدای متعال به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است که در زمین جانشینشان سازد، چنانکه کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین ساخت، و دینشان را که برایشان پسندیده است فرمانروا گرداند و از پی ترسشان آسودگی [و امنیّت] جایگزین کند؛ که مرا بپرستید و چیزی را با من انباز نکنند. و کسانی که، پس از آن، کفر ورزند آنان خودشان نافرمانند - نماز به پا کنید و زکات دهید و پیامبر را فرمان برید تا شاید رحمت بینید: آیه 55 و 56/النّور).
و
«و نرید ان نمن علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمه و نجعلهم الوارثین- و نمکن لهم فی الأرض»
(می خواستیم که بر کسانی که در آن سرزمین زبون شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایانی سازیم و آنان را وارث [آن سرزمین] کنیم - و در آن سرزمین فرمانرواییشان دهیم: آیه 5 و 6/القصص) (17)
شش- آیاتی که بر تعلّق اراده ی الهی به غلبه و جهانگیری دین حقّ، یعنی اسلام، دلالت دارد:
«یریدون أن یطفؤوا نور الله بأفواههم و یأتی الله إلا أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون - هو الذی أرسل رسوله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لوکره الکافرون - هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون»
(می خواهند که نور خدای متعال را با دهانهای خویش خاموش کنند و خدای متعال نمی خواهد جز اینکه نور خویش اتمام کند و گرچه کافران را بد آید - اوست که پیامبر خویش را با هدایت ودین حقّ فرستاد تا وی را برهمه ی دینها چیره سازد و گرچه مشرکان را بد آید: 32 و 33/التّوبه همچنین، ر. ک. به: آیه 8 و 9/الصّفّ.).
هفت- آیاتی که اهل حقّ را وارثان زمین می داند:
«إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین»
(زمین از آن خدای متعال است و آن را به هر کس، از بندگان خویش، که بخواهد وا می گذارد و سرانجام [نیک] از آن پرهیزگاران است: آیه 128/الأعراف).
و «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون).
(در زبور، پس از آن کتاب [آسمانی]، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ی من به میراث می برند: آیه 105/الأنبیاء).
2- سنّتهای مقیّد و مشروطی که مخصوص اهل باطل است. این سنّتها را می توان تحت هشت عنوان «زیادت ضلالت»، «تزیین اعمال»، «إملاء و استدراج»، «إمهال»، «شکست از دشمنان»، «ابتلاء به مصائب»، «تسلّط مجرمان و مترفان»، و «استیصال» ذکر کرد. ابتداء به هر یک از این سنّتها اشاره ای می کنیم و سپس نکته ای در باب تزاحم بعضی از آنها خواهیم گفت:
«ثم کان عاقبه الذین أساءوا السوآی أن کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون»
(آنگاه سر انجام کسانی که بدی کردند این شد که نشانی های خدای متعال را دروغ دانستند و آنها را استهزاء می کردند: آیه 10/الرّوم.)
یعنی نتیجه ی عصیان و ظلمشان این شد که نور هدایت را از دست دادند و به تکذیب و کفر گراییدند؛
و «فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لا یهدی القوم الفاسقین»
(چون منحرف شدند خدای متعال دلهایشان را به انحراف کشید؛ و خدای متعال گروه عصیان پیشه را هدایت نمی کند: 5/الصّفّ).
«قال رب بما أغویتنی لأزینن لهم فی الأرض و لأغوینهم أجمعین - إلا عبادک منهم المخلصین»
([شیطان] گفت: پروردگارا، به سبب اینکه گمراهم ساختی در زمین [کارهای آدمیان را] برایشان می آرایم و همگیشان را گمراه می سازم - مگر پاره ای از آنان را که بند گان پاکباز تواند: آیه 39 و 40 الحجر).
«و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون»
(شیطان آنچه را می کردند در چشمشان آراست: آیه 43/الأنعام).
«زین لهم الشیطان أعمالهم»
(شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست: آیه 48/ الأنفال، 63/النّحل، 24/النّمل، و 38/العنکبوت).
«و کذلک زین لکثیر من المشرکین قتل أولادهم شرکاؤهم»
(و بدینسان برای بسیاری از مشرکان، شرکای [عبادت] آنان کشتن فرزندانشان را بیاراستند: آیه 137/الأنعام)؛
«و قیضنا لهم قرناء فزینوا لهم ما بین أیدیهم و ما خلفهم»
(و برای ایشان همنشینانی گماردیم که آنچه را در پیش رو دارند و آنچه را در پس پشت برایشان بیارایند: آیه 25/فصّلت).
«کذلک زینا لکل امه عملهم»
(و بدینسان برای هر امّتی کارشان را بیاراستیم: آیه 108/الأنعام).
«إن الذین لا یؤمنون بالآخره زینا لهم أعمالهم فهم یعمهون»
(کسانی که به آخرت ایمان ندارند برایشان کارهایشان را بیاراستیم وآنان کوردلند: آیه 4/النّمل).
«زین للذین کفروا الحیوه الدنیا»
(برای کسانی که کافرند زندگی اینجهانی آرایش یافته است. آیه 212/البقره)؛
«کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون»
(بدینسان برای کافران آنچه می کردند آرایش یافت؛ آیه 112/الأنعام)؛
«زین لهم سوء أعمالهم»
(برایشان [= کافران] کارهای بدشان آراسته شد: آیه 37/التّوبه)؛
«کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون »
( بدینسان برای اسراف گران آنچه می کردند آراسته شد: آیه 12/ یونس )
«بل زین للذین کفروا مکرهم و صدوا عن السبیل و من یضلل الله فماله من هاد»
(برای کسانی که کفر ورزیدند نیرنگشان آرایش گرفت و از راه به در شدند و هر که خدای متعال گمراهش کند راهنمایی ندارد: آیه 33/الرّعد).
«أفمن زین له سوء عمله فرآه حسنا»
(آیا آنکه بدکاریش برای او آرایش یافته است و آن را نیک می بیند [مانند غیر اوست[؟!: 8/فاطر)؛
و«أفمن کان علی بینه من ربه کمن زین له سوء عمله و اتبعوا أهواءهم»
(مگر کسی که با دلیلی روشن از جانب پروردگارش همراه است مانند کسانی است که بدی کارشان برایشان آرایش گرفته است و هوسهای خویش را پیروی کرده اند؟! 14/محمّد).
«و لا یحسبن الذین کفروا أنّما نملی لهم خیر لأنفسهم إنما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذاب مهین»
(کسانی که کفر ورزیدند مپندارند که مهلتی که به آنان می دهیم برایشان خوب است؛ فقط مهلتشان میدهیم تا گناهشان بیشتر شود و عذابی خوار کننده دارند: آیه 178/آل عمران)؛
«فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شیء حتی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغته فإذاهم مبلسون - فقطع دابر القوم الذین ظلموا»
(همینکه آنچه را به یادشان آورده بودند [= بدان پندشان داده بودند] به فراموشی سپردند درهای همه چیز را بر آنان گشودیم؛ و چون به آنچه یافته بودند شادمان شدند ناگهان بگرفتیمشان و یکباره درمانده ونومید شدند - و گروهی که ستم می کردند ریشه کن شدند: آیه 44 و 45/ الأنعام)؛
«ثم بدلنا مکان السیئه الحسنه حتی عفوا و قالوا قد مس آباءنا الضراء و السراء فأخذناهم بغته و هم لا یشعرون»
(آنگاه به جای بدی نیکی آوردیم تا اینکه برآسودند و گفتند: «سختی و گشایش [فقط] به پدران ما [می] رسید.» پس ناگهان بگرفتیمشان، در حالی که بیخبر بودند: آیه 95/الأعراف)؛
«و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون - و أملی لهم إن کیدی متین»
(کسانی را که نشانه های ما را دروغ می شمارند از جایی که ندانند آهسته آهسته می گیریم - و مهلتشان دهم که نیرنگ من بسیار استوار است: آیه 182 و 183/الأعراف)؛
«فأملیت للذین کفروا ثم أخذتهم فکیف کان عقاب»
(کسانی را که کفر ورزیدند مهلتی دادم و سپس گرفتمشان؛ و کیفر دادنم چه سخت بود: آیه 32/الرّعد)؛
و «فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث سنستدرجهم من حیث لا یعلمون - و أملی لهم إن کیدی متین»
(مرا با آنکه این گفتار را دروغ می شمارد واگذار. آهسته آهسته از جایی که ندانند خواهیمشان گرفت- ومهلتشان دهم که نیرنگم بسی استوار است: آیه 44 و 45/القلم).
«و لو یؤاخد الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابه و لکن یؤخرهم إلی أجل مسمی فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون»
(اگر خدای متعال مردم را به ستمشان مؤاخذه می کرد بر روی زمین جنبنده ای وا نمی گذاشت ؛ ولی تا مدتی معین مهلتشان می دهد ؛ و چون مدتشان سرآید نه لحظه ای دیرتر [از میان] می روند و نه لحظه ای زودتر: آیه 61/النّحل)؛
«ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی النّاس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون»
(به سبب دستاوردهای مردم در خشکی و دریا تباهی نمودار شد تا [خدای متعال سزای] پاره ای از کارهایی را که کرده اند به آنان بچشاند، شاید [از گناه] باز گردند: آیه 41/الرّوم)؛
«و لو یؤاخذ الله الناس بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابه و لکن یؤخرهم الی أجل مسمی فإذا جاء أجلهم فإن الله کان بعباده بصیرا»
(اگر خدای متعال مردم را به آنچه می کنند مؤاخذه می کرد بر پشت زمین جانوری وا نمی گذاشت؛ ولی [مؤاخذه] آنان را تا سرآمدی معیّن به تأخیر می اندازد؛ و چون سرآمدشان در رسد خدای متعال به [کار] بندگانش بیناست: آیه 45/فاطر ) ؛
«و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر »
( هر مصیبتی که به شما برسد به سبب کارهایی است که دستهایتان کرده است و ]خدای متعال[از بسیاری نیز درمی گذرد: آیه 30/الشّوری) (18)
(در آن کتاب، به بنی اسرائیل اعلام کردیم که: دو بار در این سرزمین تباهی می کنید و سرکشی می کنید، سرکشی ای بزرگ - هنگامی که موعد نخستین بار بیامد. بندگانی از آن خودمان که صلابتی سخت داشتند بر شما گماشتیم که برای جست و جو به خانه ها [یتان] درآمدند؛ و این وعده ای انجام یافته بود - سپس غلبه و تسلّط بر آنان را به شما بازگرداندیم وبه داراییها و فرزندان کمکتان دادیم وشما را به عدّه، فزونتر کردیم - اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده اید؛ و اگر بدی کنید برای خودتان است. و هنگامی که موعد بار دیگر بیامد [آنان را بر شما گماشتیم] تا شما را ناخوش بدارند و به آن مسجد در آیند، چنانکه نخستین بار وارد شده بودند، و هرچه را بر آن دست یابند نابود سازند، نابود ساختن کامل - ممکن است که پروردگارتان رحمتتان کند و اگر باز کنید ما نیز دیگر بار کنیم و جهنّم را زندانی برای کافران کرده ایم: آیات 4 تا 8/الاسراء)؛
«و لو قاتلکم الذین کفروا لولوا لأدبار ثم لا یجدون ولیا و لا نصیرا - سنه الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا»
(اگر کسانی که کفر می ورزند با شما کارزار کنند پشت می کنند [و می گریزند] و آنگاه دوست و یاوری نمی یابند - روش خدای متعال است که از پیش چنین بوده است و روش خدای متعال را دگرگونی ای نخواهی یافت: آیه 22 و 23/الفتح)؛
«فآمنت طائفه من بنی اسرائیل و کفرت طائفه فأیدنا الذین آمنوا علی عدوهم فأصبحوا ظاهرین»
(دسته ای از بنی اسرائیل ایمان آوردند و دسته ای کفر ورزیدند؛ و کسانی را که ایمان آوردند بر دشمنشان نیرو دادیم؛ و چیره شدند: آیه 14/الصّفّ). (19)
در اینجا تذکار نکته ای لازم است و آن اینکه چون :
« و لله جنود السموات و الأرض »
(سپاههای آسمانها وزمین خاص خدای متعال است : آیه 4و 7 / الفتح ) .
« وما یعلم جنود ربک الا هو »
( و جز او سپاههای پروردگارت را کسی نمی داند : آیه 31/ المدثر).
خدای متعال برای اینکه اهل باطل از دشمنان خود شکست بخورند وسائل گوناگونی برمی تواند انگیخت . کسانی که به جنگ با اهل باطل می پردازند ممکن است خود اهل باطل باشند و ممکن است اهل حق . قرآن کریم درباره ی شیوه های امداد و تأیید الهی نسبت به مؤمنان مجاهد ، که سبب شکست کفار و مشرکین می شد ، هم از عوامل درونی و باطنی ، مانند القاء رعب و ترس در قلوب کفار و مشرکین ، انزال سکینه و آرامش بر مؤمنین ، و کم نشان دادن هر یک از طرفین در چشم دیگری ، نام می برد و هم از عوامل بیرونی طبیعی ، مانند باد و باران ، و هم از عوامل خارجی فوق طبیعی ، مانند لشگریان نادیدنی و فرشتگان . این شیوه ها و نیز شیوه های دیگر ، که ما از آنها بیخبریم ، همه برای خدای متعال مساوی و یکسانند ؛ و گزینش هر یک از آنها بستگی به مقتضای حکمت بالغه ی او دارد.
و – ابتلاء به مصائب . خدای متعال اهل باطل را به مصائب ، شدائد ، و مشکلاتی دچار می سازد تا شاید آنان را تنبه و توبه ای حاصل آید:
« و لا یزال الذین کفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه أو تحل قریبا من دارهم حتی یأتی وعد الله ان الله لا یخلف المیعاد »
(کسانی که کفر می ورزند ، به سزای آنچه می کنند ، پیوسته مصیبتی بزرگ یا به آنان می رسد یا در نزدیکی خانه ]و زیستگاه ] شان رخ می دهد تا وعده ی خدای متعال دررسد ؛ که خدای متعال خلاف وعده نمی کند : آیه 31/الرعد )(20)؛
«و لا یحیق المکر السیء إلا بأهله فهل ینظرون إلا سنه الأولین فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا»
(نیرنگ بد جز به صاحبش نمی رسد. مگر جز روش گذشتگان انتظاری دارند؟! هرگز روش خدای متعال را تبدیل پذیر نخواهی یافت؛ و هرگز روش خدای متعال را تغییر پذیر نخواهی یافت: آیه 43/فاطر).
این مصائب تأدیبی و تنبیهی، و موقّت و موضعی و جزئی، ممکن است به توسط انسانهای دیگر پیش آید، مثل زمانی که اهل حقّ یا گروهی دیگر از اهل باطل به جنگ گروهی از اهل باطل بیایند و آنان ر ابه شدائد و مشکلات جنگ، گرفتار سازند، و ممکن است به توسّط عوامل طبیعی و غیر انسانی رخ دهد، نظیر زلزله، سیل، خشکسالی، و قحط و غلا.
ز- تسلّط مجرمان و مترفان. اگر هیچیک از مصائب تنبیهی و جزئی کارگر نیفتاد و هیچ گونه تنبّه و ندامت و توبه ای حاصل نشد و امیدی به بازگشت نماند اهل باطل مستحقّ ریشه کن شدن (= استیصال) می گردند . مقدّمه ی این هلاکت کلّی تسلّط مجرمان و مترفان است که سبب رواج کامل فسق و فجور در جامعه می شود:
«و کذلک جعلنا فی کل قریه أکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون إلا بأنفسهم و ما یشعرون - ... سیصیب الذین أجرموا صغار عند الله و عذاب شدید بما کانوا یمکرون»
(و بدینسان در هر دهکده ای [= جامعه ای] گناهکاران بزرگتر را [سرور و سالار] ساختیم تا در آن [جامعه] نیرنگ [و فساد] کنند؛ وجز با خودشان نیرنگ نمی کنند ولی نمی فهمند - ... کسانی که گناه کردند، به سبب نیرنگ هایی که می کردند، به زودی نزد خدای متعال خواری ای و عذابی سخت می بینند: آیه 124 و 125/الأنعام)؛
و «و إذا أردنا أن نهلک قریه أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقّ علیها القول فدمرناها تدمیرا)
(چون بخواهیم که دهکده [= جامعه] ای را نابود کنیم خوشگذرانان آن [جامعه] را فرمان می دهیم تا در آن [جامعه] عصیان کنند و گفتار [خدای متعال] بر آن [جامعه] محقّق شود؛ و ویرانش کنیم، ویرانی ای کامل: آیه 16/الإسراء).
ح- استیصال. اگر اهل باطل چنان در کفر و انکار و فسق و فجور فرو رفتند که حکمت بالغه ی الهی بیش از این مقتضی امهال آنان و تأخیر عقوبت و عذابشان نباشد نوبت به سنّت «استیصال» (= ریشه کنی، براندازی) می رسد که یکی از سنن قطعی و لا یتخلّف و قرینه ی سنّت نهائی در مورد اهل حقّ است. (21)
دربسیاری از آیات قرآنی از آدمیان خواسته می شود که در زمین بگردند (= سیر فی الأرض) و نیک بنگرند (= نظر) تا ببینند که فرجام کارهای اهل باطل چه سان بوده است؛ از جمله، ر. ک. به: 137/آل عمران، 11/الأنعام، 84 و 86 و 103/الأعراف، 39 و 73/ یونس، 109/یوسف، 36/النّحل، 14، 51 و 52، 69/النّمل، 40/القصص، 9 و 42/الرّوم، 44/فاطر، 73/الصّافات، 21 و 82/غافر، 25/الزّخرف، و 10/محمّد.
همچنین، در بسیاری از آیات شریفه ی دیگر سخن از ریشه کنی و براندازی و نابودی اقوام و جوامع گناهکار و ستمگر گذشته می رود؛ از جمله، ر.ک. به: 6/الأنعام، 4/الأعراف،54/الأنفال ، 13/یونس ، 17/الاسراء ، 59/الکهف ، 74و98/مریم ، 128/طه ،6و9/ الانبیاء ، 45/الحجّ، 58/القصص، 26/السّجده، 31/یس، 3/ص، 8/الزّخرف، 27/الأحقاف، 13/محمّد، 36/ق، و 51/القمر.
نیز، در بسیاری از آیات داستان دچار آمدن هر یک از اقوام و جوامع سابق به عذاب استیصال، جداگانه، مذکور می افتد: قوم نوح، قوم هود (= عاد)، قوم صالح (= ثمود)، قوم لوط، قوم شعیب، فرعونیان، اصحاب سبت، اصحاب رس، اصحاب قریه، قوم تبع، اصحاب فیل و ...؛ و غالبا سبب هلاکت آنان نیز، که اموری از قبیل کفر، شرک، ظلم، افساد، و فسق وفجور است، ذکر می شد.
در هفت موضع از سوره ی الشّعراء، یعنی در آیات شریفه ی 67 ، 103، 121، 139، 158، 174، و 190، بعد از یادآوری هلاکت پاره ای از پیشینیان آمده است:
«و ما کان أکثرهم مؤمنین»
(و بیشترشان مؤمن نبودند).
در پایان این مبحث تذکار دو نکته لازم است. نکته ی اول اینکه ازدیاد نعمت بر اثر شکر آن، یکی از سنّتهای قطعی و استثنا ناپذیر و غیر قابل تبدیل الهی است:
«لإن شکرتم لأزیدنکم»
( اگر سپاس [نعمتها] را به جای آرید، به یقین، افزونتان دهم: آیه 7/ابراهیم)؛ (22)
ولی نقصان نعمت در نتیجه ی کفران آن از سنّتهایی است که از چنان قطعیّت و استثناناپذیری برخوردار نیست. خدای متعال در پی جمله ی مذکور می فرماید:
«و لإن کفرتم إن عذابی لشدید»
(و اگر ناسپاسی کنید عذاب من بسیار سخت است: آیه 7/ابراهیم)؛
و این تعبیر فقط گویای تهدید است و صراحت درکاهش نعمات کفران پیشگان و عذاب و عقابشان ندارد. به عبارت دیگر، از این تعبیر تنها این مطلب دانسته می شود که کفران نعمت، اقتضای نزول عذاب و ، لااقلّ، سلب نعمت را دارد. ممکن است سنّت دیگری، مانند املاء و استدراج و إمهال، جلوی این اقتضاء را بگیرد، بر آن حاکم شود، و مانع از تأثیر این مقتضی گردد. پس سنّت سلب نعمت از ناسپاسان و نزول عذاب بر آنان، درست مانند قانون تجربی سوزاندن آتش، شرائط وجودی و عدمی دارد و باید آن را فقط به عنوان بیان مقتضی تلقّی کرد.
در آیه ی 53/الأنفال می خوانیم:
«ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمه أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم».
( برای اینکه خدای متعال نعمتی را که به گروهی داده است دگرگون نمی سازد مگر اینکه آنان، خود، احوال خود را دگرگون کنند).
یعنی از حالاتی همچون ایمان و شکر و تقوی به حالاتی نظیر کفر و کفران و عصیان بگرایند. در آیه 11/الرعد نیز می خوانیم:
«إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم و إذا إراد الله بقوم سوء فلا مرد له و مالهم من دونه من وال»
(خدای متعال آنچه را در نزد گروهی هست دگرگون نمی سازد مگر اینکه آنان، خود، آنچه را در ضمائر (و دلها)شان هست دگرگون کنند؛ و چون خدای متعال برای گروهی بدی خواهد جلوگیر ندارد و آنان را به جز او دوست و یاوری نخواهد بود).
آیه ی اوّل به وضوح درباره ی سلب نعمت است؛ و آیه ی دوم نیز در همین معنا ظهور دارد مخصوصا با توجه به قرینه ای که از آیه ی اوّل حاصل می آید و سیاق آیات)، یعنی خدای متعال نعمتهایی را که به مردم عطاء فرموده است از آنان باز پس نمی گیرد مگر اینکه اوضاع و احوال باطنی و معنوی شان تغییر کند و به باطل بگرایند و اگر چنین کنند نسبت به آنان اراده ی سوء خواهد کرد و اگر خدای متعال نسبت به کس یا کسانی اراده ی سوء کند هیچ موجودی نمی تواند مانع اعمال و اجراء اراده ی وی شود. چنانکه ملاحظه می شود، آیه ی مورد بحث (= دومین آیه) نیز صراحتی ندارد در اینکه به محض تغییر وضع و حال نفسانی و درونی مردم خدای متعال اراده ی سوئی نسبت به آنان می کند، بکله تأکید آیه همه بر این است که تا زمانی که مردم راه ایمان و شکر و تقوی و اطاعت می پویند نعمتها از آنان سلب شدنی نیست، چنانکه جمله:
«و لئن کفرتم إن عذابی لشدید»
نیز صراحتی ندارد در اینکه حتما خدای متعال ناسپاسان را عذاب می کند. حاصل آنکه اگرچه تغییر حال از شکر به کفران اقتضای سلب نعمت و نزول عذاب دارد ولی این سنّت قطعیت و اطلاق ندارد، بلکه مشروط و مقیّد است به عدم موانع.
در اینجا، ممکن است سئوال دیگری پیش آید و آن اینکه آیا اگر مردمی به بلایا و مصائبی گرفتار آمدند تا هنگامی که به صلاح نیایند و راه حقّ درپیش نگیرند همچنان در بند آن بلیّات و مصیبتها خواهند ماند یا نه. ما، در مطالعات خود مطلبی نیافتیم که دالّ بر این باشد که مرتفع شدن شدائد و مشکلات جز بر اثر تنبه و ندامت و توبه ی مردم ممکن نیست، بلکه قرائنی داریم بر اینکه چنین نیست وخدای متعال، گاهی از باب إملاء و استدراج و إمهال وگاهی به حکم رحمت واسعه و سابقه ی خویش، مردمی را از سختیها و دشواریها و ناملایمات نجات می دهد.
پس، آنچه قطعی و یقینی و مسلّم است این است که مادام که مردم نعمتهای الهی را قدردانی و سپاسگزاری می کنند آنها را از دست نخواهند داد؛ ناسپاسی و عدم قدردانی نیز اگرچه مقتضی سلب نعمت و نزول عذاب است، لکن تحقّق یا عدم تحقّق این امور بستگی دارد به اینکه سنّت دیگری حاکم بر این سنّت بشود یا نه؛ و اینکه آیا کدام سنّت بر سنّت دیگر حکومت و رجحان می یابد برای ما انسانها معلوم نیست و فقط به علم و حکمت و تدبیر و تقدیر الهی باز بسته است.
دوّمین نکته این است که ما تاکنون همواره از «اهل حقّ» و «اهل باطل» سخن می گفته ایم، ولی، چنانکه ملاحظه شد، قرآن کریم هر یک از این دو دسته را با یک رشته از اوصاف و عناوین معرّفی می فرماید. بعضی از اوصاف قرآنی «اهل حقّ» عبارت است از: راهیافته (= مهتدی)، مؤمن (به خدای متعال و روز بازپسین و ...)، یکتاپرست (= موحد)، خداپرست(= ربی)، پرهیزگار و پرواپیشه (= متقی)، فرمانبردار خدای متعال، پیامبران الهی، و أولو الأمر، صالح (= عامل به صالحات و کارهای شایسته)، به پا دارنده ی کتابهای آسمانی، نیکوکار (محسن ) ، توبه گر (=تائب)، آمرزش خواه (=مستغفر)، کمک خواهنده از خدای متعال (= مستعین بالله)، متوکّل بر پروردگار، پایدار بر راه راست (= مستقیم علی الطریقه)، شکیبا (= صابر)، نمازگزار به پا دارنده ی نماز (= مقیم الصلوه)، زکات دهنده، آمر به معروف، و ناهی ا زمنکر، یاور خدای متعال، کوچ کننده در راه خدای متعال (= مهاجر فی سبیل الله)، و جنگجو در راه خدای متعال (= مقاتل فی سبیل الله). و پاره ای از عناوین قرآنی «اهل باطل» بدین قرار است: منحرف و کجرو (= زائغ)، کافر، مشرک، دروغ شمارنده ی نشانه های خدای متعال (= مکذب بآیات الله)، مسخره کننده ی نشانه های الهی (= مستهزیء بآیات الله)، پیرو هوس (= متبع الأهواء)، فاسق، گناهکار، مجرم، بدکار (= مسیء)، ستمگر(= ظالم)، تبهکار (= مفسد فی الأرض)، سرکش و برتری جو (= عالی فی الأرض)، مسرف، خوشگذران (= مترف)، و نیرنگباز (= ماکر، أهل المکر السیء).این عناوین و اوصاف را می توان «معرفات» و «أمارات» اهل حقّ و اهل باطل دانست. به تعبیری دیگر نیز می توان گفت که اهل حقّ اراده ی حیات آخرت دارند و اهل باطل اراده ی حیات دنیا؛ آنان آخرت طلب اند، و اینان دنیا طلب.
1- بعدا، با استفاده از آیات قرآنی، خواهیم گفت که امدادهای الهی به مؤمنان، به مراتب ،بیش از کمکها و یاریهایی است که به غیر مؤمنان می رسد و از اسباب و علل عادی هم در می گذرد و مددهای غیبی و فوق طبیعی را نیز شامل می شود.
2- ذیل نخستین آیه گویای یکی از سنّتهای اخروی است که محلّ بحث ما نیست.
3- مورد استشهاد ما بیشتر آیه ی سوم است.
4- تعبیر «نزد له فی حرثه» می رساند که به اهل آخرت بیش از آنچه می خواهند می دهند؛ و تعبیر «کان سعیهم مشکورا» دلالت می کند بر اینکه خدای متعال شاکر و سپاسگزار آنان است، و این شکر و سپاس الهی امری است که هیچ پاداشی با آن قابل مقایسه نیست.
5- این آیات شریفه نیز از سخنان حضرت نوح علی نبیّنا و آله و علیه السّلام است خطاب به قوم خود.
6- البتّه، در جامعه ای که بیشتر افراد آن اهل حقّند معدود افراد باطل نیز از برکات و نعمتهای مادّی و دنیوی ای که خدای متعال عطاء می فرماید بهره مند می شوند و، در واقع، از این جهت طفیل هستی اهل حقّ می باشند. این بهره مندی ممکن است، برای اینان، از باب «إملاء و استدراج» باشد، که ذکرش خواهد آمد. به هرحال، چنانکه قبلا گفته ایم، در قوانین اجتماعی وجود ملاک حکم در همه ی افراد جامعه ضرورت ندارد.
7-گفته شده است که در این دو آیه ی شریفه مصداق حقّ خود قرآن کریم است. اگر چه قرآن کریم می تواند به عنوان مصداق جلیّ حقّ تلقّی شود، ولی این بدان معنا نیست که مفهوم حقّ معادل با مفهوم قرآن است.
8- قید «فی الحیوه الدنیا» دلالت دارد بر اینکه تنها سعادت اخروی و ابدی انبیاء الهی و مؤمنان مراد نیست، بلکه نصرت و غلبه و فتح دنیوی آنان نیز مقصود است. از این رو، قید مذکور سایر آیات از این قبیل را تفسیر می کند و می رساند که در آنها نیز فقط پیروزی اخروی اراده نشده است.
9- اینکه خدای متعال از غلبه ی خود قبل از ذکر غلبه ی پیامبرانش سخن گفته است می تواند برای تشریف باشد، یعنی غلبه ی انبیاء الهی شعاعی از غلبه ی خود خدای متعال و احاطه اش بر همه چیز است.
10- «ثواب الدّنیا» دلالت دارد بر اینکه جهادشان در همین دنیا نیز به نتایج مطلوب و غلبه و فتح رسید.
11- آیات شریفه ی این بند درباره ی انبیاء سابق و فرمانبران و پیروان آنان است.
12- همچنین، ر. ک. به: 42 تا 44 و 62 تا 64/الأنفال.
13- نیز، ر. ک. به: 40/التّوبه.
14- در 151/آل عمران خدای متعال مؤمنان را به «القاء رعب» در دل کافران مشرک وعده می دهد.
15- درست است که بشارت مذکور در حال رفتن اهل حقّ از دنیا به آنان داده می شود (چون فرشتگان به هنگام مرگ آنان نازل می شوند) ولی جمله ی «نحن أولیاءکم فی الحیوه الدنیا» دلالت دارد بر اینکه ملائکه ی الهی در همین دنیا نیز اهل حق را یاری می کنند.
16- ویرانی پرستشگاهها یکی از مصادیق «فساد ارض» است که در 251/البقره آمده است.
17- عنوان «استضعاف»، در اینجا، به اصطلاح اصولی «عنوان مشیر» است و اشاره دارد به کسانی که به توسّط فرعون به استضعاف کشیده شده بودند؛ نه اینکه حکم دائر مدار«استضعاف» باشد.
18- «عفو» ی که در این آیه ی شریفه آمده است. در واقع، مصداقی است از «تأخیر» ی که در 61/النّحل و 45/فاطر ذکر شده است، و معنایش صرف نظر از عقوبت دنیوی است نه عذاب اخروی .
19- از این آیه ی شریفه این نکته نیز دانسته می شود که خدای متعال به رنگ پوست، نژاد، خون، ملّیّت، زبان، سرزمین، و امثال این امور کاری ندارد و مثلا بنی اسرائیل قوم برگزیده ی او نیستند.بنی اسرائیل نیز، مانند هر قوم دیگری، به دو دسته ی اهل حقّ و اهل باطل تقسیمپذیرند؛ و اگر میان این دو دسته شان جنگی درگیرد امداد وتأییدات الهی شامل حال حقجویان می شود. آنچه مهمّ است حق و باطل و ایمان و کفر است؛ همین و بس.
20- مراد از «وعده ی الهی» عذاب استیصال است که ذکر آن خواهد آمد.
21- باید دانست که، اگرچه مصائب تأدیبی و تنبیهی و موضعی و جزئی وقتی که بر جامعه ای نازل شود دامنگیر معدود افراد اهل حق نیز می گردد و برایشان جنبه ی آزمایش می یابد (مانند بیماری و ناامنی)، ولی عذاب استیصال هرگز حتی فردی از اهل حقّ را شامل نمی شود، بلکه مخصوص اهل باطل است.در قرآن کریم شواهد عدیده ای هست بر اینکه اهل حقّ از عذابهای استیصال جان به سلامت برده اند.
22- به قسم و تأکید بالام و نون ثقیله توجّه شود.
منبع: جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، مصباح یزدی
/خ
عامّترین و کلّیترین سنّتی که خدای متعال در پِی اَعمالِ انسانها اِعمال می کند سنّت «اِمداد» است، بدین معنا که خدای متعال هم کسانی را که طالب دنیا و کمالات مادّی و دنیوی باشند ودرراهِ باطل و شرّ گام گذارند یاری و کمک می کند و هم کسانی را که جویا و خواستار آخرت و کمالات معنوی و اخروی باشند و در طریق حقّ و خیر قدم نهند، یعنی وسایل پیشرفت و نَیل به هدف را برای هر دو دوسته فراهم می سازد. (1)
اینکه سنّت امداد را ، اگرچه برای همه ی انسانها، اعم از اهل حق و اهل باطل ، جریان دارد ، از سنتهای مقید و مشروط دانستیم بدین دلیل است که مسبوق به رفتار آدمیان است، یعنی آنان ابتداء اراده ی دنیا یا آخرت می کنند و در راه خود به کوششها و تلاشهایی دست می زنند و آنگاه امدادهای الهی به آنان می رسد، برخِلافِ دو سنّتِ «هدایت به توسّط انبیاء» و «آزمایش» که مسبوق به افعال انسانها نیستند: مردم چه بخواهند و چه نخواهند هم موردِ تبلیغ و ارشادِ انبیاء واقع می شوند و هم موردِ ابتلاء و امتحان.
بعضی از آیاتی که بر سنّـت امداد دلالت دارد به قرار ذیل است:
آیات 18 تا 20/بنی اسرائیل:
«من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا - و من أراد الآخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فأولئک کان سعیهم مشکورا - کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا»
(هر که [دنیای] گذران را می خواهد در این [دنیای زودگذر] به او، به هر که بخواهیم، هر چه بخواهیم زود می دهیم و سپس برایش جهنّم را می گذاریم که نکوهیده و رانده بِدان در شود - و هر که [زندگیِ] دیگر بخواهد و برای [به دست آوردنِ] آن کوششی را که باید بکند و مؤمن باشد آنان کوششان پاداش داده می شود - همه را، آن گروه را و این گروه را، از بخشش پرودگارت کمک می دهیم؛ و بخشش پروردگارت بازداشتی [و مَنع شدنی] نیست) (2)و(3).
آیه 20/الشّوری:
«من کان یرید حرث الآخرَه نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ماله فی الآخره من نصیب»
(هر که کِشتِ آن سرای [= آخرت] بخواهد برایش کِشتَش را می افزاییم و هر که کشت این سرای [= دنیا] بخواهد از دنیا به او چیزی می دهیم و او را در آخرت بهره ای نخواهد بود).
آیات 15 و 16/هود:
«من کان یرید الحیوه الدنیا و زینتها نوف الیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون - أولئک الذین لیس لهم فی الآخره إلا النّار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون»
(هر که زندگی اینجهانی و زیور آن را بخواهد [پاداش] کارهایشان را در دنیا به آنان تمام دهیم و آنان در دنیا کمبودی نخواهند داشت - آنان کسانیند که در آخرت جز آتش ندارند و آنچه در دنیا کردند [در آخرت] نابود می شود و کارهایی که می کردند از میان رفته است).
نکته ی شایان توجّه در این آیات شریفه این است که بر طبق آنها، امدادهای الهی به جویندگان دنیا محدود به حدودی است (به تعابیری از قبیل «مانَشاء»، «لِمَن نرید»، و «مِنها» توجّه کنید)، در حالیکه امدادهایی که به طالبان آخرت می شود حدّ و مرز نَدارد (باز به تعابیری مانندِ «کان سعیهم مشکورا» و «نزد له فی حرثه» توجّه کنید) (4)؛ و این بدین سبب است که میلها و اَهواء اهلِ دنیا متزاحم و متعارض است و برآوردنِ همه ی آنها نه ممکن و مقدور است و نه موافق مصلحت و حکمت، ولی خواسته های اهلِ آخرت تزاحم و تعارض نمی یابد و همه آنان می توانند که به هرچه می خواهند رسند، مشروط بر اینکه از هیچ کوششی برای تحصیلِ معرفتِ هرچه بیشتر، نیّتِ هرچه پاکتر، و عَمَلِ هرچه بهتر فروگذار نکنند.
از سنّتِ اِمداد که بگذریم به سنّتهای دیگری می رسیم که بعضی از آنها اختصاص به اهل حقّ دارد و بعضی دیگر مختصّ اهل باطل است:
1- سنّتهای مقیّد و مشروطی که مخصوص اهل حقّ است. اهل حقّ، هدایت الهی را که به توسّط انبیاء دریافت می دارند، می پذیرند، مُهتدی می شوند، ایمان می آورند و عمل صالح می کنند، و مُطیع و تابِع انبیاء الهی و أولوالأمری که امارت و حکومتشان مورد رضای الهی است می گردند. این امور، همگی مصادیقِ شکرِ نعمتِ «هدایت» است که خدای متعال به بندگانش ارزانی داشته است. بنابراین، اهل حقّ، نعمت هدایت را تا آنجا که می توانند شاکر و سپاسگزارند؛ و چون شکر نعمت نعمت را افزون می کند.
«لإن شکرتم لأزیدنکم»
(اگر سپاس دارید، به یقین، افزونتان دهم: آیه 7/ ابراهیم).
می توان گفت که همه ی سنّتهای الهی ای که مخصوص اهل حقّ است، به یک معنا، مصادیقِ «زیادت نعمت» است. این سنّتها را می توان تحت چهار عنوانِ «زیادتِ نعمتهای معنوی و اُخروی»، «تَحبیب و تَزیین ایمان»، «زیادتِ نعمتهایِ مادّی و دُنیوی»و «پیروزی بر دشمنان» مندرج ساخت.
الف- زیادت نعمتهایِ معنوی و اَُخروی:
(خدای متعال کسانی را که راه یافته اند [= مُهتدی شده اند] راهنمایی و راهبَری [= هدایت] همی فزاید: آیه 76/ مریم).
«و الذین اهتدوا زادهم هدی و آتاهم تقویهم»
([خدای متعال] کسانی را که هدایت یافته اند هدایتشان افزون می کند و پرهیزگاریشان [قوّت] می دهد: آیه 17/ محمّد).
«یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم»
(ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدای متعال بترسید برایتان [نیروی] جدا کننده [حقّ از باطل] ای می نهد و بدیهایتان را می پوشاند [و از میان می برد] و شما را می آمرزد: آیه 29/ الأنفال)،
«إن الذین آمنوا و عملوا الصّالحات یهدیهم ربهم بایمانهم»
(کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند پروردگارشان به ایمانشان هدایتشان می کند: آیه 9/ یونس).
«و من یؤمن بالله یهد قلبه»
( هرکه به خدای متعال ایمان آوَرد [وی] دلش را هدایت می کند: آیه 11/ التّغابن).
ب- تَحبیب و تَزیین ایمان:
(ولی خدای متعال ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهای شما بیاراست و کفر و نافرمانی و سرکشی را مکروه شما کرد: آیه 7/ الحُجُرات).
ج- زیادتِ نعمتهایِ مادّی و دنیوَی:
(اگر آنان [= اهل کتاب] تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان به آنان فرو فرستاده شده است برپا می داشتند از بالای [سر] شان واز زیر پاهایشان [روزی] می خوردند: آیه 66/ المائده).
«و لو أن أهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض»
(اگر اهل قریه ها ایمان می آوردند و پرهیزگاری می کردند برکاتی از آسمان و زمین بر آنان می گشودیم: آیه 96/ الأعراف).
«ألا تعبدوا إلّا الله إنّنی لکم منه نذیر و بشیر - و أن استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یمتعکم متاعا حسنا إلی أجل مسمی و یؤت کل ذی فضل فضله»
(جز خدای متعال را مپرستید. من برای شما از سوی او بیم رسان و نوید بخشم - و از پروردگارتان آمرزش بخواهید و به سوی او بازگردید تا شما را به مدّتی معیّن از بهره ای نیکو بهره ور کند و به هر صاحب فضلی فضل او را بدهد: 2 و 3/ هود)؛
«قال یا قوم إنی لکم نذیر مبین - أن اعبدوا الله و اتقوه و أطیعون - یغفر لکم من ذنوبکم إلی أجل مسمی»
( [نوح] گفت: ای قوم من، من شما را بیم رسانی آشکارم - که خدای متعال را بپرستید و از او بترسید و از من فرمان ببرید - تا گناهانتان را بیامرزد و تامدّتی معیّن نگهتان دارد [= زنده تان دارد]: آیه ی 2 تا 4/نوح).
«استغفروا ربکم انه کان غفارا – یرسل السماء علیکم مدرارا – و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم أنهارا»
(از پروردگارتان آمرزش بخواهید که وی آمرزگار است- تا آسمان را با باران فراوان بر شما گمارد – و شما را به داراییها و فرزندانی کمک کند و برایتان باغها پدید آرد و برایتان جویبارها پدید آرد : آیه 10 تا 12 / نوح ) (5) .
«و ان لو استقاموا علی الطریقه لأسقیناهم ماء غدقا»
(اگر بر این راه و روش پایدار بمانند آبی فراوانشان می نوشانیم: آیه 16 الجنّ). (6)
د- پیروزی بر دشمنان. آیات قرآنی ای که دلالت بر پیروزی اهل حقّ بر اهل باطل دارد به هفت دسته قابل تقسیم است:
یک- آیاتی که دالّ است بر پیروزی «حقّ» بر «باطل». این پیروزی ممکن است به دو معنا باشد: یکی پیروزی حقّ بر باطل در میدان حجّت و استدلال و برهان، و دیگری پیروزی اهل حقّ بر اهل باطل درصحنه ی جنگ و نبرد. هر دوی این معانی صحیح است؛ و شواهدی در دست است بر اینکه در این آیات شریفه هر دو معنا مُراد است:
«و یرید الله أن یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین - لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره المجرمون»
(خدای متعال می خواهد که حقّ را، با کلمات خویش، استقرار دهد و دنباله ی کافران را بِبُرد - تا حق را استقرار دهد و باطل را نابود کند، هر چند گناهکاران را بد آید: آیه 7 و 8/ الأنفال).
«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»
(حقّ بیامد و باطل از میان رفت، که باطل از میان رفتنی است: آیه 81/ بنی اسرائیل)؛
«بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق»
(حقّ را بر روی باطل می افکنیم و [حقّ] آن [= باطل] را درهم می شکند و آن [= باطل] یکباره از میان می رود: آیه 18/ الأنبیاء).
«قل إن ربی یقذف بالحق علام الغیوب - قل جاء الحق و ما یبدیء الباطل و ما یعید»
( [ای پیامبر] بگو: پروردگارم حقّ را [بر روی باطل] پرتاب می کند و دانای نهانهاست - بگو: حقّ بیامد و باطل نه [کاری را] آغاز می کند و دوباره به انجام می رساند: آیه 48 و 49/ سباء). (7)
و «و یمح الله الباطل و یحق الحق بکلماته»
(خدای متعال باطل را نابود می سازد و حقّ را، با کلمات خویش، استقرار می دهد: آیه 24/الشّوری).
دو- آیاتی که دالّ است بر اینکه خدای متعال پیامبران خود و فرمانبران وپیروا ن آنان را کمک و یاری می کند و پیروزی و چیرگی می بخشد:
«فإن حزب الله هم الغالبون»
(به راستی گروه خدای متعال است که چیره است: آیه 56/المائده).
