نقش رسانه هاي شركتي در جنون و مرگ مايكل جكسون

مرگ نابه هنگام مايكل جكسون و مراسم گراميداشت و تشييع جنازه او و نحوه پوشش آن از سوي رسانه هاي شركتي، دستمايه لازم را به دست نويسندگان منتقد فرهنگ و جامعه امريكايي داده است تا به اين بهانه و از منظري تازه، انحرافات و كاستي هاي بزرگ فرهنگ آمريكايي را مورد نقد قرار دهند.نويسنده اين مقاله، فرهنگ شهرت مداري
دوشنبه، 29 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش رسانه هاي شركتي در جنون و مرگ مايكل جكسون

 نقش رسانه هاي شركتي           در جنون و مرگ مايكل جكسون
نقش رسانه هاي شركتي در جنون و مرگ مايكل جكسون


 

نويسنده:كريس هجز1




 
سياحت غرب

چكيده

مرگ نابه هنگام مايكل جكسون و مراسم گراميداشت و تشييع جنازه او و نحوه پوشش آن از سوي رسانه هاي شركتي، دستمايه لازم را به دست نويسندگان منتقد فرهنگ و جامعه امريكايي داده است تا به اين بهانه و از منظري تازه، انحرافات و كاستي هاي بزرگ فرهنگ آمريكايي را مورد نقد قرار دهند.نويسنده اين مقاله، فرهنگ شهرت مداري را به عنوان يكي از اركان مهم فرهنگ آمريكايي مورد حمله قرار مي دهد.او با استفاده از نمونه جكسون، خصايص تباه كننده اين خرده فرهنگ همچون ميل ديوانه وار به كسب شهرت، پول و منزلت اجتماعي به هر قيمت ممكن را برمي شمارد و اين طور نتيجه مي گيرد كه رسيدن به اين جايگاه، آرزويي است كه در نهاد تك تك آمريكاييان خانه دارد.ما در فرهنگ سلبرتي(شهرت مدار)خود، آنچه را كه مي ستاييم، نابود مي كنيم.
بهره برداري تجاري از مرگ مايكل جكسون از سوي نيروهاي شركتي‌اي ترتيب داده شد كه جكسون را به جنون كشاندند.جكسون كه كودكيش را از او ربوده بودند، از سوي مشتي لاشخور احاطه شده بود كه از هراسها و ضعف او تغذيه مي كردند.او آنچنان از نفرتي كه نسبت به خود داشت به ستوه آمد كه سرانجام چهره آفريقايي- آمريكايي خود را به شكل يك نقاب آريايي دائماً در حال تغيير درآورد و ميل جنسي خود به كودكان را در پشت يك توهم «پيترپني»از كودكي ازلي پنهان كرد.او نتوانست خود اجتماعي و خود خصوصيش را از هم
جدا كند.او به يك جنس، يك كالا تبديل شد؛ كالايي كه به فروش مي رود، مورد مصرف قرار مي گيرد و در آن دخل و تصرف مي شود. او به همان نيهيليسم اخلاقي و تباهي شخصي‌اي آلوده شد كه در هسته فرهنگ شركتي ما جاي دارد و خيالات او از جواني جاودان، توهمات او از شكوه و جلال و مطالبات نوميدانه و بي شكل و ريخت كننده او براي تغيير شكلهاي فيزيكي، جلوه هايي از اشتياق و آرزوي خود ما براي انجام اين كارها بود.در نهايت او بازتابي از ما بود.برآورد شده است كه مراسم گراميداشت او-يك نمايش وارياته به همراه يك تابوت-سي و يك ميليون بيننده تلويزيوني داشته است.مراسم تشييع جنازه او كه در آن استيوواندر، بروك شيلدز و ساير افراد مشهور به اجراي برنامه ها و مراسمي پرداختند،به طور زنده از نوزده شبكه از جمله شبكه هاي خبري كابلي و تلويزيوني بزرگ پخش شد.اين آخرين قسمت از مجموعه تلويزيوني درازمدت مايكل جكسون بود.اين قسمت آخر با تصوير دختر مايكل، آليس به پايان رسيد كه از اينكه مقابل ميكرفون ايستاده و درباره پدرش سخن مي گفت، افتخار مي كرد.
ژانت جكسون قبل از آنكه دخترك حتي بتواند چند كلمه اي بر زبان آورد،به او گفت كه«حرف بزند».اما بغض دخترك كه درهم شكست، افراد بالغي كه اطراف او را گرفته بودند، ميكروفون را طوري تنظيم كردند تا ما بتوانيم صداي هق هق‌هاي آليس را خوب بشنويم.جمعيت كف زدند.اين پژواك آزار دهنده همان چيزي بود كه پدرش را نابود كرده بود.
ما بيشتر از همه، داستانهاي «زندگي واقعي»را دوست داريم؛ شهرت اوليه، موفقيت ديوانه وار ناگهاني و بعد سلسله اي از انگيزشهاي عاطفي عجيب و غريب و موحش.او.جي.سيمپسون نسخه بي مزه تري از همين درونمايه را ارائه كرد.بريتني اسپيرز نيز همينطور.جكسون در انتهاي كار به شدت مقروض بود و بيست و دو ميليون دلار ناقابل را از مبلغ بازپرداخت به جوردي شاندلر زنده كرد؛ به همراه هفت فقره تجاوز جنسي به كودكان و دو فقره مصرف يك ماده سكرآور به منظور ارتكاب جرم. ما هيزم تباهي روحي و جسماني او را فراهم كرديم، به خصوص از آنجا كه بيشتر آمريكاييان با سقوط به سمت بدهيهاي سنگين،از دست دادن موقعيت و منزلت اجتماعي و فروپاشي شخصي خود دست به گريبان هستند.درام تكان دهنده زندگي شخصي جكسون،
دقيقاً با درام هايي كه اين روزها در تلويزيون، فليمهاي سينمايي و اخبار شاهد هستيم، جور درمي آيد.شبكه هاي خبري در برنامه هاي خود به داستانهاي «زندگي واقعي»دامن مي زنند، به خصوص داستانهايي كه افراد مشهور در آنها نقش دارند.اخباري كه در تلويزيون منعكس مي شوند، مبتني بر درام هايي هستند كه با يك ستاره، يك آدم بد، يك هنرپيشه نقش دوم، يك مجري خوش چهره ويك پايان-اگرچه غالباً غير منتظره-دراماتيك تكميل مي شوند.جامعه حريصانه «اخبار»مربوط به جكسون را مصرف مي كرد؛به ويژه خبرهاي مربوط به تبعيد و افول او كه گاه از اكثر آثار تخيلي پيشي مي گرفتند.
در رمان ري برادبري،«فارنهايت 451»كه داستان آن درباره يك ديستوپيا در آينده است، مردم بخش عمده روز خود را به تماشاي صفحه هاي تلويزيون غول پيكري مي نشينند كه صحنه هايي بي پايان را تعقيب و گريز پليس براي بازداشت مجرمين را نمايش مي دهند. جكسون نيز يك فيلم بزرگ بود.او استحقاق پاياني شكوهمند را داشت.
كساني كه شخصيت اجتماعي جكسون را آفريدند و او را ابتدا به عنوان يك كودك و در نهايت به عنوان يك لاشه خفته در تابوتي مطلّا و پانزده هزاردلاري، به يك كالا تبديل كردند؛ كارگزاران، تبليغات چي‌ها، دست اندركاران امر بازاريابي، حاميان مالي، نويسندگان فيلم نامه و توليد كنندگان تلويزيوني و سينمايي، سازندگان آگهي هاي تجاري، تكنسين هاي ويدئويي،عكاس ها، بادي گاردها،مديران ضبط صدا،مشاوران لباس، مربيان تناسب اندام، مأموران سنجش افكار عمومي، جارچيان اجتماعي و مجريان اخبار تلويزيوني بودند كه براي كسب سود، شهرت گسترده اي را براي او خلق كردند.آنها فقط عروسك گردان هستند.هيچ كدامشان به جايگاه سلبرتي نمي رسند. بدون وجود اين سپاهيان قادر و توانا و واسطه گران فرهنگي، هيچ توهم فرهنگي‌اي به عنوان واقعيت به خورد جامعه داده نمي شود. توليد كنندگان در «استيپلز سنتر»در لس آنجلس اطمينان حاصل كردند كه هجده هزار شركت كننده، بعلاوه تعداد زيادي تماشاچي تلويزيوني(حتي BBCسه ساعت از وقت خود را به پخش اين مراسم اختصاص داد)مراسم تشييع جنازه اي را تماشا كرده اند كه به شكل سرگرمي حزن انگيز ديگري مورد توجه مردم واقع شده بود.
مراسم گراميداشت جكسون، گراميداشت سلبرتي نيز بود.در آنجا صحنه تهوع آوري از گروههاي كودكان از جمله كودكان خود او چشم مي خورد كه بر سرتابوت او آواز مي خواندند.جكسون جادويي، در يك آگهي براي «كنتاكي فرايد چيكن»به كار گرفته شد.شيلدز در حالي كه مي كوشيدند جلوي اشك هايش را بگيرد،تعريف كرد كه چگونه او و جكسون سي ودو ساله-كه مرتب تاكيد مي كرد همجنس باز نيست-شب قبل از آخرين عروسي اليزابت تيلور، دزدكي وارد اتاق او شدند تا «اولين كساني باشند كه دزدكي لباس عروسي او را مي بينند»شيلدز و جكسون در عروسي تيلور.بعد هم به شوخي گفت كه آنها «پدر و مادر عروس بودند»شيلدز گفت:«بله، ممكن است از بيرون خيلي عجيب به نظر بيايد، ولي ما با آن تفريح كرديم».
عكسهاي مونتاژ شده اي نيز پخش شد كه در يكي از‌آنها تصوير جكسون در حال دست دادن با نلسون ماندلا ديده مي شد.بلافاصله بعد ازآن، يكي از عكسهاي او با «كرميت قورباغه»نشان داده شد. شهرت، تمام افراد مشهور را به همين سطح تنزل مي دهد.شهرت قاتل خود است.و به نظر مي رسد،تمام لطيفه هاي كه مي گويند وقتي انسان عمر خود را به عنوان يك فرد مشهور سپري كرد، ديگر هيچ نظري درباره خود ندارد كه كيست، مهر تأييد مي خورند.
اين افراد مشهور سنگ محك ما هستند و زندگي خود را با مقايسه با آنهاست كه مي سنجيم.به دنبال آن هستيم كه شبيه آنها شويم. ظاهر و رفتار آنها را تقليد مي كنيم.با تخيل عالم ستارگي آنها، از به هم ريختگي و آشفتگي زندگي واقعي مي گريزيم.ما نيز تمايل داريم بينندگان تحسين گري را براي فيلم بزرگ و در حال نمايش زندگي خود جذب كنيم.مي كوشيم خودمان را در مسير زندگي مان از چشم دوربيني ببينيم كه تمام حركات ما را ثبت مي كند،در اين انديشه كه چگونه فيگور بگيريم، چگونه لباس بپوشيم و چه بگوييم.ما فيلم هايي را توليد كنيم كه در ذهنمان به نمايش در مي آيند و خودمان ستاره آنها هستيم.در اين انديشه هستيم كه چگونه بيننده اي را براي تماشاي فيلم خود جذب كنيم.فرهنگ سلبرتي تقريباً ناخودآگاهانه به ما آموخته است كه فيلم نامه هاي شخصي دروني خود را تهيه كنيم.ما راههاي حرف زدن و انديشيدني را ياد گرفته ايم كه روش برقراري ارتباط ما با جهان و افراد پيرامونمان را تحريف مي كنند.نيل گابلر كه مطالب هوشمندانه اي را در باب اين موضوع نگاشته است، مي گويد كه فرهنگ سلبرتي، تلاقي گاه فرهنگ مصرفي و مذهب نيست؛ بيشتر اشغال خصمانه مذهب توسط فرهنگي مصرفي است.جكسون با درماندگي، از پير شدن مي هراسيد.او باور داشت كه مي تواند جنس و نژاد خود را كنترل كند.او خود را از طريق جراحي تغيير شكل داد.شايد هورمون هاي زنانه يك انسان مذكر قهوه اي پوست آفريقايي-آمريكايي را نيز به يك ديو دو جنسيتي با سيمايي گچ مانند وبدون هيچ هويت جنسي مشخصي تغيير داده باشد.در حالي كه او مرزها را به طرف حد نهايت خود پس مي زد، فقط همان كاري را كرد كه بسياري از آمريكاييان انجام مي دهند.در سال گذشته، دوازده ميليون جراحي پلاستيك زيبايي در ايالات متحده انجام شده است. اين جراحي ها به اين دليل انجام شده اند كه در آمريكا، بيشتر آدميزادگان، فقير وغني، مشهور و گمنام، وضعيتي پيدا كرده اند كه خود را به عنوان كالاهايي قابل ارائه در بازار مي بينند.آنها يك شئ هستند، مثل كالاهاي مصرفي .‌آنها هيچ ارزش ذاتي ندارند.آنها به دنبال اين هستند كه افسانه اي به نظر بيايند و در شكل و شمايلي افسانه اي زندگي كنند؛ كه جوان بمانند؛ كه به بدنامي و پول يا توهم آن دست يابند تا موفق باشند و اصلاً اهميتي نمي دهند كه چگونه به اين جايگاه مي رسند.
نيهيليسم اخلاقي فرهنگ ما، مجوز انداختن نگاههاي نظربازانه و سياه در اندرون ادبار، درد، ضعف و خيانت انسانهاي ديگر را صادر مي كند.آموزش، ساختن جامعه، درستكاري، شفافيت و به اشتراك گذاشتن، كيفياتي هستند كه-در مغايرت فاحش با دموكراسي و اخلاقيات-باعث مي شوند كسي كه واجد آنهاست، به تمسخر گرفته شود و از هرگونه نمايش واقعيت بيرون رانده شود.در قسمت هاي نهايي نمايش واقعيت «مدل برتر بعدي آمريكا»تصوير زني كه در طول اين قسمت كنار گذاشته شده بود، از تصوير جمعي روي صفحه تلويزيون ناپديد شد.
اين به كنار گذاشته شدن بازيگران، دست كم در بيننده تلويزيوني اين احساس را به وجود مي‌آورد كه آنها ديگر وجود ندارند.سلبرتي هايي كه ديگر نمي توانند شهرت توليدكنند، خوب يا بد، ناپديد مي شوند. زندگي، اين محل آموزش از نمايش ها، جهاني است بي ترحم و سرشار از رقابت هاي محض و مطالبه هميشگي بدنامي و توجه. كساني كه برنده هستند، بهترينند.كساني كه مي بازند، سزاوار
محوشدن هستند.كساني كه شكست مي خورند،كساني كه زشت يا فقير هستند،بي اهميت و قلابي هستند.در يك فرهنگ كالا محور كه داستان زندگي جكسون دقيقاً با آن منطبق است، انسانها مورد مصرف قرار مي گيرند،به آنها خيانت مي شود و دور انداخته مي شوند؛ هرچند كه جكسون چيزي معادل با رستاخيز شهرت را تجربه كرد. اين اتفاق براي جايگاه موسيقيايي او خيلي خوب بوده است.
شايد براي شركت ضبط موسيقي جديد التأسيس پدرش جو جكسون كه حواسش بود، پس از مرگ پسرش در رويدادهاي اجتماعي براي خود تبليغ كند، نيز بسيار خوب بوده است.وقتي انسانها به كالا تبديل مي شوند، شفقت، لياقت، شعور وهمبستگي، به دارايي هايي بي ارزش تبديل مي شوند.كساني كه به جايگاه سلبرتي دست نمي يابند و پاداش پول را برنده نمي شوند يا در مؤسسات وال استريت ميليون ها دلار پول درنمي آورند، مستحق تقديري هستند كه گرفتار آنند.كيش شخصيت كه جكسون تجسم آن بود، بر فرهنگ ما سيطره دارد. اين كيش، خصايص كلاسيك جامعه ستيزها را در خود دارد: افسونف پرطمطراقي و اهميت دادن به خود سطحي، نياز به تحريك دائمي، ميل وافر به دروغگويي، فريب و دخل و تصرف و ناتواني از ابراز ندامت يا گناه.جكسون از ازدواجهاي قلابي تا روابط سؤال برانگيزش با پسر بچه ها، واجد تمام اين كيفيات بود.اين همان كيفياتي نيز هست كه از سوي شركتيها تبليغ مي شود.اين كيفيات، اخلاقيات سرمايه داري بي قيد و بند است.همان باور غلطي است كه معتقد است، سبك شخصي و پيشرفت فردي، همان برابري دمكراتيك است.اين گراميداشت تصوير در برابر محتواست.ما در كيش شخصيت، واجد يك حق براي به دست آوردن هر چيزي كه آروزيش را داريم هستيم.ما مي توانيم هركاري را انجام دهيم،حتي خوار شمردن و نابود كردن كساني كه در پيرامونمان هستند-از جمله دوستانمان-براي درآوردن پول، خوشبختي و مشهور بودن.زماني كه شهرت و ثروت به چنگ آورده شدند، آنها به توجيه خودشان تبديل مي شوند، به اخلاقيات خودشان.اينكه فرد چگونه به اين جايگاه دست يافته، پرسش نامربوطي است.
اخلاقيات تحريف شده اي كه بانك هاي وال استريت و خانه هاي سرمايه گذاري-كه تعمداً و دانسته اقتصاد كشور را به ورطه نابودي كشانده اند-به ما داده اند، پول را از ده ها ميليون سهام دار خرده پا كه براي تأمين مالي ايام بازنشستگي خود يا تأمين هزينه هاي كالج فرزندانشان سهام خريده اند،مي دزدند. سران اين كورپوريشن ها همانند برندگان يك برنامه تلويزيوني واقعي كه براي رسيدن به موفقيت دروغ گفته اند و دخل و تصرف كرده اند، با كسب صدها ميليون دلار به شكل غرامت و فوق العاده دريافت، به راحتي به موفقيت مي رسند.اخلاقيات وال استريت، اخلاقيات سلبرتي است.
پوشش سراسري مرگ جكسون نمونه اي است از مهاجرت دسته جمعي ما به داخل توهم.اشتغال ذهني به مسائل بي اهميت و پيش پا افتاده زندگي او، يأس، بي معنايي و تهي سازي زندگي خود ما را در خود پنهان مي سازد.اين امر، ذهن ما را از مسائل اخلاقي ناشي از رشد نابرابري اجتماعي،جنگهاي پر هزينه ايجاد امپراتوري، فروپاشي اقتصادي و فساد سياسي منحرف مي كند.جست وجوي ديوانه وار شأن و منزلت، ثروت و شهرت، روحهاي ما را نابود كرده است، همان گونه كه جكسون را نابود كرد و اقتصاد كشور ما را نابود كرده است.
سلبرتي‌ها هويت كساني را كه قدرت واقعي را در اختيار دارند- شركت ها و نخبگان اليگارشي وار-مي سازد.و همين طور كه در يك باتلاق اقتصادي و سياسي فرو مي رويم، دست وپا بسته به سمت بحراني مي رويم كه ادبار و بدبختي بيشتر از ركود بزرگ را به دنبال خواهد داشت، ما به دست سايه هاي سلولوئيدي منعكس شده بر روي ديوار«غار افلاطون»كنترل مي شويم، مورد دخل و تصرف قرار مي گيريم و گيج و متحير مي شويم.فانتزي فرهنگ سلبرتي صرفاً براي سرگرمي طراحي نشده است.براي بيرون كشيدن اخلاقيات ما، سردرگم كردن ما در ارتباط با هويت ما طراحي شده اند، براي اينكه ما را در وضعيتي قرار دهد كه توهم شهرت و خوشبختي را دنبال كنيم و ما را از مبارزه متقابل با آن بازدارد.و در انتها اينكه، تمام پوشش تشييع جنازه جكسون، به راستي به همين خاطر بود؛ يك منظره بي روح و بي مزه براي منحرف كردن يك فرهنگ رو به موت از گرگي كه دم دروازه زوزه مي كشد.
1.(Chris Hedges، گزارشگر برنده جايزه پوليتزر و عضو ارشد «موسسه ملي» است.)
منبع:www.alternet.org
منبع: نشريه سياحت غرب شماره 74



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط