تبيين کلام الهي (2)

روايات تفسيري ديگري که در کتب اهل سنت ديده مي شود، رواياتي است که سند آن ها به يکي از تابعان مي رسد. تابعان به کساني گفته مي شود که خود از رسول خدا (ص) خبري نشنيده اند بلکه به نقل از صحابه پرداخته اند
سه‌شنبه، 7 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
تبيين کلام الهي (2)
تبيين کلام الهي (2)
تبيين کلام الهي (2)
 
نويسنده: دکتر مليحه السادات سيد رضا



 

روايات تابعان

روايات تفسيري ديگري که در کتب اهل سنت ديده مي شود، رواياتي است که سند آن ها به يکي از تابعان مي رسد. تابعان به کساني گفته مي شود که خود از رسول خدا (ص) خبري نشنيده اند بلکه به نقل از صحابه پرداخته اند؛ به عبارت ديگر ايشان شاهد تفسير قرآن توسط پيامبر نبوده و در زمان نزول آيات حضور نداشتند بلکه شاگرد صحابه بوده و تفسير و سنت را از آن ها آموخته اند. از جمله تابعان مي توان از مجاهد سعيدبن جبير، عکرم، ضحاک، حسن بصري، عطاء بن ابي رباح، ابوالعاليه، محمدبن کعب قرظي، قتاده، عطيه، زيدبن اسلم و طاوس يماني نام برد. (طباطبايي، قرآن در اسلام، ص74)
مجاهد مي گويد:
عرضت المصحف علي ابن عباس، اوقفه عند کل آيه منه، و اسأله عنها: مصحف را بر ابن عباس عرضه داشتم، وي مرا از (تفسير) هر آيه اي آگاه نمود، و من درباره ي آن آيه از او سؤال مي کردم.
اکثر مفسران اهل سنت، اقوال تابعان را به عنوان روايات معتبر در کتاب هاي خود نقل کرده اند، و گاه نيز تفسير تابعان را به دليل اين که علوم خود را از صحابه گرفته اند، به تفسير مأثور ملحق مي دانند. (العک، ص111) سيوطي از ابن تيميه نقل مي کند:
داناترين مردم به تفسير اهل مکه هستند، زيرا شاگردان ابن عباس بوده اند. (سيوطي، الاتقان، ج596،2)
تابعان علاوه بر آن چه از صحابه در تفسير قرآن اخذ کرده بودند، به رأي و اجتهاد اصحاب نيز اعتماد نمودند و حتي خود نيز در تفسير آيات قرآن به اجتهاد دست زدند. (العک، ص118) اين مسأله، در کنار اعتماد صحابه به اهل کتاب در تفسير قرآن کريم، باعث ايجاد مشکلاتي در فهم اسلام گرديد. (حکيم، ص122) اسرائيليات توسط تعدادي از علماي يهود و نصاري که اسلام را اختيار کرده و در بين مسلمانان رفت و آمد داشتند، نقل و به تدريج منتشر گرديد. آيات قرآن بر اساس آيين تحريف شده يهود مورد تفسير قرار گرفت و يهوديان عقايد باطل خود را در قالب تفسير قرآن به مسلمانان تحميل نمودند، ضمن آن که بين اين افراد نيز اختلافاتي وجود داشت که باعث کثرت اختلافات بين تفسير آن ها شده است. (ذهبي، ج1،ص134و135و157)
به عبارت ديگر، با مسلمان شدن برخي از بزرگان اهل کتاب، اسرائيليات و نصرانيات در تفسير قرآن کريم داخل گرديد؛ ضمن آن که تابعان بيشتر از اين گونه افراد از جمله از عبدالله بن سلام، کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالملک بن عبدالعزيزبن جريح روايت کرده اند و اين مسأله موجب ضعف روايات مأثور شده است. (ذهبي، ج1،ص133)
البته واژه اسرائيليات، به قصه و داستان هايي اطلاق مي گردد که از مصادر يهودي اخذ و نقل شده، سپس معناي وسيع تري پيدا کرد و در اصطلاح مفسران به هر گونه افسانه و حکايتي اطلاق گرديده که از منابع ديني يهود و نصاري يا هر منبع قديمي ديگر اقتباس شده باشد. (معارف، ص103- با تلخيص)
در مجموع بايد گفت: روايات وارده از تابعان در تفسير قرآن غالباً اظهار نظرهاي صحابه و يا روايات وارده از تورات تحريف شده و نيز خود تابعان مي باشد. چنانکه ذهبي مي گويد:
تابعان در تفسير کتاب خدا بر آن چه در خود کتاب آمده و آن چه از صحابه از رسول خدا(ص) روايت شده و نيز آن چه صحابه في النفسه در معني آيه بيان کرده اند، وآن چه از تورات گرفته شده، اعتماد کردند و گاه خود نيز به اجتهاد در تفسير کتاب خدا پرداختند. (ذهبي، ج1،ص105-با اندکي تلخيص)
لذا برخي علما، تفسير تابعان را تفسير به رأي دانسته و آن را مرفوع به پيامبر(ص) به حساب نمي آوردند (زرقاني، ج2،ص25)زيرا آنان استماع حديث از پيامبر ننموده اند، و لذا روايات آن ها را مورد قبول نمي دانند. (ذهبي، ج1،ص131) ابن تيميه به نقل از شعبه بن حجاج اقوال تابعان را خالي از حجت ذکر کرده است. (ذهبي، ج1،ص132)
از اواخر قرن دوم هجري، برخي از محدثان و مفسران اهل سنت به فکر تدوين روايات تفسيري افتادند و در داخل مجموعه هاي روايي، بخشي را به تفسير اختصاص دادند که از جمله مي توان به بخاري و محمدبن عيسي ترمذي اشاره کرد. سپس در قرن سوم و چهارم ابن جرير طبري به تدوين مفصلي از روايات تفسيري اقدام نمود. وي کتاب معروف جامع البيان را تاليف کرد و در تفسير خود گاه در ترجيح ميان اقوال اظهار نظر مي نمود. (طباطبايي، قرآن در اسلام، ص77) سپس برخي از مفسرين به اختصار سند احاديث اقدام کردند و روايات مأثور را با حذف سند از مفسران گذشته نقل نمودند (ذهبي، ج1،ص149)؛ به طوري که محققان تذکر داده اند که در اين زمان اقوال بسياري در تفاسير داخل گرديد. بسياري از مفسران متاخر نيز اين اقوال را در تفاسيرشان نقل نمودند و بدين ترتيب اسرائيليات در کتب تفسيري به صورت حقايق ثابته درج گرديد. (ذهبي، ج1،ص149)
ورود اسرائيليات به تفاسير مأثورو حذف اساتيد و کثرت اقوال، باعث ضعف حديث گرديد و ذهبي به تأثير اين سه مسأله اشاره کرده است. (ذهبي، ج1،ص161) در مجموع بايد گفت: با وجود اين که بسياري از منقولات صحابه در تفسير قرآن کريم حاصل اجتهادات آن ها و يا متأثر از اسرائيليات است، چگونه مي توان اين منقولات را به عنوان اثر تفسيري معتبر شمرد و در طول روايات نبوي از آن استفاده کرد؟

بررسي ارزش روايات تفسيري اهل سنت

همان طور که گفته شد، اغلب روايات تفسيري اهل سنت از صحابه و تابعان نقل شده و به دلايل زير اين روايات داراي ارزش ديني نمي باشد.

1. تاخير در تدوين حديث پيامبر(ص) و پيامدهاي آن

همان طور که مؤلف کتاب تاريخ عمومي حديث به تفصيل ذکر کرده، احاديث اهل سنت به فاصله يک قرن پس از وفات پيامبر(ص) به رشته تدوين کشيده شد و اين مسأله به وضوح پيامدهاي مختلفي از قبيل از بين رفتن بسياري از روايات پيامبر صلي الله عليه و آله و يا وقوع جعل و تحريف و نقل به معني در احاديث آن بزرگوار را به دنبال داشته است.
طرح اين مطلب درباره ي احاديث تفسيري پيامبر(ص) گرچه به معني عدم حجيت اين روايات نيست، اما روايات موجود پيامبر اکرم(ص)آيات قرآن را در بر نمي گيرد، ضمن آن که روايات موجود از ايشان تماماً داراي سند صحيح نمي باشد. (علامه طباطبايي، قرآن در اسلام، ص73)
نتيجه آن که، اکثر روايات تفسيري اهل سنت، نقل هاي تفسيري صحابه و تابعان مي باشد، در صورتي که در تبيين آيات قرآن بعد از پيامبر اکرم(ص)، به منابعي نياز است که همچون پيامبر اکرم(ص) داراي عصمت باشند تا در توضيح آيات دچار خطا و اشتباه نشوند و آن همانا وجود مبارک ائمه اطهار(عليهم السلام)- به سفارش قرآن کريم و روايات پيامبر(ص)-مي باشد.

2. نقل هاي اجتهادي صحابه و تابعان

همان گونه که اشاره شد، درصد زيادي از روايات تفسيري اهل سنت را نقل هاي صحابه و تابعان تشکيل مي دهد و اين نقل ها خالي از ديدگاه هاي شخصي آن ها و نفوذ اجتهاد نبوده و تحت تأثير موارد گوناگوني، به تفسير آيات قرآن پرداخته اند. اجتهاد و اظهار نظرهاي آن ها در تفسير آيات گاه متاثر از اصول فکري خاص آن ها و يا بينش سياسي متفاوت آن ها، و گاه به دليل عدم تعميق در قرآن کريم بوده است. البته لازم به ذکر است که تفسير آنان تمامي آيات را به طور يکسان از پيامبر دريافت نکردند، ضمن آن که خلوص و قرب آن ها به درگاه الهي در يک حد نبود؛ در نتيجه داراي درجات مختلفي بودند. اما امت بدون تمييز بين مخلصين و منافقين، تمامي آن ها را عادل دانسته و به اقوال همه آنان به يک اندازه اعتماد نمودند. (حکيم، ص114)بنابراين بايد گفت: اقوال صحابه در تفسير آيات قرآن خالي از نقاط ضعف نبوده و از نظر شرعي دليلي بر حجيت و اعتبار آن ها وجود ندارد.

3. ورود اسرائيليات به روايات تفسيري

چنان که ملاحظه گرديد، يکي از مصادر نقل در کتب تفسيري اهل سنت، اقوال اهل کتاب از يهود و نصاري بود؛ در حالي که صحابه اين تفصيلات را بدون اطلاع از ذات تورات و انجيل از تازه مسلمان شدگان اهل کتاب مي گرفتند. قابل توجه است که برخي از اهل کتاب به اسلام تظاهر مي نمودند، در حالي که در اين عمل خالص نبودند (حکيم، ص122) اما صحابه بدون توجه به اين موارد، در تفسير آيات قرآن کريم از اقوال آن ها بهره مي جستند؛ به خصوص در رواياتي که در تفسير قصص تاريخي و داستان زندگي انبياء عليهم السلام از آن ها وارد شده بود. برخي از اهل سنت در توجيه اين عمل مي گويند: قرآن کريم در برخي مسائل با تورات متفق است، به خصوص در داستان پيامبران و آن چه درباره امت هاي گذشته ذکر شده است؛ با اين تفاوت که قرآن کريم ذکر جزئيات ننموده است. (ذهبي، ج1،ص65)
لذا در روايات صحابي بسياري، از سخنان علماء يهود که مسلمان شده بودند- مانند کعب الاحبار- بدون ذکر اسناد يافت مي شود (علامه طباطبايي قرآن در اسلام، ص73) چنان که ذهبي اقوال اهل کتاب را به عنوان يکي از مصادر صحابه به شمار مي آورد. (ذهبي، ج1،ص40)آنان سخن قرآن کريم و تورات تحريف شده را در برخي مسائل مانند قصص انبياء عليهم السلام يکي دانستند! و متأسفانه در تفسير قرآن از آن استفاده نمودند و بدين ترتيب باب استفاده از منقولات يهوديان در تفسير قرآن باز شد؛ غافل از آن که قسمت هايي از تورات تحريف شده، کاملاً مخالفت با نص قرآن مي باشد. به عنوان مثال مي توان به حديثي که ابوهريره به صورت مرفوع نقل کرده است اشاره نمود:
لم يکذب ابراهيم الا في ثلاث، قوله اني سقيم و قوله بل فعله کبيرهم و قوله لساره اختي: يعني ابراهيم جز سه مورد دروغ نگفت، سخن وي در «اني سقيم» و «بل فعله کبيره» و سخن وي در مورد ساره که ادعا کرد او خواهر من است.
در حالي که اين حديث را بايد از اسرائيليات دانست، چون ابراهيم عليه السلام را متهم به کذب کرده است؛ به ويژه آن که در قرآن ادعايي دال بر اين که ساره خواهر ابراهيم معرفي شده باشد، نيامده است. (حکيم، ص120) ضمن آن که بارزترين صفتي که در پيامبران و حاملان وحي الهي لازم و ضروري است صداقت مي باشد، تا آن ها فرمان پروردگار را بي کم و کاست به بندگان خدا برسانند. (مکارم شيرازي، ج13،ص76) صدق در گفتار و اعمال انبياء عليهم السلام، موجب ايجاد اطمينان و اعتماد مردم به پيام آوران الهي مي شد و زمينه را براي پذيرش دعوت آن ها مي گشود. علامه طبرسي مي گويد:
دلايل عقلي غير قابل تاويل دلالت دارند بر اين که پيامبران دروغ نمي گويند، گرچه قصدشان فريب و ضرر نباشد. (طبرسي، ج4،ص53)
نکته ديگر اشاره صريح قرآن کريم به صداقت حضرت ابراهيم(ع) مي باشد:
و اذکر في الکتاب ابراهيم انه کان صديقاً نبياً (مريم/41): در اين کتاب، ابراهيم را ياد کن که او بسيار راستگو و پيامبر (خدا) بود.
چنانکه ملاحظه مي شود صفت صداقت قبل از نبوت، گويا صداقت زمينه ساز نبوت مي باشد؛ به عبارت ديگر، از اين تقديم و تأخير استنباط مي شود نبوت بر پايه صداقت استوار است؛ به علاوه صديق کسي را گويند که در صدق مبالغه کند؛ يعني آن چه را انجام مي دهد مي گويد و آن چه را مي گويد انجام مي دهد و ميان گفتار و کردارش تناقضي نيست و ابراهيم(ع) چنين بود. (علامه طباطبايي، الميزان، ج14،ص58) لذا روايات اهل سنت را که ابراهيم(ع) را کاذب مي دانند، بايد مردود و مخالف آيات قرآن کريم دانست. در ريشه يابي اين روايات مي توان نظر تورات را جويا شد که در سفر پيدايش چنين آمده است:
ابرام به مصر فرود آمد تا در آن جا به سر برد؛ زيرا که قحط در آن زمين شدت مي کرد و واقع شد که چون نزديک به ورود مصر شد به زن خود ساراي گفت اين که مي دانم که تو زن نيکو منظر هستي. همانا چون اهل مصر تو را ببينند گويند اين زوجه اوست پس مرا بکشند و تو را زنده نگه دارند. پس بگو که تو خواهر من هستي تا به خاطر تو براي من خيريت شود و جانم به سبب تو زنده بماند. (کتاب مقدس، سفر پيدايش، باب يازدهم/16)
همان طور که ملاحظه گرديد، به وضوح هماهنگي ميان تورات و روايات اهل سنت در اعتقاد به کاذب بودن ابراهيم عليه السلام مشاهده مي شود. به عبارت ديگر اين روايات، تاثير مستقيم تورات تحريف شده بر کتب روايي اهل سنت را مي رساند.
اعتماد صحابه و تابعان به اسرائيليات در تفسير قرآن باعث مفارقت بين اقوال آنان گرديد؛ در حالي که تورات و انجيل فعلي، به دليل تحريف، قابل اعتماد نيستند. قرآن کريم نيز تحريف اين دو کتاب را در مواضع مختلف به صراحت بيان نموده و حتي به ذم اهل کتاب که به اين تحريف قيام نموده اند، پرداخته است.

4. اغراض سياسي و شخصي

برخي صحابه به دليل عدم ايمان و خلوص يکسان، گاه در تفسير آيات قرآن به قصد استفاده ي سياسي و يا شخصي، نظرات مختلفي در تفسير قرآن وارد مي کردند.
بيشترين تفسير قرآن از حضرت علي عليه السلام و کمترين آن از اباهريره وارد شده است، اما با مراجعه به کتب تفسيري و حديثي اهل سنت عکس اين موضوع ديده مي شود، به عبارت ديگر روايات وارده از اباهريره در تفسير آيات قرآن بيش از روايات وارده از حضرت علي عليه السلام مي باشد! بدون شک اين موضوع نشأت گرفته از عوامل سياسي مي باشد که متأسفانه در تفسير قرآن اثر گذارده است.

5. اهتمام نسبي در ضبط و نگهداري حديث

اهتمام تمام صحابه در نگهداري و ضبط احاديث پيامبر يکسان نبود؛ چنان که گاه احاديث پيامر نقل به معني شده و اختلافاتي در آن به وجود مي آمد.

6. فهم نسبي صحابه

صحابه از نظر درک و حافظه در يک سطح نبودند. (ذهبي، ج1،ص63) برخي صحابه بر برخي ديگر فضيلت داشتند؛ چنان که حضرت علي(ع) مي فرمايد: «تمام صحابه رسول خدا- صلي الله عليه و آله- از لحاظ فهم يکسان نبودند؛ برخي از آن ها سؤالي مي کردند و مفهوم آن را درک نمي کردند.» (ابوطبره،ص34) همان طور که در مورد ابن عباس گفته اند: وي صاحب فهم و شعور بالاتري بود و اين امر به برکت دعاي پيامبر(ص) درباره ابن عباس بود که فرمود: «اللهم فقهه في الدين و علمه التاويل.» (ذهبي، ج1،ص62) به علاوه، گاه اختلافاتي بين تفاسير آن ها در مورد يک آيه به وجود مي آمد که نشان دهنده ي تاثير افکار آنان بر تفسير قرآن بوده و مشخص مي سازد که فهم آن ها از قرآن يکسان نبود. (حکيم، ص115) برخي از اهل سنت در توجيه اين مسأله مي گويند: «تفاوت صحابه در فهم معاني قرآن به جهت اختلاف شناخت آن ها نسبت به ادوات لغت، عادات عرب و قوه فهم و درک بوده است.» (ذهبي، ج1،ص63- با اندکي تلخيص) لذا آن ها به کمک اين ابزارها، به تفسير قرآن پرداخته و هر کدام رأي و سليقه شخصي خود را- به نام اجتهاد- در تفسير قرآن اعمال کردند.

علل تفاوت ميان صحابه در شناخت و فهم آيات قرآن

الف. استفاده نسبي از محضر پيامبر

صحابه به صورت يکسان از وجود پيامبر بهره نبردند. گاه برخي از آن ها ساعتي از محضر پيامبر استفاده نموده و تنها يک حديث از ايشان نقل کرده اند، (ابوطبره، ص34) و برخي بيشترين مصاحبت را داشته اند. لذا تمام سؤالات آن ها به دليل عدم استفاده ي يکسان از محضر پيامبر توسط ايشان پاسخ داده نشده و در نتيجه اقوال آن ها ارزش يکسان ندارد.

ب. دخول نسبي به اسلام

صحابه در زمان واحدي به اسلام وارد نشدند و تقدم و تاخر آن ها در ورود به اسلام باعث عدم مصاحبت يکسان آنان از محضر پيامبر(ص) شده است. لذا همگي آنان شاهد نزول تمامي آيات نبوده و تحت تعليم يکسان توسط پيامبر(ص) قرار نمي گرفتند.

ج. شناخت نسبي لغات عربي

صحابه در معرفت لغات عربي يکسان نبودند (حکيم، ص122) و گاه براي فهم لغات به شعر عرب و يا افراد باديه نشين مراجعه مي کردند. چنان که مجاهد از ابن عباس روايت کرده است:
معني «فاطر السموات»(فاطر/1) را نمي دانستم تا اين که دو تن از اعراب باديه نشين براي مخامصه درباره چاهي به نزد من آمدند يکي از آن ها گفت: «انا فطرتها»؛ يعني: من آن را ابتدا کردم.
آن ها بدين طريق معني لغات را درک مي کردند و حتي در فهم برخي لغات ناموفق بودند. ابن جرير از سعيدبن جبير روايت کرده است که درباره ي (و حنانا من لدنا» (مريم/13) از او سؤال شد، گفت: از ابن عباس معني اين آيه را پرسيدم، جوابي به من نداد. سيوطي از طريق عکرمه از ابن عباس روايت کرده است که گفت: نه به خدا نمي دانم معني «حنانا» چيست؟(سيوطي، الاتقان، ج1،ص368)
منابع ومآخذ:
الذهبي، محمدحسين. التفسير و المفسرون. بيروت: دارالقلم [بي تا]
الطبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن. مجمع البيان في تفسير القرآن. ترجمه احمد بهشتي و ديگران. تهران: انتشارات فراهاني، 1360-1350ش.
ابوزهره، محمد. المعجزه الکبري القرآن. دارالفکر العربي. [بي تا]
ابوطبره، هدي جاسم محمد. المنهج الاثري في تفسير القرآن الکريم. مطبعه الاعلام الاسلامي، 1414ق.
العک، شيخ خالد عبدالرحمن. اصول التفسير و القواعده. بيروت: موسسه و منقحه، 1406ق.
القرآن الکريم. به ترجمه آيت الله مکارم شيرازي. قم: دارالقرآن الکريم و دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، 1373ش.
القمي، علي بن ابراهيم بن هاشم. تفسير قمي. قم: موسسه دارالکتاب، 1404ق.
شانه چي، کاظم مدير، علم الحديث. دفتر انتشارات اسلامي، 1372ش.
سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن. الاتقان في علوم القرآن. ترجمه سيد مهدي حائري قزويني. تهران: امير کبير؛ انتشارات فقيه و کانون فرهنگي الست. [بي تا]
سيوطي جلال الدين عبدالرحمن. تاريخ الخلفاء به تحقيق شيخ قاسم الشماعي الرفاعي و الشيخ محمد الشماني. بيروت: لبنان، دارالقلم، 1406ق.
حکيم، سيد باقر. علوم القرآن. تهران: المجمع العلمي الاسلامي، 1403ق.
زرقاني، محمد عبدالعظيم. مناهل العرفان في علوم القرآن. بيروت: دارالکتب العلميه، 1409ق.
فيوضات، ابوالقاسم. منهاج النجاه في تفسير الصلوه. تهران: دارالکتب الاسلاميه، کتابخانه آستان قدس، 1333.
صالح، صبحي. مباحث في علوم القرآن. بيروت: دارالعلم للملايين، چاپ 16.
طباطبايي، سيد محمد حسين. قرآن در اسلام. تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1353ش.
الميزان في تفسيرالقرآن. ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني. قم: انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363ش.
کتاب مقدس. به ترجمه انجمن کتاب مقدس. چاپ و صحافي فرهنگ، 1987م.
کحاله، عمر رضا. علوم الدين الاسلامي. حجاز: دمشق، 1394ق.
مجلسي، محمدباقر. بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار. بيروت: موسسه الوفاء، 1404ق.
معارف، مجيد. تاريخ عمومي حديث. تهران: انتشارات کوير، 1377ش.
مکارم شيرازي، ناصر و ديگران. تفسير نمونه (تفسير) دارالکتاب الاسلاميه، 1366ش.
منبع: فصلنامه آينه معرفت

 


مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.