زبان و پیشرفت علمی

شناخت زبان و شناخت ادبیات دو شرط اساسی و ناگزیر توفیق در همه‌ی سطوح آموزشی‌اند و بدون آموزش درست، سنجیده و برنامه‌ریزی شده‌ی زبان و ادبیات امکانِ آموزشِ درست موضع‌های دیگر فراهم نمی‌شود.
چهارشنبه، 9 آبان 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان و پیشرفت علمی
نگاهی به علم در چارچوپ زبان
 
چکیده:
شناخت زبان و شناخت ادبیات دو شرط اساسی و ناگزیر توفیق در همه‌ی سطوح آموزشی‌اند و بدون آموزش درست، سنجیده و برنامه‌ریزی شده‌ی زبان و ادبیات امکانِ آموزشِ درست موضع‌های دیگر فراهم نمی‌شود. آموختن هر دانشی در گرو تسلط همه جانبه بر زبانِ آن دانش است؛ چرا که مفاهیم بنیادی هر دانش، باید براساس قواعد زبانی در قالب کلمات صورت‌بندی شوند تا اصطلاح‌شناسی آن را پدید آورند.
نقش زبان و ادبیات در پیشرفت علمی

تعداد کلمات: 2835 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

زبان و پیشرفت علمی
نویسنده: علی محمد حق‌شناس

آموزش درست «آموزشی است که به شناخت مطلوب علوم و دانش‌های زمانه بینجامد»؛ و «شناخت مطلوب»، شناختی است که نخست، امکان به کار بستن موفقیت‌آمیز آن‌ها را در جهت رفع مشکلات و بهبود وضع زندگی در اختیار بگذارد؛ دوم، زمینه‌ی پیشبرد علوم و دانش‌های مزبور را از رهگذر نوآوری و اختراع و اکتشاف فراهم آورد؛ و سوم انتقال ساده، سریع و مطمئن علوم، دانش‌ها و دست‌آوردهای جدید را به نسل‌های بعدی میسر سازد. (1)

برای کسانی که در زمینه‌ی زبان و ادبیات به تأمل نپرداخته باشند، و به رابطه‌ای تنگاتنگ زبان با شناخت "از یک طرف" و ادبیات با امر آفرینش و اختراع و اکتشاف، از طرف دیگر، پی نبرده باشند، نیز درنیافته باشند که زبان و ادبیات تا چه حد یافتن راه‌حل‌های نو برای رفعِ مسائل و مشکلات موجود مؤثر می‌تواند باشد، خواه‌ناخواه، درک و قبول مدعاهای یادشده چندان آسان نیست (2)؛ به ویژه اگر به زبان و ادبیات و به امر آموزش آن دو از منظر ساده‌انگاری‌ها و بی اعتنایی‌هایی نظر کنند که مرسوم زمانه است.

واقعیت این است که آموختن هر علم با دانشی در واپسین تحلیل جز تسلط همه جانبه بر زبانِ مختص آن علم یا دانش نیست؛ و همین تسلط زبانی است که به ما جرئت به کار بستن آن علم یا دانش، دخالت در آن و انتقال آن را می‌بخشد. پیشینیان ما از این واقعیت تحت عنوان «اهل اصطلاح» بودن در علمی به خصوص سخن می‌گفتند. (3) مثلاً، می‌گفتند فلان در فلسفه اهل اصطلاح است؛ و منظورشان این بود که شخص مزبور فلسفه را آموخته و شناخته است و اینک می‌تواند از آن بهره بگیرد؛ در آن دخالت کند و آن را به دیگران منتقل سازد.

درستی گفته‌ی اخیر هنگامی بر ما آشکارتر می‌شود که در نظر آوریم، اولاً، مفاهیم بنیادی هر علم به شرطی در دسترس قرار می‌گیرند که به درستی و براساس قواعد زبانی در قالب کلمات صورت‌بندی شوند تا دستگاه اصطلاح‌شناسی (4) آن علم را پدید آورند. ثانیاً، گزاره‌ها یا احکام (5) هر علم نیز، به نوبه‌ی خود، در صورتی در اختیار قرار می‌گیرند که طبق قواعد جمله‌سازی زبان به شکل جملات خوش ساخت درآیند. سرانجام، ثالثاً، آثار و منابع هر علم هم، باز به جای خود، به شرطی فراهم می‌آیند که گزاره‌ها و احکام آن علم بر مبنای قواعد زبان‌شناسی متن (6) با هم آرایش یابند و انگاره‌ی علمی‌ای (7) را در قالب متنی ساده، روشن و زودیاب به دست دهند. با این تفاصیل، دشوار نیست بپذیریم که نقش زبان در عرضه، شناخت و، ناگزیر، کاربرد علم تا چه حد اساسی و حساس است.

اما عرضه، شناخت و کاربرد هر علم، هر چند شرط لازم برای پیشرفت آن علم هست، باری، شرط کافی آن نیست. برای نیل به پیشرفت در هر علمی، افزون بر همه‌ی این‌ها، باید بتوان دست به اختراع و اکتشاف در آن علم نیز زد. و اختراع و اکتشاف از مقوله‌ی آفرینش‌گری است؛ و آفرینش‌گری در عرصه‌ی علم همانا اقدام به تخیل فرهیخته (8) براساس شناخت علمی است بدان منظور که بتوان به انگاره یا مدل علمی تازه و کارآمدتری دست یافت و درست در همین جا است که ادبیات و آموزش ادبی، و نه صرف زبان، چاره‌ساز می‌تواند باشد؛ چه تخیل فرهیخته، در درجه‌ی اول، به هنرها تعلق دارد که ادبیات نیز، در مقام هنر کلامی، در زمره‌ی آن‌ها است؛ و تنها فرق تخیل فرهیخته در ادبیات با تخیل فرهیخته در علم همانا این است که تخیل فرهیخته‌ای ادبی ضرورتاً در چارچوب شناخت علمی محصور نمی‌‍ماند، بلکه از آن فراتر می‌رود و کل هستی را در خود فرا می‌گیرد. پس می‌توان دید که ادبیات و آموزش ادبی، اگرنه برای عرضه، شناخت و کاربرد علوم، باری، برای پیشبرد آن‌ها از طریق اختراع و اکتشاف به کمک تخیل فرهیخته و آفرینش انگاره‌های علمی بودن نوین ضروری است.
اکنون جا دارد لختی درنگ کنیم و، پیش از آنکه سخن را به پایان بریم، از خود بپرسیم در کل برنامه‌های آموزشی ما چه امکانات و چه راهکارهایی برای عرضه‌ی شناخت مطلوب زبان و ادبیات پیش‌بینی شده است؛ خواه آن راهکارها و امکانات به سطح نظام و نظر تعلق داشته باشند، خواه به سطح مهارت‌های زبانی و ادبی یا به سطح انواع بسیار گوناگون هر یک از آن مهارت‌ها یا به سطح دستورالعمل دها و شیوه‌ها و آیین‌های جنبی هر یک از آن همه؟ نیز بپرسیم از این جا که ماییم تا آن جا که برای آموزش درستِ تمامی جنبه‌های نظری، کاربردی و جنبی زبان و ادبیات برنامه‌ریزی سنجیده و کارآمد تهیه شده باشد چه مراحلی در پیش داریم؟ یا بپرسیم آیا صرف تأکید نهادن بر کتاب‌های درسی و تغییر دادنِ ادواری آن‌ها کافی است تا از کار فروبسته‌ی آموزش زبان و ادبیات گره‌گشایی شود یا آنکه باید طرحی نو در این باره انداخت و تأکید عمده را، نه بر کتاب بلکه بر شیوه‌ها و روش‌های آموزشی مناسب گذاشت؟
آنچه تا این جا آمد کافی است که نشان دهد حتی اگر هدف ما از آموزش در همه‌ی سطوح، از سطح ابتدایی تا سطح دانشگاه، صرفاً شناخت علوم و سعی در به کار بستن و احتمالاً پیشبرد و انتقال آن‌ها باشد، باز هم از آموزش درست، سنجیده و برنامه‌ریزی شده‌ی زبان و ادبیات بی نیاز نیستیم. اما پیش از آنکه بگوییم مراد ما از «آموزش درست، سنجیده و برنامه‌ریزی شده‌ی زبان و ادبیات» چیست، به جا است نخست به این سؤال مقدر پاسخ دهیم که: اگر زبان و ادبیات تا به این حد در آموزش علوم و شناخت و بهره‌گیری و پیشبرد آن‌ها مؤثرند پس چرا تاکنون به این مهم توجهی بدان‌گونه که باید نشده است؟ به این سؤال از دو منظر پاسخ می‌توان داد، یکی از منظر ذات زبان و ادبیات و دیگری از منظر نحوه‌ی آموزش آن دو.

تا آن‌جا که ذاتِ زبان و ادبیات در نظر است، واقعیت این است که هیچ‌یک از آن دو پدیده‌ای یک شکل و همگن نیست؛ بلکه هر کدام آمیزه‌ای از انواع زبانی با اشکال گوناگون است؛ و پایگاه و نقش هر یک از آن انواع و اشکال با پایگاه و نقشِ انواع و اشکال دیگر به کلی متفاوت است؛ و تلقی ما نیز از آن اشکال و انواع اساساً یکسان نیست. ما بی‌آنکه که بخواهیم وارد این بحث درازدامن شویم ناگزیریم، به ضرورتِ موضوع سخن، به دو نوع از انواع زبان و ادبیات به اجمال اشاره کنیم: یکی زبان و ادبیاتی که خود بی‌زحمت درس و معلم یاد می‌گیریم و دیگری زبان و ادبیاتی که معلم در کلاس درس به ما می‌آموزد.

زبانی که ما خودبه‌خود و بی‌زحمت استاد یاد می‌گیریم پدیده‌ای است با بعد طبیعیِ قوی و، به تعبیری، خودرو. این زبان منحصراً گفتاری است، نه نوشتاری؛ لذا تنها مهارت‌های گفتن و شنیدن را در برمی‌گیرد و خواندن و نوشتن را شامل نمی‌‍شود. زبان طبیعی عموماً گنجینه‌ی لغاتی بسیار محدود دارد. ساختار صرفی و نحوی آن نیز، لااقل در عمل، بسیار ساده است. مهم‌تر از این دو از نظر بحث ما، آن است که این زبان طبیعی و خودرو به شدت وابسته به موقعیت‌هایی (9) است که در آن‌ها به کار می‌رود؛ بدین‌معنی که در هر موقعیتی بیشتر آنچه را می‌توان مستقیماً از آن موقعیت دریافت ناگفته رها می‌کند و یافتن و فهمیدن آن همه را به مخاطب وامی‌گذارد (10). از همین‌رو است که وقتی زبان طبیعی و خودرو را به ضرورتی مکتوب می‌کنیم و، در نتیجه، آن را بیرون از موقعیت کاربردی آن به کار می‌بریم، درک و فهم آن دشوار می‌شود. (11)

همین‌طور است نوع ادبیاتی که ما خود به خود و بی زحمت استاد یاد می‌گیریم. این نوع ادبیات خودرو و طبیعی نیز، مثل زبان خودرو و طبیعی، بسیار محدود و کم‌عمق است: معمولاً سرشتی محلی دارد؛ از عمق تاریخی چندانی برخوردار نیست؛ فاقد بسیاری از قالب‌ها، سبک‌ها و مضامین ادبی است؛ از نقد و سنجش و ارزش‌یابی بی‌بهره است، به دانش چندانی نسبت به انواع فنون و صناعات ادبی مجهز نیست و در آن تنها برای درک و التذاذ ادبی‌ای بسیار محدود و قریحه‌ای ابداع و آفرینشی بسیار محدودتر جا هست و بس.

جالب این جا است که همین نوع زبان و ادبیات خودرو و طبیعی که بی زخمت درس و معلم یادگرفته می‌شود موجب بروز این توهم در ذهن بیشتر کسانی می‌گردد که، پس، نوع زبان و ادبیاتی هم که باید نزد معلم و در کلاس درس بیاموزیم لاجرم از جنس و سنخ همان نوع اول است و در نتیجه آموختن آن نه چندان دشوار است، نه چندان ضروری؛ لذا می‌توان از آن سرسری گذشت. حال آنکه واقعیت امر چیز دیگری است و زبان و ادبیات آموختنی با زبان و ادبیات یادگرفتنی فرق و فاصله‌ی بسیار دارد:

واقعیت این است که زبانی که نزد معلم و در کلاس درس می‌آموزیم زبانی است که جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی در آن سخت تقویت شده است. این زبان بیشتر نوشتاری و خوانده شدنی است تا گفتاری و شنیداری. حتی صورت‌های گفتاری و شنیداری آن نیز تا حدود زیادی رنگ و مایه از صورت‌های نوشتاری و خوانده شدنی آن می‌گیرد و لذا با نوع زبان طبیعی و یادگرفتنی به کلی متفاوت است. این زبانِ آموختنی، به حکم وظایف گوناگون اجتماعی و فرهنگی که به عهده دارد، خود به شکل‌ها و گونه‌های بسیار متنوع درمی‌آید که گونه‌های علمی، ادبی، اداری، تجاری، حقوقی، متداول، مصنوع، ساده، معیار، محاوره‌ای و جز آن تنها بخش کوچکی از آن‌ها است (12). تازه، هر یک از این گونه‌های زبانِ آموختنی از واژه‌ها و اصطلاحات و تعابیری شکل می‌گیرد که لازمه‌ی همان‌گونه است و از پیشینه و سنتی پیروی می‌کند که به همان‌گونه متعلق است. حتی برخی ساخت‌های صرفی و نحوی هر گونه‌ای نیز چه بسا به خودِ آن‌گونه اختصاص داشته باشد. از این گذشته، هر گونه از زبان آموختنی با دستورالعمل‌ها و شیوه‌ها و آیین‌ها و اسباب و ابزاری همراه است که استفاده‌ی درست از آن‌ها در گروِ آموزش درست و سنجیده‌ی آن‌ها است؛ مثل، رسم خط، شیوه‌ی نقطه‌گذاری، استفاده‌ی درست از سبک و سیاق و صفحه‌بندی یا بهره‌گیری به‌جا از رموز حریم‌شناسی (13) و ایماشناسی (14) و جز آن.

بیشتر بخوانید: زبان چگونه رشد می‌کند؟

 تازه این تمام ماجرا نیست. چه زبانی که ما نزد معلم و استاد می‌آموزیم، به حکم آنکه بعد اجتماعی و فرهنگی آن فوق‌العاده قوی است، به ذوق و سلیقه‌ی فردی چندان میدان نمی‌‍دهد؛ نوآوری را، مگر به ضرورتِ تغییری در علم یا در جامعه، برنمی‌تابد؛ دخالت‌های ناسنجیده‌ی سبکی، محلی، ادبی و نظایر آن را نمی‌‍پذیرد؛ گذشته از آن که زبانِ آموختنی، برخلاف زبان یادگرفتنی، به تاریخ فرهنگ، تاریخ علوم و ادب و تاریخ اجتماعی، سیاسی و دیگر جنبه‌های حیات جامعه‌ی زبانی نیز متعهد است: باید پیشینه‌ی این همه را در خود حفظ کند و از نسلی به نسل دیگر واگذارد تا از این رهگذر تداوم تاریخی و هویت ملی جامعه‌ی زبانی در پاس دارد. و درست از همین رو است که زبان آموختنی اساساً نمی‌‍تواند وابسته به موقعیت باشد و این یا آن گوشه از حقایق علمی و فلسفی یا رخدادهای تاریخی و اجتماعی و جز آن را ناگفته رها کند تا هر کس آن را با اتکا به موقعیتی که دیگر نیست خود به فراست دریابد و بیاموزد. (15)

به همین منوال، ادبیاتِ آموختنی هم هیچ قابل سنجش با ادبیات یادگرفتنی نیست: پدیده‌ای است ملی با سرشتی غیرمحلی و فراگیر. ادبیاتی است با عمق تاریخی که در هر برهه از تاریخش شکل و مایه‌ای دیگر گرفته است. از قالب‌ها و سبک‌ها و انواع و طرزها و مضامین گوناگون برخوردار است. به انواع نظریه‌ها و صناعات و فنون و شیوه‌های نقد و سنجش و جز آن مجهز است. این نوع از ادبیات فقط به درک و التذاذ ادبی و به ابداع و آفرینش آثار نه‌چندان پرمحتوا و خوش‌ریخت محدود نمی‌‍شود؛ بلکه دامنه‌ی آن هم به حوزه‌ی نقد و سنجش آفریده‌های ادبی کشیده می‌شود (16)، هم به حفظ و تصحیح و نکوداشت آثاری که از گذشته برای ما بازماندهاند و هم به رشد و پرورش سبک‌ها و طرزها و انواع ادبی نوخاسته‌ای که حاصل ابداع و اختراع معاصران ما هستند. پیداست که چنین ادبیاتی را نمی‌‍توان با ادبیات خودرو و یادگرفتنی یکی انگاشت، و آن‌گاه به حکم آنکه این دو به ظاهر و به صورت شبیه هم‌اند چنین پنداشت که ادبیاتِ آموختنی را هم می‌توان بی‌زحمت درس و معلم پیش خود یاد گرفت. و این درست همان تلقی نادرستی است که در بروز کم‌توجهی به آموزش ادبیات در همه‌ی سطوح آموزشی مؤثر بوده است. اکنون به اجمال ببینیم نحوه‌ی آموزش زبان و ادبیات چرا و چگونه در بروز کم‌توجهی به آموزش این دو موضوع دخالت داشته است:
باید یادآوری کنم که زبان و ادبیاتِ آموختنی و رسمی، پدیده‌هایی بسیار گسترده و فراگیر با عمقی تاریخی‌اند؛ و هر یک از آن دو اشکال و انواع و گونه‌های بسیار متنوع و متفاوت دارند. در نتیجه، شناخت این دو موضوع، برخلاف موضوع‌های دیگر، در طول یک سال تحصیلی یا حتی یک دوره‌ی تحصیلی حاصل نمی‌‍شود. از طرف دیگر، هر یک از دو موضوع زبان و ادبیات با نظریه‌ها، دستورالعمل‌ها، روش‌ها، سنت‌ها، آداب، فنون و ابزارهایی همراه است که آموختن آن‌ها باز در یک سال یا یک دوره‌ی تحصیلی امکان‌پذیر نیست. به تعبیری دیگر، آموزش زبان و ادبیات حکم فرایندی همیشگی دارد که می‌باید آن را در همه‌ی سطوح آموزشی (و حتی پس از آن نیز) دنبال کرد. پیدا است که این نحوه‌ی آموزش با شیوه‌های آموزش رایج در دانش‌ها و علوم دیگر فرق بسیار دارد. چه علوم و دانش‌های دیگر را می‌توان، به حکم آنکه هر یک موضوعی محدود با مرزهای مشخص دارند، به راحتی در دوره یا دوره‌هایی معین آموزش داد.

از این گذشته، زبان و ادبیات، با آنکه هر یک نظامی یگانه دارند، خود در هیئت مهارت‌های مختلف می‌شوند. هر کدام از آن مهارت‌ها نیز، به نوبه‌ی خود انواع و اشکال گوناگونی پیدا می‌کنند و هر یک با آداب و اسبابی مختص به خود به کار می‌روند، به گونه‌ای که خواهیم دید. درست همین یگانگی نظام زبان و نظام ادبیات همراه با چندگانگی تظاهرهای آن دو در هیئت مهارت‌های به کلی متفاوت، ظاهراً سبب شده است که ما به ضرورتِ آموزش جدا جدای مهارت‌ها در کنار آموزشِ دو نظام زبان و ادبیات توجهی بدان‌گونه که باید نکنیم. ایتک باز به اجمال هر چه تمام‌تر ببینیم آموزش درست و سنجیده‌ی زبان و ادبیات چگونه آموزشی است:

آموزش درست، همانطور که در آغاز سخن یاد شد، به شناخت مطلوب می‌انجامد؛ یعنی به شناختی که بتوان به کار گرفت، توسعه داد و به دیگران منتقل کرد. بدیهی است که همین حکم در مورد زبان و ادبیات نیز جاری است. پس باید دید چه نوع آموزشی در زمینه‌ی زبان و ادبیات می‌تواند چنان شناختی نسبت به آن دو به ما بدهد که به کمک آن بتوانیم هم از زبان و ادبیات استفاده‌ی بهینه کنیم، هم آن دو را توسعه دهیم و پیش بریم، هم به دیگران منتقل سازیم. شک نیست که نوع آموزشی تنها به شناخت نظام زبان (یعنی به دستور و واژگان آن) و شناخت نظام ادبیات (یعنی مجموعه‌ی نظریه‌ها، فنون و صناعات ادبی) منتهی شود هیچ نمی‌‍تواند آموزش درستی باشد. چرا که چنان آموزشی، با آنکه ما را به حقایق نظری زبان و ادبیات می‌رساند، کاربردِ آن دو را به ما نمی‌‍شناساند تا امکان پیشبرد و انتقال آن‌ها را در عمل در اختیارمان بگذارد. پس آموزش درست آن است که، علاوه بر نظام و نظر، به شناخت مهارت‌های زبانی و ادبی هم بپردازد. و مهارت‌های زبانی، همان‌گونه که می‌دانیم، عبارتند از شنیدن، گفتن، خواندن و نوشتن. مهارت‌های ادبی نیز می‌توانند عبارت باشند از درک و التذاذ آثار ادبی، نقد و سنجش آن آثار و، بالاخره، ابداع و آفرینش آثار نو و سبک‌ها و طرزهای جدید. نادیده نباید گذشت که آموزش درست هر یک از این مهارت‌های زبانی و ادبی بی‌گمان در گرو تهیه‌ی برنامه‌ها و اسباب و ابزارهایی است که برای همان مهارت مناسب است.
از این گذشته، زبان و ادبیات، با آنکه هر یک نظامی یگانه دارند، خود در هیئت مهارت‌های مختلف می‌شوند. هر کدام از آن مهارت‌ها نیز، به نوبه‌ی خود انواع و اشکال گوناگونی پیدا می‌کنند و هر یک با آداب و اسبابی مختص به خود به کار می‌روند، به گونه‌ای که خواهیم دید. درست همین یگانگی نظام زبان و نظام ادبیات همراه با چندگانگی تظاهرهای آن دو در هیئت مهارت‌های به کلی متفاوت، ظاهراً سبب شده است که ما به ضرورتِ آموزش جدا جدای مهارت‌ها در کنار آموزشِ دو نظام زبان و ادبیات توجهی بدان‌گونه که باید نکنیم. ایتک باز به اجمال هر چه تمام‌تر ببینیم آموزش درست و سنجیده‌ی زبان و ادبیات چگونه آموزشی است
اما کار به همین جا محدود نمی‌‍شود. چه هر یک از مهارت‌های جداگانه‌ی زبانی و مهارت‌های سه گانه‌ی ادب انواع و اقسامی دارد و هر یک از آن‌ها به کاری معین می‌آید. به عنوان مثال، مهارت خواندن می‌تواند از نوع تورق باشد یا مرور یا گزیده‌خوانی یا تندخوانی یا ژرف‌خوانی و جز آن؛ و شک نیست که آموزش هر یک از این انواع و اقسام نیز، به نوبه‌ی خود، به برنامه‌ها و اسباب و ابزارهای خاص نیاز دارد. همین‌طور است مهارت نوشتن که آن نیز می‌تواند، مثلاً، از نوع حاشیه‌نویسی باشد یا یادداشت‌برداری یا چکیده‌نویسی یا گزیده‌نویسی با مجمل‌نگاری و نظیر آن. و آموزش این انواع نوشتاری را نیز باید جدا جدا و در چارچوب‌های آموزشی آن سنجید.

بر همین منوال، مهارت‌های ادبی نیز می‌توانند هر کدام انواعی داشته باشند و هر نوع به کاری بیایند. فی المثل درک و التذاذ می‌تواند از نوع سرگرمی باشد یا از نوع محک‌زنی به قصد گزینش یا از انواع جدی‌ترِ آموزشی، تحلیلی، تطبیقی و مانند آن. ناگفته نیز روشن است که این مهارت‌های ادبی نیز همراه با انواع و اقسام آن‌ها باید برنامه‌ریزی شوند و در چارچوب شیوه‌های مناسب آموخته شوند. در خور تکرار و تأکید است که آموزش درست زبان و ادبیات تنها هنگامی میسر است که برای هر یک از مهارت‌های زبانی و ادبی و برای انواع مختلف هر کدام از آن‌ها امکانات آموزشی سنجیده و برنامه‌ریزی شده فراهم آمده باشد.
تازه این نیز پایان کار نیست. چه هر یک از انواع مختلف مهارت‌های زبانی و ادبی، چه بسا با دستورالعمل‌ها و شیوه‌ها و آیین‌ها و سنت‌های خاص خود همراه باشد؛ و نظام آموزشی باید برای عرضه‌ی شناخت مطلوب نسبت به هر یک از آن مهارت‌های جنبی زبان و ادبیات نیز اقدام به برنامه‌ریزی‌های سنجیده و مناسب کرده باشد.

اکنون جا دارد لختی درنگ کنیم و، پیش از آنکه سخن را به پایان بریم، از خود بپرسیم در کل برنامه‌های آموزشی ما چه امکانات و چه راهکارهایی برای عرضه‌ی شناخت مطلوب زبان و ادبیات پیش‌بینی شده است؛ خواه آن راهکارها و امکانات به سطح نظام و نظر تعلق داشته باشند، خواه به سطح مهارت‌های زبانی و ادبی یا به سطح انواع بسیار گوناگون هر یک از آن مهارت‌ها یا به سطح دستورالعمل دها و شیوه‌ها و آیین‌های جنبی هر یک از آن همه؟ نیز بپرسیم از این جا که ماییم تا آن جا که برای آموزش درستِ تمامی جنبه‌های نظری، کاربردی و جنبی زبان و ادبیات برنامه‌ریزی سنجیده و کارآمد تهیه شده باشد چه مراحلی در پیش داریم؟ یا بپرسیم آیا صرف تأکید نهادن بر کتاب‌های درسی و تغییر دادنِ ادواری آن‌ها کافی است تا از کار فروبسته‌ی آموزش زبان و ادبیات گره‌گشایی شود یا آنکه باید طرحی نو در این باره انداخت و تأکید عمده را، نه بر کتاب بلکه بر شیوه‌ها و روش‌های آموزشی مناسب گذاشت؟
 
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی *** ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
 
پی نوشت‌ها:
1. خطوط کلی این مقاله در «پنجمین مجمع علمی آموزش زبان و ادب فارسی کشور که در آبان سال 1383 در اراک برگزار گردید، مطرح شد و نکاتی که در این مجمع مطرح گردید در نگارش مقاله‌ی حاضر سودمند افتاد.
2. در این باره، نگاه کنید به: وضع کنونی تفکر در ایران، دکتر رضا داوری اردکانی، تهران، امیرکبیر، 1356. در این کتاب، دکتر اردکانی به حق اظهار می‌دارد که ما از رهگذر ادبیات و فلسفه‌ی غرب زودتر می‌توانستیم به علم و تکنولوژی غربی دست یابیم.
3. نمونه‌ای از اقوال پیشینیان را که ناظر بر همین نکته است می‌توان در کتاب الالفاظ المستعمله فی المنطق اثر فارابی (ویراسته‌ی محسن مهدی، بیروت 1968، ص 41-473). دید؛ به نقل از:
Landmarks in Linduistic Thought , Vol III, Kees Versteegh, Routledge,London 1997, p.77.
4. terminology
5. statements
6. text linguistics
7. scientific model
8. educated imagination
9. contexts
10.برای آشنایی بیشتر به این موضوع، نگاه کنید به «در جست‌وجوی زبان علم»، نوشته‌ی علی محمد حق‌شناس در مجموعه‌ی مقالات سمینار زبان فارسی و زبان علم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1372، ص 6-13. این مقاله در زبان و ادب فارسی در گذرگاه سنت و مدرنیته، علی محمد حق ‌شناس، تهران، آگاه، 1382، ص54-245، نیز چاپ شده است.
11. صدق این مدعا را می‌توان با نگاهی هر چند گذرا به متون نوشته شده‌ی سخنرانی‌ها به آسانی دریافت: در این باره، نگاه کنید به:
Semantics, John Lyons, Cambridge University Press, London, 1977, Vol. 1, pp 68-70.
12. برای آشنایی بیشتر در این باره، نگاه کنید به درآمدی بر جامعه شناسی زبان، یحیی مدرسی، مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1368، به ویژه فصل ششم. نیز به چهار گفتار درباره‌ی زبان، محمدرضا باطنی، انتشارات آگاه، تهران، 1355، ص 47-93.
13. proxemics
14. kinesics
برای آشنایی بیشتر با مفاهیم حریم شناسی و ایماشناسی، نگاه کنید به:
Semantics, opcit, p. 67.
15. نگاه کنید به «در جست و جوی زبان علم»، همان.
16. برای درک تازه‌ای از اهمیت نقد و سنجش ادبی در شناخت مطلوب ادبیات نگاه کنید به:
Linguistics, Language and Verbal Art, Ruqaiya Hasan, Oxfors Univwesity Prees.
 
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
 

بیشتر بخوانید :
  زبان چیست ؟
 20 نکته در یادگیری زبان خارجی
  زبان و جامعه شناسی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.