کشتن آن مرد بر دست حکيم

نه پي اوميد بود و نه ز بيم کشتن آن مرد بر دست حکيم تا نيامد امر و الهام اله او نکشتش از براي طبع شاه سر آن را در نيابد عام خلق آن پسر را کش خضر ببريد حلق
سه‌شنبه، 30 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کشتن آن مرد بر دست حکيم
کشتن آن مرد بر دست حکيم
کشتن آن مرد بر دست حکيم

شاعر : مولوي

نه پي اوميد بود و نه ز بيم کشتن آن مرد بر دست حکيم
تا نيامد امر و الهام اله او نکشتش از براي طبع شاه
سر آن را در نيابد عام خلق آن پسر را کش خضر ببريد حلق
هرچه فرمايد بود عين صواب آنک از حق يابد او وحي و جواب
نايبست و دست او دست خداست آنک جان بخشد اگر بکشد رواست
شاد و خندان پيش تيغش جان بده همچو اسمعيل پيشش سر بنه
همچو جان پاک احمد با احد تا بماند جانت خندان تا ابد
که به دست خويش خوبانشان کشند عاشقان آنگه شراب جان کشند
تو رها کن بدگماني و نبرد شاه آن خون از پي شهوت نکرد
در صفا غش کي هلد پالودگي تو گمان بردي که کرد آلودگي
تا بر آرد کوره از نقره جفا بهر آنست اين رياضت وين جفا
تا بجوشد بر سر آرد زر زبد بهر آنست امتحان نيک و بد
او سگي بودي دراننده نه شاه گر نبودي کارش الهام اله
نيک کرد او ليک نيک بد نما پاک بود از شهوت و حرص و هوا
صد درستي در شکست خضر هست گر خضر در بحر کشتي را شکست
شد از آن محجوب تو بي پر مپر وهم موسي با همه نور و هنر
مست عقلست او تو مجنونش مخوان آن گل سرخست تو خونش مخوان
کافرم گر بردمي من نام او گر بدي خون مسلمان کام او
بدگمان گردد ز مدحش متقي مي‌بلرزد عرش از مدح شقي
خاص بود و خاصه‌ي الله بود شاه بود و شاه بس آگاه بود
سوي بخت و بهترين جاهي کشد آن کسي را کش چنين شاهي کشد
کي شدي آن لطف مطلق قهرجو گر نديدي سود او در قهر او
مادر مشفق در آن دم شادکام بچه مي‌لرزد از آن نيش حجام
آنچ در وهمت نيايد آن دهد نيم جان بستاند و صد جان دهد
دور دور افتاده‌اي بنگر تو نيک تو قياس از خويش مي‌گيري وليک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.