«ثم ننجی رسلنا و الذین آمنوا کذلک حقا علینا ننج المؤمنین»
(آنگاه فرستادگانمان و نیز کسانی را که ایمان آورده اند می رهانیم. بر عهده ی ماست که مؤمنان را رهایی دهیم: آیه 103/یونس).
«و لینصرن الله من ینصره»
(به یقین، خدای متعال کسی را که یاری او کند یاری می کند: 40/الحجّ).
«و کان حقا علینا نصر المؤمنین»
(یاری کردنِ مؤمنان بر عهده ی ماست: آیه ی 47/ الرّوم).
«و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین -إنهم لهم المنصورون - و إن جندنا لهم الغالبون»
(سخن ما درباره ی بندگان پیامبران از پیش چنین رفته است - که آنانند که یاری می شوند - و سپاهیان مایند که چیره می گردند: آیه 171 تا 173/ الصّافّات)،
«إنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوه الدّنیا و یوم یقوم الأشهاد»
(ما، به یقین فرستاد گانمان و کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی اینجهانی و روزی که گواهان می ایستند یاری می کنیم: آیه 51/ غافر). (8)
«یا أیها الذین آمنوا ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت أقدامکم»
(ای کسانی که ایمان آورده اید اگر خدای متعال را یاری کنید یاریتان می دهد و گامهایتان را استوار می سازد: آیه 7/محمّد).
و
«کتب الله لأغلبن أنا و رسلی»
(خدای متعال مقرّر کرده است که: به یقین، من و فرستادگانم چیره می شویم: آیه 21/المجادله) (9)
سه- آیاتی که نشاندهنده ی مصادیق و نُمونه هایی از کمک و یاری خدای متعال به انبیاء، و مؤمنان است:
«و کأین من نبیّ قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما أصابهم فی سبیل الله و ماضعفوا و ما استکانوا و الله یحب الصابرین - و ما کان قولهم إلّا أن قالوا ربّنا اغفر لنا و ذنوبنا و إسرافنا فی أمرنا و ثبت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین - فآتاهم الله ثواب الدّنیا وحسن ثواب الآخره و الله یحبّ المحسنین»
(چه بسا پیامبری که خداپرستان بسیاری همراه وی کارزار کردند و از آنچه در راه خدای متعال، به آنان رسید سستی نگرفتند و ناتوان نشدند و زبونی نکردند و خدای متعال شکیبایان را دوست می دارد - و سُخنشان جز این نبود که گفتند: «پروردگارا، گناهانمان و زیاده رویمان در کارمان را بیامرز و گامهایمان را استوار دار و بر گروه کافران یاریمان کن [و پیروزمان ساز]» - آنگاه خدای متعال پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت به آنان داد و خدای متعال نیکوکاران را دوست دارد؛ آیات 146 تا 148/ آل عمران). (10)
«قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین - و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض و مغاربها التی بارکنا فیها و تمت کلمه ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا»
(موسی به قوم خود گفت: «از خدای متعال کمک جویید و شکیبایی کنید که زمین از آنِ خدایِ متعال است و آن را به هر کس از بندگانش که خود بخواهد وا می گذارد و فرجام [نیک] از آنِ پرهیزگاران است.» - ... خاورها و باخترهای آن سرزمین را که در آن برکت نهاده بودیم به گروهی که ناتوان به شمار می رفتند واگذاشتیم و بهترین کلمه ی پروردگارت درباره ی بنی اسرائیل، به پاداشِ شکیبایی ای که کرده بودند، انجام یافت: آیه 128و 137/ الأعراف).
همچنین، ر. ک. به: 64، 72، 78،79، 83، 84، 91 تا 93، و 165/الأعراف، 73/یونس، 58، 66 و 94/هود، 110/یوسف، 9 ، 71، 74 و 75، و 88/الأنبیاء، 65 و 119، و 170 و 171/ الشّعراء، 53، 57/النّمل، 15، 24، و 32/العنکبوت، 76، 114 تا 116، و 134 و 135/الصّافات، 18/فصلت، و 34 القمر. (11)
«و لقد نصرکم الله ببدر و أنتم أذله فاتقوا الله لعلکم تشکرون»
(خدای متعال در بَدر، که زبون بودید، یاریتان داد؛ پس از خدای متعال بترسید تا شاید سپاس دارید: آیه 123/آل عمران. همچنین، ر. ک. به: چهار آیه ی بعد).
«أذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم انی ممدّکم بألف من الملائکه مردفین»
(هنگامی که از پروردگار خویش کمک می خواستید و او شما را پاسخ [مثبت] گفت که «یقیناً به هزار فرشته ی صف بسته یاریتان می دهم»: آیه ی 9/ الأنفال. نیز، ر. ک. به: سه آیه ی بعد)، (12)
«لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره و یوم حنین»
(خدای متعال در جایگاههای بسیار یاریتان داد، و روز حنین: آیه 25/التوبه. همچنین، ر. ک. به: بقیّه ی همین آیه ی شریفه و دو آیه ی بعد). (13)
«هو الذی انزل السّکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم و لله جنود السّموات و الأرض»
(او کسی است که آرامش در دلهای مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان افزون شود؛ و سپاههای آسمانها و زمین خاصّ خدای متعال است: آیه 4/ الفتح)
«فأنزل السَّکینه عَلَیهِم و أثابهم فتحا قریبا - و مغانم کثیره یأخذونها»
(پس [خدای متعال] بر آنان [= مؤمنان] آرامش فروفرستاد و پاداششان پیروزی ای نزدیک داد - و غنیمتهایی بسیار که می گیرند: آیه 18و 19/الفتح)
«إذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین وألزمهم کلمه التقوی و کانوا أحق بها و أهلها»
(هنگامی که کسانی که کفر ورزیدند تعصّب- تعصّب جاهلیّت- در دل گرفتند و خدای متعال آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را بر کلمه ی تقوی استوار داشت، که بدان سزاوارتر و اهل آن بودند: آیه 26/الفتح)
«یا أیها الذین آمنوا اذکروا نعمه الله علیکم إذ جاءتکم جنود فأرسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها و کان الله بما تعملون بصیرا - اذ جاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم وإذ زاغت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنّون بالله الظّنونا - هنالک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شدیداً»
(ای کسانی که ایمان آورده اید به یاد آورید نعمت خدای متعال را بر خودتان، هنگامی که سپاهیانی به سویتان بیامدند و ما بر ضدّشان بادی و سپاهیانی که ندیدیدِشان فرستادیم و خدای متعال به آنچه می کنید بیناست - آن دم که از بالایتان و از پایینتان به سوی شما آمدند و آن دم که دیدگان خیره گشت و جانها به گلوها رسید و به خدای متعال گمانها [ی گونه گون] می بُردید - در آن هنگام مؤمنان آزموده شدند و به تزلزلی سخت دچار گشتند: آیات 9 تا 11/ الأحزاب).
«و قذف فی قلوبهم الرعب»
([خدای متعال] در دلهایشان [= کافران] هراس افکند: 2/ الحشر). (14)
چهار- آیاتی که اهل حقّ را وعده ی خَیر دنیا و آخرت می دهد:
«لتبلون فی أموالکم و أنفسکم و لتسمعن من الذین أوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین أشرکوا أذی کثیرا و إن تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الأمور»
(به یقین در داراییها و جانهایتان آزموده می شوید و از کسانی که پیش از شما کتابشان داده اند و ازکسانی که شرک ورزیده اند نابهنجار بسیار می شنوید. اگر شکیبایی کنید و پرهیزگار باشید این [کارها] از کارهای گرانمایه است: آیه 186/آل عمران).
«و الذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فی الدّنیا حسنه و لأجر الآخره أکبر لو کانوا یعلمون - الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون»
(کسانی که پس از آنکه ستم دیدند در راهِ خدایِ متعال مهاجرت کردند در دنیا جایگاه نیکوشان دهیم و اگر می دانستند پاداش آخرت بزرگتر است - همان کسانی که شکیبایی کردند و بر پروردگارشان توکّل می کنند: آیه 41 و 42/النّحل).
«إن الذین قالوا ربّنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ألا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه الّتی کنتم توعدون - نحن أولیاءکم فی الحیوه الدّنیا و فی الآخره»
(کسانی که گفتند: «پروردگار ما خدای متعال است.» و سپس پایداری کردند فرشتگان بر آنان فرود می آیند که: بیم مدارید و اندوه مخورید و به بهشتی که به آن وعده تان می دادند شادمان باشید - ما در زندگیِ اینجهانی و در آخرت دوستان شماییم: آیه 30 و 31/فصلت). (15)
« و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون»
( [ای مؤمنان] خدای متعال و پیامبر را فرمان بَرید تا شاید مرحمت ببینید: آیه 132/آل عمران).
و
«یا أیها الذین آمنوا اطیعوا الله و إطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و أحسن تأویلا»
(ای کسانی که ایمان دارید خدای متعال را فرمان برید و پیامبر و کاردارانِ خویش را فرمانبردار باشید و اگر در چیزی اختلاف کردید، اگر به خدای متعال و روز باز پسین ایمان دارید، آن را به خدای متعال و پیامبر باز گردانید [= ارجاع کنید]؛ که این بهتر و سرانجامش خوبتر است: آیه 59/ النّساء).
پنج- آیاتی که به اهل حقّ وعده ی پیروزی در همین دنیا می دهد:
«و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین»
(سست مشوید و اندوهگین مباشید که شما، اگر [واقعاً] مؤمن باشید، برترید: آیه 139/آل عمران).
«إن الله یدافع عن الذین آمنوا إن الله لا یحب کل خوان کفور - أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر - الذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق الّا أن یقولوا ربّنا الله و لولا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیر - الذین ان مکناهم فی الأرض أقاموا الصلوه و آتوا الزّکوه و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الأمور»
(خدای متعال از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند. خدای متعال خیانتگرانِ کفران پیشه را دوست ندارد - به کسانی که دیگران به جنگشان می آیند اجازه داده شد [که به جنگ بپردازند] زیرا ستم دیده اند؛ و خدای متعال بر یاری کردنشان تواناست - همان کسانی که از دیارشان بیرون رانده شدند؛ به ناحقّ [و بدون سَبَب] جز اینکه می گویند: «پروردگار ما خدای متعال است.»، اگر خدای متعال پاره ای از مردم را به پاره ای دیگر دَفع نمی کرد دَیرها و کلیساها و نماز خانه ها و مسجدهایی که نام خدای متعال در آنها بسیار یاد می شود ویران می شد. (16)خدای متعال، به یقین ، کسی را که او را یاری کند یاری می کند ؛ که خدای متعال توانا و نیرومند است - همان کسان که اگر در زمین فرمانرواییشان دهیم نماز به پا کنند و زکات دهند و به خوبی وادارند و از بدی بازدارند؛ و سرانجام همه ی کارها از آنِ خدای متعال است: آیات 38 تا 41 الحجّ).
«وعد الله الذین آمنوامنکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فأولئک هم الفاسقون - و اقیموا الصلوه و آتوا الزکوه و اطیعوا الرسول لعلکم ترحمون»
(خدای متعال به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است که در زمین جانشینشان سازد، چنانکه کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین ساخت، و دینشان را که برایشان پسندیده است فرمانروا گرداند و از پی ترسشان آسودگی [و امنیّت] جایگزین کند؛ که مرا بپرستید و چیزی را با من انباز نکنند. و کسانی که، پس از آن، کفر ورزند آنان خودشان نافرمانند - نماز به پا کنید و زکات دهید و پیامبر را فرمان برید تا شاید رحمت بینید: آیه 55 و 56/النّور).
و
«و نرید ان نمن علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمه و نجعلهم الوارثین- و نمکن لهم فی الأرض»
(می خواستیم که بر کسانی که در آن سرزمین زبون شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایانی سازیم و آنان را وارث [آن سرزمین] کنیم - و در آن سرزمین فرمانرواییشان دهیم: آیه 5 و 6/القصص) (17)
شش- آیاتی که بر تعلّق اراده ی الهی به غلبه و جهانگیری دین حقّ، یعنی اسلام، دلالت دارد:
«یریدون أن یطفؤوا نور الله بأفواههم و یأتی الله إلا أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون - هو الذی أرسل رسوله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لوکره الکافرون - هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون»
(می خواهند که نور خدای متعال را با دهانهای خویش خاموش کنند و خدای متعال نمی خواهد جز اینکه نور خویش اتمام کند و گرچه کافران را بد آید - اوست که پیامبر خویش را با هدایت ودین حقّ فرستاد تا وی را برهمه ی دینها چیره سازد و گرچه مشرکان را بد آید: 32 و 33/التّوبه همچنین، ر. ک. به: آیه 8 و 9/الصّفّ.).
هفت- آیاتی که اهل حقّ را وارثان زمین می داند:
«إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین»
(زمین از آن خدای متعال است و آن را به هر کس، از بندگان خویش، که بخواهد وا می گذارد و سرانجام [نیک] از آن پرهیزگاران است: آیه 128/الأعراف).
و «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الأرض یرثها عبادی الصالحون).
(در زبور، پس از آن کتاب [آسمانی]، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ی من به میراث می برند: آیه 105/الأنبیاء).
2- سنّتهای مقیّد و مشروطی که مخصوص اهل باطل است. این سنّتها را می توان تحت هشت عنوان «زیادت ضلالت»، «تزیین اعمال»، «إملاء و استدراج»، «إمهال»، «شکست از دشمنان»، «ابتلاء به مصائب»، «تسلّط مجرمان و مترفان»، و «استیصال» ذکر کرد. ابتداء به هر یک از این سنّتها اشاره ای می کنیم و سپس نکته ای در باب تزاحم بعضی از آنها خواهیم گفت:
الف- زیادت ضلالت.
«ثم کان عاقبه الذین أساءوا السوآی أن کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون»
(آنگاه سر انجام کسانی که بدی کردند این شد که نشانی های خدای متعال را دروغ دانستند و آنها را استهزاء می کردند: آیه 10/الرّوم.)
یعنی نتیجه ی عصیان و ظلمشان این شد که نور هدایت را از دست دادند و به تکذیب و کفر گراییدند؛
و «فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لا یهدی القوم الفاسقین»
(چون منحرف شدند خدای متعال دلهایشان را به انحراف کشید؛ و خدای متعال گروه عصیان پیشه را هدایت نمی کند: 5/الصّفّ).
ب- تزیین اعمال.
«قال رب بما أغویتنی لأزینن لهم فی الأرض و لأغوینهم أجمعین - إلا عبادک منهم المخلصین»
([شیطان] گفت: پروردگارا، به سبب اینکه گمراهم ساختی در زمین [کارهای آدمیان را] برایشان می آرایم و همگیشان را گمراه می سازم - مگر پاره ای از آنان را که بند گان پاکباز تواند: آیه 39 و 40 الحجر).
«و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون»
(شیطان آنچه را می کردند در چشمشان آراست: آیه 43/الأنعام).
«زین لهم الشیطان أعمالهم»
(شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست: آیه 48/ الأنفال، 63/النّحل، 24/النّمل، و 38/العنکبوت).
«و کذلک زین لکثیر من المشرکین قتل أولادهم شرکاؤهم»
(و بدینسان برای بسیاری از مشرکان، شرکای [عبادت] آنان کشتن فرزندانشان را بیاراستند: آیه 137/الأنعام)؛
«و قیضنا لهم قرناء فزینوا لهم ما بین أیدیهم و ما خلفهم»
(و برای ایشان همنشینانی گماردیم که آنچه را در پیش رو دارند و آنچه را در پس پشت برایشان بیارایند: آیه 25/فصّلت).
«کذلک زینا لکل امه عملهم»
(و بدینسان برای هر امّتی کارشان را بیاراستیم: آیه 108/الأنعام).
«إن الذین لا یؤمنون بالآخره زینا لهم أعمالهم فهم یعمهون»
(کسانی که به آخرت ایمان ندارند برایشان کارهایشان را بیاراستیم وآنان کوردلند: آیه 4/النّمل).
«زین للذین کفروا الحیوه الدنیا»
(برای کسانی که کافرند زندگی اینجهانی آرایش یافته است. آیه 212/البقره)؛
«کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون»
(بدینسان برای کافران آنچه می کردند آرایش یافت؛ آیه 112/الأنعام)؛
«زین لهم سوء أعمالهم»
(برایشان [= کافران] کارهای بدشان آراسته شد: آیه 37/التّوبه)؛
«کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون »
( بدینسان برای اسراف گران آنچه می کردند آراسته شد: آیه 12/ یونس )
«بل زین للذین کفروا مکرهم و صدوا عن السبیل و من یضلل الله فماله من هاد»
(برای کسانی که کفر ورزیدند نیرنگشان آرایش گرفت و از راه به در شدند و هر که خدای متعال گمراهش کند راهنمایی ندارد: آیه 33/الرّعد).
«أفمن زین له سوء عمله فرآه حسنا»
(آیا آنکه بدکاریش برای او آرایش یافته است و آن را نیک می بیند [مانند غیر اوست[؟!: 8/فاطر)؛
و«أفمن کان علی بینه من ربه کمن زین له سوء عمله و اتبعوا أهواءهم»
(مگر کسی که با دلیلی روشن از جانب پروردگارش همراه است مانند کسانی است که بدی کارشان برایشان آرایش گرفته است و هوسهای خویش را پیروی کرده اند؟! 14/محمّد).
ج- إملاء و استدراج.
«و لا یحسبن الذین کفروا أنّما نملی لهم خیر لأنفسهم إنما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذاب مهین»
(کسانی که کفر ورزیدند مپندارند که مهلتی که به آنان می دهیم برایشان خوب است؛ فقط مهلتشان میدهیم تا گناهشان بیشتر شود و عذابی خوار کننده دارند: آیه 178/آل عمران)؛
«فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم أبواب کل شیء حتی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغته فإذاهم مبلسون - فقطع دابر القوم الذین ظلموا»
(همینکه آنچه را به یادشان آورده بودند [= بدان پندشان داده بودند] به فراموشی سپردند درهای همه چیز را بر آنان گشودیم؛ و چون به آنچه یافته بودند شادمان شدند ناگهان بگرفتیمشان و یکباره درمانده ونومید شدند - و گروهی که ستم می کردند ریشه کن شدند: آیه 44 و 45/ الأنعام)؛
«ثم بدلنا مکان السیئه الحسنه حتی عفوا و قالوا قد مس آباءنا الضراء و السراء فأخذناهم بغته و هم لا یشعرون»
(آنگاه به جای بدی نیکی آوردیم تا اینکه برآسودند و گفتند: «سختی و گشایش [فقط] به پدران ما [می] رسید.» پس ناگهان بگرفتیمشان، در حالی که بیخبر بودند: آیه 95/الأعراف)؛
«و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون - و أملی لهم إن کیدی متین»
(کسانی را که نشانه های ما را دروغ می شمارند از جایی که ندانند آهسته آهسته می گیریم - و مهلتشان دهم که نیرنگ من بسیار استوار است: آیه 182 و 183/الأعراف)؛
«فأملیت للذین کفروا ثم أخذتهم فکیف کان عقاب»
(کسانی را که کفر ورزیدند مهلتی دادم و سپس گرفتمشان؛ و کیفر دادنم چه سخت بود: آیه 32/الرّعد)؛
و «فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث سنستدرجهم من حیث لا یعلمون - و أملی لهم إن کیدی متین»
(مرا با آنکه این گفتار را دروغ می شمارد واگذار. آهسته آهسته از جایی که ندانند خواهیمشان گرفت- ومهلتشان دهم که نیرنگم بسی استوار است: آیه 44 و 45/القلم).
د- إمهال.
«و لو یؤاخد الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابه و لکن یؤخرهم إلی أجل مسمی فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون»
(اگر خدای متعال مردم را به ستمشان مؤاخذه می کرد بر روی زمین جنبنده ای وا نمی گذاشت ؛ ولی تا مدتی معین مهلتشان می دهد ؛ و چون مدتشان سرآید نه لحظه ای دیرتر [از میان] می روند و نه لحظه ای زودتر: آیه 61/النّحل)؛
«ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی النّاس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون»
(به سبب دستاوردهای مردم در خشکی و دریا تباهی نمودار شد تا [خدای متعال سزای] پاره ای از کارهایی را که کرده اند به آنان بچشاند، شاید [از گناه] باز گردند: آیه 41/الرّوم)؛
«و لو یؤاخذ الله الناس بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابه و لکن یؤخرهم الی أجل مسمی فإذا جاء أجلهم فإن الله کان بعباده بصیرا»
(اگر خدای متعال مردم را به آنچه می کنند مؤاخذه می کرد بر پشت زمین جانوری وا نمی گذاشت؛ ولی [مؤاخذه] آنان را تا سرآمدی معیّن به تأخیر می اندازد؛ و چون سرآمدشان در رسد خدای متعال به [کار] بندگانش بیناست: آیه 45/فاطر ) ؛
«و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر »
( هر مصیبتی که به شما برسد به سبب کارهایی است که دستهایتان کرده است و ]خدای متعال[از بسیاری نیز درمی گذرد: آیه 30/الشّوری) (18)
ه- شکست از دشمنان
(در آن کتاب، به بنی اسرائیل اعلام کردیم که: دو بار در این سرزمین تباهی می کنید و سرکشی می کنید، سرکشی ای بزرگ - هنگامی که موعد نخستین بار بیامد. بندگانی از آن خودمان که صلابتی سخت داشتند بر شما گماشتیم که برای جست و جو به خانه ها [یتان] درآمدند؛ و این وعده ای انجام یافته بود - سپس غلبه و تسلّط بر آنان را به شما بازگرداندیم وبه داراییها و فرزندان کمکتان دادیم وشما را به عدّه، فزونتر کردیم - اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده اید؛ و اگر بدی کنید برای خودتان است. و هنگامی که موعد بار دیگر بیامد [آنان را بر شما گماشتیم] تا شما را ناخوش بدارند و به آن مسجد در آیند، چنانکه نخستین بار وارد شده بودند، و هرچه را بر آن دست یابند نابود سازند، نابود ساختن کامل - ممکن است که پروردگارتان رحمتتان کند و اگر باز کنید ما نیز دیگر بار کنیم و جهنّم را زندانی برای کافران کرده ایم: آیات 4 تا 8/الاسراء)؛
«و لو قاتلکم الذین کفروا لولوا لأدبار ثم لا یجدون ولیا و لا نصیرا - سنه الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا»
(اگر کسانی که کفر می ورزند با شما کارزار کنند پشت می کنند [و می گریزند] و آنگاه دوست و یاوری نمی یابند - روش خدای متعال است که از پیش چنین بوده است و روش خدای متعال را دگرگونی ای نخواهی یافت: آیه 22 و 23/الفتح)؛
«فآمنت طائفه من بنی اسرائیل و کفرت طائفه فأیدنا الذین آمنوا علی عدوهم فأصبحوا ظاهرین»
(دسته ای از بنی اسرائیل ایمان آوردند و دسته ای کفر ورزیدند؛ و کسانی را که ایمان آوردند بر دشمنشان نیرو دادیم؛ و چیره شدند: آیه 14/الصّفّ). (19)
در اینجا تذکار نکته ای لازم است و آن اینکه چون :
« و لله جنود السموات و الأرض »
(سپاههای آسمانها وزمین خاص خدای متعال است : آیه 4و 7 / الفتح ) .
« وما یعلم جنود ربک الا هو »
( و جز او سپاههای پروردگارت را کسی نمی داند : آیه 31/ المدثر).
خدای متعال برای اینکه اهل باطل از دشمنان خود شکست بخورند وسائل گوناگونی برمی تواند انگیخت . کسانی که به جنگ با اهل باطل می پردازند ممکن است خود اهل باطل باشند و ممکن است اهل حق . قرآن کریم درباره ی شیوه های امداد و تأیید الهی نسبت به مؤمنان مجاهد ، که سبب شکست کفار و مشرکین می شد ، هم از عوامل درونی و باطنی ، مانند القاء رعب و ترس در قلوب کفار و مشرکین ، انزال سکینه و آرامش بر مؤمنین ، و کم نشان دادن هر یک از طرفین در چشم دیگری ، نام می برد و هم از عوامل بیرونی طبیعی ، مانند باد و باران ، و هم از عوامل خارجی فوق طبیعی ، مانند لشگریان نادیدنی و فرشتگان . این شیوه ها و نیز شیوه های دیگر ، که ما از آنها بیخبریم ، همه برای خدای متعال مساوی و یکسانند ؛ و گزینش هر یک از آنها بستگی به مقتضای حکمت بالغه ی او دارد.
و – ابتلاء به مصائب . خدای متعال اهل باطل را به مصائب ، شدائد ، و مشکلاتی دچار می سازد تا شاید آنان را تنبه و توبه ای حاصل آید:
« و لا یزال الذین کفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه أو تحل قریبا من دارهم حتی یأتی وعد الله ان الله لا یخلف المیعاد »
(کسانی که کفر می ورزند ، به سزای آنچه می کنند ، پیوسته مصیبتی بزرگ یا به آنان می رسد یا در نزدیکی خانه ]و زیستگاه ] شان رخ می دهد تا وعده ی خدای متعال دررسد ؛ که خدای متعال خلاف وعده نمی کند : آیه 31/الرعد )(20)؛
«و لا یحیق المکر السیء إلا بأهله فهل ینظرون إلا سنه الأولین فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا»
(نیرنگ بد جز به صاحبش نمی رسد. مگر جز روش گذشتگان انتظاری دارند؟! هرگز روش خدای متعال را تبدیل پذیر نخواهی یافت؛ و هرگز روش خدای متعال را تغییر پذیر نخواهی یافت: آیه 43/فاطر).
این مصائب تأدیبی و تنبیهی، و موقّت و موضعی و جزئی، ممکن است به توسط انسانهای دیگر پیش آید، مثل زمانی که اهل حقّ یا گروهی دیگر از اهل باطل به جنگ گروهی از اهل باطل بیایند و آنان ر ابه شدائد و مشکلات جنگ، گرفتار سازند، و ممکن است به توسّط عوامل طبیعی و غیر انسانی رخ دهد، نظیر زلزله، سیل، خشکسالی، و قحط و غلا.
ز- تسلّط مجرمان و مترفان. اگر هیچیک از مصائب تنبیهی و جزئی کارگر نیفتاد و هیچ گونه تنبّه و ندامت و توبه ای حاصل نشد و امیدی به بازگشت نماند اهل باطل مستحقّ ریشه کن شدن (= استیصال) می گردند . مقدّمه ی این هلاکت کلّی تسلّط مجرمان و مترفان است که سبب رواج کامل فسق و فجور در جامعه می شود:
«و کذلک جعلنا فی کل قریه أکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون إلا بأنفسهم و ما یشعرون - ... سیصیب الذین أجرموا صغار عند الله و عذاب شدید بما کانوا یمکرون»
(و بدینسان در هر دهکده ای [= جامعه ای] گناهکاران بزرگتر را [سرور و سالار] ساختیم تا در آن [جامعه] نیرنگ [و فساد] کنند؛ وجز با خودشان نیرنگ نمی کنند ولی نمی فهمند - ... کسانی که گناه کردند، به سبب نیرنگ هایی که می کردند، به زودی نزد خدای متعال خواری ای و عذابی سخت می بینند: آیه 124 و 125/الأنعام)؛
و «و إذا أردنا أن نهلک قریه أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقّ علیها القول فدمرناها تدمیرا)
(چون بخواهیم که دهکده [= جامعه] ای را نابود کنیم خوشگذرانان آن [جامعه] را فرمان می دهیم تا در آن [جامعه] عصیان کنند و گفتار [خدای متعال] بر آن [جامعه] محقّق شود؛ و ویرانش کنیم، ویرانی ای کامل: آیه 16/الإسراء).
ح- استیصال. اگر اهل باطل چنان در کفر و انکار و فسق و فجور فرو رفتند که حکمت بالغه ی الهی بیش از این مقتضی امهال آنان و تأخیر عقوبت و عذابشان نباشد نوبت به سنّت «استیصال» (= ریشه کنی، براندازی) می رسد که یکی از سنن قطعی و لا یتخلّف و قرینه ی سنّت نهائی در مورد اهل حقّ است. (21)
دربسیاری از آیات قرآنی از آدمیان خواسته می شود که در زمین بگردند (= سیر فی الأرض) و نیک بنگرند (= نظر) تا ببینند که فرجام کارهای اهل باطل چه سان بوده است؛ از جمله، ر. ک. به: 137/آل عمران، 11/الأنعام، 84 و 86 و 103/الأعراف، 39 و 73/ یونس، 109/یوسف، 36/النّحل، 14، 51 و 52، 69/النّمل، 40/القصص، 9 و 42/الرّوم، 44/فاطر، 73/الصّافات، 21 و 82/غافر، 25/الزّخرف، و 10/محمّد.
همچنین، در بسیاری از آیات شریفه ی دیگر سخن از ریشه کنی و براندازی و نابودی اقوام و جوامع گناهکار و ستمگر گذشته می رود؛ از جمله، ر.ک. به: 6/الأنعام، 4/الأعراف،54/الأنفال ، 13/یونس ، 17/الاسراء ، 59/الکهف ، 74و98/مریم ، 128/طه ،6و9/ الانبیاء ، 45/الحجّ، 58/القصص، 26/السّجده، 31/یس، 3/ص، 8/الزّخرف، 27/الأحقاف، 13/محمّد، 36/ق، و 51/القمر.
نیز، در بسیاری از آیات داستان دچار آمدن هر یک از اقوام و جوامع سابق به عذاب استیصال، جداگانه، مذکور می افتد: قوم نوح، قوم هود (= عاد)، قوم صالح (= ثمود)، قوم لوط، قوم شعیب، فرعونیان، اصحاب سبت، اصحاب رس، اصحاب قریه، قوم تبع، اصحاب فیل و ...؛ و غالبا سبب هلاکت آنان نیز، که اموری از قبیل کفر، شرک، ظلم، افساد، و فسق وفجور است، ذکر می شد.
در هفت موضع از سوره ی الشّعراء، یعنی در آیات شریفه ی 67 ، 103، 121، 139، 158، 174، و 190، بعد از یادآوری هلاکت پاره ای از پیشینیان آمده است:
«و ما کان أکثرهم مؤمنین»
(و بیشترشان مؤمن نبودند).
در پایان این مبحث تذکار دو نکته لازم است. نکته ی اول اینکه ازدیاد نعمت بر اثر شکر آن، یکی از سنّتهای قطعی و استثنا ناپذیر و غیر قابل تبدیل الهی است:
«لإن شکرتم لأزیدنکم»
( اگر سپاس [نعمتها] را به جای آرید، به یقین، افزونتان دهم: آیه 7/ابراهیم)؛ (22)
ولی نقصان نعمت در نتیجه ی کفران آن از سنّتهایی است که از چنان قطعیّت و استثناناپذیری برخوردار نیست. خدای متعال در پی جمله ی مذکور می فرماید:
«و لإن کفرتم إن عذابی لشدید»
(و اگر ناسپاسی کنید عذاب من بسیار سخت است: آیه 7/ابراهیم)؛
و این تعبیر فقط گویای تهدید است و صراحت درکاهش نعمات کفران پیشگان و عذاب و عقابشان ندارد. به عبارت دیگر، از این تعبیر تنها این مطلب دانسته می شود که کفران نعمت، اقتضای نزول عذاب و ، لااقلّ، سلب نعمت را دارد. ممکن است سنّت دیگری، مانند املاء و استدراج و إمهال، جلوی این اقتضاء را بگیرد، بر آن حاکم شود، و مانع از تأثیر این مقتضی گردد. پس سنّت سلب نعمت از ناسپاسان و نزول عذاب بر آنان، درست مانند قانون تجربی سوزاندن آتش، شرائط وجودی و عدمی دارد و باید آن را فقط به عنوان بیان مقتضی تلقّی کرد.
در آیه ی 53/الأنفال می خوانیم:
«ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمه أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم».
( برای اینکه خدای متعال نعمتی را که به گروهی داده است دگرگون نمی سازد مگر اینکه آنان، خود، احوال خود را دگرگون کنند).
یعنی از حالاتی همچون ایمان و شکر و تقوی به حالاتی نظیر کفر و کفران و عصیان بگرایند. در آیه 11/الرعد نیز می خوانیم:
«إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم و إذا إراد الله بقوم سوء فلا مرد له و مالهم من دونه من وال»
(خدای متعال آنچه را در نزد گروهی هست دگرگون نمی سازد مگر اینکه آنان، خود، آنچه را در ضمائر (و دلها)شان هست دگرگون کنند؛ و چون خدای متعال برای گروهی بدی خواهد جلوگیر ندارد و آنان را به جز او دوست و یاوری نخواهد بود).
آیه ی اوّل به وضوح درباره ی سلب نعمت است؛ و آیه ی دوم نیز در همین معنا ظهور دارد مخصوصا با توجه به قرینه ای که از آیه ی اوّل حاصل می آید و سیاق آیات)، یعنی خدای متعال نعمتهایی را که به مردم عطاء فرموده است از آنان باز پس نمی گیرد مگر اینکه اوضاع و احوال باطنی و معنوی شان تغییر کند و به باطل بگرایند و اگر چنین کنند نسبت به آنان اراده ی سوء خواهد کرد و اگر خدای متعال نسبت به کس یا کسانی اراده ی سوء کند هیچ موجودی نمی تواند مانع اعمال و اجراء اراده ی وی شود. چنانکه ملاحظه می شود، آیه ی مورد بحث (= دومین آیه) نیز صراحتی ندارد در اینکه به محض تغییر وضع و حال نفسانی و درونی مردم خدای متعال اراده ی سوئی نسبت به آنان می کند، بکله تأکید آیه همه بر این است که تا زمانی که مردم راه ایمان و شکر و تقوی و اطاعت می پویند نعمتها از آنان سلب شدنی نیست، چنانکه جمله:
«و لئن کفرتم إن عذابی لشدید»
نیز صراحتی ندارد در اینکه حتما خدای متعال ناسپاسان را عذاب می کند. حاصل آنکه اگرچه تغییر حال از شکر به کفران اقتضای سلب نعمت و نزول عذاب دارد ولی این سنّت قطعیت و اطلاق ندارد، بلکه مشروط و مقیّد است به عدم موانع.
در اینجا، ممکن است سئوال دیگری پیش آید و آن اینکه آیا اگر مردمی به بلایا و مصائبی گرفتار آمدند تا هنگامی که به صلاح نیایند و راه حقّ درپیش نگیرند همچنان در بند آن بلیّات و مصیبتها خواهند ماند یا نه. ما، در مطالعات خود مطلبی نیافتیم که دالّ بر این باشد که مرتفع شدن شدائد و مشکلات جز بر اثر تنبه و ندامت و توبه ی مردم ممکن نیست، بلکه قرائنی داریم بر اینکه چنین نیست وخدای متعال، گاهی از باب إملاء و استدراج و إمهال وگاهی به حکم رحمت واسعه و سابقه ی خویش، مردمی را از سختیها و دشواریها و ناملایمات نجات می دهد.
پس، آنچه قطعی و یقینی و مسلّم است این است که مادام که مردم نعمتهای الهی را قدردانی و سپاسگزاری می کنند آنها را از دست نخواهند داد؛ ناسپاسی و عدم قدردانی نیز اگرچه مقتضی سلب نعمت و نزول عذاب است، لکن تحقّق یا عدم تحقّق این امور بستگی دارد به اینکه سنّت دیگری حاکم بر این سنّت بشود یا نه؛ و اینکه آیا کدام سنّت بر سنّت دیگر حکومت و رجحان می یابد برای ما انسانها معلوم نیست و فقط به علم و حکمت و تدبیر و تقدیر الهی باز بسته است.
دوّمین نکته این است که ما تاکنون همواره از «اهل حقّ» و «اهل باطل» سخن می گفته ایم، ولی، چنانکه ملاحظه شد، قرآن کریم هر یک از این دو دسته را با یک رشته از اوصاف و عناوین معرّفی می فرماید. بعضی از اوصاف قرآنی «اهل حقّ» عبارت است از: راهیافته (= مهتدی)، مؤمن (به خدای متعال و روز بازپسین و ...)، یکتاپرست (= موحد)، خداپرست(= ربی)، پرهیزگار و پرواپیشه (= متقی)، فرمانبردار خدای متعال، پیامبران الهی، و أولو الأمر، صالح (= عامل به صالحات و کارهای شایسته)، به پا دارنده ی کتابهای آسمانی، نیکوکار (محسن ) ، توبه گر (=تائب)، آمرزش خواه (=مستغفر)، کمک خواهنده از خدای متعال (= مستعین بالله)، متوکّل بر پروردگار، پایدار بر راه راست (= مستقیم علی الطریقه)، شکیبا (= صابر)، نمازگزار به پا دارنده ی نماز (= مقیم الصلوه)، زکات دهنده، آمر به معروف، و ناهی ا زمنکر، یاور خدای متعال، کوچ کننده در راه خدای متعال (= مهاجر فی سبیل الله)، و جنگجو در راه خدای متعال (= مقاتل فی سبیل الله). و پاره ای از عناوین قرآنی «اهل باطل» بدین قرار است: منحرف و کجرو (= زائغ)، کافر، مشرک، دروغ شمارنده ی نشانه های خدای متعال (= مکذب بآیات الله)، مسخره کننده ی نشانه های الهی (= مستهزیء بآیات الله)، پیرو هوس (= متبع الأهواء)، فاسق، گناهکار، مجرم، بدکار (= مسیء)، ستمگر(= ظالم)، تبهکار (= مفسد فی الأرض)، سرکش و برتری جو (= عالی فی الأرض)، مسرف، خوشگذران (= مترف)، و نیرنگباز (= ماکر، أهل المکر السیء).این عناوین و اوصاف را می توان «معرفات» و «أمارات» اهل حقّ و اهل باطل دانست. به تعبیری دیگر نیز می توان گفت که اهل حقّ اراده ی حیات آخرت دارند و اهل باطل اراده ی حیات دنیا؛ آنان آخرت طلب اند، و اینان دنیا طلب.
1- بعدا، با استفاده از آیات قرآنی، خواهیم گفت که امدادهای الهی به مؤمنان، به مراتب ،بیش از کمکها و یاریهایی است که به غیر مؤمنان می رسد و از اسباب و علل عادی هم در می گذرد و مددهای غیبی و فوق طبیعی را نیز شامل می شود.
2- ذیل نخستین آیه گویای یکی از سنّتهای اخروی است که محلّ بحث ما نیست.
3- مورد استشهاد ما بیشتر آیه ی سوم است.
4- تعبیر «نزد له فی حرثه» می رساند که به اهل آخرت بیش از آنچه می خواهند می دهند؛ و تعبیر «کان سعیهم مشکورا» دلالت می کند بر اینکه خدای متعال شاکر و سپاسگزار آنان است، و این شکر و سپاس الهی امری است که هیچ پاداشی با آن قابل مقایسه نیست.
5- این آیات شریفه نیز از سخنان حضرت نوح علی نبیّنا و آله و علیه السّلام است خطاب به قوم خود.
6- البتّه، در جامعه ای که بیشتر افراد آن اهل حقّند معدود افراد باطل نیز از برکات و نعمتهای مادّی و دنیوی ای که خدای متعال عطاء می فرماید بهره مند می شوند و، در واقع، از این جهت طفیل هستی اهل حقّ می باشند. این بهره مندی ممکن است، برای اینان، از باب «إملاء و استدراج» باشد، که ذکرش خواهد آمد. به هرحال، چنانکه قبلا گفته ایم، در قوانین اجتماعی وجود ملاک حکم در همه ی افراد جامعه ضرورت ندارد.
7-گفته شده است که در این دو آیه ی شریفه مصداق حقّ خود قرآن کریم است. اگر چه قرآن کریم می تواند به عنوان مصداق جلیّ حقّ تلقّی شود، ولی این بدان معنا نیست که مفهوم حقّ معادل با مفهوم قرآن است.
8- قید «فی الحیوه الدنیا» دلالت دارد بر اینکه تنها سعادت اخروی و ابدی انبیاء الهی و مؤمنان مراد نیست، بلکه نصرت و غلبه و فتح دنیوی آنان نیز مقصود است. از این رو، قید مذکور سایر آیات از این قبیل را تفسیر می کند و می رساند که در آنها نیز فقط پیروزی اخروی اراده نشده است.
9- اینکه خدای متعال از غلبه ی خود قبل از ذکر غلبه ی پیامبرانش سخن گفته است می تواند برای تشریف باشد، یعنی غلبه ی انبیاء الهی شعاعی از غلبه ی خود خدای متعال و احاطه اش بر همه چیز است.
10- «ثواب الدّنیا» دلالت دارد بر اینکه جهادشان در همین دنیا نیز به نتایج مطلوب و غلبه و فتح رسید.
11- آیات شریفه ی این بند درباره ی انبیاء سابق و فرمانبران و پیروان آنان است.
12- همچنین، ر. ک. به: 42 تا 44 و 62 تا 64/الأنفال.
13- نیز، ر. ک. به: 40/التّوبه.
14- در 151/آل عمران خدای متعال مؤمنان را به «القاء رعب» در دل کافران مشرک وعده می دهد.
15- درست است که بشارت مذکور در حال رفتن اهل حقّ از دنیا به آنان داده می شود (چون فرشتگان به هنگام مرگ آنان نازل می شوند) ولی جمله ی «نحن أولیاءکم فی الحیوه الدنیا» دلالت دارد بر اینکه ملائکه ی الهی در همین دنیا نیز اهل حق را یاری می کنند.
16- ویرانی پرستشگاهها یکی از مصادیق «فساد ارض» است که در 251/البقره آمده است.
17- عنوان «استضعاف»، در اینجا، به اصطلاح اصولی «عنوان مشیر» است و اشاره دارد به کسانی که به توسّط فرعون به استضعاف کشیده شده بودند؛ نه اینکه حکم دائر مدار«استضعاف» باشد.
18- «عفو» ی که در این آیه ی شریفه آمده است. در واقع، مصداقی است از «تأخیر» ی که در 61/النّحل و 45/فاطر ذکر شده است، و معنایش صرف نظر از عقوبت دنیوی است نه عذاب اخروی .
19- از این آیه ی شریفه این نکته نیز دانسته می شود که خدای متعال به رنگ پوست، نژاد، خون، ملّیّت، زبان، سرزمین، و امثال این امور کاری ندارد و مثلا بنی اسرائیل قوم برگزیده ی او نیستند.بنی اسرائیل نیز، مانند هر قوم دیگری، به دو دسته ی اهل حقّ و اهل باطل تقسیمپذیرند؛ و اگر میان این دو دسته شان جنگی درگیرد امداد وتأییدات الهی شامل حال حقجویان می شود. آنچه مهمّ است حق و باطل و ایمان و کفر است؛ همین و بس.
20- مراد از «وعده ی الهی» عذاب استیصال است که ذکر آن خواهد آمد.
21- باید دانست که، اگرچه مصائب تأدیبی و تنبیهی و موضعی و جزئی وقتی که بر جامعه ای نازل شود دامنگیر معدود افراد اهل حق نیز می گردد و برایشان جنبه ی آزمایش می یابد (مانند بیماری و ناامنی)، ولی عذاب استیصال هرگز حتی فردی از اهل حقّ را شامل نمی شود، بلکه مخصوص اهل باطل است.در قرآن کریم شواهد عدیده ای هست بر اینکه اهل حقّ از عذابهای استیصال جان به سلامت برده اند.
22- به قسم و تأکید بالام و نون ثقیله توجّه شود.
منبع: جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، مصباح یزدی
/خ