علم مدنى در ديدگاه فارابى (2)

ويژگيهاى هر علم عبارتند از: خصلتهاى خاص آن علم, كه به وسيله آنها از ساير علوم متمايز مى گردد. ويژگيهاى علم عمدتا يا ناشى از خصلت موضوع علم بوده, يا ناشى از خصلت علمى و روشهاى آن مى باشند. جايگاه و روابط علم با ساير علوم و امور, ضمن اينكه نوعا حاصل ويژگيهاى هر علمى بوده, در عين حال چه بسا خود مبين ويژگيهاى علم و يا برخى از آنها باشد. علم مدنى در نگرش و نظام علمى فارابى, از كليه جهات مزبور داراى خصلتهاى خاص است و بنابراين, در نگاه وى, علمى
پنجشنبه، 9 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علم مدنى در ديدگاه فارابى (2)
علم مدنى در ديدگاه فارابى (2)
علم مدنى در ديدگاه فارابى (2)

نویسنده : دكتر على رضا صدرا




دوم ـ ويژگيهاى علم مدنى در نظام علمى فارابى

ويژگيهاى هر علم عبارتند از: خصلتهاى خاص آن علم, كه به وسيله آنها از ساير علوم متمايز مى گردد. ويژگيهاى علم عمدتا يا ناشى از خصلت موضوع علم بوده, يا ناشى از خصلت علمى و روشهاى آن مى باشند. جايگاه و روابط علم با ساير علوم و امور, ضمن اينكه نوعا حاصل ويژگيهاى هر علمى بوده, در عين حال چه بسا خود مبين ويژگيهاى علم و يا برخى از آنها باشد. علم مدنى در نگرش و نظام علمى فارابى, از كليه جهات مزبور داراى خصلتهاى خاص است و بنابراين, در نگاه وى, علمى ويژه محسوب مى گردد. در ديدگاه فارابى, اجتماع مدنى و مدينه, پديده اى كلى است. يك كل جامع كه فراگير تمام اركان زندگى مدنى انسان مى باشد و در عين حال, پديده اى هدفمدار محسوب مى شود; به گونه اى كه در جهت نيل به اهداف مطلوب خود تلاش نموده و سير مى نمايد. در نظر وى, سياست مدنى نيز به عنوان رهيافت و چگونگى سير مدينه و اجتماع مدنى, فرايندى كلى و فراگير بوده و در عين حال, غايى و راهبردى مى باشد. غايى و راهبردى بودن, از مهمترين ويژگيهاى پديده مدنى و علم مدنى در نگاه فارابى محسوب مى شوند.(50) از ديدگاه وى, براين اساس, حيات مدنى و بالتبع مدينه و اجتماع مدنى, يك كل و گستره جامع بوده و فراگير تمامى اجزا و عناصر مدينه يا پديده هاى فردى, گروهى و اجتماعى مدنى و مدينه است. كمااينكه سياست مدنى نيز به عنوان يك كل, فراگير كليه راهبردها و فرايندهاى جزيى تر اجتماعى, از قبيل سياستها, نهادها و نظامهاى اقتصادى, فرهنگى و امنيتى است.
بنابراين, پديده مدنى به عنوان يك كل و فراگيرترين كل و گستره مدنى است. اين پديده از طرفى, جامع اركان زندگى مدنى افراد, گروهها و اجتماع مدنى محسوب مى شود و از طرف ديگر, فراگير تمامى پديده ها و فرايندهاى كلى و جزيى مدنى در مدينه و اجتماع مدنى مى باشد. پديده مدنى, اعم از حيات مدنى, اجتماع مدنى, مدينه و سياست مدنى است. اين پديده علاوه بر جامعيت, فراگيرى و شمول, به مثابه هدف نهايى و نهايى ترين هدف پديده هاى جزيى تر مى باشد, به عبارت ديگر, كليه پديده ها و فرايندهاى جزيى تر مدنى در مدينه و اجتماع مدنى, در جهت هدف عمومى و غايى مدينه يا اجتماع مدنى قرار مى گيرند. همچنين توجيه و تنظيم كليه پديده هاى جزيى تر در كل و گستره فراگير پديده مدنى صورت مى گيرد. اين پديده ها در جهت غايت مدنى و از آن مهمتر, سامان دهى و راهبرد مدنى و سرانجام كاربرد يا به تعبير خود فارابى, استعمال آنها در كليت پديده مدنى ترسيم مى گردند. همچنين اين پديده ها در جهت غايت مدنى و در گستره فرايند سياست مدنى تبيين يا توجيه مى شوند. بر اين اساس, كاركرد و كاربرى مدنى مزبور, ويژگى و نيز كار ويژه بنيادين سياست مدنى و علم مدنى محسوب مى شود. بنابراين, سياست مدنى و علم مدنى, از جهتهاى فوق, تإثيرگذارترين و نقشآفرين ترين پديده, فرايند و علم, در پديده هاى جزيى تر مدنى و در مدينه و اجتماع مدنى و علوم مربوطه مى باشد. مواردى كه مى شود آنها را به طور كلى مربوط به صورت دهى و صورت نهايى ساير پديده ها و علوم قلمداد نمود; يعنى آنها را صورت كاربرى, كاركرد, نقش و صورت نهايى مدنى پديده ها و فرايندها و حتى علوم جزيى تر مدنى در مدينه دانست.
به عبارت ديگر, انسان و جامعه مدنى و سير آنها به سوى كمال مطلوب خويش, از آن گونه مواردى است كه هرگونه پديده اى در آن جهت, سمت و سو يافته و هويت و حتى واقعيت پيدا مى كند. هر پديده, نهاد و هنجارى در رابطه با زندگى مدنى و به اعتبار جايگاه و كاربرد آنها, معنا و مفهوم مدنى و سياسى مى يابد, يا به اين سبب, وجود و معناى ثانوى و نهايى و به اصطلاح, فى غيره و راهبردى خواهد يافت, موضوعى كه خود فارابى از آن, تعبير به كمال ثانوى مى نمايد. اين پديده ها حتى اگر چه از نظر موضوعى; سياسى و مدنى نباشند; لكن از لحاظ منظر, يا به اعتبار جايگاه و نوع و ميزان نقش پذيرى و متقابلا نقشآفرينى آنها در سرشت و سرنوشت ملتها و كشورها و حاكميت آنها, سياسى و مدنى محسوب مى شوند. بنابراين, پديده هاى مزبور, به اين گونه و حتى به همان ميزان, هويت و حقيقتى سياسى و مدنى مى يابند; اعم از داخلى و ملى يا خارجى, بين المللى و جهانى. مثل بسيارى از پديده هاى عمومى از قبيل رودخانه ها, خليجها, آبراهه ها, تنگه ها و مانند اينها; كليه پديده ها و امور طبيعى و جغرافيايى يا پديده هاى انسانى ـ اجتماعى, همانند امور اقتصادى, فرهنگى, حقوقى و حتى اجتماعى, امنيتى و يا دفاعى نيز اين گونه مى باشند.
بنابراين, علم مدنى نيز كه علم اين چنين پديده هايى است, در نتيجه از اين جهت, علمى كلى, غايى و راهبردى محسوب مى شود. فارابى به همين سبب, در مواضع گوناگون و به مناسبتهاى مختلف; بويژه در كتاب ((تحصيل السعاده)) و ((در آرإ اهل مدينه)) و همچنين در ((سياست مدنى)), بدين مهم پرداخته است. براين اساس, هم پديده ها و هم علوم را شامل پديده ها و علوم جزء و نيز جزيى و همين طور پديده ها و علوم كل و نيز كلى دانسته است. وى سياست و پديده مدنى و نيز علم مدنى را عين و علم كل و كلى تلقى مى نمايد. او از اين جهت, ساير پديده هاى اجتماعى و طبيعى و ساير علوم اجتماعى و طبيعى را, جزء و جزيى قلمداد كرده است. البته به تإكيد فارابى, پديده ها و علوم مذكور, به نوبه خود كل و كلى بوده و فراگير اجزاى متنوعى مى باشند; در عين حال, در نگاه وى, نسبت به فراگيرى, كليت و گستره پديده مدنى و علم مدنى جزيى محسوب شده و جزء اين پديده و اين علم مى باشند. از طرف ديگر, اين پديده ها و علوم آنها, به وسيله سياست مدنى و علم مدنى در مدينه و اجتماع مدنى توجيه و تبيين شده و كاربرى مى يابند. همچنين داشته ها و يافته هاى آنها, داده ها و مواد سياست مدنى و علم مدنى هستند. بنابراين, از اين نظر نيز جزيى بوده و جزء پديده و علم مدنى محسوب مى شوند.
در همين راستا, فارابى در كتاب ((تحصيل السعاده)) خويش به جايگاه و نقش غايى سياست و صناعت مملكت دارى و بالتبع, علم مدنى اشاره مى نمايد. در تعبير وى, حالت صناعت مدنى; يعنى سياست, عمل و علم مدنى نسبت به ساير صناعتهاى علمى و عملى, مشابه رئيس بنايان بوده يا بسان معمار نسبت به بنايان مى باشد; چرا كه صناعت مدنى, ساير صناعات علمى و عملى را كه در مدنيه ها هستند, در جهت اهداف و منافع مدنى, به كار مى گيرد تا بدين وسيله, غرض مدنى آنها انجام شود. يعنى اين امور در چارچوب حاكميت, سياست, مملكت دارى و ساماندهى و راهبرد مدنى و امنيت و منافع ملى آنها, تنظيم و توجيه مى شوند. متقابلا, اين اهداف مدنى با كمك آنها تإمين مى شوند; چنانكه تمامى فعاليتهاى بنايان, براساس طرح و در چارچوب نقشه معمار و مهندس انجام مى پذيرند, آن هم در جهت تإمين غرض اصلى وى; يعنى در راستاى اجراى همان طرح و نقشه و در نتيجه, تكميل و تإسيس ساختمان برآن اساس. ((هى الصناعه التى لإجل توفيه غرضها يطلب سائرالصنائع كلها)),(51) اين صناعتى است كه به منظور دستيابى به غرض خود, ساير صنايع را به طور كلى فرا مى خواند.
براين اساس از نظر وى, اين صناعت[ علمى و عملى ملك, مدينه و مدنى], صناعتى است كه ساير صنايع[ علمى و عملى در مدينه] را در جهت نيل به غرض و غايت مدنى, طلب[ و تنظيم] مى نمايد و بنابراين, علم مدنى آنها را توجيه و تبيين كرده و به كار مى گيرد. براين مبنا: ((فهذه الصناعه هى رئيسه الصناعات و هى اعظم الصناعه قوه)),(52); اين صناعت[ مدنى], رئيس ساير صناعتها بوده و پرقدرت ترين صناعتهاست.
بنابراين, از نظر وى, ساير صناعتها و سياستها و فنون و نيز كليه نظامها و سازمانها و نهادهاى نظامى, اقتصادى, فرهنگى و اجتماعى, اجزايى از كل فرايند مدنى يا سياسى محسوب مى گردند; هرچند خود به نوبه خويش, يك كل بسيار مهم, عظيم و فراگير باشند. يعنى صناعاتى كه به تعبير فارابى: ((نتلوهذه الصناعه سائرالصناعات));(53) اين صناعت به فراخوانى و فراهمى و حتى فرآورىساير صناعتها مى پردازد. به عبارت ديگر, همان صناعت مدنى, ملكى, سياسى و رئيسه, ساير صناعتها را تبيين و توجيه نموده و كاربرى مى نمايد. در نتيجه, صناعت مدنى, كامل ترين و موثرترين صناعتهاى جزيى تر مدنى و در مدينه و اجتماع مدنى است. غايت اين صناعت, استعمال افعال و كاربرد صنايع جزيى است; هرچند در تعبير وى, بسان صناعت فرماندهى نيروهاى نظامى, خود صناعتى رئيسه و راهبردى باشد.
از نظر وى, صناعتهاى جزيى تر مدنى, اعم از نيروها و نهادها و نيز نظامها و سياستهاى, اقتصادى, فرهنگى يا نظامى و دفاعى و همچنين امنيتى و انتظامى, مدنى هستند. اين پديده ها, خود در جهت اهداف, راهبردها و سياست مدنى قرار دارند, بلكه براساس و در چارچوب آن بوده و برهمين مبنا, معنا و توجيه مى يابند و حتى براين مبنا, در جامعه و كشور تعبيه شده و تنظيم مى گردند; اگر چه پديده هايى در اين حد, هركدام خود, يكى از خرده نظامها و نهادهاى كلى بوده و يكى از عرصه هاى حاكميتى و سياسى مدنى, به معناى اعم و كلان ملى محسوب مى شوند. بنابراين, صناعت مدنى, ((و هى الصناعه التى يبلغ الغرض منها باستعمال افعال الصنائع الجزئيه)),(54) با كاربرى ساير صنايع جزيى تر, آنها را به غرض نهايى خويش مى رساند. علاوه بر جهات نظامى, اوضاع, نظام و سياست اقتصادى و اقتصاد سياسى, توسعه اقتصادى و عمرانى و تإمين منافع ملى, باز يك جزء محسوب مى شود. اين نيز به نوبه خويش, خرده نظام مدنى بوده و يكى از عرصه هاى سياست مدنى به معناى اعم, عام و كلان كشورى است. رابطه پديده و علم مدنى با حوزه اقتصادى نيز اين چنين رابطه راهبردى مى باشد. در تعبير وى, صناعت مالى, سرمايه اى و اقتصادى مدنى يا در مدينه ((وكذلك الصناعه التى ترإس الصناعه الماليه فى المدينه)),(55) همان ((صناعت كسب و اكتساب اموال)) است:
((هى الصناعه التى انمايبلغ غرضهامن المال باستعمال الصنائع الجزئيه فى اكتساب الاموال))(56)
يعنى صناعت و سياست اقتصادى يا فن و علم ايجاد و كسب اموال و ثروت در مدينه مى باشد. براين اساس, صناعت مذكور همراه با نهادها و نظامها و نيز سياستهاى اقتصادى مربوطه, باز جزئى از مدينه بوده و فرايندى راهبردى از سياست مدنى است. بالتبع همه اينها, موضوع علم مدنى مى باشند بنابراين, صناعت اقتصادى نيز در جهت اهداف مدنى تنظيم شده و بر آن اساس, موضوعيت و موجوديت مى يابد. ((و كذلك فى شئى شئى من سائرالاقسام العظمى للمدينه))(57); همين طور ساير امور, عرصه ها و موارد, يعنى در يكايك ساير پديده ها, در ساير اقسام بزرگ مدينه و مدنى(58) همين گونه مى باشند; از قبيل امور اجتماعى, فرهنگى و مذهبى و آموزشى. همچنين در امور حقوقى, ادارى و سازمانى, حتى در امور طبيعى و جغرافياى سياسى و مانند اينها كه اين چنين رابطه اى راهبردى با سياست و علم مدنى دارند.
خواجه نصيرالدين طوسى در شرح اين نظريه سياسى فارابى, به روشنى و با تمثيل, به تبيين كليت, جامعيت و نيز غايى بودن سياست و صناعت علمى و عملى مدنى پرداخته است. وى در ((اخلاق ناصرى)) خويش, پس از تعريف حكمت و علم مدنى و روشن نمودن موضوع آن, تصريح مى نمايد: ((به سبب آنكه هر صاحب صناعتى نظر در صناعت خود, بر وجهى كند كه تعلق بدان صناعت داشته باشد)).(59)
در اين صناعتها به اصطلاح, به وجود فى نفسه موضوع آن توجه دارد, نه به وجود فى غيره آن; يعنى از آن روى كه خير و مفيد بوده, يا برعكس شر و مضر مى باشد, بدان نمى پردازد, به فرض, در رابطه با امنيت ملى; منافع ملى, توسعه ملى و سياست ملى درنظر گرفته نمى شوند. براى مثال: ((طبيب را نظر در معالجه دست بر آن وجه بود كه دست را اعتدالى حاصل كند كه بدان اعتدال بر بطش[ و محكم گرفتن چيزى] قادر بود و بدانكه بطش او از قبيل خيرات بود يا از قبيل شرور التفات نكند))(59)
در پزشكى, كه كار به آسيب و صحت و سلامت اعضا دارد, به جايگاه يا كاربرى آنها و نيز جهت مثبت يا منفى مربوطه, سروكار ندارد; اما در صناعت مدنى و سياسى, اعم از عمل مدنى و علم مدنى, برعكس; زيراكه: ((صاحب اين صناعت را نظر در جملگى افعال و اعمال اصحاب صناعات بود, از آن جهت كه خيرات باشند يا شرور))(60)
به اصطلاح, موضوع سياست و علم مدنى, خود ماده موضوع تخصصى اجزاى پديده مدنى و به اصطلاح, وجود فى نفسه آنها نيست; مثلا مراد, خود امور صنفى و تخصصى اقتصادى يا فرهنگى و اجتماعى نمى باشد; بلكه موضوع سياست و علم مدنى, وجود فى غيره اين پديده ها و فرايندهاى اجتماعى ـ فرهنگى, اقتصادى و دفاعى در مدينه است; يعنى به اعتبار نقش و تإثير مثبت يا منفى و همچنين كار ويژه و كاربرى آنها در سرنوشت مدنى است, خواه براساس نوع و ميزان خيرات, يا منافع و مصالح آنها و به عنوان عوامل بوده, يا برعكس, به تناسب شرور و مضار آنها و به عنوان موانع باشند. ملاك تقسيم و ارزيابى خيرات و شرور مدنى نيز اهم اهداف مدنى بوده, از جمله شامل امنيت مدنى يا ملى, منافع و مصالح ملى و سرانجام تعالى يا توسعه مدنى كشور مى باشند, يا به اصطلاح خود فارابى, در جهت ضرورت و امنيت, ثروت و يا فضيلت مدنى قرار دارند. درست به همين سبب: ((پس اين صناعت, رئيس همه صناعات بود, و نسبت اين با ديگر صناعات چون نسبت علم الهى با ديگر علوم(61) بوده و بنابراين, سياست ملك, رياست رياسات باشد)).(62)
براين اساس, علم مدنى نيز چنين ويژگى و موقعيتى نسبت به ساير پديده ها و علوم دارد. در تعبير فارابى, ارادى و صناعى بودن پديده هاى مدنى موضوع علم مدنى, از ديگر ويژگيهاى علم مدنى است; بويژه در مقايسه با پديده هاى طبيعى و جبرى موضوع علوم طبيعى. براساس آن, علم مدنى, دو جهت توصيفى ـ تجويزى يا هنجارى و نظرى ـ عملى مى يابد. به گونه اى كه در فصل سوم تبيين خواهد گرديد, اينها نيز به نوبه خويش از اهم ويژگيهاى علم مدنى در مقايسه با ساير علوم, بويژه علوم طبيعى و حتى علوم انسانى و اجتماعى محسوب مى شوند.
ديگر ويژگى علم مدنى فارابى, يقينى بودن آن است. از نگاه وى, علم مدنى, علمى يقينى محسوب مى شود; يعنى علمى كه هم واقعى و واقع نما بوده و هم به سبب جامعيت و نمايش تماميت واقعيت پديده هاى مدنى و بنيادهاى آنها; يعنى ماهيت و حقيقت اين پديده ها, قابل اطمينان و پايدار مى باشد. در عين حال در نگاه وى, علمى پيچيده و آميخته به شمار مىآيد. فارابى در رساله ((الجدل)), بر مشكل علم مدنى نسبت به علوم ديگر تصريح مى نمايد و علت آن را هم, پيچيدگى موضوع آن, يعنى پديده مدنى مى داند. كه به سبب آميختگى و عجين بودن جهات انسانى ـ ارادى با طبيعى ـ جبرى مى باشد. آسيب پذيرى و لغزش ذهن و مشكل تمركز و تميز موضوعها و مفاهيم اصلى و بودهاى حقيقى آنها از نمودها و ظواهر; يعنى به اصطلاح از شواغب مادى و عوارض را نيز, سبب اشكال در قلمرو علم مدنى مى داند. از نگاه او, بويژه به سبب عدم تجرد پديده ها و معارف مدنى از مواد, اغراض و حالات و به دليل داشتن و وجود اين موارد و آميختگى اين امور, فهم موضوعهاى آن نيز صعب الوصول است.(62) وى ابتدا با تإكيد براينكه علوم يقينى(62); از جمله علم مدنى دو نوعند; معتقد است كه يكى, همانند علوم رياضى مى باشد. از نظر وى, در اين علوم, پژوهشگر, با سهولت ذهنى و با سرعت مى تواند, موضوع آنها را از عوارض نزديك و پيوسته آن جدا ساخته و در نتيجه مى تواند آن را درك كرده و دريابد; چرا كه به تعبير وى, ماهيت موضوع پديده هاى رياضى و متعلق علم رياضى به گونه اى است كه ذاتا امكان تخيل و تصور آنها را در ذهن و به صورت مجرد از ماده, فراهم مى سازد, بدون آنكه نياز به تمركز و قدرت فكرى آنچنان زياد و خلاقى داشته باشد.(62)
اما برعكس, از نظر وى دستيابى به حقيقت موضوعهاى دسته ديگر علوم, تا سرحد ناممكنى, مشكل مى باشد,(62) آن هم به سبب مشكل بودن جداسازى صورت آنها از مواد علمى مربوطه, حتى در ذهن. فارابى معتقد است كه حتى اين جداسازى, چه بسا عملى نبوده و اين موضوعها بايستى را همواره, آميخته با مواد آنها درك نمود. وى اين علوم را عبارت از: علم طبيعى و از جمله علم الهى و بويژه علم مدنى مى داند. كما اينكه خود مى گويد: ((علومى كه حال مقدمات آنها اين چنين بوده, عبارتند از: علم طبيعى, علم الهى و علم مدنى)).(62)
بر اين اساس, علم مدنى از اين نظر, آميخته ترين و پيچيده ترين و در نتيجه مشكل ترين علم يقينى در نظام علمى فارابى محسوب مى گردد, و به همين ميزان, اشكال خيزترين علوم نيز مى باشد. بنابراين, اهم ويژگيهاى علم مدنى از ديدگاه فارابى در اين حد عبارتند از: يكى فراگيرى تمامى پديده هاى مربوط به زندگى و اجتماع مدنى انسان به طور مستقيم يا غيرمستقيم, ديگرى غايى و سرانجام راهبردى بودن پديده مدنى. علم مدنى; يعنى تصرف در ساير پديده ها, علوم و صنايع و تبيين و كاربرى آنها, در جهت غرض و غايت مدنى و براساس راهبرد مدنى است. ساير ويژگيهاى علم مدنى بويژه واقعى ـ هنجارى و نظرى ـ عملى بودن آن, فرع بر ارادى و اختيارى بودن پديده مدنى و سياست مدنى مى باشند. اين خاصه, خود مبتنى بر اين خصلت پايه, يعنى صناعى مدنى بودن پديده هاى مدنى است. آن هم به عنوان متعلق موضوع علم مدنى.

3ـ موضوع علم مدنى از ديدگاه فارابى

علم شناخت و بررسى ساماندهى و راهبرد جامعه
پيش درآمد: اصل وجود هرعلمى و نيز موضوع آن, از اهم دغدغه هاى فكرى هر دانشمندى مى باشد; مواردى كه لازم است به عنوان پيش درآمد هر علم, ابتدا مشخص گردند. فارابى نيز از اين امر مستثنى نبوده است. بخصوص در علم مدنى كه به علت ويژگيهاى خود, بيش از هر علم ديگرى مورد سوال و شبهه بوده و در مواردى, گاه حتى اصل وجود آن مورد انكار قرار گرفته است. در سنت فكرى فارابى, در بررسى هر علمى, پيش از هر چيز, بايستى موضوع آن علم را تعيين و به اصطلاح تحديد نمود و آنگاه به داده ها يا مبادى علم و مسائل علمى آن پرداخت; مواردى كه حاصل آنها, يافته هاى علمى آن علم مى باشند. كما اينكه خواجه نصير در كتاب ((اساس الاقتباس)) خويش, در حقيقت با عنوان اساس و بنياد تحقيق, تصريح مى نمايد: ((هر علمى را سه چيز بود, موضوع و مبادى و مسائل)).(63 ـ 64) بنابراين, در نگاه امثال فارابى, هر علم داراى موضوعى خاص مى باشد. به تعبير ابن سينا در ((الشفإ)), هر علمى داراى موضوعى بوده كه ويژه آن علم است; ((إن لكل علم موضوعا يخصه))(65); يعنى آن علم, در مورد آن موضوع خاص بحث مى نمايد. براين اساس, موضوع علم از جمله علم مدنى, آن امور و پديده هايى هستند كه اين علم, در مورد آنها و آثار و عوارض ذاتى مربوطه, بحث و بررسى مى نمايد. مباحث و مسائل علم در حقيقت, پيرامون آثار و حالات و نيز روابط آن پديده و اجزا و عناصر آن و ارتباطات داخلى آنهاست. اين مسائل همچنين پيرامون ارتباطات و تبادلات و در واقع تعامل يا تإثير و تإثر متقابل پديده با محيط پيرامونى و ساير پديده ها مى باشد. به تعبير ابن سينا;((الموضوعات هى الاشيا التى انما تبحث الصناعه عن الاحوال المنسوبه اليها والعوارض الذاتيه لها))(66)
موضوعات علم, پديده هايى هستند كه آن علم از احوال و آثار ذاتى آنها بحث مى نمايد. حتى به تعبير مولف ((دستورالعلما)) يا راهنماى دانش پژوهان, و از زاويه اى ديگر: ((موضوع هر علمى, عبارت از چيزى است كه در آن علم, بحث از عوارض ذاتى بلاواسطه و با واسطه آن مى شود))(67)
فارابى, خود پيش از سايرين, در كتاب ((فصوص الحكم)), موضوع را پديده اى دانسته كه داراى صفات و احوال مختلف يا آثار و عوارض متفاوت مى باشد. وى, علم آن موضوع مثلا پديده مدنى را, علم صفات و احوال تلقى مى نمايد. او درخصوص موضوع به طور كلى و از جمله موضوع علم مدنى, تصريح مى نمايد كه موضوع خارجى كه متعلق علم واقع مى شود, پديده اى است كه ((الموضوع هوالشئى الحامل للصفات و الاحوال المختلفه))(68); حامل و در بردارنده صفات و حالات مختلف باشد. در تعبير وى, همچون آب كه داراى صفات و حالات انجماد و جوش يا غليان بوده, يا مانند چوب و تخته كه قابليت ايجاد صندلى و درب را دارد, يا پارچه كه داراى رنگهاى سياه و سفيد است, يا برفرض مثال, مدينه, حيات مدنى, اجتماعات مدنى حتى سياست مدنى كه موضوع علم مدنى مى باشند; صناعى بودن و برهمين اساس, هدف مدارى, نظام مندى, ارادى و راهبردى بودن پديده هاى مدنى و مانند اينها, از اهم حالات و صفات پديده هاى مدنى هستند و اجزا و عناصر مدنى آنها از جمله: دولت, حكومت, حاكميت و نظام سياسى مدنى, نيز داراى اين ويژگيها مى باشند.
در تعبير وى, موضوع اصلى علم, اساسا حقيقتى است پنهان و پوشيده كه با مظاهر خود, شناخته و آشكار مى گردد; ((الموضوع يخفى الحقيقه الجليه));(69) موضوع, حقيقت آشكار را مخفى مى سازد. موضوعات گوناگون مثل پديده هاى مدنى, به طور كلى به تبع طبايع گوناگون خويش, داراى اشكال متفاوت بوده و داراى مظاهر; يعنى صفات, احوال و عوارض مختلف مى باشند. به همين سبب, همان گونه كه بعدا ملاحظه خواهد شد, از نظر وى, موضوع علم مدنى, پديده هاى مدنى يعنى اجتماع مدنى, مدينه و سياست مدنى محسوب مى شوند. موضوعات اين علم شامل حتى عناصر آنها, از جمله دولت, حكومت, حاكميت و قدرت سياسى و مانند اينها است. همچنين اجزاى آنها از قبيل: اقتصاد سياسى, فرهنگ و اخلاق سياسى و همانند اينها را نيز در برمى گيرد. در عين حال, اين علم و موضوع آن, داراى انواع متفاوت و متعدد به تناسب انواع اجتماعات مدنى, مدن و سياستهاى مدنى مى باشد. بنابراين, موضوع علم مدنى از ديدگاه فارابى طى دو قسمت به ترتيب زير ارائه شده و مورد بررسى قرار خواهد گرفت: يكى, موضوعيت و متعلق علم مدنى, يا علم شناخت و بررسى اجتماع مدنى و ساماندهى و راهبرد جامعه; ديگرى, اركان علم مدنى و در حقيقت, اركان موضوع يا موضوعى علم مدنى.

اول ـ موضوعيت و متعلق علم مدنى

در اين قسمت, ابتدا موضوعيت علم مدنى تبيين مى گردد و آنگاه, متعلق عينى, علمى و عملى علم مدنى يعنى پديده مدنى يا موجوديت و زندگى مدنى طرح شده و مورد بررسى قرار مى گيرد:
1ـ موضوعيت علم مدنى: در نظر فارابى, علم مدنى نه تنها موضوعيت دارد; بلكه همان گونه كه ملاحظه گرديد, علمى با جايگاه برجسته و ويژگى خاص يا غايى و با ديرينگى كهن است. وى, با فرض ضرورت و وجود علم مدنى, در اغلب آثار سياسى خود به صورت اجمالى و در كتابهاى ((المله)), ((احصإالعلوم)) و نيز ((تحصيل السعاده)) به صورت مفصل ترى به تشريح آن پرداخته است. در اين آثار, اصول, مبانى و اجزا و نيز مسائل علم مدنى را ترسيم مى نمايد. همچنين بنيادها يا به اصطلاح خود, مبادى نزديك و خاص يا فلسفى مدنى و نيز مبادى ميانى يا علوم الهى و حتى طبيعى را مطرح ساخته و سرانجام, مبادى دور يا عام علم مدنى, يعنى بنيادهاى فلسفى و سرانجام بنيادهاى منطقى آن را مورد توجه قرار داده است. از نگاه او, اين علم به مثابه جزيى ويژه از حكمت و فلسفه, در سير طولانى تاريخ مدنى و سياسى بشر, وجود داشته و داراى مسير تاريخى و تكوينى خاص خويش مى باشد. اين سير در نگاه وى, از بابل قديم شروع شده است و پس از آن, به ترتيب به سرزمينها و زبانهاى ديگر بويژه مصرى و سپس يونانى, سريانى و رومى منتقل مى گردد, آنگاه به دست مسلمانان رسيده و به زبان عربى درآمده است. به تعبيرى, در اين دوره به مولد و موطن اوليه خويش برگشته است. (70) در ديدگاه وى, اين علم, جنبه همگان فهمى داشته و همه مردم نيازمند به فراگيرى و نيز به كارگيرى مرتبه اى از مراتب آن; يعنى حداقل درحد عمومى و كليات علم مدنى هستند, همچنين قادر به اين فراگيرى و به كارگيرى آن مى باشند.(70) خواجه نصير در شرح نظريه سياسى فارابى, در ((اخلاق ناصرى)), براين اساس آموزش سياسى را عهده دار تعليم و ترويج علم مدنى در جامعه مدنى مى داند.(71)
در نظر فارابى, علم مدنى داراى موضوعى واحد و ويژه بوده كه مى توان به طور كلى از موضوع آن, تعبير به پديده مدنى نمود. پديده اى ويژه كه تميز و بررسى وجوه, اجزا و عناصر آن و نيز لوازم, حالتها و عوارض مربوطه, موضوع اصلى اين علم را تشكيل مى دهد. فارابى, خود در رساله ((تعليم الفلسفه)) معتقد است كسى كه مى خواهد فلسفه را فرا گيرد, بايد در جهت عمل و عملى كردن علم بكوشد: ((و اماالسبيل الذى ينبغى إن يسلكها من إراد تعلم الفلسفه, فهى القصد الى الاعمال و بلوغ الغايه... و القصد الى الاعمال يكون بالعلم و ذلك تمام العلم العمل)).(72) آنگاه تإكيد مى كند كه در سير علمى, بعد از هندسه, بايستى طبايع; يعنى خواص و قوانين حاكم بر پديده ها را شناخت, آنگاه در كاربرى آنها, در جهت اصلاح خود, اهل خود و مدينه از آن بهره گرفت.
((بلوغ الغايه فى العلم, لايكون الابمعرفه الطبائع, لانها إقرب الى فهمناثم بعد ذلك الهندسه... و اما بلوغ الغايه فى العمل فيكون: اولا ـ با صلاح انسان نفسه ثم ـ با صلاح غيره ممن, فى منزله, اوفى مدينه[ السياسه]))(72).
به عبارت ديگر, چه علوم عمومى و چه علم مدنى, در مدينه موضوعيت داشته و در جهت اصلاح, ساماندهى و راهبرد مدينه و مدنى مورد بهره بردارى قرار گرفته و كاربرد دارند.
2ـ متعلق موضوع علم مدنى: موجوديت و زندگى مدنى ـ پديده مدنى يا موجوديت و حيات مدنى فرد و جامعه انسانى, متعلق عينى, واقعى و خارجى علم مدنى در نگاه فارابى محسوب مى گردد. كمااينكه زمخشرى نيز در ((الكشاف)) در مورد علم يا علوم مدنى تحت عنوان علوم سياست تصريح مى نمايد: ((علوم سياست, متعلق و مربوط به امور تمدن و زندگى[ مدنى] بشرى است)).(73) وى تإكيد مى نمايد: تحقيق و ((معرفت علوم سياست)),(73) در مورد ((اصلاح امور جهان و تدبير امور ناس است)).(74) همچنان كه نويسنده ((دستورالعلمإ)) نيز, تمدن را عبارت از: اجتماع به اصطلاح بنى نوع انسان يا همگرايى و تعاون و تشارك آنها در تحصيل غذا, لباس و مسكن(75) دانسته است, يا آن را همكارى, تقسيم كار و تبادل و مشاركت اجتماعى و مدنى مى داند. به تعبير مولف ((فرهنگ معارف اسلامى)), از نظر فارابى; زندگى مدنى به عنوان اولين مرتبت كمال انسانيت, در عين حال در مقام اولين مرحله اجتماع كامل,(76) موضوع علم مدنى قرار گرفته است. در نتيجه, اين علم با مطالعه و بررسى زندگى مدنى و اجزا و مبانى مربوطه و با شناختن اصول, ارتباطات و آثار آن, موضوعيت يافته و موجوديت مى يابد. وى, زندگى مدنى فرد و جامعه انسانى را روبه روى حيات و موجوديت وحشى و حتى بدوى و حيوان صفتى قرار مى دهد. همچنين به نفى اجتماع مدنى و مدنيت از حيوانات و انسانهاى بدوى مى پردازد. بنابراين, موجوديت و حيات مدنى و يا پديده مدنى را به عنوان پديده اى ويژه انسان, يا حداقل در قلمرو انسانى با ويژگى خاص, موضوع علم مدنى مى داند.
بدين ترتيب, اين پديده را به مثابه نخستين مرتبه از مراتب مدنى و علمى مدنى مورد توجه و تإكيد قرار مى دهد;(77) چرا كه از نظر وى, مردم بالطبع بهيمى, مدنى نيستند و اساسا داراى اجتماعهاى مدنى و مدينه نبوده; بلكه همانند ددان و گاه درندگان و حيوانات هستند يا مانند جانداران وحشى زندگى مى نمايند.
((البهيمون بالطبع من الناس... ليسوا مدنين و لاتكون لهم اجتماعات مدنيه [مدينه] اصلا بل يكون بعضهم على مثال ما عليه البهائم الانسيه و بعضهم مثل بهائم الوحشيه بعض هولإ إمثال السباع))(78)
در تعبير او, زندگى اينها, خواه اجتماعى بوده و يا پراكنده باشد و خواه نزديك يا دور از شهرها زندگى كنند, در هر صورت فاقد قانون مندى بوده و داراى روابط و رفتار غيرمدنى بدوى يا وحشى مى باشند. كمااينكه به اعتقاد او, بدين ترتيب, اين گونه انسانهاى غيرمدنى, صحرانشين و در حقيقت صحراگرد بوده و به صورت پراكنده زيست مى نمايند; انسانهايى كه گاه برخى از آنها بسان گله هاى وحوش مجتمع شده و حتى در نزديكى يا در جوار شهرها مى زيند.
((كذلك يوجد فيهم من يإوى البرارى متفرقين, و يوجد فيهم يإوى مجتمعين و يتسافد تسافد الوحش و فيهم من يإوقرب المدن))(79)
ولى وراى اينها, حتى اهل جاهليت نيز مدنى بوده و اجتماعات آنها در عين تنوع كه بسيارند, جوامع مدنى هستند, هر چند جاهلى محسوب مى گردند.
((و اما اهل الجاهليه فإنهم مدنيون و مدنهم و اجتماعاتهم المدينه على انحإ و كثيره))(80)
اين تنوع و كثرت در اجتماعات مدنى, به عنوان متعلق موضوع علم مدنى, در نگاه فارابى, مسإله تنوع و كثرت علم مدنى يا علوم مدنى را سبب مى شود; موضوعى كه هرچند مبحث بسيار مهمى است; ولى فعلا از محدوده بحث ما خارج مى باشد.
از نظر فارابى, در هر صورت حيات مدنى, اجتماعات مدنيه ها و امتهاى خواه فاضله و يا ضد آنها كه عبارتند از: جاهله, فاسقه و ضاله, متعلق علم مدنى محسوب مى شوند. زندگى مدنى عبارت از: سير اهل مدينه به هدف; يعنى به كمال و سعادت فردى و اجتماعى مدنى است. بنابراين, به اعتبارى ديگر, غرض علم مدنى, شناخت سعادت مدنى و راهبردهاى تإمين آن و نيز ماهيت موضوع آن مى باشد. براين اساس فارابى در كتاب ((تحصيل السعاده)) تصريح مى نمايد:
((علم مدنى, علم اشيايى بوده كه به وسيله آنها, اهل مدنى و با اجتماع مدنى هر يك به سعادتى كه فطرتا استعداد آن را داراست, دست مى يابد)). ((العلم المدنى)), ((و هوعلم الاشيإ التى بها اهل المدنى بالاجتماع المدن ينال السعاده كل واحد, بمقدار ما اعد بالفطره))(81)
به عبارت ديگر, علم مدنى در حقيقت, علم راهبرد اهل مدينه; يعنى فرد, گروه و جامعه مدنى به سعادت و حد نهايى رشد و تعالى خود و نهايت ظرفيت رسمى و اسمى خويش است. وى در رساله ((التوطئه فى المنطق)) نيز تإكيد مى نمايد كه علم مدنى, شامل نظر پيرامون سعادت; خواه حقيقى و خواه ظنى است و همچنين شامل بررسى پديده ها و مواردى است كه در صورت استعمال و كاربرى در مدن و كشورها, سبب ايجاد تعادل در جهت تعالى اهل مدينه ها و سير آنها به سعادت مى گردد.
((العلم المدنى)): ((يشتمل على النظر; فى السعاده التى هى بالحقيقه سعاده, فيما سعاده بالظن, لا بالحقيقه, فى الاشيإ باراده الانسان التى اذا استعملت فى المدن عدلت بإهلها عن السعاده))(82)
آن هم در نظر او, سعادت مطلوب, مستعد و مورد نظر خويش.
از نظر انسانى, ارادى و كاربردى يا عملى بودن علم مدنى را موضوع علم انسانى و عملى مى داند; كمااينكه در تعبير وى:
((و هذا العلم[ المدنى] يسمى الفلسفه الانسانيه و يسمى العمليه))(83)
اين علم[ مدنى] فلسفه انسانى و عملى ناميده مى شود; چرا كه علم مدنى در مورد پديده هاى ارادى تفحص و گفت و گو مى نمايد, خواه پديده هاى فردى يا اجتماعى انسانى و مدنى. پس ماهيت موضوع علم مدنى و علم انسانى و عملى, تفحص پيرامون پديده هايى است كه شإن آنها عمل ارادى و هدف گيرى و سير ارادى فرد و جامعه مدنى به سوى آنها است.
((إنها انما تفحص عن الاشيإ, التى شإنهاإن تعمل بالاراده و تنال بالاراده))(83)
ديگرانى نيز از جمله فرانسيس بيكن كه احتمالا بى اطلاع از ((احصإالعلوم)) فارابى (84) نبوده است, علم مدنى(85) را علم ((مربوط به زندگى اجتماعى مردم))(86) دانسته اند. بنابراين, متعلق واقعى و موضوع اصلى و كلى علم مدنى از نگاه فارابى, موجوديت و حيات مدنى فرد و جامعه انسانى است. همان گونه كه بعدا ملاحظه خواهد شد, برد و گستره علم مدنى از ديدگاه فارابى, برحسب برد و گستره پديده مدنى يعنى حيات مدنى, داراى سه سطح مدنى و ملى, امتى و جهانى و بين امتى يا اهل عالم است. يعنى موجوديت و حيات مدنى; يكى, در عرصه كوتاه برد يا مدينه و شهر, شهرستان و حتى كشور و ملت در ادبيات سياسى رايج بوده; ديگرى, در عرصه ميانى و ميان برد, يعنى امت يا منطقه اى مى باشد و سوم, در عرصه و گستره فراگير و بلندبرد يعنى بزرگ يا جامعه جهانى و نظام بين المللى و بين اممى است.
همچنين پديده مدنى موضوع علم مدنى, داراى مظاهر و اركان مختلفى است; مواردى كه در بيان و مفهوم وى, به ترتيب عبارتند از: اجتماع مدنى و جوامع مدنى, مدينه و مدن, امت و امم و سرانجام سياست مدنى. اين اركان و مظاهر, اهم موضوعات علم مدنى و در حقيقت, اركان اصلى علم مدنى محسوب مى گردند; مواردى كه در ادامه همين بحث, ارائه خواهند شد. پيروان سنت فكرى مدنى فارابى نيز همچون وى, به متعلق موضوع علم مدنى توجه نموده اند. از جمله اينها, ابوعلى سيناست. وى در ((الرسائل)) خويش تإكيد مى نمايد: ((علم المدنى)) يا ((علم السياسه المدينه))(87) شامل علم ((السياسات و الرئاسه و الاجتماعات المدينه, المدنيه الفاضله والرديه))(88) است; علم سياست, عبارت از: علم سياستها يا خطمشى هاى سياسى و مدنى, علم رياستها و علم اجتماعات مدنى فاضله يا رديه و غيرفاضله است. از نظر او در رساله ((الحدود)) نيز علم مدنى, علم اصناف خطمشى هاى سياسى, رياستها و جوامع مدنى است.(89) بنابراين, از نظر وى نيز علم مدنى, علمى است كه به وسيله آن, سياست و سياسات يا خطمشى هاى سياسى و مدنى بررسى شده و رياست, حاكميت, حكومت و دولتها و سازمانها و نظامهاى سياسى و مدنى شناسايى مى شوند. سرانجام اجتماع و اجتماعات مدنى و سياسى, به وسيله اين علم, مورد بررسى و تحقيق قرار مى گيرند; خواه سياستها, رياستها و اجتماعات فاضله, علمى و برتر; خواه غيرفاضله, غير علمى و فروتر. وى در واقع, اينها را از اهم لوازم موجوديت و حيات مدنى دانسته و آنها را به اعتبارى شامل اجتماعات مدنى, مدن و امم و نيز در بردارنده ضروريات آنها; يعنى سياسات و رياسات نيز مى داند. از نظر اينان, علم مدنى در برگيرنده شناخت و بررسى همه اين پديده ها و فرايندهاى مدنى و سياسى است. همچنين, اگر چه در ديدگاه فلسفى مدنى فارابى, اجتماع مدنى در حد مدينه, كوچكترين پديده مدنى كامل از حيث تركيب, حجم و گستره مى باشد; لكن اجتماع خانواده, نخستين گروه يا جماعت مدنى و اجتماعى محسوب مى گردد. در عين حال, انسان مدنى يا حيوان مدنى, عنصر اصلى پديده مدنى و بالتبع, علم مدنى محسوب مى گردد.
در اينجا, ابتدا به بررسى اين جزء يا عنصر پايه مدنى پرداخته و در ادامه, به تحليل جايگاه آن در نظام عالم و در حيات و نظام مدنى و براين اساس, به علم انسان مدنى مى پردازيم و آنگاه, اركان موضوعى علم مدنى در نظريه فارابى ارائه خواهد شد.
... ادامه دارد.

پي نوشت :

50. دكتر سجادى در مبحثى تحت عنوان جايگاه علم مدنى در معرفت اهل مدينه در مقدمه خويش بر ترجمه آرإ اهل مدينه فاضله, به نقل و نقد جايگاه, ضرورت و نقش علم مدنى در نظام فكرى, بينش و معرفتى اهل مدينه پرداخته است كه اين موضوع به نوبه خويش جاى طرح و تفصيل دارد. (ر.ك: انديشه هاى اهل مدينه فاضله, فارابى, ترجمه سجادى, تهران, انجمن فلسفه ايران, مقدمه, ص 146) خواجه نصير در اخلاق ناصرى نيز به ضرورت تعليم و تعميم علم مدنى تإكيد نموده است. آنجا كه مى گويد: ((پس همه كس مضطر بود به تعلم اين علم[ مدنى] تا...والا بر... قدر و منزلت[ و به تعبير فارابى به زبان و به اندازه درك] خود و از اين رو اين علم نيز معلوم شد)) (خواجه نصير. اخلاق ناصرى, تصحيح مينوى, تهران, خوارزمى, چاپ سوم , 1364, ص 255).
51. اين سياست, سياسى و مدنى و علم و فلسفه مدنى چيزى است كه در نگرش و گرايش سياسى و مدنى ((فارابى)) و علم و فلسفه مدنى وى و در آثار و آرا او كاملا مشهود بوده و از وى, فيلسوفى سياسى به تمام معنا ساخته و پرداخته است.
52. الفارابى, تحصيل السعاده, (حيدرآباد: دائره المعارف, 1345 ق,) صص 25 و 26.
53. همان.
54. همان.
55. همان.
56. همان.
57. همان.
58. همان.
59. ((ماكس وبر)) در مجموعه نوشته هاى سياسى خويش درخصوص علم اقتصاد و علم اقتصاد سياسى, متوجه يكى از نكات و اصول اساسى مورد تإكيد فارابى در سياست و علم سياست مدنى گرديده است. وى, در آنجا تصريح مى نمايد: ((علم سياست اقتصادى, يك علم سياسى است)) و با قرائت و گويش فارابى تإكيد مى نمايد: ((اين علم خدمتگزار سياست; اما نه سياست روزانه فلان مستبد و يا فلان طبقه صاحب قدرت; بلكه خدمتگزار منافع پاينده سياست مربوط به نيرومندى ملت)) است. رابطه كل و جزء, خادم و مخدوم و بر اين اساس حاكم و تابع بودن سياست و علم و فلسفه سياسى و مدنى نسبت به ساير پديده ها, فنون و علوم اقتصادى, اجتماعى, فرهنگى, حقوقى, نظامى, امنيتى و ادارى, سازمانى وجود دارد. ضمنا روابط و مناسبتهاى عين, علم, و نيز اوضاع و فرايندهاى اقتصادى, اجتماعى, فرهنگى... و با سياست بسيار گسترده تر, متنوع تر و پيچيده تر, از آن چيزى است كه ((وبر)) اشاره نموده است.
60. همان, ص 26.
61. محمد خواجه نصير, اخلاق ناصرى, تصحيح مينوى, چاپ سوم, (تهران: خوارزمى, 1364), ص 254.
62. الفارابى, الجدل, تحقيق: رفيق العجم, (بيروت: دارالمشرق, 1986), صص 32 ـ 34.
63. همان, صص 254 ـ 255 و ص 300.
64. همان, صص 254 ـ 255 و ص 300.
65. خواجه نصير.اساس الاقتباس, به كوشش مدرس رضوى, (تهران: دانشگاه تهران, 1361), ص 293, نيز تعليقه براساس الاقتباس به كوشش انوار, 2 ج, (تهران: مركز, 1375), ج:1 ص 294 ش 609 و منطق نوين (ترجمه و شرح اللمعات المشرقيه ملاصدرا), ترجمه و شرح مشكوه الدينى, (تهران: آگاه, 1360).
66. ابن سينا,الشفإ, راجعه مذكور, (تهران: ناصر خسرو, 1363) ص 5.
67. ابن سينا, برهان شفا, ترجمه قوام صفرى, (تهران: فكر روز, 1373) ص 194.
68. قاضى عبدالبنى, دستورالعلمإ, ج 3, ص 373, به نقل از سجادى, فرهنگ معارف اسلامى 4ج, (تهران: شركت مولفان, 1363), ج 4, ص 412.
69. الفارابى, فصوص الحكم, تحقيق آل ياسين, (چاپ دوم, قم, بيدار, 1405 ق), ص 95 و ص100 ـ فصل 63 و فصل 69.
70. همان .
71. هانرى كربن, تاريخ فلسفه اسلامى, ترجمه مبشرى, چاپ سوم, (تهران: اميركبير, 1361), ص 215.
72. خواجه نصير, اخلاق ناصرى, پيشين, ص 255.
73. الفارابى, فيما ينبغى ان تعلم قبل الفلسفه,المجموع, الخانجى, مصر, العاده, بى تا, صص 4ـ63
74. زمخشرى, الكشاف, اصطلاحات الفنون, ج 1, ص 597, به نقل از فرهنگ معارف اسلامى, ج2, ص439.
75. همان.
76. قاضى عبدالبنى, دستورالعلمإ, حيدرآباد هند,, 1331, (3 جلد), ج 1, ص350, به نقل از فرهنگ معارف اسلامى, ج2, ص 129.
77. الفارابى, آرإ اهل مدينه, نقل از فرهنگ معارف اسلامى, ج4, ص 171.
78. همان. السياسه المدينه, تهران, الزهرا(س), 1366, ص 87.
79. همان.
80. همان.
81. همان.
82. محمد الفاربى, تحصيل السعاده, ص 15.
83. محمد الفارابى, التوطئه فى المنطق, ص 9ـ8.
84. همان.
85. محمدعلى فروغى, سير حكمت در اروپا, 2 ج, (تهران: زوار, 1344), ج 1, ص 112, نقل از ((فضيلت
علوم)) و ((ارغنون جديد)), اثرات بيكن.
86. همان.
87. همان.
88. ابن سينا, تسع الرسائل, نقل از الفارابى, التنبيه على سبيل السعاده, ( حيدرآباد: دائره المعارف, 1460 ق,) ص 21 (ر. ك, الاحصإالعلوم, پيشين, ص11, مقدمه). و نيز به نقل از, سهيل محسن افنان, واژه نامه فلسفى, چاپ دوم, (تهران: حكمت, 1404 ق.), ص 196.
89. همان.

منبع: فصلنامه علوم سیاسی




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.