جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل (2)
4. جريان راست
(1ـ4) ـ جنبش تجديد نظرطلبان صهيونيست (راست ناسيوناليست)
در چنين شرايطي، نارضاياتي نسبت به سياست صهيونيسم رسمي گسترش يافت. رهبران صهيونيسم به سستي و عدم ابتكار متهم شدند، و وايزمن شخصاً مسئول عقبنشينيها شناخته شد و مورد اتهام ناتواني در تصميمگيري، اتكاي مفرط به بريتانيا، اتخاذ يك صهيونيسم مينياتوري جديد، و خيانت در ميراث هرتزل قرار گرفت. لهستان، جايي كه يهوديان در آن بحرانيترين وضعيت را داشتند، عرصة زايش جنبش و مشرب تجديد نظر طلبي صهيونيستي گرديد و به سرعت به كشورهاي ديگر گسترش يافت. رهبري اين جنبش را «ولاديميريوگني ژابوتينسكي» به عهده داشت.
ولاديمير يوگني ژابوتينسكي متولد 1880 اودسا، جنبش و سازماني را بنا نهاد كه قصد آن داشت تا تحت عنوان «تجديد نظر طلبان صهيونيستي» منجي صهيونيسم رو به زوال حييم وايزمن باشد. زيرا ادامة حيات صهيونيسم منوط به ظهور انواع گروههاي تروريست و نژادپرست بود كه بنيانگذار همة آنها را بايد سازمان تجديد نظرطلبان صهيونيست دانست. اين سازمان با هدف اجراي «مت آهنين»، در راه نيل به مقصود باني گروههاي تروريستي مثل «هاگانا»، «اشترن»، «ايرگون» و «بتار» محسوب ميشود. مناخيم بگين و اسحاق شامير نيز از آموختهها و پرورشيافتههاي اين مكتب هستند كه نقش بسزايي در تحكيم پايههاي سياست مشت آهنين داشتهاند. بعدها در سال 1948، مناخيم بگين به همراه گروهي از جنگويان ايرگون، حزب «حروت» را بنيان نهاد كه پيرو عقايد اصلاح طلبان و يك حزب راستگراي افراطي ميباشد. حروت يكي از احزاب اصلي و محوري گروهبندي ليكود بوده است.
تجديد نظرطلبان به رهبري ژابوتينسكي اصولي براي جنبش صهيونيسم ارائه دادند كه به عنوان بخش عمدهاي از مبناي تفكر راست در اسراييل ماندگار بوده است:
1. خارج نساختن شرق اردناز محدوده سرزمين قومي فلسطينيان. شرق اردن بايد جزيي از دولت يهود باشد و بريتانيا به تعهدات خود مبني بر تشكيل دولت يهودي در دو طرف رود اردن توجه داشته باشد؛
1. برخورد شديد با اعراب و پاسخ شديد به تظاهرات و فعاليتهاي مخالف آنها در اعتراض به طرح صهيونيستي و اعلام اين مطلب كه آنها جايي در دولت يهود ندارند؛
2. عدم ايجاد قيد و بندهايي در خصوص مهاجرت به هر شكلي كه باشد؛
3. اعتراض به سياست خريد زمين و تقاضاي مصادره تمامي اراضي غير مزروعي فلسطينيان و تشكيل ذخيرهاي از اراضي و قرار دادن آن تحت اختيار جنبش صهيونيستي؛
4. اعتراض به اصل تملك كلي صهيونيستها نسبت به اراضي و تقاضاي ايجاد مالكيتهاي كوچك؛
5. جلوگيري از گسترش اتحاديههاي كارگري و رشد اقتصادي آن.
حروت
حروت نگرش آشكار ناسيوناليسم يهودي دارد، عمدتاً بر خشونت تكيه دارد تا فرايندهاي دموكراتيك، سرسختي در دستيابي به ادعاي تاريخي «ارض اسراييل» دارد و شارح برتو «الحاق گرايي» يهود بوده است. نگرش جهاني حروت تحت الشعاع علايق آن به اسراييل و خاور نزديك است. «ياكف مريدور»، مرد دوم اتسل و رهبر ارشد پارلماني اين حزب، ديدگاههاي اين حزب را به روشني بيان كرده است: «دولت فعلي اسراييل تنها بخشي از سرزمين تاريخي اسراييل را به گونهاي كه در كتاب مقدس آمده و به طور وسيع سرزمين تحت قيمومت كه هر دو سوي رود اردن را شامل ميشود، در اختيار دارد. بنابراين، هدف اوليه سياست خارجي ايجاد دوبارة اسراييل با آزادي دو طرف رود اردن ميباشد و تا وقتي اين سياست اجرا نشود، اسراييل هرگز روي خوش نخواهد ديد.»
در راستاي رسيدن به اين هدف، مريدور «تعقيب داغ» را پيشنهاد ميكرد كه بنابر آن در صورت هجوم «غارتگران» به مرزها، بايد آنها را تا داخل مرزهاي خودشان تعقيب كرد و هرگز بازنگشت. در مورد مسائل جهاني، حروت به يك نگرش واقعگرايانه اولويت ميدهد. از نظر مريدور «مسئله تعهد يا عدم تعهد براي اسراييل كه نقش و نفوذي در منازعات جهاني ندارد، اهميتي ندارد و در موضوعات مختلف اسراييل بايد بر اساس منافع ملي خود عمل كند.»
از نظر حروت، تشكيل يك دولت كوچك دو مليتي، يهودي ـ عربي، اهانت و خواري براي صهيونيستهاست، اما در صورت وقوع چنين امري، اعراب ساكن بايد به عنوان شهروندان اسراييل قلمداد شوند. علاوه بر اين، «وحدت اسراييل در مرزهاي تاريخي خود كه شامل شرق رود اردن ميگردد، سياست نظامي ضد كشورهاي عربي براي آرام كردن مرزها و جلوگيري از اقدامات فداييان فلسطيني، اقتصاد متكي بر تلاش فردي و رقابت آزاد، تبديل اقتصاد دولت هستادروت و خصوصي به اقتصاد ملي، جدايي هستادروت از اتحاديههاي كارگري و انتقال مالكيت طرحهاي آن به جمعيتهاي تعاوني و تأكيد بر ارزشهاي ديني يهودي، از جمله برنامههاي اعلام شدة حزب حروت ميباشد.
حزب حروت در سال 1966 تجزيه شد و تعدادي از اعضاي آن تحت عنوان حزب «مركز آزادي» منشعب شدند. حروت با همكاري حزب آزادگان گروهبندي «غال» را تشكيل داد كه بعدها محور گروهبندي ليكود گرديد.
صهيونيستهاي عام، طرفداران طبيعي سياست خارجي غربگرايي بودند. آنها طرفدار اتحاد با ايالات متحده (در اوايل دهه پنجاه) بوده و ادعاي آن را داشتند كه اسراييل بخشي از جهان آزاد است. در سطح منطقهاي، صهيونيستهاي عام به ماپاي نزديكتر و معتقد بود كه حضور اسراييل در خاورميانه بر حق است. پرداختن به مسئله آوارگان عرب در حوزه وظيفه جهان عرب است و در عين حال اسراييل بايد به دنبال وصول به راه حل صلح با همسايگان خود باشد. به هر ترتيب، صهيونيستهاي عام و پشرفت گرايان در سال 1961 در هم ادغام شدند و حزب واحدي به نام «ليبرال» را تشكيل دادند. در سال 1956 پيشرفتگرايان تحت عنوان «آزاديخواهان مستقل» از حزب ليبرال جدا شدند. حزب ليبرال در همين سال به يك ائتلاف پارلماني با حزب «حروت» وارد شد و گروهبندي «غال» را تشكيل داد. در سال 1973 و با پيوستن احزاب جديد از جمله «جنبش زمين» به «غال» حزب ليكود تشكيل شد.
ليبرال
صهيونيستها عام متشكل از بازرگانان، صنعتگران، كشاورزان و پيشرفتگرايان داراي مشاغل آزاد كه عمدتاً در رشتههاي حقوق، پزشكي، آموزشي، و رزونامهنگاري فعاليت داشتند، بودند. به علاوه، رهبران صهيونيست عام ريشههاي نژادي قومي متفاوتي داشتند و بنابراين صهيونيسم عام نمايندة تركيبي از بورژوازي طبقه متوسط بود كه از مغازهدار كوچك تا صاحب شركتهاي بزرگ را در بر ميگرفت و پيشرفتگرايان سخنگوي افزارمندان و حرفهداران محسوب ميشدند. پيشرفتگرايان كه ريشه در سن آنگلوساكسون دارند، حزب ليبرال چپ با گرايش به دولت رفاهي بودند و صهيونيستهاي عام در جامعة اسراييل به نسبت محافظه كار تلقي ميشدند.
(2-4) ـ راست راديكال
جنگ شش روزه 1967 و انعقاد پيمان كمپ ديويد 1978 دو عاملي بودند كه عرصه را براي ظهور راست راديكال در قالب جنبشهايي چون «گوش آمونيم» و جنبش «رابي ميركاهان» آماده كرد و در واقع راستراديكال از يك شكاف در درون راست ناسيوناليست به عنوان واكنشي به توافقات كمپ ديويد 1978 كه متضمنم اعطاي امتيازات قابل توجه سياسي و سرزميني تلقي ميشد و راديكالها با پذيرش آن مخالف بودند، ايجاد گرديد. راست راديكال، يك اردوگاه برآنند كه تنها اسراييليها و صهيونيستها خالص ميباشند. آنها جلوههاي بيگانهستيزي بسياري از خود نشان ميدهند و اغلب بر تبعيضات نژادي و داروينيسم اجتماعي تأكيد دارند.
راست راديكال بيشترين نفوذ را در فرهنگ و سياست معاصر اسراييل دارد و اين به خاطر نفوذ پيچيدة آن بر احزاب عمدة اسراييل و قاطعيت استثنايي اعضاي آن موقعيت راهبردي حوزة انتخاباتي آن ميباشد. از بزرگترين موفقيتهاي راست راديكال، توان آن در نفوذ بر ليكود و حزب ملي مذهبي بوده است به گونهاي كه يك چهارم رهبران و اعضاي ليكود، جهان را از منظر اولويتهاي ايدئولوژيك و نمادين راست راديكال ميبينند. بارزترين مثال در اين مورد، آريل شارون است. شخصيتي بسيار فرهمند و با پيرواني زياد، او همچون ايدئولوگهاي راست راديكال فكر ميكند و حرف ميزند و نفوذ بسياري در شوراهاي حزب ليكود دارد. حزب ملي مذهبي نيز هدف راست راديكال و بويژه عملگرايان جوان و مستعد «گوش آمونيم» بودهاند. در واقع بين سالهاي 1986 و 1988، حزب ملي مذهبي ميل به تجديد سازمان ايدئولوژيك كاملي كرد كه كاملاً آن را در آغوش راست راديكال قرار ميداد. دو عضو از سه عضو اصلي و برجسته حزب ملي مذهبي در كنست از طريق رهبران راديكال ليكود و حزب ملي مذهبي بر بسياري از فرا ارتدوكسهاي «اگودات اسراييل» و «شاس» و به تبع آن صدها هزار اسراييلي اعمال نفوذ ميكنند. تشكيل «جبهه ارض اسراييل» در سال 1989 به نشانة مخالفت با هر گونه مصالحه سرزميني از جمله اهرمهاي پارلماني راستراديكال به شمار ميرود.
بنابراين راست راديكال اسراييل به عنوان مكتبي نفوذي عمل ميكند كه راست اسراييل را به سوي ناسيوناليسم افراطي بيشتر، قانونگريزي بيشتر، نظاميگرايي بيشتر و مذهبي شدن بيشتر سوق ميدهد. قاطعيت زياد، عملگرايي، ايمان زياد به هدف و مهارت در عمل سياسي از جمله مشخصات هستة اصلي راستراديكال است كه خود را متعهد به دفاع از «اسراييل بزرگ» ميدانند وهدف خود را به طرق مختلف تعقيب ميكنند. موقعيت استراتژيك راستراديكال در شهركهاي كرانه غربي، مهمترين چيزي است كه در اختيار دارد و مهمترين جلوة الحاقگرايي راستراديكال ميباشد. از جملة احزاب پارلماني راستراديكال ميتوان به تسوميت، كاخ و موليدت اشاره كرد.
تسوميت
تسوميت نسبت به فلسطينيان مقيم اسراييلي رفتاري كينهتوزانه دارد و پيروي از آرمانهاي «جنبش سرزمين يكپارچة اسراييل» از مشخصات اين حزب است. تأكيد بر پايتخت بودن قدس و عدم تقسيم آن، رد هر گونه عقبنشيني از اراضي اشغالي فلسطين سوريه، افزايش شهركسازي، قلع و قمع انتفاضه، عدم پذيرش ساف و عدم گفتگو با آن، مخالفت با حكومت فلسطيني در غرب رود اردن، مخالفت با هر گونه خود مختاري فلسطينيان، سلطة كامل اسراييل بر امور سياسي، امنيتي و اقتصادي فلسطينيان كرانة غربي و غزه، حل مشكل پناهندگان از طريق اسكان آنها در كشورهاي عربي، رد قطعنامة 194 مربوط به پناهندگان فلسطين (حق بازگشت)، وضع خدمت اجباري سه ساله براي فلسطينيان مقيم اين كشور براي آزمون وفاداري آنان نسبت به رژيم اسراييل و اخراج آن دسته از فلسطينيان كه مخل امنيت رژيم صهيونيستي هستند، از برنامههاي اين حزب در انتخابات سال 1992 بود.
كاخ
موليدت
(3 ـ 4) ـ راستملايم
از سال 1977، سالي كه ليكود براي اولين بار به قدرت رسيد، يشيفهاي فرا ارتدوكس از خدمت در نيروهاي دفاعي اسراييل، به خاطر اينكه زندگي خود را صرف مطالعه حقوق يهود ميكنند، معاف شدند. بخشي از دانشجويان اين يشيفها بعدها جذب خرده فرهنگ «كاهان گرايي» و «خشونت»، تحت عنوان «به نام خدا» و سياستهاي تهاجمي راست راديكال شدند.
«هاباد» نيز بخشي از فراارتدوكسي اسراييل كرانة غربي را اشغال كرد، هابادبر حقانيت و قدسيت سرزمين اسراييل شامل سرزمينهاي اشغالي جديد تأكيد كرده است. اگر چه هاباد سالها به مأموريت بي طرف و آموزشي خود تأكيد ميكرد، اما تشديد منازعه ايدئولوژيكي اسراييل بر سر سرزمينهاي اشغالي به تدريج اين جنبش را، با علايم و مباني راستگرايانة رو به رشدي، به سياست كشاند. هاباد در رقابتهاي انتخاباتي سال 1996 با گرايشهاي ضد چپ و ضد عرب و با شعار «نتانياهو خوب براي يهوديان» از نتانياهو حمايت كرد.
جنبش سفارادي مذهبي معروف به حزب «شاس»، از هنگام شكلگيري در سال 1984، بيشتري تحول را در بين احزاب سياسي اسراييل داشته است. شاس آميزة بينظيري از «تقواي فراارتدوكسي» و «عملگرايي زميني» و اغلب حتي فساد است. پيش از ظهور شاس عمدة آراي سفاراديها به ليكود اختصاص مييافت، اما شاس مدتها اين آرا را از ليكود منحرف ميكرد. بعدها به تدريج شاس به سمت راست گرايش يافت. اين گرايش با مواضع ضد كشيشي برخي ليبرالهاي اسراييل به ويژه آنهايي كه از حزب چپگرايي «مرتص» بودند، شديد شد. جنبش «تولد دوباره» توسط جنبش «توبه» كه اكنون به شكل يك گرايش فرهنگي مهم در اسراييل رخ نموده است، ايجاد شد. حملات تهاجمي به دادگاه عالي ليبرال اسراييل و طرفداران فلسطينيها، اعم از ساكنان سرزمينهاي اشغالي و هم شهروندان اسراييلي به عنوان بزرگترين دشمنان دولت و ملت، از جمله مشخصههاي اين جنبش است كه به تدريج در بطن راست ملايم وبه تبع آن جريان راست اسراييل قرار گرفته است.
به اين ترتيب و به دليل عوامل گفته شده، راست ملايم در دو دهة اخير رشد كرد. برنامههاي سياسي و قانونگذاري ضد كشيشي حكومت «كارگر ـ مرتص» طي سالهاي 96ـ1992، عاملي براي خودنمايي اين نيروي پنهان شد جدال تندي كه توسط راست راديكال عليه توافقنامه «اسول» آغاز شد، اين وضيعت را تشديد كرد. با انگشتگذاري بر «اتحاد نامبارك» بين رابين، پرز و اعراب اسراييل، «شركاي پنهان» «تروريست بزرگ» ياسر عرفات و سازمان آزاديبخش فلسطين، راست راديكال اسراييل توانست راست ملايم رابه نفع سياستهاي خود بسيج كند. عمليات اسلام گرايان «حماس» نيز تأثيري مضاعف داشت و اين اتحاد احساسي را تحكيم كرد و راه را براي پيروزي نتانياهو هموار كرد. اگودات اسراييل، شاس و ديگل هتورا، از احزاب شاخص اين جريان هستند.
اگودات اسراييل
اما اگودات اسراييل در راستاي دريافت امتيازات و برخي مافيتهاي در جامعة اسراييل مواضع خود را تعديل كرد. امروزه اگودات اسراييل موضع دوگانهاي نسبت به اسكان در ارض اسراييل ارائه داده است: از يك سو ايجاد يك دولت غير مذهبي در ارض مقدس، روش صهيونيستي آموزش، ارزشها و نمادهاي آن و زبان عبري را رد ميكند؛ و از طرف ديگر و به ويژه بعد از «همهسوزي بزرگ»، انديشة محوري بودن اسراييل در زيست يهود و به عنوان مكاني كه ميتوان در آن و تحت حاكميت تورات يهوديان را دوباره متحد كرد، پذيرفته است.
مواضع سياسي اين حزب را ميتوان در اين امور خلاصه كرد: برنامة سياسي رسمي و افراطي كه هماهنگي كامل با برنامههاي «هتحيا» و «مفدال» دارد كه از جمله ميتوان به مخالفت با عقبنشيني اراضي حتي از يك وجب از خاك اسراييل و توسعة اسكان و شهركسازي اشاره كرد. تعديل قوانين و انسجام آن با شريعت يهود با يك تفسير ارتدوكسي و تلاش براي كسب اعتبار بيشتر براي مراكز آموزشي و اجتماعي ديني از جمله مواضع اين حزب است كه عمدة طرفداران خود را در بين «حريديم» و اشكنازيهاي ساكن قدس دارد.
شاس
ديگل هتوراه
(4ـ4) ـ ليكود
برنامة انتخاباتي ليكود در سال 1996 با انتخابات سال 1992 تفاوت چنداني نداشت. برنامههاي اين حزب در اين سال عبارت بود از: حقوق ملت يهود در سرزمين اسراييلي ازلي و خدشهناپذير است، خواستار تحقق امنت و صلح براي يهوديان اسراييل است، اسراييل حق مطالبة تمامي زمينهاي كرانة باختري و نوار غزه را دارد، حفظ پيمان كمپ ديويد، عدم تشكيل دولت مستقل فلسطيني، بدين معني كه تشكيلات خودگردان به مفهوم دولت نيست و داراي تماميت اراضي نبوده و حق تعيين سرنوشت ندارد، از سرگيري مذاكرات در مورد اعطاي خودمختاري به اعراب و كرانة باختري و نوار غزه، اسراييل داراي مطامع منطقهاي در لبنان نيست، حفظ نوار امنيتي براي امنيت الخليل، قدس پايتخت اسراييل بوده و قابل تجزيه نيست، سيطرة اسراييل طبق مصوبة پارلمان دهم بر جولان، و آغاز شهركسازي در كلية سرزمينهاي رژيم صهيونيستي.
ليكود، رهبري احزاب براستگراي اسراييل را بر عهده دارد و مظهر جريان راست اسراييل ميباشد. در گروههاي پارلماني، گروهبندي ليكودنيز در ميان احزاب متشكل در آن سهيم شده و هر كابينة دولت ليكود نيز با شركت رهبران يا نمايندگان هر يك از احزاب تشكيل ميشود. به اين ترتيب هر يك از احزاب شركت كننده در راستاي اعمال سياستهاي حزبي و جهتدهي به سياستهاي دولت در آن فعال و تأثير گذار ميباشند.
5 ـ اشتراكات و اختلافات ليكود و كارگر
(1ـ5)ـ اهداف راهبردي و اصول مشترك
2ـ صهيونيسم و التزام عملي به آن؛
3ـ استناد به حقوق توراتي در مورد حق يهود بر سرزمين اسراييل؛
4ـ نژادپرستي يهودي؛
5ـ تلاش براي حفظ و تكامل يكپارچگي، استقلال و امنيت اسراييل؛
6ـ فراخواني و جذب يهوديان سراسر عالم؛
7 ـ جلب حمايت و مساعدت كشورهاي بزرگ بيگانه به ويژه ايالات متحده؛
8 ـ توسعه روابط با كشورهاي جهان و به ويژه تلاش براي همگوني و خروج از انزوا در خاورميانه؛
9ـ «امتناعگرايي» در قبال روند صلح به دلايل صهيونيستي و امنيتي؛
10ـ تلاش براي استقرار «يك صلح اسراييلي» با اعراب؛
11ـ حفظ قدس به عنوان پايتخت اسراييل؛
12 ـ ممانعت از تشكيل يك كشور مستقل فلسطيني و تلقي اردن و فلسطين به عنوان كشوري واحد؛
13ـ تلاش براي حفظ و كنترل سرزمينهاي اشغالي با اهدافي توسعهطلبانه و امنيتي؛
14ـ حفظ و گسترش شهركهاي يهودينشين در سرزمينهاي اشغالي به دلايل نفوذي، امنيتي و گسترشطلبانه؛
15ـ استراتژي دفاعي مبتني بر حفظ تفوق و برتري قطعي نظامي.
دو جريان سياسي اصلي اسراييل در مورد اصول اساسي و اهداف استراتژيك مزبور همداستان هستند. آنچه باقي ميماند، برخي مسائل شكلي و روشي و ابزاري است كه در راستاي وصول به اهداف و آرمانهاي مورد نظر به كار گرفته ميشود. صهيونيسم اساسي است كه همة احزاب و جريانهاي سياسي اسراييل بر مبناي آن شكل گرفته و تداوم يافتهاند. اهداف و راهبردهاي صهيونيستي در كنار ويژگيهاي خاص جامعة اسراييل و همچنين نحوة تكوين و شرايط منطقهاي، سياستگذاران اسراييل اعم از راست يا چپ را در شرايط و موقعيتهاي مشابه تصميمگيري و اقدام قرار ميدهد به گونهاي كه اغلب حتي تفاوت چنداني در راهبردهاي اقدام دو جناح مشاهده نميشود و سطح تفاوتها و اختلافات به مسائل تاكتيكي و تكنيكي تنزل ميكند. اين همسويي به ويژه در مسائل مربوط به سياست خارجي بيشتر از مسائل داخلي خود را نشان ميدهد. تفاوتها و اختلافات مورد نظر نيز عمدتاً ناشي از برخي نگرشهاي متمايز به محيط پيراموني است كه بازتاب آن در جهتگيريهاي سياست خارجي و ترتيب شئون امنيتي و نظامي خاصي متبلور شده است.
ادامه دارد ......
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : abolabasi
/خ