جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (1)

شهيد ثاني در مسالك الافهام به طورمستقل به علم اسباب نزول نپرداخته اما در مواردي ازسبب نزول هاي ذكر شده درباره آيات بهره گرفته ؛ گاهي در خلال برداشت هاي خود به آنها توجه كرده و گاه درنقل و نقد نظرات ديگران به اين اسباب اشاره مي كند .درمجموع مي توان گفت كه شهيد ثاني اسباب نزول را به عنوان ابزاري درتفسير و
سه‌شنبه، 18 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (1)

جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (1)
جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (1)


 

نويسنده:الهه شاه پسند




 
شهيد ثاني در مسالك الافهام به طورمستقل به علم اسباب نزول نپرداخته اما در مواردي ازسبب نزول هاي ذكر شده درباره آيات بهره گرفته ؛ گاهي در خلال برداشت هاي خود به آنها توجه كرده و گاه درنقل و نقد نظرات ديگران به اين اسباب اشاره مي كند .درمجموع مي توان گفت كه شهيد ثاني اسباب نزول را به عنوان ابزاري درتفسير و برداشت از آيات پذيرفته است .

كليد واژه ها : اسباب نزول / روايت / مسالك الافهام / شهيد ثاني/ فقه
 

*دانشجوي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث
«زين الدين بن علي بن احمد بن جمال الدين جبعي عاملي »،معروف به شهيد ثاني (966-911 ق)،يكي ازدانشمندان و مجتهدان بزرگ اماميه بود .در ماه شوال سال 911 در جبع لبنان متولد شد و تا هنگامه ي وفات پدرش نورالدين علي در 925 ،نزد او فقه و عربي آموخت .بعد از آن به ميس رفت و بيش ازهفت سال نزد شوهرخاله اش علي بن عبدالعالي ميسي به فراگيري فقه پرداخت . سپس به كرك نوح رفت و اصول و نحو را در پيشگاه سيد بدر الدين حسن بن جعفراعرجي كركي آموزش ديد .دو بار به دمشق رفت و از محمد بن مكي دمشقي ،طب ، هيئت و فلسفه ، و نزد شمس الدين محمد بن علي بن محمد بن طولون حنفي ،صحيحين را فرا گرفت .
درسال 942 وارد مصر شد و نزد بسياري ازعلماي اهل سنت علم آموخته ، احاطه وسيعي به فقه ، حديث و تفسير مذاهب مختلف اسلامي پيدا كرد . بعد از آن حج گزارد و درسال 944 به جبع بازگشت . سپس به روم سفر كرد و در سال 952 وارد استانبول شد . مدتي در مدرسه نوريه بعلبك مذاهب خمسه را تدريس كرده و براي هر گروه به مذهب خودش فتوا مي داد . سرانجام به جبع بازگشت و به تدريس ،‌ تأليف و قضاوت پرداخت . (سبحاني ،‌106/10-105) موقعيت و جايگاه شهيد در بين مردم و شناخته شدن او به مذهب اهل بيت (ع) ،حسادت ها و دشمني هايي را عليه او برانگيخت تا اينكه سرانجام در قسطنطنيه به سال 966 ، به جرم تشيع ،‌ شربت شهادت نوشيد.(حائري،297/3) او را به وثاقت ،علم ،‌فضل ،‌زهد ،‌ عبادت و ورع ستوده اند و حسن و كمال او را بيش از آن دانسته اند كه به شماره درآيد .(خويي،385/8)

اساتيد و شاگردان شهيد ثاني
 

شهيد ثاني ازخرمن دانش كساني چون پدرش علامه نورالدين علي بن احمد (م925) ، علامه شيخ علي بن عبد العالي ميسي(م938) ،سيدحسن بن سيد جعفر حسيني عاملي كركي (م933) ، شمس الدين محمد بن مكي عاملي شامي (م938) ، شيخ ابوالحسن بكري ازعلماي مصر (م953) ، شيخ ناصرالدين لقاني مالكي ، شيخ
شمس الدين محمد ابي النحاس(1) و شيخ عبدالحميد سمهودي (شهيد ثاني ،‌ مسالك الأفهام ،/31-30) خوشه چيد و شاگرداني پروريد همچون شيخ حسين بن عبد الصمد ، پدرشيخ بهايي (م984) ، شيخ علي بن زهره جبغي ،‌شيخ محمد بن حسين حر عاملي مشغري ؛جد صاحب وسائل و پدر زن شهيد ، سيد نورالدين بن سيد فخرالدين عبدالحميد كركي ،سيد علي بن حسين بن ابي الحسن عاملي جبعي ؛پدر صاحب مدارك ،سيد علي بن سيد حسين صائغ عاملي و محمد بن علي بن حسن عودي جزيني ،كه رساله اي در زندگينامه شهيد ثاني نگاشته است .(همان،/34-33)

آثارشهيد ثاني
 

ازمهم ترين تصنيفات شهيد ثاني مي توان ازاين موارد نام برد :
1-روض الجنان في شرح ارشاد الأذهان كه شرحي مزجي برارشاد علامه حلي و نخستين تأليف شهيد است .
2-الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه ؛شرحي است بر لمعه شهيد اول ؛ محمد بن مكي عاملي (م786) .
3-مسالك الأفهام الي تنقيح شرائع الاسلام
4-تمهيد القواعد الأصوليه و العربيه لتفريع الأحكام الشرعيه كه آن را در دو بخش تنظيم كرد :بخش اول بياني است از صد قاعده اصولي و احكام متفرع ازآن و بخش دوم به صد قاعده در زبان عربي
مي پردازد.
5-منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد ؛ اثري است دراخلاق و مناسب براي طلاب علوم ديني ،علما و قضات .شهيد بعد از گزينش آن را بغيه المريد مختصر منيه المريد نام نهاد .
6-مسكن الفؤاد في فقد الأحبه و الأولاد ؛ اين كتاب كه بعد ازابتلاي شهيد به فقدان فرزندانش به نگارش درآمده ،انسان مصيبت زده را به صبردربرابرشدائد فرا مي خواند .وي خلاصه اين اثر را مبردالأكباد في مختصرمسكن الفؤاد ناميد .
7-التنبيهات العليه علي وظائف الصلاه القلبيه ؛تأليفي است دراسرار و وظايف قلبي نماز .
8-المقاصد العليه في شرح الألفيه ؛ شرحي است استدلالي برألفيه شهيد .
9-الدرايه ؛نامي است براي شرح بدايه الدرايه كه خود نگاشته بود .
10-حقائق الايمان ؛اثري درعقايد و اصول دين .
11-الفوائد المليه في شرح النفليه ؛شرحي است مزجي و مختصر برالنفليه شهيد اول كه به مستحبات نمازپرداخته ،اين اثردر ايران همراه با المقاصد العليه منتشر شده .(همان ،/42-40)
اين موارد گزيده اي بود از تصنيفات و شرح و حاشيه هاي شهيد بركتب معروف . اما ذكرتمام آثارشهيد و پردازش وافي به يكايك آنها دراين مجال ممكن نيست .

درباره مسالك الافهام
 

«مسالك الأفهام الي تنقيح شرائع الاسلام » شرحي است بر شرائع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام اثر ابوالقاسم نجم الدين جعفر بن حسن ، مشهور به محقق حلي (م676) .شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعه بيش از بيست شرح از آن را با عناوين خاص همچون مسالك ،جواهر و مانند آن نام برده ؛حدود صد شرح ازآن را با عنوان شرح الشرائع معرفي كرده و از دوازده حاشيه برآن ياد مي كند . اما مسالك الافهام ،بزرگ ترين تصنيف شهيد ثاني است .او در ابتدا تعليقه اي بر شرايع نگاشت و بعدها با تكميل مطالب ، آن را به صورت شرحي مفصل ارائه كرد . (همان،/45) اين كتاب چندين بار درايران با چاپ سنگي منتشرشده و داراي نسخ خطي متعددي است .(همان،/47) چاپ منقحي ازآن در «مؤسسه معارف اسلامي »قم و درپانزده مجلد همراه با زندگي نامه اي ازشهيد درمقدمه ،به زيورطبع آراسته شده است .
مباحث فقهي مسالك در چهار بخش تنظيم شده :
بخش اول :عبادات ؛كه به ده كتاب تقسيم مي شود (همان ،4/1) و در رمضان سال 951 به اتمام رسيده است .(همان،112/3)
بخش دوم :عقود ؛به پانزده كتاب منقسم شده (همان ،117/3) و در ربيع الثاني سال 963 به پايان رسيده.(همان،4/9)
بخش سوم به ايقاعات پرداخته كه خود يازده كتاب دارد (همان،6/9) و در رمضان سال 963 نگارش آن به اتمام رسيده .(همان،400/11)
و بالاخره بخش چهارم پيرامون احكام است يا دوازده كتاب (همان،402/11) كه در ربيع الثاني سال 964 به سرانجام رسيده است .(532/15)

اسباب نزول
 

حادثه اي را سبب نزول مي نامند كه آيه يا آياتي دراخبار از آن يا براي تبيين حكمش در همان ايام وقوعش نازل شود . لذا سبب نزول واقعه اي است كه در زمان رسول الله اتفاق افتاده ، ‌يا سؤالي است كه از ايشان پرسيده شده و آيه يا آياتي دربيان حكم آن نازل شده .اما مراد ازاينكه گفتيم درايام وقوع حادثه ،زمان هايي است كه آياتي خبردهنده ازآن حادثه نازل مي شوند ؛ فرقي نمي كند كه بلافاصله بعد از حادثه باشد يا به اقتضاي حكمتي با تأخيرازآن حادثه .چه اينكه در ماجراي سؤال قريش از روح و اصحاب كهف چنين شد . (زرقاني ، 82/1-81)

تأثيراسباب نزول در فهم و تفسير قرآن
 

درفهم مراد هر سخني شناخت جهات خارجي و قرائن ، امري ضروري است ؛ ‌در مورد آيات قرآن كريم ، اسباب نزول كمك زيادي به شناخت اين قرائن مي كند . همچنين اسباب نزول مقدمات ذهني لازم را براي محقق فراهم مي آورد تا خود را در فضاي نزول وحي حس كرده ،‌به فهم عميق تري ازآيات نائل شود ؛(مسعودي،/39،41) چرا كه ساختار و گونه تعبيردرآن دسته از نصوص قرآني كه با سبب نزول معيني درارتباطند ،‌متناسب با مقتضاي آن سبب است .(حكيم،/39)
اما جايگاه روايات اسباب نزول در تفسير قرآن چگونه است ؟
بياناتي كه در شأن و سبب نزول آيات قرآن كريم آمده ،‌چند قسم است :
الف) بياناتي كه به صورت تاريخ است ، ‌نه روايتي از معصوم (ع) . مانند اينكه از ابن عباس نقل شود كه اين آيه درچنين زمينه اي نازل شده است .اين گونه شأن نزول ها مانند اقوال مفسران تنها زمينه ساز برداشت هاي تفسيري است و حجيتي ندارد ؛ ‌البته اگردرموردي اطمينان حاصل شود ،‌مانند آنكه ازقول ابن عباس طمأنينه پديد آيد ، خود آن وثوق و طمأنينه معتبراست ، نه آنكه صرف تاريخ ،‌اعتبارتعبدي داشته باشد؛ برخلاف حديث معتبركه حجيت تعبدي دارد ،‌هرچند وثوق حاصل نشود .
ب)روايات فاقد سند صحيح و معتبر .اين گونه شأن نزول ها گرچه براثر احتمال صدورآن ازمعصومين (ع) با كلام بشري متفاوت است و بايد تكريم شود ،‌اما از نصاب لازم درحجيت برخوردارنيست .
ج)شأن نزول هايي كه به صورت روايت نقل شده و داراي سند صحيح و معتبراست .اين گونه روايات درتبيين شأن و يا سبب نزول آيه حجيت دارد ،ولي همان گونه كه روايات تطبيقي شمول و گستره معناي آيه را محدود نمي كند ،‌روايات شأن نزول نيز بيانگرمورد و مصداقي براي مفهوم كلي آيه است و هيچ گاه مورد يك عام يا مطلق ،‌مخصص يا مقيد آن نيست و اين گونه روايات گرچه مايه كاهش عموم يا اطلاق نيست ،ليكن رهگشاي خوبي براي مفسر است تا آيه را به گونه اي تفسيركند كه با مورد خود هماهنگ و سازگار باشد .(جوادي آملي ،232/1-233)

