جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل (2)

جنبش تجديد نظر طلبان صهيونيست زماني ايجاد شد كه از ديدگاه حاميان اين جنبش شرايط سختي صهيونيسم را احاطه كرده بود، بدين گونه كه: «حكومت بريتانيا در فلسطين در كل به هيچ وجه نسبت به صهيونيست جانبدارانه نبود و اعراب نيز فعالانه با آن خصومت مي‌ورزيدند. اعلامية بالفور به تدريج رو به فرسايش مي‌رفت، مهاجران به نسبت اندك بودند و كشاورزي و صنعت به كندي گسترش مي‌يافت. سازمان صهيونيستي ذخايري براي سرمايه‌گذاريهاي عمده نداشت. آنچه هرتزل رؤيايش
سه‌شنبه، 10 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل (2)
جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل (2)
جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل (2)






4. جريان راست

(1ـ4) ـ جنبش تجديد نظرطلبان صهيونيست (راست ناسيوناليست)

جنبش تجديد نظر طلبان صهيونيست زماني ايجاد شد كه از ديدگاه حاميان اين جنبش شرايط سختي صهيونيسم را احاطه كرده بود، بدين گونه كه: «حكومت بريتانيا در فلسطين در كل به هيچ وجه نسبت به صهيونيست جانبدارانه نبود و اعراب نيز فعالانه با آن خصومت مي‌ورزيدند. اعلامية بالفور به تدريج رو به فرسايش مي‌رفت، مهاجران به نسبت اندك بودند و كشاورزي و صنعت به كندي گسترش مي‌يافت. سازمان صهيونيستي ذخايري براي سرمايه‌گذاريهاي عمده نداشت. آنچه هرتزل رؤيايش را داشت به خطر افتاده و آينده‌اي مبهم داشت. ركود و در برخي جنبه‌ها فرسايش وجود داشت. در همين حال اشارت ناميمون اروپا نشانگر آن بود كه موقعيت جوامع يهود حتي بيشتر پر مخاطره مي‌شد. يهودي آزاري بيش از جنگ جهاني اول تندتر شده و گسترش يافته بود، بحران اقتصادي دهة 1930 كه كشوري را پس از كشوري ديگر در برمي‌گرفت، تند بادي سياسي را فراهم آورده و فضايي تاريك ايجاد مي‌كرد.
در چنين شرايطي، نارضاياتي نسبت به سياست صهيونيسم رسمي گسترش يافت. رهبران صهيونيسم به سستي و عدم ابتكار متهم شدند،‌ و وايزمن شخصاً مسئول عقب‌نشينيها شناخته شد و مورد اتهام ناتواني در تصميم‌گيري، اتكاي مفرط به بريتانيا، اتخاذ يك صهيونيسم مينياتوري جديد، و خيانت در ميراث هرتزل قرار گرفت. لهستان، جايي كه يهوديان در آن بحراني‌ترين وضعيت را داشتند، عرصة زايش جنبش و مشرب تجديد نظر طلبي صهيونيستي گرديد و به سرعت به كشورهاي ديگر گسترش يافت. رهبري اين جنبش را «ولاديميريوگني ژابوتينسكي» به عهده داشت.
ولاديمير يوگني ژابوتينسكي متولد 1880 اودسا، جنبش و سازماني را بنا نهاد كه قصد آن داشت تا تحت عنوان «تجديد نظر طلبان صهيونيستي» منجي صهيونيسم رو به زوال حييم وايزمن باشد. زيرا ادامة حيات صهيونيسم منوط به ظهور انواع گروههاي تروريست و نژادپرست بود كه بنيانگذار همة آنها را بايد سازمان تجديد نظرطلبان صهيونيست دانست. اين سازمان با هدف اجراي «مت آهنين»، در راه نيل به مقصود باني گروههاي تروريستي مثل «هاگانا»، «اشترن»، «ايرگون» و «بتار» محسوب مي‌شود. مناخيم بگين و اسحاق شامير نيز از آموخته‌ها و پرورش‌يافته‌هاي اين مكتب هستند كه نقش بسزايي در تحكيم پايه‌هاي سياست مشت آهنين داشته‌اند. بعدها در سال 1948، مناخيم بگين به همراه گروهي از جنگويان ايرگون، حزب «حروت» را بنيان نهاد كه پيرو عقايد اصلاح طلبان و يك حزب راستگراي افراطي مي‌باشد. حروت يكي از احزاب اصلي و محوري گروه‌بندي ليكود بوده است.
تجديد نظرطلبان به رهبري ژابوتينسكي اصولي براي جنبش صهيونيسم ارائه دادند كه به عنوان بخش عمده‌اي از مبناي تفكر راست در اسراييل ماندگار بوده است:
1. خارج نساختن شرق اردناز محدوده سرزمين قومي فلسطينيان. شرق اردن بايد جزيي از دولت يهود باشد و بريتانيا به تعهدات خود مبني بر تشكيل دولت يهودي در دو طرف رود اردن توجه داشته باشد؛
1. برخورد شديد با اعراب و پاسخ شديد به تظاهرات و فعاليتهاي مخالف آنها در اعتراض به طرح صهيونيستي و اعلام اين مطلب كه آنها جايي در دولت يهود ندارند؛
2. عدم ايجاد قيد و بندهايي در خصوص مهاجرت به هر شكلي كه باشد؛
3. اعتراض به سياست خريد زمين و تقاضاي مصادره تمامي اراضي غير مزروعي فلسطينيان و تشكيل ذخيره‌اي از اراضي و قرار دادن آن تحت اختيار جنبش صهيونيستي؛
4. اعتراض به اصل تملك كلي صهيونيستها نسبت به اراضي و تقاضاي ايجاد مالكيتهاي كوچك؛
5. جلوگيري از گسترش اتحاديه‌هاي كارگري و رشد اقتصادي آن.

حروت

حزب «آزادي» در سال 1948 توسط تجديد نظر طلبان به عنوان جايگزين قانوني «اتسل» (سازمان ارتش ملي) تشكيل شد. در واقع حروت با افول جنبش تجديد نظر طلب ولاديميرژابوتينسكي (1940 ـ 1880) به مثابة ميراث دار آن تشكيل شد. هدف بگين در ايجاد حروت حمايت از برنامة تجديد نظر طلبها در جامعة سياسي جديد حكومت اسراييل بود. حروت از حقوق جداناشدني اقامت يهوديان در جاي جاي اسراييل و تماميت ارضي و تاريخي آن شامل كرانة باختري حمايت مي‌كند. ديگر سياستهاي اين حزب شامل حداقل دخالت دولت دراقتصاد و ايجاد سرمايه‌گذاري آزاد براي جذب سرمايه‌هاي عمده و آزاد و همچنين حق اعتصاب مي‌باشد. توان انتخاباتي حروت عمدتاً ريشه در طبقات تهيدست «اشكنازيم» و «سفاراديم» دارد.
حروت نگرش آشكار ناسيوناليسم يهودي دارد، عمدتاً بر خشونت تكيه دارد تا فرايندهاي دموكراتيك، سرسختي در دستيابي به ادعاي تاريخي «ارض اسراييل» دارد و شارح برتو «الحاق گرايي» يهود بوده است. نگرش جهاني حروت تحت الشعاع علايق آن به اسراييل و خاور نزديك است. «ياكف مريدور»، مرد دوم اتسل و رهبر ارشد پارلماني اين حزب، ديدگاههاي اين حزب را به روشني بيان كرده است: «دولت فعلي اسراييل تنها بخشي از سرزمين تاريخي اسراييل را به گونه‌اي كه در كتاب مقدس آمده و به طور وسيع سرزمين تحت قيمومت كه هر دو سوي رود اردن را شامل مي‌شود، در اختيار دارد. بنابراين، هدف اوليه سياست خارجي ايجاد دوبارة اسراييل با آزادي دو طرف رود اردن مي‌باشد و تا وقتي اين سياست اجرا نشود، اسراييل هرگز روي خوش نخواهد ديد.»
در راستاي رسيدن به اين هدف،‌ مريدور «تعقيب داغ» را پيشنهاد مي‌كرد كه بنابر آن در صورت هجوم «غارتگران» به مرزها، بايد آنها را تا داخل مرزهاي خودشان تعقيب كرد و هرگز بازنگشت. در مورد مسائل جهاني، حروت به يك نگرش واقع‌گرايانه اولويت مي‌دهد. از نظر مريدور «مسئله تعهد يا عدم تعهد براي اسراييل كه نقش و نفوذي در منازعات جهاني ندارد،‌ اهميتي ندارد و در موضوعات مختلف اسراييل بايد بر اساس منافع ملي خود عمل كند.»
از نظر حروت، تشكيل يك دولت كوچك دو مليتي، يهودي ـ عربي، اهانت و خواري براي صهيونيستهاست، اما در صورت وقوع چنين امري، اعراب ساكن بايد به عنوان شهروندان اسراييل قلمداد شوند. علاوه بر اين، «وحدت اسراييل در مرزهاي تاريخي خود كه شامل شرق رود اردن مي‌گردد، سياست نظامي ضد كشورهاي عربي براي آرام كردن مرزها و جلوگيري از اقدامات فداييان فلسطيني، اقتصاد متكي بر تلاش فردي و رقابت آزاد، تبديل اقتصاد دولت هستادروت و خصوصي به اقتصاد ملي، جدايي هستادروت از اتحاديه‌هاي كارگري و انتقال مالكيت طرحهاي آن به جمعيتهاي تعاوني و تأكيد بر ارزشهاي ديني يهودي، از جمله برنامه‌هاي اعلام شدة حزب حروت مي‌باشد.
حزب حروت در سال 1966 تجزيه شد و تعدادي از اعضاي آن تحت عنوان حزب «مركز آزادي» منشعب شدند. حروت با همكاري حزب آزادگان گروه‌بندي «غال» را تشكيل داد كه بعدها محور گروه‌بندي ليكود گرديد.
صهيونيستهاي عام، طرفداران طبيعي سياست خارجي غرب‌گرايي بودند. آنها طرفدار اتحاد با ايالات متحده (در اوايل دهه پنجاه) بوده و ادعاي آن را داشتند كه اسراييل بخشي از جهان آزاد است. در سطح منطقه‌اي، صهيونيستهاي عام به ماپاي نزديكتر و معتقد بود كه حضور اسراييل در خاورميانه بر حق است. پرداختن به مسئله آوارگان عرب در حوزه وظيفه جهان عرب است و در عين حال اسراييل بايد به دنبال وصول به راه حل صلح با همسايگان خود باشد. به هر ترتيب، صهيونيستهاي عام و پشرفت گرايان در سال 1961 در هم ادغام شدند و حزب واحدي به نام «ليبرال» را تشكيل دادند. در سال 1956 پيشرفت‌گرايان تحت عنوان «آزاديخواهان مستقل» از حزب ليبرال جدا شدند. حزب ليبرال در همين سال به يك ائتلاف پارلماني با حزب «حروت» وارد شد و گروه‌بندي «غال» را تشكيل داد. در سال 1973 و با پيوستن احزاب جديد از جمله «جنبش زمين» به «غال» حزب ليكود تشكيل شد.

ليبرال

در درون «جنبش ملي يهودي» پيش از «استقلال» اسراييل، سه جريان عمدة سياسي وجود داشت. صهيونيسم كارگري، صهيونيسم تجديد نظر طلب و «صهيونيسم عام» كه به رغم تنشهاي اوليه «جريان سوم» محسوب مي‌شد. در بين رهبران اين جريان، حييم وايزمن، رييس سازمان صهيونيسم جهاني و اولين رييس «دولت اسراييل» قرار داشت. حزب صهيونيسم عام به همراه «پيشرفت گرايان»، سنت سوم در عرصة سياسي اسراييل را بنا نهادند. صهيونيستهاي عام پيشرفت‌گرايان سياستهايي نزديك به هم داشتند. هر دو از احزاب ميانه،‌ نماينده طبقة متوسط، حامي سرمايه‌گذاري خصوصي، طرفدار حقوق فردي و جدايي دين و دولت بودند و هر دو نيز به غرب و ارزشهاي آن گرايش داشتند. مع هذا تفاوتهايي نيز وجود داشت كه اساساً به تركيب اجتماعي اقتصادي آنها مرتبط مي‌شد.
صهيونيستها عام متشكل از بازرگانان، صنعتگران، كشاورزان و پيشرفت‌گرايان داراي مشاغل آزاد كه عمدتاً در رشته‌هاي حقوق، پزشكي، آموزشي، و رزونامه‌نگاري فعاليت داشتند، بودند. به علاوه، رهبران صهيونيست عام ريشه‌هاي نژادي قومي متفاوتي داشتند و بنابراين صهيونيسم عام نمايندة تركيبي از بورژوازي طبقه متوسط بود كه از مغازه‌دار كوچك تا صاحب شركتهاي بزرگ را در بر مي‌گرفت و پيشرفت‌گرايان سخنگوي افزارمندان و حرفه‌داران محسوب مي‌شدند. پيشرفت‌گرايان كه ريشه در سن آنگلوساكسون دارند، حزب ليبرال چپ با گرايش به دولت رفاهي بودند و صهيونيستهاي عام در جامعة اسراييل به نسبت محافظه كار تلقي مي‌شدند.

(2-4) ـ راست راديكال

ريشه‌هاي فكري «راست راديكال» را مي‌توان در پيش از سالهاي 1948 در تاريخ صهيونيسم جستجو كرد. سنت ملي‌گرايي افراطي «يوري زوي گرينبرگ»،‌ «بريت هابيرويونيم ولهي»، ميراث راديكال ولاديمير ژابوتينسكي و «بتار»، سنت «همگراي درون جنبش كارگري، و «مسيح‌گرايان گسترش طلب»، «راوكوك»،‌ چهار مكتب يا نحله‌اي هستند كه هر يك سهمي در شكل‌گيري راست راديكال اسراييل داشته‌اند.
جنگ شش روزه 1967 و انعقاد پيمان كمپ ديويد 1978 دو عاملي بودند كه عرصه را براي ظهور راست راديكال در قالب جنبشهايي چون «گوش آمونيم» و جنبش «رابي ميركاهان» آماده كرد و در واقع راست‌راديكال از يك شكاف در درون راست ناسيوناليست به عنوان واكنشي به توافقات كمپ ديويد 1978 كه متضمنم اعطاي امتيازات قابل توجه سياسي و سرزميني تلقي مي‌شد و راديكالها با پذيرش آن مخالف بودند، ايجاد گرديد. راست راديكال، يك اردوگاه برآنند كه تنها اسراييليها و صهيونيستها خالص مي‌باشند. آنها جلوه‌هاي بيگانه‌ستيزي بسياري از خود نشان مي‌دهند و اغلب بر تبعيضات نژادي و داروينيسم اجتماعي تأكيد دارند.
راست راديكال بيشترين نفوذ را در فرهنگ و سياست معاصر اسراييل دارد و اين به خاطر نفوذ پيچيدة آن بر احزاب عمدة اسراييل و قاطعيت استثنايي اعضاي آن موقعيت راهبردي حوزة انتخاباتي آن مي‌باشد. از بزرگترين موفقيتهاي راست راديكال، توان آن در نفوذ بر ليكود و حزب ملي مذهبي بوده است به گونه‌اي كه يك چهارم رهبران و اعضاي ليكود، جهان را از منظر اولويتهاي ايدئولوژيك و نمادين راست راديكال مي‌بينند. بارزترين مثال در اين مورد، آريل شارون است. شخصيتي بسيار فره‌مند و با پيرواني زياد، او همچون ايدئولوگهاي راست راديكال فكر مي‌كند و حرف مي‌زند و نفوذ بسياري در شوراهاي حزب ليكود دارد. حزب ملي مذهبي نيز هدف راست راديكال و بويژه عمل‌گرايان جوان و مستعد «گوش آمونيم» بوده‌اند. در واقع بين سالهاي 1986 و 1988، حزب ملي مذهبي ميل به تجديد سازمان ايدئولوژيك كاملي كرد كه كاملاً آن را در آغوش راست راديكال قرار مي‌داد. دو عضو از سه عضو اصلي و برجسته حزب ملي مذهبي در كنست از طريق رهبران راديكال ليكود و حزب ملي مذهبي بر بسياري از فرا ارتدوكسهاي «اگودات اسراييل» و «شاس» و به تبع آن صدها هزار اسراييلي اعمال نفوذ مي‌كنند. تشكيل «جبهه ارض اسراييل» در سال 1989 به نشانة مخالفت با هر گونه مصالحه سرزميني از جمله اهرمهاي پارلماني راست‌راديكال به شمار مي‌رود.
بنابراين راست راديكال اسراييل به عنوان مكتبي نفوذي عمل مي‌كند كه راست اسراييل را به سوي ناسيوناليسم افراطي بيشتر، قانون‌گريزي بيشتر، نظامي‌گرايي بيشتر و مذهبي شدن بيشتر سوق مي‌دهد. قاطعيت زياد، عمل‌گرايي، ايمان زياد به هدف و مهارت در عمل سياسي از جمله مشخصات هستة اصلي راست‌راديكال است كه خود را متعهد به دفاع از «اسراييل بزرگ» مي‌دانند وهدف خود را به طرق مختلف تعقيب مي‌كنند. موقعيت استراتژيك راست‌راديكال در شهرك‌هاي كرانه غربي،‌ مهم‌ترين چيزي است كه در اختيار دارد و مهم‌ترين جلوة الحاق‌گرايي راست‌راديكال مي‌باشد. از جملة احزاب پارلماني راست‌راديكال مي‌توان به تسوميت، كاخ و موليدت اشاره كرد.

تسوميت

در سال 1983 حزب تندروي قومي تسوميت، توسط «رافائل ايتان» تأسيس شد. اين حزب در زمينة سياست و امنيت راست‌گرا و در امور اقتصادي و اجتماعي تمايلات چپ‌گرايانه دارد. پايگاه اجتماعي آن در ميان جوانان، ارتشيان، يهوديان مقيم شهركهاي شمالي و نيز اعضاي كيبوتس‌ها و موشافيم است.
تسوميت نسبت به فلسطينيان مقيم اسراييلي رفتاري كينه‌توزانه دارد و پيروي از آرمانهاي «جنبش سرزمين يكپارچة اسراييل» از مشخصات اين حزب است. تأكيد بر پايتخت بودن قدس و عدم تقسيم آن، رد هر گونه عقب‌نشيني از اراضي اشغالي فلسطين سوريه، افزايش شهرك‌سازي، قلع و قمع انتفاضه، عدم پذيرش ساف و عدم گفتگو با آن، مخالفت با حكومت فلسطيني در غرب رود اردن، مخالفت با هر گونه خود مختاري فلسطينيان، سلطة كامل اسراييل بر امور سياسي، امنيتي و اقتصادي فلسطينيان كرانة غربي و غزه، حل مشكل پناهندگان از طريق اسكان آنها در كشورهاي عربي، رد قطعنامة 194 مربوط به پناهندگان فلسطين (حق بازگشت)، وضع خدمت اجباري سه ساله براي فلسطينيان مقيم اين كشور براي آزمون وفاداري آنان نسبت به رژيم اسراييل و اخراج آن دسته از فلسطينيان كه مخل امنيت رژيم صهيونيستي هستند، از برنامه‌هاي اين حزب در انتخابات سال 1992 بود.

كاخ

حزب افراطي، نژادپرست و فاشيست «كاخ» توسط خاخام ميركاهان در سال 1973 تشكيل شد. كاخ با افكار ديني و با نفرت شديد از اعراب و مبتني بر ايدة فاشيستي و نژادپرستي كه در آمريكا وجود دارد تشكيل شده و براي اولين بار در تاريخ اسراييل شعار طرد فلسطينيان از كلية مناطق اشغالي را به طور آشكار سر داد. كاخ تفاوتي ميان اعراب تابع رژيم اسراييل و اعراب ساكن مناطق اشغالي قايل نيست.

موليدت

موليدت نيز يك حزب راست‌گراي قومي و تندرو است كه توسط «رحبعام زئيفي» در سال 1988 تأسيس شد. اين حزب به كينه‌جويي نسبت به اعراب مشهور است و تنها وجه تمايز و شعال اصلي آن «ترانسفر» (اخراج فلسطينيان كرانة باختري و غزه) مي‌اشد. پايگاه اجتماعي موليدت عمدتاً در بين جوانان،‌نيروهاي ارتش و شهركهاي كرانة باختري و ساير مناطق اشغالي است.

(3 ـ 4) ـ راست‌ملايم

راست ملايم محصول فرايندهاي سياسي و فرهنگي همچون تعامل بين گوش آمونيم و مدارس ديني فراارتدوكس، كاهان گرايي، دانشجويان فراارتدوكس، سياسي شدن «هاباد»، خيزش شاس، و رشد جنبش «تولد دوباره» سفارادي، در دهة اخير مي‌باشد. از اوايل دهة 1980،‌ تعاملي توطئه آميز بين «يشيف»هاي صهيونيست و مذهبي گوش آمونيمو معلمان فراارتدوكس ضد صهيونيست ـ نوآموزان يشيفها براي تدريس حقوق يهود، «حالاخا» وجود داشته است. در حالي كه اقليتي از اين افراد عقايد مذهبي بنيادي خود را تغيير داده‌اند، با اين حال هر دو طرف اشتراكات آشكاري دارند. آنها اعراب و جناح چپ اسراييل را به عنوان دشمن بدخيم خود مي‌شناسند و اين مشابهت، «عمل‌گرايان ارتدوكس» را به سياستهاي راست‌گرايان سوق داده است.
از سال 1977، سالي كه ليكود براي اولين بار به قدرت رسيد،‌ يشيف‌هاي فرا ارتدوكس از خدمت در نيروهاي دفاعي اسراييل، به خاطر اينكه زندگي خود را صرف مطالعه حقوق يهود مي‌كنند، معاف شدند. بخشي از دانشجويان اين يشيف‌ها بعدها جذب خرده فرهنگ «كاهان گرايي» و «خشونت»، تحت عنوان «به نام خدا» و سياستهاي تهاجمي راست راديكال شدند.
«هاباد» نيز بخشي از فراارتدوكسي اسراييل كرانة غربي را اشغال كرد، هابادبر حقانيت و قدسيت سرزمين اسراييل شامل سرزمينهاي اشغالي جديد تأكيد كرده است. اگر چه هاباد سالها به مأموريت بي طرف و آموزشي خود تأكيد مي‌كرد، اما تشديد منازعه ايدئولوژيكي اسراييل بر سر سرزمينهاي اشغالي به تدريج اين جنبش را، با علايم و مباني راست‌گرايانة رو به رشدي، به سياست كشاند. هاباد در رقابتهاي انتخاباتي سال 1996 با گرايشهاي ضد چپ و ضد عرب و با شعار «نتانياهو خوب براي يهوديان» از نتانياهو حمايت كرد.
جنبش سفارادي مذهبي معروف به حزب «شاس»، از هنگام شكل‌گيري در سال 1984، بيشتري تحول را در بين احزاب سياسي اسراييل داشته است. شاس آميزة بي‌نظيري از «تقواي فراارتدوكسي» و «عمل‌گرايي زميني» و اغلب حتي فساد است. پيش از ظهور شاس عمدة آراي سفارادي‌ها به ليكود اختصاص مي‌يافت، اما شاس مدتها اين آرا را از ليكود منحرف مي‌كرد. بعدها به تدريج شاس به سمت راست گرايش يافت. اين گرايش با مواضع ضد كشيشي برخي ليبرال‌هاي اسراييل به ويژه آنهايي كه از حزب چپ‌گرايي «مرتص» بودند، شديد شد. جنبش «تولد دوباره» توسط جنبش «توبه» كه اكنون به شكل يك گرايش فرهنگي مهم در اسراييل رخ نموده است، ايجاد شد. حملات تهاجمي به دادگاه عالي ليبرال اسراييل و طرفداران فلسطينيها، اعم از ساكنان سرزمينهاي اشغالي و هم شهروندان اسراييلي به عنوان بزرگترين دشمنان دولت و ملت، از جمله مشخصه‌هاي اين جنبش است كه به تدريج در بطن راست ملايم وبه تبع آن جريان راست اسراييل قرار گرفته است.
به اين ترتيب و به دليل عوامل گفته شده، راست ملايم در دو دهة اخير رشد كرد. برنامه‌هاي سياسي و قانونگذاري ضد كشيشي حكومت «كارگر ـ مرتص» طي سالهاي 96ـ1992، عاملي براي خودنمايي اين نيروي پنهان شد جدال تندي كه توسط راست راديكال عليه توافقنامه «اسول» آغاز شد، اين وضيعت را تشديد كرد. با انگشت‌گذاري بر «اتحاد نامبارك» بين رابين، پرز و اعراب اسراييل، «شركاي پنهان» «تروريست بزرگ» ياسر عرفات و سازمان آزاديبخش فلسطين، راست راديكال اسراييل توانست راست ملايم رابه نفع سياستهاي خود بسيج كند. عمليات اسلام گرايان «حماس» نيز تأثيري مضاعف داشت و اين اتحاد احساسي را تحكيم كرد و راه را براي پيروزي نتانياهو هموار كرد. اگودات اسراييل، شاس و ديگل هتورا، از احزاب شاخص اين جريان هستند.

اگودات اسراييل

اگودات اسراييل جنبش غير صهيونيست سياسي، مذهبي و ارتدكس است كه در سال 1912 بنيانگذاري شد. اين جنبش كه به موازات جنبش صهيونيست توسعه يافت در اروپا و در اواخر قرن نوزدهم ايجاد شد و سپس يك مركز بزرگ و مستقل در فلسطين بنا گذاشت. اگودات اسراييل به عنوان پاسخي براي رشد روزافزون بديل‌هاي يهودي براي گرايش ارتودكسي، همچون صهيونيسم، روند اصلاحي در اروپاي مركزي و استقلال‌گرايان «بوند» و «شيمون دوبنو» آغاز شد. جنبش آگودات رسماً‌ در سال 1912 در آلمان بنيان گذاشته شد. «اگودات ارض اسراييل» نيز در سال 1919 طراحي و پايه‌گذاري شد كه افراطي‌ترين عناصر ضد صهيونيستي را به نمايش مي‌گذاشت. از ديدگاه اگودات اسراييل، مهاجرت به فلسطين و ايجاد حكومت در آن نقطه، كفر و خروج از دين به شمار مي‌رفت. در مقابل، اين حزب به تورات و شريعت يهودي به عنوان تنها طريق زندگي يهوديان تمسك جسته و نجات «ملت يهود» و بازگشت به سرزمين مقدس را تنها در ظهور «مسيح منتظر» مي‌دانستند، كه طبق مشيت الهي ظهور خواهد كرد و صهيونيسم و تلاشهاي بشري در اين راستا نتيجه‌اي نخواهد داشت.
اما اگودات اسراييل در راستاي دريافت امتيازات و برخي مافيتهاي در جامعة اسراييل مواضع خود را تعديل كرد. امروزه اگودات اسراييل موضع دوگانه‌اي نسبت به اسكان در ارض اسراييل ارائه داده است: از يك سو ايجاد يك دولت غير مذهبي در ارض مقدس، روش صهيونيستي آموزش، ارزشها و نمادهاي آن و زبان عبري را رد مي‌كند؛ و از طرف ديگر و به ويژه بعد از «همه‌سوزي بزرگ»، انديشة محوري بودن اسراييل در زيست يهود و به عنوان مكاني كه مي‌توان در آن و تحت حاكميت تورات يهوديان را دوباره متحد كرد، پذيرفته است.
مواضع سياسي اين حزب را مي‌توان در اين امور خلاصه كرد: برنامة سياسي رسمي و افراطي كه هماهنگي كامل با برنامه‌هاي «هتحيا» و «مفدال» دارد كه از جمله مي‌توان به مخالفت با عقب‌نشيني اراضي حتي از يك وجب از خاك اسراييل و توسعة اسكان و شهرك‌سازي‌ اشاره كرد. تعديل قوانين و انسجام آن با شريعت يهود با يك تفسير ارتدوكسي و تلاش براي كسب اعتبار بيشتر براي مراكز آموزشي و اجتماعي ديني از جمله مواضع اين حزب است كه عمدة طرفداران خود را در بين «حريديم» و اشكنازي‌هاي ساكن قدس دارد.

شاس

(حافظان تورات سفاراديم) قبل از انتخابات سال 1984، توسط يهوديان شرقي در درون اگودات اسراييل و با تشويق خاخام «شاخ»، رهبر معنوي ليتواني و خاخام «عوفاده يوسف» در مخالفت با سلطة اشكنازي‌هاي بر حزب اگودات تأسيس شد. اين حزب افكاري نزديك به اگودات اسراييل دارد و تاكنون توانسته است از طريق مانور در بين دو بلوك اصلي قدرت اسراييل (ليكود و كارگر)، مزاياي بسياري براي طرفداران خود به دست آورد. پايگاه اجتماعي شاس عمدتاً در ميان طوايف يهود شرقي، اعم از مذهبي و غير مذهبي بوده و از اهداف اصلي آن ايجاد جامعه‌اي بر اساس تعاليم يهود و تورات مي‌باشد.

ديگل هتوراه

يك حزب متعصب ديني است كه اكثر اعضاي آن طوايف «ليتواني» و «حريدي» هستند. اين حزب در سال 1988 توسط سران ليتواني با رهنمودهاي خاخام شاخ در اگودات اسراييل تأسيس شد، اما از آن كناره گرفت. ديگل هتوراه در انتخابات 1992 با اگودات اسراييل در تشكل «يهودوت هتوراه» متحد شد و پس از انتخابات، دو حزب بار ديگر در هم ادغام شدند. ديگل هتوراه نسبت به اگودات اسراييل داراي اعتدال بيشتري، به ويژه نسبت به مسائل مربوط به مناطق اشغالي و قضية فلسطين مي‌باشد. اين حزب موافق عقب‌نشيني از مناطق اشغالي است و با تشكيل دولت فلسطيني خالي از سلاح نيز مخالفتي ندارد.

(4ـ4) ـ ليكود

حزب ليكود در سال 1973 با هدف ايجاد يك تشكل پارلماني با جهت‌گيري راست‌گرايانه در قبال حزب كارگر و دستيابي به حكومت، توسط آريل شارون بنيانگذاري شد. ليكود توانست در انتخابات 1977 پيروز شود و قدرت سياسي را در اسراييل در اختيار بگيرد. اين حزب از طريق ائتلاف با احزاب ديني و راست‌گرا، قدرت را تا سال 1984 در اختيار داشت و پس از آن نيز تا انتخابات سال 1992 كه در آن حزب به كارگر به پيروزي رسيد در تشكيل «دولت وحدت ملي» با كارگر شريك بود. اما در انتخابات 1996 به رهبري بنيامين نتانياهو قدرت را در اختيار گرفت و از سال 1999 كه انتخابات زودرس موجبات شكست نتانياهو را در قبال «ايهود باراك» فراهم كرد، قدرت را در اختيار داشت. حزب ليكود در ابتدا با ادغام دو حزب حيروت و ليبرال، دو حزب كوچك و چند مجموعه كارگري كه به جنبش سرزمين يكپارچة اسراييل منسوب بودند، پديد آمد و در سال 1996 توانست سه جريان راست ناسيوناليست، راست راديكال و راست ملايم متشكل از احزابي چون حروت، ليبرال، تسوميت، هتحيا، موليدت، كاخ، آگودات اسراييل، شاس و ديگل هتوراه را گرد هم آورد و در انتخابات پيروزي بنيامين نتانياهو را ميسر كند.
برنامة انتخاباتي ليكود در سال 1996 با انتخابات سال 1992 تفاوت چنداني نداشت. برنامه‌هاي اين حزب در اين سال عبارت بود از: حقوق ملت يهود در سرزمين اسراييلي ازلي و خدشه‌ناپذير است، خواستار تحقق امنت و صلح براي يهوديان اسراييل است، اسراييل حق مطالبة تمامي زمينهاي كرانة باختري و نوار غزه را دارد، حفظ پيمان كمپ ديويد، عدم تشكيل دولت مستقل فلسطيني، بدين معني كه تشكيلات خودگردان به مفهوم دولت نيست و داراي تماميت اراضي نبوده و حق تعيين سرنوشت ندارد، از سرگيري مذاكرات در مورد اعطاي خودمختاري به اعراب و كرانة باختري و نوار غزه، اسراييل داراي مطامع منطقه‌اي در لبنان نيست، حفظ نوار امنيتي براي امنيت الخليل، قدس پايتخت اسراييل بوده و قابل تجزيه نيست، سيطرة اسراييل طبق مصوبة پارلمان دهم بر جولان، و آغاز شهرك‌سازي در كلية سرزمينهاي رژيم صهيونيستي.
ليكود، رهبري احزاب براست‌گراي اسراييل را بر عهده دارد و مظهر جريان راست اسراييل مي‌باشد. در گروههاي پارلماني، گروه‌بندي ليكودنيز در ميان احزاب متشكل در آن سهيم شده و هر كابينة دولت ليكود نيز با شركت رهبران يا نمايندگان هر يك از احزاب تشكيل مي‌شود. به اين ترتيب هر يك از احزاب شركت كننده در راستاي اعمال سياستهاي حزبي و جهت‌دهي به سياستهاي دولت در آن فعال و تأثير گذار مي‌باشند.

5 ـ اشتراكات و اختلافات ليكود و كارگر

در بررسي كلي اصول و مباني ايدئولوژيك و نحوة عملكرد دو حزب ليكود و كارگر مي‌توان نتيجه گرفت كه دو جناح در اصول و همچنين اهداف استراتژيك مشترك بوده و تنها در رويه و ابزار مورد استفاده كم و بيش تفاوتها و اختلافاتي با يكديگر دارند. ابتدا برخي از اصول اساسي و اهداف راهبردي سياست خارجي دو حزب و سپس برخي تفاوتهاي بين دو حزب را مطرح مي‌كنيم.

(1ـ5)ـ اهداف راهبردي و اصول مشترك

1ـ‌ نگرش بدبينانه به محيط خارج و نظام بين‌الملل؛
2ـ صهيونيسم و التزام عملي به آن؛
3ـ استناد به حقوق توراتي در مورد حق يهود بر سرزمين اسراييل؛
4ـ نژادپرستي يهودي؛
5ـ تلاش براي حفظ و تكامل يكپارچگي، استقلال و امنيت اسراييل؛
6ـ فراخواني و جذب يهوديان سراسر عالم؛
7 ـ جلب حمايت و مساعدت كشورهاي بزرگ بيگانه به ويژه ايالات متحده؛
8 ـ توسعه روابط با كشورهاي جهان و به ويژه تلاش براي همگوني و خروج از انزوا در خاورميانه؛
9ـ «امتناع‌گرايي» در قبال روند صلح به دلايل صهيونيستي و امنيتي؛
10ـ تلاش براي استقرار «يك صلح اسراييلي» با اعراب؛
11ـ حفظ قدس به عنوان پايتخت اسراييل؛
12 ـ ممانعت از تشكيل يك كشور مستقل فلسطيني و تلقي اردن و فلسطين به عنوان كشوري واحد؛
13ـ تلاش براي حفظ و كنترل سرزمينهاي اشغالي با اهدافي توسعه‌طلبانه و امنيتي؛
14ـ حفظ و گسترش شهركهاي يهودي‌نشين در سرزمينهاي اشغالي به دلايل نفوذي،‌ امنيتي و گسترش‌طلبانه؛
15ـ استراتژي دفاعي مبتني بر حفظ تفوق و برتري قطعي نظامي.
دو جريان سياسي اصلي اسراييل در مورد اصول اساسي و اهداف استراتژيك مزبور همداستان هستند. آنچه باقي مي‌ماند، برخي مسائل شكلي و روشي و ابزاري است كه در راستاي وصول به اهداف و آرمانهاي مورد نظر به كار گرفته مي‌شود. صهيونيسم اساسي است كه همة احزاب و جريانهاي سياسي اسراييل بر مبناي آن شكل گرفته و تداوم يافته‌اند. اهداف و راهبردهاي صهيونيستي در كنار ويژگيهاي خاص جامعة اسراييل و همچنين نحوة تكوين و شرايط منطقه‌اي، سياستگذاران اسراييل اعم از راست يا چپ را در شرايط و موقعيتهاي مشابه تصميم‌گيري و اقدام قرار مي‌دهد به گونه‌اي كه اغلب حتي تفاوت چنداني در راهبردهاي اقدام دو جناح مشاهده نمي‌شود و سطح تفاوتها و اختلافات به مسائل تاكتيكي و تكنيكي تنزل مي‌كند. اين همسويي به ويژه در مسائل مربوط به سياست خارجي بيشتر از مسائل داخلي خود را نشان مي‌دهد. تفاوتها و اختلافات مورد نظر نيز عمدتاً‌ ناشي از برخي نگرش‌هاي متمايز به محيط پيراموني است كه بازتاب آن در جهت‌گيري‌هاي سياست خارجي و ترتيب شئون امنيتي و نظامي خاصي متبلور شده است.
ادامه دارد ......
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : abolabasi




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط