ادبيات پارسي و اندرزگويي

پند كه به زبان عربي «نصيحت» گفته مي‌شود، در فرهنگ اين مرز و بوم از سابقه‌اي بس ديرين برخوردار است. «اندرز»، «موعظه»، «عبرت»، «تذكر» و «صلاح‌گويي» از ديگر شكل‌هاي اين مفهوم است كه هنوز در بين مردم رايج است و در موضوعات گوناگون و در مواقع مختلف به كار گرفته مي‌شود. در زمانهاي بسيار دور كه هنوز وسايل ارتباط جمعي تا اين اندازه گسترش نيافته بود كه مارشال مك‌لوهان جهان را به منزله دهكده‌اي توصيف كند، تجربه پيران و پند
شنبه، 9 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادبيات پارسي و اندرزگويي
ادبيات پارسي و اندرزگويي
ادبيات پارسي و اندرزگويي






گرچه داني كه نشنوند بگوي
هرچه مي‌داني از نصيحت و پند«سعدي»
پند كه به زبان عربي «نصيحت» گفته مي‌شود، در فرهنگ اين مرز و بوم از سابقه‌اي بس ديرين برخوردار است. «اندرز»، «موعظه»، «عبرت»، «تذكر» و «صلاح‌گويي» از ديگر شكل‌هاي اين مفهوم است كه هنوز در بين مردم رايج است و در موضوعات گوناگون و در مواقع مختلف به كار گرفته مي‌شود.
در زمانهاي بسيار دور كه هنوز وسايل ارتباط جمعي تا اين اندازه گسترش نيافته بود كه مارشال مك‌لوهان جهان را به منزله دهكده‌اي توصيف كند، تجربه پيران و پند خردمندان‌ يگانه طريق رستگاري و عبرت‌آموزي بود و جوانان باور داشتند كه براي رسيدن به سعادت و نيكبختي دو جهان راهي ندارند جز بكار بستن پند نيكان و بدين سبب در اجتماع آن روزگار مي‌كوشيدند تا از زمان طفوليت، پند فرزانگان را آويزة گوش خويش قرار دهند تا از لغزش و خطا مصون و محفوظ بمانند.
در اشعار سخنوران عاليقدر ادب پارسي واژه و مفهوم «پند» جايگاه و مصداقي بسيار والا و عميق داشته است. چنانچه در هيچ ديواني نمي‌توان نظر كرد و اين مهم را مشاهده نكرد. در نگاهي گذرا به ديوان شاعران گرانسنگ ادبيات فارسي شاهد بكارگيري اين مفهوم در مضامين گوناگوني هستيم:
شهيد بلخي:
دهند پندم و من هيچ پند نپذيرم
كه پند سود ندارد به جاي سوگندي
رودكي:
سيرت آن شاه پند نامة اصلي است
زان كه همي روزگار گيرد از او پند
كسايي مروزي:
دل شاد دار و پند كسايي نگاهدار
يك چشم زد جدا مشو از رطل و از نفاغ
حكيم ابوالقاسم فردوسي:
چو جان رهي پند او كرد ياد
دلم گشت از پند او رام و شاد
ابوحنيفه اسكافي:
بشنو از هركه بود پند و بدان باز مشو
كه چو من بنده بود ابله و با قلب سليم
ناصرخسرو قبادياني:
پندم چه دهي نخست خود را
محكم كمري ز پند در بند
ابوالفرج روني:
اين پند نگاهدار همو اراي تن
بر گرد كسي كه يار خصم تو متن
سوزني سمرقندي:
گر ذره پند او داد دهد داد بك
چو زه ز بن بر كند شهپر بر بازو پند
خاقاني شرواني:
بس پند كه بود آنگه بر تاج سرش پيدا
صد پند نو است اكنون در مغز سرش پنهان
فرخي سيستاني:
بگرستم زار پيش آن كام و هوا
گفتا مگري پند همي‌داد مرا
سنايي غزنوي:
در مجلس دين گوش سرت پند شنو باد
در عالم جان چشم دلت نادره بين باد
نظامي گنجوي:
دل با تو موافق شد در اين كار
نصيحت كرد و پندش داد بسيار
حافظ:
نصيحت‌گوي رندان را كه با حكم خدا جنگ است
دلش بس تنگ مي‌بينم چرا ساغر نمي‌گيرد
مسعود سعد:
نصيحت پدرانه ز من نكو بشنو
مگر دگر هنر هيچ كآفت است هنر!
مولوي:
گفت با قاضي و بس اندرز كرد
بعد از آن جام شراب مرگ خورد
و....
به تحقيق بخش اعظمي از آثار ادبي پيشينيان تحت‌الشعاع پند و اندرز به عنوان وسيله‌اي جهت انتقال تجارب و آگاهي ها قرار گرفته است. و در اين خصوص گاه شاعر آنقدر به محتوا نظر داشته كه از فُرم غافل مانده و شعر از صنايع ادبي و تخيل به دور مانده است. لذا برخي از اشعار اين دوره به همين لحاظ «نظم» يا «اشعار تعليمي» دانسته‌اند، كه صرفاً درصدد بيان مسايل حكيمانه و عبرت‌‌آموز بوده كه به طور موزون عرضه شده است.
