خودشکوفايي ديني (عوامل دروني تربيت ديني)

و منظور از سير آفاق و انفس، نحوه‏ى برداشتى است كه آدمى با حسن نظر و به قصد فهم و درك، تا آن جاها كه دنياى اوست و مى‏تواند تا آن حدود نگاه و درك خود را وسعت دهد و افق‏هاى دنياى او محسوب مى‏شوند، نظر كند و چيزها ببيند و يا در ميان آدميان و درون آن‏ها بنگرد؛ البته از مسير همين چشم، اما با دقت باطنى و از صورتشان و حالاتشان، به روح و فكر و عواطفشان پى ببرد. نفوس را بدين وسيله بشناسد و از مجموع اين دو سير، وجدان او بيدار گردد و به كار افتد. قدرت داورى
چهارشنبه، 26 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خودشکوفايي ديني (عوامل دروني تربيت ديني)
خودشکوفايي ديني (عوامل دروني تربيت ديني)
خودشکوفايي ديني (عوامل دروني تربيت ديني)





الف - سير در آفاق و انفس.
ب - تفكر و تدبر - تعقل و استدلال. (1)
ج - عبرت‏آموزى.
د - نتايج دريافتى از تجارب زندگى. (2)
و منظور از سير آفاق و انفس، نحوه‏ى برداشتى است كه آدمى با حسن نظر و به قصد فهم و درك، تا آن جاها كه دنياى اوست و مى‏تواند تا آن حدود نگاه و درك خود را وسعت دهد و افق‏هاى دنياى او محسوب مى‏شوند، نظر كند و چيزها ببيند و يا در ميان آدميان و درون آن‏ها بنگرد؛ البته از مسير همين چشم، اما با دقت باطنى و از صورتشان و حالاتشان، به روح و فكر و عواطفشان پى ببرد. نفوس را بدين وسيله بشناسد و از مجموع اين دو سير، وجدان او بيدار گردد و به كار افتد. قدرت داورى صحيح پيدا كند و مفيد زندگى و راهنمايى آدمى در طول حيات شود.
غرض از تفكر، انديشيدن درباره‏ى همه‏ى چيزهايى است كه انسان با آن‏ها تماس دارد و مى‏خواهد و عوامل بقا و رشدشان را دريابد و راه‏يابى براى حسن برخورد با آن‏ها و بهره‏گيرى معقول و شايسته از آن‏ها نمايد و همين راه‏يابى را «تدبير» نامند.
اما مقصود از تعقل، مقايسه بين دو امر است كه هم جهت هستند؛ هر دو مفيدند يا هر دو صالح يا هر دو خير. (3) عقل، گونه‏اى از آن را كه برتر است معرفى تواند كرد تا آدمى بر پايه‏ى بلندتر، قدم نهد و زودتر و بهتر خود را به كمال و نعمت تمام، رساند.
استدلال هم، نوعى دليل‏يابى، براى وصول به مقصد است و يا براى كشف مجهول. مى‏دانيم كه عقل، در تعبيرى «عقل فلسفى» است و در تعبيرى ديگر «عقل مذهبى» است و به تعبيرى نزديك به اصطلاح مذهبى «عقل روان‏شناسى» است. عقل فلسفى همان است كه در بيان فارابى و ابن‏سينا و متقدمين از قبيل فلاسفه‏ى يونان مى‏يابيم و عقل مذهبى آن است كه راهبر به سوى خداى يكتا و بندگى او و وادارنده به اعمال صالح و موجب ثواب اخروى است و ميل به سوى مبدأ هستى است و در روان‏شناسى، اين سه را به اضافه‏ى جمال دوستى، در بحث «عواطف» مطرح مى‏نمايند.
عواملى را كه در ابتداى اين سخن، مورد گفت‏وگو قرار گرفتند همگى اولين اثرشان بيدار كردن شعور و وجدان است و سپس به كار داشتن آن و ديگر ملاك و مأخذ و ميزان دادن بدان و در خاتمه، مصداق‏هاى فراوانى در اختيارش قرار دادن؛ تا در تشخيص، تواناتر باشد و از اشتباه و سهو، محفوظتر و ضمنا به هنگام فرماندهى خود براى «حسن انتخاب - حسن روش كار - حسن جهت سير - حسن كاربرد نيروها - حسن تدبير براى انجام امور» نمونه‏هاى كافى و دانسته‏هاى مناسب وى را نيكو ياورى كنند.
با توجه به مطالب فوق، تربيت دينى، پايه‏ى كار را، بر داشتن وجدان سالم، عقل در كار و بيدار، ميل به «حق و خير و روا و كمال و سيادت اصولى انسانى» قرار مى‏دهد (4) و در واقع «تربيت وجدانى و نفسانى» را مقدم مى‏شمارد (5) و سپس بر اساس آن وجدان و عقل و عاطفه، اندام را به كار و فعاليت مناسب وامى‏دارد و از عمل صحيح مداوم، «اخلاق درست» را موجب مى‏شود.
پس در ابتدا، نقش تربيت، نظم دادن نگاه و رفتار آدمى است به مدل‏هاى درست «ادب و انسانيت» و انضباطى در پيروى آنان داشتن و پا به پاى اين پيروى عملى و تبعيت نفسانى و نظرى، تفكر و تدبر و تعقل و بالاخره اخلاق و اعتقاد، حاصل مى‏شوند و كار تربيت از جهت خارجى آن، تمام مى‏گردد و جهت داخلى آن مى‏ماند كه مربوط به كوشش و پى‏گيرى خود آدمى است و غالبا جنبه‏ى عمق دادن آن اخلاق و اعتقاد است و به وسيله‏ى افزودن علم و فهم دينى، آن دو را استحكام و قوام بيشتر مى‏بخشد.
آن‏چه در اين تربيت دينى، خيلى چشم‏گير است؛ آن كه در همه آن عوامل درونى (سير در آفاق و انفس - تفكر و تدبر و...)، خود تربيت شونده حركت مى‏كند و مى‏رود و مى‏جهد و مى‏يابد و دستورالعمل براى خود، مى‏سازد و قصد مى‏كند و انجام مى‏دهد و بالاخره «مى‏شود». اين خود اوست كه موجبات انجام پرورش را فراهم مى‏سازد و اين خود اوست كه تحول و كمال مى‏يابد و در واقع «تربيت دينى» بر پايه‏ى «خودسازى» بنياد شده است.

پي نوشت :

(1) از امام صادق عليه‏السلام نقل است كه «فكر گناه هم مكنيد.» مى‏پرسند: فكر گناه هم گناه است؟ مى‏فرمايد: «فكر گناه مثل دودى است كه از آتش برمى‏خيزد؛ فضاى اطاق را مى‏گيرد؛ گرچه اطاق را نمى‏سوزاند اما تيره و آلوده مى‏سازد؛ فكر گناه هم، فضاى ذهن و روح آدمى را تار مى‏سازد و قدرت تشخيص را از بين مى‏برد و ديگر دقت و صحت داورى، ميسر نيست و اشتباه و خلاف، بسيار صورت مى‏گيرد.».
(2) سخ، 75 - 73. (دكتر قائمى اميرى).
(3) امام صادق عليه‏السلام فرمود: بهايم نيز تميز مى‏دهند؛ ميان آن كه ايشان را بزند و آن كه علف دهد وليكن عاقل است كه تميز دهد ميان دو خير و ميان دو شر؛ تا از دو خير، آن را كه بهتر است و از دو شر، آن را كه كم زيان‏تر است، برگزيند. (نثر فصيح فارسى معاصر، ج 233: 1)
(4) درست است كه مردم عالم در معرفى مصداق‏هاى «تمايلات عالى» تفاوت نظرى با يك‏ديگر دارند و هر كس حق را به گونه‏اى مى‏بيند و خير را گونه‏اى مى‏شناسد؛ «جميل» را اين و آن با هم به يك صورت نمى‏دانند و روا و كمال را همه يك جور تعريف نمى‏كنند ولى ترديد نيست كه همه، آن را «مطلوب» مى‏شمارند؛ اما چون شناخت باطنى كه از آن دارند، بس كلى و اجمالى است، شبيه آن را يا وجود جزيى از مختصات آن را در هر جا ببينند، آن را نيز مطلوب مى‏انگارند. به هر حال، اين تفاوت نظر، اثبات مى‏كند كه در اصل، شناختى از آن دارند؛ اما يا فراموش كرده‏اند؛ يا به گونه‏اى ديده‏اند كه آن‏چه در اين عالم مى‏بينند عين آن نيست بلكه شبيه آن است، يا هر يك از اين‏ها وجهى از آن مطلوب ازلى است و او جامع و كل است. بالاخره همين «شناخت قبلى و ميل به يافتن مجدد و مصداق‏ها را پيدا كردن و به هر كدام عشق ورزيدن و باز به بهتر از آن متمايل و متوجه شدن و از طلب سير نيامدن و از پا ننشستن و عمر را همه در راه تحقيق به پايان بردن» حركتى نفسانى و فكرى و اعتقادى و بالاخره در نماى خارجى‏اش، حركتى اخلاقى و عملى را، موجب مى‏شود كه منطق آن درست است؛ زيرا جوياى «حقيقت مطلق - زيبايى مطلق - خير مطلق - هستى مطلق» است ولى مرز و حد ندارد و عالى‏ترين حركت دائمى است و مناسب انسانى و همين حركت را «سير مذهب» ناميم و همين، سير فطرى انبياء بود «انى ذاهب الى ربى سيهدين». رسالت، براى توضيح همين سير و معرفى مصداق‏هاى صحيح چنين تمايلات آمده است. باز به ابتداى سخن برگرديم و گوييم: آن كلى بودن «علم فطرى» باعث مى‏شود كه همه بجويند و بسيار مصداق براى آن معرفى كنند و هر كس در هر حدى از استعداد و جوشش و جويايى كه هست، مناسب خود چيزى مى‏يابد و جهتى از آن حق و خير را ملاحظه مى‏كند و هر كس در نوع زندگى خود صورتى از آن‏ها مى‏بيند و هر كس «حق و خير» را اختصاصى خود مى‏پندارد و بدان اختصاص، دل، شاد مى‏شود و غيرتى براى آن «حق و خير» چنان قايل مى‏شود كه گويد:
«تنها او مراست و مرا آن پسندد كه تنها او را داشته باشم» و با اين تعبيرات، همه، صورت خويش، در آينه ببينند و بدان نشاط ورزند؛ همه بكوشند و بجوشند و هيچ كس ديگرى را مزاحم و مانع خويش در راه نداند و به معنى اصلى «سبقت در راه حق و خير و جمال و كمال» صورت گيرد، بدون تنه زدن به ديگرى و رشك بردن از پيشى و رنجيدن از پسى.
ميل حقيقت‏جويى همان كنجكاوى است و اين حقيقت‏جويى دو گونه است:
1 - براى جلب فايده: كه آن مخصوص كودكان و بدويان است.
2 - بى‏غرضانه: كه مخصوص بزرگتران فهميده است (رك: روان‏شناسى پرورشى 228). پس در تربيت دينى كودكان، بايد موضوعات «رزق دادن - لذت خوراك را در كام نهادن - قوت جسم بخشيدن - پدر و مادر را يار طفل قرار دادن و براى آنان جانفشان ساختن و نظير اين‏ها را» مثال عنايت حق تعالى بر آدمى بايد عرضه كرد.
در مثال خير هم، بايد گفت كه:
«اگر خواهى بازوى تو گيرند، بازوى ديگرى بگير.»
اما مظاهر حقيقت‏جويى بى‏غرضانه (كه جاى بحث آن در فصل «تربيت دينى جوانان و بزرگتران» است و چون زمينه‏ى آن بايد در دوره‏ى نوجوانى نهاده شود، ذكر مى‏گردد) عبارت است از:
الف - علم - كه جست‏وجوگر علل نزديك است.
ب - فلسفه - كه جست‏وجوى علل دور است تا معماى زندگى و جهان را حل كند (رك: روان‏شناسى پرورشى 229).
و ملاحظه مى‏كنيم كه اين ميل غريزى حق‏جويى، طالب همان‏هاست كه به وسيع‏ترين شكل آن در دين مطرح است و مذهب، جوابگو و ارائه دهنده‏ى آن‏هاست. البته براى مبتديان، از «واقعيت‏ها» سخن مى‏گويد كه صورت خارجى و مصداق قابل ملاحظه و قابل استفاده‏ى حقيقت‏هاست؛ تا بهره گيرند و فايده برند.
(مثلا: قاعده‏ى درست خوردن و درست خفتن و درست لذت حلال بردن و از نعمت‏هاى حلال به درستى سود جستن و برآوردن حاجات دنيوى خود از خدا خواستن و بهشت فردا طلبيدن و سايه‏ى طوبى و كنار حور آرزو كردن). كه عبادت اينان «عبادة التجار» است و ربح تجارتى خواهند كه خدا وعده كرده است و مسلما بى‏نصيب نمانند.
اما اينان يا كودك هستند، يا پيران و بزرگترانى كه از كودكى تجاوز نكرده‏اند و براى منتهيان از «حقيقت‏ها» سخن مى‏گويد كه باطن و منشأ اين واقعيت‏ها مى‏باشند تا از آن، «وسعت نفس و صفاى دل و تعالى نظر» يابند.
(مثلا: قاعده‏ى درست انديشيدن و درست تدبير كردن و درست زندگى كردن و حقوق را رعايت كردن و از اين پاكى و سلامت، انبساطى داشتن و براى فردا، رضاى حق جستن و كنار ابرار و صلحا و شهدا و انبيا طلبيدن؛) كه عبادت اينان «عبادة الاحرار» است و اميد به لقاى حق دارند «يرجوا لقاء ربهم» كه خداى وعده فرموده است و بى‏وصول نخواهند بود.
(5) توجهى عميق به مضمون آيه‏ى 94 سوره‏ى يونس (... فما اختلفوا حتى جاءهم العلم...) نشان مى‏دهد كه بايد قبل از علم، «آمادگى روحى، سلامت نفس، حال قبول و وسعت نظر» از خدا خواست و بايد آن‏ها را در خود ايجاد كرد تا ظرفيتى حاصل شود كه «علم رسيده از حق» را وانزند و كار به كفران و خلاف نينجامد.
و از توجه به آيات 90 و 101 و 102 سوره‏ى نويس (لا تتبعان... - يجعل الرجس... - قل انظروا...) چنين برداشت مى‏شود كه: راه توجه دادن مردم به ايمان، آن است كه:
اولا - به نظر دقت در آثار خلقت و تحولا جهان و روابط حياتى عالم و آدم و نظير اين‏ها بنگرند.
ثانيا - در آن‏چه ديده و دقت كرده‏اند، تعقل نمايند.
ثالثا - از آن تعقل‏ها، چيزها بفهمند و بدانند.
رابعا - چون دانستند، باور كنند و ايمان آورند؛ يعنى: به دل قبول و باور نمايند

منبع:گامي در مسير تربيت اسلامي از کودکي تا بلوغ / دکتر رجبعلي مظلومي




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.