امام خمینی (ره)، مقتدای روشنفکران دینی (3)

شجاعت و تصمیم گیری بهنگام از شاخصه های کلیدی و حیاتى روشنفکرى است. حیات روشنفکر به این ویژگى است. روشنفکر بی این ویژگى، مانند دیده بانى است که دشمن را مى بیند از هجوم آن با خبر است، اما از ترس نمى تواند تصمیمى بگیرد و خود را مى بازد. بیان درد کافى نیست. هرچه درد بیمار شرح داده شود؛ اما به درمان او همت گمارده نشود، برای بیمار سودى ندارد. گام برداشتن بر اساس شناختى که روشنفکر از درد
سه‌شنبه، 26 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام خمینی (ره)، مقتدای روشنفکران دینی (3)
امام خمینی رحمت الله علیه ، مقتدای روشنفکران دینی (3)
 





 

6. شجاعت و تصمیم گیرى بهنگام:

شجاعت و تصمیم گیری بهنگام از شاخصه های کلیدی و حیاتى روشنفکرى است. حیات روشنفکر به این ویژگى است. روشنفکر بی این ویژگى، مانند دیده بانى است که دشمن را مى بیند از هجوم آن با خبر است، اما از ترس نمى تواند تصمیمى بگیرد و خود را مى بازد.
بیان درد کافى نیست. هرچه درد بیمار شرح داده شود؛ اما به درمان او همت گمارده نشود، برای بیمار سودى ندارد. گام برداشتن بر اساس شناختى که روشنفکر از درد دارد، کارساز است. بویژه اگر درمان درد، به گونه ای گره خورده باشد با رویاروى با صاحبان زر و زور که کاری بسیار مشکل است و تنها با عنصر و گوهر شجاعت و نهراسیدن از قدرت دشمن مى توان این راه را گشود. از این روى، این گونه نیست که هرکس دردمند و دردشناس شد، بتواند درمان هم بکند که درمان به عنصر شجاعت دردشناس بستگى دارد. کسانى بودند و هستند که مى دانستند و مى فهمیدند؛ اما دردها را در دل پنهان مى کردند؛ چرا که اهل خطر نبودند. این گونه افراد در برهه هاى حساس از کار باز مى مانند و نمى توانند بهنگام پا به میدان بگذارند و تصمیم گیری کنند.
امام، در زندگى پرحادثه و طوفانى خود، با حادثه ها و بحرانهاى زیادی رو به رو بوده است؛ این حادثه ها، گواهى مى دهند که او مرد حادثه ها بوده است. هم در مقام شناخت، هم در بیان حق و هم در رویارویی با بحرانها، شجاع بوده و هیچ گاه پروای آن را نداشته که بیان فلان حقیقت، چه پیامدهایی برای او دارد و چه سرنوشتى را براى او رقم مى زند. امام با هزاران مانع، هزاران دشمن در راه کارى که شروع کرده بود، رو به رو بود. بازدارنده ها و دشمنانى که هر یک از آنها مى توانست مرد شجاعى را از میدان به در کند.
اما، او با شهامت و شجاعت، به رویارویی ادامه داد و در راه رسیدن به هدف، از هیچ خطر و تهدید نهراسید.
امام، در روزگارى که روشنفکران غرب گرا و پرمدعا و پر اسم و رسم که نام و آثارشان بسیار چشم پرکن بود، از بردن نام شاه بدون اعلیحضرت همایونى وحشت داشتند و تلاشها و پیکارهای امام و مبارزان همراه و هم فکر او را، بویژه پس از حادثه پانزده خرداد 42، به گونه ای سفاهت مى پنداشتند، با برایی، روشنى و شجاعت تمام، از نابودی رژیم شاهنشاهى و بنیان گذارى حکومت اسلامى، سخن گفت و ذره ای نیز از آن کوتاه نیامد.
در ساخت وجودى امام، ترس راه نداشت. این ویژگى را همه به پاخاستگان و قیام گنندگان به فرمان او، و ناظران و شاهدان، دوست و دشمن به خوبى دریافتند.
امام، پس از آزادی از زندان در سال 42، در سخنرانى مسجد اعظم مى گوید:
«والله من به عمرم نترسیدم. آن گاه که مرا از قم به تهران مى بردند، آنها ترسیدند و من آنها را دلداری مى دادم. »(1)
و یا پس از پانزده خرداد و کشتار مردم، در منزل امام مجلس ترحیمى برپا شد. در این مجلس، مردم دردمند و داغدیده، شعار مى دادند، فریاد مى زدند. یکى از قاریان قرآن گفت: شعار ندهید.
امام پس از شنیدن این جمله گفت:
«این آقا را از مجلس بیرون کنید، مردم را کشته اند و در آن حرفى نیست، و آن وقت در شعار دادن حرف است. اگر مردم مظلوم و شهید داده، نتوانند این جا شعار بدهند، پس کجا شعار بدهند.»(2)
و آن روز که مدعیان روشنفکرى در خانه هاى شان، بر خورد مى لرزیدند و در پی تفاهم و مصالحه با حکومت ستم شاهى بودند، امام فریاد برآورد:
«خمینى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.»(3)
و آن روز که وحشیانه ترین هجوم به مرکز روحانیت، یعنى فیضیه صورت گرفت، قوى ترین و بلندترین فریاد از حنجره پاک آن مرد الهى در گوشها و در فضاى خفقان آلود ایران طنین افکن شد که گفت:
«شاه، یعنى غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش.»(4)
و شجاعانه پای فریاد و موضع بحق خویش ایستاد و گفت:
«من اکنون قلب خود را براى سرنیزه هاى مامورین شما آماده کرده ام، ولى برای زورگوییها و خضوع در برابر جباریهای شما حاضر نخواهم کرد.» (5)
نمونه های حیرت انگیز از شجاعت در کلام و عمل امام بسیار است (6) و در هر برگ از سخن و عمل او، شجاعت موج مى زند.
اگر روشنفکر، بویژه روشنفکر اسلامى، از این ویژگى برخوردار بود، اثرگذار خواهد بود و شایسته جلوداری و اقتدای مردم به او و درس آموزی از مکتب فکرى او، وگرنه نقش دیوار است.

7. عدالت خواهى:

روشنفکر هدفى دارد و شبان و روزان درگ به حقیقت پیوستن آن است. بی هدفى و در هر برهه ای به سویی شتاب گرفتن، در شان روشنفکر نیست. سیاسى کاریهای زودگذر، جریان سازیهاى ناهماهنگ با نیازهاى مردم، کار روشنفکران انسان گرا و دردمند نیست.
روشنفکرى هنگامى که در غرب آغاز شد، افزون بر انتقاد و انتقاد پذیری و... دغدغه ی عدالت نیز داشت؛ از این روی، شماری از اهل نظر به این نتیجه رسیدند که: تا کسى هواخواه عدالت نباشد و درباره فقرا و محرومان دغدغه نداشته باشد روشنفکر نیست.
این خود، جریانى را شکل داد و بسیاری را باخود همراه کرد. در برابر، شماری این گونه نمى اندیشیدند و مى گفتند لازمه ی روشنفکری عدالت خواهى نیست. جوهر روشنفکرى آزادی خواهى و نواوری است. رفاه در زندگى با روشنفکری ناسازگار نیست.
در جهان اسلام نیز، شماری از مدعیان روشنفکری با این که از عدالت و طبقه محروم مى گفتند و مى گویند، ولى خود در کمال رفاه زندگى مى کردند و مى کنند! امام خمینى، شیفته عدالت بود. در تمام تلاشهای او، عدالت خواهى جلوه گر است. فقط شعار نمى داد، عمل مى کرد. از رفاه و از زندگى ناعادلانه پرهیز مى کرد. چه در هنگام تبعید و چه در دوران قدرت. این اصل را مراعات کرد که باید زندگى اش با پایین ترین قشر جامعه هماهنگ باشد.
در خوراک، پوشاک، مسکن و رفت و آمد ساده و بى پیرایه وی در هر دو مرحله زندگى، دگرگونى پدید نیامد.
محو ر حرکت و برنامه اش عدالت بود. عدالت از شعارهای اصلى نظامى است که با تلاش توان فرسا، معماری کرد.(7) به نظر او، انقلاب باید عدالت را نهادینه بکند و به گونه ای پایه هاى خود را برافرازد، که عدالت در آن پرتو افکن باشد و ستون زندگیها.
از مسوولان نظام همواره مى خواست که با این اصل بلند و بنیادین، برخوردى جدى و کارساز داشته باشند، نه حاشیه ای.
ستایش امام از حرکتهای عدالت طلبانه و بیان جلوه هاى عدالت در جامعه، بسیار است و بس نکته آموز و راه گشا.
تلاشهای علمى و عملى او، همه برای استقرار عدالت بود و کارهای بسیارى در این راستا انجام داد. تشکیل جهاد سازندگى، کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، بنیاد پانزده خرداد، بنیاد مسکن، و... بخشى از کارهای عدالت خواهانه وى بود و بخشى از کارهایی که از درد نابرابری مى کاست و بر زخم کهنه فقر مرهمى بود.
امام توجه به فقرا و محرومان و بیرون آوردن آنان را از باتلاق فقر، از کارهای مهم انقلاب و نظام اسلامى مى دانست و تاکید داشت که جهت گیری انقلاب و نظام، باید به سمت حمایت ازآنان باشد:
«شما بیایید احکام الهى را اجرا کنید. باید قوانینى وضع شود که حقوق محرومین و فقرا به آنان بازگردانده شود، این وظیفه شماست.»(8)
و نیز به کارگزاران نظام اسلامى هشدار مى داد که مبادا در دام صاحبان ثروت و مکنت گرفتارآیند و حمایت از آنان را در برنامه های خود قرار دهند و به محرومان، توجهى نداشته باشند که این با سیره پیامبران و امام معصوم (ع) ناسازگار است.
و نیز به سیاستگذاران خارجى نظام سفارش می کرد: این توجه به طبقه محروم، نه تنها جزو سیاست داخلى که جزو سیاست خارجى ما نیز باید باشد.
امام، توسعه اقتصادى را، با همه اهمیت آن، در صورتى که ناسازگار باعدالت اجتماعى باشد، نمى پذیرد .(9) و از روحانیت مى خواهد:
«البته آن چیزی که روحانیون هرگز نباید ازآن عدول کنند و نباید از تبلیغات دیگران از میدان به در روند، حمایت از پابرهنه ها ومحرومین است؛ چرا که هرکس از آن عدول کند، از عدالت اجتماعى اسلام عدول کرده است. ما باید تحت هر شرایطى، خود را عهده دار این مسوولیت بزرگ بدانیم و در تحقق آن اگر کوتاهى کنیم، خیانت به اسلام و مسلمین کرده ایم.»(10)

8. مردم گرایی:

مردم، در کانون توجه روشنفکر قرار دارند. او براى مردم تلاش مى ورزد، خود را به آب و آتش مى زند، سختیها را تحمل مى کند، تا از سختیها و رنج مردم بکاهد. رنج مردم او را رنج مى دهد، همیشه در پی آن است که مردم را از رنج برهاند و از مردم است، با مردم انس دارد و...
روشنفکر مردم گراست؛ یعنى به مصلحت و سعادت مردم مى اندیشد. از دانش و تجربه اش برای بهروزى مردم بهره مى برد از میان مردم برخاسته و هدایت آنان را سرلوحه کار خود قرار داده است.
روشنفکر مردمى به خوبی مى تواند نیازهای مردم را بفهمد و به آنان بیاموزد که چگونه نیازهای خود را برآورند. دوست و دشمن مردم را مى شناسد و به مردم مى شناساند. شگردها را برای شان بازگو و تشریح مى کند.
این ویژگى روشنفکر را ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست در مقایسه روشنفکران انگلیسى و فرانسوی این گونه بیان مى کند:
«در انگلستان، روشنفکران کم تر از ما [فرانسویها] با اجتماع مى جوشند، چون برای خود نوعى طبقه (کاست) بیگانه از عرف عام ساخته اند. با اندکى خشونت و در بی ارتباطى صرف با الباقى اجتماع... به این علت که شانس ما را نداشته اند؛چرا که پیشینیان بسیار دور ما فرانسویان (که ما هرگز لیاقت شان را نداریم) انقلاب کبیر فرانسه را پی ریزی کردند و طبقه حاکم فرانسه، هنوز پس از یک و نیم قرن که از آن دوران مى گذرد، این افتخار را به ما مى دهد که اندکى ازمان بترسد. البته بسیار اندک.
و به همین دلیل تر و خشک مان مى کنند؛ اما برادران لندنى ما که چنین افتخاراتى نداشته اند، هیچ کس از ایشان نمى ترسد و معمولاً ایشان را آدمهای بی آزاری مى شناسند.»(11)
روشنفکر غیر مردمى، دغدغه مردم را ندارد. بر ای گرفتاریهاى مردم، راه حلى را نمى جوید. همان گونه که در تاریخ روشنفکری ایران، این دغدغه را سراغ نداریم، مگر در شمار اندکى از آنان و در برهه هایی خاص. روشنفکر برخاسته از متن مردم، در رسیدن به هدفها و آرمانهاى مردمى، در کنار مردم است و به ایشان یاری مى رساند.
این که اگر روشنفکران این سرزمین در میان مردم ناشناخته اند و وجودشان بی فایده و یا کم فایده بوده، به همین سبب است. چنان کم ثمر و بی فایده که گویا روشنفکر نداشته اند. مردمى که روشنفکر نداشته باشند، یا داشته باشند و کم فایده، در بی خبرى به سر مى برند، رویدادها را نمى شناسند و یا دیرتر از چند و چون آنها آگاه مى شوند.
امام خمینى، تمام عیار مردمى بود. این ویژگیها را به کمال داشت، به خواست و احساسات مردم احترام مى گذاشت. علاقه به مردم داشت و این در رفتار و گفتار او پرتو افکن بود. آن بزرگوار، همواره خود را مدیون محبت های مردم مى دانست. هیچ گاه، با همه رنجى که برای مردم کشیده بود، طلبکارانه با آنان برخورد نمى کرد. به توانایی و حماسه آفرینى مردم، باور داشت. معتقد بود که بدون پشتیبانى مردم انقلاب به پیروزی نمى رسید و جمهورى اسلامى استقرار پیدا نمى کرد.
امام به هنگام یاد از فداکاریها و ایثارگریهاى مردم مى گفت:
«مردم از ما جلوتر هستند.»
و وقتى که نزدیکان و پیرامونیان مى گفتند:
«این سخن درباره ما درست است، ولى درباره حضرت عالى چنین نیست»
«خیر، این مردم، از همه جلو هستند.»(12)
از این روی خشنودی مردم را از نظام و دست اندر کاران نظام، رکن اصلى و بنیادی و قوام آن مى دانست. چون این نگاه را داشت و به آن باوری عمیق، به کارگزاران و مسوولان نظام سفارش مى کند که مردمى باشند و به خواست و انتظارهای آنان به درستى پاسخ دهند و در جلب رضایت آنان بکوشند.(13)
که اگر این رفتار صورت نبندد، جدایی مردم از رهبران و یا رویاروى خطرناک مردم با دولت را در پی دارد و این زمینه ساز هنجار شکنیها و نابودی دستاوردها ی بسیار بزرگى است که با رنج و سختیها و گرفتاریهای بس توان فرسا به دست آمده است. امام همان گونه که پیروزی را مدیون فداکاریهاى مردم مى دانست، جدایی آنان را از نظام و انقلاب سخت خطرناک به شمار مى آورد و مایه فروپاشى و سبب آن را از جدایی مى دانست که ممکن بود بین مسوولان و کارگزاران نظام به وقوع پیوندد. از این روی خطاب به مسوولان نظام مى گفت:
«کوشش کنید که پایگاه ملى برای خودتان درست کنید. این به این است که گمان نکنید شما صاحب مقام هستید، منصب هستید و باید به مردم فشار بیاورید. هرچه منصب ارشد باشد، باید بیش تر خدمتگزار باشد... کارى بکنید که دل مردم را به دست بیاورید، پایگاه پیدا کنید در بین مردم، وقتى پایگاه پیدا کردید خدا از شما راضى است، ملت از شما راضى است، قدرت در دست شما باقى خواهد ماند و مردم هم پشتیبان شما هستند. »(14)
امام در این فراز، رمز بقا و ماندگاری قدرت را پایگاه مردمى داشتن مسوولان و کارگزاران مى داند و آن را با خشنودى خدا گره مى زند. یعنى به باور ایشان، خشنودى خدا، بسته به خشنودی مردم دارد. اگر مردم از مسوولى راضى بودند، خدا هم راضى است. و یا به دولتمدران هشدار مى دهد و فرجام ناگوار جدایی از مردم را به آنان این گونه یادآور مى شود:
«هر دولتى که متکى بر ملت نباشد، بلکه مقابل ملت بایستد، این عاقبت اش، ولو یک قدری هم طولانى باشد، به همین عاقبتى است که این پدر و پسر [رضا شاه و پسرش] منتهى شدند، منتهى خواهد شد. »(15)
نفوذ عمیق امام در دلها و حمایت بى دریغ مردم از ایشان، در پرتو همین ویژگى بود. بی گمان، پس از معصومان (ع) این جذب و نفوذ را در هیچ کس دیگر نمى توان سراغ گرفت.
امام محبوب دلها بود، نه تنها ایرانیان که بسیاری از مستضعفان جهان از مسلمان و غیر مسلمان، شیفته و شیدای او بودند. پدر و مادری که فرزند و یا فرزندانشان شهید شده، وقتى با آنها گفت وگو مى شود مى گویند: بچه های ما فدای اسلام و امام شدند. آرزوى ما این است که امام، سالم باشد.

پی نوشتها :

1. پرتوی از خورشید/ 159.
2. همان / 160.
3. صحیفه نور ج 1 / 65.
4. همان/ 40.
5. همان.
6. پرتوی از خورشید/ 160، 167، 365، 397.
7. صحیفه نور، ج 10 / 168.
8. در جستجوی راه از کلام امام، دفتر اول/ 78.
9. ولایت فقیه/ 37.
10. صحیفه نور، ج 20 / 244.
11. در خدمت و خیانت روشنفکران/ 64.
12. پرتوی از خورشید/ 116.
13. صحیفه نور،: ج 13 / 72؛ ج 7 / 153، 201؛ ج 16 / 264؛ ج17 / 20، 63، 69، 175؛ ج14 / 132، 134؛ 16 / 30، 33، 266؛ ج 18، 62، 170.
14. صحیفه نورج 7 / 6.
15. همان/ 24.

منبع: مجله حوزه شماره 144 - 143




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط