ولادت و دوران امامت حضرت هادی علیه السلام

این نوشتار تلاش دارد با بهره گیری از منابع معتبر به برخی از زوایای زندگانی پربرکت حضرت امام هادی (علیه آلاف التحیه و الثناء) بپردازد.
سه‌شنبه، 26 فروردين 1404
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ولادت و دوران امامت حضرت هادی علیه السلام
دین جاودانه و سرافراز اسلام با دو یادگار ماندگار پیامبر گرامی اش هماره ایام و روزگاران برنامه راه سعادت و رستگاری برای بشریت را ارائه می‏ نماید. به تحقیق باید به این نکته اشاره نمود که رسول ختمی مرتبت دو معجزه جاودانه را فراروی بشریت نهاده است؛ معجزه علمی و تدوینی که همان کلام الله مجید قرآن حکیم، ثقل اکبر است و دوم اهل بیت ثقل اصغر از یادگاران آن نبی مکرم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
 
یعنی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تنها به مردمان کتاب و قانون و آیین جاودانه ارائه ننموده است بلکه درس آموختگان این مکتب و راهنمایان همیشگی این راه را نیز برای بشریت به یادگار نهاده است که بشریت با تمسک به آنان می‏ توانند در همه روزگاران برای ابدیت به رستگاری و سعادت دست یابند.
 
بی تردید مکتب و آیینی بهترین راه را ارائه می‏ نماید که در کنار دستورات زیبا و متعالی، نمونه های عملی راهنمایان و راه یافتگان خود را نیز نشان دهد و در طول تاریخ بر این ادعای حقیقت خواهی و رستگاری تأکید ورزد که رسول مکرم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اهل بیت طاهرین چنین راهی را تبیین نمودند. که این دو ثقل گران بها، تا قیام قیامت در کنار یکدیگر به ارائه راه حق و حقیقت و روشنگری و رشد آفرینی برای انسان ها هستند و در این راه از هم جدایی ندارند. که این خود نشان از عصمت و طهارت و حجیت و رسالت ائمه اطهار اهل بیت می‏ باشد.
 
یکی از ستارگان راه هدایت که از نسل پیامبر رحمت و حقیقت می‏ باشند، امام ابوالحسن علی بن محمدالنقی الهادی (علیه آلاف التحیة و الثناء) است که در طول امامت شریف خویش پرچمدار حقیقت خواهی و آزادگی و عبودیت و تبیین دقیق و عمیق دین و راهنمای صادق به راه خداوند سبحان و مبارزه با انحرافات و خرافات و ستمگری ها و استبداد بوده است. مگر نه این است که راه پیامبران الهی عبودیت حضرت پروردگار سبحانه و تعالی و اجتناب از طاغوت بوده است؟
 
حضرت امام هادی (علیه السلام) در مقابل انحرافات اعتقادی، فرهنگی و سیاسی ایستادگی نمود و یاران و پیروان شایسته خویش را با سرچشمه های حیات طیبه و آب زندگانی عبودیت خالصانه راهنمایی نمود و برجسته ترین انسان های خداخواه و آگاه و آزاده را به جامعه ارائه نمود.
 
کجا و در کدامین مکتب می‏ توان نمونه های جاودانه ای را یافت که از طفولیت پرچم هدایت را بر دوش گیرد و در مقابل هجوم سخت و بی امان علمی و فرهنگی و اجتماعی با مبارزه ای دقیق و استوار راه خدا را بی پیرایه نمایان سازد و در مقابل زر و زور و تزویر، ذره ای و لحظه ای از راه حق بازنماند؟
 
کدام مکتب می‏ تواند برای همیشه روزگاران رهبرانی آسمانی و معصوم نشان دهد تا در همه ادوار و به روز، راهنمای رسیدن به معبود و مقصود باشند و در این راه، آنی به دنیایی شدن آلوده نگشته باشند و در دنیای فریب و غرور، راه و مقصد را فراموش نسازند و به انحراف و انحطاط و اشتباه دچار نشده باشند؟
 
این نوشتار تلاش دارد با بهره گیری از منابع معتبر به برخی از زوایای زندگانی پربرکت آن امام همام (علیه آلاف التحیة و الثناء) بپردازد که ان شاء الله این گام کوتاه و لرزان، مقبول دیدگان اندیشمندان و مشتاقان آشنایی بیشتر با اهل بیت افتد و سر لطف و عنایت نویسنده را از دعای خیر بهره مند فرمایند.
 

ولادت و امامت حضرت امام هادی (علیه السلام)

گفته شده است حضرت امام هادی (علیه السلام) در سن کودکی به امامت رسیده اند. آیا برای مردم قابل پذیرش بود؟
 
قبل از پاسخ به این پرسش، آشنایی با تاریخ ولادت آن حضرت و شرایط آ‌ن دوران لازم است. درباره تاریخ ولادت حضرت امام هادی (علیه السلام) مرحوم کلینی[1] و شیخ مفید[2] و شیخ طوسی[3] و طبرسی[4] نیمه ذی الحجه 212 هـ.ق گزارش کرده اند. اگرچه برخی از گزارش ها میلاد خجسته آن امام همام را در ماه رجب سال 214 حکایت نموده اند.[5]
 
نام مادر آن حضرت، «سمانه»[6] یا «سوسن»[7] گزارش شده است.
 
مشهورترین لقب های مبارک شان، «هادی»، «نقی»، «العالم»، «الفقیه»، «الامین» و «الطیب» می‏ باشد[8] که به نقل مرحوم ابن شهر آشوب، ایشان به «الفقیه العسکری» ملقب بود و کنیه شریف شان «ابوالحسن الثالث» بود.[9]
 
اگرچه مرحوم صدوق در معانی الاخبار آورده اند که امام هادی و فرزند گرامی شان، امام عسکری را «عسکریین» نامیده اند؛ زیرا آن دو بزرگوار در محله ای در سامرا (عسکر) سکونت داشته اند.[10]
 ولادت و دوران امامت حضرت هادی علیه السلام

امام علی بن محمد (علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوارشان، امام جواد (علیه السلام) در سال 220ق در حالی امامت شیعه اثنی عشری را عهده دار گردیدند که تنها هشت بهار از عمر مبارکشان می‏ گذشت.
 
روایات متعددی که از حیث تاریخی اعتبار بالایی هم دارند، بر امامت آن حضرت تأکید دارند؛ از آن جمله می‏ توان به روایات مرحوم کلینی از حضرت امام جواد (علیه السلام) اشاره نمود.[11] روایات نقل شده در ارشاد مفید[12] و طبرسی[13] نیز تأکید بر آن دارد.
 
دوران امامت امام علی بن محمد الهادی (علیه السلام) با شش تن از خلفای عباسی، معاصر بود که به ترتیب عبارتند از: معتصم (برادر مأمون)؛ واثق (پسر معتصم)؛ متوکل (برادر معتصم)؛ منتصر (پسر متوکل)؛ مستعین (پسرعموی منتصر) و معتز (پسر متوکل).
 
و اما درباره شروع امامت حضرت امام هادی (علیه السلام در دوران کودکی؛
نخست باید دانست، امامت، عهدی الهی است و امامان بایستی معصوم و منصوب الهی باشند و این عهد الهی به هر کسی نمی رسد و هر کس که شایستگی آن را دارد، بدین امتیاز مفتخر خواهد شد. پس عهدی الهی است که بر عهده انسان شایسته منصوب الهی قرار می‏ گیرد و سن خاصی در پذیرش آن معین نشده است.
 
علاوه بر این که پایین بودن سن امام جواد (علیه السلام) و حضرت امام هادی (علیه السلام)، خود می‏ تواند زمینه پذیرش امامت حضرت حجت بن الحسن العسکری در 5 سالگی بوده باشد؛ و خداوند سبحان با قرار دادن دو امام گذشته در سنین کودکی، این زمینه را فراهم آورده است.
 
از دیدگاه عقلی و فلسفی نیز مانعی بر امامت در سنین کم وجود ندارد؛ زیرا هیچ محال ذاتی و وقوعی وجود ندارد و در صورتی که قدرت نامحدود الهی و اراده و مشیت حضرت حق اگر بر امری تعلق بگیرد، آن کار انجام خواهد پذیرفت.
امامان جواد و هادی (علیهما السلام)، تمام مسئولیت های امامت شیعه را به نحو احسن انجام داده اند.
 
از تبیین دقیق و درست دین، تفسیر صحیح و روان قرآن، تربیت انسان های مؤمن و خداخواه، حفظ حریم حدود الهی و بیان احکام شرعی، مقابله با کج اندیشان و منحرفان و مبارزه با حاکمان ستمگر؛ و طبق شواهد متعدد تاریخی در هیچ یک از امور فوق کمترین کاستی و کوتاهی پیش نیامده است.
 
روایاتی از حضرت امام باقر (علیه السلام) و حضرت امام رضا (علیه السلام) و حضرت امام جواد (علیه السلام) در امامت در سن کم وارد شده است. حضرت امام باقر (علیه السلام) در مورد حجت خدا بودن حضرت عیسی (علیه السلام) در کودکی به آیات 29 و 30 سوره مریم استناد کرده اند.[14]
 
حضرت امام رضا (علیه السلام) در دفاع از امامت امام جواد به این استدلال اشاره کرده اند[15] و حضرت امام جواد (علیه السلام) در همین راستا به برابری نبوت و امامت اشاره نموده اند.[16]
 
 
به نقل مرحوم کلینی از جناب اسماعیل بن مهران: «هنگامی که حضرت امام جواد (علیه السلام) برای بار دوم عزم خود را برای سفر به عراق قطعی نمود، به محضرش شرفیاب شدم و از نگرانی درونی خود پرده برداشتم و نظر حضرت را در مورد امام و حجت پس از خود، خواستار شدم. حضرت در پاسخ فرمود:
«الامر من بعدی الی ابنی علی»[17] «امر امامت بعد از من به فرزندم علی (هادی) واگذار است».
 
به تعبیر مرحوم شیخ مفید، تمام ویژگی های امامت در ایشان جمع شده بود و هیچ تردیدی در این خصوص وجود نداشت.[18]
 
ویژگی های اخلاقی و شخصیتی حضرت امام هادی (علیه السلام)
حضرت امام هادی (علیه السلام) نمونه ای از انسان کامل و مجموعه سترگی از اخلاق اسلامی بود. ابن شهر آشوب در این باره می‏ نویسد:
 
«حضرت امام هادی (علیه السلام) خوش خوترین و راست گوترین مردم بود. کسی که او را از نزدیک می‏ دید، خوش برخوردترین انسان ها را دیده بود و اگر آوازه اش را از دور می‏ شنید، وصف کامل ترین فرد را شنیده بود.
 
هرگاه در حضور او خاموش بودی، هیبت و شکوه وی تو را فرامی گرفت و هرگاه اراده گفتار می‏ کردی، بزرگی و بزرگواری اش بر تو پرده در می‏ انداخت. او از دودمان رسالت و امامت و میراث دار جانشینی و خلافت بود و شاخساری دل نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوه سرسبد درخت رسالت...»[19]
 ولادت و دوران امامت حضرت هادی علیه السلام

امام در تمام زمینه های فردی، اعم از ظاهری و اخلاقی، زبانزد همگان بود. ابن صباغ مالکی در این راستا می‏ نگارد: «فضیلت ابوالحسن، علی بن محمد الهادی (علیه السلام) بر زمین پرده گسترده و رشته هایش را به ستاره های آسمان پیوسته است.
 
هیچ فضیلتی نیست که به او پایان نیابد و هیچ عظمتی نیست که تمام و کمال به او تعلق نگیرد. هیچ خصلت والایی بزرگ نمی نماید مگر آن که گواه ارزش آن در وی آشکار است. او شایسته، برگزیده و بزرگوار است که در سرشت والا پسندیده شده است... هر کار نیکی با وجود او رونق یافته.
 
او از نظر شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی بر اساس روش نبوی و خلق نیکوی علوی آراسته شده که هیچ فردی از آفریدگان خدا به سان او نیست و به او نمی رسد و امید رسیدن به او را هم ندارد».[20]
 
در این بخش به برخی از فضیلت ها و ویژگی های حضرت امام هادی (علیه السلام) اشاره می‏ شود:
 
1. عبادت
 عبادت نردبان رشد و تعالی و حلقه لقای حضرت پروردگار است که اگر انسانی عارفانه به چنین مقامی نائل شود، دیگر ذائقه اش به چیزی دیگر شیرین نخواهد شد و بی تردید ذائقه ای که به عبودیت و عبادت حلاوت و طراوت یابد به لذات وهمی گناه احساس شیرینی نخواهد کرد و در این مسیر نورانی امامان اهل بیت (علیهم السلام) رهبران هدایت اند و طلایه داران معرفت اند.
 
در مقام عبادت و عبودیت کسی به رتبه امامان (علیهم السلام) نمی رسد، آن بزرگواران هم در مقام بندگی بی نظیرند و هم در معرفت حضرت حق جل سبحانه. از ویژگی های برجسته حضرت امام هادی (علیه السلام)، ایجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلی و عبادت فراوان، است.
 
در این باره نوشته اند: «همواره ملازم مسجد بود و میلی نیز به دنیا نداشت. شب ها را در عبادت به صبح می‏ رساند، با پشمینه ای بر تن و سجاده ای از حصیر زیر پا به نماز می‏ ایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمی شد.
 
کمی می‏ خوابید و دوباره برمی خاست و مشغول عبادت می‏ شد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه می‏ کرد و با صوتی محزون آیاتش را می‏ خواند و اشک می‏ ریخت که هرکس صدای مناجات او را می‏ شنید، می‏ گریست.
 
گاه بر روی ریگ ها و خاک ها می‏ نشست. نیمه شب ها را مشغول استغفار می‏ شد و شب ها را به شب زنده‌داری می‏ گذراند.[21]
 
شبانگاه به سجده و رکوع می‏ افتاد و با صدایی محزون و غمگین می‏ گفت: خداوندا، این گناهکار پیش تو آمده و این نیازمند به تو روی آورده، خدایا، رنج او را در این راه بی پاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزش هایش درگذر».[22]
 
2. گزیده ای از اخبار غیبی حضرت امام هادی (علیه السلام)
براساس روایات فراوان، امام معصوم (علیهم السلام) هرگاه بخواهد از چیزی آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. حضرت امام علی النقی (علیه السلام) نیز به سان دیگر پیشوایان، از غیب خبر می‏ داد، آینده را به وضوح می‏ دید. از درون افراد آگاه بود.
 
«ابوالعباس احمد ابی النصر» و «ابو جعفر محمد بن علویه» می‏ گویند: «شخصی از شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) به نام عبدالرحمان در اصفهان می‏ زیست. روزی از او پرسیدند: سبب شیعه شدن تو در این شهر چه بود؟ گفت: من مردی نیازمند، ولی سخنگو و با جرأت بودم. سالی با جمعی از اهل شهر برای دادخواهی به دربار متوکل رفتم. به در کاخ او که رسیدیم، شنیدیم دستور داده حضرت امام هادی (علیه السلام) را احضار کنند.
 
پرسیدم: علی بن محمد کیست که متوکل چنین دستوری داده؟ گفتند: او از علویان است و رافضی ها او را امام خود می‏ خوانند. پیش خود گفتم شاید متوکل او را خواسته تا به قتل برساند.
 
تصمیم گرفتم همان جا بمانم تا او را ملاقات کنم. مدتی بعد سواری آهسته به کاخ متوکل نزدیک شد؛ با وقار و شکوهی خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهی می‏ کردند. به چهره اش که نگاه کردم، محبّتی عجیب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقه مند شدم و از خدا خواستم که شرّ دشمنش را از او دور گرداند.
 
او از میان جمعیت گذشت تا به من رسید. من در سیمایش محو بودم و برایش دعا می‏ کردم. مقابلم که رسید، در چشمانم نگریست و با مهربانی فرمود: خداوند دعاهای تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولانی سازد و مال و اولادت را بسیار گرداند.
 
وقتی سخنانش را شنیدم، از تعجب - که چگونه از دل من آگاه است؟ - ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمین افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسیدند چه شد. من کتمان کردم و گفتم: خیر است ان شاءاللّه و چیزی به کسی نگفتم تا این که به خانه ام بازگشتم.
 
دعای حضرت امام هادی (علیه السلام) در حق من مستجاب شد. خدا دارایی ام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نیز امامت کسی را که از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم.[23]
 ولادت و دوران امامت حضرت هادی علیه السلام

«خیران اسباطی» نیز در زمینه آگاهی امام از اسرار می‏ گوید: نزد ابوالحسن الهادی (علیه السلام) در مدینه رفتم و خدمت ایشان نشستم. امام پرسید: از واثق (خلیفه عباسی) چه خبر داری؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بیشتر و نزدیک تر است. اما الآن حدود ده روز است که او را ندیده ام.
 
امام (علیه السلام) فرمود: مردم مدینه می‏ گویند: او مرده است. گفتم: ولی من از همه او را بیشتر می‏ بینم و اگر چنین بود، باید من هم آگاه می‏ بودم. ایشان دوباره فرمودند: مردم مدینه می‏ گویند او مرده! از تأکید امام بر این کلمه فهمیدم منظور امام از مردم، خودشان هستند. سپس فرمود: جعفر (متوکل عباسی) چه؟ عرض کردم: او در زندان و در بدترین شرایط است. فرمود: بدان که او هم اکنون خلیفه است. سپس پرسید: ابن زیات[24] (وزیر واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتیبان او و فرمان بردارش هستند.
 
امام (علیه السلام) فرمود: این قدرت برایش شوم بود. پس از مدتی سکوت فرمود: دستور خدا و فرمان های او باید اجرا شوند و گریزی از مقدّرات او نیست. ای خیران، بدان که واثق مرده، متوکل به جای او نشسته و ابن زیات نیز کشته شده است. عرض کردم: فدایت شوم، چه وقت؟! با اطمینان فرمود: شش روز پس از این که از آنجا خارج شدی.[25]
 
3. قدرت سخنوری
امامان شیعه (علیهم السلام) امیران سخن بوده و هستند. سخن در دستان آنان است و آنان می‏ دانند در کجا چگونه سخن بگویند تا بیشترین تأثیرگذاری را به همراه داشته باشد.
 
آن بزرگواران، در مقام تبیین درست دین، از آیات و آموزه های وحیانی بهره می‏ جستند و مخاطبان را تسلیم استدلال روشن و متین خویش می‏ نمودند. یکی از مواردی که در گزارش های تاریخی بیان شده است و تأثیر شگرفی بر مخاطبان داشته است گزارش زیر است.
 
به متوکل گزارش دادند که در منزل حضرت امام هادی (علیه السلام) سلاح های جنگی و نامه های شیعیان به او وجود دارد. او دستور داد تا شماری از سربازان و مأموران نابهنگام و غافل گیرانه به منزل امام حمله برند و امام را در هر حالی که هست دستگیر نمایند.
 
دستور را اجرا کردند و حضرت امام هادی (علیه السلام) را در حالی که با لباسی پشمینه مشغول عبادت و راز و نیاز بود مشاهده کردند و با همان حال ایشان را به نزد حضرتش آوردند زمانی که حضرت امام هادی (علیه السلام) را وارد مجلس متوکل نمودند او کاسه شرابی در دست داشت و حضرت را در کنار خود جای داد و پیاله ای به طرف ایشان گرفت و گفت بنوش.
 
حضرت امام هادی (علیه السلام) عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است.
 
آن گاه که متوکل عباسی برای عشرت طلبی خود از او می‏ خواهد شعری بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن می‏ گشاید، چند بیت می‏ خواند و آن چنان آتشی از ترس در وجود او می‏ اندازد که بزم و عیش اش را تباه می‏ سازد و جهان را پیش چشمان شب پرست دشمن تیره و تار می‏ کند.
 
حضرت امام هادی (علیه السلام) می‏ سراید:
باتوا علی قلل الجبال تحرسهم ***** غلب الرجال فما تنفعهم القلل
واستنزلوا بعد عز من معاقلهم ***** فأودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما قبروا ***** این الاساور و التیجـان و الحلل
این الوجوه التی کانت منعمه ***** من دونها تضرب الاستار و الکلـل
فاصفح القبر عنهم حین سائلهم ***** تلک الوجـوه علیهـا الـدود تنتقـل
قد طال ما اکلوا دهرا و قد شربوا ***** و اصبحوا الیوم بعد الاکل قد اکلوا
و طال ما عمروا دورا لتحصنهم ***** ففارقوا الدور و الاهلین و انتقلوا
و طال ما کنزوا الاموال و ادخروا ***** فخلفوها علی الاعداء و ارتحلوا
اضحت منازلهم قفرا معطاه ***** و ساکنوها الی الاجداث قد رحلوا
 
بر بلندای کوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان نگهبانی می‏ کردند، ولی کوه های بلند هم به آنان کمکی نکرد.
 
سرانجام پس از دوران شکوه و عزت از جایگاه های خویش به زیر کشیده شده و در گودال های قبر افتادند و در چه جای بد و ناپسندی منزل گرفتند.
 
پس از آن که به خاک سپرده شدند و فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاج ها و زیور آلات و آن لباس های فاخرتان؟
 
کجاست آن چهره های ناز پرورده و پرده نشین تان؟
 
قبرهاشان به جای آنها ندا در می‏ دهد: بر آن چهره های ناز پرورده اکنون کرم ها می‏ خزند.
 
چه بسیار روزگارانی دراز خوردند و آشامیدند، ولی اکنون پس از آن همه شکمبارگی ها، خود، خوراک کرم ها می‏ شوند.
 
چه بسیار کاخ ها ساختند که آنها را دربرگیرد ولی سر انجام آن کاخ ها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند.
 
چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند.
 
سرانجام نشیمن‌گاه های آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخ ها به سوی قبرهاشان شتافتند.
 
این اشعار زیبا همه حاضران را تحت تأثیر قرار داد و مستی از سر متوکل پرید. جام شراب از دستش به زمین افتاد.
 
تلوتلوخوران از ترس فریاد می‏ کشید. حاضران می‏ گریستند و متوکل، سخت حیران و وحشت زده، آن قدر گریست که ریشش خیس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچینند.[26]
 ولادت و دوران امامت حضرت هادی علیه السلام

4. بردباری
 امامان شیعه (علیهم السلام) نمونه انسان کامل و خلیفه خداوند بر زمین و الگوی عملی اخلاق قرانی اند. هیچ کس در طول تاریخ مانند امامان شیعه را در اخلاق ندیده است و اصلاً چنین قیاسی ناصواب است که امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود:
«لا یقاس بآل محمد احد»[27]
 
یکی از برجسته ترین صفات مردان بزرگ الهی بردباری است؛ زیرا برخوردهای آنان با مردم نادان بیشتر از همه است و آنان برای هدایت شان باید صبر پیشه سازند تا این گونه دروازه ای از رستگاری را به رویشان بگشایند.
 
«بریحه عباسی»، گماشته دستگاه حکومتی و امام جماعت دو شهر مکه و مدینه بود. او از حضرت امام هادی (علیه السلام) نزد متوکل سخن چینی و سعایت کرد و برای او نگاشت: «اگر مکه و مدینه را می‏ خواهی، علی بن محمد (علیه السلام) را از این دو شهر دورساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فرا خوانده و گروه بسیاری نیز به او گرایش یافته و از او پیروی می‏ کنند»
 
در اثر سعایت های بریحه، متوکل امام را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبعید کرد و ایشان را به سامرا فرستاد.
 
در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد. در بین راه رو به امام کرد و گفت: «تو خود بهتر می‏ دانی که من عامل تبعید تو بودم.
 
سوگندهای محکم و استوار خورده ام که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمومنین (متوکل) و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمت کارانت را بکشم و چشمه ها و قنات های مزرعه ات را ویران سازم. بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود»
 
امام (علیه السلام) با چهره ای گشاده در پاسخ بریحه فرمود:
«نزدیک ترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کرده ام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد».
 
بریحه که رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایت ها و موضع زشتی که در برابر امام گرفته بود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست بخشش کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: تو را بخشیدم![28]
 
 
پی‌نوشت‌ها:
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 497.
[2]. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ص 327.
[3]. طوسی، محمد بن حسن، التهذیب، ج 6، ص 92.
[4]. طبرسی، اعلام الوری، ص 339.
[5]. ابن جوزی، تذکره الخواص، 362.
[6]. الکافی، ج 1، ص 497 ؛ مفید، الارشاد، ص 307.
[7]. نوبختی، فرق الشیعه، ص 102.
[8]. ابن صباغ، الفصول المهمه، ص 277.
[9]. ابن شهرآشوب، المناقب، ج 2، ص 442.
[10]. صدوق، معانی الاخبار، ص 65.
[11]. الکافی، ج 1، صص 323 و 324 و 325.
[12]. مفید، الارشاد، ص 307.
[13]. اعلام الوری، ص 339.
[14]. الکافی، ج 1، ص 446.
[15]. همان، ج 1، ص 380.
[16]. همان، ج 1، ص 381.
[17]. همان، ج 1، ص 331 ؛ هاشم معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر، ج 2، ص 452.
[18]. مفید، الارشاد، ص 307.
[19]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 401.
[20]. ابن صباغ، فصول المهمه، ج 2، ص 268.
[21]. دخیل، ائمتنا، ج 2، ص 21.
[22]. همان، 257.
[23]. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 240.
[24]. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 489.
[25]. مفید، ارشاد، ج 2، ص 424.
[26]. ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 361، مروج الذهب، ج 4 ص 11؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 627.
[27]. نهج البلاغه، خطبه 2.
[28]. مسعودی، اثبات الوصیه، ص 169.
 
منبع: تحلیلی بر تاریخ و سیره امام هادی علیه السلام و زیارت جامعه کبیره، محمدهادی یدالله‌ پور، قم؛ دفتر نشر معارف، چاپ اول، تابستان 1394ش.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.