فلسفه‌ی تاریخ (قسمت دوم)

مردم به طور تاریخی تفکر می اندیشیدند، ولی فکر تاریخی آنان همیشه نسبتا ساده یا حتی ابتدایی بود و مسائلی را که حل آنها برایشان آسان نبود مطرح نمی کردند، و هرگز به تأمل دربارهی خویشتن تن ندادند.
جمعه، 28 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه‌ی تاریخ (قسمت دوم)
 تأمل درباره‌ی فلسفه‌ی تاریخ
 
چکیده:
مردم به طور تاریخی تفکر می اندیشیدند، ولی فکر تاریخی آنان همیشه نسبتا ساده یا حتی ابتدایی بود و مسائلی را که حل آنها برایشان آسان نبود مطرح نمی کردند، و هرگز به تأمل دربارهی خویشتن تن ندادند.

تعداد کلمات: 1114 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
فلسفه‌ی تاریخ (قسمت دوم)
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
سنت فلسفی ما در خطی ممتد به یونان قرن ششم باز می گردد که در آن زمان مسئله ی خاص اندیشه پایه گذاری بنیانهای ریاضیات بود. بنابراین، فلسفه ی یونانی ریاضیات را در کانون تصور خود قرار داد، و هنگامی که نظریه ی شناخت را مورد بحث قرار داد، نخست و قبل از هر چیز، نظریهی شناخت ریاضیاتی را از آن درک می کرد.
 
از آن پس، تا یک قرن پیش، دو عصر بزرگ سازنده‌ی تاریخ اروپا وجود داشته است. در قرون وسطا مسائل محوری اندیشه به الهیات مربوط شده است. و بنابراین، مسائل فلسفه از تأمل درباره‌ی الهیات ناشی می شده و به روابط خدا و انسان می پرداخته است. از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم، کوشش اصلی اندیشه به شالوده ریزی پایه های علم طبیعی معطوف بود، و فلسفه رابطه ی ذهن آدمی به عنوان عامل شناسایی (سوژه) را با جهان طبیعی چیزهای اطراف آن به سان موضوع شناسایی ( ابژه) درونمایه ی اصلی خود قرار داد. البته، در تمام این مدت مردم به طور تاریخی تفکر می اندیشیدند، ولی فکر تاریخی آنان همیشه نسبتا ساده یا حتی ابتدایی بود و مسائلی را که حل آنها برایشان آسان نبود مطرح نمی کردند، و هرگز به تأمل دربارهی خویشتن تن ندادند. اما در قرن هجدهم، مردم، همان طور که قبلا اندیشیدن انتقادی دربارهی جهانی خارجی را آموخته بودند، تفکر انتقادی دربارهی تاریخ را آغاز کردند، زیرا تاریخ به تدریج به عنوان صورت خاصی از اندیشه که کاملا شبیه ریاضیات یا الهیات یا علم نبود، مورد توجه قرار میگرفت.

   بیشتر بخوانید:  زمان و اراده‌ی آزاد

نتیجه‌ی این تأمل آن شد که این نظریه ی شناخت که بنا به آن ریاضیات یا الهیات یا علم، یا هر سه با هم، می توانستند پاسخگوی مسائل معرفت به طورکلی باشند، دیگر رضایت بخش نبود. اندیشه ی تاریخی موضوعی ( أبژه ای) با ویژگی های خود را دارد. گذشته متشکل از حوادثی خاص در مکان و زمان است که دیگر در حال وقوع نیستند، و با فکر ریاضیاتی قابل فهم نیستند، زیرا تفکر ریاضیاتی ابژه هایی را درک می کند که محل خاصی در مکان و زمان ندارند و همین معین نبودن محل مکانی - زمانی خاص است که آنها را دانستنی میکند. گذشته را با تفکر الهیاتی نیز نمی توان فهمید، زیرا موضوع آن نوع تفکر، یک موضوع نامتناهی یگانه است، و حوادث تاریخی متناهی و متعددند. با تفکر علمی نیز نمی توان گذشته را فهمید، زیرا علم حقیقی بودن حقایق را از طریق مشاهده و تجربه ی نمونه هایی که ما بالفعل درک می کنیم، کشف میکند؛ حال آن که گذشته محو شده است و ما هرگز نمی توانیم تصورات خود را درباره ی آن همان طور محقق کنیم که فرضیه های علمی مان را محقق می کنیم. به این ترتیب، نظریه های شناختی که برای تفسیر دانش ریاضیاتی و الهیاتی و علمی طراحی شده اند، مسائل خاص دانش تاریخی را لمس نمی کنند و چنانچه خود را به سان شرح کامل معرفت عرضه کنند بالفعل حاکی از آن هستند که شناخت تاریخی ناممکن است.
 تا یک قرن پیش، دو عصر بزرگ سازنده‌ی تاریخ اروپا وجود داشته است. در قرون وسطا مسائل محوری اندیشه به الهیات مربوط شده است. و بنابراین، مسائل فلسفه از تأمل درباره‌ی الهیات ناشی می شده و به روابط خدا و انسان می پرداخته است. از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم، کوشش اصلی اندیشه به شالوده ریزی پایه های علم طبیعی معطوف بود، و فلسفه رابطه ی ذهن آدمی به عنوان عامل شناسایی (سوژه) را با جهان طبیعی چیزهای اطراف آن به سان موضوع شناسایی ( ابژه) درونمایه ی اصلی خود قرار داد. البته، در تمام این مدت مردم به طور تاریخی تفکر می اندیشیدند، ولی فکر تاریخی آنان همیشه نسبتا ساده یا حتی ابتدایی بود و مسائلی را که حل آنها برایشان آسان نبود مطرح نمی کردند، و هرگز به تأمل دربارهی خویشتن تن ندادند. اما در قرن هجدهم، مردم،
این مسئله مادام که شناخت تاریخی با پدید آوردن دشواری های خاص و ابداع فنون خاص برای رفع آن دشواریها خود را بر آگاهی فلاسفه تحمیل نکرده بود، اهمیتی نداشت. ولی از آن هنگام، که تقریبا می توان گفت از قرن نوزدهم، وضعیت چنان شد که نظریه های جاری معرفت به سمت مسائل خاص علم هدایت می شدند و سنتی را به ارث بردند که بر مطالعه ی ریاضیات و الهیات مبتنی بود، در حالی که این فی تاریخی جدید، که از همه ی جوانب بر میرویید، در آن لحاظ نمی شد. بنابراین، به پژوهش خاصی نیاز بود که کارش مطالعه ی این مسئله یا گروه مسائل جدید باشد؛ مسائل فلسفی که از تحقیقات سازمان یافته و منظم تاریخی خلق می شدند. این پژوهش جدید به حق می توانست مدعی عنوان فلسفه ی تاریخ شود، و این کتاب به تحقق این پژوهش کمک میکند.
 
همان طور که پژوهش به پیش می رود، دو مرحله را باید انتظار داشت:
نخست، فلسفه ی تاریخ می بایست به سان مطالعه ی خاص مسئله ای خاص ملاحظه و در شرایطی بالنسبه منزوی به عمل آورده شود، نه در محفظه ای آب بندی شده که در فلسفه چنین محفظه هایی وجود ندارد. این مسئله درست به این سبب مستلزم رفتار خاصی است که فلسفه های سنتی به آن نمی پردازند و به این دلیل باید منزوی بماند که قاعده ی کلی این است که یک فلسفه آنچه را که تصریح نمیکند رد می کند، به طوری که فلسفه های سنتی حامل این معنایند که شناخت تاریخی ناممکن است. بنابراین، فلسفه ی تاریخ باید آنها را رها کند تا بتواند مستقلا ثابت کند که تاریخ ممکن است.
 
مرحله دوم، عبارت است از به عمل آوردن پیوندهای شاخه های جدید فلسفه و نظریه های سنتی قدیم. هر افزودنی به بدنه ی اندیشه های فلسفی، هر آنچه را که از پیش وجود داشته است تا حدی تغییر می دهد و تأسیس یک علم فلسفی جدید مستلزم بازنگری همه ی علوم قدیم آن است. مثلا، واکنش تأسیس علم طبیعی جدید، و نظریه ی فلسفی ناشی از تأمل درباره ی آن، بر منطق تثبیت شد، و نارضایی گسترده از منطق قیاسی ایجاد و روش شناسیهای کارت و پیگن را جانشین آن کرد؛ همان چیز بر صفحه ی علوم متافیزیکی الهیاتی که قرن هفدهم از قرون وسطا به ارث برده بود منعکس شد و مفاهیم جدیدی از خدا را که از جمله در نزد دکارت و اسپینوزا می یابیم به وجود آورد. خدای اسپینوزا خدای الهیات قرون وسطایی است که در پرتو علم قرن هفدهم بازنگری شده است. به این ترتیب، در زمان اسپینوزا فلسفه ی علم دیگر یک شاخه ی ویژه بررسی فلسفی و جدا از بقیه نبود: بقیهی شاخه ها را در بر گرفته و فلسفه ی کاملی ایجاد کرده بود که همگان با روحیه ای علمی درک می کردند. در مورد حاضر این امر به معنای وارسی کلی همه ی مسائل فلسفی در پرتو نتایج فلسفه ی تاریخ به معنای دقیق تر خواهد بود، و این فلسفه‌ی جدیدی به وجود خواهد آورد که عبارت خواهد بود از فلسفه ی تاریخ به معنی وسیع، یعنی یک فلسفه ی کامل که از دیدگاه تاریخی به تصور در آمده است.
 
چنانچه این کتاب نخستین مرحله را نشان بدهد باید راضی باشیم. سعی من در این جا پژوهش فلسفی در ماهیت تاریخ به عنوان یک نوع یا صورتی خاص دانش با نوعی موضوع ( ابژه) خاص است، و بح مربوط به چگونگی تأثیر این پژوهش بر سایر بخش های مطالعه ی فلسفی را فعلا کنار می گذارم.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  شورش بر اثبات‌گرایی
  انحطاط غرب
  مقاومت در برابر اثبات‌گرایی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.