چو باز آوريد آن گرانمايه کين

بر اسپ زريري برافگند زين چو باز آوريد آن گرانمايه کين به سه بهره کرد آن کياني سپاه خراميد تازان به آوردگاه پس آن سپهدار فرخ نژاد از آن سه يکي را به بستور داد
چهارشنبه، 31 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چو باز آوريد آن گرانمايه کين
چو باز آوريد آن گرانمايه کين
چو باز آوريد آن گرانمايه کين

شاعر : دقيقي

بر اسپ زريري برافگند زين چو باز آوريد آن گرانمايه کين
به سه بهره کرد آن کياني سپاه خراميد تازان به آوردگاه
پس آن سپهدار فرخ نژاد از آن سه يکي را به بستور داد
بزرگان ايران و مردان گرد دگر بهره را بر برادر سپرد
که چون ابر غرنده آواز داشت سيم بهره را سوي خود باز داشت
دگر فرش آورد شمشير زن چو بستور فرخنده و پاک تن
که لشکر شکستن بدي کيش اوي به هم ايستادند از پيش اوي
که گر تيغ دشمن بدرد زمين هميدون ببستند پيمان برين
نداريم زين بدکنان چنگ باز نگرديم يک تن ازين جنگ باز
برفتند يکدل سوي کارزار بر اسپان بکردند تنگ استوار
گوان و جوانان ايرانيان چو ايشان فگندند اسپ از ميان
جهان را به جوشن بياراستند بهم جمله از جاي برخاستند
کز آن تنگ شد جاي آوردگاه ازيشان بکشتند چندان سپاه
کز آن آسياها به خون بر بگشت چنان خون همي رفت بر کوه و دشت
ابا نامداران و مردان خويش چو ارجاسپ آن ديد کامدش پيش
بر آن گردگيران يبغونژاد گو گردکش نيزه اندر نهاد
چنان تا همه سرکشان را بکشت همي دوختشان سينه‌ها باز پشت
نيارد شدن پيش او هيچ کس چو دانست خاقان که ماندند بس
همي بود تا روز اندر گذشت سپه جنب جنبان شد و کار گشت
بشد رويش اندر بيابان نهاد همانگاه اندر گريغ اوفتاد
بدان بي مره لشکر چينيان پس اندر نهادند ايرانيان
نبخشودشان اي شگفتي کسي بکشتند زيشان به هر سو بسي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.