جايگاه اسباب نزول در مسالك الافهام
 

شهيد ثاني درمسالك الافهام مستقلاً به علم اسباب نزول نپرداخته ، اما در مواردي از سبب نزول هاي مذكور درباره آيات بهره گرفته است ؛‌گاهي درخلال برداشت هاي خود به آنها توجه كرده و گاهي در نقل و نقد نظرات ديگران به اين اسباب اشاره مي کند.او درباره آيات بقره/223و229،نساء /11،7و128، احزاب /29-28 و 37 ،‌نور/6 و 8 ،طلاق/4 و مجادله/4-1و سوره هاي معوذتين به ذكرمواردي ازاسباب نزول پرداخته كه درجاي خود به هركدام ازآنها
مي پردازيم .اما مطالب مذكوردرباره اسباب نزول دراين اثر، درچند محورقابل بررسي است :

الف)عموم لفظ يا خصوص سبب ؟
 

ازديرباز بين علماي اصول در مورد آيه اي كه لفظي عام و سببي خاص دارد ، اختلاف بوده كه آيا عموم لفظ را در صدور حكم لحاظ كنند و يا خصوص سبب را . نظرمشهورآن است كه عموم لفظ معتبر است .طرفداران اين نظريه مي گويند :
«ملاك عموم لفظ است ؛يعني حكم آيه در سبب و غيرسبب جاري است و نيازنيست ازقياس و ادله براي جريان حكم درغير سبب استفاده كرد ،زيرا با وجود نص ، نوبت عمل به غيرنص نخواهد رسيد .» (بهرامي و سجادي ، /47)
آن گونه كه از بيان شهيد پيداست ،او نيز عموم لفظ را در صدور حكم معتبر مي داند ، لذا درهنگام جمع دو روايت سبب نزول ذيل آيه (والذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم فشهاده احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقين) (نور/6) ، كه يكي آيه را در شأن هلال بن اميه دانسته و ديگري در شأن عويمر عجلاني ، مي گويد :
«اينكه پيامبر(ص) درماجراي دوم (قضيه عويمر) فرمود :«درباره تو و همسرت آيه اي نازل شده » را مي توان بر اين حمل كرد كه رسول الله حكم واقعه را توسط آيه اي كه درشأن هلال نازل شده بود ، براي عويمرتبيين كرد و حكمي كه براي يك نفر صادرشده ،‌براي ديگران هم كاربرد دارد . »(شهيد ثاني ، مسالك الافهام ،176/10)
او با اين بيان ،‌علاوه براينكه حكم را از مورد نزول به موارد مشابه تسري داده است ،‌آن را ريشه دار در سنت رسول الله هم مي داند .

ب) كيفيت نقل روايات اسباب نزول
 

1.چگونگي نقل سند
فقه شهيد ثاني ،فقهي استدلالي است و نه روايي ،ازاين رو مبناي كار او نقل روايات نيست ،بلكه مطلب را بر محور شرح عبارت محقق حلي و بحث پيرامون نظريات او پيش مي برد و هنگام ارائه مستند حكم ،‌به روايات استدلال مي كند . او
معمولاً به ذكرسند روايات نمي پردازد ، بلكه به عباراتي چون «الصحيحه عبدالله بن سنان عن الصادق(ع) » (67/2) ، « يعضدها الروايه الصحيحه عن الصادق(ع) »(69/2) ،«استنادا الي صحيحه أبي ولاد عن أبي عبدالله(ع) » (99/4) و «المستند روايه أبي بصيرعن أبي عبدالله(ع) » (32/10) و ... درنقل سند اكتفا كرده و به نقل روايت مي پردازد ؛ يعني در هر مورد به ذكر نوع و درجه صحت روايت ،‌ راوي طبقه اول و معصومي كه گوينده حديث است ،‌اكتفا كرده است .روش او در نقل روايات اسباب نزولي كه به طريق شيعه از معصوم رسيده -و البته در اين اثر اندكند -نيز همين گونه است .مثلاً در بيان شأن نزول آيه 223 سوره بقره ، سند چنين نقل شده :
«روي الشيخ في الصحيح عن معمربن خلاد قال :«قال أبو الحسن(ع) : ... »‌(62/7)
اما درباره گفتار صحابه پيرامون اسباب نزول ،به ذكرنام صحابي اكتفا كرده است (175/10 ؛ 363/8 ؛ 61/7 ) و حتي در مواردي با عناويني چون « ذكروا » (175/10) و « روي » (71/7) و بدون اشاره به نام راوي ، به نقل اسباب نزول مي پردازد .
2. نقد روايات
روايات اسباب نزول در مسالك الافهام بدون سند نقل شده اند ،‌ در نتيجه نمي توان شاهد نقد سندي اين روايات بود .اما گاهي محتواي اين روايات مورد بررسي و تحليل قرارگرفته اند . دراين حالت به جزئيات اين روايات هم توجه شده و ازآنها استفاده شده كه درادامه به اين موارد اشاره مي كنيم .اما نقدي كه به رد روايت منجرشود را تنها در جايي مي توان ديد كه روايت مذكور با يك روايت سبب نزول ديگر معارض باشد و يا محصول فقهي آن با روايات فقهي رسيده از اهل بيت (ع) تناقض داشته باشد . براي نمونه شهيد تحت عنوان « لا يثبت الميراث عندنا بالتعصيب »كه ردي است بر قاعده تعصيب ؛(2)به نقل دلايل هردو گروه مي پردازد ؛روايات اهل بيت (ع) در نحوه تقسيم مازاد فروض و رد تعصيب را آورده و دربين دلايل روايي قائلان به تعصيب ،به دو روايت ازابن عباس و يك
روايت اسباب نزول كه از جابررسيده اشاره مي كند .روايت اسباب نزول به اين صورت است :
«عبداله بن محمد بن عقيل ازجابر روايت كرده كه سعد بن ربيع در جنگ احد به شهادت رسيد . همسرش با دو دختر سعد نزد رسول الله آمد وگفت :‌اي رسول خدا ! پدراين دو درجنگ احد به شهادت رسيد و عمويشان تمام مال او را تصاحب كرده و اين دو نمي توانند ازدواج كنند ،‌مگراينكه مالي داشته باشند .رسول الله فرمود : خداوند دراين باره قضاوت خواهد كرد . و خداوند نازل فرمود :(يوصيكم الله في اولادكم للذكر ...) (نساء/11) بعد ازآن رسول الله عموي آن دو دختر را فرا خواند و گفت :به دو دختر دو سوم مال را بده و به مادرشان يك هشتم و باقي مال از آن تو باشد .» (103/13)
شهيد در رد اين روايات ،‌به تكذيب دو مورد اول ازجانب ابن عباس اشاره كرده و بعد به ناهماهنگي قاعده تعصيب با بسياري ازصورت هاي تقسيم ارثي كه خود اهل سنت به آن اعتقاد دارند ‌، توجه مي دهد .(105/13-106)
نمونه ديگري كه مي توان به آن اشاره كرده ،‌ذيل آيه (نساؤكم حرث لكم فاتوا حرثكم اني شئتم ...) (بقره/223) آمده ؛‌ شهيد ثاني بعد ازذكر دو نظر فقهي متفاوت پيرامون آيه ،‌كه هر كدام شاهدي از اسباب نزول دارند ، به تعارض روايات اشاره كرده و روايتي را كه حديث صحيحي در تأييد آن ازطريق شيعه آمده ، برمي گزيند . (ر.ك به 61/7)

ج) كاربرد روايات اسباب نزول در مسالك الافهام
 

1.تأييد يك برداشت فقهي
دراين جايگاه ،شهيد ازجزئيات روايات بهره گرفته و ازآنها در تأييد برداشت هاي فقهي استفاده مي كند .ازاين قبيل مي توان به اين موارد اشاره كرد :
الف) درباره اينكه درجاري شدن لعان طبق حكم آيه ( والذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم فشهاده احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقين *والخامسه ان لعنت الله عليه ان كان من الكاذبين) (نور/7-6) ،بينه نياوردن ازطرف زوج
شرط است يا نه ، دو قول مطرح كرده و در تأييد هردو به اسباب نزول هم اشاره دارد . خلاصه مطلب شهيد به اين صورت است :
«1-بينه نياوردن شرط نيست ؛ ‌به خاطر رعايت اصل و به خاطراينكه رسول الله بين عويمرو همسرش لعان را جاري كرد و از بينه نپرسيد .
2-بينه نياوردن شرط است ؛علامه حلي و بيشتر فقها اين قول را برگزيده اند . به اين دليل كه شاهد نياوردن در آيه شرط است و به خاطراينكه ابن عباس در ماجراي هلال روايت كرده كه رسول الله فرمود : بينه بياور،وگرنه بر پشتت حد مي زنم . سپس آيه نازل شد و حضرت رسول بين آنها لعان را جاري كرد . همچنين اگراو ازلعان رويگردان مي شد ، حد مي خورد و دراين صورت با وجود بينه حد خورده بود ؛ در نهايت اينكه لعان حجت ضعيفي است و با وجود بينه كه حجت قوي تري است ،‌به آن عمل نمي شود . معتقدان به اين قول حالت اول را اين گونه پاسخ مي دهند كه اين دلايل عمل براساس اصل را منتفي كرده . به علاوه جايزاست كه رسول الله به حال افرادعلم داشته باشد و از بينه نپرسد .» (180/10)
ب) دراينكه مراد از عذاب در آيه (و يدرؤا عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله) (نور/8)،حد است ،يكي ازمؤيدهاي شهيد ،اسباب نزول است ؛
«بدون شهادت ،عذابي جزحد براي آن زن نيست و حبس عذاب ناميده نمي شود ، ‌بلكه برخلاف حد ،دليلي براي حبس نداريم ...و به خاطر سخن رسول خدا به هلال (آن گاه كه همسرش را متهم كرده بود) :بينه بياور،وگرنه برپشتت حد مي زنم ، ‌و هلال گفت :سوگند به آن كه تو را به حق مبعوث كرده ،راست مي گويم و قطعاً خداوند چيزي كه مرا ازحد مبرا كند نازل خواهد نمود .پس اين آيات نازل شد.» (242/10)
ج) استفاده از اسباب نزول در تعيين معناي شرط درآيه (و اللائي يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثه اشهر و اللائي لم يحضن و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن ...)(طلاق/4) ؛
«قول خداوند به «‌ان ارتبتم » ، ‌مي تواند پذيراي عقيده جمهور مفسران و علمايي باشد كه مراد خداوند را اين گونه تأويل مي كنند :اگر درعده اين زنان شك داريد و
به مدت آن آگاه نيستيد.چيزي كه به اين تأويل رهنمون مي شود ، سبب نزول اين آيه است كه ابي بن كعب گفت :اي رسول خدا ! عده گروهي از زنان دركتاب خدا نيامده ؛ زنان كوچك ،زنان كهن سال و زنان باردار ، پس خداوند نازل فرمود (و اللائي يئسن من المحيض ... و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن) » (232/9)
د)درآيه (للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون مما قل منه او كثر نصيباً مفروضا ) (نساء/7) ، شهيد در رد نظركساني كه لفظ «نساء » را درآيه مشمول تخصيص مي دانند و لفظ رجال را نه ،‌مي گويد :
«ازآنجا كه اصل درآيه عموم است ،حكم كردن به ارث براي بعضي از زنان كفايت نمي كند ،وگرنه مثل اين تخصيص در مورد مردان نيزلازم است و عموميت اين آيه درارث بردن زنان را اين مطلب تأييد مي كند كه اين آيه براي رد اين خوي عصر جاهليت نازل شد كه آنها به زنان هيچ ارثي نمي دادند .چنان كه اين مطلب در روايت جابراز زيد بن ثابت آمده و بدون عام بودن آيه ،اين رد تام نيست.»(3) (97/13)
2. تبيين بيشتر فضاي آيه
گاهي بيان سبب نزول آيه دركلام شهيد به منظورتبيين بيشتر فضاي آيه است .براي نمونه ذيل آيات (يا ايها النبي قل لازواجك ان كنتن تردن الحياه الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحاً جميلاً * و ان كنتن تردن الله و رسوله و الدارالآخره فان الله اعد للمحسنات منكن اجراً عظيما) (احزاب/29-28) مي فرمايد :
«ازجمله احكام مخصوص به رسول الله (ع)اينكه واجب است همسرانش را مخير كند به برگزيدن زندگي با او و جدايي از ايشان ،‌به خاطراين قول خداوند :(يا ايها النبي قل لازواجك ان كنتن تردن الحياه الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحاً جميلاً ... اجراً‌عظيما) .و اصل آن مطلبي است كه ازآن زنان روايت شده ؛‌آنها به آنچه خداوند از فقر و صبر بر آن براي رسولش برگزيده بود،عيب جويي کرده و زينت دنيا را طلب مي كردند ،‌با آنكه حضرت رسول (ع) آن را خوش نمي داشت .اين باعث خشم حضرت از آنها و در نتيجه
كنارگيري يك ماهه ازآنان شد و سپس اين آيه نازل شد :(يا ايها النبي قل لازواجك ...) ايشان تخييرآنها را ازعايشه آغاز كرد و آنها خدا و رسولش را برگزيدند .» 71/7)
3.بيان يك واقعه تاريخي
گاهي اسباب نزول در مسالك تنها در مقام بيان تاريخ بازگو مي شود ؛به عنوان نمونه درابتداي كتاب «الظهار »به اولين كسي كه دراسلام ظهار كرد و بعد از آن آيات 1-4سوره مجادله نازل شد ،اشاره شده ؛
«و روي أن أول من ظاهر في الاسلام أوس بن الصامت من زوجته خوله بنت ثعلبه علي اختلاف في اسمها و نسبها ،فأتت رسول الله صلي الله عليه و آله فاشتكت منه فأنزل الله تعالي قوله :(قد سمع الله قول التي تجادلك ...)»(463/9) ؛
«روايت شده اولين فردي كه دراسلام ظهار كرد ،اوس بن صامت بود از همسرش خوله بنت ثعلبه كه البته در نام و نسب همسرش اختلاف است ،او نزد رسول الله آمد و از شوهرش شكايت كرد و خداوند اين آيه را نازل كرد : (قد سمع الله قول التي تجادلك ...) »

پی نوشت ها :
 

1-نام او در كتاب ديگرشهيد با نام « الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه » (171/1) ،‌ به اين صورت بيان شده : الشيخ شمس الدين محمد بن أبي النحاس .
2-تعصيب ازعصبه گرفته شده و آن از عصابه ،به معني عمامه كه سر را احاطه مي كند ،اخذ شده .به پدر ،پسر ،‌ برادر و عموي فرد عصبه گفته اند ؛چون به مانند عمامه اطراف او را احاطه كرده اند .(محمود ،474/1) اصطلاح تعصيب در بحث ارث آنجا به كارمي رود كه فريضه از مجموع سهام افراد بيشتر باشد . (عاملي،/46) در اين حالت اهل سنت معتقدند كه زياده را بايد به عصبه ميت داد ، بي آنكه از مازاد به صاحبان فروض سهمي بدهند .اما شيعه بر اساس ادله اي كه از اهل بيت(ع) صادر شده ، آن را نمي پذيرد ؛ بنابراين چيزي از تركه ميت به عصبه داده نمي شود . مثلاً اگر تركه ميت دو دختر و يكي از والدين باشد ، دو سوم ، فريضه دو دختراست و يك ششم ، سهم يكي از والدين ،پس يك ششم زياد مي آيد . از نظر ما اين زايد به پنج سهم تقسيم مي شود و به نسبت چهارسهم براي دو دختر و يك سهم باقي مانده براي يكي از والدين خواهد بود و چيزي به عصبه داده نمي شود . (فيض،/306)
3-همچنين ر.ك به كتاب « الخلع » كه شهيد دربيان اينكه در طلاق خلع ، كه جواز آن ازآيه (لا يحل لكم ان تأخذوا مما آتيتموهن شيئاً الا ان يخافا الا يقيما حدود الله فان خفتم الا يقيما حدود الله فلا جناح عليهما فيما افتدت به)(بقره/229) استفاده مي شود ،كراهت زن ازادامه زندگي با همسرش شرط است ،اين مطلب را با رواياتي ازشيعه بيان داشته است . (مسالك الافهام ،409/9) و درمقام تأييد به سبب نزول آيه هم اشاره مي كند .براي اصطلاح خلع ر.ك به :مشكيني ،/227 و سعدي ،/120
 

منبع:نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58.
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.