تفکر و عرفان شرقی

علی رغم آن که تفکر هایدگر و سنت عرفانی ما به اعتبار تأکید بر اهمیت حضور و معرفت حضوری و توجه دادن به محدودیتهای عقلانیت متافیزیکی در افق مشترکی قرار دارند.
چهارشنبه، 28 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفکر و عرفان شرقی
می توان گفت تفکر پدیدارشناسانه هایدگر، برخلاف سنت های عرفان شرقی، از تفکر اسطوره ای بسیار فاصله دارد، این در حالی است که تفکر اسطورهای یکی از عناصر اساسی و قوام بخش سنتهای عرفان شرقی است. برای مثال، تفسیر قصه های هبوط آدم، سجده نکردن فرشتگان بر آدم، عصیان شیطان بر فرمان خداوند، نسوختن ابراهیم در آتش و ... در سنت عرفانی ما صرف نظر از این که حضور وجهی از تفکر تئولوژیک نص محوری را در این نوع عرفان نشان میدهد محوری که در صفحات بعدی به نحو مبسوط تری به آن اشاره خواهد شد حکایتگر پیوند عرفان اسلامی با نحوهای از تفکر اسطوره ای است. لذا، بسیاری از مبانی حکمی، وجودشناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی سنت عرفانی خودمان را در پس و لابه لای تفسیر بسیاری از اسطوره ها باید استنتاج کرد، و این کاملا در مغایرت با تحلیل های پدیدارشناختی و اگزیستانسیالیستی در تفکر متفکر معاصری چون هایدگر است. اما این سخن به آن معنا نیست که اسطوره های موجود در سنتهای عرفانی فاقد قابلیت شرح و تفسیرهایی اگزیستانسیالیستی و پدیدارشناختی هستند. همچنین، باید توجه داشت که هم انسان شناسی پدیدارشناختی و اگزیستانسیالیستی هایدگر و هم انسان شناسی اسطوره ای و عرفانی مستتر در سنت های تفکر شرقی از انسان شناسیهای متافیزیکی بسیار فاصله دارند و هیچ یک را نباید با انسان شناسی های تاریخی، علمی یا تجربی مدرن خلط کرد.
 وجود عقلانیتهای گوناگون تاریخی مورد پذیرش متفکری چون توماس کوهن و اساسا بسیاری از فیلسوفان علم و متفکران پست مدرن واقع شده است؛ هرمنوتیک فلسفی هایدگر درسهای بزرگی برای همگان به ارمغان داشته است؛ نقد هایدگر از رابطه انسان با طبیعت در تفکر تکنولوژیک دوران مدرن، مورد پذیرش بسیاری که در حوزه بوم شناسی و حفظ محیط زیست فعالیت می کنند، قرار گرفته استنکته دیگر این که هایدگر نیز می کوشد از زبان شاعرانه و اسطوره ای و مفاهیمی چون زمین، آسمان، میرندگان و قدسیان مدد گیرد، اما تفاوت در این است که عرفان شرقی به عالم باستان و جهان اسطوره ها به نحوی بنیادین تعلق دارد ولی هایدگر متفکر دوران مدرن و اندیشه اش به دور از جهان بینی اسطوره ای است.
 

اعلام عقیده

در این جا خواهانم به وصف دیگری در سنتهای عرفان شرقی، از جمله سنت عرفانی خودمان، اشاره کنم که می توان آن را «اعلام عقیده» یا «اظهاریه» نامید، وصفی که از قضا ربطی بسیار وثیق نیز به تفکر تئولوژیک دارد. مرادم از «اعلام عقیده» یا «اظهاریه» صرف بیان یا اظهار عقیده بی هیچ گونه تبیین نظری و بدون تلاش برای نشان دادن مسیری است که فرد با پیمودنش به آن باور یا عقیده رسیده است. اظهاریه ها معمولا چنین ساختار بیانی ای دارند: «من معتقدم که ...» ، «ما معتقدیم که ...». ، «ما مسیحیان بر این باوریم که ...»، «ما مسلمانان اعتقاد داریم که ...»، «ما شیعیان معتقدیم که ...» و ... نظامهای جزمی تئولوژیک و ایدئولوژیک مملو از عقایدی هستند که صرفا به واسطه نفس باور داشتن یا به پشتوانه پذیرش کلی آن نظامها و بر اساس معیارهای درون سیستمی متعلق باور افراد یا گروهی خاص قرار می گیرند. این شیوه اندیشیدن، بسیار متفاوت با نحوه تفکری است که می کوشد از رهگذر نوعی گفتگو، مخاطب را در سیری دیالکتیکی برای رسیدن به بصیرتی نظری و حکمی قرار داده، بر اساس معیارهایی استعلایی، برون سیستمی و مورد پذیرش مخاطب، او را متقاعد به پذیرش بصیرتی سازد که در ابتدا مورد قبولش نبوده است. برای مثال، در عرفان ما این باورها اظهار می شود: «او (یعنی خداوند) فهم و فهمنده و همه را فراگرفته است. چگونه می توان او را با اینها شناخت؟ ما حتی خدا را قبل از خودمان می شناسیم»، «مادام که انسان کامل در عالم است، عالم بدین استمداد و فیضان تجلیات محفوظ می ماند»، «هویت ذاتیه در آدم ساری است و عین حقایق او شده»؛ عالم به منزله صورت حقیقت انسان است: «العالم هو صورة الحقیقة الانسانیه »(1) « قرآن، همچون کتاب تکوین، جامع حکمت ها و کلمات است»؛ و ... اما مخاطب حق دارد بپرسد: چرا؟ چرا ما خداوند را قبل از خودمان میشناسیم؟ چرا باید پذیرفت که قوام این عالم به انسان کامل است و با نبود انسان کامل، جهان به پایان می رسد؟ چرا باید عالم را صورت حقیقت انسان دانست؟ البته قطعا برای همه این باورها دلایلی نقلی و نیز توجیهاتی عقلی در دفاع از آنچه در نقل اظهار شده است وجود دارد، لیکن، مخاطبی این دلایل را قبول می کند که حجیت نقل را بپذیرد؛ در غیر این صورت، آن ادله برای مخاطب متقاعدکننده نخواهد بود. در مقابل، در تفکر هایدگر مخاطب با اظهار عقیدهها یا اظهاریه های پیاپی روبرو نیست. هایدگر می کوشد بر اساس تحلیل هایی فلسفی و پدیدارشناختی، مخاطب را به آنچه درباره وجود، انسان و نسبت آن دو می اندیشد متقاعد سازد. تحلیل های پدیدارشناسانه هایدگر در وجود و زمان، کانت و مسئله مابعدالطبیعه، تفسیر پدیدارشناختی نقد عقل محض کانت، مسائل بنیادین پدیدارشناسی، سرچشمه اثر هنری، نیچه و فوق العاده است و با اظهاریههای عرفای ما بسیار فاصله دارد. برای نمونه، هایدگر می کوشد همین باور عرفانی که فهم خداوند مقدم بر هر گونه فهمی از جمله ادراکمان از خودمان است باوری که در عرفان ما صرفا در حد اظهاریهای باقی میماند بر اساس قدرت تحلیل فلسفی و پدیدارشناختی خویش و به پشتوانه گفتگو با سنت متافیزیک غربی به اثبات رساند. هایدگر در گفتگو با کانت و فلسفه استعلایی وی نشان میدهد که چگونه تجربه قائم به دریافت ابژه، و دریافت ابژه مبتنی بر دریافت وجود ابژه، و دریافت وجود ابژه مبتنی بر پیش فهم معنای وجود فی نفسه به طور کلی است؛ یعنی تا درکی پیشین از وجود (بودن هستن) فی نفسه نداشته باشیم، فهمی از وجود ابژه نخواهیم داشت و تا زمانی که دریافتی از وجود ابژه نداشته باشیم، ابژه متعلق ادراک و تجربه ما واقع نخواهد شد. لذا، فهم پیشین از وجود فی نفسه، شرط لازم و اجتناب ناپذیر هر گونه دریافتی از ابژه، از جمله شرط درک سوبژه از هستی خویش است.
 
به بیان دیگر، علی رغم آن که تفکر هایدگر و سنت عرفانی ما به اعتبار تأکید بر اهمیت حضور و معرفت حضوری و توجه دادن به محدودیتهای عقلانیت متافیزیکی در افق مشترکی قرار دارند، و علی رغم آن که خود هایدگر به نقدی بسیار رادیکال و بنیادین از تفکر متافیزیکی می پردازد، تفکر وی برخلاف سنت حکمی و عرفانی ما، به نوعی تحقیر و تخریب عقلانیت متافیزیکی منجر نمی شود، وی می کوشد به کمک خود تفکر متافیزیکی و با تأمل درباره سنت متافیزیک و گفتگو با آن، محدودیتهای این سنت را نشان دهد و در برابر غلبه این سنت مقاومت کند. هایدگر، بر خلاف سنت عرفانی ما، از متافیزیک نمی گریزد، بلکه می کوشد با آن گفتگو کند. به دلیل همین رویکرد به متافیزیک و تحلیل های عمیق فلسفی و پدیدارشناختی است که اثرگذاری هایدگر را در حوزه های گوناگون می بینیم. مثلا امروزه بصیرتهای بنیادین هایدگر در خصوص تخریب سوبژه دکارتی یا انکار ثنویت سوبژمابژه مورد پذیرش بسیاری از متفکران قرار گرفته است؛ وجود عقلانیتهای گوناگون تاریخی مورد پذیرش متفکری چون توماس کوهن و اساسا بسیاری از فیلسوفان علم و متفکران پست مدرن واقع شده است؛ هرمنوتیک فلسفی هایدگر درسهای بزرگی برای همگان به ارمغان داشته است؛ نقد هایدگر از رابطه انسان با طبیعت در تفکر تکنولوژیک دوران مدرن، مورد پذیرش بسیاری که در حوزه بوم شناسی و حفظ محیط زیست فعالیت می کنند، قرار گرفته است؛ بی آنکه پذیرش بصیرتهای گوناگون هایدگر نزد متفکران گوناگون در حوزه های بسیار متنوع به معنای هایدگری شدن آنان و پذیرش تفکر هایدگر در کلیت و تمامیتش باشد. به دیگر سخن، قدرت تحلیل فلسفی و پدیدارشناختی هایدگر و امتناع وی از کاربرد زبان و چارچوب های تفکر تئولوژیک سبب گشته است که تفکر او برخلاف سنت حکمی و عرفانی ما که به واسطه وصف تئولوژیک، فقدان قدرت فلسفی و محدود شدن به پاره ای اظهاریه های عرفانی در حاشیه تفکر و فرهنگ معاصر قرار گرفته است بتواند از اثرگذاری تاریخی عمیق تری در روزگار معاصر برخوردار گردد. تفکر هایدگر در جهان معاصر مسیر تازه ای را برای فهم و شرح تجاربی هموار می کند که در سنت تاریخی گذشتگان از آن به عرفان، مکاشفه یا وحی تعبیر میشد، یعنی گشوده شدن دیدگان بشر معاصر به روی ساحتی که بدون آن زندگی آدمی از معنا و اصالت تهی می شود و او حتی از زندگی روزمره خویش باز می ماند.
 
به دلیل وجود همین محدودیتهای اشاره شده در سنت حکمی و عرفانی ماست که تفکر متفکری چون فردید نیز حتی از ایجاد ارتباط با بسیاری از مخاطبان در جامعه خود ناتوان است و در بهترین وجه، در چارچوبهای قومی و محلی باقی مانده، صرفا می تواند با مخاطب ایرانی، مسلمان و شیعه ارتباط برقرار کند و فاقد قابلیت لازم برای ایجاد ارتباط با مخاطبان غیربومی و غیر محلی است. همچنین، به دلیل همین فقدان قدرت تحلیل فلسفی است که آثار شبه فلسفی ما ایرانیان، در روزگار کنونی تا سطح خطابهها یا انشاهای فلسفی تنزل یافته، هرگز تا سطح متنی فلسفی ارتقا نمی یابد.
 

پی‌نوشت:  1 - د. محمد داوود، قیصری رومی، شرح فصوص الحکم، مقدمه، شرح و تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵، ص ۱۱۷.


منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.