گذشته از اشعار، در آثار منثور گذشتگان نيز پند و عبرت‌آموزي به عنوان انگيزه اصلي و اساسي تأليف كتاب خودنمايي مي‌كند. چنانكه قابوس بن وشمگير كتاب ارجمند «قابوسنامه» را به همين انگيزه براي پسرش گيلانشاه تأليف نموده است. همچنين كتابهاي ديگري مانند تاريخ بيهقي ، سيرالملوك يا سياست‌نامه خواجه نظام‌الملك، اخلاق ناصري خواجه نصيرالدين طوسي و .... با همين انگيزه به رشته تحرير درآمده است، كه در مقدمه اين آثار به اين امر اشاره شده است.
در بين آثاري كه در اين زمينه به ما رسيده است بي‌گمان آثار شيخ اجل مشرف‌الدين مصلح‌بن عبدالله سعدي شيرازي از مرتبه والا و ويژه‌اي برخوردار است. سعدي كه وي را «افصح المتكلمين» لقب داده‌اند در حدود سال 600 هجري قمري در شيراز ديده به جهان گشوده است. وي پس از تحصيل مقدمات از شيراز به بغداد سفر نمود و در مدرسة نظاميه در محضر اساتيدي همچون ابوالفرج عبدالرحمن بن‌جوزي و شهاب‌الدين عمر سهروردي به كسب دانش پرداخت. آنگاه به شام و حجاز و شمال آفريقا سفر كرده و در عهد سلطنت اتابك ابوبكر بن سعد زنگي به فارس بازگشته است.
آثار سعدي به بيست و دو يا بيست و سه كتاب و رساله مي‌رسد كه عبارتند از مجالس پنجگانه، نصيحه الملوك، گلستان، قصايد فارسي، رسائل ثلاثه، رباعيات، بوستان، خواتيم، ترجيعات، قصايد عربي، بدايع، ملمعات، غزليات قديم، طيبات، مقطعات و ... كه تمامي اين آثار به صورت «كليات» جمع‌آوري و بارها چاپ و منتشر شده است.
به علاوه آوازه سخن سحرانگيز او از مرزهاي اين سرزمين فراتر رفته، بدين ترتيب اكثر آثار او به ديگر زبانهاي زنده جهان مانند: انگليسي، فرانسه، آلماني، عربي، روسي، ايتاليايي و ... ترجمه و منتشر شده است.
از سده هفدهم ميلادي آثار سعدي موردتوجه خاص مستشرقين واقع شد كه حاصل آن مقالات بي‌شماري است كه درباره وي نگاشته شده و نبوغ و ارزش آثار وي تمجيد و تحسين همگان را برانگيخته است.
زندگي پرفراز و نشيب و سفرهاي پرمخاطره و مجالست با عالمان و بزرگان موجب شد تا سعدي در دوران بازگشت به زادگاه خويش مورد تكريم فرمانروا و فرزندش سعدبن ابوبكر قرار گيرد و در ايام فراغت و آرامشي كه در شيراز بدان دست يافت حاصل عمري تجربه‌اندوزي و دانش‌آموزي خود را مكتوب نموده و به بشريت ارمغان دهد. تا اينكه در سال 691 يا 695 هـ . ق در زادگاهش رخت به سراي باقي كشاند و در همانجا به خاك سپرده شد.
سعديا، مرد نكونام نميرد هرگز
مرده آن است كه نامش به نكويي نبرند
پند و اندرز در آثار سعدي از دامنه‌اي بسيار گسترده برخوردار است. اين امر بي‌گمان ريشه در تحصيلات ديني و آرمانگرايي شاعر دارد. اگر در آثار او دقيق شويم به خوبي متوجه خواهيم شد كه بسياري از سخنان وي ريشه در آيات، احاديث و روايات دارد. و در واقع در بسياري از اوقات شاعر كوشيده است با داستان‌پردازي و يا استفاده از بيان سحرانگيز هنر مفاهيم عالي ديني را به مخاطب عرضه نمايد.سعدي به مدد نبوغ ذاتي و جسارت خطر كردن به مرتبه‌اي رسيده بود كه در هر ذره عالم، حكمتي و عبرتي مي‌ديد و از آنجا كه دانش و تجربه را با هم فراهم كرده بود نسبت به روزگار خويش و آينده بشريت احساس مسئوليت مي‌نمود. و همين حس زلال است كه همراه با دانش، تجربه و هنر او موجب شده است كه صداي او از قرن هفتم هجري قمري تا امروز در گوش جهانيان همچون نغمه خوش جويباران زمزمه‌گر باشد.سعدي در آثار خويش با نشان دادن طريق خطا و صواب آدميان را به تفكر و تأمل فراخوانده و در اين مسير بر مسند پند و اندرز تكيه داده است:
پند گير از مصائب دگران
تا نگيرند ديگران ز تو پند

پندي اگر بشنوي اي پادشاه
در همه دفتر به از اين پند نيست

گوش كن پند اي پسر از بهر دنيا غم مخور
بر سر اولاد آدم هرچه آيد بگذرد

مرا روشن روان پير خردمند
ز روي عقل و دانش داد اين پند

بياد دار كه اين پندم از پدر ياد است
تو پاك باش و مدار اي برادر از كس باك

يكي نصيحت درويش‌وار خواهم كرد
كه اين موافق شاه زمانه مي‌آيد

كسي را نصيحت مكن اي شگفت
كه داني كه در وي نخواهد گرفت

نصيحت شنو مردم دوربين
نپاشند در هيچ دل تخم كين

هر كه به گفتار نصيحت‌كنان
گوش ندارد بخورد گوشمال
و ....
در گلستان نيز سعدي نصيحت شنوي را به عنوان طريق رستگاري تذكر داده و توصيه مي‌كند و خلايق را از خيره‌سري نهي مي‌فرمايد و در قالب آهنگين نثر مسجع دعوت حكيمانه خويش را در كوتاهترين جملات به زيباترين شكل ممكن ابراز مي‌دارد:«هر كه خود را نصيحت نكند، به نصيحت ديگران محتاج است.»
و يا:
«هر كه نصيحت نشنود سر ملامت شنيدن دارد.»
البته ناگفته نماند كه گاه نيز در آثار سعدي به مواردي برمي‌خوريم كه ظاهراً با دعوت شيخ شيراز متناقض به نظر مي‌رسد اما با اندكي تأمل و تعمق در معناي اثر درمي‌يابيم كه اين موارد يا مربوط مي‌شود به شرايط نصيحت‌گو و يا اينكه بيان حال عاشقان شوريده و مجنون است كه بي‌گمان نه از سر خودسري بلكه اقتضاي حال آنان است كه در راه وصال معشوق دست از طلب برندارند. در اين حالت عاشق از آنجا كه به مرحله بالاتر از ادراك عامه رسيده است مشتاقانه خويش را به مخاطره مي‌افكند و سخن عافيت‌جويان كه دنيا را در دايره محدودتري مي‌بيند را به هيچ مي‌انگارد و لذا مشاهده مي‌شود كه حتي سعدي شرط صحت و صداقت عشق را در سماجت و عدم قبول سخن نصيحت‌گويان مي‌داند:
بيدل گمان مبر كه نصيحت كند قبول
من گوش استماع ندارم لمن يقول

نصيحت گوي را از ما بگو اي خواجه دم دركش
كه سيل از سرگذشت آن راكه مي‌ترساني ازباران

بدان ماند اندرز شوريده حال
كه گويي به كژدم گزيده، منال

هرگز جماعتي كه شنيدند سر عشق
نشنيده‌ام كه باز نصيحت شنيده‌اند

همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد
هركه درمان مي‌پذيرد يا نصيحت مي‌نيوشد

اگر مراد نصيحت‌كنان من اين است
كه ترك دوست بگويم تصوري است محال
چنان كه ملاحظه مي‌شود اصولاً موضوع اين نصيحت نشنوي با روح كلي آثار سعدي نه تنها تعارض و تناقضي ندارد بلكه ميتوان گفت كه استمرار همان خط است كه در اين نقطه (عشق) به كمال مي‌رسد. در واقع شيخ اجل بر قدرت عظيم عشق به عنوان بزرگترين نيروي محرك جوامع بشري صحه مي‌گذارد و مصلحت عاشقان را از آنجا كه عاليتر و فراتر از محاسبات روزمره است، مورد ستايش قرار مي‌دهد به تعبير ديگر سعدي ميداند كه اگر روح آرمانگرايي و ميل خطر كردن و ايثار در جامعه از بين برود و عقل‌گرايي محض حاكم شود، ديري نخواهد پاييد كه جامعه همچون گلي كه از نور و آب بي‌بهره بماند پژمرده و پلاسيده خواهد شد. پس خرد عشق را كه به گمان عوام بي‌خردي است بر مسند مي‌نشاند تا تعادل و توازن به مدينه فاضله او بازگردد كه عقل و عشق دو بال پرواز آدمي است.اندرزهاي حكيمانه سعدي تنها در يك سلسله مسايل اخلاقي و اجتماعي خلاصه نمي‌شود وسعت نظر او تا بدان پايه است كه تمامي اعضاي خانواده بشري را دربرمي‌گيرد پيام سعدي پيامي جهان شمول است كه دايره‌هاي تنگ زمان و مكان را درهم مي‌شكند تا جليس و انيس فرهيختگان و آزادگان عالم باشد. بزرگترين مصداق اين سخن شايد آن كلام آسماني اوست كه برگرفته از روايتي از رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و هم اكنون سردر سازمان ملل متحد به اين سخن نيكو مزين شده است:
بني آدم اعضاي يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
بي‌گمان انتخاب اين اندرز بزرگ از سعدي افتخار بزرگي براي ادب پارسي به شمار مي‌آيد و نشانگر عظمت و غناي فرهنگ اسلام و ايران است.
خصوصاً آنكه در نظر داشته باشيم كه كسانيكه اين ابيات را برگزيده‌اند آثار تمامي بزرگان ادب و انديشه جهان را مورد مطالعه قرار داده‌اند و در چنين رقابت دشواري كلام آسماني سعدي‌گوي رقابت را از ساير انديشمندان جهان ربوده است و همچون نگيني تابناك بر تارك مكاني نشسته است كه مدعي حل و فصل اختلافات و نزاع آدميان است و بر شعار صلح و دوستي ميان اقوام و ملل تأكيد مي‌ورزد.
غربيان همواره آشنايي با سعدي را مغتنم شمرده‌اند و از آنجا كه سخن سعدي پيچيدگي و رموز سخن ساير سخنوران شعرپارسي را ندارد و برپايه انديشه و استدلال استوار است و از ديگر سو حامل خرد و انديشه‌اي درخشان به صورت ملموس است، همواره استقبال آنان را برانگيخته است.
بي‌ترديد ترجمه آثار سعدي به زبانهاي اروپايي در تحول اخلاقي، ادبي و علمي غربيات بي‌اثر نبوده است. لذا مشاهده مي‌كنيم كه هريك از رجال غرب كه اندك‌شناختي از سعدي و انديشه‌هاي بلند او داشته لب به تحسين و تمجيد وي گشوده است.
تا بدانجا كه همپتن C.E.Hampton مترجم منتخباتي از گلستان، سعدي را دوست و مشاور همگان محسوب مي‌نمايد كه هيچكس از پيروي او بيمناك و يا شرمسار نخواهد شد.
هانري ماسه Henri Masse كه از علاقمندان و مريدان سعدي است و آثاري درباره او به رشته تحرير درآورده بوستان را يك شاهكار و حماسه‌اي اخلاقي توصيف نموده است و اخلاق اجتماعي را كه سعدي مبلغ آن است مورد تمجيد فراوان قرار داده، زيرا سعدي به جاي تفرد و فردگرايي انسان را در جمع همنوعان او مطمح نظر قرار مي‌دهد.
ماسه عقيده دارد: «اصول عمده نظام حكومتي كه سعدي توصيه مي‌نمايد امروز نيز قابل اجراست و حيثيت انسان را محفوظ مي‌دارد.
سرويليام جونز Sir William Jones مستشرق نامدار انگليسي و مترجم بوستان از ديگر ارادتمندان شيخ شيراز است. كه در قرن هجدهم هدف انقلاب كبير فرانسه را با بيتي از سعدي بيان نموده است:
رعيت چو بيخند و سخنان درخت
درخت، اي پسر، باشد از بيخ سخت
چنان كه ملاحظه مي‌شود شيخ اجل اقتدار حكومتها را مرهون حمايتهاي مردم دانسته و اندرزي كه در اين بيت به چشم مي‌آيد هم به كار فرمانروايان مي‌آيد و هم موجب بيداري رعايا است.
و به راستي شگفت‌انگيز است كه در سده پرآشوب هفتم هجري سعدي با شناختي اينگونه جامعه‌شناسان پاي در قلمرو سياست نهاده و به موعظه و نصيحت سلاطين و حكمرانان پرداخته است.
پس به اين اعتبار مي‌توان گفت كه در محضر سعدي هيچ استثنايي وجود ندارد و در نزد شاعر تيزبين ونكته‌سنج همه يكسانند و نيازمند پند و اندرز. به همين سبب در ازمنه‌هاي دورتر كه آموختن سواد مانند روزگار ما اجباري و فراگير نبود، كتابهاي سعدي به منزله كتب آموزش سياست و مردم‌داري در اختيار خواص قرار داشت و پادشاهان، شاهزادگان، وزرا و حكام محلي از مطالب آن كه در جامه زيباي حكايات جلوه‌گر بود بهره‌مند مي‌شدند و مي‌كوشيدند تا از خرمن فضل و دانش اين آثار خوشه‌اي برگيرند.
در اين احوال عالمان و انديشمندان روشن ضمير كه درد دين و ميهن داشتند نيز مي‌كوشيدند تا با بيان حقايق معنوي اين آثار چشم بصيرت خلايق را بازنمايند و در اين رهگذر آنان كه منشي پند پذير داشتند تلاش مي‌كردند كه خويش را به زيوركمالات ومعنويات آراسته نمايند و حيات خود را از صفا و خلوص لبريز سازند.
و چه بسا عمل به همين پند و اندرزها باب در بسياري از فتنه‌ها، شياديها وناجوانمرديها را مي‌بست و روح تعاون وهمدلي را در اجتماع حفظ و گسترش مي‌داد، زيرا ملاك پخته شدن و دنياديدگي به حسن خلق و رعايت حقوق ديگران بود و در هر موردي حكايتي نصب‌العين و پندي آويزه گوش.
در دوران جديد همآنان كه آثار سعدي و همفكران او را به زبان خويش برگرداندند و بيشترين فايده را از انديشه و مفاهيم بلند آنان استخراج كردند به طور موذيانه‌اي اين تفكر را در بين مردم ما مطرح كردند كه انسان عاقل و بالغ نياز به نصيحت و پند و اندرز ندارد! و متاسفانه اين دسيسه فرهنگي كـارگـر افتـاد و مردم ما بي‌آنكه به ژرفـاي ايـن سـخـن و پيامدهاي آن بينـديشـند طـوطي‌وار ايـن سخن نابجا را تكرار و تقليد كردند.
تا آنكه رفته رفته بي‌آنكه از ثمرات و نتايج پشت پرده اين بازي باخبر باشند آن را پذيرفته و بكار بستند. بيگانگي با فرهنگ خودي و اغتشاش فكري، فرهنگي و اجتماعي ميوه تلخ اين نگرش بود كه خيلي زود به بار نشست.
و به تبع همين امر رواج انواع فساد و آشوبگريها بود كه در تأمين اهداف استعمار به منظور استيلاي همه جانبه قرار داشت. چندي نگذشت كه ترجمه رمانهاي قطور بازارهاي كتاب را اشباع كرد.
رمانهايي كه برخي از آنان بسيار وقت‌گير بود و در نهايت حتي به اندازه يك حكايت كوتاه گلستان پند و پيامي نداشت و با كمال تأسف جامعه روشنفكري كشور ما بي‌آنكه متوجه اين كلاه گشاد شود سعي وافر در ترجمه آثار نويسندگان خارجي به خرج داد و به تبليغ آثاري همت گماشت كه بعضاً با روج و فرهنگ ملت ما در تعارض بود و با رونق اين بازار، كوشش شد تا آثار عظيم پيشينيان از متن به حاشيه رفته و موجبات فراموشي آن فراهم آيد، و از بزرگان ادب پارسي تنها در حد محدود تاريخ ادبيات ياد شود وبه خلاصه‌هاي بي‌رمقي اكتفا شود. و بدين ترتيب اسباب تنزل ذوق مردم را مهيا كردند و آرام آرام مردم را از مفهوم حقيقي و آن هدف نمايي كه ادب پارسي ارائه مي‌نمايد، دور ساختند و از آن همه حكمت كه در شعر قرون و اعصار موج مي‌زد تنها به عرضه عاشقانه‌هايي بسنده كردند كه گره‌گشاي هيچ گره ومشكلي نبود. پس به طعنه و تحقير ادبيات ارجمند ما را «ادب گل و بلبل» نام نهادند و...
شايد به جرأت مهمترين عامل تسريع تجددطلبي و غرب‌گرايي را بتوان انقطاع فرهنگي ذكر كرد. عدم آگاهي از معارف و گنجينه‌هاي غني فكري و فرهنگي بي‌ترديدي گمراهي و دريوزگي فرهنگي را بدنبال خواهد داشت و تنها راه رهايي از اين مداربسته بازگشت به هويت اصلي و شناسايي منابع و ذخاير فرهنگي اصيل است. در شرايطي كه انسان غربي مأيوس از تمامي مكاتب فكري به دوره‌اي رسيده است كه آن را پست مدرنيسم نام نهاده و ضرورتاً به فكر رجعت به باورهاي مذهبي و اخلاقي رسيده است. هنوز برخي ملل جهان سوم در بحران انديشه‌هاي شكست خورده و كتابهايي كه ديگر كاربردي ندارد، سرگردان هستند.
و اما اگر در تكاپوي رسيدن به تمدني نظير تمدن درخشان گذشته هستيم راهي نداريم جز تجديدنظر در نگرشها و بازگشت از راهي كه عمر به خطا پيموده‌ايم.
بي‌شك نخستين گام زدودن غبار از چهره كتابهايي است كه از متن به حاشيه رانده شده و گام ديگر رهايي از خودبيني و پذيرفتن اين باور است كه در هر سن و با هر اندازه دانش، نيازمند به پند و اندرز هستيم و بپذيريم كه اگر دو گوش داريم و يك زبان يعني دو بشنويم و يك نگوييم بيشتر.
و مبادا كه به كنايه و يا تهديد به كسي بگوييم «به تو نصيحت مي‌كنم!» و بالاخره از سخن حق نرنجيم و جدل با سخن حق نكنيم و بكوشيم تا با بكار بستن پند خردمندان صفا و پاكي را به زندگاني خود و پيشرفت و ترقي را به كشور خويش بازگردانيم.
كلام آخر آنكه وقتي سخن از پند و اندرز به ميان مي‌آيد. بلافاصله بحث انسان كامل يا الگو و اسوه‌اي كه بشر بدان شديداً نيازمند است پيش مي‌آيد و آدمي همواره در جستجوي يافتن الگويي است تا چراغ راه او باشد تا او را به سرمنزل مقصود رهنمون شود.
الگويي كه يك انديشمند ارائه مي‌كند هراندازه از خطا و لغزش مصون و محفوظ باشد و با عاليترين صفات و خصايص اخلاقي و الهي آراسته باشد، نشانگر علو انديشه و عظمت بينش اوست و در آثار هر انديشمند فرزانه‌اي الگويي وجود دارد كه طريق نجات در يد با كفايت اوست و در آثار سعدي نيز چون نيك بنگريم از اين قاعده مستثني نيست:
قدر فلك را كمال و منزلتي نيست
در نظر قدر با كمال محمد
سعدي اگر عاشقي كني و جواني
عشق محمد بس است و آل محمد
اهم منابع:
1ـ روانشناسي اجتماعي ـ دكتر آن ماري روش بلاو ـ دكتر اوديل نيون ـ ترجمه: دكتر سيدمحمددادگران ـ تهران: انتشارات مرواريد ـ چاپ سوم 1374.
2ـ ارتباطات انساني ـ دكتر علي اكبر فرهنگي ـ تهران: نشررسا ـ چاپ دوم 1374.
3ـ قابوسنامه‌ ـ عنصرالمعالي كيكاوس بن اسكندربن قابوس وشمگير ـ به اهتمام: دكتر غلامحسين يوسفي ـ تهران: شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي ـ چاپ چهارم1371.
4ـ آگاهي و جامعه ـ هـ . استوارت هيوز ـ ترجمه: عزيزالله فولادوند ـ تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي ـ چاپ اول 1373
5ـ ديوان حكيم ناصر خسرو قبادياني ـ تهران: نشر چكامه ـ چاپ اول 1361
6ـ ديوان حكيم ابوالقاسم فردوسي توسي ـ تهران: انتشارات اميركبير ـ چاپ چهارم1374.
7ـ الحديث ـ مولف: مصطفي فريد ـ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ چاپ دهم1373.
8ـ فرهنگ معين ـ دكتر محمدمعين ـ تهران: انتشارات اميركبير ـ چاپ پنجم1362.
9ـ كليات سعدي ـ تصحيح محمد علي فروغي (ذكاء‌الملك) ـ تهران ـ انتشارات اقبال ـ چاپ
10ـ ديوان حافظ ـ خواجه شمس‌الدين محمدحافظ شيرازي ـ به اهتمام: دكتريحيي قريب ـ تهران: انتشارات صفي‌عليشاه ـ چاپ پنجم 1368.
11ـ ديوان رودكي سمرقندي ـ به اهتمام: جهانگير منصوري ـ تهران: نشر ناهيد ـ چاپ اول 1373.
12ـ ديوان مسعود سعد سلمان ـ تصحيح: رشيد ياسمي ـ تهران: انتشارات پيروز ـ چاپ اول 1339.
13ـ ديوان ساير شاعراني كه اشعار آنان ذكر شده است.
منبع:www.ettelaat.com





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.