آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت

در این نوشتار، ضمن بیان تاریخچه ای از بهائیت، عقاید انحرافی و احکام این فرقه ضاله را به صورت مبسوط شرح می دهیم.
جمعه، 5 ارديبهشت 1404
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت

اصول اعتقادى و احکام فرقه بهائیت چگونه است؟

بهائیت فرقه اى انشعاب یافته از فرقه «بابیه» است که اصول، مبانى اعتقادى و احکام آن را در بر مى گیرد. بنیان گذار فرقه بابیه «على محمد شیرازى» از طریق آشنائى با فرقه «شیخیه» اطلاعات محدودى پیرامون مسائل عرفانى، تفسیر آیات و احادیث اسلامى کسب نمود.

پس از مرگ سید کاظم رشتى، سید على محمد در ابتدا خود را «باب» و نایب خاص امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و واسطه فیض رسانى و ارتباط آن حضرت با مردم معرفى مى نماید و پس از اندک زمانى در بالاى منبر به مردم اعلام مى دارد: «من خود امام زمان هستم!».1

به مرور زمان و پس از آن که گروهى از پیروانش با جسارت اساس اسلام را منسوخ دانستند، على محمد باب با حمایت علنى و تلویحى سفارت روس در تهران، پا را فراتر نهاده و از ادعاى مهدویت به ادعاى نبوت تغییر شکل مى دهد و سپس با نوشتن کتاب «بیان» به نسخ احکام شریعت اسلام مى پردازد.

سرانجام باب در آخرین نوشته اش به نام «لوح هیکل الدین» مدعى مقام الوهیت نیز مى شود.2 هر چند نامبرده در مناظراتى که با علماى ایران در شیراز، اصفهان و تبریز انجام داد،3 نتوانست از عهده اثبات مدعیات سنگین خویش برآید و این امر، به همراه وجود خطاهاى بسیار ادبى و علمى در آثار و الواح وى، و مهم تر از آن ظلم و جنایاتى که پیروان او در مناطق مختلف کشور مرتکب مى شدند، باعث گردید چندین بار توسط حکومت وقت دستگیر و هر دفعه از گذشته خود ابراز ندامت نماید؛4 لکن هربار توبه را مى شکست و دوباره تبلیغ و آشوب را شروع مى نمود تا اینکه سرانجام در تبریز به جرم ارتداد (طبق فتواى علماى تبریز) به فرمان امیرکبیر تیرباران شد.
 

عقائد بهائیت

پس از مرگ باب از آنجا که وى به ظهور فردى پس از خود با مقام «من یظهره اللّه» نوید داده بود افراد زیادى ادعاى چنین مقامى کردند که توسط حسینعلى و همکارى یحیى، یا کشته شدند یا از ادعاى خود دست برداشتند. سپس میرزا حسینعلى مقام پیامبرى را براى خود ادعا کرد و از اینجا نزاع اصلى در میان بابیان آغاز شد.

بابى هایى که ادعاى حسینعلى را نپذیرفتند و بر جانشینى یحیى باقى ماندند «ازلى» نام گرفتند و پیروان حسینعلى (بهاءاللّه) «بهائى» خوانده شدند. او با ارسال نامه هایى به اطراف رسما آیین جدید را اعلام و عده اى از بابیان به او ایمان آوردند.

بهاءاللّه مقامات زیادى براى خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام «الوهیت و ربوبیت» بود.5 او همچنین ادعاى شریعت جدیدى نمود و با نگارش کتاب هایى نظیر «ایقان»، «اقدس»، «لوح اشراقات»، «بدیع»، «مجموعة الالواح» - که براساس تفکر، اعتقادات و تعالیم باب تنظیم یافته - عقاید و احکام فرقه خود را بیان مى نماید.6

منابع اعتقادى و احکام بهائیان، نوشته هاى سید على محمد باب، میرزا حسینعلى بهاءاللّه، عبدالبهاء و تا حدى نیز شوقى افندى است که از نظر بهائیان مقدس بوده و در مجالس ایشان قرائت مى شود؛ هرچند کتب باب عموماً در دسترس بهائیان قرار نمى گیرد7 و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلى نزد آنان از اهمیت خاصى برخوردار است.

بیشتر عقاید بهائیت در محور میرزا حسینعلى (بهاءاللّه) است که در اینجا به چند نمونه اشاره مى شود:
1. نسخ اسلام؛ با ظهور سید على محمد باب اسلام پایان گرفته و اینک دین جدید ظهور کرده و مردم باید همگى بهائى شوند.8

2. شناخت بهاءاللّه؛ اولین چیزى که بر بندگان واجب شده است شناخت محل تابش وحى و طلوع امراللّه است، یعنى معرفت به میرزا حسینعلى بهاءاللّه که در اثر این شناخت اعمال قبول مى شود.9

3. بهاءاللّه داراى مقام الوهیت و ربوبیت است.10

4. بهاء مژده انبیاء گذشته و باب است11، یعنى سید على محمد شیرازى باب هم پیامبر و هم مژده رسان بهاءاللّه بود و با ظهور او قیامت برپا شده است.12

5. علاوه بر عقایدى از این قبیل، امروزه بهائیت به آموزه هاى دوازده گانه اى پرداخته و آنها را تبلیغ مى نماید. امورى از قبیل؛ تحرى حقیقت، ترک تقلید، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، وحدت عالم انسانى، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومى، تساوى حقوق رجال و نساء، تعلیم و تربیت اجبارى، صلح عمومى و تحریم جنگ از جمله اصول دوازده گانه بهائیت به شمار مى رود.13
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت

احکام بهائیت

منبع اصلى احکام در میان بهائیان کتاب اقدس است.14 احکام اعلام شده از جانب حسینعلى بهاء بر اساس احکامى است که على محمد باب در کتاب بیان آورده است هر چند در فلسفه و فروع تفاوت هایى بین این دو مى باشد. برخى از احکام این فرقه عبارتند از:

1. نماز: بهائیان موظف به نماز روزانه اند. این فریضه از اول بلوغ واجب شود و بر سه نوع (صغیر، وسطى و کبیر) است. و هر بهائى مخیر به انجام یکى باشد.15 قبله شان قبر میرزا حسینعلى (بهاء) در شهر عکا است. و کسى که آب ندارد به جاى وضو، پنج بار مى گوید: «بسم اللّه الاطهر الاطهر»16.

2. روزه: به عقیده بهائیت، هر سال 19 ماه دارد و هر ماه نوزده روز. روزه 19 روز در آخرین ماه سال واجب است که عید نوروز، عید فطرشان مى شود.17

3. حج: زیارت محل تولد باب در شیراز و خانه حسینعلى میرزا در بغداد در همه ایام به جاى زیارت کعبه قرار داده شده است.18

4. ازدواج و زنا: ازدواج با بیش از دو زن حرام است.19 - هر چند خود بهاء و بسیارى بهائیان بیش از دو زن گرفته اند! - همچنین ازدواج با محارم در این آیین مگر با زن پدر، منع نشده است20 و مابقى مانند: دختران، خواهران، خاله ها، عمه ها و... براى ازدواج حلالند! حد زنا در مرحله اول 9 مثقال طلا و در مرحله بعد 18 مثقال به بیت العدل پرداخته مى شود.21

5. حجاب: حجاب زنان ملغى گردیده و بى حجابى آزاد مى باشد.22

6. مطهرات: مطهرات پنج چیز است؛ آتش، هوا، آب، خاک و کتاب بیان و در صورت تطهیر با هرکدام ازعناصراربعه، باید آیه تطهیر «اللّه اطهر» خوانده شود.23

7. نجاسات: بهائیت چیزهائى را که در دین اسلام، نجس شمرده شده اند پاک و طاهر گردانیده است. مانند: بول، غائط، منى، فضله موش، سگ. و این موهبت بهاء به بندگان اوست.24

8. ربا: معاملات ربوى آزاد و رباخوارى حلال است.25

9. سیاست: در کتاب هاى مذهبى بهائیان به شدت از دخالت در سیاست منع شده اند.26

بدین گونه عوامل استعمارى جریان انحرافى بهائیت به مرور و در مراحل مختلف، به منسوخ اعلام نمودن دین اسلام و نفى و انکار نبوت، امامت، معاد و تعالیم و قوانین و احکام مقدس و نورانى قرآن مى پردازند. سپس ابتدا ادعاى نیابت خاص حضرت حجت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و در مرحله دوم ادعاى مهدویت و پس از آن ادعاى نبوت و مرحله آخر ادعاى الوهیت و خدایى مى نمایند! آنگاه به هدم و نابودى آثار اسلام یعنى کعبه و قبور انبیاء و امامان و مساجد فرمان مى دهند و سپس به ساختن کعبه جدید!
 
