من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
شاعر : حافظ
محتسب داند که من اين کارها کمتر کنم |
|
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم |
توبه از مي وقت گل ديوانه باشم گر کنم |
|
من که عيب توبه کاران کرده باشم بارها |
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم |
|
عشق دردانهست و من غواص و دريا ميکده |
داوري دارم بسي يا رب که را داور کنم |
|
لاله ساغرگير و نرگس مست و بر ما نام فسق |
تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم |
|
بازکش يک دم عنان اي ترک شهرآشوب من |
کي نظر در فيض خورشيد بلنداختر کنم |
|
من که از ياقوت و لعل اشک دارم گنجها |
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم |
|
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست |
عهد با پيمانه بندم شرط با ساغر کنم |
|
عهد و پيمان فلک را نيست چندان اعتبار |
کي طمع در گردش گردون دون پرور کنم |
|
من که دارم در گدايي گنج سلطاني به دست |
گر به آب چشمه خورشيد دامن تر کنم |
|
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم |
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم |
|
عاشقان را گر در آتش ميپسندد لطف دوست |
من نه آنم کز وي اين افسانهها باور کنم |
|
دوش لعلش عشوهاي ميداد حافظ را ولي |
|