

آيا نوشتن فيلمنامه ، فرمول دارد؟
نويسنده: شيلا آر.آلن
ترجمه ونداد الوندي پور
ترجمه ونداد الوندي پور
وراي ضرورياتي که براي وشتن يک فيلمنامه خوب لازم است ، اطلاعات ودانش در مورد تکنيکهاي هنري قرار دارد که به سادگي در دسترس نويسندگان تازه کار نيست.علت در دسترس نبودن اين تکنيکها نزد نويسندگان تازه کار اين است که تا آنها قواعد کلي و ابزار ابتدايي کار را نشناسند، نمي توانند از اين تکنيکها بهره بگيرند. نويسنده اي که تا به حال يک يا چند فيلمنامه نوشته، ممکن است با مشکلات عجيبي مواجه شده باشد. فرض کنيد که نويسنده شماييد ودراين مرحله کاملاً به اصول ونيازهاي کار واقفيد اما نيازمند اطلاعات و کمک بيشتري هستيد. اگر اين اطلاعات کليد طلايي براي بهتر شدن و فروش فيلمنامه شما نباشند، حداقل مي توانند پلي باشند بين شکاف ميان آن چيزي که هستيد و آن چيزي که به عنوان يک فيلمنامه نويس حرفه اي مي خواهيد باشيد.اما اين اطلاعات چيزي نيستند جز همان اصولي که در مورد خط سير داستان، نقاط عطف ، گفت وگوها و پيش زمينه هاي شخصيتي پرسوناژها وجود دارند البته به اضافه فرمول پايه (يا ساختاري) که احتمالاً وجود اين فرمول را پيش بيني کرده ايد.البته اين فرمول مانند فرمول هاي فيزيک وشيمي نيست که متغيرهايي دارند، هميشه فرمول هايي ثابت هستند و در صورت عدد گذاري صحيح، جواب را به راحتي در اختيارتان مي گذارند.نه،يک فرمول براي همه فيلمنامه ها به هيچ عنوان جواب نمي دهد.البته اين واقعيت وجود دارد که چنين فرمولي اساساً موجود است .و با نگاه به بسياري از فيلمها مي توان آن را حس کرد.
ولي اين تمام ماجرا نيست.
قبل از اين که شما را به جايي ببرم که تا به حال هيچ تازه کاري نرفته، به ياد داشته باشيد که دليلي وجود دارد که چرا اين همه روي فرمول پايه تأکيد مي شود. تأکيد روي اين فرمول درست مانند تأکيد روي رژيم غذايي صحيح وهواي سالم براي حفظ سلامتي ويا تأکيد روي حفظ گامهاي موسيقي در مورد يک هنرجوي پيانوست. اين فرمول پايه، حکم يک ماده استحکام بخش را دارد که براي خلق فيلمنامه اي خوب وقابل فروش به آن نياز داريد.
در فيلمنامه هاي حرفه اي وبعضي از فيلمنامه هاي افراد تازه کار رعايت اين فرمول کاملاً واضح است وجالب و بحث برانگيز بودن داستان نيز به علت وجود همين فرمول است. به خصوص در داستانهاي ماجراجويانه اکشن،ترسناک، نوآر و نيز در بسياري از داستانهاي رمانتيک وجود اين فرمول بارز است. اين فرمول نسبتاً طولاني است ولي اگر بخواهيم آ رابه طور مختصر توضيح دهيم چنين مي شود:
1-ارائه موضوع ومعرفي شخصيت ها
2-اولين نقطه عطف داستان
3-افزايش اکشن يا عکس العمل شخصيت کليدي داستان
4-دومين نقطه عطف داستان که مستقيماً به نقطه اوج داستان ختم مي شود.
5-نقطه اوج
6-پايان و جمع کردن داستان
همان طور که مي بيند فرمول، فرمولي کارآمد است .اين فرمول در تمام مراحل زندگي، از روابط عاطفي گرفته تا فيلمنامه نويسي ،جريان دارد.آن فيلسوف باهوش يوناني که براي اولين بار اين فرمول را ارائه داد، کاملاًصحيح مي انديشيد؛ چرا که در طول قرنها عوض نشده است .اين فرمول را مي توانيد در بسياري از فيلمهاي موفق ومحبوب ساخته شده مشاهده کنيد. اين فرمول مسير درست داستان را تعيين مي کند. ولي فقط فرمولي پايه ، ماده اي خام و استحکام بخش و يک چارچوب براي داستان شماست. داستانهايي که با استفاده از اين فرمول ساخته مي شوند، مي توانند کاملاً با هم فرق داشته باشند؛ همان طور که زندگي هريک از ما زيم تا آسمان با هم فرق مي کند.شخصيت پردازي داستان بايد قوي باشد ونويسنده بايد عميقاً داستان خود را بشناسد وبه جزييات آن واقف باشد.اين دو مهم تا حدود زيادي بستگي به چگونگي «منطق پيرنگ» داستان دارند. در هر داستاني که مي نويسيد، دانسته يا ندانسته، از منطق پيرنگ مشخصي استفاده مي کنيد.
قبل از ادامه بحث ما بايد معني دو مفهوم نزديک به هم را مشخص کنيم.يکي داستان و ديگري پيرنگ داستان. داستان ، تاحدي که به اين بحث مربوط مي شود، شامل رخدادهايي است که بيننده فيلم مي بيند. پيرنگ، همه اين رخداداها را در بر ميگيرد به اضافه هر رخداد ديگري که براي (يا در درون) شخصيتها اتفاق مي افتد و ممکن است توسط بيننده فيلم ديده نشود، يعني ما به ازاي تصويري نداشته باشد، به طور خلاصه ، داستان آن چيزي است که تماشاچي فيلم مي بيند و پيرنگ آن چيزي است که نويسنده داستان مي بيند و داستان را بر مبناي آن مي نويسد.
اگر فرقي بين اين دو وجود داشته باشد، در منطق پيرنگ داستان نهفته است. منطق پيرنگ را مي توان تقريباً همان منطق يا ترتيب زماني ارائه داستان نيز ناميد(در دنياي واقعي زمان کميتي است که به وسيله برداري مستقيم نشان داده مي شود به صورت ثابت درحال گذر است يعني گذشته،حال و سپس آينده که ما هميشه درحال تجربه «حال» هستيم.)ترتيب زماني مورد نظر شما براي ارائه داستانتان ، ممکن است همان ترتيبي نباشد که شخصيتهاي داستانتان واقعاً تجربه مي کنند. هر منطق پيرنگي براي يک فيلمنامه يک ترتيب زماني ارائه مي دهد که بينندگان فيلم ، داستان را بر طبق اين ترتيب دنبال مي کنند.اين ترتيب (يا منطق) زماني بر چگونگي درک تماشاچي از فيلم تأثير زيادي مي گذارد و ممکن است در جهت کمک به روايت داستان باشد و يا بر عکس، اثري منفي روي آن بگذارد. منطق بياني يپرنگ مستقيماً بر موضوع داستان و تم آن و نحوه ارتباط برقرار کردن بيننده با شخصيتها اثر مي کند. من به مجموعه اين نکات، منطق پيرنگ مي گويم زيرا تعيين کننده پروسه و مراحل منطقي پيشرفت داستان شماست و داستان بر مبناي آن ، در معرض ديد بينندگان قرار مي گيرد.
منطقهاي پيرنگ زيادي وجود دارند که مي توانيد انتخاب کنيد. بعضي از آنها با آن فرمول پايه بسيار فرق دارند. در اصل منطقهاي پيرنگ مختلف، زيرمجموعه هايي از همان فرمول پايه وقديمي هستند که نويسنده با استفاده از نبوغ خود در جهت خلق داستاني جذاب از آنها بهره مي برد. اين فرمول به هيچ عنوان شما را محدود نمي کند بلکه برعکس دست شما را باز مي گذارد تا به عنوان يک هنرمند از آن درجهت خلق داستاني محکم وبي همتا استفاده کنيد.
اصول وقواعدي که براي ساختن يک آپارتمان آجري بدشکل و يک کليساي جامعه زيبا مورد استفاده قرار مي گيرند تقريباً يکي هستند. و کارگران سازنده نيز از يک جنس هستند. اما اين ذهن معمار و مهندس اثر است که زيبايي و ارزش آن را تعيين مي کند (البته به اضافه «پول» که ربطي به بحث ما ندارد.)شما ، هم کارگر و هم مهندس بناي خود(که همان داستانتان است) هستيد و بايد اصول وقواعدي را به عنوان قانون قبول کنيد وسپس به جلو حرکت کنيد.
به وسيله انواع منطقهاي پيرنگ شما مي توانيد بينندگان را عميقاً وارد زندگي شخصيتهاي داستانتان کنيد واحاطه کامل بر تأثيرگذاري وشته تان داشته باشيد و رنود بيان داستان را به بهترين شکل ممکن تعيين کنيد. دليل اين که تماشاچيان به انواع مختلف منطقهاي پيرنگ( خطي ،دايره اي ، منقطع و...) واکنشهاي متفاوتي نشان مي دهند، واضح است .در هر منطق پيرنگي، مراحل مختلف زنديگ هر شخصيت به شکل وترتيبي به بيننده نشان داده مي شود که لزوماً مبين ترتيب صحيح زماني نمي باشد وبه اصطلاح ، ممکن است پس و پيش شده باشد.اين نويسنده داستان است که اولويت نشان دادن مراحل مختلف را تعيين مي کند.
براي مثال، فرض کنيد در زندگي واقعي ، شما زني را مي بينيد که هراسان از مردي فرار مي کند و به طرف شما مي آيد وفرياد مي زند:« کمک !کمک !»شما ممکن است سعي کنيد که از او در برابر مرد، محافظت کنيد وبه کمک او بشتابيد(البته ممکن است شما نيز به همراه آن زن جيغ زنان شروع به فرار کنيد که البته اين داستان ديگري است!).اما حالا فرض کنيد که پنج دقيقه قبل از اين واقعه، شما فرياد مأمور تيمارستان را شنيده بوديد که به مردم اعلام مي کرد:«اين زن رواني است و قصد دارد دختربچه اش را بکشد»، خب ؛ حالا درک شما از ماجرا کاملاً تغيير مي کند.اين که چرا آن مرد سعي مي کرد تا زن را متوقف کند، اين که چه کسي در خطر بوده است واين که چه اتفاقي در شرف وقوع بوده، همگي در ذهن شما تغيير مي يابند. حداقل شما به جاي اين که از دست مرد فرار کنيد، از دست زن فرار مي کنيد. تفاوت در نحوه عکس العمل شما به يک ماجرا به ميزان آگاهيتان در مورد آن ماجرا بستگي دارد .وقتي پيرنگ کلي شما براي داستانتان مشخص شد، شما در واقع با اين پيرنگ، چارچوب داستان را تعيين کرده ايد. بينندگان قرار نيست که چارچوب داستان شما را ببينند بلکه قرار است که نماي زيباي خارجي آن را ببينند و يکي از نکاتي که در شکل دادن به اين نما بسيار مؤثر است ، منطق پيرنگ داستان (يا منطق زماني طرح داستان ) است.
شش ساختار مختلف براي منطق پيرنگ وجود دارند که من به اختصار وبه ترتيب پيچيدگي ، آنها را در زير ارائه وتعريف مي کنم:
منبع: فيلن نگار8
/ن
ولي اين تمام ماجرا نيست.
قبل از اين که شما را به جايي ببرم که تا به حال هيچ تازه کاري نرفته، به ياد داشته باشيد که دليلي وجود دارد که چرا اين همه روي فرمول پايه تأکيد مي شود. تأکيد روي اين فرمول درست مانند تأکيد روي رژيم غذايي صحيح وهواي سالم براي حفظ سلامتي ويا تأکيد روي حفظ گامهاي موسيقي در مورد يک هنرجوي پيانوست. اين فرمول پايه، حکم يک ماده استحکام بخش را دارد که براي خلق فيلمنامه اي خوب وقابل فروش به آن نياز داريد.
در فيلمنامه هاي حرفه اي وبعضي از فيلمنامه هاي افراد تازه کار رعايت اين فرمول کاملاً واضح است وجالب و بحث برانگيز بودن داستان نيز به علت وجود همين فرمول است. به خصوص در داستانهاي ماجراجويانه اکشن،ترسناک، نوآر و نيز در بسياري از داستانهاي رمانتيک وجود اين فرمول بارز است. اين فرمول نسبتاً طولاني است ولي اگر بخواهيم آ رابه طور مختصر توضيح دهيم چنين مي شود:
1-ارائه موضوع ومعرفي شخصيت ها
2-اولين نقطه عطف داستان
3-افزايش اکشن يا عکس العمل شخصيت کليدي داستان
4-دومين نقطه عطف داستان که مستقيماً به نقطه اوج داستان ختم مي شود.
5-نقطه اوج
6-پايان و جمع کردن داستان
همان طور که مي بيند فرمول، فرمولي کارآمد است .اين فرمول در تمام مراحل زندگي، از روابط عاطفي گرفته تا فيلمنامه نويسي ،جريان دارد.آن فيلسوف باهوش يوناني که براي اولين بار اين فرمول را ارائه داد، کاملاًصحيح مي انديشيد؛ چرا که در طول قرنها عوض نشده است .اين فرمول را مي توانيد در بسياري از فيلمهاي موفق ومحبوب ساخته شده مشاهده کنيد. اين فرمول مسير درست داستان را تعيين مي کند. ولي فقط فرمولي پايه ، ماده اي خام و استحکام بخش و يک چارچوب براي داستان شماست. داستانهايي که با استفاده از اين فرمول ساخته مي شوند، مي توانند کاملاً با هم فرق داشته باشند؛ همان طور که زندگي هريک از ما زيم تا آسمان با هم فرق مي کند.شخصيت پردازي داستان بايد قوي باشد ونويسنده بايد عميقاً داستان خود را بشناسد وبه جزييات آن واقف باشد.اين دو مهم تا حدود زيادي بستگي به چگونگي «منطق پيرنگ» داستان دارند. در هر داستاني که مي نويسيد، دانسته يا ندانسته، از منطق پيرنگ مشخصي استفاده مي کنيد.
قبل از ادامه بحث ما بايد معني دو مفهوم نزديک به هم را مشخص کنيم.يکي داستان و ديگري پيرنگ داستان. داستان ، تاحدي که به اين بحث مربوط مي شود، شامل رخدادهايي است که بيننده فيلم مي بيند. پيرنگ، همه اين رخداداها را در بر ميگيرد به اضافه هر رخداد ديگري که براي (يا در درون) شخصيتها اتفاق مي افتد و ممکن است توسط بيننده فيلم ديده نشود، يعني ما به ازاي تصويري نداشته باشد، به طور خلاصه ، داستان آن چيزي است که تماشاچي فيلم مي بيند و پيرنگ آن چيزي است که نويسنده داستان مي بيند و داستان را بر مبناي آن مي نويسد.
اگر فرقي بين اين دو وجود داشته باشد، در منطق پيرنگ داستان نهفته است. منطق پيرنگ را مي توان تقريباً همان منطق يا ترتيب زماني ارائه داستان نيز ناميد(در دنياي واقعي زمان کميتي است که به وسيله برداري مستقيم نشان داده مي شود به صورت ثابت درحال گذر است يعني گذشته،حال و سپس آينده که ما هميشه درحال تجربه «حال» هستيم.)ترتيب زماني مورد نظر شما براي ارائه داستانتان ، ممکن است همان ترتيبي نباشد که شخصيتهاي داستانتان واقعاً تجربه مي کنند. هر منطق پيرنگي براي يک فيلمنامه يک ترتيب زماني ارائه مي دهد که بينندگان فيلم ، داستان را بر طبق اين ترتيب دنبال مي کنند.اين ترتيب (يا منطق) زماني بر چگونگي درک تماشاچي از فيلم تأثير زيادي مي گذارد و ممکن است در جهت کمک به روايت داستان باشد و يا بر عکس، اثري منفي روي آن بگذارد. منطق بياني يپرنگ مستقيماً بر موضوع داستان و تم آن و نحوه ارتباط برقرار کردن بيننده با شخصيتها اثر مي کند. من به مجموعه اين نکات، منطق پيرنگ مي گويم زيرا تعيين کننده پروسه و مراحل منطقي پيشرفت داستان شماست و داستان بر مبناي آن ، در معرض ديد بينندگان قرار مي گيرد.
منطقهاي پيرنگ زيادي وجود دارند که مي توانيد انتخاب کنيد. بعضي از آنها با آن فرمول پايه بسيار فرق دارند. در اصل منطقهاي پيرنگ مختلف، زيرمجموعه هايي از همان فرمول پايه وقديمي هستند که نويسنده با استفاده از نبوغ خود در جهت خلق داستاني جذاب از آنها بهره مي برد. اين فرمول به هيچ عنوان شما را محدود نمي کند بلکه برعکس دست شما را باز مي گذارد تا به عنوان يک هنرمند از آن درجهت خلق داستاني محکم وبي همتا استفاده کنيد.
اصول وقواعدي که براي ساختن يک آپارتمان آجري بدشکل و يک کليساي جامعه زيبا مورد استفاده قرار مي گيرند تقريباً يکي هستند. و کارگران سازنده نيز از يک جنس هستند. اما اين ذهن معمار و مهندس اثر است که زيبايي و ارزش آن را تعيين مي کند (البته به اضافه «پول» که ربطي به بحث ما ندارد.)شما ، هم کارگر و هم مهندس بناي خود(که همان داستانتان است) هستيد و بايد اصول وقواعدي را به عنوان قانون قبول کنيد وسپس به جلو حرکت کنيد.
به وسيله انواع منطقهاي پيرنگ شما مي توانيد بينندگان را عميقاً وارد زندگي شخصيتهاي داستانتان کنيد واحاطه کامل بر تأثيرگذاري وشته تان داشته باشيد و رنود بيان داستان را به بهترين شکل ممکن تعيين کنيد. دليل اين که تماشاچيان به انواع مختلف منطقهاي پيرنگ( خطي ،دايره اي ، منقطع و...) واکنشهاي متفاوتي نشان مي دهند، واضح است .در هر منطق پيرنگي، مراحل مختلف زنديگ هر شخصيت به شکل وترتيبي به بيننده نشان داده مي شود که لزوماً مبين ترتيب صحيح زماني نمي باشد وبه اصطلاح ، ممکن است پس و پيش شده باشد.اين نويسنده داستان است که اولويت نشان دادن مراحل مختلف را تعيين مي کند.
براي مثال، فرض کنيد در زندگي واقعي ، شما زني را مي بينيد که هراسان از مردي فرار مي کند و به طرف شما مي آيد وفرياد مي زند:« کمک !کمک !»شما ممکن است سعي کنيد که از او در برابر مرد، محافظت کنيد وبه کمک او بشتابيد(البته ممکن است شما نيز به همراه آن زن جيغ زنان شروع به فرار کنيد که البته اين داستان ديگري است!).اما حالا فرض کنيد که پنج دقيقه قبل از اين واقعه، شما فرياد مأمور تيمارستان را شنيده بوديد که به مردم اعلام مي کرد:«اين زن رواني است و قصد دارد دختربچه اش را بکشد»، خب ؛ حالا درک شما از ماجرا کاملاً تغيير مي کند.اين که چرا آن مرد سعي مي کرد تا زن را متوقف کند، اين که چه کسي در خطر بوده است واين که چه اتفاقي در شرف وقوع بوده، همگي در ذهن شما تغيير مي يابند. حداقل شما به جاي اين که از دست مرد فرار کنيد، از دست زن فرار مي کنيد. تفاوت در نحوه عکس العمل شما به يک ماجرا به ميزان آگاهيتان در مورد آن ماجرا بستگي دارد .وقتي پيرنگ کلي شما براي داستانتان مشخص شد، شما در واقع با اين پيرنگ، چارچوب داستان را تعيين کرده ايد. بينندگان قرار نيست که چارچوب داستان شما را ببينند بلکه قرار است که نماي زيباي خارجي آن را ببينند و يکي از نکاتي که در شکل دادن به اين نما بسيار مؤثر است ، منطق پيرنگ داستان (يا منطق زماني طرح داستان ) است.
شش ساختار مختلف براي منطق پيرنگ وجود دارند که من به اختصار وبه ترتيب پيچيدگي ، آنها را در زير ارائه وتعريف مي کنم:
ساختار خطي
ساختار مدور
ساختار منقطع
ساختار ماپيچ
ساختار دو وجهي يا چند وجهي
ساختار شکسته
منبع: فيلن نگار8
/ن