نقش فرهنگ در وفاق اجتماعي

اگر در ذهن خود، جامعه خود را به شکل يک ساختمان ترسيم کنيم افراد آن جامعه به منزله ي آجرها و سنگ هاي اين ساختمان اند، اين آجرها و سنگ ها هم وقتي در بناي ساختمان اثر مطلوب دارند که ملاطي از سيمان و گچ، آنها را به يک ديگر مرتبط و متصل کند. نقش ملاط اين است که اجزاي متفرق و جداي از هم را به صورت يک مجموعه ي به هم پيوسته در مي آورد.
سه‌شنبه، 26 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش فرهنگ در وفاق اجتماعي
نقش فرهنگ در وفاق اجتماعي
نقش فرهنگ در وفاق اجتماعي






مقدمه اي بر مهفوم وفاق اجتماعي:

اگر در ذهن خود، جامعه خود را به شکل يک ساختمان ترسيم کنيم افراد آن جامعه به منزله ي آجرها و سنگ هاي اين ساختمان اند، اين آجرها و سنگ ها هم وقتي در بناي ساختمان اثر مطلوب دارند که ملاطي از سيمان و گچ، آنها را به يک ديگر مرتبط و متصل کند. نقش ملاط اين است که اجزاي متفرق و جداي از هم را به صورت يک مجموعه ي به هم پيوسته در مي آورد.
در تشبيه ديگر مي توان گفت رشته اي که از وسط دانه هاي تسبيح مي گذرد موجب مي شود تا دانه هاي تسبيح پراکنده نشود و اگر اين رشته پاره شود دانه ها پراکنده خواهند شد و ديگر چيزي به نام تسبيح وجود نخواهد داشت.
با بيان اين دو مثال ساده مي توان چنين نتيجه گرفت که «وفاق اجتماعي» همان ملاط و يا رشته اي است که افراد جامعه را به يکديگر مي پيوندد و آنان را به صورت يک مجموعه ي منسجم درمي آورد. هر چه اين عامل پيوند، زنده تر و پرمايه تر باشد وحدت و انسجام جامعه نيز بيشتر خواهد شد.
تاريخ گواهي مي دهد که دشمنان آگاه و تفرقه افکنان بدخواه، براي دستيابي به اهداف شوم و سياه خود، هميشه از روزنه ي تضعيف وفاق اجتماعي به درون خانه ي فکر و ذهن جامعه، دزدانه نفوذ کرده اند و سپس با اندک حرکتي سازمان و ساختمان جامعه را در هم ريخته اند.
بنابراين، توافق و تفاهم يک ملت و يا جامعه را بر سر اصول و ارزش هايي که به آنها از لحاظ مطلوبيت و محبوبيت احساس مشترکي داشته باشند وفاق اجتماعي نام دارد.
امروز در نظام سياسي جهان، سياست مداران به موضوع وفاق اجتماعي از ديدگاه ديگري مي انديشند و آن را در بحث امنيت ملي به عنوان عامل مؤثر قدرت به شمار مي آورند.
امنيت ملي جز با وحدت ملي تحقق پيدا نمي کند و وحدت ملي نيز همان وفاق اجتماعي است در سطوح يک ملت، که بر اساس آرمان هاي مشترک به وجود مي آيد.
در عرصه ي سياست، وفاق اجتماعي بر آرمان ها و اصولي که مديران و رهبران نظام مبلغ و مروج آن هستند نشاني از همسويي و هم آهنگي افکار عمومي با مسئولان و دست اندرکاران آن نظام محسوب مي شود و اين پشتوانه ي افکار عمومي در جهان سياست، دليل بر ثبات و نشانه ي استحکام پايه هاي نظام حکومتي به شمار مي آيد. برخي از صاحب نظران مي گويند: قدرت بر افکار از نظر هدف هاي سياسي از قدرت نظامي و اقتصادي کمتر نيست و چه بسا دولت هايي که با عامل قدرت بر روي افکار عمومي بلندترين گام ها را در جهت رشد توليد ملي، ايجاد روحيه ي سلحشوري، تقويت حس فداکاري و دفاع از آرمان هاي انساني و ملي در داخل کشور برداشته اند و در خارج از کشور نيز براي جلب دوستان و تضعيف دشمنان بيشترين بهره را بر گرفته اند.
افکار عمومي را حول محور مورد قبول گردآوردن و به توافق رساندن و سپس هدايت آن به سوي اهداف و بهره گيري از اين قدرت جوشان انساني، بحث مفصلي است که در جاي ديگر بايد به آن پرداخت.

شاخصه هاي وفاق

در نظام اسلامي شاخصه هاي وفاق اجتماعي را از چند جهت مي توان مطالعه و بررسي کرد:

الف) شاخصه هاي اعتقادي

مردمي که در جامعه ي اسلامي زندگي مي کنند به يک سلسله اصول و ارزش هايي معتقدند که اين اعتقادات، آنها را به يک نقطه ي مشخص و واحدي مي رسانند و همه ي افراد را در آن نقطه به هم مي رساند. اعتقاد به خداوند متعال، اعتقاد به رسول خدا، قرآن، تعبد، احکام عبادي همانند نماز، روزه و حج از مسائلي هستند که وفاق اجتماعي را در جامعه ي اسلامي موجب مي گردند.
در همين جا بايد موقعيت حساس ولايت فقيه را به عنوان شاخصه ي بارز اجتماعي در جمهوري اسلامي ايران متذکر شد، زيرا شخصيتي که توانست در انقلاب اسلامي با وجود سليقه هاي گوناگون و اختلاف نظرهاي بسيار، امتي را بر گرد شمع وجود خود جمع کند امام خميني قدس سره بود که از مسند اجتهاد و فقاهت، مرجعيت ديني و سياسي، محور مردم شد و با انسجام و اتحاد قشرهاي مختلف جامعه قدرتي شگرف را به وجود آورد که بزرگ ترين قدرت هاي منطقه در برابرش به زانو در آيند.
اين موضوع روشن است که هيچ انقلاب و حرکت اجتماعي، بدون وفاق اجتماعي به وجود نخواهد آمد و انقلاب اسلامي ايران جلوه ي درخشاني از وفاق عميق اجتماعي مردمي است که بر سر دفاع از اصول و ارزش هاي والاي اسلامي به توافق رسيده بودند. نمودهاي اين وفاق را در شعارهاي آهنگين و يک سان مردم مشاهده مي کرديم که همه يک صدا فرياد بر مي آورند: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي، حزب فقط حزب الله- رهبر فقط روح الله، نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي.

ب) شاخصه هاي قراردادي

منظور از شاخصه هاي قراردادي قوانيني است که يک جامعه براي حفظ نظم و انتظام امور پيش بيني مي کند و خود را ملزم به حرکت در چهارچوب آن مي داند. قانون اساسي و يا قوانين عادي که توسط نمايندگان منتخب مردم و يا هر مرجع ديگر قانون گذار که مورد توافق باشد مبناي وفاق اجتماعي قرار مي گيرد.
در نظام اسلامي نه تنها شکستن قانون و بي حرمتي به شاخصه هاي قراردادي و قانوني، خلاف اخلاق و يا جرم محسوب مي گردد بلکه از لحاظ شرعي نيز گناه به حساب مي آيد و نه تنها از اين باب که قانون شکني موجب شکستن قراردادي شده است بلکه از اين جهت که وفاق اجتماعي را تضعيف نموده و به شخصيت منزلت جامعه ي اسلامي بي حرمتي کرده گناهش دو چندان مي باشد.

ج) شاخصه هاي فرهنگي

منظور از شاخصه هاي فرهنگي، سنن، آداب و رسوم، گرايش هاي اخلاقي و ادبي روابط اجتماعي است که عرف جامعه و طبيعت افراد به شيوه ي فطري و طبيعي بر سر آن به وفاق اجتماعي رسيده اند.
هر ملتي در فرهنگ عمومي خود سنت هايي دارد که براي آن ملت قابل احترام مي باشد، معمولا ملت ها با سنت ها زندگي مي کنند و با آن سنت ها مي ميرند.
ازدواج، مسافرت، تربيت فرزند، آداب اجتماعي، محبت و کينه و بالاخره خانواده و جامعه شان متأثر از اين سنت هاست.
از ديدگاه اسلام، احترام به سنت هاي نيک يک ملت، احترام به شخصيت آن ملت مي باشد و در مقابل ناديده انگاشتن آداب و عادات پسنديده و بي توجهي به اسم هاي ريشه دار مفيد و سازنده، بي اعتنايي به منزلت آن ملت قلمداد مي گردد.
اميرمؤمنان حضرت علي عليه السلام در فرمان معروف خود به مالک اشتر، به عنوان استاندار سرزمين پهناور مصر و نماينده ي حکومت علوي مي فرمايند:
لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفه، و صلحت عليها الرعيه؛ (1)
اي مالک! سنت نيکي را که بزرگان اين امت با عمل خود امضا نموده اند و موجبات الفت را در ميان مردم فراهم ساخته و مردم بر محور آن به صلاح و سعادت رسيده اند مشکن.
حضرت علي عليه السلام در اين جمله، سنت هاي حسنه را در ميان يک ملت، عامل الفت و وسيله ي مؤثري براي وفاق اجتماعي مي داند و ما نيز در نظام اسلامي بايد بر اين شاخصه ي فرهنگي تأکيد بيشتري بورزيم تا قدرت مقاومت ملت خويش را در برابر هجوم فرهنگ بيگانه افزايش بدهيم.

راه هاي تقويت وفاق اجتماعي

در ميان هر قوم و ملتي، براي تقويت وفاق اجتماعي از ابزار و شيوه هاي خاصي استفاده مي شود؛ به عنوان مثال کشورهايي که داراي انديشه هاي غليظ ناسيوناليستي هستند تمام سعي و همت خود را بر تقويت ارزش هاي موجود در تفکر ناسيوناليسم مي گذارند. قهرمانان ملي خود را تا سر حد خدايي در اذهان و انديشه ها بالا مي برند، محور مسائل آموزشي و فرهنگي را ناسيوناليسم قرار مي دهند، اسامي مراکز و اماکن و يا نام فرزندان خويش را بر همين معيار انتخاب مي کنند.
اين تفکر، تاريخ ملي خود را همانند کتاب هاي آسماني که بر پيامبران خدا نازل گرديده مقدس مي داند و توهين به هر آن چه که رنگ و لعاب ناسيوناليستي دارد توهين به يک ملت به حساب مي آورد.
اين تفکر مبناي وحدت گروهي را بر اساس «خاک» و «خون» و «زبان» تحليل مي کند.
در نظام اسلامي تفکر ناسيوناليستي تا آن جا که در قالب وطن دوستي است نه وطن پرستي به وحدت و انسجام جامعه کمک مي کند و مورد قبول است، ولي اگر عنوان افراطي پيدا کند و ملي گرايي جاي حقيقت گرايي و خاک و خون، رنگ و زبان، نژاد و حدود جغرافيايي بخواهد جاي عقيده و ايمان، عقل و شعور و آگاهي بنشيند، مردود است.
ناسيوناليسم- آن چنان که در غرب مطرح است- با آرمان هاي بلند اسلامي از جهات مختلف در تضاد است، زيرا نژاد پرستي، استيلا جويي، خود محوري، تحقير ديگران، محدوديت انديشه از خصوصيات تفکر ناسيوناليستي مي باشد.

1- تقويت احساس مشترک

وفاق اجتماعي با آيين نامه و بخش نامه تحقق پيدا نمي کند بايد نخست احساس مشترک در افراد ايجاد گردد تا جان ها به وفاق برسند و شور و شعور در بوستان جامعه به شکوفه بنشينند، چنين وفاقي که از عمق دل ريشه بگيرد تداومش تضميني و به ثمر نشستنش حتمي است.
در نظام اسلامي براي تحقق وفاق اجتماعي، اصولي وجود دارد که طراح اين نظام مقدس، هر کدام از اين اصول را پايه اي در تفاهم هر چه بيشتر جامعه قرار داده است و بدون اين اصول جامعه، عنوان اسلامي خود را از دست خواهد داد که در اين جا فهرست گونه به اين اصول اشاره مي شود.

الف) اصل اخوت و برادري

مبناي اين اصل آيه ي شريفه ي قرآن کريم است که مي فرمايد: (انما المؤمنون اخوه) (2)؛ مؤمنان با يکديگر برادرند.
پيامبر گرامي اسلام، در آغاز هجرت خود به مدينه و در آستانه ي تشکيل حکومت اسلامي، براي ايجاد جامعه اي منسجم و متحد، از اين اصل استفاده کرد و بين مسلمانان عقد اخوت خواند و قبايل و گروه هاي مختلف را که نسبت به يکديگر کينه هاي کهنه داشتند به وفاقي سرشار از شور و ايمان رساند. مولوي مي گويد:
نفس واحد از رسول حق شدند
ورنه هر يک کافر مطلق بدند
دو قبيله کاوس و خزرج نام داشت
يک ز ديگر جام خون آشام داشت
کينه هاي کهنه شان از مصطفي
محو شد در نور اسلام و صفا
اولا اخوان شدند آن دشمنان
همچون اعداد عنب در بوستان
وزدهم المؤمنون اخوه به پند
در شکستند و تن واحد شدند
آفرين بر عشق پاک اوستاد
صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر
يک سبوشان کرد، دست کوزه گر
اصل نظارت و مسؤوليت
همه ي آيات و رواياتي که در مورد نظارت همگاني و قانوني امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد مبنا و مدرک اين اصل مي باشند. پيامبر اکرم در کلام کوتاهي فرمود: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعيته؛ (3) همه ي شما نسبت به يکديگر نگهبان و مسئول هستيد».
نقشي را که اين اصل در حراست از وفاق اجتماعي دارد اين است که جلو قانون شکنان و تضعيف کنندگان روحيه ي وفاق اجتماعي را مي گيرد. کسي که دست به انجام کار خلاف مي زند در حقيقت رشته ي وفاق بين افراد و جامعه را پاره مي کند و اسلام با پيشنهاد اين اصل نگهباني از وفاق اجتماعي را بر عهده ي تک تک افراد جامعه گذاشته است.

ج) اصل تراحم و تعاطف

اين اصل افراد جامعه را به صورت اعضاي يک پيکر در مي آورد و همه ي افراد را در غم و شادي، تنگنا و گشايش زندگي، شريک يکديگر قرار مي دهد و چون عضوي به درد آمد ساير عضوها را قرار نخواهد بود. چنان که پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود:
مثل المؤمنين في توادهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد واحد اذا اشتکي منه عضو تداعي له سائر الجسد بالسهر و الحمي؛ (4)
مؤمنان در دوستي و حرمت و عطوفت به يک ديگر مانند اعضاي يک پيکرند هر گاه عضوي دردمند گردد اعضاي ديگر هم از بيدار خوابي و تب متأثر شوند.

د) اصل تعاون

از اصول ديگري که قرآن کريم در تقويت وفاق اجتماعي ارائه مي دهد اصل تعاون بر نيکي است: (تعاونوا علي البر و التقوي) (5). به ياري ديگران شتافتن و مشکلات جامعه را حل کردن از نشانه هاي مردم دوستي است و هر آن چه اين روحه تقويت گردد وفاق اجتماعي جلوه بيشتري خواهد داشت.

ه) تواصي به حق و صبر

در جامعه ي اسلامي اين ويژگي به خوبي نمايان است که هر مسلماني نسبت به مسلمانان ديگر بايد نقش راهنما و هدايت گر را داشته باشد. راه حق همان راه صحيح و مستقيمي است که هر فرد مسلمان وظيفه دارد در همان راه حرکت کند و نه تنها خود بايد مسير را بپيمايد بلکه ديگران را نيز به آن توصيه کند.
علاوه بر توصيه ي به حق، توصيه ي به صبر نيز از ديگر وظايف مؤمنان نسبت به يک ديگر است، تقويت روحيه ديگران و آنان را به مقاومت در برابر سختي ها تشويق کردن و به ارواح و افکار آنان طراوت بخشيدن، وقتي تحقق پيدا مي کند که جان افراد جامعه را از ماده ي سازنده ي وفاق اجتماعي لبريز باشد و همه خود را اعضاي يک پيکر به حساب آورند.
قرآن کريم در مورد اين اصل مي فرمايد: (و العصر، ان الانسان لفي خسر، الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر). (6)

و) اصل ايثار و گذشت

مدرک اين اصل همان آيه معروف (و يؤثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه) (7) است. اين آيه اوج شکوفايي روح وفاق اجتماعي را در جامعه اسلامي نشان مي دهد وفاقي که بر مبناي ايمان و اعتقاد به خدا شکل بگيرد گذشت و ايثار از نشانه هاي روشن آن مي باشد.

2- تقويت درک منافع مشترک

هر گاه جامعه و ملتي به اين باور رسيد که سرنوشت زندگي جمعي آنان به هم ارتباط دارد و هيچ کس نمي تواند خود را از ديگران به گونه اي جدا کند که بي نياز از آنان باشد سعي خواهد کرد تا براي کسب منافع بيشتر اين پيوند را تقويت نموده و وفاق اجتماعي را عامل دست يابي به تأمين نيازهاي مادي و معنوي خويش به حساب آورد، و لذا يکي از راه هاي عملي تقويت وفاق اجتماعي، تقويت درک منافع مشترک است و هر آن چه اين درک افزايش پيدا کند انسجام و وفاق اجتماعي بيشتر خواهد شد.
پيامبر اسلام در بيان تمثيلي خود به همين مطلب نظر دارد که جامعه را به کشتي تشبيه فرموده اند و افراد را سرنشينان اين کشتي دانسته؛ به طوري که اگر يکي از اين افراد بخواهد زير پاي خود را در کشتي سوراخ کند بايد همه ي کساني که در کشتي نشسته اند مانع او شوند، زيرا اين مجموعه سرنوشتي مشترک دارند. شکسته شدن کشتي همان و غرق شدن همگان همان.

3- ولايت فقيه محور وفاق اجتماعي

در نظام اسلامي ما که بر محور ولايت فقيه شکل گرفته و کليه ي فعاليت ها در چهارچوب اين نظام، مشروعيت خود را از ولي امر مسلمين کسب مي کنند وفاق اجتماعي نيز از اين چشمه جوشان سيراب مي گردد. و بالندگي و شکوه امت اسلامي که در پرتو هدايت هاي والي ولايت دين به انسجام و وفاق همه جانبه دست مي يابد از برکت هاي اين محوريت است.
سخن ولي فقيه در اين نظام «فصل الخطاب» و کلامش «جواع الکلم» است و ما اين فکر را از پيامبر اکرم گرفته ايم که در ترسيم خط ولايت مي فرمايد:
علي مع الحق و الحق مع علي اللهم ادر الحق معه حيث مادار؛ (8)
علي با حق است و حق با علي، خدايا حق را برگرد شخصيت علي به گردان هر کجا که علي باشد.
اسلام براي رفع هر نوع اختلاف و تنازع دو مرجع مشخص کرده است: مرجع فکري و نظري، قرآن کريم درباره ي مرجع فکري مي فرمايد:
(فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول) ؛
هر گاه در چيزي کار شما به تنازع و درگيري کشيد آن را به خدا و رسول او باز گردانيد.
طبق اين آيه شريفه مرجع حل اختلاف و تنازع در مسائل فکري و نظري کتاب خدا و سنت رسول خدا است.
و در خصوص مرجع اجرايي فرموده است:
(اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم) (9) ؛
خدا و رسول و اولوالامري را که از خودتان باشد پيروي کنيد.
با توجه به خصوصياتي که شيعه براي اولوالامر و پيشوايان دين قائل است جامعه ي اسلامي با اعتماد و اطمينان از ولي مسلمانان پيروي مي کند و وحدت و انسجام اجتماعي خود را حول محور ولايت، حفظ و تقويت مي نمايد.
بنابراين يکي از راه هاي تقويت وفاق اجتماعي، تقويت محوريت ولايت فقيه و تسليم و تعبد در برابر فرمان هاي ولي امر مسلمين مي باشد و قدرت معجزه آساي اين محوريت را در تحقق وحدت اجتماعي، در دوران پيروزي انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس مشاهده کرديم.

4- تعظيم شعائر

تأکيدي که آيين اسلام بر تعظيم و تکريم شعائر اسلامي دارد تقويت وفاق اجتماعي و انسجام فرهنگي را به دنبال دارد. شعائر به برنامه ها و فعاليت هاي پر شور دسته جمعي و آشکاري گفته مي شود که امت اسلامي براي تقويت روحيه استقلال جامعه اسلامي، بر اساس فرمان خدا و رسول خدا انجام مي دهد: و به قول قرآن، ناشي از تقواي دل هاست: (و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب) (10) اعمال حج، اذان، نمازهاي عيد، جماعت و جمعه و مراسم و محافل تبليغي از شعائر محسوب مي شوند.

آفات وفاق

يکي از راه هاي تقويت وفاق اجتماعي شناسايي آفات و خطراتي است که وفاق اجتماعي را تهديد مي کند.
شناسايي نوع آفت، زمينه هاي رشد و نيز روزنه هاي ورود آفت و خسارت هايي که به بار خواهد آورد از مسائلي هستند که بايد در بحث آفت شناسي به آن توجه خاص گردد و ما در اين جا به چند آفت اشاره مي کنيم.

1- آشفتگي فرهنگي

يکي از برنامه هاي خائنانه استعمارگران اين بوده که براي نفوذ و بسط قدرت خود به هر شکلي، وحدت و انسجام ملت هاي ضعيف را در هم مي شکستند و وفاق اجتماعي آنها را تبديل به شقاق اجتماعي مي کردند. آنان براي اين کار، نخست به سراغ فرهنگ آن جامعه مي رفتند و رشته هاي پيوندي که از طريق فرهنگ، افکار و ارواح انسان ها را به هم متصل مي ساخت قطع مي کردند و براي چنين منظوري آشفتگي و پريشاني را در حوزه ي فرهنگ جامعه به وجود مي آوردند.
فرهنگ عمومي ملت ها همان آداب و رسوم، نوع روابط خانوادگي و اجتماعي، هنر و ادبيات، سنن و سيره، آينه تمام نمايي مي باشد که شخصيت يک ملت در آن منعکس است.
دشمنان آگاه براي اخلال در فرهنگ جامعه، سنن حسنه ي ملت ها را مي شکنند آداب و رسوم آنها تغيير مي دهند، واژه هاي بيگانه و افکار نامأنوس خود را چون انگل هاي مزاحم به حوزه ي ادبيات آنان نفوذ مي دهند، حتي در سخن گفتن، لباس پوشيدن، غذا خوردن، روابط اجتماعي و صدها موضوع ديگر آشفتگي ايجاد مي کنند و در نتيجه پريشاني فرهنگي به عنوان عامل مخرب روح و روان، قدرت تصميم گيري و مقاومت، و عاقبت استقلال فکري را از يک جامعه سلب مي نمايد. در چنين شرايطي ظهور در قشر اجتماعي که يکي طرفدار سنت ها و ارزش هاي فرهنگي خود مي باشد و ديگري مخالف آن، در جامعه به وجود مي آيند و به اصطلاح جنگ بين «سنت» و «مدرنيته» شعله ور مي شود و طبيعي است که در چنين شرايطي وفاق اجتماعي مورد تهديد جدي قرار بگيرد.

2- ايجاد بي اعتمادي به مراکز اعتماد

مبنا و اساس هر گونه وفاق و وحدت، اعتماد و اطمينان است، زيرا انگيزه ي وفاق اجتماعي در نظر انسان ها چيزي جز دست يابي به شخصيت و عظمت برتر نيست که از راه هاي مختلف مانند امنيت، دست رسي به امکانات بيشتر، کسب قدرت افزون تر، و در نتيجه زندگي بهتر امثال اينها به دست مي آيد. هر گاه در اين مسير، اعتماد، که مايه ي اصلي وفاق اجتماعي است، رخت بر بندد ديگر وفاقي وجود نخواهد داشت. بنابراين يکي از آفت هاي وفاق اجتماعي بي اعتمادي به مراکز اعتماد يک جامعه است.
در تاريخ ايران به ويژه در دوران پيروزي انقلاب و سال هاي پس از آن، دشمنان آگاه، به اين نکته توجه داشته اند که بايد مردم را به مراکز و چهره هاي مورد اعتماد بدبين و متزلزل سازند و از اين شيوه بارها استفاده نموده و دربعضي از موارد موفقيت هايي نيز کسب کرده اند. به عنوان مثال يکي از مراکز اعتماد در کشور ما حوزه هاي علميه است. اين حوزه هاي علمي که از نظر تاريخي و فرهنگي ريشه در مکتب علمي جعفر بن محمد عليه السلام دارند و از منبع پر برکت وحي و چشمه جوشان سنت تغذيه مي کنند هميشه در نظر مردم مسلمان ما، از تقدس و والايي خاصي برخوردار بوده اند تا آن جا که مردم دين و اعتقادشان را از حوزه هاي علمي گرفته اند. تربيت شدگان در اين حوزه ها، که با نام روحانيت و عالمان دين شناخته شده اند در منظور مردم احترام خاصي داشته و دارند. البته اعتمادي که مردم به حوزه هاي علميه و روحانيت دارند نتيجه اعتقاد عميق مردمي از يک طرف، و اخلاص و ايثاري که اين قشر شريف در طول دوران حيات، از خود نشان داده، از طرف ديگر گران بهاترين مايه ي معنوي روحانيت است که بايد بر حفظ و حراست از اين سرمايه ي گران قدر هر چه بيشتر کوشا باشيم.
روحانيت با در اختيار داشتن سرمايه ي عظيم اعتماد مردمي، توانسته با ياري اقشار مختلف مردم چون دژي پولادين، در برابر توطئه هاي ضد اسلامي و انساني به بهترين شکل مقاومت نمايد.
روحانيت به عنوان مطمئن ترين نقطه ي اتکاي توده ها، عامل مؤثر بسيج انسان ها، مفسر صريح آرمان ها و مروج دل سوز ارزش ها، ملت ما را بر گرد شخصيت ارزشي خود به يک وفاق همه جانبه رسانده است و اين موضوع بسيار مهمي مي باشد که دشمن هميشه روي آن حساسيت داشته است و او براي برداشتن اين مانع از سر راه، باشگردها و شيوه هاي شيطاني سعي کرده تا روحانيت را بشکند و حوزه هاي علميه را در نظر ديگران بي اعتماد گرداند.
امروز علاوه بر تبليغات سوء استکبار جهاني و گروهک هاي ملحد و ضد انقلاب دروني، نغمه هاي شومي را از حلقوم هاي به ظاهر انقلابي و با آهنگ دل سوزي مي شنويم که اين زمزمه ها در راستاي سست کردن پايه هاي اعتبار و در هم شکستن باورهاي اعتماد مردم نسبت به روحانيت انجام مي گيرد.

3- تنازع مسئولان و نيروهاي مؤثر

در هر اجتماعي گروهي وجود دارند که مسئوليت هاي مهم را بر عهده گرفته و بار سنگين اداره ي جامعه را به دوش مي کشند. اين گروه به سبب موقعيت بالاي اجتماعي خود، هميشه زير ديد دقيق مردم قرار دارند و گفتار و کردارشان در ترازوي فکر و ذهن افراد جامعه سنجيده مي شود و ميزان اعتقاد و ايمانشان، سطح زندگي و شيوه هاي رفتاري آنها دائم از طرف مردم، با مدعايشان محک زده مي شود لذا هر حرکت مثبت و يا منفي در سطح گروه برجستگان آثاري بر ذهن و فکر افراد جامعه بر جاي مي گذارد.
در همين جا سخني از سعدي خوش گفتار شاهد بياورم که آن بزرگوار ضمن حکايتي در گلستان مي گويد:
«فقيهي پدر را گفت هيچ از اين سخنان رنگين و دلاويز متکلمان در من اثر نمي کند به حکم آن که آن چه نمي بينم مر ايشان را کرداري موافق گفتار.
ترک دنيا به مردم آموزند
خويشتن سيم و غله اندوزند
عالمي را که گفت باشد و بس
هر چه گويد نگيرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگويد به خلق و خود نکند (11)
چه زيبا و دلرباست سخن امير بيان مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام که فرمود:
من نصب نفسه للناس اماما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره؛ (12)
هر آن کس که خود را پيشوا و الگوي مردم قرار داده پيش از تعليم ديگري بايد به تعليم خود پردازد.
در ميان هر اجتماعي تنازع و کشمکش سرمايه ارزشمند اعتبار و حيثيت آن اجتماع را از بين خواهد برد و موجبات خسارت را فراهم خواهد کرد چنان که قرآن کريم مي فرمايد:
(و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم) (13)
از نزاع با يکديگر بپرهيزيد که موجب از بين رفتن حيثيت و آبروي شما خواهد شد.
هر گاه تنازع در ميان مديريان و مسئولان جامعه که خود را در مسند پيشوايي و مديريت بخشي از فعاليت ها قرار داده اند باشد خسارت بيشتر و زياني جبران ناپذيرتر به بار خواهد آورد که يکي از آثار سوء تنازع در ميان نيروها و نهادهاي مورد توجه جامعه اين است که وفاق اجتماعي را از بين مي برد و جامعه را با تحير و سرگرداني رو به رو مي سازد.
اسلام براي رفع منازعات اجتماعي راه حل هايي ارائه مي دهد که در جاي خود به آن اشاره خواهد شد، ولي در همين جا ضمن اشاره اي کوتاه پاسخي به اين پرسش مي دهيم که ريشه و عامل موضع گيري هاي خصمانه چيست؟
1- عصبيت هاي جاهلانه: منظور از عصبيت هاي جاهلانه همان گروه گرايي هاي مخرب است کساني که دچار بيماري خطرناک باندبازي و گروه گرايي هستند مصالح گروهي را بر مصالح امت مقدم مي دارند از خصوصيات ديگرشان اين است که سياست، اقتصاد، فرهنگ و نظام حکومتي را با معيارهاي عليل باندي محک مي زنند و هر کجا که با سليقه هاي گروهي هم آهنگي نبود هر چند بر طبق حق و عدل هم صورت گرفته باشد مردود اعلام مي گردد؛ مثلا اگر گروهشان در يک انتخاب موفق شد آن انتخاب از سلامت برخوردار بوده است، ولي اگر معيارهاي قانوني لازم را نداشته و يا مردم به آنها رأي ندادند طبعا انتخابات مخدوش و ناسالم معرفي مي شود.
2- خودخواهي هاي متکبرانه: انسان هاي خودخواه و متکبر در حال و هواي فرعوني تنفس مي کنند و از ناي وجودشان بانگ «انا ربکم الاعلي» به گوش مي رسد اينان هرگز حاضر به تسليم در برابر حقيقت و قانون نيستند هميشه خويش را فوق قانون تصور مي کنند. اين دسته از افراد با عملکرد سوء خود عامل مؤثري براي تنازع و کشمکش هاي بين افراد جامعه مي باشند.
بر همين اساس آيين مقدس اسلام «مراء» و «جدال» را که به دشمني و کينه توزي مي کشاند و ريشه در عصبيت هاي جاهلانه و خودخواهي هاي متکبرانه دارد ممنوع اعلام کرده است.
حضرت علي عليه السلام فرمود:
قال علي عليه السلام: «اياکم و المراء و الخصومه، فانهما يمرضان القلوب علي الاخوان و ينبت عليها النفاق» (14)
از مجادله و مخاصمه پرهيز کنيد، زيرا جدال و مخاصمه موجب بيماري دل برادران ايماني مي گردد و در زمين دل ها تخم نفاق و جدايي مي روياند.

پي نوشت :

1- نهج البلاغه، نامه 53.
2- حجرات (49) آيه ي 10.
3- صحيح بخاري، ج 3، باب النکاح.
4- کنزالعمال، ج 1، ص 149 و بحارالانوار، ج 74، ص 274.
5- مائده (5) آيه ي 2.
6- سوره ي عصر.
7- حشر (59) آيه ي 9.
8- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 279.
9- نساء (4) آيه ي 59.
10- حج (22) آيه ي 39.
11- گلستان سعدي.
12- نهج البلاغه فيض الاسلام، حکمت 70.
13- انفال (8) آيه ي 46.
14- اصول کافي، ج 2، ص 300.

منبع: کتاب تاملات فرهنگي نوشته سيد رضا تقوي




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.