هراس از جنگ اتمي

اين روزها به روي پرده آمدن داستان هاي مصور ،از مدهاي رايج هاليوود به شمار مي رود . اگر در دهه ها ي گذشته تنها سوپر من و بتمن يکه تازان سينماي داستان مصور بودند ، حال رقيبان جديدي پيدا کرده اند و روز به روز به تعداد آن ها افزوده مي شود. نگهبانان تا چند سال پيش تصور ساخت آن در سينما غيرممکن به نظر مي رسيد و رفتن به سوي اين پروژه کمي ريسک پذيري لازم داشت که بالاخره زاک اسنايدر خطر اين ريسک را پس از 300 پذيرفت و تصميم به ساخت آن گرفت . البته او
سه‌شنبه، 17 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هراس از جنگ اتمي
هراس از جنگ اتمي
هراس از جنگ اتمي

ترجمه :هيلدا نکومند




جلوه هاي بصري « نگهبانان » (Watchmen)
ساخته زاک اسنايدر
اين روزها به روي پرده آمدن داستان هاي مصور ،از مدهاي رايج هاليوود به شمار مي رود . اگر در دهه ها ي گذشته تنها سوپر من و بتمن يکه تازان سينماي داستان مصور بودند ، حال رقيبان جديدي پيدا کرده اند و روز به روز به تعداد آن ها افزوده مي شود. نگهبانان تا چند سال پيش تصور ساخت آن در سينما غيرممکن به نظر مي رسيد و رفتن به سوي اين پروژه کمي ريسک پذيري لازم داشت که بالاخره زاک اسنايدر خطر اين ريسک را پس از 300 پذيرفت و تصميم به ساخت آن گرفت . البته او براي ساخت نگهبانان ايده هاي مخصوص به خود را داشت ، ايده هايي چون افزودن لايه هايي جديد از فرهنگ مردمي روزگار داستان به بدنه اصلي قصه .
داستان نگهبانان در سال هاي اوج جنگ سرد و رياست جمهوري نيکسن مي گذرد ، زماني که مردم در وحشت و هراس جنگ اتمي به سر مي بردند و هر لحظه در انتظار رستاخيزبودند. پس از آن يک آبرقهرمان سابق به قتل مي رسد ،گروهي آبر قهرمان قديمي مجدد دور هم جمع مي شوند تا عدالت را جست و جو واز بروز يک فاجعه اتمي جلوگيري کنند . دکتر منهتن ،رورشاخ ، شبح ابريشمي 2 ، جغد شبانگاهي 2 ، کمدين ،ازيمنديز اعضاي اين گروه آبر قهرمانان را تشکيل مي دهند .
گروه توليدي نگهبانان کامل و حرفه اي بود ، الکس مک دوال ( باشگاه مشت زني ، چارلي وکارخانه شکلات سازي ) طراح صحنه گروه بود و جان دي . جي دسژاردين که در کارنامه خود فيلم هاي چهار شگفت انگيز ، مردان ايکس ، ماتريکس و بارگذاري مجدد را دارد و توانايي اش در به تصوير کشيدن داستان مصور به اثبات رسيده بود به عنوان سرپرست جلوه هاي تصويري فيلم برگزيده شد . دسژاردين ساخت1100 نماي جلوه هاي تصوير ديجيتالي (vfx) را بين شرکت هاي سوني پيگچر ايميج ورکز ، ام . پي.سي ونکوور ، سان رايز پيکچرز ، سي . آي . اس و Inetellgent Creatures تقسيم کرد . ماکداول و دسژاردين با توجه برآورد و دورنمايي که از جلوه ها داشتند براي شرکت ها پروژه را تشريح کردند . ماکداول دراين باره مي گويد : «نگهبانان ، فيلم جزئيات و ريزه کاري ها بود . اولين قدم ،يافتن روشي بود براي تبديل داستان مصور به فيلم واين سخت بود؛ چرا که تصاوير داستان در ذهن مخاطبان نقش بسته بود و ما بايد به آن ها جان مي بخشيديم .
دراين مسير اطلاعات زيادي را به دست آورديم که در طراحي ما بسيار موثر بود اما همين اطلاعات و ايده ها در اجرا دست و پاي ما را مي بست وما را محدودتر مي ساخت . طراحي اين فيلم در واقع طراحي سنتي بود براي يک فيلم از نوع ابر قهرمان ها ، اما اين فيلم آبر قهرمانانه پر از چالش بود . ريزه کاري هاي موجود درتصاوير ؛ پيچيدگي هاي کار را دو چندان مي ساخت . من پيش از اين چيزي نزديک به دويست فيلم کار کرده بودم ؛ اما هيچ کدام چنين پيچيدگي نداشتند . براي هرچه بهتر به تصوير کشيدن اين داستان نصيحت هميشگي تيم برتن را گوش داديم « هرچيزي که مي تواني بدون گرافيک کامپيوتري بسازي را بسازو ادامه بده تا جايي که واقعا به گرافيک کامپيوتري نياز پيدا کني . » فيلم در واقع نسل بعدي 300 بود. زاک براي ساخت محيط و فضاي آن فيلم از پرده سبز استفاده کرده بود چرا که ساخت آن محيط به خوبي در نمي آمد . بعد از گفت وگوهاي اوليه که با زاک داشتيم . تصميم گرفتيم تا مقداري از واقعيت بي رحم به داستان اضافه کنيم . دليلي نداشت تا فضا و محيط فيلم کاملا شبيه به داستان مصور باشد ؛ مي شد به دنياي کثيف امروزين بيشتر شبيه باشد تابه فضاي داستان .براي باورپذيري ابر قهرمانان به تماشاگر . او بايد رگه هايي از زندگي واقعي را در فيلم مي يافت . بنابراين اسنايدر و گروهش تصميم گرفتند تا چهره اي واقعگرايانه از نيويورک نشان دهند . مانند نيويورک راننده تاکسي اسکورسيزي . نيويورک راننده تاکسي فرهنگ عامه دهه هفتاد را به همراه تاثير سياست بر رفتار و روابط اجتماعي افراد با يکديگر به تصوير مي کشيد اسکورسيزي استادانه توانسته بود سيمايي حقيقي از نيويورک به بيننده ارائه دهد. پليدي که در ذات شهر مستتر بود ، نقص در عملکرد سياست ها ، برخورد جوامع مختلف با يکديگر و زوال و سقوط انسان ها وانسانيت .
همين چهره نيويورک راننده تاکسي ، الهام بخش ما در طراحي نيويورک نگهبانان شد.با اين تفاوت که در راننده تاکسي به طور واقعي از شهر فيلم تهيه شده بود و لوکيشن اصلي فيلم به شمار مي آمد و حال آن که ما تنها با دنياي مجازي سر و کارداريم . تصميم گرفتيم از هر دو مديوم براي ساخت فيلم استفاده کنيم . قبلا اين کار را در ساخت کينگ کنگ انجام داده بوديم . براي هر چه بهتر جلوه دادن تصاوير بايد به کوچک ترين جزئيات توجه و دقت مي کرديم ؛ چرا که داستان ما از سال 1935تا1985 را به تصوير مي کشيد براي صحنه آغازين و عنوان بندي فيلم ،نزديک به پنجاه نماي vfx ساخته شد . تعداد لايه هايي که براي آن استفاده کرديم . واقعا ديوانه کننده بود . از ديگر صحنه هاي پيچيده اي که روي آن بسيار کار کرديم ؛ صحنه برخورد نيکسن با کيسينجر در اتاق پنتاگون بود . در داستان مصور اشاره مستقيمي به نقش دکتر استرنج لاو نمي شود، ولي محال بود که ما در هنگام خواندن قصه به دکتر استرنج لاو کوبريک فکر نکنيم . بنابراين براي اجراي اين صحنه نيز از صحنه معروف فيلم دکتر استرنج لاو الهام گرفتيم و ترجيح داديم چون کوبريک بخشي از داستان را از واقعيت گرفته ، ديگر قسمت ها را جعل کنيم ( مگر سينما جز اين است ؟ ) ودر واقع تاريخ را دوباره نوشتيم . ساخت سفينه جغد و کاخ شيشه اي مريخ ، از ديگر کارهاي چالش برانگيز بود براي طراحي هر دو به ساختاري آيروديناميکي فکر کرديم و سوال هايي را براي خود مطرح ساختيم ، سوال هايي نظير اين که ؛ اجسام چگونه پرواز کنند؟ چگونه مي توان به آن ها داخل و خارج شد ؟ اگر از بيرون به آن ها نگاه کنيم چه شکلي خواهد داشت ؟ اگر از درون آن ها به بيرون نگاه کنيم ، جهان اطراف چگونه خواهد بود ؟شخصيت شرور فيلم چگونه در زير زمين اين وسيله را ساخته است ؟ چگونه مي توان آن ر منهدم ساخت؟و هزاران سوال ديگر.شما يک نابغه فيزيک داريد که با ابزاري خام از جنس زمان دستگاهي مي سازد که مي تواند همچون يک هليکوپتر ارتشي پرواز کند و مثل زير دريايي به زير آب رود . طراحي ما با تصوير موجود درداستان مصور کاملا متفاوت بود . اين تنها طرح نبود که با تصاوير داستان مصور فاصله داشت ؛ به عنوان مثال تصور ما از ساعت رستاخيز در قصه ، ساعت مچي دکتر منهتن بود که پايان دنيا را نشان مي داد واين که مي دانستيم با نزديک شدن زمان موعود او به مولکول تبديل مي شود ، اين مطلب بر بار دراماتيک داستان اثر مي گذاشت وبه آن ماهيتي جادويي مي داد. طراحي ساعت رستاخيز را دارن گيلفورد از تصوير سازان قصه هاي مصور با همکاري ما انجام داد . »
دسژاردين در ادامه صحبت هاي ماکداول ادامه مي دهد : « موارد اشاره شده تنها کارهاي دشوار ما نبودند ، بلکه طراحي دکتر منهتن ، نقاب رورشاخ ، مريخ و کارناک و خانه پيچ در پيچ ازيمنديز در آنتراکتيکا از طراحي هاي نفس گير و اصلي به شمارمي آمدند براي طراحي دکتر منهتن از اواخر ژانويه 2007 دست به کار شديم و پس از صحبت هاي فراوان با زاک به اين نتيجه رسيدم که ابتدا تست هايي را با پوشاندن لباس آبي به تن بازيگران انجام دهم . زاک مصرانه مي خواست تا حتي المقدور او با گرافيک کامپيوتري ساخته نشود ، ولي اين امکان پذير نبود .بنابراين زاک خواست تا حرکات او توسط يک بازيگر اجرا شود و سپس به کامپيوتر انتقال يابد مرحله دوم انتخاب نور مناسب اوبود . هر کدام از شخصيت هاي داستان نوري مخصوص به خود داشتند که از آن ها ساطع مي شد. به خاطر ماهيت دکتر منهتن ، نور او از ديگر شخصيت ها ، نقش مهم تري را ايفا مي کرد و بنابراين طراحي آن بسيار مهم بود. شرکت سوني روش هاي گوناگوني براي تصوير برداري داشت که اين امر موجب تسريع در کار شد وبه همين دليل زودتر از برنامه زمان بندي کار انيميشن فيلم را آغاز کرديم وتوانستيم ، جزئيات بيشتر را روي بدن شخصيت پياده سازي کنيم . به دليل داشتن زمان کافي ، چندين بارنتيجه کاررا تست شد وبدين ترتيب ، به نقص هاي حرکتي خود پي برده وآنها را اصلاح کرديم . پس از اولين گفت وگوها با پت به اين نتيجه رسيديم که براي به تصوير کشيدن دکتر منهتن ، بايد از چهار بازيگري که ملبس به لباس نوري بودند ، فيلم تهيه کنيم . اين روش به کار روتين ما براي تصوير برداري دکتر منهتن تبديل شد کار حساس و دقيقي بود ، چرا که مي بايست حرکات هر چهار نفر با هم هماهنگ بوده و ريتم باز آن ها يکسان باشد من جزء به جزء حرکات دکتر را براي بازيگران تشريح مي کردم و آن ها بايد هر روز با ريتم هماهنگ بازي مي کردند . تصاويراز بازي بازيگران برداشته مي شد و سپس ما در کامپيوتر به آن عنصرهاي نور ، رنگ وديگر جزئيات را مي افزوديم . صحنه هاي حساسي بود .. خصوصاً صحنه هايي که خود بيلي ( بازيگر نقش دکتر منهتن ) در آن حضور نداشت . ولي نتيجه کار مورد قبول زاک بود . يکي از صحنه هايي که براي آن از قبل هيچ طرحي نداشتيم ؛ صحنه اي بود که دکتر منهتن از بالاي درخت کريسمس به جين نگاه کرده و دستش را به صورت او نزديک مي کند .
هيچ طراحي از قبل نشده بود وبه هنگام اجرا دريافتيم که مي توانيم کل صحنه را بدون گرافيک کامپيوتري و تنها با اجراي بازيگران بگيريم . پس از تصوير برداري عنصرهاي نور و رنگ را به آن افزوديم و حاصل کار صحنه اي تاثير گذار شد شخصيت رورشاخ ، دومين چالش اساسي کار ما بود بايد پيدا مي کرديم که چه بشود و چگونه از او فيلم تهيه شود ؟ طراح لباس براي او لباسي ماسک مانند را آماده کرد اين لباس ساختاري رنگ آميزي شده است . وهمه بدون او - حتي لب هايش - را مي پوشاند . تنها چشم هاي جکي ( بازيگر نقش رورشاخ ) از آن بيرون بود . روي لباس نشانگرهاي سبزي متصل شد تا بتواند حرکت هاي او را ثبت کند . اين کار بر عهده اعضاي شرکت Intelligent بود بر روي ماسک صورت گريم رور شاخ پياده شد . براي پياده سازي لکه جوهرين رور شاخ (1) دردسر داشتيم . لکه رورشاخ کپي رايت داشت و ثبت شده بود. بنابراين بايد طرحي انحصاري براي خود به وجود مي آورديم . براي طراحي آن به تصاوير داستان مصور مراجعه کرديم . زاک براي اجرا دست ما را کاملا باز گذاشته بود و تنها مراقب بود تا ما از مسير اصلي منحرف نشويم . چون تغيير شکل لکه گوياي احوال رورشاخ بود ، بايد ساختار لباس طوري مي بود که لکه روي آن حرکت کند و ما سعي مي کرديم تا اين مهم در انيميشن سازي به خوبي درآيد . شکل هاي مختلف مريخ نيز درد سرهاي مخصوص به خود را داشت . بر روي اين بخش شرکت هاي فرانتيک فيلمز و فانگ کار کردند . زاک مي خواست تا دقيقا مطابق استوري برد او عمل شود. مريخ در ابعاد کوچک شده 25 فوت در 25 فوت ساخته شد در داستان مصور « نگهبانان » قصر شيشه اي بخشي از مريخ به شمار مي آمد . الکس طرح اوليه را که از ايده ديو گيبسن گرفته شده بود به من نشان داد .
بعد از ديدن آن به اولين چيزي که فکر کردم اين بود که شي ء به اين بزرگي چگونه مي تواند پرواز کند ؟ الکس به من گفت که با طرح او همه چيز امکان پذير است . او گفت مي توانيم از ايده توانايي دکتر منهتن استفاده کنيم . منهتن مي تواند همه را ببيند درحالي که ديگر انسان ها نمي توانند ، پس مي توانيم مريخ را طوري طراحي کنيم که حرکت کند بدون اين که به چيزي برخورد داشته باشد و حال آن که ديگر اجسام اطراف او با همديگر برخورد دارند . من بايد همه چيز را در ذهنم متمرکز مي ساختم . از بچه هاي فراتيک فيلمز خواستم تا از همه ساخته هاي خود به ما پيش نمايشي نشان دهند تا زاک بتواند زاويه هاي مختلف دوربين و جهت حرکت را به ما بدهد بايد قصر شيشه اي را طوري طراحي کرديم که با هيچ چيزي برخورد نداشته باشد . بنابر اين ابتدا تمامي حالت هاي حرکت قصر شيشه اي را پيش بيني کرديم ( متناسب با زواياي درخواستي زاک ) . طراحي الکس از حلقه هاي تودرتويي تشکيل شده بود . آن ها با هم برخورد نداشتند ، بلکه تنها در هم فرو مي رفتند يا از همديگر رد مي شدند .
حلقه هاي بزرگ و تودرتوي قصر به سوي هم مي آمدند ودر هم فرو مي رفتند واز هم دور مي شدند. در تمامي حرکت ها همين گونه کار شده بود . زماني که قصر با سرعت ثابتي از روي زمين بلند مي شد. مي نشست ويا با سرعت ثابتي حرکت مي کرد . قسمت هاي حلقه هاي دروني اندکي سريع تر از حلقه هاي بروني حرکت مي کردند زماني که يک بخش از حلقه ها به سوي ديگري مي آمد آن ها خارج از همديگر شروع به چرخش مي کردند ووقتي از هم دور مي شدند درمسير اصلي خود حرکت مي کردند اين طراحي باعث شده بود که حرکتي جون بال زدن به نظر رسد خلاصه که دو هفته تمام ما نيز با آن ها چرخيديم و چرخيديم تا تصاوير نهايي آماده شدند طراحي حلقه ها با ابزارهاي الحاقي مايا کار شد. بجه هاي تيم سوني اصلاح و بهسازي تصاوير طراحي شده را انجام دادند. زاک مي خواست تا رنگ مريخ همانندخورشيد به رنگ زرد بدرخشد و مقداري رنگ زرد آمونياکي به اطراف پراکنده کند و در اطراف لبه هاي خود کرده سياهي ديده شود . لکه هاي کثيف روي شيشه ها را به رنگ زرد و نارنجي انتخاب کرديم . براي برداشت تصاوير پس زمينه و پشت مريخ ، در يک تعطيلات به گراند کانيون نيومکزيکو رفتيم واز يک قطعه زمين فيلم تهيه کرديم .جايي که قصر شيشه اي مقابل خورشيد قرار مي گيرد . نمي خواستيم که انعکاس نور خورشيد قرمز رنگ به نظر برسد چرا که قصر کوچک به نظر مي رسيد بنابراين گرداگرد قصر شيشه اي غبارها و حبابهاي پراکنده کرديم وپس از ذرات قطعات خرد شده را اطراف آن جاي گذاري کرديم . به جرات مي توانم بگويم که بيشترين تعداد ذرات خرد شده را در اين فيلم شبيه سازي کرديم ساخت کرانک و آنتراتيکا به MPC در ونکوور سپرده شد. آن ها صحنه هاي مربوط به رف وجزئيات را کار کردند و براي انجام آن ابتدا مقدار زيادي تحقيقات انجام دادند ايده کار چنين بود که آدريان يک اثر باستاني مصر را در بيابان پيدا مي کند و سپس به يک باره به ناکجا آبادي در ميان برف ها پرتاب مي شود اين صحنه مي بايست به خوبي از کار در مي آمد .
براي ساخت محيط داستان از استيل و بتن استفاده کرديم و در هنگام فيلمبرداري سعي کرديم بر طبق خواسته زاک عمل کنيم . اومي خواست که فيلمبرداري با نور طبيعي خورشيد انجام شود نه نور ساخته شده ، بنابراين صحنه هاي برخورد کشتي جغد ويا پرتاب شدن رورشاخ ميان برف ها ، در نور خارجي ومقابل خورشيد فيلمبرداري شد وپس از آن ، ما تنها تصحيح نورها را انجام داديم . ساخت جلوه هاي تصويري اين صحنه ها مينياتوري انجام شد ، چرا که از جزئياتي نظير ذرات برف و يخ انباشته شده بود . براي اين صحنه چهل نما ساخته شد شرکت MPCدر کل 250 نما را با تکنيک هاي ديجيتالي مضاعف و محيط هاي سه بعدي ساخت. همچنين وظيفه ساخت تعدادي جلوه هاي ديده نشدني صحنه مرگ کمدين - در صحنه نبرد در آسمانخراش - را بر عهده گرفتند . براي انجام اين کار از تيمي در لندن کمک گرفتند. تخصص اين گروه ساخت جلوه هاي تصوير ناديده شدني بود . خرده هاي شيشه با نرم افزارPAPI ساخته شد . بخش هاي مربوط به فلاش يک دهه هفتاد را نيز MPC کار کرده بود. در اين صحنه مدلي انيميشيني از سفينه جغد در حال حرکت و جمعيت در حال اغتشاش شبيه سازي شد. علاوه بر موارد گفته شده ، MPC مقداري تميز کاري نيز انجام داد ؛ مانند پاک کردن سيم ها و تجهيزاتي که هنروران به آن ها متصل بودند . »
پيت تراويس سرپرست اين پروژه در شرکت Image Work درباره کار خود چنين توضيح مي دهد : « ما هرچه توان داشتيم براي ساخت دکتر منهتن به کار برديم و او با تقريبا چهارصد نما ساخته شد . علاوه بر اين صحنه هاي تخريب شهر نيويورک ، صحنه هاي برد در ويتنام و محيط اطراف قصر شيشه اي را نيز کار کرديم. من در تابستان 2007 به گروه ملحق شدم و پس از خواندن فيلمنامه با دشراردين اعلام کردم که مي خواهم روي دکتر کار کنم . پس از خواندن فيلمنامه به دشراردين اعلام کردم که مي خواهم روي دکتر کار کنم . پس از گفت وگوهايي که با کارگردان داشتيم . براي شکل ظاهري او به توافق رسيديم وتئوري هايي را پياده سازي کرديم که بعضا موفق يا ناموفق بودند .کريس گيلمان لباسي آبي رنگ را براي بازيگر نقش دکتر طراحي کرد . اين لباس به گيرنده هاي حسي مجهز بود وهمچنين با LED هايي که طراحي شده بود ، از خود نور آبي ساطع مي کرد ودر نتيجه به عنوان منبع نور نيز در هنگام فيلمبرداري ثبت حرکت (Mocap )استفاده مي شد براي فيلمبرداري از بيلي از چهار دوربين مدل F900 Witness، همراه با يک دوربين سرعت بالا به عنوان دوربين اصلي استفاده شد . علاوه بر اين دستيارم نيز با دوربين ويدئويي از او فيلم تهيه مي کرد کاري که براي دکتر انجام شد شبيه به تکنيک ILM دردزدان دريايي کارائيب بود در آن فيلم از اين تکنيک براي شبيه سازي شخصيت ديوي جونز استفاده شده بود البته مهم نيست که شما ازچه تکنيکي استفاده مي کنيد مهم اين است که کار درست انجام شود. براي ثبت داده هاي حرکت هاي صورت ؛ با چند دوربين از سه زاويه فيلمبرداري کردند و سپس داده ها را به حالت سه بعدي تغيير دادند، تا بتوانند حرکت هاي صورت را شبيه سازي کنند پس از ثبت داده هاي حرکتي ، مشغول تطبيق اين داده ها با ساخته هاي گرافيک کامپيوتري شديم .
ساخت گردن و شانه دکتر از سخت ترين بخش هاي کار به شمار مي آمد . شانه و گردن مدام در حال حرکت کردن هستند . بنابراين بايد روي آن ها کنترل کافي داشتيم . پس از شانه وگردن ، مشکل بعدي ساخت اجزاي بدن او و نشان دادن وضعيت آن ها بود . براي نماهاي کلوز آپ ، بازيگر با ما نهايت همکاري را کرد و خوشبختانه حرکت هاي صورت کوچک بود و مي توانستيم به راحتي حرکت هاي ثبت شده را با تصاوير ساخته شده هماهنگ سازيم . در نهايت با نگاه بازيگر و حالت چشم هاي او حس صورت او کامل مي شد .ساخت اندام هاي داخلي بدن دکتر منهتن نيز ار کارهاي پيچيده بود . ما مي خواستيم دقيقا مطابق با تصاوير داستان مصور براي ساخت اندام هاي بدن از نرم افزارهاي ماياBody Paint 3d.Houdini و براي رندر کردن از رندرمن و Svea استفاده کرديم . در صحنه اي ، دکتر منهتن بر فراز شاليزاري درويتنام راه مي رود در حالي که ويت کنگ ها را تعقيب کرده و آن ها از او مي گريزند . براي ساخت اين صحنه ،ابتدا درمقابل پرده سبز از بازيگراني که لباس ويت کنگ ها را به تن داشتند ، فيلم تهيه شد . آن ها مستقيم به سوي دوربين نگاه کرده ودر ميان شاليزار برنج به سوي دوربين درحال حرکت بودند در نهايت نماهاي ويت کنگ ها اغراق آميز شد .ابتدا مدلي سه بعدي از هر کدام ساخته شد و سپس ديگر عنصرهايي نظير اندام ها ، استخوان ها ، خون ، پوست و لباس در مرحله اي جداگانه به مدل ها اضافه شد پس از آن هرکدام از آن ها را منفجر کردند واين صحنه ، پر بود از خون ، بنابراين لخته هاي خوني و اجزاي تکه تکه شده بدن آن ها نيز شبيه سازي شد .ساخت صحنه تخريب شهر نيويورک ، مانند صحنه اسپايدرمن انجام شد. بدين صورت که اجزا به صورت مجزا از هم ساخته شدند و سپس هر بخش شبيه سازي شد ودرنهايت با همديگر تلفيق شدند .»
Vfx (May 2009

پي نوشت:

1-لکه رورشاخ :به آزمون رورشاخ مربوط مي شود که توسط روان پزشک سوئيسي هرمان روشاخ در دهه 1920 ساخته شد؛شامل ده کارت است که روي هر يک طرح نسبتاً پيچيده اي ازلکه مرکب نقش بسته است.بعضي از کارت هاي رنگي و بعضي ديگر سياه و سفيد است .از آزمودني خواسته مي شود هر بار به يکي از کارت ها نگاه کند و بگويد که لکه کارت شبيه به چه چيزي است.پس از آن که آزمودني به همه کارت ها پاسخ داد معمولاً آزمايشگر پاسخ هاي او را مرور مي کند و ازاو مي خواهد که بعضي از پاسخ ها را روشن تر بيان کند و بگويد کدام قسمت از لکه مرکب مبناي برداشتي است که او از آن ارائه داده است.

منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 83




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما