

تشيع در خاندان صفويه (3)
نویسنده : محسن کريمي
مقامات روحاني و وظايف روحانيان
تشويق سلاطين صفوي به رونق فلسفه و فقه تشيع، مرجعيت علما و مشروعيت دولت را تقويت کرد. در واقع نوعي رابطه بين قدرت مذهبي و قدرت دنيوي يعني زعامت معنوي و زعامت سياسي پديد آمد که يکي از نتايج آن اداره برخي از تشکيلات دولتي مانند امور قضايي، اوقاف و امور مالکيت توسط روحانيان بود که از سنن قديمي نشأت مي گرفت.
در طول حکومت صفويه، قدرت مذهبي و قدرت دنيوي، جز در موارد نادري (مانند شيخ احمد اردبيلي (مقدس اردبيلي) که روش شاه عباس اول را در اداره حکومت نمي پسنديدند و آن را حکومت بر ملک عاريه مي دانست)(85) ، عدم تفاهم چنداني بين دو قدرت حاکم- قدرت مذهبي و قدرت دنيوي- پيش نيامد، و اتحاد دولت و علما به صورت پديدار شدن مشاغل و مناصبي تجلي کرد. به روايت سفرنامه شاردن:
«نظر کلي سلاطين صفوي در برابر نفوذ مذهب و مقامات ديني اين است که با افزودن تعداد محاکم عرف و ايجاد اغتشاش و بي نظمي در قضاي شرع، و در تحت سلطه ظاهري و دنيوي درآوردن پيشوايان اسلامي، از فعاليت آنان بکاهند.»(86)
به روايت تذکره الملوک مقامات عالي روحاني در دربار صفوي عبارت بودند از: صدر، شيخ الاسلام، قاضي و قاضي عسکر. اين مقامات گاه در دوره اي از اين عهد تغيير نام داده اند و يا زماني وظايف يک منصب در منصب ديگري ادغام شده است.
مقام صدر از زمان شاه اسماعيل اول وجود داشت و آن مقام «روحاني عالي مقام»، رييس ديوان روحاني بود که در آغاز بدان «صدر موقوفات» گفته مي شد. تعيين حکام شرع و مباشرين اوقاف و قضاوت درباره جميع سادات، علماء، شيخ الاسلام ها، وزرا، مستوفيان و ... از وظايف وي بود. دادگاههاي چهارگانه (ديوان اربعه) بدون حضور صدر حکمي صادر نمي کردند. در زمان شاه طهماسب اول دو مقام صدر وجود داشته است اما وظايف آن تفکيک نشده بود. در عهد شاه عباس اول مقام صدر را مدتي خود شاه عباس به عهده مي گيرد.(87) در عهد شاه عباس دوم منصب صدر در شغل وزير اعظم ادغام و در عهد شاه سليمان مقام صدر به صدور (نواب) خاصه و عامه تقسيم شد و وظايف صدر خاصه، پرداختن به امور خالصه سلطنتي بود و رسيدگي به املاک عامه مردم بر عهده صدرعامه قرار گرفت. صدرعامه زير نظر صدرخاصه انجام وظيفه مي کرد و تحت نظارت صدرعامه، صدرالممالک بود که گاه اين دو سمت به يک نفر تعلق داشته است.(88) مقام صدر در زمان شاه سلطان حسين به مقام ملاباشي تبديل شد و در دوره وي، ملاباشي عاليترين مقام روحاني تشکيلات دولت صفوي است. مقامات صدور اجازه ازدواج با شاهزادگان خاندان صفوي را داشتند و اين امر نوعي تلفيق قدرت علما و دربار بود.(89)
شيخ الاسلام، «عاليترين و مطلع ترين مقام قضايي» بوده است. ظاهراً اين مقام عالي در طول دولت صفوي نوساناتي بنا بر حسب شخصيت و خصايص صاحب منصب داشته است. گاه مستقلاً و گاه تحت نظارت مقام ديگر روحاني، انجام وظيفه مي کرده است. به طور مثال شيخ الاسلام اصفهان (پايتخت) عهده دار دعاوي شرعي و امربه معروف و نهي از منکر بود. رسيدگي به اموال غايبين و يتيمان نيز از وظايف او بود. از جمله شيخ الاسلامان معروف، علامه محمد باقر مجلسي شيخ الاسلام دربار شاه سليمان است که در عهد شاه سلطان حسين، ارتقاء منصب يافت.
شيخ الاسلامان نيز اجازه ازدواج با زنان دربار را داشتند.
قاضي از نظر وظايف قضايي داراي اختيارات محدودي بود و وظيفه وي تشخيص دعاوي شرعيه مردم، نکاح، طلاق، وصايا، ضبط مال يتيم و غائب و ... بود. در برخي از دوره ها حوزه وظايف قاضي و شيخ الاسلام به درستي مشخص نمي شود و وظايف آنان در يکديگر ادغام مي شد. بعضي از قضات مانند قاضي پايتخت از توجه و قدرت خاصي برخوردار بودند، قاضي عسکر، عهده دار امور روحاني لشکر و ابتدا مشاور کشيک خانه ديوان بيگي بود. بعدها وظيفه رسيدگي به احکام شرع قاضي عسکر به صدر محول شد و در اواخر صفويه، وظيفه آنان منحصر به مطالبات سربازان و اثبات دعاوي آنان شد.(90)
متفکران شيعي عصر صفوي
در دوره شاه طهماسب اول در سال 943 ه.ق مقام صدر به اميرمعزالدين اصفهاني تفويض شد. معزالدين به ترويج مذهب تشيع همت گماشت و در زمان اوست که به دستور وي شيره خانه ها، باده فروشيها و قمارخانه ها خراب مي شود. مقام علماي مذهبي در عهد صفوي به حدي بود که گاه مأموريتهاي سياسي نيز به آنها واگذار مي شد. در عهد شاه طهماسب اول و به فرمان وي قاضي جهان قزويني که از روحانيون بزرگ آن عهد بود، براي امضاي قراردادي به دربار همايون در هندوستان فرستاده شد و مأموريتهايي نيز به خواجه افضل الدين محمد ترکه که از علماي مورد توجه دربار شاه طهماسب اول بود، محول شده بود.(94)
به طور کلي اوج نفوذ روحانيان در عهد صفوي، ابتدا در زمان شاه اسماعيل اول است و سپس در زمان شاه طهماسب اول اين نفوذ قوت فوق العاده اي مي گيرد، به طوري که فرامين دربار فقط با تأييد علما قابل اجراست.در عهد شاه عباس اول به خاطر قدرت فوق العاده شخص شاه از نفوذ روحانيون کاسته مي شود و شاه از دخالت آنان در امور جلوگيري مي کند، به ويژه که آنان
« مي خواستند تغيير و تبديل در مهمات کارخانه سلطنت مثل تعيين وکيل و وزير و صدور و غيرها نمايند». (95) در عهد جانشينان وي و به ويژه شاه سلطان حسين مجدداً قدرت عمده در دست روحانيان است و برخي از آنان مانند علامه محمد باقر مجلسي از اعتبار و اهميت خاصي برخوردارند.
حال به ذکر نام و شرح حال دوازده نفر از معروفترين متفکران و علماي عصر صفوي- که به نحوي در سياست دولت مؤثر بوده اند- مي پردازيم(96)
1) محقق ثانی ( محقق کرکی )
شيخ بهايي) جانشين وي و شيخ الاسلام اصفهان شد. برخي از تأليفات وي عبارتند از: 1- اثبات الرجعه 2- جامع المقاصد في شرح القواعد (شرح قواعد علامه حلي) 3- حاشيه ارشاد علامه حلي
4-رساله جمعه 5- حاشيه بر سجود بر تربت 6- حاشيه شرايع الاسلام 7- شرح الفيه شهيد اول و چند اثر ديگر.
2) شیخ عبدالعالی ( فرزند محقق کرکی )
3) غياث الدين منصوربن صدرالحکما
4) شهید ثانی
5) شیخ حسین عاملی ( پدر شیخ بهایی )
1- الاعتقادات الحقه 2- تحفه اهل الايمان في قبله عراق عجم و خراسان (در رد عقايد محقق کرکي درباره تغيير محراب نماز). 3- رساله طهماسبيه 4- العقد الطهماسبي 5- وصول الاخيار الي اصول الاخبار
6) شیخ بهایی
شيخ بهايي علاوه بر آگاهي از علوم اسلامي، رياضي دان، معمار و طبيب نيز بود. وي ديوار صحن امام رضا (ع) را طوري ساخته بود که در تمام فصول وقت ظهر و زمان نماز گزاردن را مشخص مي کرد، تعيين قبله مسجد امام اصفهان، تقسيم آب زاينده رود اصفهان به قراء و محلات مختلف، منارجنبان اصفهان، ساختمان گلخن حمامي در اصفهان معروف به حمام شيخ بهايي- که با يک شمع آب را گرم مي کرد- همگي از کارهاي وي مي باشد.(104)
بسياري از بزرگان اين عصر از شاگردان شيخ بهايي بودند از آن جمله فاضل جواد، مجتهد قزويني، ملاصدرا، ملامحسن، محقق سبزواري و محمد تقي مجلسي.
برخي از تأليفات وي عبارتند از: 1- اثبات الانوار الالهيه 2- الاثني عشريات الخمس في الطهاره و الصلوه الزکوه و الصوم و الحج 3- الاسطرلاب 4- تشريح الافلاک 5- تضاريس الارض 6- التهذيب يا تهذيب البيان 7- جامع عباسي 8- کشکول 9- مثنوي نان و حلوا و حدود هشتاد کتاب ديگر.(105)
7) میر داماد
ميرداماد حدود پنجاه جلد کتاب به زبان فارسي و عربي دارد که برخي از آنان عبارتند از:
1- حاشيه کافي 2- سدره المنتهي در تفسير قرآن 3- الرواشح اسماويه في شرح الاحاديث الاماميه (جمع آوري احاديث شيعه) 4- حاشيه صحيفه سجاديه 5- خلسه الملکوت 6- الحبل المتين 7- تشريق الحق 8- الجذوات (براي شاه عباس) 9- مشرق الانوار. تخلص وي در شعر نيز اشراق بوده است.(106)
8) میر فندرسکی
9) ملاصدرا
برخي از آثار وي عبارتند از: 1-اتحادالعاقل و للعقول 2- اسرار آيات و انوارالبينات 3- الاسفارالاربعه 4- کلمه الاشراق 5- المبدء و المعاد 6- مفاتيح الغيب 7- الواردات القلبيه 8- اسرار کليات 9- شرح اصول کافي.
10) محمد تقی مجلسی
11) ملامحسن فیض کاشانی
12) علامه مجلسی
برخي از تأليفات وي- به عربي و فارسي- عبارتند از: 1- بحارالانوار في اخبار الائمه الاطهار،2- عين الحيات،3- مشکوه الانوار،4- حليه المتقين،5- حيوه القلوب، 6- تحفه الزائر،7- جلاءالعيون،8- مقياس المصابيح،9- ربيع الاسابيع،10- زادالمعاد،11- حق اليقين و غيره.
تأثير و نفوذ مذهب در ادبيات عصر صفوي
ايران عهد صفوي، در کليه ادوارش، کشوري با سياست خاص مذهبي بود و اين امر بسياري از معنويات و کمالات را تحت الشعاع خود قرار مي داد. شاهان صفوي به علت ضديت و خصومتي که با دولت عثماني داشتند، در ترويج معنويات سعي خود را منحصر به تشويق و تبليغ مذهب تشيع،- که مذهب رسمي ايران شد- کردند. مبارزات مذهبي ايران با مبارزات سياسي و اقتصادي و اجتماعي آن بي ارتباط نبود و به زودي بسياري از مسائل مختلف از جمله ادبيات را نيز از خود متأثر کرد. دولت ترک زبان صفوي پس از مدتي مراکز ادب فارسي مانند خراسان بزرگ
(به جز بلخ) را زير سلطه خود در آورد و بنابر سياست کلي خود، فرهنگ و خط مشي سياسي خود را بر آنان تحميل کرد.
ادبيات در عهد صفوي، به استثناي ادبيات مذهبي، رو به انحطاط نهاد؛ زيرا که شاهان صفوي به امور ديگري مانند کشورداري و کشورگشايي مشغول بودند و به ادبيات و تشويق نويسندگان و شعرا کمتر اهميت مي دادند. توجه فرهنگي آنان بيشتر متوجه تبليغ و تحکيم سياسي مذهب بود. اين سياست مذهبي تنها گسترش شاخه اي از ادبيات، يعني ادبيات مذهبي، آن هم فقط تشيع را امکان پذير مي ساخت.
تأکيد بر ادبيات تشيع باعث شد که مراکز شاخه هاي ديگر ادبيات به کشورهاي مجاور ايران صفوي، مانند هندوستان و افغانستان و ديگر مناطق آسياي ميانه منتقل شود و ادبيات ايران از جانب آنان تحت تأثير قرار گيرد و به نوعي ديگر گرايش يابد. يکي از دلايل هجوم شعرا و نويسندگان ايران به دربار سلاطين مغول در هند، سياست مذهبي دولت ايران بود.(111)
سياست مذهبي دولت و فعاليت شاهان صفوي در گسترش تشيع، باعث آن شد که زبان مذهبي ايران را، جهت تفهيم هر چه بيشتر توده مردم، از زبان عربي به زبان فارسي برگرداند و بدينسان زبان فارسي در مسائل مذهبي از اهميت خاصي برخوردار شد و نظم و نثر فارسي در خدمت مذهب قرار گرفت و بسياري از کتب مذهبي از عربي به فارسي ترجمه شد و اکثر نوشته هاي عهد صفوي مطالبي از قبيل اصول آيين تشيع، زندگي پيامبر اکرم صلوات اله عليه و ائمه به ويژه حضرت علي عليه السلام ، جدلهاي مذهبي و مرثيه امامان را در برگرفت. مسائل ديگر ادبيات به دلايل سياسي مسکوت گذاشته شد و گاه مطرود شد(112) و به ديگر دانشهاي غير مذهبي مانند شعر و شاعري کمتر توجه شد.(113) اين امر دلايل ويژه اي داشت:
1- شاهان صفوي با افکار و عقايد صوفيانه به مبارزه برخاستند و اين موضوع باعث شد که يکي از منابع الهام بخش شاعران از گسترش باز ماند.
2- کمبود آزادي سياسي براي مردم، به ويژه شاعران، جهت ابراز عقايد و گرايشهاي مذهبيشان مانند گرايش به نقطويان، که باعث مي شد هنرمندان نتوانند آنچه را که مي پسندند آزادانه در اشعار خود بيان دارند.
3- تعصب برخي از عناصر مذهبي دربار صفوي، به ويژه در اواخر اين سلسله، که از عوامل مؤثر در رکود ادبي اين عصر است، به طوري که «نگهداري مثنوي مولوي در خانه همراه با خطر دائمي» بود.(114) خلاصه اي از نامه مورخ 24 مه 1911 ميلادي محمد قزويني به ادوارد براون در تاريخ ادبيات ايران به اين شرح است:
«هر چه متعلق به کماليات بود (در مقابل شرعيات) نه تنها در توسعه و ترقي آن جدي اظهار نکرده اند، بلکه به انواع وسايل در پس آزار و تخفيف نمايندگان اين «کماليات» برآمدند زيرا که نمايندگان مزبور اغلب در قوانين و مراسم مذهبي به طور کامل استقرار نداشتند، صوفيه را مخصوصاٌ به اقسام سختي و خشونت تعقيب نمودند و به جلاي وطن و نفي بلد و قتل و مؤاخذه محکوم کردند.»
«... علاقه و رابطه شعر و ادبيات با تصوف و عرفان خاصه در ايران واضح و مبرهن است، به طوري که اطفاي يکي موجب اعلام و اضمحلال ديگري خواهد بود. از اين جهت در عهد سلطنت دودمان صفويه فضل و ادب و شعر و عرفان را وداع گفته ...»(115)
شاه طهماسب اول صوفيان مولويه را از ايران بيرون کرد، شاه عباس اول پيروان نقطوي را قتل عام کرد و شاه سلطان حسين به نحو جدي تري صوفيان را تعقيب کرد.(116)
شعرا و نويسندگان اوايل دوره صفوي، هنرمندان متعلق به اواخر دوره تيموري بودند و به مکاتب آن دوره، تعلق دارند و برخي از آنان حتي جان خود را بر سر مبارزات سياسي و مذهبي عهد صفوي گذاشتند.(117) از جمله معروفترين آنان که در دربار صفوي صاحب مقام و جايگاه شد، ملاحسين واعظ کاشفي سبزواري (م.910 ه.ق) مي باشد. واعظ کاشفي به علت چند اثر مهم از جمله انوار سهيلي و فتوت نامه سلطاني مشهور است. اگر چه نوشتن فتوت نامه سلطاني در سال 899 ه.ق به پايان رسيد، اما همبستگي خاص اين گونه ادبيات، با ادبيات مذهبي، اعم از تشيع و تصوف، موجب شد که ادبيات فتوت نه تنها به راه خود ادامه دهد، بلکه در آثار اين دوره نيز تأثير بخشد.(118)
فتوت مشتق ازفتي، صفت است و به معاني جوانمردي، شجاعت، مردانگي و معاني ديگر آمده است. در قرآن کريم در چند آيه، کلمه فتي و فتيان ذکر شده است.
اهل فتوت از مقام ويژه اي در طول تاريخ برخوردار هستند. رمز موفقيت آنان جوانمردي، عياري، شجاعت و دليري آنان بوده است:
«بدان که جوانمردي عياري آن بود که او را از آن چند گونه هنر بود: يکي آنکه دلير و مردانه و شکيبا بود به هر کاري و صادق الوعد و پاک عورت و پاک دل و زيان کسي به سود خويش نه کند و زيان خود از دوستان روا دارد.»(119)
اهل فتوت در روند تاريخ اغلب مرجع و پناهگاه کساني واقع مي شدند که از ظلم و تعدي حکام و نظام بيدادگرانه آنان به ستوه آمده بودند. (120) خانقاه ها و مراکز تجمع آنان مأوايي براي محرومان بود. اهل فتوت و عياران به بخشندگي، وقار، صوفي گري و صبوري مشهور بودند. اهل فتوت با اهل حرف و صنوف و با دراويش ( به ويژه نقطويان) همبستگي خاصي داشتند و به طور کلي هدف آنان دفاع از ضعفا بود و به تدريج گروهي از جامعه را تشکيل دادند که آداب، مراسم و حتي کتب خاص خود را داشتند.(121)
در عهد صفوي گاه مشاغلي مانند مسئول حفظ امنيت شهر و معاونت داروغگي به اهل فتوت (احداث) داده مي شد.(122)
اين نظام زمينه برخي از نوشته ها و داستانهاي عهد صفوي را به وجود آورد. داستانهاي شاه سلطان حسين کرد، اسکندر نامه و رموز حمزه ملهم از سيستم و تشکيلات اداري و اجتماعي عهد صفوي مي باشند که به ويژه نقش داروغه را در مبارزات سياسي و اجتماعي مطرح مي سازند.(123)
تشويق دربار صفوي به افزايش نوشته ها و مطالعات ذهني و اعمال خط مشي سياسي آنان تأثير مستقيمي بر ادبيات گذارد، به ويژه که هدف اصلي دربار و نيز علماي اين عهد تشريح اصول مذهب تشيع و جلوگيري از گسترش مذهب تسنن بود. با اتخاذ چنين سياستي، خواندن کتب مذهبي رونق مي گيرد که نمونه بارز آن، کتاب واعظ کاشفي روضه الشهداء مي باشد(124) که درباره مقاتل شهيدان کربلاست، اين کتاب از آن جهت اهميت دارد که زمان زندگي نويسنده با ظهور شاه اسماعيل اول و رسميت يافتن تشيع نزديک بوده است. خواندن کتاب روضه الشهداء در مجالس مختلف- که به مجالس روضه خواني معروف شده بود- بعدها نيز ادامه يافت و در واقع از دوره صفوي مجالس ذکر مصائب و حوادث کربلا، رونق گرفت و روضه خواني در ايران قوت گرفت.
