نقد سكولاريسم از منظر قرآن

سكولاريسم به معناي جدايي دين از دنيا و امور اجتماعي و سياسي است. و براي اولين بار اين مِتُد در غرب متولد شد؛ قائلين اين نظر به جهان شمول شدن آن پاي بستند، به صورتي كه در حال حاضر اكثر كشورهاي غربي به اين ايدئولوژي عمل ميكنند. به همين دليل اين نظر با اين اسم و رسم در جهان اسلام مطرح شد. كه با موافقت بعضي از
شنبه، 15 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد سكولاريسم از منظر قرآن

نقد سكولاريسم از منظر قرآن
نقد سكولاريسم از منظر قرآن


 

نویسنده : محمد صالح جوادی
منبع : سایت راسخون




 

محمد صالح جوادی

چكيده
 

سكولاريسم به معناي جدايي دين از دنيا و امور اجتماعي و سياسي است. و براي اولين بار اين مِتُد در غرب متولد شد؛ قائلين اين نظر به جهان شمول شدن آن پاي بستند، به صورتي كه در حال حاضر اكثر كشورهاي غربي به اين ايدئولوژي عمل ميكنند. به همين دليل اين نظر با اين اسم و رسم در جهان اسلام مطرح شد. كه با موافقت بعضي از مسلمانان و روشنفكران اسلامي قرار گرفت، وطبيعتاً مخالفيني هم داشت.
كساني كه اين فكر و نظر را در جهان اسلام مطرح كردند سعي داشتند كه عوامل پيدايش اين ايدئولوژي را كه در غرب و جهان مسحيت، موجب ايجاد زمينه براي سكولاريسم شده بود و تا حد زيادي نيز موفقيت آميز بود، را در اسلام نيز ايجاد كنند تا موجب پايگيري اين ايدئولوژي در اسلام هم شود.
و در اين تحقيق به صورت مفصل تر به آن مي پردازيم.
واژگان کلیدی : سکلار - اسلام - ایدئولوژی - روشنفکر - غرب - مسحیت - قرآن - حکومت اسلامی - اجتماع - سیاست - عقلگرایی - علممحوری - تکثرگرایی - دین - تجدد - ملیگرایی - تقدسزدایی - فردگرایی - آزادی

مقدمه :
 

بعد از انقلاب اسلامي ايران به دست بنيانگذار جمهوري اسلامي و احياگر اسلام ناب محمدي (ص)، امام خميني (ره) و ادامه دهنده‌ي شايسته‌ي اين نهضت پاك، امام خامنه‌اي (مد ظله العالي) اين فرزند خلف و جانشين علي گونه‌ي او، دشمنان اسلام و انقلاب دست به توطئه بر عليه اين انقلاب اسلامي زدند و در سدد برآمدند آسيبهاي زيادي به پيكره‌ي اين انقلاب وارد كنند، كه با لطف خداوند و بينش امام و مقام معظم رهبري و علماي ولايت مدار ما، دشمن راه به جايي نبرد. آنها با اِعمال جنگ هاي رواني، فرهنگي، نظامي و غيره، قصد براندازي اسلام و انقلاب را دارند و تمام تلاش خود را مي‌كنند كه هويت ملت مسلمان ايران را از بين ببرند.
از همين رو به شناخت يكي از افكار فريبنده و مخرب اسلام همت گماشتم، تا گامي باشد در راستاي اطاعت رهبري مبني بر بالا بردن بصيرت و آگاهي سياسي.
شناخت شبهات و هجمه‌‌هاي فرهنگي كه به اسلام و انقلاب وارد مي‌شود، يكي از مهم ترين مسايلي است كه بايد به آن پرداخته شود؛ زيرا اين شبهات از درون مخرب هستند و به دليل فريبندگي، تشخيص آلودگي آنها مشكل است و البته به دليل آن كه با اعتقادات سر و كار دارند سريع‌تر نفوذ مي‌كنند.
از همين رو به مسأله‌ي سكولاريسم كه يكي از مهمترين و خطرناك‌ترين حملات به اسلام است، پرداختم و به صورت مختصر در اين تحقيق مدون نمودم و براي نقد و تحليل اين ايدئولوژي به كلام الهي رجوع كردم زيرا راهنمايي بهتر از قرآن نيافتم؛ و او به بندگان خويش و خير و صلاح آنها آگاه است.
و به همين دليل به نقد سكولاريسم از منظر قرآن كريم پرداختيم.
در اين تحقيق با توجه به هدفي كه از نگارش آن مورد نظر بود؛ آن را به سه فصل كلي تقسيم كرديم. در فصل اول براي آگاهي از واژه‌ي سكولاريسم، به بيان كلياتي در مورد آن پرداختيم كه شامل چهار مبحث كلي مي‌شود:
1- معناي لغوي سكولاريسم 2- معناي اصطلاحي سكولاريسم 3- علل وجود سكولارسم در غرب 4- مباني سكولاريسم
و در فصل دوم به دليل اين كه سكولاريسم را از ديد قرآن بسنجيم و با ديد قرآني اين موضوع را از نظر بگذرانيم به دو سوال كلي پرداختيم:
1. آيا زمينه‌هاي طرح سكولاريسم در اسلام و قرآن وجود دارد يا نه؟
2. آيا اسلام با سكولاريسم موافق است يا نه؟ و بررسي چگونگي برخورد اسلام و قرآن با سكولاريسم و بررسي آيات قرآن در رابطه با سكولاريسم.
و در فصل سوم به بيان برخي برداشت‌هاي سكولار‌ها از قرآن مشغول شديم و آنها را نقد كرديم تا آگاهي بيشتر نسبت به موضوع حاصل شود.
و بيان اين سه فصل موجب مي‌گردد كه كليد واژه‌هاي تحقيق واضح شوند.
هدف از اين تحقيق روشن شدن صحت يا سقم سكولاريسم است، البته با معيار قرآن و اسلام.

چكيده
 

سكولاريسم به معناي جدايي دين از دنيا و امور اجتماعي و سياسي است. و براي اولين بار اين مِتُد در غرب متولد شد؛ قائلين اين نظر به جهان شمول شدن آن پاي بستند، به صورتي كه در حال حاضر اكثر كشور‌هاي غربي به اين ايدئولوژي عمل مي‌كنند. به همين دليل اين نظر با اين اسم و رسم در جهان اسلام مطرح شد. كه مورد موافقت بعضي از مسلمانان و روشن‌فكران اسلامي قرار گرفت، وطبيعتاً مخالفيني هم داشت.
كساني كه اين فكر و نظر را در جهان اسلام مطرح كردند سعي داشتند كه عوامل پيدايش و مؤثر در شكل‌گيري اين ايدئولوژي را كه در غرب و جهان مسحيت، موجب ايجاد زمينه براي سكولاريسم شده بود و تا حد زيادي نيز موفقيت آميز بود، را در اسلام نيز ايجاد كنند تا موجب پايگيري اين ايدئولوژي در اسلام نيز بشود.
و در اين تحقيق به صورت مفصل‌تر به آن مي‌پردازيم.

فصل اول : كليات سكولاريسم
 

مفهوم سكولاريسم
 

براي ورود به هر مبحثي اول بايد موضوع بحث روشن و شفاف شود و اختلاف معنايي و برداشت‌هاي گوناگون از موضوع در ميان نباشد، و توافقي بر سر موضوع مورد بحث حاصل شود. بنابراين بحث در مورد معناي سكولار اهميت پيدا مي‌‌‌‌‌‌كند.
واژه سكولاريسم در عرصه‌ي تاريخ و انديشه‌ها، مراحل مختلفي را پيموده، و در هر يك از اين ديدگاه‌ها و مراحل، معاني مختلفي پيدا كرده است؛ از طرف ديگر سكولاريسم داراي ابعاد متنوع سياسي، فرهنگي، اجتماعي، ديني و فرا‌ديني است و بعضي از نگرش‌ها با هم تضاد دارند(1)؛ كه اين نيز عاملي براي اختلاف معنايي شده است. به هر حال براي توضيح كلمه سكولاريسم ابتدا به ذكر معناي لغوي آن و سپس به نقل برخي تعاريف اصطلاحي ذكر شده مي‌‌‌‌‌‌پردازيم و در آخر جمع بندي مي‌‌‌‌‌‌نماييم.

معناي لغوي
 

براي سكولاريسم در كتب لغت تعاريف زيادي بيان شده كه برخي از آنها به شرح زير است:
ريشه كلمه‌ي سكولار، واژه‌ي «سكولاريس»(2) است كه به معناي دنيوي كردن، غير روحاني كردن، از قيد كشيشيان و رهبانيت رها شدن، دنيا پرست شدن استعمال مي‌‌‌‌‌‌شود.
و خود واژه سكولاريسم به معناي داراي شهوت نسبت به زندگي، مخالفت شرعيات، غير روحاني، وابسطه به دنيا، روح دنيا داري، دلبستگي افراطي نسبت به اعمال و ظواهر زندگي، ماديت، جنبه دنيوي دادن به چيزي(3) و ...
و از عبارات دكتر سروش در مقاله‌ي «معنا و مبناي سكولاريسم» عباراتي به چشم مي‌‌‌‌‌‌خورد از قبيل عقلاني كردن دين، دور كردن خداوند از جهان؛ و تفسير و تبيين امور عالم، مستقل از مشيت و تصرف و تقدير خداوند‌‌‌؛ وي معناي علمي‌‌‌‌‌‌ بودن يا علمي شدن دين را بهترين و دقيق‌ترين ترجمه سكولار مي‌داند.(4)
برايان ويلسون در تعريفي جامع، سكولار را اين چنين تعريف مي‌‌‌‌‌‌كند:
«سكولاريسم به معناي حذف يا بي‌اعتنايي و يا به حاشيه بردن نقش دين در ساحت‌هاي مختلف حيات انساني از قبيل سياست، حكومت، امور فرا طبيعي، عقلانيت، اخلاق و غيره است.»(5)
حاصل آن كه در مفهوم سكولار بنا به نقل اديب صعب در كتاب الدين و المجتمع روية مستقبله در نظر اوليه دو نگاه وجود دارد:
1) نگاه الحادي و افراطي
كه كساني مانند ماركس و فرويد و راسل ترسيم مي‌‌‌‌‌‌كنند كه دين از نظر آنها وهم و ساخته ذهن بشر و براي او زيانبار است. قايلين به اين نظر نتيجتاً به الغاي دين و انكار آن گرايش دارند.
2) نگاه عادي
كه عده‌اي از متفكران نهضت روشن‌فكري ترسيم نموده اند كه به جدايي دين از دولت و سياست و عقلاني كردن نظم اجتماعي دعوت مي‌‌‌‌‌‌كنند.(6)
معناي اصطلاحي

مقدمه:
 

پيش از ورود به بحث از معناي اصطلاحي سكولاريسم ذكر دو نكته الزام دارد.
1) بحث اصطلاحي سكولاريسم با بحث تاريخي سكولار پيوند عميقي دارد، لذا در جريان بحث معناي مصطلح سكولار، اشاره‌اي به تاريخ سكولار نيز مي‌‌‌‌‌‌شود.
2) ميان معناي لغوي و اصطلاحي سكولاريسم رابطه‌ي نزديكي وجود دارد.
معناي اصطلاحي و سير تاريخي سكولاريسم :
سكولاريسم از نظر فرآيند عيني و باورهاي ذهني در استعمالاتش در طي قرن‌ها، تغييرات زيادي كرده است و مراحل مختلفي را پيموده؛ از همين رو براي بررسي صحيح بايد از اول همه آنها را بررسي كرد. البته بايد توجه داشت كه اصطلاح سكولاريسم از همان ابتدا به معناي مصطلح امروزي مانند: عقلانيت و به حاشيه بردن دين، نبوده است.
مي‌‌‌‌‌‌توان گفت، سكولاريسم در طي تاريخ مراحل زير را طي كرده است:

1- امر دنيوي
 

قبل از دوره‌ي رنسانس كلمه سكولار به معناي دنيوي يا عرفي استعمال مي‌‌‌‌‌‌شد و در ميان مردم به اين معنا مستعمل بود؛ در آن زمان اشياء و افعال را به طور كلي بر دو دسته تقسيم مي‌كردند:
الف) «secored» به معناي مقدس و ديني
ب) «secular» به معناي دنيوي و عرفي
اين تقسيم بندي در ميان همه فرهنگ‌ها و ملت‌ها مرسوم بوده است؛ در آن زمان تقابل اين دو واژه به معناي تضاد آنها نبود، بلكه اين دو واژه حكايت از دو معناي متفاوت داشتند. و همچنين در زمانهاي قبل از معاهده‌ي وستفالي، تعبير سكولار در دستگاه كليسا به كشيش‌هايي كه در حوزه‌ها و تشكيلات غير روحاني و غير كليسايي مشغول بودند، كشيش‌هاي عرفي يا سكولار مي‌گفتند و بعدها خود دستگاه كليسا از اين واژه براي ناميدن كشيش‌ها و روحانيوني كه از خدمت كليسا معاف شده بودند يا مرخص شده بودند كشيش سكولار مي‌گفت.(7)

2ـ فرايند سكولاريزاسيون
 

براي توضيح بيشتر، لازم است فرق سكولار با سكولاريزاسيون روشن شود:
نكته‌اي كه مي‌بايست بدان توجه داشت اين است كه، دستاورد اين دو پديده اجتماعي يك چيز است، و آن حذف دين از متن برنامه‌هاي مديريتي و كشورداري است، با اين تفاوت كه سكولاريسم به عنوان يك ايدئولوژي و طرز تفكر خاصِ آگاهانه براي نيل به اين مقصود تلاش مي‌كند، ولي سكولاريزاسيون صرفًا يك فرايند و پديده اجتماعي است كه به جدا سازي دين از سياست مي‌انجامد.
به تعبير ديگر سكولاريسم همان تئوري و نظريه‌ي جدا‌يي دين از اجتماع است، اما سكولاريزاسيون فرايند و مجموعه اقدام‌هايي است كه موجب كنار رفتن دين از صحنه‌ي جوامع و اجتماع مي‌شود.
ـ ويلسون در اين رابطه مي‌‌‌‌‌‌نويسد:
سكولاريزاسيون اساساً به فرايند نقصان و زوال فعاليت‌ها، باورها، روش‌هاي انديشه و نهادهاي ديني مربوط است كه عمدتاً مانند ساير فرايندهاي تحول ساختاري اجتماعي به عنوان پيامد ناخواسته يا ناخود آگاه رخ مي‌دهد، در حالي كه سكولاريسم، يا دنيوي‌گري، يا اعتقاد به اصالت دنيا يك ايدئولوژي است. قائلين و مبلغان اين ايدئولوژي، همه‌ي اشكال اعتقاد به امور و مفاهيم‌ ماوراي طبيعي و واسطه‌ها و كاركردهاي مختص به آن را طرد و تخطئه مي‌كنند. و از اصول غير ديني و ضد ديني به عنوان مبناي اخلاق شخصي و سازماني حمايت مي‌‌‌‌‌‌كنند.(8)
و لذا سكولار در آن زمان به جرياني اطلاق مي‌شد، كه طي آن بخشي از ثروت و سرزمين‌هايي كه تحت سيطره‌ي كليسا قرار داشتند، از نظارت و حاكميت كليسا خارج شدند.
ـ براين ويلسون در اين رابطه مي‌‌‌‌‌‌گويد:
تعبير سكولاريزاسيون در زبان هاي اروپايي؛ اولين بار در معاهده سال 1648 م وستفالي به كار رفت. و مقصود از آن توضيح و توصيف اين مسأله بود كه سرزمين‌هايي كه تحت نظارت كليسا قرار داشت به زير سلطه اقتدارات سياسي غير روحاني برود.(9)

3ـ استقلال آموزش
 

در آن زمان آموزش علوم از دو حال خارج نبود:
الف) يا مي‌بايست به واسطه‌ي كليسا انجام مي‌شد.
ب) يا مي‌بايست با نظارت كليسا انجام مي‌شد.
اما در برهه‌اي از تاريخ آموزش برخي علوم مانند رياضيات و طبيعيات، از سلطه‌ي ارباب كليسا رهايي يافت و وظيفه كليسا در بعد آموزش علوم و مسائل ديني منحصر شد. و به علومي مانند رياضيات و طبيعيات و مانند آنها علوم سكولار يا غير ديني مي‌گفتند كه توسط حاكمان سياسي آموزش داده مي‌شد.

4ـ تفكيك دين از سياست
 

مرحله تفكيك دين از سياست مرحله‌اي مهم است؛ در اين مرحله دو فرآيند پي‌گيري شد:
الف) فرآيند خارجي؛ كه كنار نهادن دين از صحنه سياست بود.
ب) فرآيند فكري؛ كه القاء و ارائه‌ي نظريه‌ها در لزوم تفكيك ديانت از سياست بود.

5 ـ منع دين از دخالت در امور اجتماعي
 

امروزه، بيشترين موارد استعمال سكولاريسم به منع دين از دخالت در امور اجتماعي و سياسي، اختصاص يافته است.

6ـ مكتب سكولاريسم
 

حقيقت آن است كه ايده‌ي سكولاريسم كه در ابتدا نگاه جزئي به امور داشت هم اكنون نزد بعضي افراد تبديل به نگرش و جهان ‌بيني خاصي شده است، كه نگاه تازه‌اي به عالم و آدم مي‌كند و تلقي تازه‌اي از انسان و منابع شناخت و اهداف او دارد.
اين رويكرد جديد را مي‌‌‌‌‌‌توان به عنوان مكتب سكولاريسم ناميد كه ترجمه آن جدايي دين از دنيا مي‌باشد، و بسيار گسترده است و هنر، علم، فرهنگ، سياست، اخلاق را در بر مي‌گيرد. بدون شك، سكولاريسم فعلاً در حد يك مكتب قلمداد نمي‌شود و نمي‌توان بر تمامي مصاديق آن چنين حكمي صادر كرد؛ اما از طرف ديگر نحوه‌ي استدلال برخي سكولارها نشان مي‌دهد كه ديدگاه آنها به سكولاريسم نگاه مكتبي است.

7ـ پست سكولاريسم
 

مقدمه :
 

سكولارها داعيه‌اي جهان شمول داشتند، و معتقد بودند به مرور زمان، هم در جوامع غربي و هم در شرق، سكولاريسم سرانجام محتوم همه ملت‌ها، براي پيشرفت و ادامه‌ي حيات است. اما بعد به دليل شكست سكولاريسم و به خاطر نتايج وحشتناك ناديده انگاشتن دين، ناگزير شدند به نقش دين در حيات اجتماعي گردن نهند.
و پيشوند «پست» يا «ما بعد» اشاره در يك نوع تجديد نظر، در بنيان‌هاي فرهنگي و فلسفي سكولاريسم دارد و در جست و جوي روش‌هاي نو براي حضور فعال‌تر اخلاق و معنويت و دين در ساخت و بافت مناسبات اجتماعي و بين المللي است.
نكته: منظور از مراحلي كه در بحث تطور معناي سكولاريسم گذشت، آن نيست كه با شروع مرحله جديد، مرحله قبل به شكل كلي از بين رفته و ديگر طرفدار ندارد، بلكه ممكن است اين مراحل في‌الجمله و در ميان برخي از افراد پديدار گشته باشد و عده‌اي ديگر هنوز در مراحل قبلي مانده باشند، و وارد مرحله‌ي جديد نشده باشند.(10)

علل وجود سكولاريسم در غرب
 

در اين بخش به بررسي زمينه‌ها و علل پيدايش سكولاريسم در دنياي مسحيت و غرب مي‌پردازيم؛ زيرا اين بحث مقدمه‌اي خواهد بود، براي بررسي دلايل صحت يا سقم سكولاريسم در جهان اسلام.
مجموع اين علل را مي‌توان به سه دسته‌ي كلي تقسيم كرد؛ كه عبارتند از:
الف) علل ديني
ب) علل تاریخی اجتماعی
ج) علل نظری و معرفتی

علل ديني :
 

كه خود از دو بُعد و منظر سنجيده مي‌شود:
بُعد مربوط به انجيل
بُعد مربوط به كليسا

الف: بُعد مربوط به انجيل (عامل علمي‌‌‌‌‌‌):
 

1- تعارض محتوايي انجيل با عدل و علم:
دلايلي همچون نوشته شدن انجيل سال‌ها پس از وفات حضرت عيسي و نيز اختلاف اناجيل با يكديگر سبب نفوذ خرافه‌ها و تناقض‌ها و الهام‌هاي ذهني فراواني در اين كتاب شده است به طوري كه هنوز بعد از 2000 سال كسي نمي‌‌‌‌‌‌تواند، تصوير و تفسير روشني از تثليث و برخي داستان‌هاي موجود در آن ارائه دهد و همين محتواي غير عقلاني و تحريف شده سبب شد(11) ، عده‌اي بعد از رنسانس نظريه غير عقلاني بودن باورهاي ديني را مطرح كنند، و اين يكي از مباني تدريجي پايه ريزي سكولاريسم بود.
1- فقدان قوانين اجتماعي و حكومتي در انجيل:
در كتاب مقدس كنونيِ مسيحيان، قوانيني كه بتوان با استناد به آنها خطوط كلي برنامه‌هاي اجتماعي و حكومتي را ترسيم كرد، يافت نمي‌شد، و همين امر موجب شد، عده‌اي زبان به اعتراض برآورند. و اشكالاتي بر برداشت ناصحيح ارباب كليسا از كتاب مقدس وارد كنند و اين اعتراضات خيلي سريع به گوش مردم رسيد و مورد قبول آنان واقع شد و زمينه‌ي پذيرش سكولاريسم را فراهم آورد.
2- موافقت في‌الجمله‌ي اناجيل فعلي با سكولاريسم:
اناجيل نه تنها فاقد قوانيني براي ساختار نظام اجتماعي بود، بلكه در متن اناجيل ظواهري هست، كه دلالت بر موافقت مسيحيت با سكولاريسم مي‌كند. به عنوان مثال بعضي از اناجيل با صراحت مي‌گويند: كه بايد كار خدا را به خدا و كار قيصر را به قيصر واگذاشت.(12)
يا اينكه مردمي كه معجزه حضرت عيسي را مشاهده كرده بودند، خواستند او را حاكم خود قرار دهند، اما آن حضرت امتناع ورزيد.
«اما عيسي چون دانست كه مي‌خواهند بيايند و او را به زور پادشاه سازند، باز تنها به كوه بر آمد و...»
كه نه تنها مزرعه‌ي مستعدي براي رشد و نمو سكولاريسم در مسيحيت ايجاد كرد، بلكه بستر پيشروي سكولار را نيز فراهم نمود.(13)

ب: بُعد مربوط به كليسا (عامل عملي):
 

1- استبداد ديني:
اربابان كليسا به نام دين و مسيحيت، ظلم‌ها و ستم‌هاي زيادي انجام مي‌داند، و اين نكته در جامعه شناسي سياسي و ديني به اثبات رسيده است، كه استبداد ديني منجر به تنفر و انزجار مردم از آن دين و ايدئولوژي مي‌‌‌‌‌‌شود.
استبداد ديني اربابان كليسا در محكمه‌ي تفتيش عقايد به حدي ظالمانه بود، كه طبق گفته ويل دورانت تعداد افرادي كه به جرم الحاد و غيره از سال 1480 تا 1808 م مجازات شدند، 31912 تن سوخته و 191450 تن محكوم به مجازات هاي سنگين تخمين زده شدند.(14)
2- توزيع ناعادلانه ثروت:
در قرون وسطي حوزه نفوذ كليسا به شكل امپراتوري بسيار وسيعي بود، و خود را مالك زمين مي‌دانستند و با اشراف بر هر منطقه‌اي قرارداد امضاء مي‌كرد تا ماليات را از طبقه سوم جامعه بگيرد، و براي مركز ارسال كنند، كليسا نيز در ازاي پرداخت ماليات‌ها به آن‌ها زمين واگذار مي‌كرد، افراط كليسا در اين امر موجب ظهور دو گرايش در مقابل كليسا شد:
الف) گرايش پادشاهان به افزايش قدرت خود در مقابل كليسا.
ب) گرايش مردم به اين كه ماليات‌ها بايد در كشور خودشان هزينه شود، نه در كشور ديگري كه پاپ در آن است و اين عمل خود باعث تنفر از كليسا مي‌شد و زمينه‌ي مناسبي براي روند سكولاريزاسيون فراهم مي‌آورد.
3- مشاجره ها و اختلافات دروني:
سه اختلاف قابل ذكر است، كه به صورت مجمل به آنها اشاره مي‌كنيم، زيرا گنجايش پرده برداري از همه آنها نيست.
1- مشاجره بين دستگاه پاپ و سلطنت فرانسه.
2- مشاجره بين ژان پُل 22 و لويي باوير كه حدود 20 سال ادامه داشت.
3- اختلاف بين كشيشان در درون كليسا.(15)

علل تاريخي و اجتماعي:
 

علل در اين بخش، تنها رويدادها و حوادث تاريخي‌اند، كه در منزوي شدن كليسا و سلب وثاقت و قداست آن به حساب مي‌آيند و به تشريح آن مي‌پردازيم:
1- عامل تاريخي:
از نظر تاريخي، مسيحيت در نخستين دوره حيات خود، تشكيل حكومت نداد. و در امر مديريت جامعه دخالتي نداشت، تا اين كه پس از قرن‌ها كه كليسا اقتدار يافت، انديشه تشكيل حكومت را در سر پروراند. و در آغاز با امپراطوران در امر اداره جامعه مشاركت كرد، و سرانجام به قدرت سياسي بلا منازع تبديل گشت.(16)
2- عامل اجتماعي:
رشد صنعت و فن آوري در آن زمان، و تحول در شيوه‌هاي زندگي فردي و اجتماعي، و روي آوردن به زندگي شهري، روحيه‌ي علم‌گرايي مردم در امور دنيوي را تقويت كرده بود، و چنان شده بود، كه همگان حل تمامي مشكلات و معضلات گوناگون را از علم توقع داشتند، و بي‌اعتباري مسيحيت و مخالفت و ستيزه جويي آن با دانشمندان از يك سو و دستاوردهاي علمي و رشد صنعت و تكنولوژي كه همزمان با رشد علم‌گرايي بود از سوي ديگر، موجب گرديد كه مردم آهسته آهسته بر اين باور در‌آيند كه دين با علم و پيشرفت جامعه و صنعتي شدن آن مخالف است.(17)
علت نظري و معرفتي:
1- روشن شدن تحريف در آموزه هاي مسيحيت:
با روشن شدن بطلان برخي تعاليم مسيحيت (مانند: فرضيه‌ي باطل زمين مركزي) و وجود پاره‌اي از آموزه‌هاي خِرَد ستيز در انجيل (مانند تثليث، گناه فطري، فدا(18) و غيره) و ظهور انديشه‌هاي نو در مسيحيت (مانند فلسفه حسي و تجربي، كه يگانه راه شناخت جهان را مشاهده حسي و آزمون تجربي آن مي‌داند، كه بعد از رنسانس در غرب رواج يافت.) بستري را فراهم آورد كه اعتبار تعاليم مسيحيت را از بين مي‌برد و آموزه‌هاي ديني را مورد بي‌مهري و انكار قرار مي‌داد و زمينه سكولاريسم فراهم مي‌آورد.(19)
2- فلسفه سياسي مردم سالاري:
نظريه مردم سالاري يا دمكراسي و حكومت مردم بر مردم، كه از حدود سده هفدهم شروع به شكل گيري كرد. و متفكران و فلاسفه سياسي با طرح اين نظريه، يك گام ديگر در حذف معنويات و مقدسات برداشتند و مردم سالاري را مطرح كردند؛ كه به اين معنا بود كه آن چه به حكومت مشروعيت مي‌بخشد، خدا نيست، بلكه آراي عمومي و خواست مردمي است؛ و به ديگر سخن، بايد حكومت تئوكراسي (از بالا به پايين) جاي خود را به حكومت دموكراسي (از پاين به بالا) بدهد.

مباني سكولاريسم
 

بحث از مباني سكولاريسم امري ضروري و لازم است. اين مباني را مي‌توان به عنوان دلائل سكولاريسم هم به شمار آورد؛ و به موجب آن پايه‌هايي كه هم اكنون زير بناي نظريه‌ي سكولاريسم قرار دارد، روشن مي‌شود.
1- عقل گرايي (راسيوناليسم)
نظريه سكولاريسم بر اين پايه استوار است، كه عقل آدمي براي پاسخ دادن به سؤالات و مسائل جامعه و حل منازعات موجود در امور دنيوي كفايت مي‌‌‌‌‌‌كند.
راسيوناليسم، تأكيد مي‌كند كه انسان مي‌تواند با عقل خويش مسائل خود را هم در حيطه‌ي علوم طبيعي و هم در عرصه‌ي علوم انساني حل و فصل كند، و در اين راستا هيچ نيازي به وحي و آموزه‌هاي ديني ندارد.
2- علم محوري (سيانتيسم)
در حال حاضر سيانتيسم، شكل يك دين را به خود گرفته و به صورت علم پرستي درآمده است. علم گرايي به معناي خاص، معيار صحت و خطا را حس و تجربه مي‌داند.(20)
بر اساس اصالت علم، گزاره‌ها فقط به ميزاني كه با كميات يا امور واقع تجربي و قابل اندازه گيري ظاهري پيوند دارند، محتواي حقيقي دارند. رابطه‌ي علم‌گرايي با سكولاريسم آن قدر قوي است كه برخي از عرب‌هاي معاصر واژه‌ي «علمانيت» را ترجمه سكولاريسم مي‌دانند تا حاكي از علم و دانش باشد.
3- آزادي و رهايي انسان (ليبراليسم)
كليساي مسيحيت با دخالت خود در نظام‌هاي اجتماعي، آزادي‌هاي مشروع مردم را تحديد و تضعيف كرده بود و اين محدوديت‌ها را به دين نسبت مي‌داد و انسان‌ها را مكلف مي‌كرد كه بايد بپذيرند، تنها وظيفه آنان اطاعت كوركورانه از خدا است، آن هم به روايت و قرائت ارباب كليسا. و متقابلاً در برابر اين جريان رويكردي پديدار گشت كه انسان را از هر قيد و بندي آزاد مي‌دانست و در همين راستا اين انديشه ظهور كرد، كه اگر دين در جامعه و نظام سياسي دخالت كند، جايي براي آزادي مردمان باقي نمي‌ماند.
4- تكثر گرايي (پلوراليسم)
يكي ديگر از مباني سكولاريسم، پلوراليسم است و اين مفهوم با توجه به معناي غربي‌اي كه دارد، بيشتر ريشه در نسبيت معرفت و عدم وصول قطعي و مطلق به حقيقت و دين خاص دارد، و بر اساس آن هيچ كس حق ندارد، دين خود را حق مطلق و اديان ديگر را باطل فرض كند. و از طرف ديگر اگر دين خاصي حاكم باشد، به آراي مخالف خود حق بروز و ظهور نمي‌دهد و تكثر را بر نمي‌تابد؛ چرا كه هر ديني تنها خود را حق مي‌شمارد و احكام خويش را سزاوار اجرا مي‌پندارد.؛ حال كه چنين است آنچه كه بايد به نظام‌هاي اجتماعي مشروعيت ببخشد، دين نيست، بلكه بشر بايد با بهره گيري از عقل و دانش خود، به تدبير امور همت گمارد، امري كه اشتراك همه بشر است و توان اقناع همگان را دارد.
5- انسان محوري (اومانيسم)
طبق اين نظريه، انسان مدار همه چيز و خالق همه ارزش‌ها و ملاك تشخيص خير و شر مي‌باشد، و غير از انسان و اراده‌ي او، اخلاق و فضيلتي وجود ندارد.
اومانيسم مكتبي است بشرگرا در شكل افراطي؛ يعني بشرگرايي، اساس و محور جهان‌بيني آن را تشكيل مي‌دهد و طبعاً با جهان‌بيني ديني، كه خداگرايي اساس و محور آن است، ناسازگار است.
6- فرد گرايي
منظور از فرد گرايي، نوعي انسان شناسي است كه به فرد استقلال شخصيت مي‌‌‌‌‌‌دهد.
سكولاريسم آميخته با دركي مبتني بر اصالت فرد (انسان) است و اين بدان معنا نيست كه جنبه‌ي اجتماعي انسان ناديده گرفته شود، بلكه منظور آن است كه بايد حقوق، آزادي‌هاي فردي، حق حاكميت و امنيت مال و جان انسان، حفظ شود. فرد به طور طبيعي واجد اين حقوق است و هيچ حكومتي حق محدود كردن آن را ندارد، و روشن است چنين قرائتي از فرد گرايي با حاكميت دين بر بشريت در صحنه‌ي جامعه، ناسازگار است.
7- مكانيستي انگاري جهان
جهان از منظر بسياري از فلاسفه قرن 18م به مثابه‌ي ساعتي عظيم و ماشيني متشكل از اجزاء است، و اين اجزا به گونه‌اي در كنار يكديگر چيده شده‌اند، كه به طور خودكار، كار خود را طبق نظامي خاص انجام مي‌دهند.
از ديدگاه اين افراد، خداوند خالق جهان است، نه مدير و مدبر آن و جهان همچون ساختماني است كه كسي كه آن را ساخته و رها كرده و قوام آن ساختمان به سازنده‌ي آن نيست، بنابراين خود انسان بايد برنامه ريزي كند و خودش روش حيات دنيوي خويش را پي‌نهد.
8- تقدس زدايي
يكي ديگر از زير ساخت‌هاي سكولاريسم (كه از عقل گرايي افراطي بر آمده) تقدس‌زدايي است، بدين معنا كه هيچ شخصي و چيزي نمي‌توان مقدس باشد، به شكلي كه نقد پذير است، و باب عقل در آن مسدود نمي‌باشد. بنابراين ديدگاه، فرد و جامعه سكولار به امر مقدس، اعتنا و اعتقادي ندارند و اين در حالي است كه اعتقاد به امر مقدس يكي از مشتركات همه اديان است و تمامي برداشت‌ها از كتب آسماني را، نمي‌توان از زير تيغ نقد عقل گذراند.
9- تجدد و نوگرايي (مدرنيسم)
چون انقلاب صنعتي اروپا چهره‌ي زندگي انسان را دچار دگرگوني كرده بود و تقريباً همه چيز براي او نو و جديد شده بود، انسان از اين جهت احساس كاميابي و خوشبختي مي‌كرد و خود را وامدار انقلاب رنسانس و تمدن جديد اروپا مي‌دانست؛ و اين حس نوگرايي و تجدد حتي تا حد تقديس نيز پيش رفت. اين راحتي در زندگي، بر روان انسان نيز تأثير داشت، و آن اينكه انسان مدرن احساس مي‌كرد، كه به گذشته و تاريخ تعلق ندارد و ارزش‌هاي كهن را ضد ارزش به حساب مي‌آورد و چنين شد كه انسان مدرن از ديانت كه كهن بود دست كشيد و اين خود يكي از مباني سكولاريسم است.
10-‌ شريعت قلبي (پيتيسم)
اصول اعتقادي معرفتي مسيحيت، با ظهور مكاتب و اسيم‌هاي مختلف كه شرح بعضي از آنها گذشت، هر روز قداست خود را از دست مي‌داد، و به نظر مي‌رسيد كه كليسا در حوزه‌ي معرفت ديني و سامان دهي آن حرفي براي گفتن نداشت، از اين رو كليسا متمايل بود، كه اساس ديانت را در تجربه ديني و شهود قلبي افراد و متدينان تفسير كند؛ اين در حالي بود كه در سده‌هاي هفدهم و هجدهم برخي متكلمان و دين پژوهان تعريف فردي و روان شناختي از دين ارائه داده بودند.
ايان باربور در كتاب علم و دين مي‌نويسد:
«در اروپايِ قرنِ هجدهم، مسحيت را يك نوع شريعت عقل، كه اصولش را هر كسي، در هر عصري مي‌تواند براي خودش كشف كند، مي‌دانستند. و جوهره‌ي مسحيت آن روز را سه اصل مي‌‌‌‌‌‌دانستند: 1- خداوند 2- سلوك اخلاقي 3- بقاي روح.»
و همين اختصاص ديانت به تجربه و شهود اشخاص متعدد، و ناديده گرفتن آموزه‌هاي معرفتي، موجب قطع شدن رابطه‌ي دين با خداوند و ما بعد الطبيعه مي‌شد.

ملي‌گرايي (ناسيوناليسم)
 

دين و ايمان به آن مي‌تواند به عنوان عامل ايجاد اتحاد ميان قبايل، رنگ‌ها، زبان‌ها، كشورها و... باشد؛ به عنوان مثال در قرون وسطي كه دوره‌ي اقتدار كليسا بود، مسيحيان كاتوليك جهان، به صورت يك امت و تحت رهبري پاپ و كليسا اداره مي‌شد، ليكن با افول قرون وسطي حس ملي گرايي مردم اوج گرفت. و ديگر امت‌گرايي و دين‌گرايي به كنار رفت و آتش ناسيوناليسم در ميان ملت هاي مسيحي به صورتي شعله ور شد، كه ملي‌گرايي از نظر اهميت در رديف نخستين و دين‌گرايي در رديف پسين قرار داشت و همين انديشه‌ي ملي‌گرايي، از اقتدار كليسا فرو كاست و زمينه را براي به حاشيه بردن دين فراهم آورد و شعار كهنه استعمار «تفرقه بينداز و حكومت كن» در حق كليسا و امت مسيح عينيت يافت.

فصل دوم : سكولاريسم از منظر‌ قرآن كريم
 

مقدمه
 

در اين فصل به دو پرسش كلي مي‌پردازيم:
1- چگونگي زمينه هاي طرح سكولاريسم در جهان اسلام؟
در مورد علل تشكيل و وجود سكولاريسم در مسيحيت قبلاً بحث شد. و به طور كلي بخشي مربوط به خود مسيحيت مي‌شد و بخشي مربوط به عوامل خارجي مانند: تاريخي، اجتماعي و ...
حال بايد عللي را كه به هر وجهي مربوط به خود مسيحيت مي‌شود را مورد بررسي قرار دهيم و ببينيم در اسلام نيز اين عوامل و زمينه‌ ها وجود دارند يا نه؟
1- تعارض انجيل با عقل و دين.
2- فقدان قوانين اجتماعي و حكومتي در انجيل.
3- موافقت في‌الجمله‌اي اناجيل فعلي با سكولاريسم.
4- استبداد و ظلم و ستم هاي كليسا.
5- تشكيل ندادن حكومت ديني در اول تاريخ مسيحيت.
6- تحريف در آموزه‌هاي مسيحيت و انجيل.
حق اين است كه هيچ كدام از موارد بالا در دين اسلام وجود ندارد و براي اثبات اين ادعا، به بررسي دين اسلام در رابطه با تك تك عوامل بالا مي‌پردازيم:
1- موافقت اسلام با عقل و علم
عقل از منظر قرآن كريم جايگاه بس عظيم و مقامي عالي دارد. عقل از يك نظر اثباتگر قرآن براي ايمان به آن است و از نظر ديگر مرجعي براي فهم آيات به حساب مي‌آيد و نيز در كنار قرآن به عنوان منبعي براي شناخت قرار مي‌گيرد.(21)
تعابير قرآن از عقل تعابيري بس بلند و ژرف است، نظير:
1- مُدرِك آيات قرآن: «وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْم يعْقِلُونَ»(22)
«او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت؛ و ستارگان نيز به فرمان او مسخر شمايند؛ در اين، نشانه‌هايي است از عظمت خدا، براي گروهي که عقل خود را به کار مي‌گيرند!»
2- منجي انسانها: «وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»(23)
و مي‌‌‌‌‌‌گويند: «اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مي‌کرديم، در ميان دوزخيان نبوديم!»
3- موجب اتحاد و اجتناب از تفرقه: «و َقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَايعْقِلُونَ»(24)
«دلهايشان پراکنده است؛ اين به خاطر آن است که آنها قومي هستند که تعقل نمي‌کنند!»
4- لازمه انسانيت «و َمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي ينْعِقُ بِمَا لَايسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمي ‌‌‌‌‌‌فَهُمْ لَايعْقِلُونَ»(25)
«مثل تو در دعوت کافران، بسان کسي است که (گوسفندان و حيوانات را براي نجات از چنگال خطر) صدا مي‌‌‌‌‌‌زند؛ ولي آنها چيزي جز سر و صدا نمي‌شنوند؛ کر و لال و نابينا هستند؛ از اين رو چيزي نمي‌فهمند!» و بسياري آيات ديگر از همين قبيل.
علاوه بر اين قرآن خود دعوت به تعقل و تفكر مي‌‌‌‌‌‌كند و داعي به سوي عقل و تعقل است.
در مورد علم نيز قرآن مجيد در بسياري از آياتش سخن از فضل و اهميت علم و عالم گفته است. از همين رو نه تنها اسلام با علم در تعارض نيست بلكه اسلام به رشد و جهت دهي صحيح به علم و توسعه‌ي آن كمك هم مي‌كند و تشويق و توصيه اسلام و پيغمبر اسلام هميشه بر علم آموزي و عمل به آن است و عالمان را با جاهلان در يك مرتبه نمي‌پندارند. «قُلْ هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَايعْلَمُونَ إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ»(26)
بگو:«آيا کساني که مي‌دانند با کساني که نمي‌دانند يکسانند؟! تنها خردمندان متذکر مي‌شوند!»
و مثالهاي زيادي كه مجال ذكر آنها نيست و بر همگان روشن است.
2- واجد بودن قوانين اجتماعي و حكومتي
در زمينه‌ي قوانين اجتماعيِ بشر، فقه اسلامي، كه از قرآن و احاديث معتبر اسلامي و اصول و قواعد روشن عقلي سرچشمه گرفته است.؛ توانايي پاسخگويي به نياز‌هاي بشر را در همه زمينه‌ها دارد و جامع كليه امور اعم از فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، علمي و ... است، و از همين رو است كه قرآن خود را «تِبْيانًا لِكُلِّ شَيءٍ» معرفي مي‌‌‌‌‌‌كند.(27)و(28)
3- مخالفت اسلام با سكولاريسم
از توضيح دوم مشخص مي‌شود كه، بديهي است چنين مذهب و آييني به هيچ وجه نمي‌تواند تسليم تفكر سكولاريسم شود و از صحنه اجتماع و زندگي بشر بيرون رود و در مسائل فردي و عبادي خلاصه شود.
4- ظلم ستيزي اسلام و عاملان اسلام
دستورات و قوانين اسلام، براي مبارزه با استكبار و استبداد است. و اين هيچ شكي بر نمي‌دارد، علاوه بر اين، روحانيت اسلام (به ويژه شيعيان) در طول تاريخ طرفدار حقوق مستضعفان و دادخواه مظلومان و ياور محرومان بوده‌اند و از نظر زندگي دنيوي نيز، قناعت و زهد را سرلوحه‌ي زندگي خود ساخته‌اند؛ در اين جا موارد استثناء مقصود نيست، بلكه نهاد روحانيت به عنوان يكي از نهادهاي جوامع اسلامي‌‌‌‌‌‌منظور است.
5- تشكيل دادن حكومت ديني و اسلامي‌‌‌‌‌‌
از نظر تاريخي نيز، اسلام در مرحله نخست حيات خود (عصر رسالت) تشكيل حكومت داد، و اداره جامعه را بر پايه‌ي قوانين ديني تجربه كرد. و در عصر خلفاي نخست نيز حكومت ديني استمرار يافت؛ اگر چه در مراحل و مواردي انحرافاتي پديد آمد، ولي در مجموع شاكله‌ي حكومت ديني و اسلامي بود.
6- وحياني بودن قرآن كريم و مصون بودن از تحريف
يكي از تفاوت‌هاي اساسي قرآن با تورات و انجيل، در وحياني بودن تماميِ قرآن و عدم تحريف آن است؛ زيرا قرآن از عقايد تناقض آلودي چون تثليث و معتقدات خرافي و نامعقولي چون فدا و گناه جبلي، مبرا است و اينكه از كتاب‌هاي مقدس تورات و انجيل چند نوع يافت مي‌شود و هر كدام با فاصله زماني قابل توجهي نسبت به پيامبرانشان نوشته شده‌اند، ولي قرآن يك نوع بيشتر ندارد و مردم از آوردن مثل آن عاجز هستند و خود قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(29)
«ما قرآن را نازل کرديم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنيم!»
از اين بررسي اجمالي روشن مي‌‌‌‌‌‌شود كه اسباب و زمينه‌هاي ظهور سكولاريسم در اسلام منتفي و معدوم است.؛ حال اين سوال پيش مي‌آيد كه، با منتفي بودن زمينه‌هاي سكولاريسم در جهان اسلام، چرا اين ايدئولوژي در جهان اسلام نيز مطرح شده است؟ و چه كسي براي اولين بار سكولاريسم را در اسلام مطرح كرد؟
جواب سؤال اول:
در جهان اسلام دو گروه، عامل مطرح شدن سكولاريسم بودند:
1- ملحدان و دشمنان دين مبين اسلام
2- برخي از روشن‌فكران مسلمان
همانطور كه در جهان مسيحيت پس از رنسانس، غير از ملحدان كه طبق مباني اعتقادي خودشان از سكولاريسم حمايت كردند؛ گروهي از متكلمان مسيحي نيز آن را پذيرفتند و به ترويج آن همت گماشتند؛ انگيزه‌ي اين عده از روشن‌فكران مسيحي نجات دين بود، آنان از سر دلسوزي و شفقت به جانبداري از سكولاريسم و تفكيك دين از حكومت و سياست تن دادند.؛ البته با توجه به عملكرد كليسا (همانطور كه گذشت) از يك سو و ضعف مباني كلامي و فلسفي تحريف شده مسيحيت از سوي ديگر؛ چنين رويكردي از جانب روشن‌فكران مسيحي جاي تعجب ندارد؛ تعجب از روشن‌فكران مسلمان است كه با وجود قرآن و متون و احكام بسيار شفاف و واضح در همه‌ي عرصه‌هاي مختلف اجتماعي و سياسي چرا از تفكيك اسلام از سياست و حكومت سخن گفته‌اند؟
در هر حال برخي از عوامل سكولار شدن برخي روشن‌فكران مسلمان از اين قرار است:
1- جهل به مباني اسلام و قلمرو آن
اگر چه برخي از اين روشنفكران درباره مسائل اسلامي كتاب هم نوشته اند، باور و ايمان به متون كتاب و سنت و تفسير صحيح و بدون انحراف و التقاط از آنها، مسئله‌اي است كه بسياري از روشن‌فكران از آن محروم‌اند.
2- جهل به مباني سكولاريسم و خواستگاه و نتايج آن
عده‌اي در غرب شناسي و مفاهيم برخواسته از فرهنگ غربي، نگاه قشري و جزئي دارند و بدون اينكه جايگاه يك مفهوم را در غرب، با دقت درك كنند، آن را دواي درمان مشكلات جوامع خود مي‌دانند و اين خطاي فاحشي است؛ نگاه برخي از آنها به سكولاريسم نيز چنين رنگي دارد.
3- وابستگي سياسي به غرب
گروهي از روشن‌فكران را، بايد روشن‌فكرنما برشمرد، چرا كه غرض‌شان آلوده و قلوبشان منحرف است و جز پياده كردن افكار غربيان طبق آنچه براي آنها ديكته كردند، هدفي ندارند، اينان اغراض سياسي و اقتصادي دارند، جمال ظاهري غرب نه تنها چشم آنها را كور كرده، كه قلب آنها را نيز ميرانده است.
4- انتقام از رقباي خود
تنها انگيزه‌اي كه برخي روشنفكران دارند، مبارزه با رقبايي است كه طرفدار حكومت و سياست ديني‌اند، اينان اگر خود حاكم بودند، ابداً سخن از سكولاريسم نمي‌زدند، اما چون به هر علتي كنار نهاده شدند، لاجرم و بنا به ظرفيت محدود خويش به سوي انكار جنبه‌ي اجتماعي دين و مخالفت با حكومت ديني يا جزئي از آن گرديدند.
5- ضعف ايمان
عده‌اي از افراد موافق سكولاريسم از نظر اصول اعتقادي خود، سكولار نيستند؛ اما شجاعت سخن گفتن از آن و حمايت از اسلام سياسي را ندارند؛ چرا كه در كشورهايي زندگي مي‌كنند كه حاكمان آنها، چنين گرايشي را به هيچ وجه برنمي‌تابند و آن را به شدت سركوب مي‌كنند. امروزه كم نيستند طرفداران اسلام سياسي كه در كشورهاي اسلامي در زندان‌ها به سر مي‌برند.(30)
جواب سؤال دوم:
اقوال در اين مسئله مختلف است، ولي حق اين است كه معاويه اولين باني و متكبر ايدئولوژي سكولاريسم در اسلام به صورت عملي و نظري است، براي اثبات اين مدعي دلائل زيادي است كه بايد براي اطلاع از آنها بايد به تاريخ مراجعه كرد، و ما براي مثال يك نمونه ذكر مي‌‌‌‌‌‌كنيم.
در سال 40 ه.ق وقتي كه معاويه قرار داد صلح با امام حسن (عليه السلام) را امضا كرد و بدون دغدغه بر مسند حكومت تكيه زد، انديشه دروني سكولار خود را اين چنين ابراز كرد:
«من با شما جنگ نكردم كه نماز بخوانيد و روزه بگيريد و حج برگزار كنيد و يا زكات دهيد، شما خود اين كارها را مي‌كنيد، بلكه من با شما جنگ كردم تا بر شما حكومت كنم.»
بنابراين اين مسأله، در زمان بني‌اميه و به دست معاويه در اسلام مطرح شد. و در حكومت‌هاي بعد از معاويه و در زمان بني‌عباس قوت گرفت.
2- چگونگي برخورد قرآن با سكولاريسم
بررسي آيات اجتماعي و سياسي در قرآن:
حال به بررسي آيات اجتماعي و سياسي در قرآن مي‌پردازيم، تا چگونگي برخورد قرآن با سكولاريسم مبين شود و نقدي باشد بر سكولاريسم:
اگر ما معتقد شديم اسلام حق است و قرآن كريم تحريف نشده و متن آن با علم و عقل هيچ‌گونه ناسازگاري ندارد و اگر پذيرفتيم عمل به احكام آن براي ما لازم است، ديگر نمي‌توانيم متن مستحكمش را رها كنيم و در لزوم عمل به آيات قرآني با مطالعه‌اي جدا از خود قرآن به تعدادي از آيات ايمان آورديم و بقيه آيات را، كه قطعاً بيش از نصف قرآن است، كنار نهيم و آنها را نشأت يافته از فرهنگ زمانه، امري تاريخي و خارج از حقيقت و گوهر دين بدانيم؛ اين در حالي است كه قرآن صراحتاً مي‌‌‌‌‌‌گويد: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآن َيهْدِي لِلَّتِي هِي أَقْوَمُ وَ يبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا»(31)
«اين قرآن، به راهي که استوارترين راه‌ هاست، هدايت مي‌‌‌‌‌‌کند؛ و به مؤمناني که اعمال صالح انجام مي‌‌‌‌‌‌دهند، بشارت مي‌‌‌‌‌‌دهد که براي آنها پاداش بزرگي است.»
و همچنين مي‌‌‌‌‌‌فرمايد: «وَ مَنْ لَم ‌‌‌‌‌‌يحكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»(32)
«و آنها که به احکامي‌‌‌‌‌‌که خدا نازل کرده حکم نمي‌‌‌‌‌‌کنند، کافرند.»
متون ديني اسلام، پر از نصوص و ظواهري هستند كه اثبات مي‌‌‌‌‌‌كند اسلام در تمامي زواياي جامعه حضوري روشن و قوي دارد و هيچ بُعدي را نمي‌‌‌‌‌‌توان يافت كه از احكام اسلام بي‌بهره باشد.
ما در اين مختصر به بررسي برخي آيات قرآن مي‌‌‌‌‌‌پردازيم و براي بطلان سكولاريسم از قرآن استمداد مي‌‌‌‌‌‌جوييم.
حال به ذكر دسته‌اي از آيات كه به صراحت با سكولاريسم مخالف هستند مي‌‌‌‌‌‌پردازيم مانند:
1- ضرورت حكومت اسلامي‌‌‌‌‌‌
الف: « فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا»(33)
«خداوند، پيامبران را برانگيخت؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب آسماني، که به سوي حق دعوت مي‌‌‌‌‌‌کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري کند.»
همان طور كه از آيه‌ي فوق فهميده مي‌‌‌‌‌‌شود، حكومت اسلامي‌ ‌‌‌‌‌از آن خداوند و پيامبران است و مشروعيت حكومت بايد با خواست و اذن خداوند صورت بگيرد. و يكي از اهداف پيامبران، تشكيل حكومت براي اجراي احكام الهي كه از سوي پروردگار به آنها رسيده است، هست. و اگر تشكيل حكومت ضرورتي نداشت دستور به حكومت كردن بر مردم و اجراي حدود و احكام الهي بي ثمر بود، و فعل عبث و يا امر به فعل عبث و بيهوده از مولاي حكيم سر نمي‌‌‌‌‌‌زند.
بنابراين از آيه‌ي فوق فهميده مي‌‌‌‌‌‌شود كه مقصود از حكم كردن كتاب در اختلافات اين است كه حكم داوري بر اساس قوانين دين و شريعت آسماني صورت بگيرد چنان كه در جاي ديگر مي‌‌‌‌‌‌فرمايد:
«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ و َلَاتَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا»(34)
«ما اين کتاب را بحق بر تو نازل کرديم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت کني؛ و از کساني مباش که از خائنان حمايت نمايي»
و روشن است كه حكم و داوري در اختلافات، مطلوب بالذات نيست؛ بلكه حكم و داوري مقدمه است براي رفع اختلاف و مهار كردن آن و جلوگيري از تعدي به حقوق افراد؛ و محقق شدن اين هدف در گرو دو امر است:
الف: روشن شدن حق در واقعه‌ي مورد نزاع، كه با حكم و داوري انجام مي‌‌‌‌‌‌شود.
ب: اجرا كردن حكم و تنفيذ آن كه در سايه‌ي حكومت امكان پذير است.
ب: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايعْلَمُونَ»(35)
«حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غير از او را نپرستيد! اين است آيين پا برجا؛ ولي بيشتر مردم نمي‌‌‌‌‌‌دانند!»
روشن است كه مقصود از اين دسته آيات، آن نيست كه خداوند همانند سلاطين ديگر حكومت كند، بلكه اگر حاكمي مجري دستورات خداوند باشد و خود و اركان نظام خويش را كارمندان الهي قلمداد كند، مصداق اين آيات خداوند مي‌باشد. و حكومت آن با اذن تشريعي خداوند همراه است و مطلقاً صدور حكم، از غير خدا، نفي شده است، كه دلالت بر اين دارد كه هيچ حكومتي بدون اذن خداوند شرعيت پيدا نمي‌‌‌‌‌‌كند.
ج: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ»(36)
«خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده‌اند وعده مي‌‌‌‌‌‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روي زمين خواهد کرد، همان گونه که به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد؛ و دين و آييني را که براي آنان پسنديده، پا برجا و ريشه‌دار خواهد ساخت».
بي شك بدون تشكيل حكومت ديني، نمي‌توان به تمامي اجزا دين عمل كرد و خوف و نگراني آنها به امنيت تبديل نخواهد شد.
2- نفي حكومت اهل باطل
الف: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يرِيدُونَ أَنْ يتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ وَ يرِيدُ الشَّيطَانُ أَنْ يضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا»(37)
«آيا نديدي کساني را که گمان مي‌‌‌‌‌‌کنند به آنچه (از کتابهاي آسماني که) بر تو و بر پيشينيان نازل شده، ايمان آورده‌اند، ولي مي‌‌‌‌‌‌خواهند براي داوري نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اينکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. اما شيطان مي‌‌‌‌‌‌خواهد آنان را گمراه کند، و به بيراهه‌هاي دور دستي بيفکند».
از اين آيه استفاده مي‌‌‌‌‌‌شود كه اگر كسي به متون كتب آسماني ايمان آورد لازمه اش نفي داوري طاغوت است و چنين نفيي با حاكميت غير اسلامي ‌‌‌‌‌‌منافات دارد؛ زيرا محتواي كتب آسماني تحريف نشده، انسان‌ها را از طاغوت و حكومت غير خدا باز مي‌‌‌‌‌‌دارد.
ب: «يا أَيهَا النَّبِي اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا»(38)
«اي پيامبر! تقواي الهي پيشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکيم است».
لازمه‌ي پذيرش حكومت كافران و منافقان، اطاعت از آنان است؛ پس هرگاه اطاعت آنان حرام شد، پذيرش حكومت آنان نيز جايز نخواهد بود.
ج: «وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»(39)
«و اين قوم «عاد» بود که آيات پروردگارشان را انکار کردند؛ و پيامبران او را معصيت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پيروي کردند!».
از اين آيه استفاده مي‌‌‌‌‌‌شود كه، اگر كسي معتقد به كتاب آسماني و پيامبران خدا شد، نمي‌‌‌‌‌‌توان از حاكمان ستمگر پيروي كند؛ زيرا اين دو در تضاد بوده ، هست و خواهد بود.
3- لزوم حاكميت قانون الهي در جامعه
الف: «وَ أَنِ احْكُمْ بَينَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ و َلَاتَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ و َاحْذَرْهُمْ أَنْ يفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ أَن ْيصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ»(40)
«و‌‌ در ميان آنها «اهل کتاب‌«، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داوري کن! و از هوس‌هاي آنان پيروي مکن! و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احکامي‌‌‌‌ ‌‌که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حکم و داوري تو)، روي گردانند، بدان که خداوند مي‌‌‌‌‌‌خواهد آنان را بخاطر پاره‌اي از گناهان‌شان مجازات کند؛ و بسياري از مردم فاسق‌اند.»
اين آيه با صراحت، حكم و قوانين موجود در متون كتب آسماني را در جوامع بشري لازم‌الاجراء مي‌‌‌‌‌‌داند و مي‌‌‌‌‌‌گويد هر كس حكم به اين قوانين نكند، ناچاراً در دام هوس گرفتار مي‌‌‌‌‌‌شود، پس حكم كردن طبق دستور خداوند و احكام اجتماعي قرآن ضرورت پيدا مي‌‌‌‌‌‌كند.
ب: «وَ مَنْ لَم يحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ»(41)
«و آنها که به احکامي‌‌‌‌‌‌که خدا نازل کرده حکم نمي‌‌‌‌‌‌کنند، کافرند.»
اين، دليل آن است كه مقتضاي ايمان و عدالت، اجراي قوانين خداوند بر روي زمين است و انكار اين مسأله، با ادعاي ايمان و عدالت و تقوا پذيرفته نيست. در حقيقت نوعي نفاق خواهد بود؛ همان نفاقي كه به گمان ما، در جوامع سكولار و در ميان روشن‌فكران و حاكمان كشورهاي اسلامي‌‌ ‌‌‌‌وجود دارد.
4- لزوم تبري از كافران و مشركان
الف: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ»(42)
«اي کساني که ايمان آورده‌ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد!»
طرح سازش و دوستي، قبل از همه چيز نشأت يافته از اصول اعتقادي مشترك باشد اما كافران به اين اصول معتقد نيستند، پس طرح سازش با آنان ناروا است و موجب انحراف در ميان مسلمانان مي‌‌‌‌‌‌شود.
ب: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُمْ»(43)
«محمد(ص) فرستاده خداست؛ و کساني که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربان‌اند».
اين آيه اشاره به تولي مؤمنان با يكديگر و تبري از كافران دارد و تبري يعني اينكه همه مسلمانان بايد در مقابل همه كافران باستند و به آنان سخت بگيرند و در مقابل آنان به هيچ وجه كوتاه نيايند و زير سلطه آنان نروند.
5- عدم پذيرش سلطه كافران
الف: «وَ لَنْ يجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»(44)
«خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطي نداده است».
طبق اين آيه، حاكمان اسلامي نبايد هيچ عملي انجام دهند كه آنها را مقهور كافران قرار دهد و يا خود در عمل به چنين كاري دست زنند.
ب: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ»(45)
«اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اگر از کساني که کافر شده‌اند اطاعت کنيد، شما را به گذشته‌هايتان باز مي‌‌‌‌‌‌گردانند؛ و سرانجام، زيانکار خواهيد شد».
اگر رابطه‌ي مقتدرانه‌ي مؤمنان بر كافران به مرحله‌ي سلطه‌پذيري مؤمنان از كافران و اطاعت پذيري آنان تنزل كند، موجب تهي شدن جامعه اسلامي‌‌‌‌‌‌ از فرهنگ دين خواهد شد چرا كه مستكبران كافر، منافع خود را با ارزش‌هاي اسلامي‌ ‌‌‌‌‌متناقض مي‌‌‌‌‌‌دانند.
اين آياتي كه ذكر شده به منزله‌ي قطره‌اي از درياي معارفِ قرآن بود، و ما به ذكر همين قدر اكتفا مي‌‌‌‌‌‌كنيم زيرا اين تحقيق گنجايش آن را ندارد ولي «تو خود، حديث مفصل بخوان از اين مجمل»
علاوه بر آيات قرآن تعبيرات قرآن در مورد خداوند و دين و پيامبران كه مظهر اسماء و صفات الهي هستند نشانگر باطل بودن نظريه سكولاريسم است به عنوان مثال:
1- ربوبيت مطلق خداوند در تعابيري مانند: رب العالمين‌‌‌‌، رب المشرق و المغرب، رب الناس
2- مالكيت مطلق خداوند در تعابيري مانند: ملك القدوس، ملك الناس، مليك مقتدر
3- ولايت مطلق خداوند در تعابيري مانند: الولي، المولي، نعم المولي
و تعابير ديگري مانند: الباسط، القاهر، المالك، المحيط، الهادي، الواسع و... اين‌ها همگي دال بر حاكميت مطلق خداوند و اسلام و پيامبر و دين بر جامعه و بر تمام موجودات است و البته مخالف صريح ايدئولوژي سكولاريسم.

فصل سوم : برداشت هاي سكولار‌ها از قرآن و نقد آن
 

مقدمه :
بعد از گذشت مباحث دو فصل قبلي، روشن شد كه آيات و ظواهر قرآن كريم با سكولاريسم مخالف هستند؛ حال در اين باب به برخي از برداشت‌هاي سكولاريسم از قرآن مي‌‌‌‌‌‌پردازيم و آنها را مورد نقد قرار مي‌‌‌‌‌‌دهيم تا موجب آگاهي بيشتر در رابطه‌ي با بطلان سكولاريسم باشد.
تعدادي از اين شبهات توسط روشن‌فكران داخلي و تعدادي توسط برخي روشن‌فكران خارجي و غربي بيان شده است. و ما به ذكر برخي از آنها مي‌‌‌‌‌‌پردازيم و همان طور كه ذكر شد عامل ايجاد چنين برداشت‌هايي و ابراز چنين افكاري جهل، بي‌ايماني، بي‌بصيرتي و غرض‌ورزي به انقلاب و اسلام و غيره مي‌‌‌‌‌‌باشد.
برخي شبهات و برداشت‌هاي سكولارها از قرآن عبارت‌اند از:
1- انحصار اهداف قرآن در عبوديت و زندگي جاودانه
تبيين شبهه: ابلاغ پيام‌ها و انجام دادن كارهاي اصلاحي و تكميلي دنيا در سطح مردم، دور از شأن خدايي است كه خالق انسان و جهان است. و اين امر موجب تنزل مقام پيامبران به حدود ماركس‌ها و پاستورها و گاندي‌ها خواهد بود.(46)
نقد و تبيين: هدف از آفرينش انسان حركت به سوي كمال و هدايت است و ظرف تحصيل اين كمال دنيا است، پس صحيح نيست كه مسائل دنيوي كه تأثير تام در سعادت و شقاوت انسان‌ها دارند مورد سكوت دين قرار گيرد. و قيامت، روز حساب و آشكار شدن حقايق و سراير انسان‌ها است و لذا به انسان گفته مي‌‌‌‌‌‌شود:
«لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ»(47)
«تو از اين صحنه و دادگاه بزرگ غافل بودي و ما پرده را از چشم تو کنار زديم، و امروز چشمت کاملاً تيز بين است!»
بنابراين ميان دنيا و آخرت رابطه‌ي عميقي وجود دارد، كه در سعادت و شقاوت جوامع و انسان‌ها مؤثر است و هر آنچه مربوط به سعادت انسان‌ها و كمال انسان‌ها مي‌‌‌‌‌‌شود، جزء اهداف دين محسوب مي‌‌‌‌‌‌شود و دين به اين اهداف پرداخته است و بايد بپردازد و اين تنزل و كوچك شدن دين نيست.
2- انحصار وظيفه پيامبران در تبشير و انذار
تبيين شبهه: قرآن وظيفه پيامبر را فقط تعليم و تذكر و انذار و بشارت دانسته است، و به او امر نكرده كه نظامي ايجاد كند. و لذا قرآن مجيد خطاب به پيامبر مي‌‌‌‌‌‌فرمايد: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ»(48)
«پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده‌اي! تو سلطه‌گر بر آنان نيستي که (بر ايمان) مجبورشان کني»
و در آيه ديگر مي‌‌‌‌‌‌فرمايد: «و ما ارسلناك الا مبشراً و نذيراً»(49)
نقد و بررسي: اولاً در بسياري از آيات قرآن كريم، وظايف ديگر نيز، كه جنبه‌ي حكومتي و قضايي دارند، براي پيامبر اسلام بيان شده و با توجه به اين آيات بايد گفت حصر وظيفه‌ي پيامبر در انذار وتبشير، حصر نسبي و اضافي است نه حصر حقيقي.
ثانياً: تاريخ زندگي پيامبر سراسر مبارزه با طاغوت و مبارزه با ظالمين و اجراي احكام اجتماعي بوده است. و اين خود نشانگر اين است كه، وظيفه‌ي پيامبر منحصر در انذار و تبشير نيست.
ثالثاً: با تعمق در آيات انذار و تبشير روشن مي‌‌‌‌‌‌شود كه، اين آيات بيانگر اصل آزادي و اختيار انسان‌ها هستند. و نشانگر اين است كه خود انسان‌ها بايد تصميم بگيرند كه به پذيرش ايمان تن دهند يا نه؟ نه اينكه انذار و تبشير وظيفه‌ي انحصاري پيامبران باشد.
3- برپايي عدالت در جامعه وظيفه‌ي مردم ، نه دين
تبيين: سكولارها كه دين را امري فردي و منحصر در رابطه‌ي معنوي خدا و انسان مي‌‌‌‌‌‌دانند آياتي را كه در همين زمينه است و اقامه‌ي قسط و عدل را در جامعه لازم مي‌‌‌‌‌‌داند، نه تنها دال بر رابطه‌ي ميان اسلام و ايجاد قسط در جامعه نمي‌‌‌‌‌‌دانند؛ بلكه اين گونه آيات را دليل بر گرايش سكولاري خود مي‌‌‌‌‌‌پندارند.
آنها از آياتي نظير آيه‌ي «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَينَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْميزَانَ لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(50)
«ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها کتاب آسماني و ميزان شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه نازل کرديم تا مردم قيام به عدالت کنند»
چنين برداشت كرده‌اند: در اين آيه قيام به عدل و اجراي عدالت و انتظامات، صريحاً به عهده‌ي خود مردم واگذار شده است و وظيفه‌ي اجرايي آن، در شأن و مقام و منزلت رفيع اين رهبران الهي نيست.
نقد و بررسي: اولاً در آيه آمده است «ليقوم الناس بالقسط»، رهبري اين قيام به عهده‌ي چه كسي است؟
ثانياً: آيات زيادي وجود دارد كه به پيامبر دستور مي‌‌‌‌‌‌دهد حكم خدا را بيان و دستورهاي او را اجرا كند، از قبيل آياتي كه به پيامبر دستور جهاد مي‌‌‌‌‌‌دهد؛ كه اين نمونه آيات بهترين نمونه براي بايستگي اجراي عدالت توسط پيامبر است و همان طور كه در آيه‌ي «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا»(51)
«هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي‌‌‌‌‌‌که خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري در برابر فرمان خدا داشته باشد؛ و هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!» آمده است؛ اصولاً با وجود حكم الهي، اختيار و نقشي براي مردم وجود ندارد.
4- فقدان نظام سياسي در قرآن
تبيين: اگر سياست، امر ديني بود، مي‌‌‌‌‌‌بايست يك برنامه منظم، درباره نظام سياسي در قرآن يافت مي‌‌‌‌‌‌شد، و چون چنين چيزي وجود ندارد، پس سياست با قرآن بيگانه است و ميان آن دو رابطه‌اي برقرار نيست.
نقد و بررسي: نظام اسلامي به نظامي گفته مي‌‌‌‌‌‌شود، كه در آن احكام ديني لحاظ شود و بديهي است كه براي تنظيم چنين نظامي (كه هم احكام اسلامي‌‌‌‌‌‌ در آن لحاظ شود و هم براي دنياي فعلي و جوامع كنوني مفيد باشد) غير از بهره‌برداري از كتاب و سنت، بايد از عقل و عقلا و علم و تجربه و ابزار جديد نيز كمك گرفت؛ پس در قرآن نظام سياسي اسلامي داريم، ولي به اين معنا كه ارزش‌هاي اسلامي در قرآن گفته شده و تشكيل چنين نظامي ‌‌‌‌‌‌به غير از قرآن و ارزش‌هاي تبيين شده از سوي، قرآن نيازمند چيزهاي ديگري نيز هست از قبيل مواردي كه گذشت.
و كساني كه گمان مي‌‌‌‌‌‌كنند نظام سياسي و اقتصادي و... در متن قرآن نيست، شايد گمان مي‌‌‌‌‌‌كنند كه بايد تمامي آنچه براي هر عصر و زمان نياز است با تمام جزئياتش در قرآن يافت شود. و چنين كاري، اولاً اصلاً ممكن نيست و ثانياً اصلاً بدان نيازي نيست، بلكه چنان كه اشاره شد در ابعاد مختلف مسائل ديني به غير از در نظر گرفتن ارزشهاي قرآني بايد از عقل و علوم تجربي نيز استفاده كرد و آنچه كه حاصل علم و تعقل و وحي باشد، نظام ديني و منتسب به اسلام خواهد بود.
5- منافات جاودانگي قرآن با وجود قوانين اجتماعي در آن
تبيين: اگر قرآن جاودانه و ثابت باشد؛ با وجود قوانين اجتماعي در آن كه دائماً در حال تغييراند، منافات دارد؛ زيرا اين امر اجتماع نقيضين است. به همين خاطر يا نبايد قوانين اجتماعي صحيح و سازنده در قرآن وجود داشته باشد، يا قرآن جاودانه نيست؛ و طبق هر دو ادعا، قرآن و اسلام به نفع جوامع امروزي نيست.
به عنوان مثال دكتر سروش مي‌‌‌‌‌‌گويد: « ديني كه مي‌‌‌‌‌‌خواهد جاودان و خاتم باشد، راهي ندارد جز اين كه به هسته و ريشه‌ي مشتركي كه آدميان را در همه‌ي ادوار و اعصار به هم پيوند مي‌‌‌‌‌‌دهد، بچسبد و از فروع و حواشي و زوايد، صرف نظر كند و گرنه، قانوني خواهد شد براي يك جامعه و منطقه‌ي خاص و نه بيش تر. پارچه‌اي كه هم براي كودك لباس باشد و هم براي نوجوان، هم مرد و زن بالغ، لاجرم ستر عورتي بيش نمي‌‌‌‌‌‌تواند باشد و همين است معناي حداقلي دين»(52).
نقد و بررسي: اولاً قوانين فردي و اجتماعي اسلام و قرآن، منطبق بر فطرت است و اين انطباق اثبات شده است. و فطرت انساني ثابت است، بنابراين طالب قوانين ثابتي است و اگر قرار باشد همه قوانين تحول داشته باشند، فطرت ثابت انساني، بدون پشتوانه و راهنما خواهد ماند.
ثانياً: اسلام در برابر تحول امور تجاري، قوانين متغيري بنا نهاده است تا به نيازهاي متغير پاسخ گويند.
ثالثاً: اين چنين نيست كه هر تغيير و تحولي در اجتماع نيكو باشد بلكه بعضي تحولات مخرب هستند و اسلام تنها تحولاتي را مي‌‌‌‌‌‌پسندد كه در مسير رشد و نمو باشند.
6- عدم امكان تطبيق احكام قرآن بر جوامع فعلي
تبيين: احكام موجود در قرآن كريم، اگر هم براي جوامع صدر اسلام مفيد و قابل تطبيق بوده است، دليل بر امكان تطبيق آنها به جوامع فعلي نمي‌‌‌‌‌‌شود و احكام قرآن اگر چه ظاهراً مطلق است و شرطي ندارند ولي در واقع، همه آنها مشروط هستند.؛ درست است كه در قرآن آمده است، ارث مردان دو برابر زنان است ولي اين حكم، منوط به شرائط اجتماعي و فرهنگي خاص است، شرايطي كه مصلحت را در حكم ضمانت مي‌‌‌‌‌‌كند.
نتيجه آن كه، احكام قرآني، ارزش مطلق و ذاتي ندارند؛ بلكه در صورتي ارزش دارند كه همان شرايط تاريخي و فرهنگي، موجود باشد.(53)
نقد و بررسي: اولاً همان طور كه گذشت بديهي است كه فطرت، امر ثابتي است و نيازمند احكام دائمي‌‌‌‌‌‌است؛ البته، اگر مصلحت يا مفسده‌ي حكمي تغيير كند، موضوع آن حكم نيز تغيير كرده و به تبعِ آن، حكم هم تغيير مي‌‌‌‌‌‌كند.
ثانياً: احكام موجود در قرآن و اسلام تابع مصالح و مفاسدند و احكامي‌‌‌‌‌ ‌كه به مصالح و مفاسد قيد مي‌خوردند، اگر قيد خود را از دست بدهند، حكم آنها نيز تغيير مي‌‌‌‌‌‌كند و اين مسأله به معناي تغيير احكام قرآن نيست و در واقع همه احكام خداوند ثابت‌اند.
البته بايد پذيرفت كه تطبيق احكام بر موضوعات جديد، كار دشواري است و نياز به دقت و بصيرت و مطالعه‌ي فراوان دارد، كه از عهده‌ي هر كس برنمي‌‌‌‌‌‌آيد و اين فقيه است كه بايد به طور دقيق، حكم و موضوع حكم را به طور دقيق بشناسد و «الحمد لله في زماننا هذا» ما از رهبري عالم و فرزانه و مراجع عظام تقليد بهره‌مند هستيم و بايد از اين نعمت استفاده كنيم.
ما در اين جا به ذكر همين شبهات واهي و سست اكتفا مي‌‌‌‌‌‌كنيم؛ زيرا باعث اطاله‌ي كلام مي‌‌‌‌‌‌شود و اين دور از گنجايش اين مختصر است. و الحمدالله رب العالمين.

پی نوشت ها :
 

ـ قدر دان قراملكي، محمد حسن ، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، ص 18.
2ـ SECURAIZE.
3ـ دكتر آريانپور كاشاني، عباس ، فرهنك كامل انگليسي ـ فارسي، ص 4952 ـ 4953.
4ـ شريعتمداري، حميد رضا ، سكولاريزم در جهان عرب، ص 20.
5ـ قدر دان قراملكي، محمد حسن، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، ص18.
6ـ داعي نژاد، سيد محمد علي، تبيين و تحليل سكولاريسم، ص6.
7ـ همتي، همايون، انديشه‌ي ديني و سكولاريسم، ص9ـ10.
8ـ رباني گلپايگاني، علي، ريشه‌ها و نشانه‌هاي سكولاريسم، ص19ـ20.
9ـ قدر دان قراملكي، محمد حسن، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، ص14.
10ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص 25ـ 32.
1 - استاد شهيد مطهري (ره) زيان آورترين تحريف تاريخ را راجع به تحريف تورات مي‌‌‌‌‌‌دانند (لازم به ذكر است، كه كتاب مقدس مسيحيان متشكل از دو كتاب انجيل وتورات است) و به صورت مجمل تحريف به اين صورت است كه:
ميوه اي كه حضرت آدم (ع) از خوردن آن نهي شدند ميوه ي علم و معرفت بوده است؛ در صورتي كه طبق نظر مفسران شيعه ميوه ي ممنوعه به جنبه‌ي حيوانيت انسان مربوط مي‌شده است مانند: حسد، طمع، حرص و ... (براي مطالعه ي بيشتر ر.ك: ص24 مسأله ي شناخت شهيد مطهري(ره)).
و اين يكي از دلايل تعارض مسحيت تحريف شده‌ي فعلي با عقل است.
12ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص44.
13ـ قدر دان قراملكي، محمد حسن ، سكولاريزم در مسيحيت و اسلام، ص33.
14ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص48.
15ـ همان، ص49.
16ـ رباني گلپايگاني، علي، ريشه‌ها و نشانه‌هاي سكولاريسم، ص24ـ 25.
17ـ داعي نژاد، سيد محمد علي، تبيين و تحليل سكولاريسم، ص32.
18- به عنوان مثال مسأله‌ي فدا:
يكي از مسايل مهم كيش مسحيت مسأله ی«فدا» است، بدين معني كه حضرت مسيح براي نجات اهل عالم از عذاب جهنم و عقوبات آن خود را فدا كرد، و لذا دار زده شد و به تعبير ديگر عذاب و لعنت الهي رايك جا متحمل شد.
اما اين مسأله هم با ادلهي نقلي و هم عقلي باطل مي‌‌‌‌‌‌شود، كه بطلان با دليل نقلي نشانگر اختلافات و تناقضات انجيل است و بطلان با دليل عقلي نشانگر تعارض انجيل با علم است:
ادله‌ي نقلي: ادله‌ي نقلي آيين مسحيت همچون مضامي‌‌‌‌‌‌ن تورات دال بر غفران الهي به هنگام توبهي بندهي عاصي است. مانند اين تعبير:«تمام گناهانت را مي‌‌‌‌‌‌آمرزد و همه ي مرض‌هاي تو را شفا مي‌‌‌‌‌‌بخشد» و اين تعابير با مسألهي فذا هم خواني ندارد.
ادله‌ي عقلي: ادله‌ي عقلي بطلان فدا نيز متعدد مي‌‌‌‌‌‌باشد. به عنوان مثال: مي‌‌‌‌‌‌گوييم؛ اگر بنا به حكم انجيل، مسيح فرزند خدا و حتي خداست، عذاب مسيح مستلزم عذاب خود خداست. و اين با حكم صريح عقل منافات دارد و از طرف ديگر ادله‌ي عدل الهي و قاعده‌ي لطف«كه هر دو در جاي خود مسلم و مبرهن گرديده است» صراحتاً مسأله‌ي فدا را مي‌‌‌‌‌‌كنند.«أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» که هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نمي‌‌‌‌‌‌گيرد.(ر.ك به مصقل صفا، علامه مي‌‌‌‌‌‌ر سيد احمد علوي عاملي)
از باب نمونه، باربور درباره‌ي تأثير آموزه‌ي گناه فطري، مي‌گويد:
«اختلاف بر سر گناه نخستين ، در فرانسه به جدايي كامل دين و فلسفه انجاميد و غرابت اين آموزه، با تكامل علوم تجربي و زيست شناختي، با فرضيه‌ي داروين به اوج خود رسد.».
19ـ رباني گلپايگاني، علي، ريشه‌ها و نشانه‌هاي سكولاريسم، ص24.
20ـ رباني گلپايگاني، علي، ريشه‌ها و نشانه‌هاي سكولاريسم، ص41.
21ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص86.
22ـ سوره‌ي نحل، آيه‌ي12.
23ـ سوره‌ي ملك، آيه‌ي 10.
24ــ سوره‌ي حشر، آيه‌ي14.
25 ـ سوره‌ي بقره، آيه‌ي171.
26ــ سوره‌ي زمر، آيه‌ي9.
27ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص155 و رباني گلپايگاني، علي، ريشه‌ها و نشانه‌هاي سكولاريسم، ص 26.
28ـ سوره‌ي نحل، آيه‌ي89 .
29ــ سوره‌ي حجر، آيه‌ي9.
30ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص56 ـ 57 ـ 58.
31ـ سوره‌ي اسرا، آيه‌ي 9.
32ـ سوره‌ي مائده، آيه‌ي 44.
33ـ سوره‌ي بقره، آيه‌ي 213.
34ـ سوره‌ي نساء، آيه‌ي 105.
35ـ سوره‌ي يوسف، آيه‌ي40.
36ـ سوره‌ي نور، آيه‌ي55.
37ـ سوره‌ي نساء، آيه‌ي 60.
38ـ سوره‌ي احزاب، آيه‌ي 1.
39ـ سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي 59.
40ـ سوره‌ي مائده، آيه‌ي 49.
41ـ سوره‌ي مائده، آيه‌ي 44.
42ـ سوره‌ي ممتحنه، آيه‌ي 1.
43ـ سوره ي فتح، آيه ي 29.
44ـ سوره‌ي نساء، آيه‌ي 141.
45ـ سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي 149.
46ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص209ـ 210.
47ـ سوره‌ي ق، آيه‌ي 22.
48ـ سوره‌ي غاشيه، آيه‌ي 21- 22.
49ـ سوره‌ي اسراء، آيه‌ي105.
50ـ سوره‌ي حديد، آيه‌ي 25.
51ـ سوره‌ي احزاب، آيه‌ي 36.
52ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص223
53ـ اسدي نسب، محمد علي، قرآن و سكولاريسم، ص227.
 

فهرست منابع :
قرآن كريم
انديشه‌ي ديني و سكولاريسم، دكتر همايون همتي، انتشارات كانون انديشه‌ي جوان، چاپ اول 1384.
تبيين و تحليل سكولاريسم، سيد محمد علي داعي نژاد، انتشارات مركز مدريت حوزه‌ي علميه‌ي قم، چاپ اول1383.
دين و دولت، علي رباني گلپايگاني، مركز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه‌ي اسلامي، چاپ سوم 1381.
ريشه‌ها و نشانه‌هاي سكولاريسم، علي رباني گلپايگاني، كانون انديشه‌ي جوان تهران، چاپ1384.
سكولاريزم در مسحيت و اسلام، محمد حسن قدر دان قراملكي، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول 1379.
سكولاريزم در جهان عرب، حميد رضا شريعتمداري، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ 1382.
علم و دين، ايان باربور، ترجمه‌ي بهاء الدين خرمشاهي، مركز نشر دانشگاهي تهران، چاپ اول.
فرويد، يونگ و دين، مايكل پالمر، ترجمه‌ي محمد دهگانپور و دكتر غلامرضا محمودي، انتشارات رشد تهران، چاپ 1388.
قرآن وسكولاريسم، محمد علي اسدي نسب، دفتر نشر معارف، چاپ اول 1386.
مسأله ي شناخت، استاد شهيد مرتضي مطهري(ره)، انتشارات صدرا، چاپ چهارم 1368.
مصقل صفا در نقد كلام مسحيت، علامه مير سيد احمد علوي عاملي، انتشارات امير قم، چاپ 1373.
نسبت دين و دنياـ بررسي و نقد نظريه‌ي سكولاريسم، آيه الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء، چاپ اول 1381.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.