نشانه گذاری آیات نجومی قرآن (9)

1) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (٢) نازل شدن اين كتاب- كه هيچ [جاى‏] شك در آن نيست- از طرف پروردگار جهانهاست. (2) 2) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا شَفِيعٍ أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ (٤)
پنجشنبه، 19 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نشانه گذاری آیات نجومی قرآن (9)
نشانه گذاری آیات نجومی قرآن (9)
نشانه گذاری آیات نجومی قرآن (9)

نویسنده : حمید عابدی
منبع : راسخون


سوره مبارکه سجده ( 8 مورد )

1) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (٢)
نازل شدن اين كتاب- كه هيچ [جاى‏] شك در آن نيست- از طرف پروردگار جهانهاست. (2)
2) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا شَفِيعٍ أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ (٤)
خدا كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، در شش هنگام آفريد، آن گاه بر عرش [قدرت‏] استيلا يافت، براى شما غير از او سرپرست و شفاعتگرى نيست آيا باز هم پند نمى‏گيريد؟ (4)
3) يُدَبِّرُ الأمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (٥)
كار [جهان‏] را از آسمان [گرفته‏] تا زمين، اداره مى‏كند آن گاه [نتيجه و گزارش آن‏] در روزى كه مقدارش- آن چنان كه شما [آدميان‏] برمى‏شماريد- هزار سال است، به سوى او بالا مى‏رود. (5)
4) وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الأرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ (١٠)
و گفتند: «آيا وقتى در [دلِ‏] زمين گم شديم، آيا [باز] ما در خلقت جديدى خواهيم بود؟» [نه،] بلكه آنها به لقاى پروردگارشان [و حضور او] كافرند. (10)
5) فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (١٤)
پس به [سزاى‏] آنكه ديدار اين روزتان را از ياد برديد [عذاب را] بچشيد ما [نيز] فراموشتان كرديم، و به [سزاى‏] آنچه انجام مى‏داديد عذاب جاودان را بچشيد. (14)
6) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (٢٥)
در حقيقت، پروردگار تو، خود روز قيامت در آنچه با يكديگر در باره آن اختلاف مى‏نمودند، ميانشان داورى خواهد كرد. (25)
7) أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الأرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنْفُسُهُمْ أَفَلا يُبْصِرُونَ (٢٧)
آيا ننگريسته‏اند كه ما باران را به سوى زمينِ باير مى‏رانيم، و به وسيله آن كِشته‏اى را برمى‏آوريم كه دامهايشان و خودشان از آن مى‏خورند؟ مگر نمى‏بينند؟ (27)
8) قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلا هُمْ يُنْظَرُونَ (٢٩)
بگو: «روز پيروزى، ايمان كسانى كه كافر شده‏اند سود نمى‏بخشد و آنان مهلت نمى‏يابند.» (29)

سوره مبارکه احزاب ( 12 مورد )

1) لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا (٢١)
قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‏كند. (21)
2) وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا (٢٧)
و زمينشان و خانه‏ها و اموالشان و سرزمينى را كه در آن پا ننهاده بوديد به شما ميراث داد، و خدا بر هر چيزى تواناست. (27)
3) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلا (٢٨)
اى پيامبر، به همسرانت بگو: «اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آنيد، بياييد تا مَهرتان را بدهم و [خوش و] خُرّم شما را رها كنم. (28)
4) وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا (٢٩)
و اگر خواستار خدا و فرستاده وى و سراى آخرتيد، پس به راستى خدا براى نيكوكاران شما پاداش بزرگى آماده گردانيده است. (29)
5) وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلا (٤٢)
صبح و شام او را به پاكى بستاييد. (42)
6) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا (٤٣)
اوست كسى كه با فرشتگان خود بر شما درود مى‏فرستد تا شما را از تاريكيها به سوى روشنايى برآورد، و به مؤمنان همواره مهربان است. (43)
7) تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا (٤٤)
درودشان- روزى كه ديدارش كنند- سلام خواهد بود، و براى آنان پاداشى نيكو آماده كرده است. (44)
8) إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا (٥٧)
بى‏گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است. (57)
9) يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا (٦٣)
مردم از تو در باره رستاخيز مى‏پرسند بگو: «علم آن فقط نزد خداست.» و چه مى دانى؟ شايد رستاخيز نزديك باشد. (63)
10) خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا (٦٥)
جاودانه در آن مى‏مانند، نه يارى مى‏يابند و نه ياورى. (65)
11) يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولا (٦٦)
روزى كه چهره‏هايشان را در آتش زير و رو مى‏كنند، مى‏گويند: «اى كاش ما خدا را فرمان مى‏برديم و پيامبر را اطاعت مى‏كرديم.» (66)
12) إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا (٧٢)
ما امانت [الهى و بار تكليف‏] را بر آسمانها و زمين و كوه‏ها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، و [لى‏] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود. (72)

سوره مبارکه سبأ ( 15 مورد )

1) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (١)
سپاس خدايى را كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ اوست، و در آخرت [نيز] سپاس از آنِ اوست، و هم اوست سنجيده‏كارِ آگاه. (1)
2) يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الأرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ (٢)
آنچه در زمين فرو مى‏رود و آنچه از آن بر مى‏آيد و آنچه از آسمان فرو مى‏شود و آنچه در آن بالا مى‏رود [همه را] مى‏داند، و اوست مهربان آمرزنده. (2)
3) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأرْضِ وَلا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلا أَكْبَرُ إِلا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (٣)
و كسانى كه كافر شدند، گفتند: «رستاخيز براى ما نخواهد آمد.» بگو: «چرا، سوگند به پروردگارم كه حتماً براى شما خواهد آمد. [همان‏] داناى نهان [ها] كه هموزن ذره‏اى، نه در آسمانها و نه در زمين، از وى پوشيده نيست، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن است مگر اينكه در كتابى روشن [درج شده‏] است.» (3)
4) أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعِيدِ (٨)
آيا [اين مرد] بر خدا دروغى بسته يا جنونى در اوست؟ « [نه!] بلكه آنان كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهىِ دور و درازند. (8)
5) أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الأرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ (٩)
آيا به آنچه- از آسمان و زمين- در دسترسشان و پشت سرشان است ننگريسته‏اند؟ اگر بخواهيم آنان را در زمين فرو مى‏بريم، يا پاره‏سنگهايى از آسمان بر سرشان مى‏افكنيم. قطعاً در اين [تهديد] براى هر بنده توبه‏كارى عبرت است. (9)
6) وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ (١٢)
و باد را براى سليمان [رام كرديم:] كه رفتن آن بامداد، يك ماه، و آمدنش شبانگاه، يك ماه [راه‏] بود، و معدن مس را براى او ذوب [و روان‏] گردانيديم، و برخى از جنّ به فرمان پروردگارشان پيش او كار مى‏كردند، و هر كس از آنها از دستور ما سر برمى‏تافت، از عذاب سوزان به او مى‏چشانيديم. (12)
7) فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الأرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ (١٤)
پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم، جز جنبنده‏اى خاكى [موريانه‏] كه عصاى او را [به تدريج‏] مى‏خورد، [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد پس چون [سليمان‏] فرو افتاد براى جنّيان روشن گرديد كه اگر غيب مى‏دانستند، در آن عذاب خفّت‏آور [باقى‏] نمى‏ماندند. (14)
8) وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ (١٨)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم، و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم. در اين [راه‏] ها، شبان و روزان آسوده‏خاطر بگرديد. (18)
9) وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ (٢١)
و [شيطان‏] را بر آنان تسلّطى نبود، جز آنكه كسى را كه به آخرت ايمان دارد از كسى كه در باره آن در ترديد است باز شناسيم. و پروردگار تو بر هر چيزى نگاهبان است. (21)
10) قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ (٢٢)
بگو: «كسانى را كه جز خدا [معبود خود] پنداشته‏ايد بخوانيد هموزن ذرّه‏اى نه در آسمانها و نه در زمين مالك نيستند، و در آن دو شركتى ندارند، و براى وى از ميان آنان هيچ پشتيبانى نيست.» (22)
11) قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (٢٤)
بگو: «كيست كه شما را از آسمانها و زمين روزى مى‏دهد؟» بگو: «خدا و در حقيقت يا ما، يا شما بر هدايت يا گمراهى آشكاريم.» (24)
12) قُلْ لَكُمْ مِيعَادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلا تَسْتَقْدِمُونَ (٣٠)
بگو: «ميعاد شما روزى است كه نه ساعتى از آن پس توانيد رفت، و نه پيشى توانيد جُست.» (30)
13) وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الأغْلالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (٣٣)
و كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند، مى‏گويند: « [نه،] بلكه نيرنگ شب و روز [شما بود] آن گاه كه ما را وادار مى‏كرديد كه به خدا كافر شويم و براى او همتايانى قرار دهيم.» و هنگامى كه عذاب را ببينند پشيمانى خود را آشكار كنند. و در گردنهاى كسانى كه كافر شده‏اند غُلها مى‏نهيم آيا جز به سزاى آنچه انجام مى‏دادند مى‏رسند؟ (33)
14) وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ (٤٠)
و [ياد كن‏] روزى را كه همه آنان را محشور مى‏كند، آن گاه به فرشتگان مى‏فرمايد: «آيا اينها بودند كه شما را مى‏پرستيدند؟» (40)
15) فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعًا وَلا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ (٤٢)
اكنون براى يكديگر سود و زيانى نداريد، و به كسانى كه ستم كرده‏اند مى‏گوييم: «بچشيد عذاب آتشى را كه آن را دروغ مى‏شمرديد.» (42)

سوره مبارکه فاطر ( 14 مورد )

1) الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ جَاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (١)
سپاس خداى را كه پديدآورنده آسمان و زمين است [و] فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و سه‏گانه و چهارگانه‏اند پيام‏آورنده قرار داده است. در آفرينش، هر چه بخواهد مى‏افزايد، زيرا خدا بر هر چيزى تواناست. (1)
2) يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (٣)
اى مردم، نعمتِ خدا را بر خود ياد كنيد. آيا غير از خدا آفريدگارى است كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ خدايى جز او نيست. پس چگونه [از حق‏] انحراف مى‏يابيد؟ (3)
3) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (٥)
اى مردم، همانا وعده خدا حقّ است. زنهار تا اين زندگى دنيا شما را فريب ندهد، و زنهار تا [شيطانِ‏] فريبنده شما را در باره خدا نفريبد. (5)
4) وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ (٩)
و خدا همان كسى است كه بادها را روانه مى‏كند پس [بادها] ابرى را برمى‏انگيزند، و [ما] آن را به سوى سرزمينى مرده رانديم، و آن زمين را بدان [وسيله‏]، پس از مرگش زندگى بخشيديم رستاخيز [نيز] چنين است. (9)
5) يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (١٣)
شب را به روز درمى‏آورد و روز را به شب درمى‏آورد، و آفتاب و ماه را تسخير كرده است [كه‏] هر يك تا هنگامى معيّن روانند اين است خدا پروردگار شما فرمانروايى از آنِ اوست. و كسانى را كه بجز او مى‏خوانيد، مالك پوست هسته خرمايى [هم‏] نيستند. (13)
6) إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (١٤)
اگر آنها را بخوانيد، دعاى شما را نمى‏شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمى‏كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مى‏كنند و [هيچ كس‏] چون [خداى‏] آگاه، تو را خبردار نمى‏كند. (14)
7) وَلا الظُّلُمَاتُ وَلا النُّورُ (٢٠)
و نه تيرگيها و روشنايى، (20)
8) أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ (٢٧)
آيا نديده‏اى كه خدا از آسمان، آبى فرود آورد و به [وسيله‏] آن ميوه‏هايى كه رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم؟ و از برخى كوه‏ها، راهها [و رگه‏ها] ى سپيد و گلگون به رنگهاى مختلف و سياه پر رنگ [آفريديم‏]. (27)
9) إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٣٨)
خدا [ست كه‏] داناى نهان آسمانها و زمين است، و اوست كه به راز دلها داناست. (38)
10) هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الأرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلا مَقْتًا وَلا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلا خَسَارًا (٣٩)
اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد. پس هر كس كفر ورزد كفرش به زيان اوست، و كافران را كفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى‏افزايد، و كافران را كفرشان غير از زيان نمى‏افزايد. (39)
11) قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا إِلا غُرُورًا (٤٠)
بگو: «به من خبر دهيد از شريكان خودتان كه به جاى خدا مى‏خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را آفريده‏اند؟ يا آنان در [كارِ] آسمانها همكارى داشته‏اند؟ يا به ايشان كتابى داده‏ايم كه دليلى بر [حقّانيت‏] خود از آن دارند؟» [نه،] بلكه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعده نمى‏دهند. (40)
12) إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ أَنْ تَزُولا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا (٤١)
همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مى‏دارد تا نيفتند، و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمى‏دارد اوست بردبار آمرزنده. (41)
13) اسْتِكْبَارًا فِي الأرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلا سُنَّةَ الأوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلا (٤٣)
[انگيزه‏] اين كارشان فقط گردنكشى در [روىِ‏] زمين و نيرنگ زشت بود و نيرنگ زشت جز [دامن‏] صاحبش را نگيرد. پس آيا جز سنّت [و سرنوشتِ شوم‏] پيشينيان را انتظار مى‏برند؟ و هرگز براى سنّت خدا تبديلى نمى‏يابى و هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى يافت. (43)
14) أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا (٤٤)
آيا در زمين نگرديده‏اند تا فرجام [كار] كسانى را كه پيش از ايشان [زيسته‏] و نيرومندتر از ايشان بودند بنگرند؟ و هيچ چيز، نه در آسمانها و نه در زمين، خدا را درمانده نكرده است، چرا كه او همواره داناى تواناست. (44)

سوره مبارکه یس ( 13 مورد )

1) وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنْزِلِينَ (٢٨)
پس از [شهادت‏] وى هيچ سپاهى از آسمان بر قومش فرود نياورديم و [پيش از اين هم‏] فروفرستنده نبوديم. (28)
2) وَآيَةٌ لَهُمُ الأرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ (٣٣)
و زمين مرده، برهانى است براى ايشان، كه آن را زنده گردانيديم و دانه از آن برآورديم كه از آن مى‏خورند. (33)
3) سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الأزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لا يَعْلَمُونَ (٣٦)
پاك [خدايى‏] كه از آنچه زمين مى‏روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمى‏دانند، همه را نر و ماده گردانيده است. (36)
4) وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ (٣٧)
و نشانه‏اى [ديگر] براى آنها شب است كه روز را [مانند پوست‏] از آن برمى‏كنيم و بناگاه آنان در تاريكى فرو مى‏روند. (37)
[مراد از بيرون كشيدن روز از شب وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ]
" وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ" اين آيه شريفه آيتى ديگر از آيت‏هاى داله بر ربوبيت خدا را ذكر مى‏كند، آيت‏هايى كه دلالت دارد بر وجود تدبيرى عام آسمانى، براى پديد آمدن عالم انسانى، و اين آيت را در خلال چهار آيه بيان فرموده است.
و در اين معنا هيچ شكى نيست كه: آيه شريفه مى‏خواهد به پديد آمدن ناگهانى شب به دنبال روز اشاره كند، و كلمه" نسلخ" از مصدر" سلخ" است كه به معناى بيرون كشيدن است، به همين جهت با كلمه" من" متعدى شده، چون، اگر به معناى كندن بود، هم چنان كه در عبارت" سلخت الاهاب عن الشاة- پوست را از گوسفند كندم" به اين معنا است (و به همين جهت كسى را كه شغلش اين كار است سلاخ مى‏گويند)، مى‏بايستى در آيه مورد بحث هم با كلمه" عن" متعدى شده باشد، پس از اينكه با كلمه" من" متعدى شده مى‏فهميم‏ كه سلخ در اين آيه به معناى بيرون كشيدن است، نه كندن.
مؤيد اين معنا اين است كه: خداى تعالى در چند جا از كلام عزيزش از وارد شدن هر يك از روز و شب در دنبال ديگرى، تعبير به" ايلاج- داخل كردن" كرده، از آن جمله فرموده:" يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ" « 1 » و وقتى وارد شدن روز بعد از شب، ايلاج و ادخال روز در شب باشد، قهرا آمدن شب به دنبال روز به طور ناگهانى نيز، اخراج روز از شب خواهد بود، البته هم آن ادخال اعتبارى است، و هم اين اخراج.
و گويا ظلمت شب بر مردم احاطه كرده، و آنان را در برگرفته ناگهان روز اين روپوش را پاره مى‏كند و داخل ظلمت شده، نورش به تدريج همه مردم را فرا مى‏گيرد، و در هنگام غروب به ناگاه بار ديگر شب چون روپوشى روى مردم مى‏افتد، و ظلمتش همه آن جاهايى را كه نور روز گرفته بود، مى‏گيرد، پس در حقيقت در اين تعبير نوعى استعاره به كنايه به كار رفته است.
و شايد همين وجهى كه ما براى آيه ذكر كرديم كافى باشد، و احتياجى به نقل بحث‏هاى طولانى كه ديگران در معناى" سلخ نهار از ليل" و سپس ناگهان رسيدن شب، ايراد كرده‏اند نباشد. « 2 »
5) وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (٣٨)
و خورشيد به [سوى‏] قرارگاه ويژه خود روان است. تقديرِ آن عزيز دانا اين است. (38)
[معناى آيه:" وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها"]
" وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ"" جريان شمس" همان حركت آن است، و لام در جمله" لمستقر لها" به معناى" الى- به سوى" و يا براى" غايت- تا" مى‏باشد. و كلمه" مستقر" مصدر ميمى و يا اسم زمان و يا اسم مكان است.
و معناى آيه اين است كه: خورشيد به طرف قرار گرفتن خود حركت مى‏كند و يا تا آنجا كه قرار گيرد حركت مى‏كند، يعنى تا سرآمدن اجلش، و يا تا زمان استقرار، و يا محل استقرارش حركت مى‏كند.
حال ببينيم معناى جريان و حركت خورشيد چيست؟ از نظر حس اگر حساب كنيم، حس آدمى براى آفتاب اثبات حركت مى‏كند، حركتى دورانى پيرامون زمين، و اما از نظر بحثهاى علمى قضيه درست به عكس است. يعنى خورشيد دور زمين نمى‏چرخد، بلكه زمين به دور خورشيد مى‏گردد. و نيز اثبات مى‏كند كه: خورشيد با سياراتى كه پيرامون آنند به سوى ستاره" نسر ثابت" حركتى انتقالى دارند.
و به هر حال حاصل معناى آيه شريفه اين است كه: آفتاب پيوسته در جريان است، مادامى كه نظام دنيوى بر حال خود باقى است، تا روزى كه قرار گيرد و از حركت بيفتد، و در نتيجه دنيا خراب گشته، اين نظام باطل گردد.
البته آيه شريفه- به طورى كه گفته شده- طورى ديگر نيز قرائت شده و آن قراءتى است منسوب به اهل بيت علیهم السلام و بعضى ديگر غير از اهل بيت و در اين قرائت به جاى لام در" لمستقر" لاى نافيه آمده و خوانده‏اند:" الشمس تجرى لا مستقر لها- خورشيد حركت مى‏كند، و هيچگاه ساكن نمى‏شود"، ولى معناى اولى هم سرانجام به اين معنا برگشت مى‏كند و اما اينكه: بعضى" جريان خورشيد را بر حركت وضعى خورشيد به دور مركز خود حمل كرده‏اند" درست نيست، چون خلاف ظاهر جريان است، زيرا" جريان" دلالت بر انتقال از مكانى به مكانى ديگر دارد.
" ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ"- يعنى جريان مزبور خورشيد تقدير و تدبيرى است از خدايى كه عزيز است، يعنى هيچ غلبه‏گرى بر اراده او غلبه نمى‏كند، و عليم است، يعنى به هيچ يك از جهات صلاح در كارهايش جاهل نيست. « 3 »
بحث روايتى [رواياتى در ذيل آيه:" وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ..." و رد سخنى از آلوسى در باره روايتى از امام رضا علیه السلام راجع به تقدم روز بر شب‏]
در مجمع البيان از على بن الحسين زين العابدين، و از ابى جعفر امام باقر، و از جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام روايت شده كه خوانده‏اند:" لا مستقر لها"- به فتحه راء-. « 4 »
و در الدر المنثور آمده كه سعيد بن منصور، احمد، بخارى، مسلم، ابو داوود، ترمذى، نسايى، ابن ابى حاتم، ابو الشيخ، ابن مردويه، و بيهقى، از ابو ذر (رحمه اللَّه) روايت كرده‏اند كه گفت: از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسيدم معناى جمله" وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها" چيست؟ فرمود: مستقر آن در زير عرش است.
مؤلف: اين معنا از ابو ذر از رسول خدا صلی الله علیه وآله هم به طرق خاصه، و هم به طرق عامه، به طور مختصر و هم به طور مفصل روايت شده، و در بعضى از آنها آمده، كه: آفتاب بعد از غروب به آسمانها يكى پس از ديگرى بالا مى‏رود، تا آنجا كه به نزديكى عرش برسد، در آنجا به سجده مى‏افتد، و از خدا اجازه مى‏خواهد كه باز طلوع كند، هم چنان در سجده هست تا دوباره نورى به خود بگيرد و اجازه داده شود تا طلوع كند. « 5 »
و اين روايات بر فرض كه از نظر سند درست باشد و واقعا رسول خدا صلی الله علیه وآله چنين چيزى فرموده باشد، بايد تاويل شود.
و در روضه كافى به سند خود از سلام بن مستنير، از امام ابى جعفر علیه السلام روايت آورده كه فرمود: خداى عز و جل خورشيد را قبل از ماه، و نور را قبل از ظلمت خلق كرد. « 6 »
و در مجمع البيان آمده كه عياشى در تفسير خود با ذكر سند از اشعث بن حاتم روايت كرده كه گفت: در خراسان بودم كه حضرت رضا و فضل بن سهل و مامون در مرو در ايوان نزد يكديگر جمع بودند و چون سفره طعام آوردند، حضرت رضا علیه السلام فرمود: مردى از بنى اسرائيل در مدينه از من سؤالى كرد و آن اين بود كه آيا روز، اول خلق شده يا شب؟ آيا نزد شما در اين باب مطلبى هست؟ مامون و فضل به گفتگو پرداختند، و سرانجام پاسخى نيافتند.
آن گاه فضل به حضرت رضا علیه السلام عرضه داشت:" اصلحك اللَّه" خودت جواب را بفرما، امام علیه السلام فرمود: بله از قرآن بگويم، و يا از نظر رياضيات؟ فضل عرضه داشت: از نظر رياضيات جواب بدهيد، فرمود: اى فضل تو مى‏دانى كه طالع دنيا سرطان است البته در حالى كه كواكب در محل شرف خود قرار داشته باشند، يعنى زحل در ميزان، مشترى در سرطان، مريخ در جدى، خورشيد در حمل، زهره در حوت، عطارد در سنبله، و قمر در ثور قرار داشته باشد، در نتيجه خورشيد در دهم در وسط آسمان قرار مى‏گيرد، و روز قبل از شب مى‏شود.
و اما از نظر قرآن آيه شريفه كه مى‏فرمايد" وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ" روز قبل از شب است و بر او سبقت دارد.« 7 »
مؤلف: آلوسى در تفسير روح المعانى اين حديث را نقل كرده، و آن گاه گفته است:
" در استدلال به آيه اشكالى روشن است، و اما پاسخ على بن موسى از نظر حساب تا اندازه‏اى درست است، و نظر منجم‏ها نيز اين است كه ابتداى دوره فلك از نصف النهار شروع شده، و اين با گفته على بن موسى علیه السلام مطابق است و آنچه در مظنه ما قوى است اين است كه: اين خبر از اصلش درست نيست، و حضرت رضا علیه السلام اجل از آن است كه آن طور كه خبر مزبور مدعى آن بود به آيه شريفه استدلال كند" . « 8 »
ولى آقاى آلوسى نتوانسته حقيقت معناى شب و روز را بفهمد، و گر نه به روايت اشكال نمى‏كرد.
توضيح اينكه: شب و روز دو مفهوم متقابلند، و تقابل آن دو، تقابل عدم و ملكه است، نظير تقابلى كه بين دو مفهوم كورى و چشم هست، چون همانطور كه كورى به معناى مطلق نبود چشم نيست، و به همين جهت به ديوار كه چشم ندارد نمى‏گوييم كور، بلكه كورى عبارت از نبود چشم در چيزى است كه مى‏بايست چشم مى‏داشت، مانند انسان.
بى‏نورى شب نيز همين طور است، يعنى كلمه" شب" به معناى مطلق عدم نور نيست، بلكه به معناى زمانى است كه در آن زمان ناحيه‏اى از نواحى زمين از خورشيد نور نمى‏گيرد. و پر واضح است كه چنين عدمى (عدم ملكه) وقتى تحقق مى‏يابد، كه ضد آن يعنى ملكه قبلا وجود داشته باشد، تا نسبت به آن تعين پيدا كند، چون اگر در عالم چيزى به نام چشم نمى‏بود، كورى هم تحقق نمى‏يافت، و نيز اگر در عالم چيزى به نام روز نمى‏بود، شب هم معنا نمى‏داشت.
پس در معناى مطلق شب بدان جهت كه به خاطر آن شب شده است، مسبوق بودن به روز خوابيده. هر جا كلمه" شب" بدون قيد گفته شود، هر شنونده مى‏فهمد كه قبل از آن روزى بوده است. و جمله" لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ" هر چند كه ناظر به ترتبى است كه در ميان روز و شب فرض مى‏شود، و اينكه روزى و شبى هست، و دنبالش روزى و شبى و هر چند كه هيچ يك از اين شب‏ها جلوتر از روزى كه چسبيده بدانست نيست و ليكن خداى تعالى در جمله" وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ" مطلق شب را در نظر گرفته و تقدم آن را بر مطلق روز نفى كرده، و خلاصه نمى‏خواهد بفرمايد: هيچ يك از شب‏هايى كه در اين سلسله و ترتيب قرار دارد، جلوتر از روزى كه در ترتيب قبل از آن واقع است، نيست.
پس حكم در آيه مبنى است بر مقتضاى طبيعت شب و روز، بر حسب تقابلى كه خداوند بين آن دو قرار داده، و از آن حكم انحفاظ ترتيب در تعاقب شب و روز استفاده شده است، چون هر شبى كه فرض كنى عبارت است از نبود روزى كه اين شب بعد از آن فرا رسيده، و قهرا جلوتر از آن روز نمى‏شود.
حضرت رضا علیه السلام هم در آنجا كه بعد از ذكر آيه" وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ" فرمود:" روز، قبل از شب بوده"، اشاره به اين معنا كرده، يعنى جلوتر قرار گرفتن روز از شب به همين است كه: قبل از آن خلق شود، نه آن طور كه توهم مى‏شود كه اول روزها و شبها موجود بوده، و سپس براى هر يك محلى معين شده است.
و اما اينكه گفت:" و اما پاسخ على بن موسى علیه السلام از نظر حساب فى الجمله و تا اندازه‏اى درست است"، معنى جمله" تا اندازه‏اى" معلوم نيست، با اينكه كلام آن جناب صد در صد درست است، و وجهى است تمام كه مبتنى بر مسلم دانستن اصول علم نجوم است كه در فرض مسلم بودن آن، كلام امام بالجمله درست است، نه فى الجمله.
و همچنين اينكه گفت:" نظر منجم‏ها نيز اين است كه: ابتداى دوره فلك از نصف النهار شروع شده، و اين با گفته على بن موسى علیه السلام مطابق است"، معناى درستى ندارد، براى اينكه: دايره نصف النهار كه دايره‏اى است فرضى كه از دو قطب شمال و جنوب مى‏گذرد و نقطه موهوم سومى است در بين اين دو نقطه كه غير متناهى است و جاى معينى در آسمان ندارد تا بودن آفتاب در آن نقطه براى زمين روز باشد، نه در نقاط ديگر.
"مترجم" : بلكه براى دور كره زمين از مشرق به مغرب نقاط غير متناهى مى‏شود فرض كرد كه همه آنها نصف النهار باشد، هم چنان كه مى‏بينيم در هر ثانيه كه تصور كنيم آفتاب در نصف النهار افقى قرار دارد، و در ثانيه بعد در نصف النهار افق ديگرى است.
و در مجمع البيان در ذيل جمله" وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ" مى‏گويد: حلبى از امام صادق (علیه السلام) روايت كرده كه فرمود: معنايش اين است كه: بپرهيزيد از گناهان امروزتان، و از عقوبتهاى فردايتان . « 9 » - « 10 »
6) وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (٣٩)
و براى ماه منزلهايى معين كرده‏ايم، تا چون شاخكِ خشكِ خوشه خرما برگردد. (39)
[مقصود از اينكه فرمود:" وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ"]
" وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ" كلمه" منازل" جمع" منزل" است كه اسم مكان از نزول، و به معناى محل پياده شدن و منزل كردن است، و ظاهرا مراد از" منازل" نقاط بيست و هشت‏گانه‏اى است كه ماه تقريبا در مدت بيست و هشت شبانه روز طى مى‏كند.
و كلمه" عرجون" به معناى ساقه شاخه خرماست، البته از نقطه‏اى كه از درخت بيرون مى‏آيد، تا نقطه‏اى كه برگها از آن منشعب مى‏شود. اين قسمت از شاخه را" عرجون" مى‏گويند، كه (به خاطر سنگينى برگها معمولا) خميده مى‏شود، و معلوم است كه اگر چند ساله شود خميدگى‏اش بيشتر مى‏گردد، و اين قسمت چوبى زرد رنگ، و چون هلال قوسى است و لذا در اين آيه هلال را به اين چوب كه چند ساله شده باشد تشبيه كرده. و" قديم" به معنى عتيق است.
نظريه مفسرين در معناى آيه مختلف است، چون در تركيب آن اختلاف دارند، و از همه وجوه نزديك‏تر به فهم اين وجه است كه گفته‏اند « 11 » : تقدير آيه چنين است:" و القمر قدرناه‏ ذا منازل- ماه را مقدر كرديم كه داراى منزلهايى باشد"، و يا" و القمر قدرنا له منازل حتى عاد هلالا يشبه العرجون العتيق المصفر لونه- ما براى ماه منزلهايى مقدر كرديم تا دوباره برگردد هلال شود، هلالى كه شبيه به ساقه شاخه خرماى سال خورده قوسى و زرد رنگ است".
و اين آيه شريفه به اختلاف منظره‏هاى ماه براى اهل زمين اشاره مى‏كند، چون در طول سى روز به شكل و قيافه‏هاى مختلفى ديده مى‏شود، و علتش اين است كه: نور ماه از خودش نيست، بلكه از خورشيد است، و به همين جهت (مانند هر كره‏اى ديگر هميشه) تقريبا نصف آن روشن است، و قريب به نصف ديگرش كه روبروى خورشيد نيست تاريك است، و اين دگرگونى هم چنان هست تا دوباره به وضع اولش برگردد اگر ماه را در صورت هلالى‏اش فرض كنيم، روز بروز قسمت بيشترى از سطح آن كه در برابر آفتاب است به طرف زمين قرار مى‏گيرد، تا برسد به جايى كه تقريبا تمامى يك طرف ماه كه مقابل خورشيد قرار گرفته، به طرف زمين هم قرار گيرد (ماه شب چهارده) از آن شب به بعد دوباره رو به نقصان نهاده تا برسد به حالت اولش كه هلال بود.
و به خاطر همين اختلاف كه در صورت ماه پيدا مى‏شود، آثارى در دريا و خشكى و در زندگى انسانها پديد مى‏آيد، كه در علوم مربوط به خودش بيان شده است.
پس آيه شريفه از آيت قمر، تنها احوالى را كه نسبت به مردم زمين به خود مى‏گيرد بيان كرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشيد.
و از اين جا است كه مى‏توان گفت: بعيد نيست مراد از" تجرى" در جمله" وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها" اشاره باشد به احوالى كه خورشيد نسبت به ما دارد، و حس ما از ظاهر اين كره احساس مى‏كند، و آن عبارت است: از حركت روزانه و فصلى و ساليانه‏اش.
همچنين بعيد نيست كه: مراد از جمله" لمستقر لها" اشاره باشد به حالى كه خورشيد فى نفسه دارد، و آن عبارت است از اينكه: نسبت به سياراتى كه پيرامونش در حركتند، ساكت و ثابت است، پس گويا فرموده: يكى از آيت‏هاى خدا براى مردم اين است كه خورشيد در عين اينكه ساكن و بى حركت است، براى اهل زمين جريان دارد، و خداى عزيز عليم به وسيله آن سكون و اين حركت پيدايش عالم زمينى و زنده ماندن اهلش را تدبير فرموده، (و خدا داناتر است). « 12 »
7) لا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (٤٠)
نه خورشيد را سِزَد كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى جويد، و هر كدام در سپهرى شناورند. (40)
[" لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ"]
كلمه" ينبغى- سزاوار است" دلالت بر ترجيح داشتن و بهتر بودن دارد، و معناى اينكه فرموده:" ترجيح ندارد خورشيد به ماه برسد" اين است كه چنين چيزى از خورشيد سرنزده، و منظور از اين تعبير اين است كه بفهماند تدبير الهى چيزى نيست كه روزى جارى شود و روزى از روزها متوقف گردد، بلكه تدبيرى است دائمى و خلل ناپذير، مدت معينى ندارد تا بعد از تمام شدن آن مدت به وسيله تدبيرى نقيض آن نقض گردد.
پس معناى آيه اين است كه: شمس و قمر همواره ملازم آن مسيرى هستند كه برايشان ترسيم شده، نه خورشيد به ماه مى‏رسد تا به اين وسيله تدبيرى كه خدا به وسيله آن دو جارى ساخته مختل گردد، و نه شب از روز جلو مى‏افتد، بلكه اين دو مخلوق خدا در تدبير پشت سر هم قرار دارند، و ممكن نيست از يكديگر جلو بيفتند، و در نتيجه دو تا شب به هم متصل شوند يا دو تا روز به هم بچسبند.
در اين آيه شريفه تنها فرمود: خورشيد به ماه نمى‏رسد، و شب از روز جلو نمى‏زند، و ديگر نفرمود: ماه هم به خورشيد نمى‏رسد، و روز هم از شب جلو نمى‏زند، و اين بدان جهت است كه مقام آيه مقام بيان محفوظ بودن نظم و تدبير الهى از خطر اختلاف و فساد بود، و براى افاده اين معنا خاطرنشان ساختن يك طرف قضيه كافى بود، و چون خورشيد بزرگتر و قوى‏تر از ماه، و ماه كوچكتر و ضعيف‏تر از خورشيد است، لذا نرسيدن خورشيد به ماه را ذكر كرد و از ذكر آن، حال عكسش هم روشن مى‏شود، و شنونده خودش مى‏فهمد وقتى خورشيد با آن بزرگى و قوتش نتواند به ماه برسد، ماه به طريق اولى نمى‏تواند به خورشيد برسد.
و همچنين است شب، چون شب عبارت است از نبود روزى كه اين شب، شب آن روز است، و وقتى شب كه يك امر عدمى است، و طبعا متاخر از روز است، نتواند از روز پيشى گيرد، عكسش هم معلوم است، يعنى شنونده خودش مى‏فهمد كه روز هم از شب يعنى از عدم خودش پيشى نمى‏گيرد.
[شمس و قمر تابع تدبير خدا و ملازم مسير خود هستند و خورشيد به ماه نمى‏رسد و شب از روز جلو نمى‏افتد]
" وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ"- يعنى هر يك از خورشيد و ماه و نجوم و كواكب ديگر در مسير خاص به خود حركت مى‏كند و در فضا شناور است، همان طور كه ماهى در آب شنا مى‏كند، پس كلمه" فلك" عبارت است از همان مدار فضايى كه هر يك از اجرام آسمانى در يكى از آن مدارها سير مى‏كنند، و چون چنين است بعيد نيست كه مراد از كلمه" كل" هر يك از خورشيد و ماه و شب و روز باشد، هر چند كه در كلام خداى تعالى شاهدى بر اين معنا نیست .
و اگر در جمله" يسبحون" ضمير جمعى آورده كه خاص عقلا است، براى اين است كه: اشاره كند به اينكه هر يك از اجرام فلكى در برابر مشيت خدا رام است و امر او را اطاعت مى‏كند، عينا مانند عقلا، هم چنان كه اين تعبير در جاى ديگر نيز آمده و فرموده:" ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ". « 13 »
8) فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلا تُجْزَوْنَ إِلا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٥٤)
امروز بر كسى هيچ ستم نمى‏رود، جز در برابر آنچه كرده‏ايد پاداشى نخواهيد يافت. (54)
9) إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ (٥٥)
در اين روز، اهل بهشت كار و بارى خوش در پيش دارند. (55)
10) وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (٥٩)
و اى گناهكاران، امروز [از بى‏گناهان‏] جدا شويد. (59)
11) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (٦٤)
به [جُرم‏] آنكه كفر مى‏ورزيديد، اكنون در آن درآييد. (64)
12) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (٦٥)
امروز بر دهانهاى آنان مُهر مى‏نهيم، و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند، و پاهايشان بدانچه فراهم مى‏ساختند گواهى مى‏دهند. (65)
13) أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَى وَهُوَ الْخَلاقُ الْعَلِيمُ (٨١)
آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده توانا نيست كه [باز] مانند آنها را بيافريند؟ آرى، اوست آفريننده دانا. (81)

سوره مبارکه صافات ( 11 مورد )

1) رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ (٥)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، و پروردگار خاورها. (5)
و منظور از كلمه" مشارق" نقطه‏هايى از افق‏هايى است كه خورشيد در فصول چهارگانه از آن نقطه‏ها طلوع مى‏كند، البته احتمال اين معنى هست كه مراد از" مشارق" مشرقهاى خصوص خورشيد نباشد، بلكه مشرقهاى مطلق ستارگان و يا مطلق مشارق باشد. و اگر نامى از مغربها نياورد و تنها مشرقها را نام برد، به خاطر مناسبتى بود كه مشرق با طلوع وحى از آسمان به وسيله ملائكه داشت، هم چنان كه در جاى ديگر وحى را به طلوع تشبيه كرده، و فرموده:" وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ" « 14 » و نيز فرموده:" وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏". « 15 » - « 16 »
2) إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (٦)
ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم. (6)
[بيان آيات راجع به تزيين آسمان دنيا به زيور كواكب]
" إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ" مراد از" زينت" هر چيزى است كه به وسيله آن چيز ديگرى را آرايش دهند و زيبا سازند. و كلمه" كواكب" عطف بيان و يا بدل از زينت است. و در كلام خداى سبحان مساله زينت دادن آسمان دنيا به وسيله ستارگان مكرر آمده، از آن جمله فرموده:" وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ" « 17 » و نيز فرموده:" وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ" « 18 » و نيز فرموده:" أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها" . « 19 »
و اين آيات خالى از اين ظهور نيستند كه: آسمان دنيا يكى از آسمانهاى هفتگانه‏اى است كه قرآن كريم نام برده و مراد از آن همان فضايى است كه ستارگان بالاى زمين در آن فضا قرار دارند، هر چند كه بعضى از مفسرين اين آيات را طورى توجيه و معنا كرده‏اند كه با فرضيه‏هاى هيات قديم موافق درآيد و بعضى ديگر آن را طورى توجيه كرده‏اند كه با فرضيه‏هاى هيات جديد منطبق شود. « 20 »
3) وَقَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ (٢٠)
و مى‏گويند: «اى واى بر ما! اين است روز جزا.» (20)
4) هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (٢١)
اين است همان روز داورى كه آن را تكذيب مى‏كرديد. (21)
5) بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (٢٦)
[نه!] بلكه امروز آنان از دَرِ تسليم درآمدگانند. (26)
6) فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ (٣٣)
پس، در حقيقت، آنان در آن روز در عذاب شريك يكديگرند. (33)
7) سَلامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ (٧٩)
درود بر نوح در ميان جهانيان. (79)
8) فَمَا ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ (٨٧)
پس گمانتان به پروردگار جهانيان چيست؟» (87)
9) فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (٨٨)
پس نظرى به ستارگان افكند، (88)
10) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (١٤٤)
قطعاً تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند، در شكم آن [ماهى‏] مى‏ماند. (144)
11) وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (١٨٢)
و ستايش، ويژه خدا، پروردگار جهانيانست. (182)

سوره مبارکه صاد ( 13 مورد )

1) أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا فِي الأسْبَابِ (١٠)
آيا فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آنِ ايشان است؟ [اگر چنين است‏] پس [با چنگ زدن‏] در آن اسباب به بالا روند. (10)
2) وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ (١٦)
و گفتند: «پروردگارا، پيش از [رسيدنِ‏] روز حساب ، بهره ما را [از عذاب‏] به شتاب به ما بده.» (16)
3) إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالإشْرَاقِ (١٨)
ما كوه‏ها را با او مسخّر ساختيم [كه‏] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش مى‏كردند. (18)
4) يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ (٢٦)
اى داوود، ما تو را در زمين خليفه [و جانشين‏] گردانيديم پس ميان مردم به حقّ داورى كن، و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به دركند. در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى‏روند، به [سزاى‏] آنكه روز حساب را فراموش كرده‏اند عذابى سخت خواهند داشت. (26)
5) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ (٢٧)
وآسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم، اين گمان كسانى است كه كافر شده [و حق‏پوشى كرده‏] اند، پس واى از آتش بر كسانى كه كافر شده‏اند. (27)
6) أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الأرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ (٢٨)
يا [مگر] كسانى را كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏اند، چون مفسدانِ در زمين مى‏گردانيم، يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مى‏دهيم؟ (28)
7) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ (٣١)
هنگامى كه [طرف‏] غروب، اسبهاى اصيل را بر اوعرضه كردند، (31)
8) هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ (٥٣)
اين است آنچه براى روز حساب به شما وعده داده مى‏شد. (53)
9) رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (٦٦)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دواست، همان شكست‏ناپذير آمرزنده. (66)
10) وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ (٧٨)
و تا روز جزا لعنت من بر تو باد.» (78)
11) قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (٧٩)
گفت: «پروردگارا، پس مرا تا روزى كه برانگيخته مى‏شوند مهلت ده.» (79)
12) إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (٨١)
تا روز معيّنِ معلوم. (81)
13) إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (٨٧)
اين [قرآن‏] جز پندى براى جهانيان نيست. (87)

پی نوشت ها :

1. آل عمران ، 27
2. الميزان، ج‏17، ص 131
3. الميزان، ج‏17، ص 132
4. مجمع البيان، ج 8، ص 423.
5. الدر المنثور، ج 5، ص 263.
6. روضه كافى، ج 8، ص 145، ح 116.
7. مجمع البيان، ج 8، ص 425.
8. تفسير روح المعانى، ج 23، ص 22.
9. مجمع البيان، ج 8، ص 427.
10. الميزان، ج‏17، ص: 140
11. تفسير قرطبى، ج 15، ص 29.
12. الميزان، ج‏17، ص133
13. الدر المنثور، ج 5، ص 263.
14. تکویر ،23
15. نجم ،7
16. الميزان، ج‏17، ص 184
17. فصلت ،12
18. ملک ،5
19. ق،6
20. المیزان ، ج 17 ، ص 184

ادامه دارد ......




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط