در این نوشتار، با توجه به عنوان خاصی از دعای روز دهم ماه مبارک رمضان، حول محور آن به بحث و تحقیق پرداخته شده است و شامل قسمتهای مختلفی چون آیاتی از کلام اللّه مجید، روایات مأثوره، مثال عرفی، شعر، داستان اخلاقی و ... میباشد که در ادامه مطلب، شرحی اخلاقی بر این دعا با تاکید بر فضیلت اخلاقی توکل بر خدا خواهیم داشت.
متن و ترجمه دعای روز دهم ماه مبارک رمضان
در روز دهم ماه مبارک رمضان، دست نیازمند خود را به سوی خدای بی نیاز بلند می کنیم و می خوانیم:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ اِلَیْکَ بِاِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِینَ».
خدایا مرا در این ماه از توکل کنندگان، و از رستگاران نزد خود، و از مقرّبان درگاهت قرار بده، به احسانت ای هدف جویندگان.

توکل بر خدا
«توکل» بر خداوند یکی از صفات برجسته متقین و اولیای الهی است و عبارت است از اعتماد کردن و مطمئن بودن بنده به یاری رسانی خداوند و واگذاری امور به او. حصول این صفت پسندیده در این است که انسان، فاعل اصلی را خدا بداند و هیچ کس را جز او قادر بر انجام کارها قلمداد نکند و یقین داشته باشد که بالاتر از قدرت او قدرتی نیست و عنایت و مهربانی او نسبت به بندگان از هر کسی بالاتر است.
هیچ کس بی امر او در ملک او
در نیافزاید سر یک تار مو
واحد اندر ملک و او را یار ن
بندگان را جزو او سالار نی
آیات مرتبط با توکل بر خدا
آیه اول
«و علی اللّه فلیتوکل المؤمنون»1
و مؤمنین باید بر خدا توکل کنند.
آیه دوم
«انه لیس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون»2
به درستی که شیطان به کسانی که ایمان آورده اند و بر خدای خود توکل دارند، تسلط نمی یابد.
آیه سوم
«و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه»3
و هر کس بر خدا توکل نماید خدا او را کافی است.

آیه چهارم
«و ما لنا الاّ نتوکل علی اللّه و قد هدانا سبلنا»4
چرا بر خدا توکل نکنیم در حالی که ما را بر مسیر، هدایت کرد.
آیه پنجم
«فاذا عزمت فتوکل علی اللّه انّ اللّه یحبّ المتوکلین»5
پس هر گاه عزم انجام کاری را کردی بر خدا توکل کن که او توکل کنندگان را دوست دارد.
روایات مرتبط با توکل بر خدا
روایت اول
حضرت امام علی علیه السلام فرمودند:
یا بن آدم! علّق قلبک باللّه و لا تُعلّقه بخلقه فانّک ان علّقته بربّک و ان علّقته بخلقه خذلوک؛
ای فرزند آدم! قلبت را به خدا امیدوار ساز و به خلقش دل مبند زیرا اگر دل به پروردگار سپردی، همه آنها خدمتگزار تو می شوند و اگر به آنها دل بستی تو را وا خواهند گذاشت6.
روایت دوم
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
لو انّکم تتوکلون علی اللّه حقّ توکله لرزقکم کما یرزق الطیر تغدو خماصا و تروح بطانا؛
اگر آن طور که باید به خدا توکل می کردید همان گونه که به پرندگان روزی می دهد که صبح، گرسنه از لانه بیرون می روند و شبانگاه با شکم سیر بر می گردند به شما روزی می داد7.
روایت سوم
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
من انقطع الی اللّه کفاه اللّه کل مؤونه و رزقه من حیث لا یتحسب و من انقطع الی الدنیا وکله اللّه الیها؛
کسی که با بریدن امیدش از دیگران به خدا دل ببندد، خدا کفایت امور زندگیش را می کند و از جایی که به فکرش نمی رسد، روزیش را می رساند و آن کس که به دنیا دل ببندد، خدا کارش را به دنیا وا می گذارد8.
روایت چهارم
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
شعار المسلمین علی الصراط یوم القیامة لا اله الا اللّه و علی اللّه فلیتوکل المتوکلون؛
شعار مسلمانان در روز قیامت روی پل صراط لااله الااللّه و علی اللّه فلیتوکل المتوکلون می باشد9.

روایت پنجم
عن امیرالمؤمنین علیه السلام انه مرّ یوما علی قوم فرآهم اصّحاء جالسین فی زاویة المسجد فقال علیه السلام: من انتم قالوا نحن المتوکلون قال علیه السلام: لا بل انتم المتأکلون فان کنتم متوکلین فما بلغ بکم توکلکم قالوا اذا وجدنا اکلنا و اذا فقدنا صبرنا قال علیه السلام: هکذا تفعل الکلاب عندنا قالوا فما نفعل قال کما نفعل قالوا کیف نفعل قال علیه السلام: اذا وجدنا بذلنا و اذا فقدنا شکرنا؛
امیرالمؤمنین علیه السلام روزی از کنار گروهی عبور کرد و دید که سالم و تندرست در گوشه ای از مجلس نشسته اند فرمود: شما کیستید؟ گفتند: ما توکل کنندگان هستیم.
حضرت فرمودند: بلکه شما خورندگان هستید و از کمک مردم استفاده می کنید. اگر متوکلید توکلتان شما را به کجا رسانیده است؟
گفتند: به آنجا که اگر بیابیم می خوریم و اگر نیابیم صبر می کنیم.
حضرت فرمودند: سگها هم چنین اند.
گفتند: پس ما چه کنیم؟
حضرت فرمودند: آن گونه که ما می کنیم.
گفتند: شما چه می کنید؟
حضرت فرمودند: هر گاه بیابیم می بخشیم و اگر نیابیم سپاس می گوییم10.
روایت ششم
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
من اعطی ثلاثا لا یمنع ثلاثا من اُعطی الدعاء اُعطی اجابة و من اعطی الشکر اعطی الزیاده و من اعطی التوکل اعطی الکفایة؛
هر کس سه چیز به او داده شود از سه چیز ممنوع نخواهد بود. آن کس که به او دعا کردن دادند، اجابت شدن هم دادند، آن کس که به او شکر کردن دادند به او افزونی نعمت هم دادند و آن کس که به او توکل دادند به او کفایت هم دادند11.
روایت هفتم
لمّا اهمل الاعرابی بعیره و قال: توکلت علی اللّه قال له النبی صلی الله علیه و آله: اعقلها و توکلْ؛
آن گاه که بادیه نشین شتر خود را رها کرد و گفت: توکل بر خدا، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: شتر را ببند و به خدا توکل کن (به وظیفه ای که داری عمل نما آن گاه توکل هم بکن)12.
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اشتر ببند
گر توکل می کنی در کار خود
کشت کن پس تکیه بر جبار کن
مثال
دل انسان مانند «خانه اجاره ای» می باشد. کسی که خانه ای را اجاره می دهد، دیگر کاری به این ندارد که آیا مستأجر از خانه استفاده می کند و یا اینکه خانه اش خالی و بلااستفاده است.
او فقط اجاره خود را می گیرد و به بقیه آن کاری ندارد. اگر کسی دل خود را به خدا بسپارد و امرش را به خدا تفویض نموده و بر او توکل کند، خدا اجر او را می دهد مانند کسی که خانه را اجاره کرده است. باید به خداوند متعال اعتماد و تکیه کرد و اطمینان داشت که او صلاح بنده اش را می خواهد.
داستانهای مرتبط با توکل بر خدا
من کان لنا کنّا له
«مالک دینار» در بیابانی به سوی خانه خدا می رفت. هنگام ظهر ایستاد تا با همراهان خود غذایی بخورد. در سفره یک مرغ بریان شده بود. تا آمدند غذا را بخورند کبوتری آمد و مرغ را به زحمت به چنگال گرفت و برد. مالک دانست که سرّی در این کار است چرا که پرنده اهلی گوشت هم نوع خود را نمی خورد.
پرنده را دنبال کرد تا ببیند این گوشت را برای چه می خواهد؟ بعد از مدتی پرواز در دامنه کوهی فرود آمد. مالک نزدیکتر می رود و می بیند که فردی دست و پا بسته کنار کوه افتاده است. پرنده هم روی سینه او نشسته و با منقار خود گوشت را از هم جدا می کند و در دهان او می گذارد. سپس می رود و هر بار مقداری آب برای او می آورد.
مالک نزد مرد می رود و را باز کرده و حال او را می پرسد. مرد می گوید: «به سفر حج می رفتم که راهزنان اموالم را بردند و دست و پایم را بسته به اینجا انداختند و الان سه روز است که اینجا هستم. امید از کمک خلق بریده ام و دل به لطف خدا قوی داشته ام. او نیز دعای مرا اجابت کرده و این پرنده را گمارده تا برای من آب و غذا بیاورد و اکنون هم سبب شد تا شما به سراغم آئید».