در شیراز اهتمام مى ورزند و با آداب و ادعیه و ذکر و زیارتنامه هاى استعمار ساخته به طواف به گرد آن مى پردازند! احکام دین جدید را صادر و مطابق با خواست و اهداف استعمار، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مى دهند و دخالت در سیاست را - که آرزوى دیرینه قدرت هاى سلطه جهانى در مناطق اسلامى ایست که همواره از اصل ورود و دخالت در سیاست به عنوان یک تکلیف و وظیفه اسلامى ضربه خورده اند - ممنوع اعلام مى نمایند!

بدین ترتیب همه زمینه ها آماده و مهیا مى شود تا مبانى و ارکان اعتقادى و ارزش هاى اخلاقى و پایبندى هاى معنوى جامعه اسلامى متزلزل شده، وحدت و یکپارچگى مسلمانان در ایران به تفرقه و تشتت تبدیل گردد و از قدرت بى نظیر مذهب تشیع و مراکز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماى بیدار و آگاه که مدافعان راستین اسلام و سنگرهاى مستحکم دفاع از هویت دینى و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مى باشند، کاسته شود و راه هاى تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجى همواره گردد.27
 

نقد عقاید بهائیت

اشکالات و انتقاداتى که بر عقائد فرقه بهائیت وارد است
فرقه بهائیت از جمله مسلک هاى بشرى بى بنیاد است که فاقد اصول، معیارها و ملاک هاى دینى قوى و مستند مى باشد؛ عقاید و اصول فکرى آن نه تنها فاقد شالوده مستحکم ادیان آسمانى است، بلکه از لحاظ اصول و معیارهاى اولیه شکل گیرى و منابع مستند، کاملاً ضعیف و غیرعلمى است به همین دلیل نقد این فرقه در قالب انتقادهاى رایج در علوم مربوط به ادیان و مذاهب امکان ندارد و به تعبیر دیگر از آنجا که فرقه بهائیت در مورد مسائل اعتقادى گنگ و نامفهوم بوده و آسمان و ریسمان را به هم بافته، ساختار فکرى و عقیدتى منسجم و مستقلى ندارد و قابل دفاع و استناد نیست. از این رو به هیچ وجه توان اقناع افراد آگاه و تیزبین را ندارد و تنها صاحبان و متولیان آن، با استفاده از ابزارها و شگردهاى سیاسى، تبلیغاتى، اجتماعى، اقتصادى و...، در گوشه و کنار جامعه سعى مى کند افراد ساده و کم اطلاع را فریب داده و جذب نمایند. برخى از این اشکالات و انتقادات عمده عبارتند از:
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت

یکم. تناقضات درونى

انسجام، هماهنگى و عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونى آموزه ها، یکى از شاخصه هاى مهم ادیان الهى است. مرورى کوتاه بر تعالیم و کتب بهائیت بیانگر تناقضات و تعارضات درونى بسیار متعدد است که نارسائى ها، مجهولات و پرسش هاى فراروى محققان و حتى معتقدان به این فرقه به وجود آورده تا آنجا که این موضوع به عنوان یکى از مشخصات اصلى بهائیت و چالش اساسى رهبران و طرفداران آن محسوب مى گردد. به عنوان نمونه؛

1. تلوّن در عقیده، تغییر در ادعا
به اعتراف خود بابیان و بهائیان، على محمد شیرازى بنیان گذار فرقه بابیه، شش مرتبه ادعاى خویش را تغییر داد.

مرحوم حسین محبوبى اردکانى در تعلیقاتش بر «الم آثر و الاثار» مى نویسد: «باب در 1260 ادعاى ذکریت کرد یعنى که مفسر قرآن است. در 1261 ادعاى بابیت کرد یعنى وسیلهِ رابطه با امام زمان است. در 1262 ادعاى مهدویت کرد یعنى امام زمان است. در 1263 ادعاى نبوت کرد یعنى که پیغمبرم. در 1264 ادعاى ربوبیت کرد یعنى که پروردگار عالمیانم. در 1265 ادعاى الوهیت کرد. در 1266 تمام دعاوى خود را منکر شد و توبه کرد و توبه نامه نزد ولیعهد فرستاد».28

میرزا حسینعلى (بهاءاللّه) نیز مقامات زیادى براى خود ادعا داشت؛ گاهى ادعا مى کرد بر او وحى نازل شده، زمانى اعلام مى نماید که «من هیچم و کم ز هیچ هم بسیارى» و زمانى دیگر خویشتن را بر تخت الوهیت نشانده و «خداى خدایان»، «آفریدگار جهان»، «کسى که لم یلد و لم یولد است» و «معبود حقیقى»، مى نامد.29 و در لوح عهدى که به منزله وصیت نامه از خویش باقى گذاشت از موضع الوهیت، پیروانش را به اطاعت و تبعیت از جانشینان خود تشویق و ترغیب نمود!30 و همه اینها در حالى است که بهائیان خود را «موحد و یکتاپرست» مى نامند! و عباس افندى در اثبات پیامبرى حسینعلى مى کوشد.

2. وحدت عالم انسانى
بهائیان ادعاى «وحدت عالم انسانى» و برابرى تمام انسان ها دارند که منظور از آن اتحاد واقعى و تساوى انسان ها از نظر حقوق روحانى، اجتماعى، فردى و مدنى است.31 و این در حالى که در کتاب «اقدس» علناً هر کس به دیانت بهائى باور نداشته باشد، گمراه شمرده شده است.32

همچنین عبدالبهاء بر این عقیده است؛ «سیاهان آفریقائى خلقتشان گاوى است!»33 و «غیربهائیان نزد خدا به شکل حیوان هستند!»34 خود بهاءاللّه، کور و بینا را مساوى نمى داند. و خانواده او در برخورد بین ایرانیان و خارجى ها، رفتارى آکنده از تبعیض و بسیار متفاوت از خودشان نشان مى دادند35 آن وقت چگونه با این همه تناقض از وحدت عالم سخن مى گویند؟! نگاهى به زندگى و عملکرد رهبران این فرقه نیز که مدعى وحدت عالم انسانى بودند نشان مى دهد که آنان به تنهائى خود از جمله ناقضین این شعار بوده اند و بر سر حکومت و رهبرى جامعه بهائى به فحاشى و بد و بیراه گفتن نسبت به یکدیگر و وارد نمودن انواع اتهامات زشت و ناپسند نسبت به یکدیگر پرداخته اند؛ بهاءاللّه با اینکه ادعا مى کند: «ادب پیرهن من است و باید ادب سرلوحه باشد.» اما در نزاع قدرت با برادرش مى گوید: «یحیى سگ و گرگ و کلاغ و مار و الاغ و پشه و وزغ است».36

از این رو عبدالبهاء خود اعتراف مى نماید: «انصاف باید داشت از نفسى که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره اى شبهه و تردید است؟ لا واللّه »37 از سوى دیگر «طرد روحانى» منتقدین توسط تشکیلات بهائى نیز از دیگر شاهکارهاى مدعیان وحدت عالم انسانى است.38

3. تبلیغ و نشر نفحات
در بهائیت تبلیغ در همه جا و هر وقت و براى همه کس امرى واجب است؛ عبدالبهاء مى گوید: «تکلیف هر نفسى از احباى الهى این است که شب و روز آرام نگیرد و نفسى بر نیارد جز فکر نشر نفحات اللّه »39 و بدین وسیله دیگران را در بلاد دور دست به تبلیغ و نشر نفحات بهائى تحریص مى نمودند؛ اما در عین حال تبلیغ بهائیت در اسرائیل ممنوع است.!40

4. تساوى حقوق مردان و زنان
تساوى «حقوق رجال و نساء» از جمله تعالیم و ادعاهاى دوازده گانه بهائیت است، که بدین وسیله ادیان الهى را مورد حمله قرار مى دهند و این در حالى است که در خود بهائیت نه تنها زنان حق شرکت و عضویت در بیت العدل را ندارند، بلکه در سهم الإرث نیز از مردان عقب ترند. به علاوه نه تنها میان زنان و مردان تساوى حقوق وجود ندارد، حتى میان زن روستایى و شهرى هم تفاوت وجود دارد؛ مهریه زن روستایى برابر با نوزده مثقال نقره است و مهریه زن شهرى نوزده مثقال طلا!41

صبحى از مبلغان بهائى در خاطراتش مى نویسد: «چنان که در اسلام رعایت حقوق زن شده در هیچ شریعتى نگشته و اگر مقصود تساوى در جمع شئون است این مخالف رأى اکثر حکما و قانون خلقت و طبیعت است و اگر آزادى مطلقه زنان منظور است سال ها قبل از تولد بها در اکثر نقاط اروپا این شیوه عملى شده و تازه بعد از این همه حرف ها، زن و مرد در شریعت بهائى مساوى نیست:
اولاً؛ به موجب کتاب «اقدس» مرد مى تواند دو زن و یک باکره براى خود بگیرد در صورتى که زن نمى تواند سه شوهر کند. ثانیا؛ مرد مى تواند زن خود را طلاق گوید و زن با شوهر خود این معامله نتواند. ثالثاً؛ در میراث خانه مسکونه و البسه مخصوصه به اولاد اناث نمى رسد. رابعاً: زن نمى توان عضو بیت عدل باشد و اعضا باید مرد باشند (و هلّم جرّاً)».42

5. دین دوره اى
بهائیت به جهت اثبات حقانیت خویش، چنین استدلال مى نماید که چون هر دوره جدیدى، مقتضیات جدید دارد؛ پس دائم باید دین جدید بیاید! و بدین طریق جاودانگى اسلام را مورد تشکیک قرار داده و دیانت جدید بهائى را اثبات مى نماید. اما با کمال تعجب نسبت به خود دین بهائیت، دیگر چنین استدلالى را بر نتابیده و یا اینکه موکول به گذشت سال هاى بسیار متمادى مى کند؛ زیرا از یکسو در حالى که به زعم بهائیان هنوز 20 سال از «ظهور مستقل مقام صاحب شریعت و نبوت و رسالت على محمد شیرازى»43 نگذشته و شرایط زمانه، دستخوش هیچ دگرگونى اساسى نشده بود، حسینعلى میرزا پاى به میدان نهاده و به نوشتن احکام و شریعت جدید مبادرت مى ورزد و حال آنکه خود میرزا حسینعلى در کتاب اقدس تصریح مى کند:
«من یدعى امراً قبل اتمام الف سنه کامله انه کذاب مفتر»44 یعنى؛ هر کس ادعاى امرى را، پیش از اتمام هزار سال کامل، مدعى شود، دروغگو و افترا زننده است. و از سوى دیگر در کتاب اقتدارات چنین مى نویسد: «سوگند به نفس که همه ظهورات به این ظهور بزرگتر، پایان گرفت، و هر کس که پس از چنین ظهورى، مدعى ظهور جدیدى شود، او دروغگو و افتراء زننده است»45
 
و در جایى دیگر با کمال تعجب آمده؛ «امتداد دین بهائیت بسیار، لااقل پانصد هزار سال است.»!46 و بدین گونه براى بهائیت جاودانگى قائل مى شوند!!47

واقعیت این است، از آنجا که عقاید فرقه بهائیت بناى وحیانى ندارد و صرفاً بر ادعاها و اظهارات لفظیه رؤاى خود استوار گردیده، در سطوح مختلف دچار تناقض هاى آشکار مى باشد. وجود این قبیل تناقضات در منابع و متون بهائى و مسائل عقیدتى این فرقه به حدى است که به گفته بهائى پژوهان «در صورت اتکاء به متون خودشان مجبوریم نصى را با ردّ نصى دیگر پذیرا شویم!»48 و حتى خود رهبران این فرقه براى فرار از این تناقضات و اغلاط فراوان، مجبور شده اند دراین صد ساله اخیر چند بار منابع مذهبى فرقه خود را تغییر داده تصحیح نموده یا آنها را دور از دسترس پیروان خویش قرار دهند.49 تا آنجا که دسترسى و مطالعه برخى از منابع اصلى بهائیت حتى براى پیروان آن ممنوع است.
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت 


دوم. ناسازگارى با اصول ادیان الهى

ادیان توحیدى داراى سه اصل کلى و مشترک یعنى توحید، نبوت و معاد باشند؛ اما از آنجا که فرقه بهائیت آسمانى و الهى نبوده و تنها بر اثر خواست نفسانى و شیطانى عده اى شکل گرفته، عقاید و باورهاى آنها نیز با اصول مشترک ادیان الهى در تضاد و تناقض است، زیرا؛

1. انکار توحید
نه تنها توحید در آیین بهائیت مورد اشاره و تأکید قرار نگرفته بلکه با ادعاهاى الوهیت رهبران و بنیانگذاران این فرقه به شرک گرفتار گردیده است.

به عنوان نمونه على محمد باب در نامه خود به یحیى (صبح ازل) چنین مى نویسد: «هذا کتاب من اللّه الحى القیوم قل کلّ من اللّه یبدون قل کلّ الى اللّه یعودون»50 یعنى این نامه اى است از خداى زنده و بر پادارنده ى جهان [باب] بگو همه از خدا آغاز مى شوند و همه به سوى او باز مى گردند.!

و همچنین ایشان در لوح هیکل الدین تصریح مى کند؛ «ان على قبل نبیل ذات اللّه و کینونته»51، یعنى على قبل نبیل - که به حساب ابجد نبیل 92 است و محمد هم 92 - ذات خدا و کنه اوست.! حسینعلى میرزا نیز به صراحت در کتاب اقدس ادعا مى کند: «گوش فرا دهیداى جماعت بهائیان که خداى شما از زندان بزرگ پیام مى دهد که نیست خدائى جز من توانا و متکبر و خودپسند».52

و در کتاب مبین نیز مى گوید: «اسمع ما یوحى من شطر البلأ على بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفرید»53 یعنى؛ «گوش دار که از مصدر بالا بر زمین محنت و ابتلا این وحى نازل شد که نیست خدایى مگر من تنها که در زندان به دست بندگان ظالم خود گرفتارم»54 و با این ادعا مردمان را به اطاعت و خشوع از خویش فرا خوانده و مى گوید: «به تحقیق ظاهر شده است محبوب عالمین و مقصود عارفین و معبود اهل آسمان ها و زمین و محل سجده و سجود اولین و آخرین».55

نقد و بررسى
ادعاى خدایى توسط رهبران بهائى بر خلاف فطرت خداشناس بشر، عقل سلیم و آموزه هاى توحیدى تمام ادیان الهى وکتب آسمانى خصوصاً قرآن کریم مى باشد؛ هر انسانى بر اساس فطرت و وجدان پاک خود مى یابد که خودش مخلوق است و آفریدگار او هیچ شباهت و سنخیتى با او ندارد.
 
پیامبران راستین الهى نیز همصدا با این نداى فطرى همواره اساس دعوت خویش را بر مبناى توحید و پرستش خداى یگانه قرار داده اند. تکیه بر اصل بنیادین، «لا اله الا اللّه» مبارزه با شرک و بت پرستى و دعوت به سوى بندگى و عبودیت خالق جهان سرلوحه رسالت همه پیامبران الهى بوده است. بر این اساس پیامبران الهى به هیچ وجه اجازه نداشته اند که مردم را به سوى عبادت و بندگى خود دعوت نمایند.

خداوند در قرآن کریم به شدت این موضوع را محکوم مى نماید: «وَمَن یقُلْ مِنْهُمْ إِنِّى إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِک نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کذَلِک نَجْزِى الظَّالِمِینَ»56؛ «و هر کس از آنان بگوید من [نیز] جز او خدایى هستم او را به دوزخ کیفر مى دهیم [آرى] سزاى ستمکاران را این گونه مى دهیم.»

از این منظر یکى از ویژگى هاى پیامبران راستین این است که هرگز ادعاى الوهیت و ربوبیت نداشته و مردم را دعوت به بندگى خود نمى کردند: «مَا کانَ لِبَشَرٍ أَن یؤتِیهُ اللّهُ الْکتَابَ وَالْحُکمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یقُولَ لِلنَّاسِ کونُواْ عِبَادًا لِّى مِن دُونِ اللّهِ»57 یعنى براى هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانى و حکم و نبوت به او بدهد سپس او به مردم بگوید: «غیر از خدا مرا پرستش کنید.»

نکته قابل توجه اینکه سردمداران بهائیت پیوسته تلاش دارند چنین ادعاهایى را کتمان، تحریف یا توجیه نمایند؛ به عنوان نمونه ادعا مى کنند باب یا بهاء انعکاس دهنده فیض یا نور الهى یا محل ظهور صفت یا اسم خدا بوده است، نه خود خدا. و این در حالى است که تعابیر صریح و شرک آلود باب و بهاء به هیچ وجه پذیراى این قبیل توجیهات نمى باشد. مثلاً باب خود را «ذات و کنه خدا»58 مى داند و جناب بهاء هم به این معنا گواهى مى دهد؛ «ان علیاً قبل محمد ذات اللّه و کینونیته الباقیه»59 و خودش نیز به همین ترتیب در منتسب کردن خود به خداوند حد و مرز خاصى را نمى شناسد؛ چنانکه در لوح سیاح علاوه بر آن که خود را «ظهور خدا» دانسته، خود را «باطن خدا در غیب ناپیدا» نیز مى خواند چنین اظهار مى دارد:
«و کل خلقوا بأمرى» که همه موجودات را مخلوق خود دانسته است!!!60 که همگى در تضاد کامل با فطرت و عقل سلیم، آموزه هاى اصیل وحیانى و سیره پیامبران راستین الهى مى باشد.

2. نبوت جدید
بهائیان در جهت زمینه سازى براى پذیرش نبوّت حسینعلى میرزا (بهاء)، تلاش دارند که «على محمد باب» را از جمله پیامبران خداوند محسوب کنند که به اراده خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آلهمبعوث گشت و اهل عالم را به دینى جدید دعوت کرد! پیروان مسلک ساختگى بهائى، مدّعى اند که «باب» دو مقام داشت:
 
الف) پیامبرى مستقل و صاحب کتاب بود!

ب) بشارت دهنده به ظهور پیامبر دیگرى به نام میرزا حسینعلى بود! بدین گونه با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغاء گردیده و شریعتى مستقل و آیینى جدید به نام بهائیت به وجود آمده است.61
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت
نقد و بررسى
ادعاى نبوت جدید توسط بهائیت و نسخ شریعت اسلام از زوایاى مختلفى باطل بوده و داراى اشکالات اساسى مى باشد:

ادعاهاى متناقض
ادعاهاى متناقض على محمد باب - در زمینه رابطه با امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مهدویت، نبوت و الوهیت - و میرزا حسینعلى نورى - نظیر من یظهراللهى، مهدویت، ربوبیت و الوهیت -، تناقضات و تعارضات درونى آموزه ها ناسازگارى با منطق و عقلانیت، وجود اغلاط و اشتباهات متعدد62 در کتاب ها، الواح و نامه ها، فقدان معجزه اى قابل پذیرش براى اثبات پیامبرى،63 ناتوانى در پاسخگویى به سؤالات و عجز در مناظره با علما و بالاخره تکذیب مکرر ادعاها و نوشتن توبه نامه توسط باب، جملگى دلیلى آشکار بر بطلان چنین ادعائى است؛ که با منطق و سیره پیامبران و اصول ادیان الهى در ناسازگارى کامل مى باشد.64

جهت تبیین بیشتر این موضوع کافى است نگاهى به مناظرات علما با باب و نوشتن توبه نامه باب بیندازیم:

رسوایى در مناظرات
مطابق اسناد تاریخى باب در شیراز، اصفهان و تبریز با علماى عصر خود مواجهه مستقیم و مناظره داشت و پس از ناتوانى و شکست مفتضحانه در دفاع از ادعاها و عقاید خود به استغفار و تکذیب روى مى آورده است؛ چنانکه به اعتراف سید حسین یزدى - کاتب و دستیار باب ـ محمد على باب همهِ مدعیات خود را بالاى منبر مسجد وکیل شیراز در حضور علما و مردم تکذیب مى کند. و به تصریح نبیل زرندى (نویسندهِ مشهور بهائى)، بر فراز منبر گفت: «لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند».65

پس از آن نیز در ابلاغیهِ معروف به «ابلاغیهِ الف»، ضمن تصریح به جاودانگى احکام اسلام، از ادعاى بابیت و نیابت خاصهِ امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برائت مى جوید. در اصفهان نیز باب پس از مناظره با برخى از علماى شهر، به دلیل عجز و ناتوانى در دفاع از ادعاهاى خویش از پاسخ به سؤالات علمى آنان طفره مى رود.66

در تبریز نیز على رغم اینکه ابتدا باب تلاش مى کرد به اعتبار «سیادت» و انتشار شایعاتى دربارهِ ارتباطش با امام عصر «عج»، مردم آن سرزمین را به سوى خود جلب نماید، و تا حدودى نیز موفق مى شود، اما پس از برگزارى جلسه مناظره باب با علماى تبریز و ناتوانى باب در دفاع از عقاید و ادعاهایش و پاسخ به سؤالات علما، «عمقِ جهالت» وى و بى بنیادى ادعاهایش در آن مجمع به وضوح آشکار گردیده و علما و مردم تبریز یکپارچه با وى مخالف مى شوند. نکته قابل ملاحظه در آن مناظره، این است که سؤالات علما از باب، حتى به اعتراف منابع بهائى پرسش هایى ساده و در حد پایین» بوده و حتى «سیر نزولى» داشته است.67

بدین خاطر باب پس از شکست مفتضحانه در بحث با علما، چوبکارى شد و سپس عریضه اى خطاب به ولیعهد نوشت و در آن، ضمن برائت از ادعاى بابیت و دیگر ادعاها، اظهار ندامت، توبه و استغفار کرد.

توبه نامه باب
توبهِ باب از دعاوى خویش، که از مسلّمات تاریخ است و نسخهِ اصلى این توبه نامه به خط وى، هم اینک در کتابخانهِ مجلس شوراى اسلامى موجود است. هر چند به اعتراف فضل اللّه صبحى - منشى و کاتب عباس افندى که بعداً از بهائیت برگشت - «بابیان و بهائیان نمى خواستند» این نوشته «پخش شود تا مردم ندانند که سید باب سخن خود را پس گرفته و از آنچه گفته بازگشت کرده» است.68 و بدین خاطر همواره تلاش نموده اند تا اصل این سند را به روش هاى گوناگون سرقت نموده و محو نمایند.69

متن توبه نامه باب چنین است:
«فداک روحى، الحمد لله کما هو اهله و مستحقّه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافّهِ عباد خود شامل گردانیده، فحمداً ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش، عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم بر اعیان فرموده. اُشهِدُ اللّه و مَن عَبَده70 که این بندهِ ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جلّ ذکره و شیوهِ رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقرّ بر کلّ مانزل من عند اللّه71 است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضاى حق را نخواسته ام و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بوده از قلبم جارى شد غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعایى باشد. استغفر اللّه ربى و اتوب الیه من ان ینسَب الى امر72 و بعضى مناجات و کلمات که از لسان جارى شده دلیل بر هیچ امرى نیست و مدعى نیابت خاصهِ حضرت حجه اللّه (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را محض ادعى [ادعا] مبطل است و این بنده را چنین ادعایى نبوده و نه ادعاى دیگر. مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام».73

و این گونه بود که على محمد شیرازى همانند سایر پیامبران دروغین تنها به سبب یک تنبیه جزئى کلیه ادعاهاى خویش را انکار مى نماید. امرى که به هیچ وجه در سیره پیامبران الهى وجود نداشته است و این خود دلیلى روشن در بطلان ادعاهاى باب و بهائیت در جهت اثبات نبوتى جدید مى باشد.
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت

خاتمیت و جاودانگى اسلام
دین اسلام، دینى جهان شمول، جاودانه و خاتم ادیان و شرایع الهى است. تبیین این موضوع نیازمند مراجعه به آموزه هاى وحیانى و منابع اصلى دین اسلام است که حقانیت آن و صحت نبوت پیامبر گرامى اسلام مورد پذیرش على محمد باب و حسینعلى میرزا (بهاءاللّه) و سایر بهائیان قرار گرفته و بدان اذعان داشته و دارند.

مرورى بر آموزه هاى اسلامى مبین این واقعیت است که «خاتمیت»، یکى از ضروریات، اصول اساسى و مورد اتفاق میان همه مذاهب و فرق اسلامى است؛ بر مبناى این اصل، حضرت محمدبن عبداللّه، پیامبر گرامى اسلام، آخرین پیامبر و فرستاده الهى در روى زمین است؛ یعنى، آخرین فردى است که از سوى خداوند، به عنوان «نبى» و «رسول»، به سوى بشر فرستاده شده و دین و شریعت وى (اسلام) آخرین آئین آسمانى است.

آیات قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم، با تعابیر گوناگون، کراراً به این اصل (خاتمیت پیامبر و دین او) تصریح و تأکید کرده اند، چنانکه خداوند در سوره احزاب مى فرماید: «مَّا کانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکمْ وَلَکن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَکانَ اللَّهُ بِکلِّ شَى ءٍ عَلِیمًا»74؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزى داناست».

واژه «خاتم النبیین» در آیه فوق هرگونه که تلفظ شود،75 به این معناست که حضرت محمد صلى الله علیه و آله آخرین پیامبر الهى بوده و پیامبرى با او ختم شده است. و بر همین اساس، «خاتم الانبیاء» یکى از القاب پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى باشد. این امر علاوه بر کارکرد لفظ خاتم در دیگر آیات قرآن76، حقیقتى است که مفسران مسلمان و همچنین فرهنگ نویسان صاحب نام تاریخ اسلام، نیز بدان تصریح کرده اند. و درک عامه77 مسلمانان نیز در سراسر تاریخ اسلام از واژه «خاتم النبیین»، همان بوده است.

افزون بر آیه فوق خاتمیت و جاودانگى دین اسلام، در آیات و روایات متعدد دیگر تبیین و تأکید شده است.78 از جمله؛

1. خداوند در قرآن کریم صراحتاً پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله را به عنوان رحمه للعالمین معرفى مى نماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»79؛ «و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم». تعبیر به العالمین (جهانیان) - و استثناء در جمله منفى و نکره آمدن رحمت - آنچنان مفهوم وسیعى دارد که همه انسان ها را در تمام اعصار و قرون تا پایان جهان را شامل مى شود.

2. «وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا کافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا»80؛ ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم.» این آیه به صورت شفاف مخاطبان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را نه معاصران یا انسان هاى چند سده بعد بلکه همه مردم توصیف مى کند.

3. همچنین خداوند به پیامبر دستور داده که بگوید: «وَأُوحِی إِلَی هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکم بِهِ وَمَن بَلَغَ»81؛ «این قرآن به من (پیامبر) وحى شده است تا شما و کسانى را که این قرآن به آن ها مى رسد انذار کنم».

«مَن بلغ» مطلق است و شامل تمام کسانى که در طى تاریخ، قرآن و تعالیم نبوى صلى الله علیه و آله به دستشان مى رسد، مى شود.

علامه طباطبایى در ذیل آن مى نویسد: «یدل على عموم رسالته بالقرآن لکل من سمعه منه او سمعه من غیره الى یوم القیامة»82.

4. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در ضمن خطبه اى مى فرماید: «انا خاتم النبیین و المرسلین و الحجة على جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین؛83 من خاتم انبیاء و رسولان و حجت بر همه آفریدگان از اهل آسمان ها و زمین ها هستم».

همچنین در روایات بسیار متعددى، پیامبرگرامى اسلام صلى الله علیه و آله صراحتاً و کراراً مظهر «ختم نبوت»، «ختم رسالت»، «ختم ماسَبَق» و «ختم وحى» اعلام شده است.84

چنانکه در حدیثى مشهور و متواتر پیرامون جاودانگى دین اسلام آمده: «حلال محمد حلال ابدا الى یوم القیامه وحرامه حرام ابدا الى یوم القیامه لایکون غیره ولا یجى ء غیره؛85 حلال محمد صلى الله علیه و آله براى همیشه تا روز قیامت حلال خواهد بود و حرام او هم براى همیشه حرام مى باشد؛ غیر آن نمى باشد و غیر آن هم نمى آید».

همچنین در حدیث متواتر «منزلت» آمده: «یا على انت منّى بمنزله هارون من موسى الا انّه لانبى بعدى86؛ اى على منزلت تونسبت به من همانند منزلت حضرت هارون نسبت به موسى است ولى بعد از من نبى دیگر نخواهد بود.»

5. مولاى متقیان على علیه السلام، در نهج البلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم کراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پایان یافتن وحى به وجود آن حضرت تأکید کرده است. به عنوان نمونه در خطبه 133 مى فرماید: «ارسله على حین فترةٍ من الرّسل... فقفّى به الرسل و ختم به الوحى»؛ «خداوند پیامبر اسلام را زمانى فرستاد که پیامبران نبودند... پس او را در پى پیامبران فرستاد و ارسال وحى را با او پایان داد.» و نیز در خطبه 173 چنین بیان مى دارد: «امین وحیه و خاتم رسله»؛ «پیامبر امانتدار وحى الهى و خاتم رسولان او بود.»

6. از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرموده اند: «لقد ختم اللّه بکتابکم الکتب و ختم بنبیکم الانبیاء؛87 خداوند به وسیله کتاب شما «قرآن»، کتاب هاى آسمانى و به وسیله پیامبرتان محمد صلى الله علیه و آله، سلسله انبیاء را خاتمه داد».

و همچنین امام صادق علیه السلام در حدیثى دیگر مى فرماید: «اللّه عز وجل ختم بنبیکم النبیین فلا نبى بعده أبداً، وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبداً88؛ همانا خداوند به وسیله پیامبر شما سلسله پیامبران را به پایان برد؛ پس هرگز پس از او پیامبرى نخواهد آمد، و به کتاب شما قرآن کتاب هاى آسمانى را پایان بخشید؛ پس هرگز پس از آن کتاب دیگرى نخواهد بود».
 آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت

پی‌نوشت‌ها:  
1. تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابى، تهران: نشر سخن، 1371، ص 51.
2. در بخش مربوط به نقد عقاید بهائیت، به بررسى این ادعاها و مستندات آنها پرداخته شود. به عنوان نمونه على محمد باب در وصیتنامه خود به یحیى صبح ازل چنین مى نویسد (ترجمه): «این نامه اى از طرف خداى مهیمن و قیوم به سوى خداى مهیمن و قیوم است،...» (ر.ک: نقطة الکاف، میرزا جانى کاشانى، ضمیمه کتاب، به همّت ادوارد براون).
3. در بخش مربوط به نقد عقاید بهائیت نمونه اى از این مناظرات ارائه گردیده است.
4. متن توبه نامه باب در بخش مربوط به نقد عقاید بهائیت ارائه گردیده است.
5. نکته اى که خوانندگان گرامى در زمینه عقاید و احکام بهائیت لازم است توجه داشته باشند این است که مقامات بهائى به دلیل وجود مشکلات متعددى که در بسیارى از این آموزه ها وجود داردهمواره اقدام به کتمان، تحریف یا توجیه آن براى پیروان خویش نموده اند. و حال آنکه - همانگونه در ادامه و بخش نقد عقاید بهائیت ملاحظه مى نمائید - کاملاً مستند و غیر قابل انکار مى باشد.
6. تاریخ جامع بهائیت، ص 271 و 298 و 323 و 563. ر.ک: فرق و مذاهب کلامى، على ربانى گلپایگانى، قم: امیر، 1377 شمسى، ص 341؛ شلبى، احمد، مقارنة الادیان الیهودیه، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، سوم، 1973 میلادى، ص 336. لازم به ذکر است «الواح» که در نزد بابیان و بهائیان بسیار «مقدس»! و حکم وحى! را دارد، همان مجموعه «اصول» و «احکام» نوشته شده در دو کتاب مقدس! بهائیان است. کتاب اول «بیان» نام دارد که توسط سیدعلى محمدباب تنظیم شده است، و کتاب دوم را «کتاب اقدس» مى گویند که به وسیله میرزا حسینعلى بهاءاللّه رهبر بهائیت تنظیم و آماده شده است.
7. دلیل آن این است که بهائیان از حقایق اعتقادات خود آگاه نگردندبه همین دلیل بیت العدل مانع چاپ وانشار کتب باب مى گردد.
8. بیان، على محمد باب، واحد اول، باب 15؛ واحد دوم، باب اول؛ واحد سوم، باب 14؛ همچنین ر.ک: شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء، کتاب «الایات البینات»، به کوشش: احمد بهشتى، کانون نشر اندیشه اسلامى، ص 109.
9. کتاب اقدس، میرزا حسینعلى نورى، ص 1؛ مجموعه الواح، میرزا حسینعلى نورى، قاهره: مطبعه سعادت، 1338، ص 36؛ مفتاح باب الابواب، محمدمهدى خان زعیم الدوله تبریزى، ترجمه حسن فرید گلپایگانى، تهران: کتابخانه شمس، 1349.
10. کتاب اقدس، میرزا حسینعلى نورى، ص 77؛ کتاب مبین، میرزا حسینعلى نورى، چاپ 1308 قمرى، ص 286؛ جامعه جعفریه، خندق آبادى، کتابفروشى و چاپخانه پامنار، 1335ه.، ص 28 و 36.
11. بیان فارسى، على محمد باب، ص 163 و باب نوزدهم، واحد 2.
12. بیان، واحد ششم، باب سیزدهم؛ واحد دوم، باب اول، دوم و چهارم و یازدهم، سیزدهم شانزدهم.
13. در صفحات آینده نقد و بررسى اصول اعتقادى و ادعاهاى فرقه بهائیت ارائه مى گردد.
14. این کتاب، متممى نیز دارد که به رسالة سؤال و جواب معروف است.
15. ادعیه محبوب، میرزا حسینعلى نورى، ص 46؛ لازم به ذکر است از نماز دیگرى که 9 رکعت است نیز در منابع بهائیت نام برده مى شود که بنا به اعاى بهائیان، به دلیل اختلافات ناشى از جانشینى بهاء، این نماز نه رکعتى بهائیت به همراه احکام متمم کتاب اقدس تا کنون مفقود مى باشد. عبدالحمید اشراق خاورى، گنجینة حدود و احکام، ص 31.  
16. گنجینه حدود و احکام، گردآورى: عبدالحمید اشراق خاورى، تهران: مؤسسه لجنه ملى نشر آثار، 1327، ص 45 ج 11.
17. همان.
18. ریاض قدیمى، گلزار تعالیم بهائى، به نقل از رساله سؤال و جواب، ص 147.
19. اقدس، میرزا حسینعلى، ص 38.
20. اقدس، میرزا حسینعلى، ص 74؛ لازم به ذکر است در رساله سؤال و جواب، نیز بهاء در پاسخ به سؤالى درباره حرمت ازدواج با اقارب چنین مى گوید: «این امور به امناى بیت العدل راجع است.» حسینعلى نورى، رسالة سؤال و جواب، سؤال 50 و در پیام 15 ژانویه 1981بیت العدل چنین آمده است: «شما راجع به محدودیت هاى حاکم بر ازدواج با اقارب، سواى موردى که ازدواج با زن پدر را ممنوع مى سازد، سؤال کرده اید بیت العدل همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلى!، هنوز موقعیت را براى صدور قوانین تکمیلى راجع به ازدواج با اقارب، مقتضى نمى داند بنابر این در حال حاضر تصمیم گیرى در این مورد بعهده خود نفوس مومنه محول شده». (به نقل از: انوار هدایت، ص487، حکم 1289 در موضوع ازدواج بین فامیلى.) که در حقیقت محول کردن آن به جامعه بهائى خود به منزله تأیید چنین موضوعى است که با اصول انسانى در تعارض است.
21. همان، ص 31.
22. همان، ص 94.
23. همان، ص 5.
24. همان، ص 73.
25. بیان، باب 18؛ مجموعه الواح، 78.
26. گنجینه احکام، حسینعلى میرزا؛ عبدالبهاء، رساله السیاسیه؛ نظر اجمالى در دیانت بهائى، صص50-49؛ جهت آگاهى بیشتر با احکام و عقاید بهائیت ر.ک: فرق و مذاهب کلامى، پیشین، ص 343؛ بهائیت در ایران، پیشین، صص 110 -114.
27. بهائیت، مذهب استعمار ساخته براى مقابله با اسلام -4، روزنامه جمهورى اسلامى 26/11/1382، صفحه عقیدتى.
28. چهل سال تاریخ ایران در دورهِ پادشاهى ناصرالدین شاه الم آثر و الاثار، به کوشش ایرج افشار، 629/2؛ بهائیت در ایران، پیشین، صص 104 -105؛ کتاب بهائیان، پیشین، صص 216-214.
29. میرزا حسینعلى در قصیده «ورقائیه» چنین مى سراید: مکاتیب، ج 2، ص 254
من ذرتى شمس المحیط تکوّرت و عن فطرتى بحر الوجود تسبّحتکلّ الغنامن اهل الورى ظهر عندى کغنة نمل او کرنة نخلةکلّ العقول من جذب سرى تولّهت کلّ النفوس عن فنّ روحى تحیتکلّ الألوه من رشح أمرى تألّهت و کل الربوب عن طفح حکمى تربت
30. میرزا حسینعلى نورى، مجموعه الواح، قاهره: مطبعه سعادت، 1338 ق، صص 400-403.
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت
31. شعار وحدت عالم انسانى در بهائیت برگرفته از آموزه هاى اصیل اسلامى است؛ قرآن مجید میان نژادهاى مختلف انسانى اعم از سیاه وسفید و... تفاوتى قائل نمى شود و تنها معیار برترى را پرهیزکارى و تقواى الهى مى داند: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ»؛ اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (حجرات (49)، آیه 13).
32. میرزا حسینعلى نورى، بدیع، تهران: مطبعه آزادگان، ص 140.
33. خطابات بزرگ، ص 119.
34. بدیع، پیشین، ص 213.
35. موارد متعددى را در کتاب خاطرات خویش بیان مى کند.
36. میرزا حسینعلى نورى، مائده آسمانى، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، جزء یکم، ص 40؛ ر.ک: بهائیت در ایران، پیشین، ص 196.
37. مکاتیب، عبدالبهاء، جلد دوم، ص 182.
38. به عنوان نمونه حسین فلاح یکى از نجات یافته گان از فرقه بهائیت در این زمینه مى گوید: «من با یکى از بهائیان همدان که حدود 70 سال سن داشت بعد از مسلمان شدنم صحبت کردم. گفتم شما تاکنون خودت هم پى برده اى که بهائیت اعتقادى نیست که قبول داشته باشى، بطلان آن را مى دانى پس چگونه تاکنون اقدامى نکرده اى؟ او دستش را روى قرآن گذاشت و گفت من خیلى وقت است که مسلمان شده ام در دل خود مسلمان هستم ولى جرات ابراز آن را ندارم. چون سنى از من گذشته است و مى ترسم در این سن به امر تشکیلات بهائیت زن و بچه ام مرا رها کرده و آواره شوم...به همین خاطر نمى توانم مسلمانى خود را علنا اعلام کنم!» خاطرات حسین فلاح، ویژه نامه ایام 29.
39. الواح وصایا، عباس افندى، مصر، ص 13.
40. همچنین براى آشنائى با سایر مواردى که بزرگان بهائیت براى راحتى خودشان محافظه کارى نموده و تبلیغ را ممنوع مى کردند ر.ک: کتاب بهائیان، سیدمحمد باقر نجفى، قم: مشعر، 1383.
نکته قابل تأمل دیگر اینکه ورود به اسرائیل و حتى زیارت اماکن بهائى از سوى بهائیان، بایستى با اجازه بیت العدل باشد و توقف بیش از 9 روز در ارض اقدس (به اصطلاح بهائیان) بدون اجازه بیت العدل با مجازات طرد روبرو خواهد شد!
41. ر.ک: گنجینه حدود و احکام، عبدالحمید اشراق خاورى، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، صص 171-167.
42. خاطرات صبحى، پیشین.
43. مفاوضات، عباس افندى، لندن: انتشارات بریل، 1908، ص 124.
44. اقدس، میرزا حسینعلى، ص 35.
45. اقتدارات، میرزا حسینعلى، ص237.
46. مکاتیب، ج 2، ص 76.
47. جهت آگاهى کامل از این تناقضات و نقد و بررسى عقاید بهائیت ر.ک: بهائیان، پیشین.
48. همان.
49. آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، پیشین.
50. ر.ک: نقطة الکاف، میرزا جانى کاشانى، ضمیمه کتاب، به همّت ادوارد براون.
51. لوح هیکل الدین، ص 5.
52. کتاب اقدس، ص 77.
53. میرزا حسینعلى نورى، کتاب مبین، چاپ 1308 قمرى، ص 286.
54. خندق آبادى، جامعه جعفریه، کتابفروشى و چاپخانه پامنار، 1335ه.، ص 28.
55. همان، ص 36.
56. انبیاء 21، آیه 29.
57. آل عمران 3، آیه 79.
58. ایشان در صفحه 5 لوح هیکل الدین تصریح مى کند «ان على قبل نبیل ذات اللّه و کینونته».
59. رحیق مختوم، عبدالحمید اشراق خاورى، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، ج 1، ص356.
60. ایشان در لوح سیاح، از میرزا على مراغه اى مى خواهد که بدین ترتیب شهادت دهد: «فاشهد بأنى ظهوراللّه فى جبروت البقاء و بطونه فى غیب العماء... و کل خلقوا بأمرى» گنج شایگان، عبدالحمید اشراق خاورى، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، ص 80.
61. بیان، واحد اول، باب 15؛ واحد دوم، باب اول؛ واحد سوم، باب 14؛ و نیز ر.ک: نصائح الهدى إلى مَنْ کان مسلمِ فصار بابیا، علاّمه شیخ محمّدجواد بلاغى، ص 16. این کتاب، به زبان فارسى، توسط سید على علامه فانى اصفهانى ترجمه شده و با نام: نصیحت به فریب خوردگان باب و بهاء، انتشار یافته است: چاپ اوّل، 1331 ش، اصفهان، و چاپ دوم، 1405 ق، چاپخانه اسلام، قم.
62. جالب است بدانیم حسینعلى میرزا در پاسخ دانشمندان و ادباى عرب، که از عدم رعایت اصول زبان عربى توسط وى، ایرادهاى زیادى گرفته اند، مى گوید: «یا معشر العلماء لا تفرقوا کتاب اللّه بما عندکم من القواعد والعلوم انه لقسطاس الحق بین الخلق قد یوزن ما عند الامم بهذا القسطاس الا عظم و انه بنفسه لوانتم تعلمون» اقدس، ص 28 یعنى اینکه؛ علما نباید نوشته هاى این کتاب را با قاعده هاى صرف و نحو بسنجند؛ بلکه باید قاعده هاى ادب عرب را با این نوشته هاى من بسنجند!!!
63. جالب است بدانیم؛ از دیدگاه بهائیت، «بهاءاللّه یک معجزه است، زیرا بدون اینکه به مدرسه برود! توانسته الواح مقدس فارسى و عربى را املاء نماید.» و خود میرزا حسینعلى نورى نیز تلاش مى نمایند تا خود را «اُمّى» و درس نخوانده معرفى نماید. عباس افندى، مقاله شخصى سیاح، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، 119 بدیع، 117-116.
 این در حالى است که اسناد معتبرى از جنبه هاى مختلف دعوى امى بودن ایشان را تکذیب مى نماید. زیرا میرزا حسنیعلى در سنین کودکى نزد پدر و بستگان و معلمان خصوصى به فرا گرفتن علوم و فنون مقدماتى پرداخته و بدین سبب از رفتن به مدرسه بى نیاز بود. (الکواکب الدریه فى مأثر البهائیه، آیتى معروف به آواره، جلد یک، ص 254.)
و در ایام جوانى چون هیچ اشتغالى نداشت، همه اوقاتش صرف گردش وتفریح یا مطالعه و تقریر و یا حضور در مجالس عارفان و حکیمان و محافل شاعران و ادیبان مى گشت و از این راه معلوماتى پراکنده و فراوان آموخت. هم چنین خواهرش عزیه خانم نیز او را تحصیل کرده و غیر امى مى دانسته است. (تنبیه النائمین، عزیه خانم، تهران: ازلیان، صفحات 4، 34، 44).
جهت آگاهى بیشتر علاقه مندان مى توانند به مستندات کتاب بهائیت در ایران، دکتر سید سعید زاهد زاهدانى، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380، ضمیمه شماره دو، صص 302-298 مراجعه نمایند.
آشنایی با آموزه هاى اعتقادى بهائیت

64. ر.ک: بهائیان، پیشین.  
65. در این باره ر.ک: از منابع بهائى: تلخیص تاریخ، نبیل زرندى، ترجمه: اشراق خاورى، لجنهِ ملى نشر آثار امرى، تهران 1325- 13329، ص103؛ بدیع، ص 138.
66. مجله گوهر، سال 5، ش 7، مهر 1356، ص 501 به بعد، مقاله استاد محیط. درباره مذاکرات باب و علماى اصفهان، و نقد اظهارات منابع بهائى در این زمینه، ر.ک: بهائیان، پیشین، صص 176183؛ گزارش جلوه، از زبان محیط طباطبایى، ویژه نامه ایام.
67. مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهرى باب انجامید چنین است: «نظام العلما:... شما ادعاى خود را در حضور علماى اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالى از غرضم، تصدیق من خالى از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است:
اولاً؛ آیا این کتبى که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کرده اید و یا به شما بسته اند؟
باب: از خدا است.
نظام العلما: من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آرى و الاّ نه.
باب: از من است.
نظام العلما: آیا معنى کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟
باب: روا باشد انا الحق از درختى *** چرا نبود روا از نیکبختى
نظام العلما: این همه آوازها از شه بود؟
باب: رحمت به شما، همین طور است.
نظام العلما: شما را باب مى گویند. چه کسى، کى و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنى باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضى هستید یا نیستید؟
باب: این اسم را خدا به من داده است.
نظام العلما: در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیت المعمور؟
باب: هر کجا باشد اسم خدایى است.
نظام العلما: البته در این صورت راضى هم هستید. معنى باب چیست؟
باب: «انا مدینه العلم و على بابها»؛ من شهر علمم و على در آن است فرموده محمدبن عبداللّه صلى الله علیه و آله.
نظام العلما: شما باب مدینه علم هستید؟
باب: بلى.
نظام العلما: حمد خدا را که من چهل سال است قدم مى زنم که به خدمت یکى از ابواب برسم، مقدور نمى شود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشدارى را به من دهید.
باب: گویا شما حاج ملا محمود باشید؟
نظام العلما: بلى.
باب: شأن شما اجل است. باید منصب بزرگى به شما داد.
نظام العلما: من همین را مى خواهم، مرا کافى است.
ولیعهد: ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مى نماییم.
نظام العلما: به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است: «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان» در علم ابدان عرض مى کنم که در معده چه کیفیتى حاصل مى شود که شخص تخمه مى شود؟ بعضى به معالج رفع مى گردد و برخى منجر به سوء هضم مى شود یا به مراق منتهى مى گردد؟
باب: من علم طب نخوانده ام.
ولیعهد: در صورتى که شما باب علوم هستید مى گویید علم طب نخوانده ام! با دعوى شما منافات دارد.
نظام العلما: عیب ندارد. این علم بى طره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید: علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟
باب: عین ذات هستند.
نظام العلما: پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند؛ مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت. علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس مابه الامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابه الامتیاز و ما به الاشتراک و حال آنکه خدا مرکب نیست.
باب: من حکمت نخوانده ام.
نظام العلما: علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیارى مثل صرف و نحو و معانى و بیان و منطق. شما که بابید «قال» را صرف کنید.
باب: کدام قال؟
نظام العلما: قالَ یقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقاى باب، باقى را شما صرف کنید.
باب: در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده.
نظام العلما: در هو الذى یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟
باب: در نظرم نیست.
نظام العلما: معنى این حدیث را بگویید: لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً.
باب: نمى دانم.
نظام العلما: مأمون خلیفه از حضرت رضا علیه السلام پرسید: «ما الدلیل على خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا»؛ «وجه استدلال امام رضا علیه السلام چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟»
باب (با تحیر): این حدیث است؟
نظام العلما: بلى حدیث است. شأن نزول «اِنّا اَعْطَیناک الْکوثَرَ» معلوم است. حضرت رسول مى گذشت، عاص گفت: این مرد ابتر است، عن قریب مى میرد و اولادى از او نمى ماند. حضرت غمگین شد، از براى تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت.  
حال بگویید این چه تسلیت است؟
باب: واقعاً شأن نزول سوره این است؟
نظام العلما: آقایان این طور نیست؟
حضار (همگى): بلى.
باب: مهلت دهید فکر کنم.
نظام العلما: ما در عهد جوانى به اقتضاى سن شوخى مى کردیم و این عبارت علامه را مى گفتیم: «اذا ادخل الرجل على الخنثى والخنثى على الانثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الانثى».
باب (پس از فکر): این عبارت از علامه است؟
حضار: بلى.
نظام العلما: از علامه نباشد، از من باشد. معنى آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علم اید؟!
باب: چیزى به خاطرم نمى رسد.
نظام العلما: یکى از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقى دارد و نسبت بین آنها چیست؟
باب: در نظرم نیست.
نظام العلما: اگر در نماز کسى شک کند بین دو و سه، چه کند؟
باب: بنا را بر دو بگذارد.
ملا محمد مامقانى:اى بى دین، تو شکیات نماز را نمى دانى، ادعاى بابیت مى کنى؟
باب: بنا را بر سه بگذارد.
ملا محمد مامقانى: پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشته اى که اول کسى که به من ایمان آورد نور محمد و على است؟
باب: بلى.
ملا محمد مامقانى: پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلى؟
علم الهدى: خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفته اى یک سوم مال را بدهید! چرا؟
باب: ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار)
نظام العلما: چند از این الفاظ و اخبار و مجاز *** سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
من در بند لفظ نیستم. کرامتى مطابق ادعاى خود بر من بنما تا مرید شوم.
باب: چه کرامت مى خواهى؟
نظام العلما: اعلى حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتى ده.
ولیعهد: دور رفتى! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار مى کنیم.
باب: در قوه ندارم.  
نظام العلما: عزت بى جهت نمى شود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنى لنگ. چه هنرى دارى؟
باب: آیات فصیحه مى خوانم: «الحمدُ للَّهِ الّذى خلقَ السّمواتِ والارضَ» و تاء سماوات را با «زبر» خواند.
ولیعهد (با تبسم): و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعا *** یکسر فى الجرّ و فى النّصب معاً
باب: اسم من على محمد است. با رب موافق است.
نظام العلما: هر على محمد و محمد على چنین است. گذشته از این، باید شما دعوى ربوبیت کنید نه بابیت.
باب: من آن کسم که هزار سال است انتظار او را مى کشید.
نظام العلما: یعنى شما مهدى صاحب الامرید؟
باب: بلى.
نظام العلما: شخصى یا نوعى؟
باب: شخصى.
نظام العلما: نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو على محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهى من شما را نفرستاده ام.
باب: دعوى خدایى مى کنید؟
نظام العلما: مثل تو امامى مانند من خدایى مى خواهد.
باب: من به یک روز دو هزار بیت مى نویسم! کسى مى تواند چنین کند؟
نظام العلما: من در دوران توقف در عتبات، آدمى داشتم که هر روزى دو هزار بیت مى نوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کور خواهید شد.
مهدى پور، شبهات مهدوى دوران ما (نقدى بر بهائیت، صص 32-41).
68. اسناد و مدارک درباره بهائى گرى، جلد دوم خاطرات صبحى، چاپ سید هادى خسروشاهى، ص97.
69. ر.ک: کتاب بهائیان، پیشین، ص 224.
70. یعنى: شاهد مى گیرم خداوند و پرستندگان او را.
71. یعنى: تمامى آنچه که از سوى خداوند [بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله] نازل شده.
72. یعنى: از خداوند طلب آمرزش، و به درگاه او توبه مى کنم از اینکه امرى به من نسبت داده شود.
73. علاوه بر نسخه اصلى توبه نامه باب، متن توبه نامه باب را حتى ابوالفضل گلپایگانى مبلغ برجستهِ بهائى در کتاب «کشف الغطاء» چاپ تاشکند آورده است؛ ادوارد براون نیز عکسى از توبه نامه على محمد شیرازى برداشته و کلیشه آن را در کتاب «.Cambridge 1918 ,by E.G.Brown , Materials for the study of the babi religion» به چاپ رسانیده است و به علاوه این توبه نامه مورد تصویب عباس افندى و بهائیان است.
همچنین ر.ک: خشت اول: بازشناسى و بازخوانى اسناد و نسخه هاى توبه نامه سید على محمد باب، احسان اللّه شکراللهى طالقانى، فصلنامه مطالعات تاریخى، شماره 17 ویژه بهائیت، ص 155؛ کشف نسخه هاى جدیدى از توبه نامه باب، خبرگزارى مهر، 31 اردیبهشت 1386.
74. احزاب 33، آیه 40.
75. لازم به ذکر است لفظ خاتم در آیه فوق به چند صورت قابل تلفظ است، هرچنداختلاف در تلفظ آن، کوچک ترین اثرى در مفاد و معناى آن پدید نمى آورد:
الف) خاتِمْ بر وزن حافظ که به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختم کننده است.
ب) خاتَمْ به فتح تا، بر وزن عالَم و معناى آن آخر و آخرین است.
ج) خاتَم بر وزن عالَم است، ولى به معناى چیزى که با آن پایان اسناد و نامه ها را مهر میکردند، است.
د) خاتَمَ به فتح تاء و میم بر وزن ضَارَبَ فعل ماضى از باب مضاربه است و به معناى کسى است که پیامبران الهى را ختم کرد.
76. ر.ک: سوره مطففین، آیات 25 و 26؛ سوره یس، آیه 65؛ سوره جاثیه، آیه 23؛ سوره بقره، آیه 7.
77. ر.ک: خاتمیت؛ نفى مسلک باب و بهاء، عزالدین رضانژاد، ماهنامه زمانه، ش 61؛ ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 2، ص 245؛ فیروزآبادى، قاموس اللغة، 4، ص 102؛ جوهرى، مختارالصحاح، ص130؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 25؛ و... .
78. جهت آشنائى با نصوص دیگر قرآنى مربوط به اصل خاتمیت ر.ک: مفاهیم القرآن، ج3، صص 139-130.
79. انبیاء 21، آیه 107.
80. سبأ 34، آیه 28.
81. انعام 6، آیه 19.
82. المیزان فى تفسیر القرآن، سید محمدحسین طباطبایى، بیروت: الأعلمى، بى تا، ج7، 39.
83. مستدرک الوسائل، محدث نورى، ج 3، 247.
84. جهت آگاهى بیشتر در این ر.ک: خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، آیه اللّه جعفر سبحانى، نشر مؤسسه سیدالشهداء، 1369. و «ختم نبوت» نوشته استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، تهران: صدرا، 1372، ج 3.
85. الاصول من الکافى، محمدبن یعقوب کلینى، تهران: چاپ آخوندى، 2/717،

86. به صورت مکرر در کتب معتبر شیعه و سنى آمده است. ر.ک: صحیح بخارى، ابو عبداللّه محمدبن اسماعیل البخارى، بیروت دارالمعرفه، 3/58؛ صحیح مسلم، القشیرى نیشابورى، مسلم بن حجاج، بیروت: دارالکتب العربى، 2/323؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، دارالاحیاء التراث العربى، 1403ق، 37/254-289.
87. الاصول من الکافى، تهران: چاپ آخوندى، ج 1، ص 177.
88. اصول کافى، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1388ه، ج 2، ص 10؛ و ج 1، ص 69.
 
منبع: جریان شناسى بهائیت، علیرضا محمدى، ناشر: قم، دفتر نشر معارف، چاپ دوم، تابستان  1389 ش.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما