اسم دختر که با ح شروع شود

فهرست کاملی از اسم دختر که با حرف ح شروع می‌شود به همراه معنی اسم و معرفی ریشه اسامی (فارسی، عربی و ...) را در ادامه می خوانید.
چهارشنبه، 16 مرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسم دختر که با ح شروع شود

اسامی عربی

حاتمه
مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور
 
حارثه
مؤنث حارث، زن کشاورز
 
حاصل
نتیجه، فراهم و موجود یا به دست آمده، آنچه در طول عمر به دست آمده یا کسب شده است.
 
حامده
مؤنث حامد، سپاسگزار
 
حانی
(دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی
 
حانیه
مهربان، دلسوز
 
حَبه
دانه‌ی بعضی از میوه‌ها و گیاهان؛ (به مجاز) پول بسیار اندک
 
حبیبه
مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه
 
حدیث
سخنی که از پیامبر اسلام(ص) یا بزرگان دین نقل کنند، روایت، سخن، گفته؛ داستان، جدید، تازه، نو؛ (به مجاز) عشق، سودا
 
حدیثه
امروزی، جدید، نو.
 
حَدیقه
باغ
 
حُرمت
احترام؛ اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی، دوری از زشتی‌ها و به جای آوردن حقوق که رعایت آنها واجب دانسته شده است.
 
حریر
ابریشم؛ نوعی پارچه ی ابریشمیِ نازک؛ به عنوان نماد هر چیزِ نرم و لطیف
 
حره
زن آزاده ، لقب زنان اشرافی، خاتون ، نام خواهر محمود غزنوی
 
حُریه
حُره
 
حِسانه
زن بسیار نیکو؛ از صحابیات و از دوستان نزدیک حضرت خدیجه کبری (س) است.
 
حَسْنا
زیبا، زن زیبا
 
حُسنا(حُسنی)
نیک، پسندیده
 
حَسنه
خوب، نیک، پسندیده، عمل نیک و پسندیده؛ عمل پسندیده به ویژه عمل مطابق با شرع
 
حُسنیه
نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو
 
حَسیبه
دارنده‌ی نام و شرف و بزرگی، زنِ شریف در اصل و نسب
 
حَفصه
اسد، شیر؛ دختر عمر بن خطاب و همسر پیامبر اسلام(ص)
 
حفیظه
موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ
 
حکیمه
مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند
 
حُلما
جمع حَلیم، بردباران، صبوران.
 
حَلیا
زیور و آرایش
 
حلیمه
مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار
 
حِلیه
زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام
 
حماسه
کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی، کاری افتخارآفرین که از سر شجاعت و دلاوری یا مهارت انجام شده باشد.
 
حمده
سپاس و شکرگزاری
 
حمیده
مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).
 
حمرا
سرخ رنگ
 
حمیرا
مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ؛ لقبی که پیامبر اسلام(ص) به عایشه داده بود.
 
حنا
گیاهی درختی که گل‌های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام.
 
حَنّان
آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده؛ بسیار مهربان؛ نوحه و زاری کننده؛ از نامهای خداوند
 
حَنّانه
بسیار نوحه کننده، ناله کننده
 
حَنظله
مفرد حَنظل، گیاهی بسیار تلخ که خاصیت دارویی دارد.
 
حَنیسه
زن شجاع
 
حنیفه
مؤنث حنیف، دختر درست و پاک، دختر راستین، زن ثابت قدم در دین
 
حوا
نخستین انسان ماده در مذاهب سامی؛ در نجوم نام صورت فلکی بزرگی در آسمان نیمکره‌ی جنوبی، به روایت تورات و قرآن، نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم(ع)
 
حور
زن زیبای بهشتی
 
حورا
حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی.
 
حورالعین
زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم
 
حوری
حور؛ زن زیبا
 
حوری لقا
آن که چون حوری زیباست.
 
حوریا
از حوری به معنی فرشته بهشتی می‌آید، آن که چون حور زیباست.
 
حوریه
زن سفید پوست و زیباروی.
 
حیفا
نام بندری در فلسطین
 
حیات
زندگی، زیست


اسامی عربی- فارسی

حَسِیبا
(حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت))، دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل
 
حورآسا
حور (عربی) + آسا (فارسی) آن که چون حور زیباست.
 
حورآفرین
حور (عربی) + آفرین (فارسی) مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)
 
حورجهان
حور (عربی) + چهر (فارسی) آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.
 
حوردیس
حور (عربی) + دیس (فارسی) آن که چون حور زیباست.
 
حوررخ
حور (عربی) + رخ (فارسی) آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.
 
حورزاد
معنی: حور (عربی) + زاد (فارسی) زاده حور، زیبا
 
حوروش
(عربی فارسی) (حور+ وش (پسوند شباهت)) دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
 
حوری بانو
حور (عربی) + ی (فارسی) + بانو (فارسی) زن زیبای بهشتی
 
حوری دخت
حور (عربی) + ی (فارسی) + دخت (فارسی) مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت (دختر)
 
حوری رخ
حور (عربی) + ی (فارسی) + رخ (فارسی) آن که چهره‌ای زیبا چون حوری دارد.
 
حوری زاد
حور (عربی) + ی (فارسی) + زاد (فارسی) زاده حوری، زیبا


منبع: سایت ستاره


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.