نگاهی به آموزههای هند کهن
چکیده:
در آن سوی جهت مرئی دنیا، بزرگتر و گشودهتر و رازآمیزتر وجود دارد که آن را دنیای نامرئی مینامیم، دنیایی که از دید ما تازه و غیرقابل ادراک است و در آن نیروها و روابطی وجود دارد که ما نمیتوانیم آن را درک کنیم و برای آنکه چیزی از آن بدانیم اولین کلید حل معما این است که به وجود دنیای نامرئی علم حاصل کنیم. گاهی بسیاری از چیزها به صورتی اسرارآمیز بر ما مکشوف میگردد. در اینجاست که ما با ابدیت تماس مستقیم پیدا میکنیم. این مقاله به بررسی دیدگاه اساطیر هند در بارهی عشق و مرگ میپردازد.
تعداد کلمات: 1156 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
در آن سوی جهت مرئی دنیا، بزرگتر و گشودهتر و رازآمیزتر وجود دارد که آن را دنیای نامرئی مینامیم، دنیایی که از دید ما تازه و غیرقابل ادراک است و در آن نیروها و روابطی وجود دارد که ما نمیتوانیم آن را درک کنیم و برای آنکه چیزی از آن بدانیم اولین کلید حل معما این است که به وجود دنیای نامرئی علم حاصل کنیم. گاهی بسیاری از چیزها به صورتی اسرارآمیز بر ما مکشوف میگردد. در اینجاست که ما با ابدیت تماس مستقیم پیدا میکنیم. این مقاله به بررسی دیدگاه اساطیر هند در بارهی عشق و مرگ میپردازد.
تعداد کلمات: 1156 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: بهرام فرهوشی
در اساطیر هندی عشق و مرگ دو چهرهی یک خدای واحد است. شیوا خدای نیروی تولید در طبیعت است و در عین حال خدای مرگ است و تخریب و کشتار. زن و الههی زیبایی است، خدای عشق و خوشبختی است و در ضمن کالی (kali) و دورگا (Durga) است و الههی بدی و بدبختی و بیماری و مرگ است. شیوا و کالی با یکدیگر خدای عقل و دانش و خوب و بد هستند.
به قول ادوارد کارپنتر (E.Carpenter) عشق و مرگ به دنیای ما مانند دو چیز جدا از هم وارد میگردند. در همه جا و همیشه حضور دارند. در حالی که عشق و مرگ در واقع همبستگی تام دارند و هیچگاه از یکدیگر جدا نیستند. در عین حال به صورت دو چیز به کلی متفاوت و متضاد هم به نظر میرسند که همیشه با یکدیگر در نزاع هستند. زندگی در برابر مرگ همیشه مقاومت میکند و مرگ نیز همیشه در کمین زندگی است و هر دو در حال نزاع برای گرفتن بدن و روح انسان هستند. بنابراین در مورد مرگ و زندگی، ما با راز بزرگی روبرو هستیم که ما را احاطه کرده، به وجود میآورد و سپس از بین میبرد، ولی انسان به دو وجه این راز، یکسان نگاه نمیکند. برای عرفا مرگ جاذبهی بیشتری دارد تا عشق. در همهی مذاهب کوشش میشود که معنی مرگ دریافته شود و در واقع فلسفهی زندگی با فلسفهی مرگ توأم است و نمیتوان توجیهی از زندگی بدون مرگ به میان آورد و نمیتوان فلسفهای از مرگ ساخت بدون اینکه توجهی به مرگ شود. تمام توجه روحگرایان بر این است که به عالم پس از مرگ دست یابند و در واقع همهی تعلیمات مذاهب در اصل دربارهی مرگ سخن میگویند، در حالی که مسئلهی عشق به مانند مسئلهای حل شده تعبیر میگردد، گویی همه جییز دربارهی عشق دانسته شده است در حالی که عشق که در واقع یک سر دیگر ریسمانِ مرگ است، برای ما همان قدر ناشناخته است که مرگ و بایستی همانقدر رازآمیز باشد که مرگ.
انرژی از میان نمیرود و اغلب نتایج دیگری به دست میدهد که با عملکرد مستقیم آن تفاوت بسیار دارد. مثلاً چراغی که میسوزد و روشن میکند، اول باید بسوزد؛ یعنی انرژی حرارتی ایجاد کند و بعد روشنایی تولید کند. حرارت، نتیجهی ثانوی است و روشنایی نتیجهی اولیه و برای اینکه روشنایی حاصل شود باید نخست انرژی حرارتی تولید کند و بدون این صرف انرژی، انرژِ اصلی به کار گرفته نخواهد شد و نتیجه حصول نخواهد یافت. در نظر اول چنین به نظر میرسد که برای حصول به نتیجهی غایی؛ یعنی توالد، انرژی غریزی عشق صرف هیجانات، عواطف، احساسات و امیال میشود و از این انرژی است که میلهای جنسی و عواطف مربوط به آن در خدمت تولید مثل به کار گرفته میشود ولی علاوه بر این، انرژی زیاد آمده به هیچوجه منهدم نمیگردد، بلکه به شکل انرژی دیگر تبدیل میشود. در واقع این انرژی استعلاء مییابد و در خدمت به هنر، ایدهها، نیروهای خالقه در سطوح مختلف زندگی و شعر و موسیقی و نقاشی و غیره به کار میرود.
هنر توجه بیشتری به عشق دارد و گاهی عشق موضوع اصلی و مرکزی آن قرار میگیرد ولی هنر نیز با این همه به عمق عشق نمیپردازد، در حالی که همانطور که مرگ سری در ابدیت و جاودانگی دارد، عشق نیز سر دیگر زندگی است که ریشه در ابدیت و جاودانگی دارد. شاید عشق تشعشعی از قبسمت ویژهای از دنیای درونی باشد که انسان گاهی داخل آن میشود. در آنجا قانون عشق حکمفرماست که اراده را از انسان میگیرد، انسان را دگرگون میکند و حتی او را از ریشههایی که به حکم طبیعت و عادت در او ایجاد شده است جدا میسازد و شیخ صنعان پیر شریعت را به سوی طریقت معشوق میکشاند و به عالمی دیگر میبرد و از او سالکی عارف میسازد و سرانجام شاید اکسیر اعظم است و شاید الکتریسیتهای است که در انسان تولید میشود که برای مقصدی رازآمیز لازم است. البته باید در نظر داشت که بیشترین کار در مورد عشق در عرفان ایرانی به عمل آمده است و این راهنمایی است برای گشایش دنیای رازآمیز بعد از مرگ و پیش از زندگی و نیز در عرفان هندی به طرزی دیگر در مذهب «تانتریک» از قدیم کوششهایی به عمل آمده است ولی این کوشش بایستی بر پایهی روانشناسی جدید پیش برود. استعلای نیروی جنسی که توسط فروید عنوان شده و دربارهی آن کار شده است، اگرچه ارزشمند است ولی راهگشای دنیای رازآمیزِ ورای زندگی نیست. چون انسان دربارهی منشأ عشق اشتباه میکند، دربارهی نتیجهی آن نیز دچار اشتباه میشود. اگر کسی در ورای عشق چیزی جز وجه مادی آن نبیند اشتباه میکند، ولی در حقیقت عشق به هیچوجه مبتنی بر واقعیت مادی آن نیست و نتایج عشق جدا از واقعیت مادی آن در سطوح دیگری، کاملاً متفاوت از وجه مادی آن، ظاهر میگردد و این نتایج بسیار آشکار است.
بیشتر بخوانید: یار مهربان
از نظر علم، مقصد عشق تداوم زندگی است ولی اگر عشق را از این نظر بنگریم، باید قبول کنیم که در این مورد نیرویی که در انسان وجود دارد خیلی بیش از آن است که برای تولد به کار میرود بقیهی این نیرو هدفش چیست؟ کلید حل این مسئله در همین جاست که این قدرت بیش از حد لازم در انسان وجود دارد؛ به این معنی که برای تداوم توالد فقط کسر کوچکی از یک درصد این نیروی عشق به کار میرود، بنابراین بیشترین قسمت آن به کجا میرود و به چه مصرفی میرسد؟ ما میدانیم که نیرو هیچگاه از بین نمیرود، در واقع هیچ چیز در دنیا از میان نمیرود. اگر نیرویی وجود دارد، بایستی این نیرو تبدیل به چیز دیگری بشود. اگر کسر کوچکی از این نیرو برای توالد و تولید و خلقت خلق آینده به کار میرود، قسمت باقیمانده آن نیز بایستی به سوی خلق چیزی دیگر در آینده معطوف شود ولی با وسایلی دیگر. انرژی از میان نمیرود و اغلب نتایج دیگری به دست میدهد که با عملکرد مستقیم آن تفاوت از میان نمیرود و اغلب نتایج دیگری به دست میدهد که با وسایلی دیگر. انرژی از میان نمیرود و اغلب نتایج دیگری به دست میدهد که با عملکرد مستقیم آن تفاوت بسیار دارد. مثلاً چراغی که میسوزد و روشن میکند، اول باید بسوزد؛ یعنی انرژی حرارتی ایجاد کند و بعد روشنایی تولید کند. حرارت، نتیجهی ثانوی است و روشنایی نتیجهی اولیه و برای اینکه روشنایی حاصل شود باید نخست انرژی حرارتی تولید کند و بدون این صرف انرژی، انرژِ اصلی به کار گرفته نخواهد شد و نتیجه حصول نخواهد یافت. در نظر اول چنین به نظر میرسد که برای حصول به نتیجهی غایی؛ یعنی توالد، انرژی غریزی عشق صرف هیجانات، عواطف، احساسات و امیال میشود و از این انرژی است که میلهای جنسی و عواطف مربوط به آن در خدمت تولید مثل به کار گرفته میشود ولی علاوه بر این، انرژی زیاد آمده به هیچوجه منهدم نمیگردد، بلکه به شکل انرژی دیگر تبدیل میشود. در واقع این انرژی استعلاء مییابد و در خدمت به هنر، ایدهها، نیروهای خالقه در سطوح مختلف زندگی و شعر و موسیقی و نقاشی و غیره به کار میرود.
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
بیشتر بخوانید:
پیروزی عشق بر مرگ
معادله عشق و مرگ
نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار