باباي درخت ها

من ازصداي دراتاق مي ترسيدم.هي گيژويژ مي کرد. هي خر و خر مي کرد. در، مثل مريض ها آه و ناله مي کرد. به مامان گفتم: «اين در چرا اين قدر گيژويژمي کند؟» مامان گفت: «اگر تو هم از مادرت دور بودي، مريض نمي شدي؟ آه و ناله نمي کردي؟» گفتم: «مامان جان! مگر درها مامان دارند؟»
سه‌شنبه، 28 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باباي درخت ها
باباي درخت ها
باباي درخت ها

نويسنده:مجيد شفيعي




من ازصداي دراتاق مي ترسيدم.هي گيژويژ مي کرد. هي خر و خر مي کرد. در، مثل مريض ها آه و ناله مي کرد. به مامان گفتم: «اين در چرا اين قدر گيژويژمي کند؟»
مامان گفت: «اگر تو هم از مادرت دور بودي، مريض نمي شدي؟ آه و ناله نمي کردي؟»
گفتم: «مامان جان! مگر درها مامان دارند؟»
گفت: «خيال کردي فقط خودت مامان داري!»
گفتم: «مامان، مامان اين درخت کجاست؟»
مامان گفت: «مامان اين درخت، درختي است توي يک جنگل.»
گفتم: «کدام جنگل؟»
گفت: «يک جنگل آن دور دورها!»
گفتم:«يک جنگل آن دور دورها!واي! بيچاره الآن دارد دنبال بچه اش مي گردد. خسته مي شود. مامان! اين درخت ها بابا هم دارند؟»
مامان گفت: «بله که دارند.»
گفتم: «هميشه پيش بچه هاي شان هستند؟»
مامان گفت: «هم هستند، هم نيستند.»
گفتم: «نکند باباي اين درهم مثل باباي من، هيچ وقت پيش او نبوده که بچه اش سر از خانه ي ما در آورده!»
مامان گفت: «بابا بايد زياد کار کند تا ما بتوانيم راحت زندگي کنيم.»
گفتم: «نمي شود بابا کارش را توي خانه بياورد؟»
مامان گفت: «کاربابا خيلي بزرگ است؛ توي خانه جا نمي شود.»
گفتم: «خوب يک خانه ي بزرگ تر بخريم!»
مامان گفت: «پس تا آن موقع بابا بايد خيلي کار کند.
الان هم بايد آقاي نجار بيايد و در را درست کند.»
فردا آقاي نجار آمد. ظرفي هم توي دستش بود. آن را به کمرو پشت در ماليد و با يک چکش، دو تا ميخ به پاي در زد و من به جاي در، دردم گرفت. آقاي نجار رفت گيژويژ درهم تمام شد.
شب به بابا گفتم: «شما که نيستيد تا آه و ناله ي در را بشنويد. در، آمد پيش من گريه کرد و گفت: «من، درخت جنگل بودم. درخت خوبي بودم. حرف گوش کن بودم. ازبابايم دور شدم. حالا ناراحتم. پشتم درد مي کند.» اگر آقاي نجار به دادش نمي رسيد، خيلي بد مي شد.»
بابا من را بغل گرفت و گفت:«درخت ها که بابا ندارند!»
گفتم:«بابا دارند؛ اما مثل شما اين قدر کار نمي کنند! باباها بايد هميشه پيش بچه ها باشند.»
بابا هم دو تا ماچ آبدار به من کرد و من را روي دستش گذاشت و چرخيد و چرخيد و چرخيد.
منبع:ماهنامه فرهنگي کودکان ايران ،پوپک شماره 180




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.