به طرف خانه خدا به راه می افتند پس از مدتی نزدیک چاهی پر آب می رسند که آهوان از لب آن چاه آب می خوردند و چون آنها را می بینند فرار می کنند.
مالک نزدیک چاه می رود که آب بردارد اما می بیند که آب چاه بسیار پایین رفته و امکان دسترسی به آن نیست. سر به جانب حضرت حق می کند و عرضه می دارد:
«خداوندا! چطور آهوانی که هرگز عبادت تو را نکرده اند به راحتی از این چاه آب خورند اما آب چاه برای ما فرو نشسته است» آوازی آمد که؛ «اینها بر ما توکل کردند و احتیاج به طناب و دلو پیدا ننمودند و کار آنها را کفایت کردیم؛ من کان لنا کنا له»13.

روزی رسان خداست
روزی مردی اعرابی خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: «یا بن رسول اللّه! چهار صد دینار قرض دارم و اهل و عیالم خرجی ندارند و چیزی هم در دست ندارم» و شروع کرد به نالیدن از فقر و نداری.
حضرت از شدت رأفت و دلسوزی، شروع به گریه کردند. اعرابی ناراحت شد و عرضه داشت: «ای مولای من! چرا می گریید؟»
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: «آیا گریه را خداوند برای مصائب قرار نداده است؟ کدام مصیبت از این بالاتر است که مؤمنی برادر مؤمن خود را گرفتار ببیند و نتواند برای گرفتاری به وی چاره ای بکند».
مرد اعرابی از محضر حضرت برخاست و رفت ولی بعد از مدتی کوتاه برگشت و عرض نمود: «یابن رسول اللّه! یک حرف شنیدم که گرفتاری ام فراموشم شد. وقتی که بیرون می رفتم کسی به من گفت: از کارهای این خانواده تعجب می کنم زیرا یک روز می گویند تمام کائنات به اطاعت ماست و یک روز از اصلاح کار نزدیکان خود اظهار عجز می کنند».
حضرت فرمود: «خدا در کار تو فرجی عنایت کرد و به من اذن در بر آوردن حاجت تو داد. این غلام دو قرص نان برای افطار من نگه داشته بود که آنها را به تو می دهم».
غلام نانها را به مرد می دهد و از حضور حضرت مرخص می شود. از بازار عبور می کرد که دید کسی یک ماهی در دست دارد و می خواهد بفروشد ماهی را با یک قرص نان عوض می کند و به قرص دیگر نیز مقداری نمک می خرد و به منزل می آورد.
ماهی را به عیال خود می دهد که آن را پاک کند اما ناگهان از شکم ماهی یک مرواید بزرگ خارج می شود. مرد بسیار خوشحال می شود و با آن قرضهای خود را می پردازد و دو نان حضرت سجاد را همان نیمه شب باز می گرداند و نتیجه توکل کردن بر خدا را می بیند14.
ابرمرد توکل
وقتی که تصمیم گرفتند که ابراهیم علیه السلام را در آتش بیاندازند، ملائکه های مختلفی آمدند که ابراهیم علیه السلام را کمک کنند. هر یک می آمدند و می گفتند: «ای ابراهیم! می خواهی که نجاتت بدهیم».
می فرمود: «من به کمک شما احتیاجی ندارم و خدایی دارم که اگر صلاح بداند مرا نجات می دهد و اگر صلاح نداند مرا نابود می سازد».
آخر سر جبرئیل امین نازل می شود و می گوید: «آیاحاجتی داری؟»
ابراهیم پاسخ می گوید: «با تو نه!» جبرئیل می پرسد: «پس به چه کسی احتیاج داری؟ حاجت خود را از او بطلب»
ابراهیم علیه السلام می گوید: «حسبی من سؤالی علمه بحالی؛ علم خدا به حال من کفایت سؤال را می کند». سپس او را در آتش افکندند و ثمره توکل او و معامله اش با خدا، سرد شدن آتش شد15.
چگونه توکل کنیم؟
آورده اند که یکی از زهاد، ترک خانه و کاشانه می کند و به قله کوهی رفته و به عبادت می پردازد و می گوید: «از احدی چیزی نمی خواهم و فقط از خدای خود روزی می خواهم» یک هفته نشست اما چیزی به او نرسید و به حالت مردن افتاد. گفت: «خدایا! اگر می خواهی زنده بمانم روزی مرا برسان و الا مرا قبض روح کن».
به او وحی رسید که؛ «به عزت و جلالم قسم که روزی به تو نمی دهم مگر اینکه به خانه و کاشانه ات برگردی».
به شهر برگشت و به محض برگشتن برای او آب و غذا و آشامیدنی های مختلف آوردند. با خود گفت: «خدا چرا این کار را در کوهستان نکرد!»
وحی به او رسید که؛ «تو می خواهی با زهد خود، حکمت مرا برهم بزنی؟ آیا نمی دانی که من دوست دارم بنده خود را به دست بندگان دیگر خود روزی بدهم»16.
هر که یقین را به توکل نوشت
بر کرم الرزق علی اللّه نوشت

داستان علماء
حضرت امام خمینی رحمه الله
«... حوادث همچون صفحه خورشید در جلو دیدگان بصیر امام خمینی رحمه الله آشکار بود و اطمینان از سراسر زندگی و سخنانش می بارید. امام را در عصر طاغوت می خواهند به سوی تهران حرکت دهند.
یاران در کنار ماشین گریه می کنند ولی آنان را دعوت به صبر می کند. این سخن خودشان است که؛ در بین راه قم و تهران ناگهان ماشین از جاده اصلی منحرف شد به خاکی و من یقین کردم که می خواهند مرا بکشند ولی مجددا ماشین به جاده اصلی بازگشت. من در خود مراجعه کردم و دیدم که هیچ تغییری در من حاصل نشده است...
و یا در جریان حمله بسیار حساب شده عراق به ایران که در یک لحظه خبر می رسد فرودگاه های ایران بمباران شد، هزاران تانک و نفربر به همراه بیش از صد هزار نظامی از سراسر مرزها به ایران حمله کردند، اضطراب همه جا را فرا گرفت، واقعا لحظات غم آلودی بر همه مسئولین حکومت می کرد... امام ناگهان بر دریایی از شعله ها و احساسات و تزلزلها آب اطمینان و صبر می پاشد و به آرامی می گوید: دزدی آمد و سنگی انداخت و رفت»17.
حاج شیخ محمد تقی بافقی رحمه الله
پس از آزادی از زندان رضاخان پهلوی، به شهر ری تبعید شد. گویند «بافقی روزی در منزل نشسته بود که رئیس شهربانی شهر ری وارد شد و پس از سلام اجازه ورود و اجازه جلوس، نزدیک در اتاق نشست و عرض کرد: «آقا من از طرف مقامات مافوق خود مأموریت دارم که آنچه مورد احتیاج شماست، فراهم کنم و خواسته های شما را انجام دهم. بافقی، این عنصر توحید و توکل، ناراحت شد و گفت: «تو چکاره ای که ادعای بر آوردن جمیع حوائج دنیائی مرا می کنی؟»
ـ من رئیس شهربانی هستم.
ـ الان من احتیاج دارم که در این هوای صاف و آفتابی، ابری در صفحه آسمان ظاهر بشود و برای طراوت زمین باران ببارد. تو می توانی چنین خواسته ای را انجام دهی؟
ـ نه! نمی توانم.
ـ مافوق تو می تواند؟
ـ نه!
ـ مافوق ما فوق تو چطور؟ شاه مملکت چطور؟
ـ نه! اینها هیچ کدام نمی توانند.
ـ پس تو که به عجز خود و همه سران مملکت اقرار می کنی و به گدائی آنها اعتراف داری چگونه می خواهی نیازهای مرا بر آوری؟ من از افراد عاجز و ناتوان چون تو و سران مملکت چه بخواهم؟ برخیز و دیگر از این گونه حرف های شرک آمیز نزن! رئیس شهربانی خجلت زده شد برخاست و دانست که با این مجسمه توکل و توحید، نمی تواند طرف بشود»18.
پینوشتها:
1. آل عمران/160.
2. حجر/99.
3. طلاق/3.
4. ابراهیم/12.
5. آل عمران/159.
6. مجموعة الاخبار/318.
7. مجموعة ورام/1/222.
8. همان.
9. مستدرک/1/394.
10. مستدرک/2/289.
11. جامع السعادات/3/222.
12. همان/238.
13. مصابیح القلوب/213.
14. بحار/5/11.
15. محجة البیضاء/7/379.
16. جامع السعادات/3/229.
17. ویژگیهایی از زندگی امام خمینی/120.
18. مجاهد شهید حاج محمد تقی بافقی/125.
منبع:
ضیافت نور (پندهای اخلاقی به مناسبت ماه مبارک رمضان)، ابوالفضل هادیمنش، ناشر: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1380ش.