وقتی که تنهایی

خواب خوابم. می‌زند روی شانه‌ام. سرم را می‌کنم زیر پتو، فایده ندارد، ول‌کن نیست. همیشه بهش می‌گویم که تو زیادی مسئولیت‌پذیری و برایش توضیح می‌دهم که لازم نیست هر روز حتما بیایی بالای سرم و من را صبح زود بیدار کنی
جمعه، 28 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
وقتی که تنهایی
خواب خوابم. می‌زند روی شانه‌ام. سرم را می‌کنم زیر پتو، فایده ندارد، ول‌کن نیست. همیشه بهش می‌گویم که تو زیادی مسئولیت‌پذیری و برایش توضیح می‌دهم که لازم نیست هر روز حتما بیایی بالای سرم و من را صبح زود بیدار کنی؛ ولی فایده‌ای ندارد چون می‌نشیند روی میز، کنار دستم و همه حواسش هست که مرتب چیزهایی را بهم یادآوری کند که خودم می‌دانم ولی ترجیح می‌دهم فراموش‌شان کنم! مثل این‌که وقت ندارم، دیرم شده، باید عجله کنم، نمی‌شود همه‌ روز را بخوابم، کلی کار عقب‌افتاده دارم که باید انجام‌ بدهم...

گاهی دلم می‌خواهد به حسابش برسم؛ اما زودی پشیمان می‌شوم و یاد روزی می‌افتم که حالش خوب نبود، بدنش سرد شده بود و قلبش نامنظم می‌زد، من حسابی هول شدم و فکر کردم به خاطر شوخی‌ای است که روز قبلش کرده بودم. به آب حساسیت داشت و من­ به طرفش آب پاشیده بودم. ولی یک‌ دفعه یادم افتاد: باطری! باطری‌اش داشت تمام می‌شد. برایش یک باطری نو گذاشتم و او دوباره سر حال شد و به همان خوبی روز اولش، پیگیر کارهای من.

راستش درست است که ما مثل هم فکر نمی‌کنیم و گاهی حرفمان می‌شود؛ اما خیلی دوستش دارم، چون وقت‌هایی که تنها هستم و دلم حسابی گرفته، کنار من می‌نشیند، با مهربانی و حوصله به غصه‌هایم گوش می‌دهد وبا تیک‌ تیک‌اش با من حرف می‌زند.

نویسنده: راضیه اخوان قاسمی


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.