سيره معصومين (عليهم السلام) در حق شناسي و قدرداني
حق شناسي و ارزش آن
در فرهنگ اسلام، واژه ي «شکر» فراوان به چشم مي خورد که به معناي قدرداني و حق شناسي است و قرآن و رهبران اسلام نيز سخنان فراواني در تأکيد و سفارش به آن دارند و عقل سالم نيز شکرگزاري در برابر خدا و سپاسگزاري از مردم در مقابل کارهاي نيکشان را تأييد مي کند.
تشکر و قدرداني از «نعمت گستر» و سپاسگزاري از «نيکوکار» آنقدر با فضيلت و محبوب است که قرآن مجيد ضمن اينکه «شاکر» (2) و «شکور» (3) را از نامهاي خدا دانسته، فرموده است:
«و سيجزي الله الشاکرين» (4)
خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
از حضرت صادق عليه السلام سؤال شد، گرامي ترين مخلوق نزد خدا کيست؟
حضرت پاسخ داد:
«من اذا أعطي شکر و اذا ابتلي صبر» (5)
آن که وقتي به او عطيه اي دهند سپاسگزاري کند و هرگاه گرفتار (بلا و امتحان) گردد صبر را پيشه ي خود سازد.
همين طور از آن حضرت نقل شده که فرمود:
«من لم يشکر المنعم من المخلوقين لم يشکر الله عزوجل» (6)
هر آنکه در قبال بخشش ديگران به او، شکر و سپاس را به جاي نياورد، از خدا سپاسگزاري نکرده است.
قدرداني، سفارش قرآن
«و وصينا الانسان بوالديه حملته أمه و هنا علي و هن و فصاله في عامين أن اشکر ولوالديک الي المصير» (7)
ما به انسان درباره ي پدر و مادرش سفارش کرديم، مادرش او را با سستي روز افزون حمل کرد و شيرخوار گيش دو سال است، سفارش کرديم که سپاس من و پدر و مادرت را به جاي آر زيرا بازگشت بسوي من است.
در اين آيه سپاسگزاري از خدا و پدر و مادر (مخلوق)، واجب و ضروي شمرده شده و قرار گرفتن شکر پدر و مادر در کنار شکر خدا اهميت آن را مي رساند. علامه ي طباطبايي رحمه الله عليه در تفسير اين آيه مي گويد:
«تشکر از پدر و مادر همانند سپاسگزاري از خدا واجب است، بلکه سپاس از والدين در واقع سپاس خدا و عبادت او محسوب مي شود و يادآوري دوران بارداري و شيردهي و تربيت بدين جهت است که انگيزه ي سپاسگزاري فرزند نسبت به پدر و مادر، بويژه مادر شود. » (8)
البته قدرداني و سپاسگزاري از انسانهاي ديگر نيز مانند تشکر و سپاس از پدر و مادر بايد انجام گيرد و آوردن حق شناسي از پدر و مادر به عنوان نمونه ي تشکر از مخلوقات خداست.
حدود قدرشناسي
«أول ما يجب عليکم لله سبحانه شکر أياديه و ابتغاء مراضيه» (9)
اولين وظيفه ي واجب بر انسان، شکر نعمتهاي خداوند و تحصيل رضاي اوست.
همين طور نوع سپاسگزاري و قدرداني نسبت به نعمتها و نعمت گستر متفاوت است. براي مثال نسبت به خداي متعال ما بايد اظهار عجز و ناتواني کنيم چرا که از عهده ي شکر نعمتهاي بي شمار او بر نمي آييم و از سوي ديگر، اطاعت از خدا و پرهيز از نافرماني او را به پاس عظمت او و نعمتهايش بطور دقيق رعايت کنيم، حضرت امير (ع) در اين باره فرموده است:
«شکر کل نعمه الورع عما حرم الله» (10)
سپاس هر نعمتي، پرهيز از محرمات الهي است.
و نوع ديگر قدرداني از نعمت را بخشيدن آن دانسته و فرموده است:
«أحسن شکر النعم الانعام بها» (11)
بهترين (نوع) سپاسگزاري نعمتها، بخشيدن آنهاست. (12)
معصومين (ع)، همانطور که منادي اخلاق نيکوي انساني بودند، خود، بهتر و بيشتر از ديگران به آن پاي بند بودند. به آنچه سفارش مي نمودند حتما عمل مي کردند و ديگران را از هر چه باز مي داشتند، خود، دقيقتر از همه گرد آن نمي گشتند، در مورد «حق شناسي» و پاس داشتن زحمتهاي ديگران و سپاسگزاري از نعمت و نيکي نيز، سرآمد و پيش قدم بودند و هر احساني که به آنها مي شد، چه از جانب خدا، چه از سوي مردم، به خوبي پاسخ مي دادند و به پيام آيه ي شريفه:
«اذا حييتم بتحيه فحيوا بأحسن منها أو ردوها» (13)
همواره عمل مي کردند که جلوه هايي از آن را در بخشهاي آينده مي خوانيم. امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا (ص) روزي بر حصير نشسته، غذا مي خورد که زني روستايي بر او عبور کرد و به آن حضرت گفت: همچون بندگان غذا مي خوري و مانند بندگان مي نشيني، رسول خدا فرمود: «واي بر تو! کدام بنده از من بنده تر است؟ » (14)
مغيره - يکي از ياران رسول خدا (ص) - مي گويد:
پيامبر آنقدر نماز مي خواند تا اينکه پاهايش ورم مي کرد، وقتي به آن حضرت از کثرت عبادت اعتراض مي شد، مي فرمود: «آيا من بنده ي شاکر و سپاسگزار خداوند نباشم». (15)
همچنين آن حضرت وقتي چيزي را مي ديد که دوست داشت مي فرمود:
«الحمد لله الذي بنعمته تتم الصالحات» (16)
سپاس خداوندي را که به سبب نعمت او کارهاي صالح انجام مي پذيرد.
جلوه هاي قدرداني در زندگي معصومين (ع)
الف - حق شناسي از خدا و نعمتهاي او
«در مدينه با حضرت صادق عليه السلام مي رفتيم که نزديک بازار از مرکبش پايين آمد و سجده اي بس طولاني انجام داد، گفتم: قربانت گردم براي چه در اين مکان شلوغ به سجده رفتي؟ فرمود: چون به ياد نعمتهايي افتادم که خداوند بر من ارزاني داشته است. گفتم در ميان بازار! حضرت فرمود: هيچ کس مرا نديد. » (17)
و شبيه آن را از حضرت کاظم (ع) نيز نقل کرده اند. (18) فضل بن يونس نيز مي گويد:
«روزي حضرت موسي بن جعفر (ع) نزد من مهمان بود، کسي بشقابي را روي نان نهاد حضرت فرمود: نان را بيش از اين احترام کنيد، آنگاه به من فرمود: به خدمتگزارت بگو: قرص نان را از زير بشقاب بردارد. » (19)
حضرت صادق (ع) فرمود:
«حضرت سجاد (ع) هنگام وفات به پدرم فرمود: من با اين شتر بيست مرتبه به حج رفته ام ولي يک تازيانه هم به آن نزده ام. هنگامي که جان داد او را دفن کن تا گوشتش را درندگان نخورند. » (20)
ب- قدرداني از مردم
رسول خدا (ص) پس از پيروزي در غزوه ي حنين، بيشتر غنايم جنگي را ميان قريش و تازه مسلمانان تقسيم کرد و سهم اندکي به انصار بخشيد، تعدادي از انصار از اين که مال زيادي دريافت نکرده بودند ناراحت شدند. وقتي پيامبر (ص) از دلگير شدن آنها آگاه گشت در يک جلسه ي خصوصي، که کسي جز انصار حضور نداشت، از آنها دلجويي کرد و ضمن يادآوري هجرت خويش به مدينه و کمک و ياري آنها به اسلام و پيامبر (ص)، از آنان تشکر و قدرداني، و درباره ي آنها چنين دعا کرد:
«اللهم اغفر للأنصار و لأبناء الانصار و لابناء أبناء الأنصار» (21)
خداوندا! انصار و فرزندان و نوادگانشان را بيامرز.
اميرمؤمنان (ع) نمايندگاني را به کوفه فرستاد و مردم آن ديار را براي جنگ جمل فراخواند، آنان در محلي به نام «ذي قار» به نيروهاي امام پيوستند و حضرت با چنين جملاتي از ايشان قدرداني کرد:
«اي کوفيان! شما از ارجمندترين مسلمانانيد که معتدلترين روش و برترين سهم را در اسلام داريد و در عرب از مرکب و نژاد نيکويي برخورداريد. »
پس از جنگ جمل نيز نامه ي تشکرآميزي بدين مضمون بر ايشان فرستاد:
«خداوند به شما شهروندان از جانب اهل بيت پيامبرتان بهترين پاداش عمل کنندگان به فرمان و سپاسگزاران نعمتش را عطا فرمايد که (سخنم را) شنيديد و فرمان برديد و فراخوانده شديد و اجابت کرديد. » (22)
امام مجتبي (ع) دختري را از دست داد، عده اي از دوستانش طي نامه اي اين مصيبت را به ايشان تسليت گفتند، امام (ع) نيز در پاسخ آنان، نامه اي نوشت و بدين وسيله از آنها سپاسگزاري کرد. (23) علامه ي مجلسي نقل کرده:
«امام حسن و امام حسين عليهماالسلام با عبدالله بن جعفر در يکي از سفرهاي حج، زاد و توشه ي خويش را گم کردند سپس وارد خيمه اي شدند که از آن پيرزني بود، پيرزن، نخست با شيرگوسفند از آنان پذيرايي کرد. ميهمانان که بسيار گرسنه بودند، درخواست غذا کردند، پيرزن گفت: تنها دارايي ما همين گوسفند است، يکي از شما برخيزد و آن را بکشد تا من برايتان غذا تهيه کنم. يکي از آنان برخاست و آن گوسفند را کشت و پيرزن نيز برايشان غذا تهيه کرد، آنان پس از خوردن غذا به سفر خود ادامه دادند.
پس از مدتي پيرزن و شوهرش جهت انجام کاري به مدينه آمدند، از قضا در يکي از کوچه ها با امام حسن (ع) روبرو شدند و حضرت آنها را شناخت و گوسفند و مال فراواني به آنان بخشيد، سپس آنها را نزد امام حسين (ع) فرستاد و آن حضرت نيز همان مقدار به آنها بخشيد و عبدالله بن جعفر نيز چنين کرد. » (24)
ج - قدرداني از اهل دانش و فضيلت
طبيعي است چنين رهبراني که خود از عالمترين و داناترين افراد بشر بودند، توجه خاص به علما و دانشمندان داشته باشند و هميشه از آنان تجليل و قدرداني کنند.
پيامبر گرامي (ص) براي اهل دانش و فضيلت، احترامي ويژه قائل بود و چنين فرهنگي را به ديگران نيز منتقل مي کرد. ابوذر غفاري مي گويد:
«پيامبر (ص) فرمود: اي ابوذر! يک ساعت همنشيني با دانشمندان و حضور در مجلس آنها نزد خداوند محبوبتر است از هزار شب عبادت، که در هر شب هزار رکعت نماز خوانده شود. همين طور يک ساعت حضور در محضر دانشمندان، نزد خداوند از هزار بار جنگيدند در راه خدا و خواندن تمام قرآن محبوبتر است.
پرسيدم: اي پيامبر خدا! مذاکره ي دانشمندان بهتر از قرآن خواندن است؟
پيامبر (ص) فرمود: اي ابوذر! يک ساعت همنشيني با علما از دوازده هزار مرتبه ختم قرآن کردن هم نزد خدا محبوبتر است» (25)
شاعري خدمت رسول خدا (ص) مشرف شد و يک بيت شعر زيبا در حقانيت پيامبر و عظمت اسلام سرود، رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) فرمود:
اي علي! هر حاجتي دارد آن را برآورده کن (و از او قدرداني نما.)
حضرت علي (ع) علاوه بر اينکه او را غذا داد، شتري بابار پر از خرما به او هديه کرد. (26)
شخصي به نام «عبدالرحمن بن اسلمي» سوره ي حمد را به يکي از فرزندان امام حسين عليه السلام تعليم داد و هنگامي که او، آن سوره را نزد پدر قرائت کرد حضرت علاوه بر هزار دينار و پارچه هاي فراواني که به عبدالرحمن بخشيد، دهانش را نيز از جواهر پرکرد. شخصي به فراواني بخشش امام اعتراض کرد. حضرت فرمود: اين اموال کجا به پاي عطاي او مي رسد؟ (27)
امام سجاد (ع) نيز هرگاه دانش پژوهي به محضرش شرفياب مي شد، مي فرمود:
«آفرين بر سفارش شده ي پيامبر (ص). »
آنگاه مي فرمود:
«دانش پژوه از وقتي که از منزلش خارج مي شود، پاي بر هيچ خشک و تري از زمين نمي گذارد، جز آنکه تا طبقه ي هفتم زمين او را ستايش مي کنند. » (28)
کميت، شاعر آزاده و انقلابي، قصيده اي در مدح اهل بيت (ع) سروده بود و آن را براي حضرت باقر عليه السلام خواند. آن حضرت رو به کعبه کرد و سه بار گفت:
«خدايا! کميت را رحمت کن و بيامرز»
سپس فرمود:
«اي کميت! من مبلغ صد هزار درهم از خاندانم برايت گرد آورده ام. »
کميت گفت:
«به خدا سوگند يکي از آنها را هم نخواهم گرفت تا خدا پاداشم را بدهد! ولي با يکي از لباسهايت مرا احترام کن. آن حضرت نيز لباسي به او بخشيد. » (29)
منصور دوانيقي در يکي از اعياد از امام کاظم (ع) دعوت کرد تا در مراحل رژه ي نيروهاي مسلح شرکت کند، آن حضرت با اکراه پذيرفت. در اين مراسم، شخصيتهاي لشکري و کشوري هدايايي را به منصور اهدا کردند و منصور نيز در آخر مراسم همه ي آنها را به امام بخشيد. در همان اثنا شخصي خود را به جايگاه امام رساند و سه بيت شعر درباره ي حضرت سيدالشهداء (ع) سرود و امام کاظم (ع) با شنيدن آن ابيات تمام آن هدايا را به او عطا کرد. (30)
د- قدرداني از رزمندگان
رسول خدا اميرمؤمنان (ع) را به سريه ي «ذات السلاسل» فرستاد و هنگام مراجعت به استقبالش رفت، اميرمؤمنان (ع) با ديدن رسول خدا (ص) از اسب پياده شد ولي پيامبر به او فرمود: سوار شو که خدا و پيامبرش از تو خشنودند. (32)
حمزه، عموي پيامبر و يکي از قهرمانان و دلاور مردان نادري بود که در دفاع از اسلام، شجاعانه مي جنگيد و به رسول خدا عشق و علاقه ي فراوان داشت. اين محبت دو طرفه بود. پس از خاتمه ي جنگ احد، هنگامي که رسول خدا به جنازه ي پاره پاره شده ي حمزه رسيد، اشک ريخت و با اندوهي که سراسر وجودش را فراگرفته بود فرمود:
«اي حمزه و اي عموي رسول خدا و اي شير خدا و پيامبر!، اي حمزه! عملت نيکو بود و سختيها را برطرف و از حريم رسول خدا حمايت کردي تا به اين حد که جانت را فداي اسلام نمودي اما اينک در بهشت برين هم آغوش حوريان و در جوار رحمت قرار داري. » (33)
در جنگ خندق پس از آنکه اميرمؤمنان (ع) با کشتن عمرو بن عبدود پيروزمندانه از ميدان جنگ برگشت، رسول خدا اين گونه از وي قدرداني کرد.
«اي علي! به تو مژده مي دهم که اگر کار امروزت را با اعمال همه ي مسلمانان مقايسه کنند، عمل تو برتر خواهد شد» (34)
هنگامي که جعفر بن ابيطالب با مهاجران، از حبشه برگشتند، رسول خدا (ص) بسيار خوشحال شد، برخاست و از وي استقبال کرد، ميان چشمان جعفر را بوسيد و اشک شوق ريخت و فرمود:
«براي آمدن تو بيشتر خوشحال باشم يا براي فتح خيبر که خدا نصيب برادرت علي (ع) کرد» (35)
علي (ع) پس از پيروزي در جنگ «جمل» با چنين جملاتي از رزمندگان قدرداني کرد:
«أنتم الأنصار علي الحق، و الاخوان في الدين، و الجنن يوم البأس، و البطانه دون الناس، بکم أضرب المدبر، و أرجو طاعه المقبل... » (36)
شما ياران حق، و برادران ديني، و سپر روز جنگ، و خاصان و محرمان منيد، به ياري شما پشت کننده را مي زنم و فرمانبري رو آورنده را اميد دارم.
امام زين العابدين (ع) فرمود:
«پدرم در شب عاشورا يارانش را گرد آورد و پس از حمد و ثناي الهي به آنان فرمود: من اصحابي با وفاتر و نيکوکارتر از اصحاب خويش سراغ ندارم و خانداني نيکوتر و مهربانتر از خاندان خويش نمي شناسم. خدا از جانب من به شما بهترين پاداش را عطا فرمايد» (37)
گفتني است که معصومين (ع) مبارزه را منحصر به ميدان جنگ نمي دانستند، بلکه از هر مبارزي که به نوعي با ستمگران و مخالفان ستيز مي کرد حمايت مي کردند و تلاش و کوشش او را قدر مي دانستند؛ چنانکه نقل شده: فرزدوق، شاعر حماسي و دوستدار اهل بيت، در مراسم حج، قصيده اي شيوا در مدح امام سجاد (ع) و اهل بيت پيامبر (ص) در برابر هشام بن عبدالملک سرود و از خاندان رسول خدا (ص) حمايت کرد و فضائل آنان را برشمرد، هشام از اين کار سخت آزرده گشت و به تلافي چنين جسارتي، حقوق او را از بيت المال قطع کرد. امام زين العابدين عليه السلام وقتي از اين جريان با خبر شد، مبلغ دوازده هزار درهم براي فرزدق فرستاد و فرمود که اگر بيش از اين برايم مقدور بود، برايت مي فرستادم. (38)
همچنين نقل شده که دعبل خزاعي، شاعر انقلابي و شهيد، نيز در خراسان به خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد و قصيده ي دلنشين و طولاني خود را، که به «مدارس آيات» مشهور است، براي آن حضرت خواند. امام (ع) علاوه بر اهداي پول و لباس به او، درباره اش چنين دعا کرد:
«امنک الله يوم الفزع الأکبر» (39)
خدا تو را در روز قيامت ايمن گرداند.
به حضور پذيرفتن و شنيدن و تأييد اشعار شاعري چون دعبل خزاعي و صله دادن و دعا کردن در باره ي او از جانب امام هشتم (ع) نشاندهنده ي آن است که معصومين (ع) مبارزان را در سنگرهاي مختلف مي ستودند و آنان را به مبارزه و ستيز عليه ستمگران تشويق مي کردند.
ه - قدرداني از مسئوولان
حضرت علي (ع) از سوي رسول خدا (ص) مأموريتي به يمن داشت در مراجعت، اموال بيت المال را نيز با خود آورد تا تحويل رسول خدا (ص) بدهد، در بين راه کسي را موظف کرد تا کاروان را هدايت کند و خود براي کار فوري به حضور پيامبر (ص) شتافت. پس از آن، دوباره به کاروان ملحق شد تا به اتفاق هم وارد مکه شوند. در بازگشت، متوجه شد که سرپرست کاروان در غياب او مقداري از پارچه هاي بيت المال را ميان افراد، تقسيم کرده است. امام (ع) همه ي آن پارچه ها را از آنان پس گرفت و تحويل بيت المال داد. همراهان او از اين کار برآشفتند و شکايت نزد رسول خدا (ص) بردند. پيامبر گرانقدر اسلام (ص) از کار خدا پسندانه ي اميرمؤمنان حمايت کرده، اين گونه از آن حضرت تشکر نمود:
«ايها الناس لا تشکوا عليا، فوالله انه لخشن في ذات الله» (40)
مردم! از علي شکوه مکنيد، به خدا سوگند! او در اجراي حکم خدا قاطع است.
مالک اشتر نخعي، يکي از فرماندهان لايق نظامي و در عين حال، شخصي مدير و مدبر بود که از سوي اميرمؤمنان (ع) به استانداري مصر برگزيده شد،ولي بر اثر توطئه ي دشمنان پيش از رسيدن به مصر، دعوت حق را لبيک گفت، وقتي خبر شهادت او به امام علي عليه السلام رسيد، با تأثر فراوان فرمود:
«مالک! چه مالکي! به خدا سوگند! اگر کوه بود، يگانه بود و اگر صخره بود، سخت و محکم بود، هيچ تکسواري از او فراتر نمي رفت و هيچ پرنده اي به اوج او راه نمي يافت. » (41)
همچنين وقتي خبر شهادت محمد بن ابوبکر به او رسيد، ضمن اندوه فراوان، خشنودي و سپاس خود را نسبت به او ابراز داشت و طي نامه اي به عبدالله بن عباس نوشت:
«محمد، پسر ابوبکر، رحمت خدا براو باد! به شهادت رسيد. ما اين مصيبت را به حساب خدا مي گذاريم. او فرزندي خيرخواه، کارگزاري پرتلاش، شمشيري برنده و ستوني پابرجا و بازدارنده بود. » (42)
اميرالمؤمنين علي عليه السلام هرگاه مسؤول خدمتگزار و صادقي را عزل مي کرد، شخصيتش را حفظ و از زحمات و خدماتش تشکر مي کرد، بطور مثال: عمر بن ابي سلمه مخزومي از سوي امام (ع) مدتي استاندار بحرين بود، حضرت او را عزل کرده و نعمان بن عجلان را به جاي او گمارد و به عمر بن ابي سلمه نوشت:
«تو زيبا حکومت کردي و امانتداري نمودي و بدون هيچگونه دلخوري و سرزنش و اتهامي نزد ما برگرد... » (43)
و- قدرداني از کارگران و زيردستان
از سوي ديگر معصومين (ع) بسيار تلاش مي کردند که هيچ حقي از اين قشر مستضعف، ضايع نگردد و در دو بعد فردي و اجتماعي بر حقوق آنان تأکيد مي کردند، براي مثال: اميرمؤمنان علي عليه السلام براي کارگر - چه مسلمان، چه غيرمسلمان - حق بازنشستگي قايل بود. نقل شده است که آن حضرت، روزي به پيرمردي نابينا برخورد که مشغول گدايي بود. اطرافيان گفتند: وي مردي مسيحي است. فرمود:
«(تا جوان بود و نيرو داشت) از او کار کشيديد و اينک که سالخورده گشته و از پا افتاده، محرومش ساخته ايد؟ خرج او را از بيت المال پرداخت کنيد. » (44)
حضرت امام رضا عليه السلام از قول امام سجاد (ع) نقل مي کند که فرمود:
«حضرت فاطمه سلام الله عليها براي امام حسن و امام حسين (ع) عقيقه (کشتن گوسفند و تقسيم گوشت آن ميان فقرا) داد و يک ران گوسفند را با ديناري پول به قابله داد. » (45)
انس مي گويد:
«کنيزي يک شاخه گل به امام حسن مجتبي عليه السلام هديه کرد. آن حضرت نيز بلافاصله او را آزاد کرد. من از سبب اينکار پرسيدم، فرمود: خداوند، ما را اين گونه آموخته است» (46)
شعيب مي گويد:
«ما عده اي کارگر را در باغ حضرت صادق (ع) به کارگمارديم که تا عصر مشغول کار باشند وقتي ساعت کارشان تمام شد، امام (ع) به کارگزارش فرمود: «پيش از آنکه عرقشان خشک شود، مزدشان را بپرداز. » (47)
سفارشهاي گوناگون ديگري نيز در روايات آمده که نشانگر آن است که پيشوايان معصوم ما نسبت به زحمات طاقت فرساي کارگران و زيردستان خويش، حق شناس و قدردان بودند و ديگران را نيز بر اين کار، ترغيب مي نمودند.
قدرداني از اعضاي خانواده
هنگامي که ابوطالب از دنيا رفت، پيامبر (ص) کنار قبرش ايستاد و فرمود:
«اي عمو! پاداش نيکو بيايي که مرا در کودکي سرپرستي و تربيت کردي، و در بزرگي، پناه و ياور بودي. آنگاه رو بسوي مردم کرده فرمود: به خدا سوگند! براي عمويم بگونه اي شفاعت کنم که جن و انس را شگفت زده کند» (48)
انس خدمتگزار آن حضرت مي گويد:
«اتفاق مي افتاد که هديه اي براي رسول خدا (ص) مي آوردند ايشان مي فرمود: اين را به فلان زن که دوست خديجه بود، بدهيد. »
عايشه مي گويد:
«پيامبر (ص) گوسفند مي کشت و گوشت آن را به دوستان خديجه هديه مي کرد و هرگاه سخن از خديجه به ميان مي آمد، او مدح و ستايش او کوتاهي نمي کرد. » (49)
چنين ستايشهايي پس از مرگ خديجه، نشان قدرداني و حق شناسي رسول خدا (ص) از همسر با وفا و با ايمان خويش بود که در دوران طاقت فرساي مبارزه، پا به پاي شوهر خويش از اسلام عزيز و نوپا حمايت کرده بود.
اميرمؤمنان علي (ع) بهترين ستايشها را از همسر نمونه ي خويش ابراز مي دارد و مي فرمايد:
«هر وقت به خانه مي آمدم و چشمم به زهرا سلام الله عليها مي افتاد تمام غم و غصه هايم برطرف مي شد. » (50)
و در پاسخ پيامبر که پرسيد: فاطمه را چگونه يافتي، گفت:
«نعم العون علي طاعه الله» (51)
فاطمه بهترين ياور من در اطاعت خداست.
حضرت صادق (ع) نيز با چنين کلامي از همسر خود تشکر مي کند:
«حميده مصفاه من الأدناس کسبيکه الذهب ما زالت الأملاک تحرسها حتي أديت ألي کرامه من الله لي و الحجه من بعدي» (52)
حميده همچون گوهر ناب، از هر پليدي پيراسته است. فرشتگان همواره حافظ او بودند تا به من سپرده شد و اين کرامتي از سوي خدا براي من و امام بعد از من بود.
به اميد آنکه ما نيز چون پيشوايان معصوم (ع) نسبت به فيوضات و نيکيهاي خدا و خلق، قدردان و حق شناس باشيم.
پي نوشت ها:
1. فرهنگ عميد.
2. بقره ي، آيه ي 158.
3. فاطر، آيه ي 30.
4. آل عمران، آيه ي 144.
5. بحارالانوار، ج 71، ص 53، الاسلاميه.
6. همان مدرک، ص 44.
7. لقمان، آيه ي 14.
8. الميزان، ج 16، ص 216.
9. شرح غررالحکم و درر الکلم، آمدي، ج 2، ص 468، چاپ دانشگاه.
10. بحارالانوار، ج 71، ص 42، اسلاميه.
11. شرح غرر الحکم، ج 2، ص 407.
12. در اين باره به درسهاي 17 و 18 کد 231، رجوع کنيد.
13. نساء، آيه 86. (چون درودي به شما گفته شد، درودي بهتر از آن گوييد يا همان را پاسخ دهيد. )
14. بحارالانوار، ج 16، ص 225.
15. فضائل الخمسه، ج 1، ص 166، بيروت.
16. بحارالانوار، ج 16، ص 233.
17. همان مدرک، ج 47، ص 21.
18. بحارالانوار، ج 48، ص 116.
19. سفينه البحار، ج 1، ص 374، سنايي.
20. بحارالانوار، ج 46، ص 70.
21. همان مدرک، ج 21، ص 158-160.
22. نهج البلاغه، فيض، نامه ي 2.
23. معادن الحکمه في مکاتيب الائمه، محمدبن محسن کاشاني، ج 2، ص 2، کتابخانه وزيري يزد.
24. بحارالانوار، ج 43، ص 348.
25. بحارالانوار، ج 1، ص 203، اسلاميه.
26. همان مدرک، ج 16، ص 295، اسلاميه.
27. همان مدرک، ج 44، ص 191.
28. بحارالانوار، ج 46، ص 62.
29. همان مدرک، ص 333.
30. همان مدرک، ج 48، ص 308.
31. نساء، آيه ي 95.
32. المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 142.
33. حمزه سيد الشهدا، مرکز تحقيقات اسلامي سپاه، ص 22.
34. بحارالانوار، ج 20، ص 205.
35. همان مدرک، ج 21، ص 24.
36. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه ي 117.
37. اعلام الوري، طبرسي، ص 234، بيروت.
38.بحارالانوار، ج 46، ص 127.
39. الغدير، علامه اميني، ج 2، ص 361 -360. (مرحوم اميني در همان کتاب صفحه 369 مي نويسد: دعبل در راه دفاع از اهل بيت و حمله ي دشمنانشان تا آنجا پيش رفته بود که مي گفت: پنجاه سال است که «دار» خود را به دوش مي کشم و کسي نيست که مرا به آن بياويزد. وي در حالي که سالخورده بود، به شهادت رسيد. )
40. بحارالانوار، ج 1، ص 115.
41. نهج البلاغه، فيض، حکمت 435، ترجمه ي آزاد.
42. همان مدرک، نامه ي 35.
43. نهج البلاغه، نامه 42، ترجمه آزاد.
44. وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج 11، ص 49، بيروت.
45. العوالم، بحراني، ج 19، ص 21، مدرسه الامام المهدي.
46. بحارالانوار، ج 43، ص 343.
47. همان مدرک، ج 47، ص 57.
48. همان مدرک، ج 21، ص 261.
49. سفينه البحار، ج 1، ص 380.
50. مناقب خوارزمي، ص 265.
51. بحارالانوار،ج 43، ص 117.
52. همان مدرک، ج 48، ص 6.
/خ