چرا حضرت علی(ع) برای تصدی حکومت اقدامی نکرد؟

یکی از شبهات قدیمی عالمان اهل‌سنت برای رد اصل نصب ادعای عدم اقدام حضرت برای به دست گرفتن زمام حکومت است.
سه‌شنبه، 6 شهريور 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا حضرت علی(ع) برای تصدی حکومت اقدامی نکرد؟
حتی سکوت هم نمی‌تواند دلیل مشروع دانستن دیگر حکومت‌ها باشد
 
چکیده
یکی از شبهات قدیمی عالمان اهل‌سنت برای رد اصل نصب ادعای عدم اقدام حضرت برای به دست گرفتن زمام حکومت است. آنان مدعی‌اند که اگر از سوی پیامبر(ص) درباره خلافت برای حضرت علی(ع) نص و به تعبیر دقیق‌تر نصبی صورت گرفته بود، حضرت می‌بایست برای گرفتن حق مسلم خویش سکوت خود را می‌شکست و به اقدام عملی برای تصدی حکومت دست می‌زد، در حالی که چنین امری اتفاق نیفتاد. این شبهه را برخی از اهل‌سنت و شیعیان به اصطلاح روشن‌فکر ذکر کرده‌اند.

تعداد کلمات 1078/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
چرا حضرت علی(ع) برای تصدی حکومت اقدامی نکرد؟


تحلیل و بررسی

با نیم‌نگاهی به تاریخ، روشن می‌شود که ادعای فوق، گزاف و بدون دلیل است که نکات ذیل آن را ثابت می‌کند:
 

الف. تحصن در خانه حضرت زهرا(س)

بعد از رحلت پیامبر(ص) برخی از صحابه که با خلیفه اول بیعت ننموده بودند، درصدد اقدام عملی برای به دست گرفتن حکومت برآمده‌اند. آنان برای اینکه خود را از آسیب سردمداران حکومت نیز محفوظ و مصون نگه دارند، در خانه حضرت فاطمه زهرا(س) یگانه یادگار پیامبر(ص) تجمع نمودند. در گمان آنان، خلیفه و دستگاه حکومتی نمی‌تواند حرمت یگانه دخت و یادگار پیامبر(ص) را شکسته و با زور و اکراه وارد خانه شده و آنان را دستگیر کند، لکن گمان آنان در حد گمان ماند. حکومت، مأموران ویژه‌ای به فرماندهی خلیفه دوم برای دستگیری و تسخیر و شکستن درب بیت حضرت زهرا فرستاد. عمر تهدید کرد که در صورت عدم خروج از خانه، در منزل حضرت زهرا(س) را به آتش خواهد کشید و نهایت عمر در نقشه خود موفق شد؛ به گونه‌ای که متحصنان را خلع‌سلاح و شمشیر زبیر را نیز شکاندند.[1]
ما در این مقام، در‌صدد شرح جزئیات جریان فوق نیستیم، ولی این سؤال را طرح می‌کنیم که اگر حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) با حکومت وقت مشکلی نداشته و آن را غیر مشروع نمی‌انگاشتند، چرا منزل خود را در اختیار مخالفان حکومت قرار داده و به تعبیر امروزی خانه تیمی تشکیل و خود را با حکومت و خلیفه درگیر نموده‌اند؟!
 

ب. استنکاف از بیعت

برخی از مخالفان خلافت خلیفه اول، با اکراه و اجبار به بیعت مجبور شدند، لکن حضرت علی(ع) به مدت شش‌ماه، از بیعت استنکاف نمود و بدین‌سان عدم مشروعیت اصل خلافت خلیفه اول را نشان داد. اگر حضرت از اول به مشروعیت خلافت خلیفه قائل بود، هیچ داعی و انگیزه‌ای برای عدم بیعت وجود نداشت.
آری، بعض مورخان اهل‌سنت به انگیزه‌های مختلف کوشیدند تا نشان دهند حضرت، بعد از رحلت پیامبر(ص) بلافاصله با خلیفه اول بیعت نمود.[2] لکن خود مورخان منصف اهل‌سنت[3]، حتى منتقدان حضرت مانند ابن‌حزم[4] چنین گزارش‌هایی را رد و بی‌ارزش وصف نمودند. بلکه، بعضی از آنان افزودند: مادامی که حضرت زهرا(س) در قید حیات بود، هیچ‌یک از بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکردند.[5]

 

 بیشتر بخوانید: چرا حضرت علی (ع) برای تصدی حکومت اقدام نکرد؟


ج. فعالیت محرمانه و علنی و مبارزه مسلحانه

فعالیت حضرت برای حکومت صرفاً به جنس عدم و سلبی منحصر نشده بود، بلکه حضرت به صلاحدید خود به اقدامات ایجابی نیز دست می‌زد؛ نمونه بارز آن درخواست یاری و مساعدت از صحابه نامی پیامبر(ص) (حاضران در جنگ بدر و دیگر سابقه داران) بود. برای قانع نمودن صحابه جهت پاسخ مثبت به وی، حضرت به تنها یادگار دخت گرامی پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س)، و حضرت حسن و حسین(ع) متوسل شد. با سوارکردن حضرت فاطمه(س) بر مرکبی در نیمه‌های شب، به منازل انصار رفته و از آنان خواستار بیعت برای خودش می‌شد. اما افسوس که به جز 4 یا 5 نفر با این بهانه که کار از کار گذشته است، رو از حضرت برتافتند. گزارش‌گر این جریان، خود حضرت است که می‌فرماید:
«ثم أخذت بید فاطمة و ابنی الحسن و الحسین ثم درت على اهل بدر و اهل السابقة فناشدتهم حقی و دعوتهم إلى نصرى فما اجانبی منهم الا اربعة قطه سلمان و عمار و المقداد و ابوذر و ذهب من کنت اعتضد بهم على دین الله من اهل‌بیتی و بقیت بین خفیرتین قریبی العهد بالجاهلیة عقیل و العباس.»[6]
ابوبکر جوهری (م ۳۲۳ ق)، مورخ اهل‌سنت، نیز عین این جریان را گزارش و اضافه می‌کند:
 بهانه عدم یاری انصار این بود که می‌گفتند: ای دختر پیامبر(ص)! بیعت ما به این مرد گذشته است؛ اگر پسر‌عمویت، «علی(ع)»، زودتر به ما رجوع می‌کرد، ما از او روی بر نمی‌گرداندیم.[7]
معاویه در نامه‌ای به حضرت به این فعالیت اشاره می‌کند، ولکن از منظر باطل خود حضرت را به طلب باطل متهم می‌کند.[8]فعالیت حضرت برای حکومت صرفاً به جنس عدم و سلبی منحصر نشده بود، بلکه حضرت به صلاحدید خود به اقدامات ایجابی نیز دست می‌زد؛ نمونه بارز آن درخواست یاری و مساعدت از صحابه نامی پیامبر(ص) (حاضران در جنگ بدر و دیگر سابقه داران) بود. برای قانع نمودن صحابه جهت پاسخ مثبت به وی، حضرت به تنها یادگار دخت گرامی پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س)، و حضرت حسن و حسین(ع) متوسل شد. با سوارکردن حضرت فاطمه(س) بر مرکبی در نیمه‌های شب، به منازل انصار رفته و از آنان خواستار بیعت برای خودش می‌شد. اما افسوس که به جز 4 یا 5 نفر با این بهانه که کار از کار گذشته است، رو از حضرت برتافتند.
دیگر شاهد این فعالیت حضرت، حضرت زهرا(س) به این جریان و دعوت در خطبه معروف خویش تصریح می‌کند:
«توافیکم الدعوة فلاتجیبون و تأتیکم الصرخة فلاتغیثون.»[9]
کوشش‌های حضرت در گفتن حق مسلم خویش بعد از رحلت پیامبر(ص) به گونه‌ای قاطع و چشم‌گیر بود که برخی مخالفان حضرت را به حرص و طمع در حکومت متهم می‌کردند. حضرت در پاسخ به جای انکار آن را چنین مشروع می‌داند که وی درصدد طلب حقی است که بین آن فاصله افتاده است و مخالفان وی آن را به دیگران تقدیم کردند.
«انا طلبت حقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه.»[10]
این قبیل کوشش‌ها و فعالیت‌های حضرت، مورد اعتراف مخالفان منصف نیز قرار گرفته است.[11]
اما افسوس که این حرکت‌ها و فعالیت‌های حضرت با پاسخ منفی و انفعالی صحابه روبه‌رو شد. مطابق گزارش سلمان - که خود از دعوت‌شدگان بود - تنها 44 نفر جواب مثبت دادند. امام به آنان دستور داد با سرهای تراشیده و سلاح برای بیعت تا مرز شهادت، صبح هنگام در منطقه خاصی حاضر گردند، لکن صبح‌دم تنها چهار نفر به قول خود وفا نمودند که عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر.[12]
حاصل آنکه، با چنین فعالیت‌ها و تلاش‌ها که تا حدی می‌توان گفت حضرت درصدد براندازی از نوع مشروع، بر علیه حکومت وقت برآمده بود. آیا می‌توان به حضرت اتهام زد که در برابر حکومت سکوت در پیش گرفت و به هیچ نوع اقدامی علیه حکومت دست نزد؟!
آیا چنین اتهامی نه تنها ظالمانه، بلکه حکایت از آن ندارد که واردکنندگان آن، به تاریخ صدر اسلام نیم‌نگاهی هم نداشتند تا واقعیت‌ها برایشان منکشف گردد. و اگر بر آن آشنا هستند، چرا واقعیت‌ها را وارونه اعلام می‌کنند؟[13]
 

د. نصوص حضرت درباره امامت

اگر ما از این همه واقعیت‌های تاریخی چشم‌پوشی کنیم و بپذیریم که حضرت به فعالیت و اقدام عملی علیه حکومت‌های وقت دست نزده است، باز چنین سکوتی بر رضا و مشروعیت خلافت‌های خلفای وقت دلالت نمی‌کند؛ چراکه ما در کنار سکوت از حضرت، نصوص متعددی دال بر اختصاص امامت و حکومت به حضرت و به غارت بردن آن توسط دیگران و انتقادهای حضرت از خلفای وقت وارد شده است که همگی آن‌ها بر عدم رضای حضرت از خلافت‌ها و بر عدم مشروعیت آن‌ها دلالت می‌کنند، که پژوهش‌گر باید همه این نصوص و جوانب را لحاظ کند.
 

نمایش پی نوشت ها:

[1] ر.ک: شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ص56 و ج۲۰، ص۱4۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص126؛  الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲، کتاب سلیم بن قیس، ص146؛ اعلام النساء، ج4، ص۱۱4؛ سیره ابن‌هشام، ج4، ص۲۳۸.
[2] ر.ک: تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۷؛ ابن‌کثیر، السیرة النبویة، ج4، ص495.
[3] مسعودی، التنبیه و الأشراف، ص۲۵۰؛ تاریخ یعقوبی، ص۱۲6؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص586؛ ابن‌کثیر، تاریخ کامل، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن‌جوزی، تذکره الخواص، ص60، توضیح این‌که بعض این منابع آن را با خبر «قیل» گزارش نمودند که بر ضعف آن خبر دلالت می‌کند.
[4] ر.ک: ابن‌حزم، الفصل، ج4، ص۲۳۵.
[5] تاریخ کامل، ج۲، ص۳۳۱؛ ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۱6 و ۳۱۸؛
حلبی، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳6۰.
[6] کتاب سلیم‌بن‌قیس، ص۱46 و ۱4۸؛ بحار، ج۲۹، ص419، و نیز: موسوعة الامام على‌بن‌ابی‌طالب، ج۳، ص۵۰ به بعد.
[7] السقیفه و فدک، ص61. حضرت نیز در پاسخ استدلال می‌کرد که آیا روا بود به خاطر دنیا و حکو مت من، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بدون غسل و کفن رها می‌ساختم؟!
[8] شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج۲، ص47 و ج۱۱، ص۱۱4.
[9] بحار، ج۲۹، ص4۱۹.
[10] نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷.
[11] ر.ک: شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج۱۱، ص14؛ اعلام النساء، ج4، ص۱۱4
[12] ر.ک: ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۱، ص14؛ احتجاج طبرسی، ج۱، ص188.
[13] برای آشنایی با دیدگاه‌های متکلمان شیعه ر.ک: سید‌مرتضى، الذخیرة، ص474؛ ابن‌‌نوبخت، الیاقوت، ص۸۲؛ حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۰۰؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ص4۹۰.

منبع: کتاب پاسخ به شبهات کلامی، دفتر چهارم: امامت؛ محمد‌حسن قدردان قراملکی؛ پژوهش‌گاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.