انسان ماهیت خود را می سازد

ماهیت انسانی

به نظر سارتر وقتی می گوییم انسان ماهیت خود را انتخاب می کند منظور ما این است که هر فردی، این عمل را انجام دهد وهمچنین هر فرد ضمن انتخاب ماهیت خود ماهیت همه افراد انسانی را انتخاب می نماید.
سه‌شنبه، 31 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماهیت انسانی
سارتر معتقد است که انسان ماهیت خود را می سازد ، نظر سارتر درباره ما هیت با آنچه دیگر فلاسفه ازین کلمه استنباط می‌کند زیاد تفاوت ندارد. مثلا وقتی نظر دیدرو یا کانت را درباره ماهیت کلی انسان رد می کند در مفهوم ماهیت با آنها هم‌عقیده است، اما در صفحه ۳۱ کتاب اگسیستانسیالیزم و عواطف انسان تألیف سارتر فیلسوف معروف فرانسوی آمده ضمن بحث درباره اینکه افراد آزادانه می توانند درباره ماهیت انسان تصمیم بگیرند و آن را بوجود آورند مفهوم ماهیت را در معنای وسیعتری بکار می برد و می گوید:

فردا پس از مرگ من بعضی از افراد ممکن است فاشیسم را به عنوان ماهیت انسان انتخاب کنند و دیگران نیز ممکن است از روی ترس یا در اثر گیجی انتخاب این امر را اجازه دهند. در این صورت فاشیسم واقعیت انسان خواهد بود و این انتخاب بدتر است برای ما در این قسمت چند نکته قابل بحث وجود دارد و باید به تحلیل و توضیح آنها پرداخت.
 
اول اینکه ماهیت انسان چیست؟ آیا می توان هر نوع صفتی را جزء ماهیت انسان محسوب نمود؟ آیا آنچه را که انسان در اثر بودن در محیط معین یا به علت وضع فردی می پذیرد جزء ماهیت او محسوب می گردد؟ معمولا وقتی می خواهیم ماهیت موجودی را مشخص کنیم و آن را ضمن یک جمله بیان نماییم یا تعریف کنیم صفات یا خصوصیاتی را انتخاب می کنیم که این موجود را به طور کامل معرفی نمایند و در ضمن آن را از دیگر موجودات جداسازند. در اصطلاح گفته میشود تعریف باید جامع و مانع باشد. به عبارت دیگر آنچه در تعریف انسان یا بیان ماهیت او گفته می شود باید شامل تمام افراد انسان شود و ضمنا افراد غیر انسان را دربر نگیرد، چه تعریف شامل امور ذاتی مثل حیوان درک‌کننده یا حیوان فرهنگی باشد و چه از امور عارضی مانند متحرک خندان بحث کند در هر صورت باید شامل تمام افراد انسان شود و افراد غیر انسان را دربر نگیرد. فیلسوفان و دانشمندان هریک برطبق بینش خود ماهیت انسان را تعریف کرده اند. بعضی انسان را حیوان ناطق، پارهای او را حیوان فرهنگی و دسته ای انسان را حیوانی که استعداد تهیه آلات و ابزار دارد معرفی نموده اند.  حال باید دید آیا فاشیسم، کمونیسم، آزادمنشی، استبداد و مانند اینها را می توان جزء ماهیت انسان محسوب نمود. اینگونه خصوصیات یا طرز فکر و روش زندگی را که فرد در محیطهای مختلف می پذیرد. و ممکن است در طول زمان آنها را تغییر دهد جزء ماهیت انسان محسوب نمی شوند، مگر اینکه معنای ماهیت را وسعت دهیم و صفات یا خصوصیاتی را که فرد در طول زمان می پذیرد و ترکت می کند در آن بگنجانیم. این امر با آنچه سارتر در صفحه ۱۷ بیان میدارد تا حدی توافق ندارد.
 
به نظر سارتر وقتی می گوییم انسان ماهیت خود را انتخاب می کند منظور ما این است که هر فردی، این عمل را انجام دهد وهمچنین هر فرد ضمن انتخاب ماهیت خود ماهیت همه افراد انسانی را انتخاب می نماید. آیا بدون وجود یک زمینه مشترک آنچه را که یک فرد انتخاب می کند می تواند در مورد دیگران نیز تعمیم دهد. افراد ممکن است خصوصیات مختلف را که بعضی جنبه فردی دارند و پاره ای در میان دسته ای مشترک هستند برای خود انتخاب کنند، به عنوان مثال یکی می خواهد خداپرست باشد و طبق آیین خاصی به پرستش همت گمارد، همین شخص ممکن است سختگیر باشد، از برخورد به مسائل احتراز جوید، از معاشرت با مردم خودداری کند، در مقابل دیگران سعه صدر نشان ندهد و تمایل به گوشه گیری داشته باشد، آیا این فرد می تواند و به خود اجازه میدهد که این صفات را در تمام افراد انسان تعمیم دهد؟ آیا می توان گفت آنچه این فرد برای خود انتخاب کرده برای همه انتخاب نموده است؟
 
نکته دوم اینکه مقصود سارتر از ساختن ماهیت چیست؟ بدون تردید انسان می تواند ماهیت خود را مشخص کند و آن را ضمن یک جمله تعریف نماید. فیلسوفان و دانشمندان هریک برطبق بینش خود ماهیت انسان را تعریف کرده اند. بعضی انسان را حیوان ناطق، پارهای او را حیوان فرهنگی و دسته ای انسان را حیوانی که استعداد تهیه آلات و ابزار دارد معرفی نموده اند. آیا استعداد انسان در مشخص ساختن ماهیت خود و بیان آن در یک یا چند جمله دلیل براین است که او می تواند ماهیت خود را انتخاب نموده و خلق کند؟ اگر منظور از خلق ماهیت تشکیل مفاهیم مربوط به انسان و بیان آنها به صورت الفاظ است در این صورت تا حدی نظر سارتر قابل توجیه می باشد. مفاهیمی که غالبا در تعریفها گنجانیده میشوند انعکاسی از خصوصیات شیء هستند.
 
به عبارت دیگر مفاهیم نیز به طور کامل مخلوق ذهن انسان نمی باشند. آنچه درباره جمله های حیوان فرهنگی، حیوان متفکر و مانند اینها ذکر شده تا حدودی بیان کننده این حقیقت است که در موجود انسانی چنین خصوصیاتی وجود دارد. انسان در بدو تولد موجودی است با استعداد ها یا امکانات معین. از باب مثال فرد آدمی از لحاظ هوش در موقع تولد تا حدی در سطح معین قرار دارد و ممکن است استعداد هایی مخصوص در زمینه هنری، ادبی و ریاضی دارا باشد. محیط در پرورش استعداد ها و ایجاد عادات معین در افراد تأثیر دارد. از طریق تربیت نیز می توان تمایلات ، عادات، نظرها، طرز فکری خاص وفهمی از امور در افراد بوجود آورد.علاوه بر زمینه ارثی و عوامل محیطی فرد آدمی فعال است و می تواند خود را از نفوذ عوامل مختلف خارج سازد و در برخورد به امور عکس العملهای معین از خود نشان دهد.
 
با توجه به وضع انسان باید دید معنای این قضیه که انسان ماهیت خود را می سازد چیست. به طور مسلم آنچه در زمینه بدنی و روانی به صورت توارث به فرد منتقل می شود مصنوع خود او نیست اگرچه پایه و اساس ماهیت او را تشکیل میدهد. آنچه فرد از محیط می پذیرد نیز جزء آنچه خود اومیسازد محسوب نمی شود. محیط نیز در تشکیل ماهیت انسان مخصوصا در زمینه اجتماعی تأثیر فراوان دارد.
 
اگر منظور از ساختن ماهیت انتخاب هدفها، با ارزش تلقی کردن بعضی از امور، گسترش دادن دائرۂ تفکر، اهمیت دادن به رفاه دیگران و توسعه یک دیدجهانی باشد، در این صورت می توان گفت فرد خود را می سازد اما در این زمینه نیز نباید تأثیر عوامل ارثی و محیطی را از نظر دور داشت. این نکته که هر فرد در انتخاب راه زندگی، در گسترش دادن دائرۂ فکرخود، در زمینه تلاش برای کمک به دیگران، در حمایت از ارزشهای انسانی و درباره همبستگی بین المللی تا حدود وسیعی از آزادی و اختیار برخوردار است و خود شخصیت خویشتن را در این جنبه ها شکل می دهد و قهرا مسؤول آنچه را که انتخاب کرده می باشد، از نکته های برجسته ای است که اکسیستانسیالیستها مطرح ساخته اند. این نکته باید مورد توجه مربیان قرار گیرد. در هر حال تشکیل ماهیت چه در معنای محدود و چه در معنای وسیع به طور کامل بوسیله فرد صورت نمی گیرد، عوامل ارثی و محیطی در این جریان تأثیر فراوان دارند.
 

منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.