رويکردي به نوين به سلامت
مقدمه :
زندگي مدرن به سمت رشد «عقلانيت ابزاري » و «هدف مدار » پيشرفت نموده ،در حالي که عقلانيت ارتباطي و ارزش مدار سيري نزولي داشته است و به اعتقاد برخي از متفکرين، پيشرفت اسطوره ايي نوين براي اين دوران است . بدين منظور در بسياري از سازمانها و نهادهاي بين المللي سلامت، برنامه هايي براي ارتقاء سطح سلامت زيستي، رواني ،اجتماعي (3)شهروندان تدوين شده است . اين برنامه ها اغلب با عنوان «اصلاح سبک زندگي (4)»( l.s.m ) ارائه مي گردد .
مطالعات و پژوهش هاي اخير، وضعيت نگران کننده ي سلامت شهروندان مدرنيت که ريشه در ضعف مهارت هاي زندگي، بحران معنويت، سبک زندگي نادرست دارد، را چنين نشان مي دهد :
1)بيش از دو سوم بيماريها و ناتواني ها به واسطه سبک زندگي نادرست است، که اغلب قابل پيشگيري است .
2)نظام مراقبتهاي بهداشتي مدرن به رغم موفقيت در بيماريهاي حاد، توفيق اندکي در درمان و مديريت سبک زندگي بيماران مزمن «همچون فشارخون، آسم و ... »داشته است .
3)در دو دهه اخير، افسردگي ازنهمين علل مرگ و ناتواني به علل اوليه صعود کرده است . که اين تغيير بزرگ همه گير شناختي، ناشي از تحولات سبک زندگي است .
4)بيشترين علت مراجعات به مراکز پزشکي و خدمات مشاور و روان درماني ،مشکلات وابسته به استرس است .
5)عوامل رواني فرهنگي در شکل گيري ،بروز بيان و درمان علايم و نشانه هاي بيماريهاي جسمي و روان شناختي، نقشي تعيين کننده دارد .
6)به دليل بعضي سو گيريهاي اقتصادي و سياسي در الگوي پزشکي مدرن به عوامل رواني، اجتماعي و فرهنگي موثر در درمان بيماريهاي جسمي و روان شناختي اهميت داده نمي شود (جوهري فرد و گلي، 1386 ؛سارافينو 1384 ).
بدين ترتيب اهميت و ضرورت اصلاح سبک زندگي ،به عنوان مداخله ايي جامع و فراگير براي عموم شهروندان احساس مي گردد . سبک زندگي ،(5)سيستمي پويا و هدفمند و شبکه ي پيچيده اي از عوامل زيستي، رواني، اجتماعي و فرهنگي است که مي تواند سلامت ساختاري جسم نظام روان شناختي ( شناختي، هيجاني ،رفتاري ) و روابط بينافردي را متاثر سازد و هر مداخله و تغييري در هر يک از عناصر، بر سبک زندگي فرد اثر مي گذارد (همان منبع).
برنامه هاي اصلاح سبک زندگي و ارتقاءسلامت
براي اجراي اين برنامه ها مي توان در سه سطح پيشگيري اوليه، ثانويه و ثالثيه عمل نمود .همچنين، اين برنامه بايد در سطح فردي خانوادگي و اجتماعي اجرا شود .
در سطح فردي ،مي توان از روش «اخطارهاي ترس برانگيز » استفاده نمود .ساتن(1982)و هالت (1988)معتقدند ترس از بيماري مي تواند به عنوان انگيزه اي براي پرداختن به وضع سلامت به کار رود . همچنين مي توان از طريق رسانه هاي گروهي اطلاعات لازم و پيامهاي هشداردهنده را در اختيار افراد قرار داد (فلاي 1987 ).
سطح خانوادگي، يکي از مهمترين عوامل در اصلاح سبک زندگي به حساب مي آيد . زيرا ممکن است هر يک از اعضاي خانواده انگيزه و عادتهاي ويژه خود را داشته باشد . براي مثال ممکن است فردي در سبک زندگي جديد خويش تصميم بگيرد کمتر از غذاهاي پر کلسترول يا پرنمک استفاده کند، اما ساير اعضاء خانواده چنين تمايلي نداشته باشند . همچنين به اعتقاد خانواده درمان گران سيستمي (ن، ک.به شليپه و شواتزر 1380 )، بيماري يک عضو خانواده گاهي مي تواند باعث ثبات خانواده شود زيرا يک سيستم تمايل به ثبات دارد و بنا براين اگر اين فرد بخواهد به سمت رفتارهاي سلامت و اصلاح سبک زندگي خويش گام بردارد به دليل برهم زدن سيستم و ثبات خانواده با واکنش و مقاومت اعضاي خانواده رو به رو خواهد شد و بدين ترتيب مجبور است براي حفظ و ثبات سيستم خانواده همچنان به همان رفتارهاي غير بهداشتي و سبک زندگي ناکارآمد پيشين خويش عمل نمايد (جوهري فرد و گلي، 1386 ). در سطح اجتماعي ،مي توان به برنامه هاي ارتقاء سلامت در مدارس (والتر و همکاران 1985 ) و محل کار (وينت و همکاران، 1989 )پرداخت . پيشينه پژوهش :
سازمان جهاني بهداشت(6) 1999 در جهت رشد مهارتها و اصلاح سبک زندگي ،برنامه ها و مطالعاتي را در اولويت هاي خود قرار داده است . برنامه جهاني شدن اورنيش(7) و نيز سيستم خدمات سلامت جامع آکرون که به توسعه و اصلاح سبک زندگي مي پردازند، نمونه هايي از اين اقدامات است .
همچنين برنامه «زندگي براي زندگي »(8) از جانسون و جانسون «فيلدينگ، 1990 نيتن، 1984 » برنامه «سالم بمان »(9)در يک شرکت توليدي ،از ژوژه و آندرسون(1990)و ناديچ( 1984)نمونه هايي ديگر از برنامه هاي اصلاح سبک زندگي و ارتقاء سلامت هستند .
در ايران، با توجه به رشد مدرنيت ،به ويژه در نقاط دور افتاده، انقلاب جنگ و تحولات ارتباطي مانند اينترنت و ماهواره، سبک زندگي شهروندان به شدت متاثر و متحول شده است . و اين در حالي که تاکنون برنامه هاي جامع براي اصلاح سبک زندگي صورت نگرفته است .
روش شناسي:
1)پزشکي سبک زندگي (10): شاخه اي از پزشکي، که به اصلاح سبک زندگي و رفتارهاي معطوف به سلامت مي پردازد .
2)پزشکي ذهن -بدن (11):پزشکي ذهن -بدن به ارتباط بين مغز و ذهن بدن و رفتار و راه هاي نيرومندي که عوامل هيجاني اجتماعي معنوي و رفتاري مي توانند به طور مستقيم بر سلامت تاثير بگذارد، تمرکز دارد و به عنوان رويکردي اساسي که بر توانمندي ها و ظرفيت هاي فرد در بهبودي اش دارد،تمرکز نموده و آن را افزايش مي دهد . اين روشهاي درماني، در چنين زمينه اي ارائه مي گردد (ولسکو و همکاران 2004 ).مداخلات ذهن - بدني به طور معمول شامل فنون آرام سازي ،هيپنوز، تصوير سازي ،مراقبه ،هنر درماني و موسيقي درماني، يوگا بيوفيدبک ،درمانهاي شناختي - رفتاري ،حمايتهاي گروهي ،آموزشهاي اتوژنيک و معنوي است . اين رويکرد ناخوشي را فرصتي براي رشد و تغييرات فرد مي داند که مي تواند با پيمودن مسير سلامت، سبک زندگي خويش را تعديل نمايد . (گلي، عبداللهي و جوهري فرد 1386 ).
3)رفتار درماني شناختي(12) :درمان شناختي -رفتاري، رويکردي کوتاه مدت(13) و معطوف به زمان حال است که به فرد شايستگي هاي رفتاري و شناختي را که وي براي عملکرد سازگارانه در دنياي درون فردي و بين فرديش نياز دارد، آموزش مي دهد . تلاشي است بين درمانگر و مراجع ،که به عنوان يک تيم همکار ،نگراني هاي مراجع را مورد توجه قرار مي دهد (هي يم برگ(14) 2002 جوهري فرد 1384 ).
4)آموزش مهارتهاي زندگي(15) : مجموعه روشها و فنوني براي مقابله با چالش هاي زندگي و سازگاري بهتر ( کلينکه 1380 ).
5)خانواده درماني (16): شکلي از درمان کل خانواده به عنوان يک گروه است که توسط يک يا دو درمانگر انجام مي شود .در اين نوع درمان، آسيب شناسي يا بيماري يکي از اعضاي خانواده، انعکاس آسيب شناسي يا اختلالات عميق تر در نظام سيستم خانواده تلقي مي شود . لذا خانواده ،واحد درماني به حساب مي آيد و تغيير تعامل خانواده ،راه تغيير عضو بيمار محسوب مي شود (هي لي 1370 ؛تبريزي و همکاران 1385؛ به نقل از، جوهري فرد ،زير چاپ ).
6)ورزش درماني(17) :مجموعه روشهايي که از طريق تمرينات بدني و ورزشي مختلف (همچون ماساژ ،کايروپراکتيک، يوگا ،استئوپاتي ،و تکنيک الکساندر )، به سلامت ذهن -، بدن کمک مي نمايد (، پيترز و وودهام 1285 ).
7)تغذيه درماني(18):توجه به خواص ترکيبات خوراکي و به کار گيري و تجويز رژيم هاي غذايي از مهم ترين فعاليت هاي اين روش درماني است ( پيترز و وودهام 1285 ) .
جدول 1 مراحل این دوره را نشان می دهد
محتواو شیوه مداخله |
مراحل | |
سلامت ساختاری جسم | سلامت جسمانی | گام نخست |
سلامت معنوی | سلامت روان شناختی | گام دوم |
روابط بینا فردی | سلامت اجتماعی | گام سوم |
نتیجه گیری:
نتايج اوليه اين طرح نشان مي دهد بسياري از بيماران از روشهاي غير دارويي و روان شناختي و به ويژه کار با آموزش خانواده آنها، استقبال نموده و آنها با فرهنگ ايراني -اسلامي ما هماهنگ تر مي دانند . اين طرح همچنان در حال اجرا و پژوهش است .
بدين جهت پيشنهاد مي گردد، دوره هاي آموزشي ويژه کاروران سلامت ( پزشکان، پرستاران، روانشناسان ، مشاوران) و عموم مردم براي آشنا شدن با اين گونه طرح ها برگزار و پژوهش هايي پيرامون اين موضوع انجام شود . منابع در دفتر مجله موجود است .
پي نوشت :
1-Life management
2-Dysfunctional.
3-Biopsychosocial.
4-Life style Modification.
5-Life style.
6-World Health Organization.
7-Ornish program.
8-Life for Life.
9-Stay Well.
10-Lifestyle Medicine.
11-Mina -Body Medicine.
12-Cognitive Behavior Therapy.
13-Time -Limited.
14-Hiemberg.
15-Life Skills Training.
16-Family Therapy.
17-Exercise Therapy.
18-Nutritional Therapy.
/س