گام هاي معلق ذهن

شايد از قرار گرفتن در ميان فهرستي که اشاره شد، چندان خشنود نباشيم! اين براي بعضي از تازه نفس ها، حتي اتهامي توهين آميز به حساب مي آيد! ولي براي تصحيح و ارتقاي جايگاهمان پيوسته بايد جايي را که هستيم، واقع بينانه بشناسيم و باور کنيم! در مراحل ابتدايي فيلم نامه نويسي به احتمال بسيار زياد در يکي از گروه هاي اين فهرست قرار داريم! نگاهي به يکي از گروه هاي اين فهرست مي اندازيم!
سه‌شنبه، 30 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گام هاي معلق ذهن

 گام هاي معلق ذهن
گام هاي معلق ذهن


 

نويسنده: فريدون فرهودي




 

آن چه براي آغاز نوشتن لازم است
 

فهرست مرموز
 

شايد از قرار گرفتن در ميان فهرستي که اشاره شد، چندان خشنود نباشيم! اين براي بعضي از تازه نفس ها، حتي اتهامي توهين آميز به حساب مي آيد! ولي براي تصحيح و ارتقاي جايگاهمان پيوسته بايد جايي را که هستيم، واقع بينانه بشناسيم و باور کنيم! در مراحل ابتدايي فيلم نامه نويسي به احتمال بسيار زياد در يکي از گروه هاي اين فهرست قرار داريم! نگاهي به يکي از گروه هاي اين فهرست مي اندازيم!

گروه اول:
 

ما فيلم نامه نويسان تازه نفس گروه اول، گاه به شدت مجذوب مفهومي مي شويم که فقط براي خودمان دوست داشتني است! (البته معمولاً اين حقيقت را نمي پذيريم!) اين تعلق خاطر، ذهني و دروني است! آن قدر که غالباً حتي نمي توانيم به کاغذ منتقلش کنيم!
اگر هم به اين انتقال موفق شديم، نمي توانيم به درستي رؤيتش کنيم! و عدم تناسب احتماليش را (براي فيلم نامه) نمي بينيم! اگر هم ديگران اين نکته را يادآوري کنند، نمي پذيريم و کنارش نمي گذاريم! قابل درک است که چنين باشد!
چون آن چه داشتيم، شامل بخش مهمي از دنياي ذهني و به عبارتي وجود ماست و به هيچ وجه حاضر نيستيم ايرادي به آن گرفته شود!
فيلم نامه نويس تازه نفسي، چنين موضوعي (طرحي) براي فيلمنامه اش انتخاب کرده بود: زني مطلقه و جدامانده از فرزندش، در تنهايي، روزهايي اندوه بار را مي گذراند! علي رغم تلاش دوستانش، به حضور در جمع آن ها رغبتي ندارد! حوصله فعاليتي تازه و ايجاد تغيير در زندگي اجتماعي را در خود نمي بيند! براي گرفتن فرزندش هم تلاش نمي کند چرا که قانون اين حق را به او نمي دهد! نه علاقمند به بازسازي زندگي شخصي خويش است و نه شوق عشقي تازه و زندگي زناشويي جديدي دارد! او همين گونه در فيلم نامه حرکت مي کرد (در حقيقت خودش را تکرار مي کرد) تا اين که مردي در حاشيه خط داستان زندگي او وجود داشت، نزديک مي شد و صداقت خود و علاقه اش را به اين زن به اثبات مي رساند و در پايان، زن به باقي ماندن اين مرد در کنارش (چيزي شبيه دورنماي يک ازدواج تازه) رضايت مي داد و او را تأييد مي کرد! و ...
نويسنده به اين طرح، علاقه زياد داشت! و اصرار بر اين که درصد بالايي از زنان مطلقه در چنين وضعيتي هستند و او خود مواردي را ديده است!
روحيه و رفتار چنين شخصيتي قابل درک و پذيرش است (باورپذيري شخصيت)! افرادي چون او در چنين موقعيت هايي، وجود دارند يا مي توانند وجود داشته باشند (باورپذيري موقعيت - ما به ازاء در واقعيت)! چه بسا که ما هم نمونه اي مشابه ديده باشيم!
سرگذشت آدمي که در چنين شرايطي گرفتار شده، ارزش طرح و انتقال به روي پرده سينما را هم دارد (حرفي براي گفتن)!
اما درباره بقيه مشخصه هاي يک فيلم نامه داستاني چه؟ مناسبت هاي کافي در اين طرح وجود دارد؟ پيش برنده هدفمند؟ جذابيت براي مخاطب؟ پيشرفت داستان و تغيير مسيرهاي ضروري نمايشي؟ تصويري بودن؟ کشمکش و رو به رويي؟ تناقض دروني، خطوط و شخصيت هاي فرعي، فراز مياني و فرود نهايي؟ و ...؟
تغييراتي که در مورد خط داستاني کارمند بانک اعمال مي کرديم، به ياد بياوريم! آيا با تغييراتي از همان دست، اين طرح اوليه به طرح و موقعيتي نمايشي تبديل نمي شود؟
طرح درباره اين زن است، ولي آيا لازم است که پيش برنده داستان هم، خود او باشد؟ آيا ضروري است که داستان تک خطي باشد و تقريباً در تمام مدت فيلم، اين زن مقابل دوربين باشد و عدم تحرک روحي و عملي خود را تکرار کند؟
زندگي او حجم داستاني کافي براي پر کردن يک فيلم نامه داستاني سينمايي را دارد؟ مشکل، بيش از آن که در اين شخصيت و موقعيت پيرامون او باشد، در ذهن نويسنده جوان صادق مشتاق فيلم نامه نويسي بود!
به احتمال قوي مشابهت هايي ميان نويسنده و شخصيت محوري طرح، باعث پافشاري او بر حفظ طرح به همين شکل خاص بود! شباهت هايي از لحاظ روحي، طرز برخورد با زندگي و مشکل پيش آمده، شرايط پيرامون، قدرت تحرک، انفعال و ...
در حقيقت نويسنده، در قالب اين شخصيت، خود را بيان مي کرد! رکود و تسليم ذهني خود در برابر مشکلات زندگي اش را در اين شخصيت ريخته بود و طبيعي بود که همين ويژگي شخصيت پرداخته خود را دوست داشته باشد! و اين همه را متناسب با سينماي داستاني، حتي ضروري براي آن مي ديد!
او، زماني لزوم ايجاد تغييرات اساسي در طرحش را پذيرفت که ديگر توانش را نداشت! اين خود اغراق شده، براي نويسنده، دلنشين تر از آن بود که تغييرپذير باشد! و قدرت تخيل و خلاقيت نويسنده را فلج کرده بود! (ذهن ها و جمله هاي تغييرناپذير - تأثير نامتقابل نويسنده و نوشته بر يکديگر)!
او مي توانست با رؤيت خويش، در آينه طرحش، نه فقط نگاه شخصيت نمايشي بلکه نگاه خود به زندگي و موقعيت هاي گذرايش، مثلاً يک شکست، را تغيير دهد! (رشد و تکامل شخصيت خودمان از طريق مواجهه با خويش در مراحل مختلف نگارش فيلم نامه - ارزش دوم)! رسيدن به يأس، در پايان تلاش روي چنين طرحي، تا مدتي فيلم نامه نويس تازه نفس را به توان خود بي اعتماد مي کند. هر آن چه در پيرامون ما مي گذرد، يا تجربه کرده ايم، يا خوانده و شنيده ايم، لزوماً خط سيري متناسب با فيلم نامه سينماي داستاني ندارد! حتي اگر براي ما اهميت فراواني داشته باشد!
حضور فيلم نامه نويس و انعکاس دنيايش در فيلم نامه، امري بديهي و حتي ناگزير است! اما توقع انتقال پرتره بي کم و کاست و دست نخورده هرکسي که فيلم نامه اي نوشت، به روي پرده، براي آدم هايي که بليط خريده اند که « فيلم» ببينند، مطلبي ديگر است!

يک ذهن آزاد
 

بسياري از اعضاي پرشمار اين گروه هاي متعدد را، ما فيلم نامه نويسان تازه نفس تشکيل مي دهيم! يک اکثريت قاطع!
مي توانيم تمريني انجام دهيم! هم براي شناخت شيوه نگارش اعضاي اين گروه ها و هم براي شناخت کار خودمان:
طرحي در چند سطر بنويسيم! حداکثر يک صفحه! با آزادي کامل ذهن و بدون ايجاد محدوديت براي خود و بدون پيش داوري راجع به طرح!
آن گاه مختصات کلي طرح خود را با آن چه به عنوان ويژگي هاي اين گروه ها مي شناسيم، مقايسه کنيم و جايگاه واقعي طرح و فيلم نامه خود را تعيين کنيم! شايد اساساً در هيچ يک از گروه هاي اين فهرست نباشيم! شايد هم ...! درگيري ما با هر ايده و مفهومي که مدت ها دغدغه ذهني ما مي شود، پيچيده است! از لحاظ شکل و ماهيت و دلايل، گاه براي خودمان هم، به دقت، شناخته شده و قابل تعريف نيست! وقتي به کاغذ منتقلش مي کنيم، ذهن خود را از اسارت آن آزاد مي کنيم! اين رهايي، فرصت ديدار و داوري منصفانه و بي تعجب را نسبت به آن ايده و مفهوم به ما مي دهد! (و البته -مهم تر از آن- فرصت دريافت ايده و مفهوم تازه را! ذهن هم توان دريافت و ظرفيتي دارد! گاه بايد، با يک خانه تکاني، آن را از موضوعاتي خالي کرد تا جايي براي موضوعات تازه فراهم آيد!)
شايد برايتان پيش آمده باشد که شب، چند صفحه را، با هيجان و اشتياق نوشته باشيد! با اين تصور که فصل هايي بي نقص و کم نظير به وجود آورده ايد! اما صبح که آن را خوانده ايد، اثري از احساسات شب قبل در خويش نيافته و آن فصل هاي ضعيف و بي مصرف را دور ريخته باشيد!
با فاصله گرفتن از هر پيچيدگي، بهتر مي توان رؤيتش کرد! براي تشخيص مشکل بايد از بيرون به آن نگاه کرد!
نوشتن هر فيلم نامه، مثل طي کردن جاده اي پرپيچ و خم و اتمام آن، مانند رسيدن به فضايي باز و آرام بخش است! رسيدن به رهايي! از دغدغه مفهومي که بر ذهن سنگيني مي کرده است! شروع کار براساس يک مفهوم، يعني انتخاب مضمون! يعني حرکت از «حرف داستان نمايشي»! براي پرهيز از سردرگمي هاي ذهني، بهتر است بلافاصله پس از تعيين اين حرف، برويم به سوي «خط داستان نمايشي»! به «خط داستان » نمي توان عنوان قالب را نهاد و از اين طريق آن را در مقابل مضمون يا محتوا قرار داد! مي توان آن را زمينه اي دانست که «حرف داستان» در آن فرو نشسته و از جاي جاي آن، سر بر مي زند!
يا در تصويري مرتبط با آن جاده، «خط قصه» را اتومبيلي دانست که «حرف قصه»، نشسته در آن، به سوي همان دشت باز پيش مي رود!
هدايت اين اتومبيل به عهده کدام است؟ حرف قصه؟ شخصيت پيش برنده؟ نويسنده فيلم نامه؟ حرکت خودکار خط قصه از آغاز تا پايان؟
به عنوان مثال، طرحي را شروع مي کنيم؛ يک طرح فرضي: دختري جوان که مهندس معمار است، با پشتکار و استعدادي چشم گير، شخصيت و ظاهري گيرا و نياز مالي شديد، در يک شرکت بزرگ ساختماني مشغول به کار مي شود. مردي جوان با اعتماد به نفس و قابليت حرفه اي درخشان در همان شرکت مشغول به کار است. البته نسبت به دختر جوان سابقه بيشتري دارد و محبوب کارمندان و رؤساي شرکت است. دختر جوان به سرعت با چند طرح و ايده اجرايي رشد مي کند. در اين حال، مهندس با سابقه تر، به او ابراز علاقه مي کند. ولي دختر جواب منفي مي دهد. بلافاصله بر سر يک پروژه جديد، رقابت و جدالي بين آن دو شکل مي گيرد. موقعيت پيرامون مرد در شرکت، به نفع اوست. ولي در جدال حرفه اي، دختر جوان پيروز مي شود. موقعيت مرد متزلزل مي شود. حتي احتمال از دست دادن کارش مي رود. احساس خطر مي کند و هم زمان با يک تناقض دروني (علاقه اش به دختر و جدال حرفه ايش با او) مواجه مي شود. در اين اوضاع، مرد جواني که داراي شغل و حرفه اي معمولي و موجه است و با دختر جوان، رابطه عاطفي دورادوري داشته، با دختر جوان در شرکت ديدار مي کند. مهندس معمار، اين ديدار را مي بيند و براي از پيش برداشتن دختر، اتهام عدم صلاحيت اخلاقي به دختر جوان مي زند. دختر جوان بايد به دفاع از خود بپردازد. طي تحقيقي متوجه سوء استفاده مالي مهندس معمار در يک پروژه قديمي مي شود. او در کشمکش با خود قرار مي گيرد. يا بايد از حيثيت خود به قيمت از دست دادن کار دفاع کند و يا اين که از حرفش باز گردد و به قيمت از دست دادن حيثيت و برتري حرفه اي خود، کارش را حفظ کند. او در مقابل انتخابي تعيين کننده قرار گرفته است. شرايط در شرکت به گونه اي پيش مي رود که زن مجبور به استعفا و ترک شرکت مي شود. جمله آخر مي تواند پايان ترديدها و کشمکش هاي دختر جوان و نيز پايان داستان باشد. البته پايان هاي ديگري نيز مي توان براي داستان (و جدال دختر جوان با خود و شرايط پيرامونش) در نظر گرفت.
همه چيز بسته به زاويه ديد ما و انتظارمان از «حرف قصه» و «خط قصه» است. هدف از تعيين چنين طرح کلي (يا موقعيتي کلي) ايجاد امکاني است براي پيش کشيدن مطالبي که در نظر داريم در ادامه بحث بپردازيم! مطالبي که گاه به شکل مشکل و مانع، بر سر راهمان قرار مي گيرند و گاه، چهره ابزار و امکانات ما را به خود مي گيرند.
منبع: فيلم نگار، شماره 6



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط