نام های فارسی که با حرف ا شروع می شوند

نام های فارسی که با حرف ا شروع می شوند
چهارشنبه، 25 شهريور 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نام های فارسی که با حرف ا شروع می شوند

آ
 

نام های فارسی که با حرف ا شروع می شوند



در این بخش بیش از 3600 نام از ریشه های فارسی ، عربی ، ترکی و عبری وجود دارد که میتوانید بر اساس حرف اول به آنها دسترسی پیدا کنید

 
نام معنی لاتین
اَباذر ابوذر غفاری از صحابه پیامبر abasar
اَباصلت چیز آشکار و هموار و نرم، نام یکی از خادمان امام رضا abasalt
اَباقا برادر مهتریا کهتر پدر، فرزند هلاکوخان مغول abaqa
اِبتهاج شادی و شادمانی و سرور ebtehag
اَبرام ابراهیم، پدرعالی، پدر جماعات بسیار، پافشاری، اصرار abram
اِبراهیم پدر جماعت بسیار، صورتی از ابراهام عبری، نام سوره چهاردهم قرآن، نام ابراهیم پیامبر بت شکن ebrahim
اَبرهام طبیعت، فرشته ای که تدبیر کننده عالم است، ابراهیم abarham
اَبسال بهار، فصل بهار، در داستان عاشقانه سلامان و ابسال، دایه سلامان پادشاه بود که عاشق او شد absal
اَبش آنکه اطراف و پیشگاه خانه کسی را با طعام و شراب بیاراید abes
اَبشالوم پدر سلامت، فرزند داود پیامبرکه علیه او قیام کرد absal
اِبن یامین بنیامین، از پسران یعقوب که با یوسف از یک مادر بود ebneyamin
اَبناس نام خواهر یعقوب پیامبر و عمه حضرت یوسف abnas
اَبوالعباس پدر بسیار ترشرو و عبوس a-abas
اَبوالفضل پدر فضل، دارنده فضل، کنیه عباس بن علی a-fazl
اَبوالقاسم پدر قسمت کننده، کنیه حضرت پیامبر a-qasem
اَبوالمحسن پدر نیکوکار a-mohsen
اَبوبکر پدر شترجوان، نام اولین خلیفه مسلمین abubakr
اَبوریحان پدرریحان، ابوریحان بیرونی دانشمند معروف همزمان با سلطان محمود غزنوی a-reyhan
اَبوسعید پدر نیکبخت، ابوسعید ابی الخیر شاعر عارف قرن پنجم هجری abusai
اَبوطالب پدر طالب، عموی پیامبر و پدر امام علی abutaleb
اَباذر ابوذر غفاری از صحابه پیامبر abasar
اَباصلت چیز آشکار و هموار و نرم، نام یکی از خادمان امام رضا abasalt
اَباقا برادر مهتریا کهتر پدر، فرزند هلاکوخان مغول abaqa
اِبتهاج شادی و شادمانی و سرور ebtehag
اَبرام ابراهیم، پدرعالی، پدر جماعات بسیار، پافشاری، اصرار abram
اِبراهیم پدر جماعت بسیار، صورتی از ابراهام عبری، نام سوره چهاردهم قرآن، نام ابراهیم پیامبر بت شکن ebrahim
اَبرهام طبیعت، فرشته ای که تدبیر کننده عالم است، ابراهیم abarham
اَبسال بهار، فصل بهار، در داستان عاشقانه سلامان و ابسال، دایه سلامان پادشاه بود که عاشق او شد absal
اَبش آنکه اطراف و پیشگاه خانه کسی را با طعام و شراب بیاراید abes
اَبشالوم پدر سلامت، فرزند داود پیامبرکه علیه او قیام کرد absal
اِبن یامین بنیامین، از پسران یعقوب که با یوسف از یک مادر بود ebneyamin
اَبناس نام خواهر یعقوب پیامبر و عمه حضرت یوسف abnas
اَبوالعباس پدر بسیار ترشرو و عبوس a-abas
اَبوالفضل پدر فضل، دارنده فضل، کنیه عباس بن علی a-fazl
اَبوالقاسم پدر قسمت کننده، کنیه حضرت پیامبر a-qasem
اَبوالمحسن پدر نیکوکار a-mohsen
اَبوبکر پدر شترجوان، نام اولین خلیفه مسلمین abubakr
اَبوریحان پدرریحان، ابوریحان بیرونی دانشمند معروف همزمان با سلطان محمود غزنوی a-reyhan
اَبوسعید پدر نیکبخت، ابوسعید ابی الخیر شاعر عارف قرن پنجم هجری abusai
اَبوطالب پدر طالب، عموی پیامبر و پدر امام علی abutaleb
اَبوعلی پدرعلی، ابوعلی سینا دانشمند معروف قرن چهارم هجری abu-alli
اَبومسلم پدر مسلم، کنیه ابومسلم خراسان abumoslem
اَبونصر پدرنصر، کنایه از پیروزمند abunasr
اَتابک پدربزرگ از نظر احترام، وزیر پادشاه، مربی کودک atabak
اتان نام داریوش بزرگ هخامنشی otan
اَتسز لاغر، بی گوشت atsez
اَثیرالدین کره آتش، آسمان دین، اثیرالدین اخسیکتی شاعر قرن ششم هجری asiaddin
اُجای بلند، رفیع، نام فرزند هلاکوخان ojay
اِحترام حرمت داشتن، بزرگواری، شکوه ehteram
اِحتشام بزرگی، بزرگ شمردن، صاحب حشمت و جلال بودن ehtesam
اَحد یگانه، یکتا ahad
اَحرار آزادگان، مردمان کریم و جوانمرد و برگزیده ahrar
اِحسان بخشش، نیکویی، خوبی، لنگرگاهی در عدن ehsan
اِحسان الله بخشش خداوند ehsanolah
اَحمد پسنده تر، ستوده تر، لقب پیامبر اسلام ahmad
اَحور سیاه چشم مانند آهو ahvar
اَختر ستاره، بخت، طالع، پرچم، نام گیاهی است دارای برگهای دراز و گلهای ریز و زرد و سرخ، نام فرشته موکل بر زمین axtar
اِختیار بزرگزیدن، انتخاب کردن، تسلط داشتن exteyar
اَخشید شاه شاهان، از نامهای مازندرانی در قرون گذشته axsid
اَخضر سبز، کبود، نیلگون، آبی، مجازا آسمان axzar
اَخگر شراره آتش axgar
اِخلاص پاک و خالص کردن، پرهیزگاری exlas
اِدریس نام یکی از پیامبران. به جهت تدریس بسیار به این نام مشهور شده edris
اِدموند نگهبان، پشتیبان، محافظ edmond
اِدنا از اعلام زنان edena
اَدهم سیاه، تیره گون، اسب سیاه، ابراهیم ادهم از عرفای قرن سوم هجری adham
اِدوارد نگهبان، محافظ edvard
اَدونیس گل لاله، رب النوع فنیقی که دارای زیبایی خیره کننده بود و افرودیت او را به صورت گل لاله نعمانی در آورد adonis
اَدیب با ادب، با فرهنگ، زیرک، سخندان adib
اَدیبه مونث ادیب، زن با فرهنگ adibe
اَراسب از دوستان و یاران کورش کبیر، دارنده اسب نیرومند arasb
اَرتا راستی، درستی، راستگو arta
اَرتکین خواجه سرا، حاجب درگاه سلطان مسعود غزنوی artekin
اَرجاسب دارنده اسب گرانبها، از مخالفان زرتشت که در جنگ با گشتاسب کشته شد arjasb
اَرجمند دانا، قیمتی،بلندمرتبه، سعادتمند arjmand
اَرحام جمع رَحِم، زهدانها arham
اُرُد خیر و برکت،فرشته نگهبان ثروت، مخفف اردشیر، نام یکی از پادشاهان اشکانی orod
اَردا درستی، راستی، پاکی، اَرتا arda
اَردشیر شیر خشمگین، شهریارمقدس، نام اولین پادشاه ساسانی ardasir
اَردَلان ماخوذ از واژه ارد ایرانی ardalan
اَردَوان در اصل ارتیان، پاسدار راستی و درستی، نام چند پادشاه اشکانی ardavan
اُردیبهشت آتش، نام فرشته ای که نگهبان کوههاست و موکل برروز سوم هر ماه، بهترین راستی، ماه دوم سال خورشیدی ordibehest
اَرژَن درخت بادام کوهی که از چوب آن عصا و کمان می سازند، نام دشتی در استان فارس arzan
اَرژَنگ آرایش، زینت، نقاشیها، طلسم، نام کتاب مانی پیامبر ایرانی arzang
اَرسطو ارسطاطالیس، معروفترین حکیم یونانی که معلم اول هم گفته شده arastu
اَرسلان شیر درنده، مجازا مرد دلیر و شجاع arsalan
اِرشاد راهنمایی، هدایت، راه بحق نمودن ersad
اَرشاسب دارنده اسبهای نر arsasb
اَرشاک دلیر، مرد قوی تن، مبارز، اَرَشک، اشک، نام موسس سلسله اشکانی arsak
اَرشَد رشیدتر، بزرگتر، راه راست یا بنده تر arsad
اَرشک ارشاک، اشک arsak
اَرشَیا در پهلوی اَگاش به معنی تخت و گاه، همریشه با کلمه عرش عربی arsaya
اَرغَند خشمگین، با ابهت arqand
اَرغُنون نوعی ساز شبیه پیانو، ارگ، ماخوذ از یونانی ارگانون arqinun
اَرغوان نوعی گل سرخ است ، قبل از آنکه برگهای آن بروید گل می دهد arqavan
اَرفَع بالاتر، رفیع تر، بلندمرتبه تر arfa
اِرَم کاخها، بهشت، لقب قوم عاد eram
اَرمغان ره آورد، هدیه، تحفه، سوغات armaqan
اَرمند آرام گرفته، آرمنده، آرامیده armand
اِرمیا نام پیامبر بنی اسرائیل، یرمیا یعنی یهوه بزیر می اندازد ermya
اَرمین آرمین، کی آرمین پسر کیقباد armin
اَرمین دخت نام یکی از شاهزاده خانمهای باستان، دختر آرزو armindoxt
اِرنا نام درختی در جنگلهای ایران erna
اَرنواز آنکه سخنش نیکوست و رحمت به همراه دارد، نام خواهر یا دختر جمشید arvavaz
اَروند نیرومندتر، چالاک، جوانمرد، شریف، رود دجله arvand
اَروی سپرابتر، راوی تر، نام دختر عموی پیامبر arva
اِریک شاهزاده وار، باشکوه erik
اِریکا مونث اریک، با وقار، با شکوه، شاهزاده خانم erika
اُرَینِب خرگوش کوچک ماده، در عرب کنایه از زن زیبا و ظریف orayneb
اَزهر روشنتر، درخشان تر azhar
اَژدر اژدها، ماربزرگ، کنایه از مرد بزرگ و دلیر azdar
اسامه اسد، شیر osme
اسپند مقدس، گیاهی خودرو دارای دانه های سیاه که بر آتش می ریزند تا از بوی خوش ان بهره مند شوند و برای دفع چشم زخم بکار برده می شود espand
اسپندار اسپندیار، اسفندیار espandar
استر ستاره، برادرزاده، مردخای، همسر خشایارشا ester
اسحاق کهنه شدن، دور کردن، کهنه شدن جامه، فرزند ابراهیم و سارا eshaq
اسد شیردرنده، برج پنجم از بروج فلکی، خانه آفتاب asad
اسدالله شیر خدا، لقب حضرت علی و حمزه سید الشهدا عموی پیامبر asdolah
اسده شیرماده asade
اسرائیل مجادل باخدا، زورمندتر از خدا، نام فرشته ای است، نامی که به یعقوب پس از نزاع با فرشته داده شده esrail
اسرار رازها، جمع سر asrar
اسرافیل درخشیدن مانند آتش، از فرشتگان مقرب درگاه خداوند esrafil
اسرای در شب سیر داد و گرداند asra
اسفار اسوار، سوار، عربی جمع سفر، مسافرتها، سپیده روز، کتابهای بزرگ asfar
اسفندیار آفریده پاک و مقدس، خرد پاک، جهان پهلوان ایرانی که به دست رستم کشته شد esfandeyar
اسکات خاموش کردن، ساکت کردن، تسکین eskat
اسکندر کمک کننده، رهبر مردان، ماخوذ از الکساندروس یونانی فاتح بزرگ مقدونیه eskandar
اسلام گردن نهادن، فرمان بردن، مدارا، صفا eslam
اسما نام ها، حقایق، علوم asma
اسماعیل بشنو ای خدا، پروردگارا بشنو، نام فرزند ابراهیم esmail
اسمردیس نامی که یونانیان به بردپا پسر کورش داده بودند esmerdis
اسمره مونث اسمر، زن زیبای گندمگون asmare
اسود سیاه، سیاه چرده asvad
اشتر گردیده چشم، اصطلاحی در علم عروض astar
اشتیاق آرزومندی، میل شدید داشتن estyaq
اشجع شجاعتر، دلیرتر asja
اشراف نظارت دقیق esraf
اشراق درخشیدن، روشن شدن، صبحگاه، مجازا الهام گرفتن و ندای غیبی esraq
اشرف الدین آنکه در دینداری شریفترین است asrafedin
اشرف السادات شریفترین در سادات asrafosadat
اشعیا نجات خداوند، از پیامبران بی اسرائیل asiya
اشکان منسوب به اشک نیای اشکانیان askan
اشهب رنگ سپیدی که بر سیاهی غالب آمده ashab
اشوکا نام یکی از بزرگترین پادشاهان هند asuka
اصفیا پیامبران، رسولان، جمع صفی asfeya
اصیل صاحب اصل و نسب، نجیب asil
اطلس پرنیان، دیبا، عرش، نام فلک نهم، کتاب جغرافیا، رب النوع یونانی که محکوم است کره زمین را تا ابد بر دوش بگیرد atlas
اطهره طاهرتر، پاکیزه تر، پاکتر athare
اعتصام پناهنده و متوسل شدن، خویشتن داری از گناه etesam
اعتضاد یاری کردن، همراهی etezad
اعتماد تکیه کردن، اطمینان etemad
اعظم بزرگتر، بزرگوارتر azam
اعظم السادات بزرگوارترین سادات azamolsadat
افتخار نازیدن، بالیدن، فخر کردن، سرافرازی eftexar
افتخارالسادات سرافراز سادات eftexarrolsadat
افخم بزرگ قدرتر، گرانمایه تر، بلند مرتبه تر afxam
افرا درختی بزرگ شبیه درخت چنار با شاخ و برگ فراوان و پرسایه، آفرین ، تحسین afra
افراز بلندی، کرسی، منبر، فعل امر از افراشتن afraz
افراسیاب هولناک، ترسناک، مخوف، پادشاه معروف توران، دشمن و مخالف ایرانیان afrasiyab
افراشته بالا برده، بلند کرده، برافراشته afraste
افراییم پسر دوم یوسف و جد اعلای یکی از اسباط دوازده گانه، به معنی: ثمر و میوه دو چندان afrayim
افرند فر و شکوه، حشمت، جمال afrand
افروز فروزان، نورانی، فعل امر از افروختن afruz
افسا افسونگر، جادوگر، ساحر afsa
افسان مخفف افسانه، آهن یا سنگی که با آن کارد و شمشیر را تیز می کنند afsan
افسانه داستان یا حکایتی ک خیال انگیز و غیر واقعی است afsane
افسر تاج، دیهیم، یکی از درجه های ارتش afsar
افسون حیله، تزویر، مکر، سحر و جادو afsun
افشار افشردن، فشاردادن، شریک و رفیق و همکار، نام قبیله ای از ترکان afsar
افشان گسترده، پراکنده، بیافشان، منتشر afsan
افشانه افشاننده ناز و محبت و گیسو afsane
افشک شبنم، ژاله afsak
افشید روشنایی،نور، پرتو afsid
افشین لقب و عنوان فرمانروایان اشروسنه در نواحی ماوارالنهر، حیدربن کاوس سردار ایرانی که در راه استقلال ایران کوشید و کشته شد afsin
افصح فصیح تر، شیواتر، گشاده زبان تر afsah
افضل برتر، فاضلتر، داناتر afzal
افضل الدین برتر و داناتر در دین و دینداری afzaladin
اقاقیا درختی با گلهای سفید و صورتی خوشبو aqaqiya
اقدس پاکیزه تر، مقدس تر، پاکتر aqdas
اقلیدس کلید هندسه،ریاضیدان و منجم یونانی oqlidos
اقلیما نام دختر آدم و خواهر قابیل، ریزه زر eqlima
اکتای نام فرزند چنگیز خان مغول oktay
اکرام گرامی تر، جوانمردتر، آزاده تر ekram
اکسیر هر چیز مفید و کمیاب، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر دهد eksir
اکمل الدین کاملتر در دین akmalodin
اگنس پاک، خالص، یکدست agnes
البتکین نام پدرزن سبکتکین پادشان غزنوی albetkin
البرز کوه بلند و بزرگ، نام سلسله جبال در شمال ایران alborz
التفات لطف، نگرش با مهربانی eltefat
الجایتو نام سلطان محمد خدابنده از ایخانان مغول oljayto
الغ بیگ بیگ بزرگ، آقای بزرگ oloqbeyg
الفت انس گرفتن، دوستی، همدمی olfat
الک بیچاده، خرده جواهر، نوعی سنگ قیمتی، نام مردان ارمنی alek
الکا زمین، ناحیه، ایالت olka
الکساندر رهبر مردان، اسکندررهبر مردان، اسکندر aleksandr
الله داد خداداد allahdad
الله وردی خداداد allahverdi
الله یار خدایار، کسیکه خداوندیار اوست allahyar
الماس سنگ قیمتی و زینتی، کرین خالص متبلور برنگهای مختلف که بیرنگ آن سختر و ارزشمندتر است almas
المیرا نامی برای زنان elmira
النا معادل هلنا، روشنایی، نور elna
الناز ایلناز، دختری که در ناز سرآمد دختران ایل است elnaz
النور نور و روشنایی elnor
الهام در دل انداختن، القا امری در فکر و دل انسان elham
الهه مونث اله، معبود غیر پروردگار، مجازا زن زیبایی که در جمال مورد پرستش عشاق است elahe
الوند توانا، مقتدر، اروند، کوهی در همدان alvand
الیا مخفف الیاس، نامی برای زنان elya
الیاس یکی از چهار پیامبر جاوید یهود، ایلیا elyas
الیزا مومن، باوفا، دیندار eliza
الیزابت قول و وعده خدا، اصل آن الیصابات: خداوند او را قسم خورد، همسر زکریا، مادر یحیی تعمیر دهنده elizabet
الین مخفف الیانوس، نامی برای زنان elin
ام البنین مادر پسران، نام همسرعلی و مادر حضرت عباس ommolbanin
ام ایمن مادر ایمن، نام دایه پیامبر ommeayman
ام سلمه مادرسلمه، سلمه: زن نازک اندام، نام همسر حضرت رسول ommesalame
ام فروه پوستین، لباسی که آستر آن از پوست حیوانات باشد ommefaruh
ام کلثوم زنی که دارای چهره گوشت آلود است، نام سومین دختر پیامبر ommekolsum
ام لیلا شراب سیاهگون، نام همسر حضرت امام حسین omme-leyla
ام هانی مادر هانی، خدمتکار، نام خواهر امام علی ommehani
اما جدی، فعال، سخت ema
امامه نام دختر حمزه عموی پیامبر و نام همسر علی بن ابیطالب emame
امان پناه، ایمن از خطر، ایمنی، حفاظت aman
امان الله پناه پروردگار، ایمن کرده خدا amanollah
امجد بزرگتر، بزرگوارتر، جوانمرد و باشرف amjad
امداد یاری نمودن، درنگ کردن، مهلت خواستن emdad
امرالله فرمان خداوند amrallah
امشاسپند جاویدان مقدس، نام فرشتگان آیین زردشتی emsaspand
امل امید، آرزو amal
املح بانکمتر، زیباتر amlah
امید آرزو، اصل، آرمان omid
امیده مونث امید omide
امیر فرمانده، پادشاه، فرمانروا amir
امیرارسلان شیر درنده، نام قهرمان داستان امیرارسلان ساخته نقیب الممالک a-arsalan
امیراسعد نیکبخت تر، سعادتمندتر a-asad
امیرحسن نیکو، زیبا a-hasan
امیرعباس خشمگین، عبوس، اخمو a-abas
امیره شهبانو amire
امیل ساعی، کوشا emil
امیلی روشنفکر، دانا emili
امین مورد اعتماد، درستکار، استوار amin
امین الدین مورد اعتماد دین و آیین aminaddin
امین الله مورد اعتماد خداوند aminollah
امینا مورد اعتماد، امانت دار، نامی برای زنان amina
امینه زن درستکار و مورد اعتماد amine
امینه اقدس امانت دارپاک، نام یکی از زنان ناصر الدین شاه amineaqdas
اناهیتا ناهید، اناهید anahita
انتظام آراستگی، ترتیب، نظم، سامان سافتن entezam
انجب نجیبتر، شریفتر، اصیلتر anjab
انجم ستارگان، اختران، مفردآن نجم anjom
انجو جزیره، آبخوست، آل اینجو، اتابکان فارس در قرن هفتم و هشتم anju
اندیشه فکر و خیال و ترس و بیم andise
انس خوگرفتن، آرام گرفتن anas
انسی همدم، آشنا onsi
انسیه مونث انسی onsiye
انسیه مونث انس، آدمی،مردمی ensiye
انصار یاران،همراهان ansar
انوار نورها، روشنی ها anvar
انور روشنتر، نورانی تر anvar
انوش بی مرگ، جاودان، پابرجا anus
انوشتکین نام یکی از پادشاهان خوارزم anustekin
انوشک جاودانه، بی مرگ، نام دختر مهرداد ششم پادشاه اشکانی anusak
انوشه جاودان، خوش و خرم، مرد تازه داماد، گوارا، آفرین، شراب anusah
انوشیروان روح و روان جاویدان، شادروان anusiravan
انوشین نوشین، جاودانه anusin
انیران روشنایی بی پایان، روز سی ام هرماه شمسی aniran
انیژ نام گیاهی است. بومادران aniz
انیس همدم، انس گیرنده anis
انیسه مونث انیس، همدم anise
اهتمام کوشش، همت، دل بستن، غمخواری ehtemam
اهدا هدیه دادن، بخشش، ایثار ehda
اهورامزدا سرور دانا، نام خدای ایرانیان باستان ahuramazda
اوجا بسیار بلندقد، کشیده قامت oja
اوحد یگانه، یکتا، بی مانند ohad
اوحدالدین یگانه در دینداری ohadaddin
اودت نامی برای زنان odet
اورانوس رب النوع آسمان، نام یکی از سیارات منظومه شمسی uranus
اورمزد سیاره مشتری، اهورامزدا، خدای ایرانیان باستان urmazd
اورند اورنگ، اروند، فر و شکوه، شوکت، افرند orand
اورنگ تخت فرمانروایی، عقل و دانش، فر و شکوه، جلال، آب و رنگ orang
اوریا شعله خدا، نام جد حضرت سلیمان uriya
اوزون افزون، افزایش و زیادتی ozun
اوژن افکندن، انداختن، همریشه با اوگن، افکن ozan
اوس دارنده چشمه ها، ارزومند ows
اوستا دانش، پایه و اساس، بنیاد، پناه، یاوری avesta
اوسط میان، معتدل، متوسط osat
اوشین نوعی گیاه از تیره نعنایان osin
اولاد فرزندان olad
اولیا دوستان، سرپرستان oliya
ایاز نسیم شب، باد خنک، بزرگ پاینده ayaz
ایبک ماه بزرگ، قاصد، معشوق eybak
ایثار از خودگذشتگی، بذل و بخشش isar
ایران نام کشورایران، در پهلوی اران گفته می شد iran
ایرانا ای ایران، منسوب به ایران irana
ایرانشهر شهر نیشابوررا گویند، اکنون نام شهری است در استان سیستان و بلوچستان I-sahr
ایرانفر دارای فر و شکوه ایران I-far
ایرانمهر دارای مهر و محبت ایران I-mehr
ایرانه ایرانی، منسوب به ایران irane
ایرج یاری دهنده آریائیان iraj
ایرسا زنبق سفید، سوسن آسمانگون، گل قوس و قزح irsa
ایرمان موبد، پیشوا، مهمان، کنایه از دنیا irman
ایرن مایه شیر iren
ایزابل قول و وعده خداوند، طاهر، پاکیزه izabel
ایزد خدا، آفریدگار izad
ایزدبخش خدابخش، بخشش پروردگار I-baxs
ایزدچهر آنکه چهره ای الهی و نورانی دارد، خوبرو I-cehr
ایزدگشسب دارنده اسب نر ایزدی، از امرای بهرام چوبینه I-gosasb
ایزدیار آنکه خدایاور اوست I-yar
ایزک خوشحال، شادمان، راضی izak
ایل ارسلان شیر درنده ایل ilarsalan
ایلا نام فرزند افراسیاب توارنی، درختان ila
ایلدگز دختر ایل ildogoz
ایلزا محرف الیزا، باوفا، مومن ilza
ایلناز دختر زیبای ایل ilnaz
ایلیا خداوند خدای من است، خدای خدایان iliya
ایماء اشاره، بارمز و کنایه سخن گفتن ima
ایماژ صورت ذهنی، تصویر هنری، خیال imaz
ایمان باور، گرایش، اعتماد، تصدیق iman
ایمن در امن و امان، محفوظ imen
ایوب برگشت به سوی خدا، نام پیامبر یهود ayyub
ایوت کماندار، از اعلام زنان ivet


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.