« سلاطين صفويه بر حسب نظريات سياسيه [و مذهبي] و ضديتي که با دولت عثمانيه داشتند، بيشتر قواي خود را صرف ترويج مذهب شيعه و تشويق علمايي که از اصول و قوانين اين مذهب اطلاعات کامله داشتند، مي نمودند.» (125)
اعمال اين روش، دولت صفوي را با مشکل کمبود علما و فقها و مبلغان شيعه مذهب مواجه ساخت، به همين علت براي ترويج و تعليم مسائل و اصول مذهبي، مجبور به دعوت علما و فضلاي متشيع عرب به ايران شدند. اغلب علما يا از جبل عامل سوريه و يا از بحرين به ايران آمدند و بسياري از آنان با زبان فارسي نيز بيگانه بودند.
در نتيجه چنين سياستي، به تدريج بسياري از مراکز ادب و شعر به خارج از ايران به ويژه هند منتقل شد.(126) شعرايي هم که در ايران به سر مي بردند، بنابر توصيه شاهان صفوي، به خصوص شاه طهماسب و شاه عباس اول در منقبت ائمه شعر مي سرودند و بدين ترتيب اشعار مذهبي رونق يافت.
محتشم کاشاني (م.996 ه.ق) يکي از بزرگترين مرثيه سرايان عهد صفوي است.(127)
عهد شاه سلطان حسين را بايد دوره اوج نفوذ علماي روحاني و تأثير آنان بر ادبيات عصر صفوي بدانيم.
با وجود اثرات سياست خاص عهد صفوي و جلوگيري از گسترش شاخه هاي ديگر ادبي و يا به عبارتي تشويق نوع خاصي از ادبيات، در اين دوره چهره هاي تابناکي در حيات فرهنگي ايران درخشيدند. چهره هايي مانند ملاصدراي شيرازي و شاگردان وي ملامحسن فيض کاشاني و عبدالرزاق فياض لاهيجاني و بهاءالدين محمد عاملي (شيخ بهايي) سعي کردند که مضامين علوم ديگر مانند حکمت، فلسفه و ادبيات را با الهيات پيوند دهند.(128)
آنچه که از ادبيات عصر صفوي به جاي مانده و تأثيرات عمده اي در سده هاي بعد از خود باقي گذاشته است، همانا آثار ادبي مذهبي مانند بحارالنوار مجلسي و کلمات مکنونه و وافي ملامحسن فيض مي باشد. (129)
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
85.محمد تنکابني، قصص العلماء، تهران، 1396 ق، ص 343.
86.سفرنامه شاردن، سازمان اداري حکومت صفوي، تذکره الملوک، ص 71.
87.عالم آراي عباسي، ج2، ص 929.
88.مينورسکي، سازمان اداري حکومت صفوي، تذکره الملوک، ص 74.
89.حسين مدرسي طباطبائي، مثال هاي صدور صفوي، قم، 1353.
90.کمپفر، دردربار شاهنشاه ايران، ص 122-130 و همچنين سفرنامه سانسون، ص 37- 43.
91.محمد تنکابني، قصص العلماء، ص 441.
92.عالم آراي صفوي، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، ص 178.
93.عالم آراي عباسي، ج1، ص 214.
94. اسکندر بيگ ترکمان، عالم آراي عباسي، ج1، ص155.
95.عالم آراي عباسي، ج1، ص 144.
96. همان، ص 143- 158.
97.محمد علي مدرس، ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب، ج5، ص 247.
98.همان، ص 245.
99.روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، تهران– قم، 1390، ج 4، ص 360- 375 و تشيع و تصوف، ترجمه ذکاوتي قراگزلو، تهران، 1359، ص 393.
100.ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب، ج4، ص 129 و همچنين محمد تنکابني، قصص العلماء، ص 347.
101.عالم آراي عباسي، ج 1، ص 144.
102.ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب، تبريز، 1346، ص 280.
103. حامد الگار، مکارم الاثار، نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، 1359، ص 34.
104. مريم ميراحمدي، دين و مذهب در عصر صفوي، ص71.
105. ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب، ج3، ص 301.
106. ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب، ج6، ص 56 و همچنين روضات الجنات ...، ج2، ص62.
107. ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب، ج4، ص 357 و تاريخ ادبيات ايران، ترجمه رشيد ياسمي، تهران، بي تا، ج4، صص 283 و 306.
108. عبدالمحسن مشکوه، نظري به فلسفه صدرالدين شيرازي، تهران، 1361.
109.روضات الجنات ...، ج2، ص 118- 123.
110. ديوان کامل فيض کاشاني، تهران، 1361و ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالکنيه و اللقب، ج4، ص 369 و تاريخ ادبيات ايران، ج4، ص 282 و روضات الجنات ...،ج6، ص 79-104.
111.سيريل الگود، طب در دوره صفويه، ترجمه محسن جاويدان، تهران، دانشگاه تهران، 1357.
112.مريم مير احمدي، جامعه شناسي ادبيات، مجله برج، شماره 4، تهران، 1360، ص 67- 75.
113. سام ميرزا صفوي، تحفه سامي، به تصحيح وحيد دستگردي، تهران، 1352 و قاضي احمد قمي، گلستان هنر، به تصحيح احمد سهيلي خوانساري، تهران، 1359 و ارنست کونل، هنر اسلامي، ترجمه هوشنگ طاهري، تهران، 1355 و تذکره نصرآبادي، تهران، 1317.
114. يان ريپکا و ديگران، تاريخ ادبيات ايران، ترجمعه عيسي شهابي، تهران، 1354.
115. همان، ج4، ص37.
116. همان،ص.283.
117.مريم ميراحمدي، دين و مذهب در عصر صفوي، ص77.
118.همان،78.
119. قابوس نامه، ص 147.
120. فتوت نامه سلطاني، ص 14.
121. عبدالرزاق کاشي سمرقندي، تحفه الاخوان، با مقدمه محمد دامادي، تهران، 1351 و مرتضي صراف، رسائل جوانمردي، با مقدمه هنري کربن- مرتضي صراف، تهران، 1352.
122. فتوت نامه سلطاني، ص 31 و تذکره الملوک، ص 153.
123. فتوت نامه سلطاني، ص 84.
124. واعظ کاشفي، لب لباب مثنوي، تهران، 1319 و همچنين واعظ کاشفي، روضه الشهداء، تهران، 1334، ص6.
125.تاريخ ادبيات ايران، ج4، ص 37.
126.همان، ص 37.
127.عالم آراي عباسي، ص 179 و تاريخ ادبيات ايران، ج4، ص 175 و همان، ص 104.
128.يان ريپکا و ديگران، تاريخ ادبيات ايران، ص 468 و ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران، ج4، ص 174- 214.
129. مريم ميراحمدي، تأثير و نفوذ مذهب در آثار آل احمد، مجله سخن، شماره 10، تهران، 1357، صص 1077- 1082.