

پرورش ايده: از ايده تا قالب
نويسنده: ريموند فرنشمان
ترجمه ناديا غيوري
ترجمه ناديا غيوري
درس هايي براي فيلم نامه نويسان مبتدي
تعريف دو عبارت
پيرنگ: منظور از پيرنگ جالبترين ودراماتيک ترين شيوه بيان داستان است. پس توجه داشته باشيد که دراين متن، همه جا منظور از دو عبارت فوق ،تعريفي است که براي آنها ارائه شد.
آشکار کردن هدف
-چرا مي خواهم اين فيلمنامه را بنويسم؟
-فکر مي کنم که چه کساني دوست دانرد فيلمنامه اي مثل اين راببينند؟
-داستان من راجع به چيست؟
-داستان من راجع به چه کسي است؟
-اساساً به چه دليل اين شخصيت به خصوص را براي داستانم انتخاب کرده ام؟
-فضا و پيشينه داستان چقدر اهميت دارد؟آيا مخاطب براي فهميدن داستان احتياج به دانستن اطلاعات خاصي دارد؟
-دوست دارم که مخاطبان بعد از ديدن اين فيلم چه احساسي داشته باشند؟
شايد احساس کنيد که پسزمينه داستان را داريد وفقط بايد به پيرنگ کارتان فکر کنيد، اغلب اين طور است که شما يک ايده داريد، اما فقط داشتن يک ايده کافي نيست، بلکه بهتر است دو ايده مشخص، هم درباره شخصيت داستان و هم درباره موقعيت داستاني، داشته باشيد تا بتوانيد براساس آنها داستاني را خلق کنيد. البته فراموش نکنيد که علاوه براين دو ايده به يک پايان داستاني هم احتياج داريد.
در واقع داستان فيلمنامه شما درباره يک شخصيت است که مي خواهد کاري انجام دهد ودر پايان داستان يا موق مي شود يا شکست مي خورد ويا متحول مي شود. توجه داشته باشيد که فيلمنامه مديومي تصويري است وبه همين خاطر اين کار بايد خواست يا عملي قابل ديدن باشد که بتوان آن را روي پرده نمايش داد. اين کار يا کارها کنشهايي هستند که داستان شما را مي سازند. مي توانيد با بيان مفهوم داستان خود به تصوير روشنتري از شخصيتها و کنشهاي داستانتان دست پيدا کنيد.
يکي از دلايل موفقيت فيلمهاي مستقل اين است که مردم داستان اين فيلمها را دوست دارند .امروز ستاره اصلي فيلمها داستان آنهاست.(راجر سيمون. فيلمنامه نويس)
داستان اصلي خود را چطور انتخاب کنيم
-نخست از خود بپرسيد که چه چيزي بيشترين تأثير عاطفي را بر روي شما مي گذارد.
-از خود بپرسيد که آيا داستانتان داستان خوبي هست يا نه؟ اغلب فيلمنامه نويسها پيش ازدانستن پايان داستان خود ، به اين پرسش پاسخ نمي دهند. گاهي ژانر داستان به شما مي گويد که بهتر است چه پاياني را براي آن انتخاب کنيد. هميشه به مفهوم داستانتان توجه کنيد.
-ازخود بپرسيد آيا پايان داستان به اندازه کافي دراماتيک هست وآيا مي توان آن را نقطه اوج پاياني داستان دانست؟ و اينکه اصلاً نقطه اوج هست يا نه؟ اگر قصه اي داشتيد که پاياني محکم داشت واين نقطه پاياني در واقع مهمترين نقطه اوج داستان هم محسوب مي شد، مطمئن باشيد که انتخابتان درست بوده است.
-از خودتان بپرسيد که نکته تازه و اصيل داستان من چيست؟ در طول نوشتن و بازنويسي فيلمنامه مدام اين پرسش را تکرار کنيد. البته مجموعه اي از عوامل بايد دريک داستان جمع شوند تا بتوان آن را داستاني نو واصيل (اريژينال) ناميد.
-دقت کنيد تا داستان از ساختاردراماتيک درستي برخوردار باشد. بايد علاوه بر ساختار سه پرده اي حاکم بر کل اثر ، به ساختار سه پرده اي هريک از پرده ها به طور جداگانه و «زير-قصه ها» توجه کنيد واز درستي آنها نيز مطمئن شويد. توجه کنيد که کدام يک از آنها بيشترين بار دراماتيک را دارند؟ معمولاً دراماتيک ترين زير-قصه را مي توانيد به عنوان داستان اصلي فيلمنامه تان انتخاب کنيد.
-ببينيد آيا داستانتان مي تواند در لحظاتي بيننده را متعجب کند؟ کدام بخشهاي اين داستان بيننده را به حيرت مي اندازد؟ سعي کنيد در لحظاتي از داستان خود ودرست در جاهايي که بيننده انتظار آن را دارد، پيچش داستاني ايجاد کنيد. به اين ترتيب بيننده خلع سلاح شده و دايم از خود مي پرسد:« بعداً چه اتفاقي قرار است بيفتد؟»
گفتن يک قصه خوب سخت است. درواقع گفتن داستاني که جالب باشد و به اندازه کافي پيچشهاي داستاني داشته باشد به اندازه رنج يک سفر، خسته کننده و طاقت فرساست.
(کريس کارتر- نويسنده و خالق:«پرونده ايکس»و «هزاره»)
از انتها به ابتدا نوشتن
فقط هشت داستان
1-آشيل
2-صاف و ساده
3-سيندرلا
4-ساحره
5-فاوست
اورفه
رومئو و ژوليت
تريستان
همه اين داستانها يک مرجع اصيل دارند. به دنبال داستانهاي اصيل(اريژينال) باشيد و آنها را بخوانيد. بايد بفهميد که چه ويژگي اي دراين داستان ها باعث شده که آنها حتي امروز هم اساس فيلمنامه ها قرار بگيرند. اين هشت داستان اصلي را مي توان به شکلهاي مختلفي مثل تراژدي ،کمدي ، تاريخي ، کارآگاهي، معمايي، ملودرامهاي خانوادگي و... تبديل کرد. حتي مي شود چندتا از آنها را با هم ترکيب کرد يا تغيير داد ولي به هرحال آنها، اساس همه داستانها و پيرنگها هستند.
تمرين: معروفترين اين داستانها «رومئو و ژوليت» است . فکر مي کنيد چرا اين طور شده؟ داستان پنج فيلم را مثال بزنيد که زير همين عنون قرار مي گيرند. حالا پنج فيلم را مثال بزنيد که داستان «رومئو و ژوليت» در آنها حکم داستان فرعي را پيدا کرده است.
تمرين: براي الگوهاي داستاني زير هر تعداد فيلم که مي توانيد مثال بزنيد:«آشيل+سيندرلا» ،«فاوست+اورفه»،«ساحره +تريستان»،«صاف وساده+رومئو وژوليت». احتمالاً داستان شما هم با يکي از اين داستانهاي اصلي (و شايد هم چند تا از آنها) جور در مي آيد . فکر نکنيد اگر اين اتفاق بيفتد، براي شما بد مي شود. درست است که مخاطبان و کمپانيهاي توليد فيلم در جست وجوي داستانهاي نو و متفاوت هستند اما درعين حال دوست دارند که اين داستانها برايشان آشنا باشد.البته اين که فيلمنامه نويس سفت وسخت به يکي از اين کهن الگوها بچسبد، مي تواند براي او خطر آفرين باشد( با اين کار ريسک مبتذل شدن و لو رفتن داستان بالا مي رود). بايد براي گفتن دوباره اين داستانها به راههاي تازه فکر کنيد؛ ترکيب کردن، درهم ريختن، اقتباس و گسترش داستانها از جمله اين راههاست.
تمرين:
ببينيد که داستانتان با کدام يک از توضيحات هشت گانه بالا مطابقت دارد. فکر مي کنيد با اضافه کردن کدام يک از جزييات هشت گانه مذکور مي توانيد داستانتان را بهتر و پخته تر کنيد؟ آيا مي توانيد ميزان کشمکش ، پيشينه و پيچيدگي شخصيتها را بيشتر کنيد؟ به خاطر داشته باشيد که هرچه جزييات بيشتري به داستانتان اضافه کنيد، آن را به يک اثر اريژينال نزديکتر کرده ايد. به اين ترتيب از شباهت داستان شما با داستانهايي که تا به حال ديده ايد، کم خواهد شد. به ياد داشته باشيد که مي خواهيد داستانتان بيشترين بارنمايشي را داشته باشد و تا حد امکان عواطف بيننده را متأثر کند. هر وقت که پيرنگ داستاني به ذهنتان رسيد، براي دومين قدم به فکر انتخاب ژانر براي اين پيرنگ باشيد.
گونه يا ژانر
(آنتوني مينگلا،نويسنده:«واقعي»،«ديوانه وار»،«عميق»)
همه داستانهايي که مي نويسيم يا به يک اثر خاص تعلق دارند ويا ترکيبي از چند ژانر هستند. ژانر هر داستان عبارت است از الگو وسنتي که داستان خود را براساس آن مي نويسد و البته بر اساس اين الگو پيشتر هم فيلمهايي ساخته و فيلمهايي نوشته شده. منظور ما فقط ژانرهايي مثل تراژدي ، کمدي و يا تاريخي نيست. بلکه دايره ژانر کمي گسترده تر از اين است، تعريف قرار دادي برخي از اين ژانرها در زير آمده است:
رومانس يا عاشقانه
کمدي
داستان رفقا
تريلرهاي جنايي(کارآگاهي)
دراين ژانر همه در پي يافتن منشاء جرم و جنايت و شخص مجرم هستند و اغلب هم موفق نمي شوند که مجرم را به عقوبت عملش برسانند( فيليپ مارلو، هري کثيف، کلمبو).
فيلم نوآر
ژانرهاي ديگري که مي توان از آنها نام برد عبارت اند از :«وسترن »،« علمي-تخيلي»،«گانگستري»،«ملودرام»،«اکشن»، «ماجراجويانه»،«دلهره-تريلر»،«معمايي»،«وحشت » ،بيوگرافي»،«عاشقانه تاريخي»،«موزيکال»،«جاده اي»،«جنگي »،«کالت»و«مستند»،آيا مي توانيد ژانرهاي ديگري را هم مثال بزنيد؟
تمرين : براي هرکدام از ژانرهاي فوق سه فيلم مثال بزنيد. آيا مي توانيد در سه جمله تعريف قرار دادي هريک ازآنها را بنويسيد؟
شما مي توانيد چند تا از ژانرهاي نزديک را با هم ترکيب کنيد. براي مثال: علمي -تخيلي/نوآر(بليد رانر).ترسناک /نوآر(قلب آنجل)،کمدي/وسترن (زينهاي شعله ور)،عاشقانه/کمدي(چهارعروسي و يک تشيع جنازه ، بوسه فرانسوي، رئيس جمهور آمريکايي)،عاشقانه/کمدي/وسترن (ماوريک)، جنايي/نوآر/کمدي(مرده ها پيچازي نمي پوشند)،اکشن/ دلهره/ تريلر (سرعت)و الي آخر.
تمرين :آيا ژانرهاي ترکيبي ديگري هم به ذهنتان مي رسد؟ براي هر کدام از نمونه هايي که گفتيم، سه فيلم ديگر هم مثال بزنيد.
بهترين راه براي شناخت درست تعريف هر ژانر ،ديدن فيلمهاي زياد سينمايي و تلويزيوني درآن ژانر است . دفعه بعد که فيلمي را تماشا مي کنيد حتماً به نوع و ژانر آن هم دقت داشته باشيد.
حالا داستان فيلمنامه تان را از منظر ژانر بررسي کنيد. شناخت ژانر مناسب براي داستان به شما خواهد گفت که چه نوع پيرنگ، شخصيتها و مضاميني را براي کار خود انتخاب کنيد.حتي ممکن است با اين کار بفهميد که چه نوع پاياني براي داستانتان مناسبتر است. البته فکر نکنيد که انتخاب ژانر برايتان محدوديت به وجود مي آورد. براي رسيدن به يک راه حل بکر و منطقي فقط کافي است که خلاقانه فکر کنيد و بگذاريد تصوراتتان از مرزهاي قرار دادي رايج فراتر بروند.
وقتي روي پروژه اي کار مي کنم، از خودم سؤال مي کنم که بزرگترين و مهمترين فيلمهايي که دراين ژانر ديده ام، کدام فيلمها هستند و لحظات به يادماندني آنها چه لحظاتي است؟ من هم سعي مي کنم شبيه به آنها باشم.براي نوشتن فيلم ميزري الگوي کارم فيلم رواني بود. موقع نوشتن فيلم پوچ کسيدي هم وسترن مهمي مثل شين را مدنظر داشتم.(ويليام گلدمن)
چه کسي داستان را تعريف مي کند
ساختار خطي سه پرده اي: مقدمه
در بخشهاي بعدي ، ساختار سه پرده اي را با دقت و با جزئيات کامل شرح خواهيم داد، اما در اين بخش فقط به بيان اصول و مشخصات کلي اين ساختار اکتفا مي کنيم. اغلب مردم فکر مي کنند ويا دوست دارند اين طور فکر کنند که ساختار سه پرده اي، نوعي ساختار کلاسيک هاليوودي است .درحالي که اساس چنين تفکري اشتباه است و در واقع مبدع اين ساختار ارسطو بوده است. ساختار سه پرده اي نه تنها اساس نگارش فيلمنامه است بلکه تقريباً در هر اثر دراماتيک خوب ديگري نيز يک عنصر مهم محسوب مي شود.
پرده اول/ تعيين مقدمات
پرده دوم/ بسط داستان
پرده سوم/ نتيجه و گره گشايي
دريک فيلمنامه، اغلب طول زماني هرکدام از اين سه پرده به اين ترتيب است:
در فيلمنامه هر پرده با يک نقطه اوج به پايان مي رسد و پرده بعدي از نقطه اوجي بالاتر شروع مي شود تا اين که عاقب نوبت به اصليترين و بزرگترين نقطه اوج در پايان پرده سوم مي رسد. همين حالا سعي کنيد اين موضوع را درست بفهميد و آن را کاملاً درک کنيد.حالا ببينيد که مي توانيد داستانتان را براساس ساختار سه پرده اي بنويسيد يا نه؟
يک خطي
نوشتن يک خطي علاوه بر اين که شما را کاملاً متوجه داستان مي کند، مي تواند موقع فروش ايده هم به کمکتان بيايد. هميشه به اين فکر کنيد که اين يک خطي بايد طوري باشد که مرا به ديدن يک فيلم تشويق کند و در بردارنده همان موضوع يا مفهوم نابي باشد که مخاطب را جلب مي کند.براي مثال:
-داستان قهرماني که به تنهايي به مبارزه با تبعيضهاي نظام طبقاتي اجتماعي مي رود و پيروز مي شود .اما اين قهرمان يک خوک سخنگوست!(بيب)
-مردي که مجبور است تا روزها وروزها زندگي يکنواختي را تکرار کند؛ آيا او خواهد توانست راه نجاتي براي خود پيدا کند ويحتي يک عشق؟(روز نفس کشيدن زمين)
-يک بازي عجيب که جان مي گيرد.(جومانجي)
يک خطي همان چيزي است که در هاليوود دهه هشتاد اصطلاحاً به آن «لب مطلب» مي گفتند. در واقع يک خطي مفهوم اصلي داستان است که باعث فروش فيلم مي شود وبراي طراحي پوستر فيلم به تهيه کننده ايده مي دهد. براي مثال:
يگانه=آرواره هايي ديگر در فضا
تيرانداز برتر=راکي اي ديگر سوار برجت
وقتي يک خطي درست يا لب داستان فيلم را داشته باشم مي توانم فيلمنامه را بردارم و حرکت را شروع کنم، به همين سادگي.
(استپون اسپلبرگ)
اگر کسي از شما بپرسد که «قصه تان درباره چه چيزي است ؟»فقط با يک خطي مي توانيد جوابش را بدهيد.
نوشتن يک خطي کار خيلي سختي نيست. نوشتن يک ، يک خطي خوب است که سخت است.(جوليان کراينين، مدير کمپاني فيلمسازي کراينين)
مضمون
(بروس جوئل رابين.نويسنده:«روح»؛«زندگي من»)
مضمون همان عنصري است که حيات يک فيلمنامه به آن بستگي دارد . وقتي با يک دست اندرکار حرفه اي سينما درباره فيلمنامه تان گفت و گو مي کنيد، معمولاً دو پرسش براي شما طرح مي شود:«داستان درباره چيست؟»(که پاسخ شما يک خطي داستان است) و «داستان واقعاً درباره چيست؟».در پاسخ به پرسش دوم است که بايد مضمون اثر را نيز لحاظ کنيد.
مضمون بيانيه اي جهاني است که نويسنده درباره شرايط انسانها صادر مي کند؛ همان باورها و عباراتي که دوست دارد بيننده بعداز ديدن فيلم آنها را در ذهن خود حفظ کند وبراي ساختن يک زندگي پربار، شادتر، بهتر وشفافتر از آنها بهره بگيرد. هر چند که مضمون مخاطب را نشانه گرفته، اما خود پاسخي براي اين پرسش است:«چرا من مي خواهم اين فيلمنامه را بنويسم؟» در واقع پاسخ به اين چرايي چيزي نيست جز مضمون اثر. مضمون به فيلمنامه عمق عاطفي مي دهد، مضمون تنها يک عبارت نيست که بتوان آن را در ضمن يک گفت وگو مطرح کرد بلکه ناشي از ترکيب و چيدمان درست و موفق همه عناصر يک فيلمنامه است وبيشتر در بسط و پرورش شخصيت اصلي داستان، نمود و تجسم پيدا مي کند. براي اين که بتوانيم مضمون يک فيلمنامه را به درستي بيان کنيم لازم است که عبارت ما کليت فيلمنامه را دربرداشته باشد. در غير اين صورت آن چه که به عنوان مضمون گفته مي شود، چيزي نخواهد بود چز چند جمله سطحي و احمقانه.
تعبير و تفسير يک مخاطب از مضمون يک اثر، تعبيري ذهني وانتزاعي است . مثلاً يک نفر مي تواند مضمون فيلم توتسي را اين طور بيان کند: مردي که براي به دست آوردن شغل ، لباس زنانه مي پوشد. اما سيدني پولاک، کارگردان اين فيلم، مضمون آن را اين طور شرح مي دهد:«کشف يک عشق که اساس آن دوسيت بوده و تلاش براي کشف اين که آيا امکان همزيستي اين دو عنصر با يکديگر وجود دارد يا نه.(اين مضمون را با مضمون فيلم وقتي هري سالي را ملاقات کرد مقايسه کنيد).همين فيلم مضمون ديگري را در ذهن مايکل هاگ شکل داده:«براي موفقيت دربرقراري يک ارتباط بايد با خود و ديگران صادق باشيم.(مقايسه کنيد با مضمون فيلمهاي ماسک و روز نفس کشيدن زمين).
مضمون در واقع چيزي نيست جز نوشتن با قلب و شهود.براي نوشتن مضمون مورد نظر خود بايد به من دروني و احساساتتان رجوع کنيد.اين مضمون نشان دهنده نوع نگاه شما به جهان است وآن چه را که مي خواهيد درباره طبيعت وسرشت جامعه وزندگي فردي افراد به مخاطب بگوييد، بيان مي کند.
اغلب پيش از آغاز کار نوشتن يک فيلمنامه، از مضمون آن اطلاعي نداريد. گاهي اوقات کشف مضمون اثر، موقع نوشتن نسخه اوليه ويا حتي بعد از آن اتفاق مي افتد. خيلي نگران اين موضوع نباشيد وسعي نکنيد که با سختي به مضمون اثر دست پيدا کنيد.بگذاريد تامضمون درست در موقع مناسب به سراغتان بيايد. بهترين زمان براي درک مضمون يک فيلمنامه، موقع بازنويسي آن است.
نسل جديد فيلمنامه نويسها به طور کلي همه چيز را در ساختار هاليوودي جا مي دهند. اما اين در حالي است که کارها عمق خود را از دست داده اند. هيچ کدام از آنها واقعاً هيچ مضمون خاصي ندارند.
(دن پاين. فيلمنامه نويس:«داک هاليوود:،«پاسيفيک هايتس»)
منبع: فيلن نگار8
/ن