كودتا به سبك پست مدرن (2)

تنها مي توان حدس زد كه پيتر اكرمن (Peter Ackerman) موسس مركز بين المللي "مناقشات بدون خشونت "، نفر دوم در بين سلسله تئوريسينها و معلمين صدور انقلابها در سراسر جهان و يكي از فعالان مخفي جامعه شيادان مالي در آمريكا كه در دهه 90 نامش جزو بزرگترين كلاهبرداران آمريكا برده مي شد تا چه اندازه از شنيدن اين نظريه تعجب مي كرد كه تاثير گذاري خارجي در روند اجراي "انقلابهاي رنگين " از مهمترين موارد اجرايي است.
دوشنبه، 19 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كودتا به سبك پست مدرن (2)
كودتا به سبك پست مدرن (2)
كودتا به سبك پست مدرن (2)






" ايرينا ليبديوا " نويسنده آمريكايي در گزارشي به تحليل انقلابهاي رنگي يا " كودتاهاي پست مدرن " پرداخته است.
آنچه در ذيل مي‌آيد بخش دوم اين گزارش تحقيقي است:

جنبه شيادي انقلابهاي رنگين

تنها مي توان حدس زد كه پيتر اكرمن (Peter Ackerman) موسس مركز بين المللي "مناقشات بدون خشونت "، نفر دوم در بين سلسله تئوريسينها و معلمين صدور انقلابها در سراسر جهان و يكي از فعالان مخفي جامعه شيادان مالي در آمريكا كه در دهه 90 نامش جزو بزرگترين كلاهبرداران آمريكا برده مي شد تا چه اندازه از شنيدن اين نظريه تعجب مي كرد كه تاثير گذاري خارجي در روند اجراي "انقلابهاي رنگين " از مهمترين موارد اجرايي است.
وي بيشتر معتقد به استفاده از عامل دروني و تكيه بر نيروي انساني داخلي مي باشد. البته لازم به ذكر است كه علي رغم اين كه وي به عنوان كارشناس نام و شهرت بين المللي پيدا كرده است، در اصل حتي به زور هم نمي توان اين فرد را در زمره افراد كارشناس قرار داد. اين فرد كه بخش اعظم زندگي خود را در انجام معاملات مشكوك در بورس گذرانده است و در جريان بزرگترين جنجال مالي در "وال استريت " معروف به داستان "سهام سطل آشغالي " بسختي توانست از مجازات زندان خلاص شود الآن نيز "انقلابهاي رنگين " را نوعي تجارت شيادي خود قرار داده است.
جالب اينجاست كه وي حتي چندان قدرتي در توجيه رفتار خود و مقابله با منتقدين ندارد. پيتر اكرمن، در واقع دست راست مايكل ميلكن (Michael Milken) بود كه با حملات رواني، تقبل هزينه هاي گسترده در فعاليتهاي تبليغاتي توام با شيادي آشكار و اصرار جسورانه اي كه داشت در زمان خود معروف شده بود.
فعاليت انقلابي آنها از بورس آغاز شد. در واقع در زمان فعاليت خود در بورس آنها روش تاثيرگذاري بر افكار توده ها را براي "دموكراتيزه " كردن روندهاي مالي محافظه كار در "وال استريت " را در عمل امتحان كردند. تاكتيك آنها شامل انتقاد بي اساس ولي شديد از سيستم و ساختاري بود كه در بورس وجود داشت. در اوائل دهه 70 بازار تعهدات و اعتبارات مالي بطور كلي متشكل از سهام باصطلاح قشر سرمايه دار واقعي بود كه صاحبان سهام كارخانجات معتبربودند.
انقلابيون فوق الذكر تصميم گرفتند كه جاي اينگونه سهام را تنگ كرده و جاي براي خود در اين بازار بورس باز كنند. آنها تصميم گرفتند كه اين كار را از طريق جايگزيني سهام واقعي توسط اوراق بهادار نه بخش سرمايه اي بلكه اوراق به اصطلاح "سهام سطل آشغالي " و junk-bonds انجام دهند.
"سهام سطل آشغالي " در ابتدا متعلق به سهامداران واقعي بود كه البته به مرور زمان و با تغيير اولويتهاي بازار و بورس ارزش خود را از دست مي دادند بطوري كه ديگر نه سودي براي آنها پرداخت مي شد و نه صندوقهاي بازنشستگي از آنها در معاملات بورس خود استفاده مي كرد. اينجا بود كه ميلكن و اكرمن و شركاي آنها فعاليت و كودتاي خود را آغاز كردند و حملات خود را از آژانسهاي معتبر شروع كردند و آنها را متهم به عدم صلاحيت و دورانديشي كردند چرا كه اين آژانس ها در فعاليتهاي بورس توجهي به "سهام سطل آشغالي " نمي كردند و تلاشي در راستاي تقويت آنها نمي كردند.
همين جا بود كه آنها حتي مشتريان و متحدين جديد خود را پيدا كردند. متحدان آنها صاحبان شركتهاي كوچك و ضعيف بودند كه ديگر توان خود را در راه مبارزه با كمپانيهاي بزرگ از دست داده و تنها وانمود مي كردند كه هنوز هم از بازيگران بورس هستند. انقلابيون تصميم گرفتند كه آنها را شركاي خود قرار دهند. اما مشكل اصلي در متقاعد كردن سرمايه گذاران براي خريد "سهام سطل آشغالي " بود. در واقع اين كار از يك سو شبيه جنگ و حمله گسترده رسانه اي و اطلاعاتي بود و از سوي ديگر شبيه جلسات هيپنوتيزم و روان درماني بود. تمام اين روشها توسط انقلابيون براي متقاعد كردن سرمايه داران بكار مي رفت. مقر فعاليت اين انقلابيون "سهام سطل آشغالي " در نزديكي هاليوود انتخاب شد.
آنها جشنهاي شبانه و ميهمانيهاي گوناگوني را با شركت ستارگان سينمايي و موسيقي برگزار مي كردند جهت ايجاد تصوير زيبا از فعاليت و موفقيت خود. در اين ميهماني هاي كه بيشتر شبيه فستيوال مي شد سرمايه داران از سراسر آمريكا دعوت مي شدند. در واقع از همان آستانه در ورودي شستشوي رواني و مغزي سرمايه داران شروع مي شد و با ديدن اين همه زرق و برق، آنها تصور مي كردند كه در صورت همكاري آينده اي بسيار درخشان در انتظار آنها است.
در فرودگاه ها با "ليموزينهاي " مجلل به پيشواز ميهمانان مي رفتند و در هتلهاي آپارتماني گران قيمت مستقر مي كردند. غذاهاي آنها از گرانترين رستورانها تهيه مي شد و از خوانندگان و هنرپيشه هاي معروف براي تفريح ميهمانان دعوت مي كردند. براي سرمايه داران بزرگتر و دارندگان سهام و شركتهاي قوي برنامه هاي خاص و ويژه اي تدارك مي شد. در واقع با استفاده از روشها و تصاوير نمادين و روشن و تمام اين هنرمندي انقلابيون سعي داشتند تا بر ذهن و روان سرمايه داران تاثير مثبت گذاشته و آنها را وادار به خريد "سهام سطل آشغالي " كنند. در ابتدا آنها از موفقيت چشم گير تجارت و فعاليت خود صحبت مي كردند. بعد يك يا چند نفر از سياستمداران و فعالان مطرح وارد گفتگو مي شدند و صحبت از مهم بودن اين گونه فعاليت براي اقتصاد و كل كشور مي كردند. سپس به اصطلاح دانشمندان اقتصادي به زبان و شيوه قابل فهم براي عوام توضيح مي دادند كه چگونه مي توان ارزش سهام را چندين برابر كرد و به سود كلاد دست يافت.
در واقع با استفاده از اين روشها سرمايه گذاراني كه تحت تاثير اين همه زيبايي و وعده هاي كلان قرار گرفته بودند حاضر مي شدند در همان آن سهام پر درآمد و مطئمن خود را فروخته و دست به خريد "سهام سطل آشغالي " كنند. براي وارد كردن ضربه نهايي معمولا سعي مي شد از يك فرد ثروتمند مثل "تد ترنر " (Ted Turner) موسس و مالك سابق "سي ان ان " استفاده مي كردند. اين فرد در حضور سرمايه داران گول خورده حاضر مي شد و مي گفت كه همه ثروت خود را مديون "سهام سطل آشغالي " مي داند. البته مسلما در اين مراسمات و ميهمانيها كسي اين سهام را "سطل آشغالي " نمي ناميد بلكه از آنها به عنوان "سهام با سود فوق العاده زياد " ياد مي كردند. نتيجه اين جنگ رواني و كودتاي رواني خارج از تصور و انتظار بود و بزودي صدها و ميليونها دلار براي خريد اين سهام سرازير شد. در مقابل چشمان بينندگان تعجب زده يك بازار انقلابي بوجود آمد. اين بازار جديد اما مخرب بود. چرا كه نه تنها منجر به خروج سرمايه از صنايع و بخشهاي مهم اقتصادي شد بلكه به معناي واقعي كلمه بازار را از بين مي برد. اما بعد از مدتي برخي از آمريكاييهاي باهوش متوجه قضيه شدند و زماني كه تعقيب قضاي شروع شد و كار به محاكمه رسيد مشخص شد كه تمام درآمدهاي "سهام سطل آشغالي " مبتني بر دروغ و معاملات صوري بود.
يگ گروه از افراد معتبر كه افراد بد نام نيز جزو آنها بودند اين سهام را از يكديگر خريداري مي كردند. تمام معاملات از طريق حسابهاي بي نام و بدون ذكر نام خريدار و فروشنده انجام مي‌شد. در عين حال در نتيجه باد كردن اين "سهام سطل آشغالي " حدود 900 كمپاني خرد و بي مصرف رشد كردند و در نتيجه شبكه هاي تلويزيون كابلي مثل سي ان ان، شبكه هاي تلفني مثل MCI، شركتهاي هواپيمايي منطقه اي، بيو تكنولوژي، بيمه هاي درماني و موسسات آموزش از راه دور رونق پيدا كردند. در واقع هدف "انقلابيون " از جذب هر چه بيشتر شركتهايي جديد و مورد نظر در فعاليتها و دام خود اصلا رونق اقتصاد نبود بلكه نابودي آن مد نظر بود. درآمدهاي حاصله از "سهام سطل اشغالي " صرف "خريدهاي اعتباري " كمپانيهاي بزرگ مي شد. ساختار خريد اعتباري چنين بود كه يك شركت كوچك اما متخاصم و جسور سهام يكي از شركتهاي معتبر را با سرمايه بزرگ و تاريخچه صد ساله مي خريد. البته در اين معامله شركت كوچكتر پولي نداشت كه بابت خريد پرداخت كند و شركت هدف را از طريق دريافت وامهاي كلان حاصل از درآمد "سهام سطل آشغالي " مي خريد بطوري كه سهام و سرمايه و دارايي شركت هدف وثيقه وامهاي دريافتي مي شد. اقساط وامها نيز از طريق فروش سهام همان شركت هدف پرداخت مي شد. بدين ترتيب شركت هاي بزرگ و معتبر بتدريج از بين مي رفتند. همه اين شياديها باعث شد كه تمام فعالان سياسي، اقتصادي و كارگذاران بورس ذي نفع عليه مايكل ميلكن و شركايش متحد شوند. در نتيجه شكايات اين افراد رسيدگيهاي قضايي گسترده اي آغاز شد. در نتيجه در ماه نوامبر سال 1986 در كنگره آمريكا حدود 30 مصوبه قانوني در محدوديت سرمايه گذاري در "سهام سطل آشغالي " تصويب گرديد. در 12 ايالت آمريكا معاملات مربوط به "خريد اعتباري " را ممنوع كردند. در آن زمان رودولف جولياني (Rudolph William Louis Giuliani)، دادستان جوان آمريكا رهبري اين مبارزه را بر عهده گرفت. جولياني شخصيت سازش ناپذير در برخورد با مافيايي ايتاليايي و كانديداي رياست جمهوري آمريكا در حزب جمهوريخواه بود. مايكل ميلكن، پادشاه "سهام سطل آشغالي " به ده سال حبس محكوم شد كه از اين مدت كمتر از دو سال را در زندان گذراند.
پيتر اكرمن، كه بيشترين مبلغ جريمه را در بين شركاي خود به خزانه دولت پرداخت كرد در زمينه جديد مشغول فعاليت شد. در واقع وي مشغول تجارت از طريق "انقلابهاي رنگين " شد. اگر بدقت مطالعه و توجه كنيم درمي‌يابيم كه در مبارزه بر سر قلمرو شوروي سابق دقيقا تكنيكها و روشهاي مشابه آنچه كه در بالا آورده شد استفاده گرديد و ارزشهاي "سطل آشغالي " جايگزين ارزشهاي واقعي شد.

فرمولي براي كسب در آمد از طريق "انقلابهاي رنگين "

در زمان بررسي هاي قضايي در ماجراي "سهام سطل آشغالي " نام چند موسسه نظر خواهي به ميان آمد مثل "Penn, Schoen and Berland " كه به شركاي "سهام سطل آشغالي " خدمات ويژه ارائه مي كرد تا آنها بتوانند در مقابل داده هاي موسسات نظر سنجي قوي و معتبر مقابله كنند. امروزه هم اين حاميان فعالان به اصطلاح دموكراسي سازي بازار سهام آمريكا كه در فروپاشي آن نقش داشتند در زمينه كودتاهاي مخفي يا همان انقلابهاي رنگين نيز فعاليت مي كنند.
مادلن آلبرايت وزير امور خارجه وقت آمريكا كه امروزه رياست موسسه ملي دموكراسي را بر عهده دارد كه توسط بنياد ملي دموكراسي تاسيس شده است، ضمن اشاره به نقش موثر "Penn, Schoen and Berland " در امر كودتاي صربستان در نامه اي كه در اكتبر سال 2000 به همين موسسه نوشته است اضافه مي كند: "همكاري شما با موسسه ملي دموكراسي و نيروهاي مخالف يوگسلاوي نقش تعيين كننده داشته و تاثير مستقيم بر توسعه دموكراسي در اين كشور داشته است. شايد اين اولين تجربه اي بود كه كار با راي دهندگان نقش تعيين كننده اي را در پيشبرد و تحقق اهداف سياستهاي خارجي ايفا كرده است ". لازم به يادآوري است كه اين آژانس نظر سنجي كه در پيشبرد اهداف سياست خارجي آمريكا در صربستان شهرت درخشاني پيدا كرده بود در امر تهيه نظرسنجيهاي مردمي در محل اخذ راي در زمان حوادث اوكراين نيز به همراه "سازمان امنيت و همكاري در اروپا " نقش مهمي را ايفا كرده است.
يكي از مهمترين تكنيكهاي بكار رفته در "انقلابهاي رنگين " استفاده از آژانسهاي نظر سنجي غربي است با هدف تاثير گذاري بر نظر راي دهندگان از طريق انتشار نتايج نظرسنجيهاي پيش از انتخابات يا پيش بيني احتمال بازبيني نتايج و شمارش مجدد آرا به بهانه وجود تخلفات واقعي و يا تصنعي. اتفاقي نيست كه نويسنده كانادايي در كتاب خود تحت عنوان "جنگ سرد جديد، انقلابها، انتخابات تحريف شده و سياست لوله نفت در شوروي سابق " كه در ابتداي مقاله به آن اشاره گرديد، دقيقا از اين تكنيك در عنوان كتاب خود استفاده مي كند كه حتي از زمان جنگ سرد تا به حال تغييري نكرده است. اين تكنيك به عنوان الگوي كليدي براي تصرف بازارهاي داراي چشم انداز انرژي در قلمرو شوروي سابق و حوزه هاي نفوذ شوروي سابق استفاده مي شود. در اين خصوص عكس العمل پيتر اكرمن، رئيس مركز بين المللي "مناقشات بدون خشونت " نسبت به تحقيقات اين روزنامه نگار كاناداي جالب توجه است. در بيانيه رسمي كه اين مركز در سايت خود تحت عنوان "در جواب به اشتباهات موجود در كتاب جديد " منتشر كرده است به جاي اشاره به اشتباهات كتاب و ارائه دليل و مدرك بيشتر به جنگ رواني عليه اين كتاب پرداخته شده است. در واقع اين مركز باز هم از شيوه جنگ رواني و انحراف افكار عمومي استفاده كرده است.
در واقع مي توان بدون هيچ گونه توضيح و تحليلي بيانيه اعتراضي مركز بين المللي مناقشات بدون خشونت را سطر به سطر منتشر كرد. خود اين مطالب گوياي بي اساس بودنشان مي باشند. در بيانيه آمده است: "آقاي "ماكينون " مي نويسد كه "پيتر اكرمن " فرمول "انقلابهاي رنگين " را از صربستان گرفته تا گرجستان و اوكراين صادر و رايج كرده است. در حالي كه در واقعيت امر مركز ما در ماه اكتبر سال 2000 زمان سقوط دولت ميلوشويچ در صربستان موجوديت نداشته و هيچ گونه كمكي قبل از "انقلاب رز " به گرجستان ارائه نداده است و هيچ گونه جزوه و مطلب كمكي تا قبل از "انقلاب نارنجي " به اوكراين نداده است. در هيچ برهه اي از زمان رئيس و يا كارمندان مركز ما با افراد درگير در اين حوادث تماسي نداشته اند ". اصلا لازم به تفسير و تشريح اين گفته ها نيست چرا كه بر اساس صدها مقاله، دلايل مستند و مصاحبه هاي دست اندركاران "انقلابها "، مطالب كتابها و سايتها به اندازه كافي مشخص و معلوم است كه "پيتر اكرمن " تا قبل از تاسيس مركز خود به همراه "جين شارپ " مرشد خود، در موسسه "آلبرت انيشتين " فعاليت داشته است. "شارپي " كه "فرمول انقلاب " وي تحت عنوان "از ديكتاتوري تا دموكراسي: اصول بنيادي براي آزادسازي " در تيراژ 5000 نسخه اي براي توزيع در بين فعالان سازمان "آپورا " (OPORA) در صربستان منتشر شده بود. سپس مطالب اين جزوات به عنوان شيوه عملكرد در تحقق "انقلاب نارنجي " در اوكراين بكار گرفته شده بود. همچنين براي همگان معلوم است كه سرهنگ "روبرت هلوي " پيش كسوت سرويس اطلاعات نظامي آمريكا و يكي از افراد كليدي در امر تحقق نظريه "فعاليتهاي بدون خشونت " "اكرمن " و "شارپ "، نه تنها مخالفين يوگسلاوي را در هتل هيلتون مجارستان در سال 2000 به سرنگوني دولت ميلوشويچ تشويق مي كرد بلكه بر اساس اطلاعات موجود در آموزش و تعليم فعالان "انقلاب نارنجي " در اوكراين هم دست داشته است.
بر اساس اظهارات شاهدين حوادث مربوط به "انقلاب رز " در گرجستان، فيلم مستند "پيتر اكرمن " تحت عنوان "سرنگون كردن ديكتاتور " كه امروزه در سايت موسسه "آلبرت انيشتين " نيز در دست رس مي باشد، يكي از كليدي ترين عوامل پيروزي انقلاب مذكور شد. در اين فيلم به شيوه هاي استفاده شده توسط جوانان صرب در روند سرنگوني رژيم ميلوشويچ اشاره شده است. طي ماههاي متوالي شبكه تلويزيوني "روستاوي "، نخستين شبكه مستقل تلويزيون گرجستان، هر شنبه اين فيلم را در گرجستان به نمايش مي گذاشت كه پس از آن از مردم گرجستان سئوال مي شد كه چه درسهاي براي دگرگون ساختن اوضاع در كشور خودشان از اين فيلم كسب كرده اند. طي ده روز اخير كه منجر به سقوط رژيم ادوارد شيواردنادزه در تاريخ 23 نوامبر سال 2003 شد اين شبكه تلويزيوني بمراتب دفعات پخش فيلم "سرنگون كردن ديكتاتور " را افزايش داد. يكي از شركت كنندگان در حوادث گرجستان در گفتگو با خبرنگار "واشنگتن پست " گفت: "همه تظاهر كنندگان روشي را كه در بلگراد استفاده شده بود از حفظ بودند. چرا كه همه اين فيلم را ديده بودند و هر كسي مي دانست كه چكار بايد بكند ". حال "پيتر اكرمن " كه تماسهاي خود را با افراد دست اندركار در تحولات و "انقلابهاي رنگين " در حوزه نفوذ شوروي سابق انكار مي كند به وجدان خود رجوع كند.
ادوارد شيواردنادزه در مصاحبه افشاگرانه خود با برنامه "وستي نيدلي " شبكه تلويزيوني "روسيه " گفت: "اين طرح سوروس بود. همه چيز از قبل حساب شده بود: پول، مقدار پول مورد نياز براي اين كار به كدام موسسات غير دولتي مي توان اعتماد كرد و با كي بايد همكاري كرد. توجه زيادي به بحث شمارش آرا شده بود ". به گفته شيواردنادزه سوروس در باره اين كه چگونه بايد انتخابات برگزار گردد تا افراد مورد علاقه و لازم بر سر قدرت بيايند و از چه طريق بايد سازمانهاي نظير آنچه كه در يوگسلاوي سابق بود بوجود بيايد، يك دكترين مشخصي را تهيه كرده است ". سوروس يك فرد كاملا آگاه به اصول و مباني ژئوپليتيك معاصر است و بخوبي مي داند كه براي رقابت در عرصه اقتصادي بايد در رقابت سياسي برنده شد. جورج سوروس بود كه در زمان خود اولين مبالغ لازم را جهت تاسيس موسسه اينشتين توسط "جين شارپ " تامين كرد. موسسه "جامعه آزاد " در راستاي تبادل تجربه در تحقق "انقلابهاي بدون خونريزي " هزينه آموزش "گيگا باكري " تبعه گرجي را در صربستان تامين مي كرد. اين موسسه حتي حقوقهاي رهبران انقلابي را البته از جيب سازمان ملل بر اساس كمكهاي مالي كه دريافت مي كرد پرداخت مي نمود. در تابستان سال 2003 فعالان سازمان انقلابي "اوتپورا " با هزينه سوروس از صربستان وارد گرجستان شدند و به دانشجويان محلي نحوه برگزاري تظاهرات خياباني را آموزش دادند.
بر اساس اظهارات خود باكري، در سرنگوني شواردنادزه سه موسسه و نهاد فعاليت و نقش بيشتري داشتند كه عبارتند از شبكه تلويزيوني "روستاوي-2 "، سازمان جوانان "كمارا " (KMARA) (به معناي "كافي ") كه بر اساس الگوي "اتپورا " صربستان ايجاد شده بود و حزب "جنبش ملي " ميخائيل ساآكاشويلي. بر اساس مطالب مطبوعات گرجستان آن زمان همه اين موسسات بهر نحوي از طريق بنياد سوروس تامين مالي مي شدند. شش ماه قبل از "انقلاب رز " سازمان "كمارا " حدود نيم ميليون دلار كمك مالي دريافت كرده بود. شبكه تلويزيوني "روستاوي " از سال 1995 از طريق بنياد سوروس تامين مالي مي شد.
بر اساس اظهارات ريچارد كارلسان، رئيس مركز تحقيقات ضد تروريستي واشنگتن "Foundation for the Defense of Democracy "
و رئيس سابق راديو صداي آمريكا: "تنها سه ماه قبل از تحقق "انقلاب رز " يعني از ماه اگوست تا اكتبر، سوروس 42 ميليون دلار براي سرنگوني شواردنادزه هزينه كرده بود ".
در واقع ما اينجا شاهد اين هستيم كه در شرايط "اداره بحران " كه منجر به صادرات نقلاب مي شود منافع شياد "پيتر اكرمن " پادشاه "سهام سطل آشغالي " و شياد بزرگ مالي ديگر "جورج سوروس " بر هم منطبق شده است. اولي بخاطر لو رفتن شگردهايش در آمريكا و ديگري براي بدست آوردن منابعي كه بعد از فروپاشي شوروي بي صاحب مانده بودند دست به طراحي و اجراي كودتاهاي باصطلاح "بدون خشونت " زده اند.
لازم به يادآوري است كه در هيئت مديره يكي از سازمانهاي لابي و اداره بحرانها در جهان به رهبري سوروس تحت عنوان International Crisis Group در كنار دشمنان مرسوم روسيه مثل برژينسكي، زن "پيتر اكرمن " به نام "جوان ليدوم اكرمن " كه داراي روابط بسيار گسترده با ساختارهاي دولتي بسياري از كشورهاي جهان مي باشد و در واقع به عنوان اهرم رسانه اي عمل مي كند نيز عضويت دارد. وي رئيس "مركز بين المللي روزنامه نگاري " است كه از "بنياد ملي دموكراتيك "، "مركز بين المللي كارگزاري خصوصي "، "كوكا كولا " و شركت هواپيماسازي "بوينگ " كمكهاي مالي دريافت مي كند. فرمول اصلي انقلابها در واقع در اين است كه افرادي وجود دارند كه تصور مي كنند كه رشد آنها از لحاظ مالي و سياسي به نفع كل جهان است و اين حس آنها را وادار به انجام "انقلابهاي رنگين " در سراسر جهان براي تقويت نفوذ سياسي خود و افزايش دارايهايشان مي كند.
صرف نظر كردن از اصول قومي به عنوان امكانات جديددروغ نخواهد بود اگر بگوييم كه ستارگان امروز "مناقشات بدون خشونت " يعني "جين شارپ " و "پيتر اكرمن " از نظر علمي و آكادميك ارزش زيادي ندارند و قدرت "انقلابي " آنها در ساختار ماجراجويي مغز و بي اعتنايي آنها به ارزشها و اصول اخلاقي مي باشد. "جين شارپ " حرفه خود را به عنوان دبير مسئول در نزد "آبرام يوگانس ميوست " (A.J. Muste) رهبر جنبش كارگري آمريكا كه داراي تفكرات تروتسكي بود آغاز كرد.
ظاهرا "ميوست " بود كه وي را با نظريه هاي "مناقشات بدون خشونت " با گرايش شديد به ايدئولوژي تروتسكي و روشهاي تاثير گذاري مستقيم آشنا ساخت و باعث ايجاد چنين روحيه جنگ آور در وي و نزديكي وي به نئومحافظه كاران آمريكا شد. "پيتر اكرمن " نيز در جواني علاقه مند به نظريات تروتسكي بود و گرايش به تفكرات راديكال داشت سپس در سنين بالاتر به محافظه كاري روي آورد. اما در نتيجه جنجال بوجود آمده در بورس مجبور شد تا به نظريه هاي "مناقشات بدون خشونت " روي بياورد. وي مدت زيادي را صرف آن كرد تا مخفي بماند تا آثار بي آبرويي از بين برود. اين افراد برداشت و ديدگاه خاص خود را نسبت به اخلاق دارند. اين بعد از شخصيت آنها را مي توان هم از مطالعه جزوات آنها مربوط به "مناقشات بدون خشونت " و همچنين اظهارات شخصي آنها شناخت.
در اينجا به بخشي از مصاحبه "جين شارپ " به سردبير Magazine Peace اشاره مي كنيم كه وي را به عنوان فردي معرفي كرد كه "بيش از هر كس ديگري روي كره زمين در باره "مناقشات بدون خشونت " اطلاعات دارد ". "جين شارپ " در اين مصاحبه مي گويد: "زماني كه فهميدم كه مردم هند كه مبارزه بدون خشونت را با انگليسيها داشت به اين مقاومت به عنوان يك اصل اخلاقي ايمان نداشت براي من يك اختراع جديد بود. اين مسئله بطور ناگهاني و در زيرزمينهاي آرشيو آگايو براي من روشن شد. من روزنامه هاي كهنه را در باره جنبش گاندي در دهه 30 مطالعه مي كردم. من از خودم مي پرسيدم: آيا لزومي داشت كه در باره اين مسئله مطلبي نوشته شود؟ بهتر است كه اين موارد را از سرم بيرون بندازم. اما من در اين باره نوشتم. اينجا بود كه به يك باره فهميدم كه اينها خطري براي فعاليتهاي من نيست بلكه امكانات جديد هستند. چرا كه اين بدان معني بود كه بسياري از افرادي كه به اصول مذهبي و اخلاقي "مبارزات بدون خشونت " ايمان نداشتند مي توانند از آن در اهداف عملي خود استفاده كنند. سپس من مطالبي را در باره مناقشات مختلف و اعتصابات كارگران و غيره خواندم. در واقع آنها مطالب طلايي بودند. در تمامي اين مطالب يك تئوري مهم ديده مي شد كه گاندي آن را تبليغ مي كرد و آن اينكه عمر و زندگي هر حكومتي بستگي شديدي به اطاعت مردم آن دارد. آن ايده بسيار جالب بود هر چند كه كلاسيك نبود. سعي كردم اين تئوري را در قبال ملل مختلف به بررسي بگذارم. گاندي اين تئوري را از تولستوي گرفته بود. نه اصول اخلاقي آن را بلكه خود ايده را از تولستوي گرفته بود كه عمر هر حكومتي بستگي به اطاعت مردم آن دارد ".
از اينجا مي توان نتيجه گرفت كه نظريه "شارپ " كه در آن صرف نظر كردن از اصول اخلاقي در خصوص غير قابل قبول بودن خشونت، اجبار و ديكتاتوري اصل است و توانايي و امكان جديد براي بكارگيري در راه تحقق اهداف مي باشد در واقع چيزي جز تحميل روشهاي ديكتاتوري و غير دموكراتيك نمي باشد. تعجب برانگيز نيست كه نظريات "اكرمن " نيز كه شبيه ايده هاي شارپ مي باشد و مبتني بر وابستگي حكومت به اطاعت مردم آن تنها براي توده ها قابل درك مي باشد. "اكرمن " و "ژاك ديوال " (DuVall Jak) دوست صميمي اش كه افسر نيروي دريايي نيز بود در "بوستون گلوب " مي نويسند كه در نتيجه "انقلاب نارنجي " در اوكراين مردم پيروز شده است و "آنها ترجيح دادند كه بجاي زندگي با اوليگارشي‌ها با ارزشهاي دموكراتيك زندگي كنند ".
در بين مخاطبين حرفه اي و متخصص مثل همايش آزاد وزارت امور خارجه آمريكا "اكرمن " از نظريات ديگري حرف مي زند كه بايد در وهله اول مورد علاقه نظامي‌ها باشد. وي در گزارش خود تحت عنوان "بين حكومت سخت و نرم: آغاز مبارزه جامعه مدني و تحولات دموكراتيك " به مخاطبين خود اطمينان مي دهد كه تجربه جنبشهاي جوانان را مشابه چيزي كه در صربستان ميلوشويچ را سرنگون كردند مي توان در ايران، كره شمالي و در جهت اتمام عمليات نظامي در عراق بكار برد.
"اكرمن " به اطلاع حاضرين رساند كه وي به همراه بهترين متخصصين آمريكا در آزمايشگاه "لورنس ليورمور " كه در زمينه توليد فن آوريهاي جديد ارتباطي فعاليت مي كند روي طرح ساخت سلاح جديدي كار مي كند كه مي توان از آن براي راه اندازي جنبشهاي شورشي جوانان استفاده كرد. اكرمن تاكيد مي كرد كه "صحبت سر اين نيست كه اين گونه فن آوريها و روشها مي تواند منجر به توسعه دموكراسي شود بلكه اين فن آوري كه حتي مي توان براي سرنگوني حكومت چين نيز از آن استفاده كرد باعث بوجود آمدن فعاليتها و جنبشهاي غير متمركز و بي ثباتي در كشورها مي شود ".

سروصداي جوانان و هيستري شورش

زماني كه در روسيه دفتر رياست جمهوري، سازمانهاي جوانان مثل سازمان "ناشي " را راه مي اندازد و از آنها حمايت مي كند مي توان اين اقدامات را به عنوان تصميم مناسب، هر چند موقت، در مقابل "انقلابهاي رنگين " نام برد. در غير اين صورت افرادي مثل "جين شارپ " بر اساس نظريات خود، در صورت فقدان سياست مناسب دولتي در خصوص جوانان لحظه اي براي ترويج ايده هاي خود در بين آنها درنگ نمي كنند. به عقيده شارپ "به راحتي نمي توان از خشونت خلاص شد " و خشونت صرفا بي رحمي و تهاجم نيست بلكه يك ابزار براي كنترل و اداره مناقشه است. البته عدم خشونت هم همين خاصيت را دارد. در برخي مواقع ارزشهاي وجود دارد كه مردم براحتي از آنها عدول ني كنند بنابراين بدون خشونت كار پيش نمي رود. اما راه حل بدون خشونت عبارت است از انحراف نامحسوس ارزشهاي ساده و حتي حياتي. بخصوص اينكه اين روش در ارتباط با افرادي راحت تر و بهتر از همه جواب مي دهد كه ارزشهاي مشخصي نداشته و شخصيت آنها كامل نشده باشد مثل نوجوانان و جوانان.
الآن حدود حداقل چهار دهه است كه جوانان براي آزمايش روشهاي مختلف و فن آوريهاي جديد در سراسر جهان مورد استفاده قرار مي گيرند. در سال 1967 دكتر "فرد امري " (Fred Emery) مدير وقت دانشگاه تاويستاك انگليس (The Tavistock Institute) كه متخصص در امر تاثير هيپنوتيزم تلويزيون بود شور و هيجان جوانان در كنسرت هاي موزيك راك را به عنوان پديده كاملا جديد مي دانست و معتقد بود كه اين پديده مي تواند در اواخر دهه 90 براي فروپاشي و سرنگوني حكومتهاي ملي مورد بهره برداري قرار بگيرد. در آرشيو مجله "Human Relations " كه توسط اين دانشگاه منتشر مي شد مي توان گزارش "فرد امري " را تحت عنوان "سي سال آينده: نظريه ها، روشها و پيش بينيها " پيدا كرد كه در آن قدرت بالقوه "جوانان خشمگين " به عنوان سلاح رواني مورد بررسي قرار مي گيرد و از آن به عنوان "هيستري شورش " نام مي برد.
نظاميان انگليسي پس از جنگ جهاني اول دانشگاه تاويستاك را به عنوان سلاح جنگ رواني تاسيس كردند. اما در زمان جنگ سرد اين دانشگاه انگار مجددا متولد شد. در آن زمان نظريات دكتر "امري " بطور گسترده در عمليات رواني ناتو در جهت بي ثبات كردن دولتهاي اروپاي غربي كه در صدد اجراي سياستهاي مستقل بودند مورد استفاده قرار مي گرفت. امروزه برخي كارشناسان انگليسي معتقدند كه سقوط دولت ژنرال دوگل در سال 1967 در واقع نتيجه اجراي روشهاي فوق الذكر در جهت بي ثباتي از طريق "خشم جوانان " بود.
امروزه پس از گذشت سالهاي زياد مي توان به جرات گفت كه بسياري از روشهاي "انقلابهاي رنگين " در اواخر دهه 60 بطور آزمايشي در شوروي سابق نيز مورد استفاده قرار مي گرفت. يكي از كاتاليزورهاي اين روشها "طرح مارشال براي اذهان " بود. واكسن ايدئولوژيكي غربي از طرق مختلف مثل عمليات سري، خريد روزنامه نگاران معروف، ايجاد كلوپهاي غير رسمي و تامين مالي برخي نشريات در اروپا و حتي از طريق گسترش تبادلات فرهنگي رسمي بين دولتها در جهت "تحريف و تغيير نا محسوس ارزشها و مفاهيم " در جامعه تزريق مي شد. موسسات جوانان مختلف اروپايي تحت عنوانهاي انسان دوستانه مختلفي و از طرق مختلفي در داخل شوروي نفوذ مي كردند و بطور نامحسوس در بين جوانان شوروي در جهت تغيير و تحريف نامحسوس ارزشها و مفاهيم ملي آنها فعاليتهاي خود را انجام مي دادند.
هاورد پرلموتر " Howard Perlmutter " شاگرد دكتر "فرد امري " داراي رتبه پروفسري و متخصص در زمينه "مهندسي اجتماعي " در Wharton School تئوري استاد خود را شاخ و برگ داد. وي در زمينه آناليز روشهاي بي ثبات كردن حكومتهاي داراي فرهنگ مرسوم و سنتي در جهت ايجاد زمنيه براي شكل گيري "تمدن جهاني " تحقيق مي كرد. به مرور زمان نظريات دانشگاه تاويست بطور گسترده اي در آمريكا رايج گرديد. از ماه نوامبر سال 1989 در مدرسه كليولند (Case Western Reserve. Cleveland, Ohio) يك سلسله نشستها و كنفرانسهاي تحت عنوان "برنامه اي براي نو آوريهاي اجتماعي در مديريت جهاني " برگزار گرديد كه در آنها پروفسر پرلموتر نظريه و راهبرد بي ثبات كردن حكومتهاي ملي از طريق تمدن غربي را مطرح كرد و تشريح داد. در اين راهبرد تحول و دگرگوني پرلموتر دو محور اساسي را تفكيك مي كرد: "ايجاد شبكه ارتباطي بين المللي متشكل از سازمانهاي محلي و بين المللي " و "ايجاد حوادث جهاني " از طريق "تبديل يك حادثه محلي به يك پديده داراي ابعاد جهاني از طريق بين المللي سازي آني اين حوادث بواسطه رسانه هاي گروهي ".

عدم خشونت - روشي براي انجام اقدامات نظامي

حتي در تحقيقات سالم غربي يك نوع عامل كم گويي وجود دارد بگونه اي كه بطور كامل حق مطلب ادا نمي شود. اين مسئله ناشي از خود موضوع مورد بحث است. چرا كه موضوع مورد بررسي وادار مي كند كه محقق داراي فرهنگ سنتي در مقابل پديده اي كم بياورد كه روانشناسان به آن "تروريسم رواني يا روانشناختي " مي گويند. زمانيكه مسائل غير ممكن ممكن مي شوند و محققين پديده ها و اتفاقاتي را كه با چشم خود مي بينند باور ندارند.
زماني "هربرت ويلز " (Herbert Wells) در كتاب معروف خود تحت عنوان "توطئه آشكار " سعي مي كرد تا خصوصيات بيگانه با مسيحيت را ترويج دهد مبتني بر اينكه مي توان براي رسيدن به هدف نزديكان را قرباني كرد و يا براي آنها مشكل بوجود آورد و نيات خصمانه را مي توان با انگيزه هاي خيرخواهانه براي دولت توجيه داد. وي همچنين در كتاب "تجربه بيوگرافي " مي نويسد كه "دقيقا عدم تمايل فكر كردن به خشم و شر مي تواند در آينده باعث از بين رفتن ارزش مردم انگليس به عنوان يك ملت مهم شود ". اين تفكر تخريبي شرارت بهيچ وجه جنبه اتفاقي و زماني ندارد. حداقل در طول زمان پس از جنگ جهاني دوم موضع اعضاي حوزه اوراتلانتيك ابتدا در قبال شوروي و سپس در قبال روسيه بطور كيفي تغييري نكرده است و هميشه مبتني بر تفكرات جبهه اي بوده و روسيه يك دشمن ژئوپليتيك فرض مي شده است. الگوهاي "انقلابهاي رنگين " معاصر نيز نشات گرفته از همين گرايشات ژئوپليتيك و ايدئولوژيك مي باشد.
با مطالعه آثار اوليه پادشاه "انقلابهاي بدون خونريزي " براحتي مي توان به جنبه نظامي الگوهاي "غير اجباري و بدون خشم " پي برد. يكي از اولين آثار "شارپ " تحت عنوان "چگونه مي توان اروپا را شكست ناپذير كرد: توان بالقوه بازدارندگي و دفاع مبتني بر جامعه مدني " است.
البته قبل از متن اصلي اين كتاب كه در سال 1985 منتشر شد مقدمه اي از "جرج كنان " (George Kennan) معروف، معمار "جنگ سرد "، فردي كه در سر منشا عمليات سري در كشورهاي ناتو قرار داشت آورده شده است. شارپ در كتاب خود مي نويسد كه سيستم دفاعي كه مبتني بر جامعه و اهالي غير نظامي طراحي شود مي تواند تهديدات ناشي از شوروي را بخاطر "بازدارندگي و توانايي مقابله با حملات از طريق غير قابل كنترل شدن جامعه براي متهاجم احتمالي " كاهش دهد. كنان نيز به نوبه خود از شارپ به خاطر نظراتش تجليل مي كند. چرا كه شارپ امكان "بازدارندگي و مقابله را از طريق نيروي اهالي مردمي به عنوان جايگزيني براي دكترينهاي دفاعي ملي " به نمايش گزاشت.

حقيقت به عنوان ابزار دفاعي در مقابل تاثير گذاري بر افكار عمومي

بسياري از محققين غربي كه علاقه اي به شوروي و روسيه ندارند در تحقيقات و آناليز "انقلابهاي رنگين " به يك مسئله واحدي اعتقاد دارند. آنها نقش مدافعين دروغين حقوق بشر، سازمانهاي بين المللي غير دولتي، مطبوعات دروغيني كه دروغ پردازيها را در جهت بخشيدن جنبه بين المللي براي اتفاقات كوچك و يا انتشار مطالب كاملا كذب و دروغ رهبري مي كنند را در روند "انقلابهاي رنگين " منفي و مضر ارزيابي مي كنند.
بنظر مي رسد كه محافل كارشناسي بطور كامل متوجه هستند كه "انقلابهاي رنگين " يك روند طراحي شده براي تغيير رژيم در نتيجه عمليات رواني در راستاي تاثير گذاري بر مردم غير نظامي مي باشد. در اين روند تصور مي شود كه خود جامعه اين جريان را در جهت دموكراسي سازي دنبال مي كند. در حالي كه همه اتفاقات از سوي نيروهاي ثالث كنترل شده و به نفع آنها تمام مي شود. اين نيروهاي ثالث در اكثر مواقع بيگانه بوده و از سوي نظاميان حمايت مي شوند و از طريق تكنيكهاي كاملا حساب شده مردم را مجبور مي كنند تا از آب گل آلود براي آنها ماهي بگيرند.
بر اساس نسخه "جين شارپ " تعداد اين تكنيك ها به 198 عدد مي رسد. اما در جمهوريهاي شوروي سابق بطور عملي تنها مجموعه كوچكي از آنها بكار گرفته شد. معمولا اختلافات بين اقوام و ساير نا آراميها در آستانه انتخابات تحريك مي شوند. از سوي ديگر هم ناظرين بين المللي، موسسات نظرسنجي مستقل كه حتما از تقلب در انتخابات صحبت خواهند كرد، چادرها براي سكونت معترضين، آشپزخانه صحرايي با غذاي مجاني براي تظاهر كنندگان، جوانان آموزش ديده و مجهز به فن آوريهاي ارتباطي معاصر تهيه شده به حساب صنايع نظامي كشورهاي خارجي از قبل براي اجراي سناريوي لازم در آماده باش بسر مي برند.
معمولا تجهيزاتي كه بكار مي رود و راه ارتباطي كه استفاده مي شود عبارتند از تلفنهاي سيار و موبايل، پيامهاي كوتاه، وبلاگها و سايتهاي مختلف در جهت تبادل سريع و همزمان اطلاعات و چك كردن روند اجراي سناريوي مورد نظر، تجديد ساختار و تغيير مكان بصورت همزمان در بين گروههاي تظاهر كننده و در نهايت تبديل يك اتفاق و رويداد محلي به يك پديده بين المللي از طريق رسانه هاي خارجي.
طراحات و رهبران "انقلابهاي رنگين " در كشورهاي كه تا حدودي باصطلاح آزادي وجود داشته باشد و كنترلهاي دولتي و قانوني كمتر وجود داشته باشد موفق عمل مي كنند. اتفاقي نيست كه كودتاهاي ناموفق شارپ و همه آنهايي كه در پشت سر وي قرار دارند در كشورهاي صورت مي گيرد كه دولت آنجا زياد دموكراتيك نيست. همه بياد داريم كه شورش دانشجويان چين با شكست روبرو شد و با فاجعه پايان يافت. "انقلاب رنگين " در جهت سرنگوني چاوز در ونزوئلا شكست خورد. اتفاقات بلاروس نيز ناموفق به پايان رسيد.
بنابراين همه روشنفكران و كارشناسان بايد از روي دادن چنين اتفاقاتي در كشورهاي خود جلوگيري كنند. بايد به مردم توضيح داده شود كه درآمد كلان ناشي از "سهام سطل آشغالي " نتيجه اي جز تخريب بازار و سقوط اقتصاد ندارد. همچنين در سياست آزاديها و دموكراسي كه با پول و با تلاش بيگانگان به كشور بيايد نتيجه اي جز فروپاشي و تجزيه آن كشور نخواهد داشت. بنابراين بايد مردم آگاه شوند. اين كار هم زياد سخت نيست. زماني كه آدم از طبيعت و ماهيت خطر خبر داشته باشد ديگر اشتباه نمي كند و از ريشه مسئله را حل مي كند. زماني كه ارزشهاي ناب به جامعه برگردد ديگر مردم مغلوب هيچ گونه رويداد رنگيني نخواهد شد.
منبع: خبرگزاری فارس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.