دانش هاى حديثى؛ گذشته ، حال ، آينده (1)

مطالعه در پيشينه علوم , نشان مى دهد كه دانش ها به يكباره شكل نگرفته اند ; بلكه در گذر زمان و در پرتو علل و عوامل گوناگون به فرهنگ و معارف بشرى پيوسته اند. بسا اوقات , رويارويى با يك پرسش و يا برخورد با يك مشكل , زمينه ساز پيدايش دانشى گشته است. بدين صورت كه تلاش براى پاسخگويى به يك پرسش يا حل يك مشكل , مسئله اى را شكل داده و از تركيب چند مسئله , دانشى سامان يافته است.
دوشنبه، 21 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دانش هاى حديثى؛ گذشته ، حال ، آينده (1)
دانش هاى حديثى؛ گذشته ، حال ، آينده (1)
دانش هاى حديثى؛ گذشته ، حال ، آينده (1)

نویسنده : مهدى مهريزى



مطالعه در پيشينه علوم , نشان مى دهد كه دانش ها به يكباره شكل نگرفته اند ; بلكه در گذر زمان و در پرتو علل و عوامل گوناگون به فرهنگ و معارف بشرى پيوسته اند. بسا اوقات , رويارويى با يك پرسش و يا برخورد با يك مشكل , زمينه ساز پيدايش دانشى گشته است. بدين صورت كه تلاش براى پاسخگويى به يك پرسش يا حل يك مشكل , مسئله اى را شكل داده و از تركيب چند مسئله , دانشى سامان يافته است.
در مرحله پس از پيدايش نيز پژوهش , ژرفكاوى , تعليم و تعلّم, به رشد و بالندگى دانش ها كمك مى كنند. از اين رو, تعريف علوم نيز تكامل تدريجى دارد كه از تعاريف بَدْويِ غير منقّحْ شروع مى شود و به تعريف هاى دقيق و حدّ و رسم دارِ منطقى مى رسد. اين, سرنوشت تماميِ دانش هاست و طبعاً علوم اسلامى هم از اين قاعده مستثنا نيستند; بلكه به آسانى مى توان در تماميِ آنها اين قاعده و روند را نشان داد.
يكى از علوم اسلامى كه اين گفتار بِدان اختصاص دارد, (علم حديث) يا (علوم حديث) است. بررسيِ اجمالى پيدايش اين دانش و تطوّرات آن, موضوع اين نوشتار است. البته بايد دانست كه تاريخ حديث, غير از تاريخ علوم حديث است و موضوع سخن در اين مقال, عنوان دوم است.1
در اين نوشتار, تلاش مى شود تا زمينه دستيابى به پاسخ اين پرسش ها فراهم آيد:
علم حديث يا علوم حديث, از چه زمانى به عنوان يك دانشْ رسميت يافته است؟
در آغاز, آن را چگونه تعريف كرده اند؟
چه مراحل و تطوّراتى را پشت سر نهاده است؟
وضعيّت كنونى علوم حديث و تعريف آن چيست؟
آيا مى توان تعاريف گذشته و حال را نقّادى كرد؟
معيار نقد اين تعاريف, كدام است؟
چه قالب ها و تعاريف جديدى در اين دانش بايد شكل بگيرد؟
چه دانش هايى بايد بر آن افزوده گردد؟ و…
اينها پرسش هاى جدّى اى هستند كه نيازمند مطالعات تاريخى و دقّت نظرند, تا به ساماندهى منطقيِ اين دانش, كمك كنند.

مراحل تطوّر علوم حديث

ترديدى نيست كه آنچه پس از قرآن در اختيار مسلمانان قرار داشت , حديث و روايت بود. مشكلاتى كه حديث, در زمينه سَنَد و متنْ بدان برخورد كرد, و نيز ماهيت معرفت و دانش بشرى, بسترساز پيدايش علوم حديث شد. برخى از دانشوران, به درستى, پيدايش علوم حديث را پى آمدِ علل طبيعى و وضعى دانسته اند.2 مراد آنان از علل طبيعى, ماهيت معرفت و دانش بشرى, و مقصودشان از علل موضوعى, همان جعل و وضع و اختلاف و تعارض اخبار بود.
به گمان ما براى نشان دادن آنچه بر دانش هاى حديثى گذشته است, مى توان اين تطوّرات را در چهار مرحله پيگيرى كرد.

مرحله اوّل: تدوين دانش هاى حديثى

در اين مرحله, دانش هاى حديثى به رفع مشكلات حديثْ نظر داشتند و علومى چون: رجال, جرح و تعديل, مختلف الحديث, علل الحديث, و غريب الحديث, با اين پيش زمينه شكل گرفتند.
عصر آغاز تدوين اين دانش ها قرن سوم هجرى است. دكتر محمود طحّان مى نويسد:
با شروع قرن سوم, دانش هاى حديثى تدوين گشت و هر يك از آنها به صورت مستقل و جدا از ديگرى, پديدار شد; دانش هايى مانند علم ناسخ و منسوخ , علم جرح و تعديل, و… براى هر يك از اين علوم, كتاب هايى ويژه تأليف گشت.3
مراجعه به فهرستْ نامه ها اين رأى را تأييد مى كند. در اين جا براى هر يك از پنج دانشِ پيش گفته, نمونه هايى از كتب شيعه و اهل سنّتْ ياد مى كنيم:

1. علم رجال الحديث 4

در شيعه:
كتاب الرجال, عبداللّه بن جبلّة الكنانى (م219ق)
كتاب الرجال, حسن بن فضّال (م224ق)
كتاب الرجال, احمد بن حسن فضّال (و206ق)
كتاب الرجال, احمد بن محمد بن خالد بَرقى (م280ق)
كتاب الرجال, ابن عُقده (249ـ333ق)
در اهل سنّت:
آثار رجالى نويسندگانى چون: محمد بن اسماعيل بخارى (م256ق), يعقوب بن سفيان (م277ق), ابوبكر بن خَيثمه (م279ق) حافظ بَغَوى (م330ق) و…

2. علم جرح و تعديل 5

در شيعه:
كتاب معرفة رواة الأخبار, حسن بن محبوب (149ـ224ق)
كتاب مناقب رواة الحديث و مثالبهم, سعد بن عبداللّه اشعرى (م299ق)
كتاب الممدوحين والمذمومين, احمد بن عمّار كوفى (م346ق)
كتاب الممدوحين والمذمومين, احمد بن احمد قمى (م368ق)
در اهل سنّت:
آثار جرح و تعديلى مؤلّفانى چون: يحيى بن معين (م233ق), احمد بن حنبل (م241ق), ابن سعد (م230ق), ابو خَيثمه (م234ق), ابن المدينى (234ق) و…

3. علم مختلَف الحديث 6

در شيعه:
كتاب اختلاف الحديث, محمد بن ابى عُمير (م217ق)
كتاب اختلاف الحديث, يونس بن عبدالرحمان (ق3)
كتاب اختلاف الحديث, احمد بن خالد بَرقى (280ق)
كتاب الحديثين المختلفين, عبداللّه بن جعفر حِمْيَرى (م290ق)
در اهل سنّت:
كتاب اختلاف الحديث, ابن ادريس شافعى (م204ق)
تأويل مختلف الحديث, ابن قُتيبه دينوَرى (م276ق)
تهذيب الآثار, محمد بن جَرير طبرى (م310ق)
شرح معانى الآثار, ابو جعفر طحاوى (م321ق)
المؤتلَف و المختلَف, ابن بِشر آمِدى (م370ق)

4. علم علل الحديث 7

در شيعه:
كتاب علل الحديث, يونس بن عبدالرحمان (ق3)
كتاب علل الحديث, احمد بن خالد برقى (م280ق)
در اهل سنّت:
التاريخ والعلل, يحيى بن معين (158ـ233ق)
كتاب علل الحديث, احمد بن حنبل (164ـ241ق)
المسند المعلّل, ابن شَيبَه (182ـ262ق)
كتاب العلل, محمد بن عيسى تِرمَذى (209ـ279ق)

5. علم غريب الحديث 8

در شيعه:
غريب حديث النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) , شيخ صدوق (م381ق)
در اهل سنّت:
غريب الحديث, ابو عُبيد قاسم بن سلاّم (م224ق)
اصلاح غلط أبى عُبيد, ابن قُتيبه (م276ق)
و آثار غريب الحديثيِ نويسندگانى چون: ابن اعرابى (م231ق), شيبانى (م231ق), اَثْرم (م232ق), و…
از اين مرحله (مرحله اوّل: تدوين), آثارى اندك برجاى مانده و غالباً فقط عنوان آنها در فهرستْ نامه ها ثبت است. بدين ترتيب, روشن است كه تعريف واضح و فراگيرى نيز از علم حديث يا علوم حديث در اين زمان در دست نباشد.
ويژگى هاى اين دوره را مى توان چنين برشمرد: 1) تطبيقى بودن آثار در حوزه علم حديث, 2) از ميان رفتن بيشترِ اين نوشتارها, 3) برابريِ شيعه و اهل سنّت در توجّه به اين دانش ها.

مرحله دوم: فراگير شدن دانش ها

در مرحله دوم, نگاه فراگير به دانش هاى حديثى در ميان عالمان حديثْ رواج يافت. نتيجه اين جامع نگرى ها تأليف كتاب هايى با عنوان (علوم حديث) يا تعبيرهاى مُشابه بود. البته اين حركت, در كنار آثار تطبيقى بود كه تأليف آنها از دوره نخست شروع شده بود و همچنان استمرار داشت.
دكتر محمود طحّان, مرحله دوم از تطوّرات علوم حديث را كه از قرن چهارم آغاز مى شود, چنين توصيف مى كند:
در قرن چهارم, عالمان حديث به اين نكته التفات پيدا كردند كه نوشته هاى قرن سوم, حاوى قواعد و اصطلاحات ويژه حديث پژوهان است كه راوى و مروى (يعنى سند و متن) در پرتو آنها شناخته مى شوند و در نتيجه, حديث مقبول يا مردود به دست مى آيد. از اين رو, همّت گماشتند تا آن قواعد و اصطلاحات را تجريد نموده, در كتاب هاى مستقل, با عنوان (علوم حديث) جاى دهند و مُرادشان قواعد و اصطلاحاتى بود كه تمامى شاخه هاى دانش هاى حديثى را فرا مى گرفت. همين نامگذارى, در دوره هاى بعد, براى اين رشته (شناخت حديث), عَلَم شد. البته گاه به جاى علوم حديث, مصطلح الحديث, علم اصول الحديث, و علم الحديث درايتاً نيز اطلاق مى گردد.9
آثار فراگير (جامعِ) اين دوره اختصاص به نوشته هاى عالمان اهل سنّت دارد. در اين مرحله, از اين آثار برجسته مى توان نام برد:
المحدّث الفاصل بين الراوى والواعى, حسن بن عبدالرحمان رامهرمزى (م360ق)10
معرفة علوم الحديث, حاكم نيشابورى (م405ق)
المستخرج على معرفة علوم الحديث, ابونعيم اصفهانى (م430ق)
الكفاية فى علم الدراية, خطيب بغدادى (392ـ463ق)
الجامع لأخلاق الراوى و آداب السامع, خطيب بغدادى (392ـ463ق)
الإلماع الى معرفة أصول الرواية و تقييد السماع, قاضى عيّاض بن موسى (479ـ546ق)
مالا يَسَع المحدّث جهله, ابو حفص ميانَجى (م581ق)
علوم الحديث, ابن الصلاح (م643ق)
دكتر محمود طحّان , بر پايه رأى ابن حجر, ديگر كتاب هاى علوم حديث (پس از اين هشت عنوان) را داراى ابتكار نمى داند; بلكه بر اين باور است كه آنها يا گزيده اى از اين هشت كتاب اند, يا تعليقه اى بر اينها, و يا نظم و ترتيب جديدى از اين آثار.11 اين رأى را تا اندازه اى مى توان تأييد كرد; چرا كه تا قرن دهم, عمده آثار دراية الحديث, بر محور كتاب ابن الصلاح مى چرخند كه از آنها مى توان نام برد:12
الخلاصة, شرف الدين طيبى (م676ق)
المنهل الرويّ فى الحديث النبويّ, قاضى بدرالدين ابن جماعَه (م733ق)
المنهج السَّويّ فى شرح المنهل الرويّ, عزالدين محمد بن جماعَه (م819ق)
محاسن الإصطلاح فى تعيين كتاب ابن الصلاح, عمر بن رسلان بلقينى (م805ق)
تقريب الإرشاد الى علم الإسناد, محيى الدين نَواوى (م976ق)
الإفصاح بتكميل نكت على ابن الصلاح, ابن حجر عَسقلانى (م852ق)
التقييد و الإيضاح لما أ ُطلق وأ ُغلق من كتاب ابن الصلاح, زين الدين عراقى(م806)
نظم الدرر فى علم الأثر (منظوم كتاب ابن الصلاح), زين الدين عراقى (م806ق)
فتح المغيث (شرح ألفية ابن الصلاح), سخاوى (م902ق)
قَطر الدرر (شرح الفية ابن الصلاح), جلال الدين سيوطى (م921ق)
در آثار فراگير اين دوره, تعريف روشن و مشخّصى از علوم حديثْ ارائه نمى گردد.

پي نوشت :

1. در زمينه تاريخ علوم حديث, نگاه كنيد به:
تاريخ فنون الحديث, محمد عبدالعزيز الخولى, ص189ـ 228;
الحافظ الخطيب البغدادى و أثره فى علوم الحديث, محمود طحّان, ص376ـ391;
نهاية الدراية فى شرح الوجيزة للشيخ البهائى, ص25ـ34;
أصول الحديث, محمد عجاج الخطيب, ص223ـ295;
دراية الحديث, كاظم مدير شانه چى, ص شانزده ـ بيست و چهار.
2. نهاية الدراية, ص14ـ 18.
3. الحافظ الخطيب البغدادى وأثره فى علوم الحديث, ص386.
4. تاريخ فنون الحديث, ص197ـ 198; نهاية الدراية, ص25ـ26.
5. تاريخ فنون الحديث, ص199ـ212; نهاية الدراية, ص26ـ27; أصول الحديث, 277ـ279.
6. در اين زمينه رجوع شود به: نهاية الدراية, ص28; أصول الحديث, ص284ـ286; فصل نامه علوم حديث, ش9, ص3ـ6.
7. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث, ص214; نهاية الدراية, ص29; أصول الحديث, ص295ـ297.
8. در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ فنون الحديث, ص191ـ193; نهاية الدراية, ص31; أصول الحديث, ص281ـ282; فصل نامه علوم حديث, ش13, ص92ـ110.
9. الحافظ الخطيب البغدادى و أثره فى علوم الحديث, ص386ـ387.
10. دكتر محمد عجاج الخطيب معتقد است پيش از رامهرمزى نيز آثارى از اين دستْ تأليف شده است, چون:
أصول السنّة و مذاهب المحدّثين, على بن عبداللّه مدينى (161ـ234ق);
معرفة المتّصل من الحديث والمرسل و المقطوع و بيان الطرق الصحيحة و معرفة أصول الحديث, احمد بن هارون بن روج البرديجى (م301ق).
(ر.ك: أصول الحديث, ص452ـ453)
11. الحافظ الخطيب البغدادى و أثره فى علوم الحديث, ص389.
12. دراية الحديث, كاظم مدير شانه چى, ص هجده ـ بيست.

منبع: www.hadith.net




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط