به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم

بهار توبه شکن مي‌رسد چه چاره کنم به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم که مي خورند حريفان و من نظاره کنم سخن درست بگويم نمي‌توانم ديد
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
روي بنما و مرا گو که ز جان دل برگير
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم

شاعر : حافظ

بهار توبه شکن مي‌رسد چه چاره کنم به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
که مي خورند حريفان و من نظاره کنم سخن درست بگويم نمي‌توانم ديد
پياله گيرم و از شوق جامه پاره کنم چو غنچه با لب خندان به ياد مجلس شاه
گر از ميانه بزم طرب کناره کنم به دور لاله دماغ مرا علاج کنيد
حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم ز روي دوست مرا چون گل مراد شکفت
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم گداي ميکده‌ام ليک وقت مستي بين
چرا ملامت رند شرابخواره کنم مرا که نيست ره و رسم لقمه پرهيزي
ز سنبل و سمنش ساز طوق و ياره کنم به تخت گل بنشانم بتي چو سلطاني
به بانگ بربط و ني رازش آشکاره کنم ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط