
مقدمه
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نه تنها به عنوان یک رهبر دینی و معنوی شناخته میشود، بلکه به عنوان یکی از بزرگترین معلمان تاریخ اسلام نیز نقش بسزایی را ایفا کرده است. در دوران حیات پربار ایشان، نهضت علمی و فرهنگی گستردهای شکل گرفت که تأثیر عمیقی بر تکوین تشیع و گسترش معارف اسلامی داشت.این امام همام با تربیت شاگردان برجسته و تحصیلکردهای که هر یک در عرصههای مختلف علمی، فقهی، و سیاسی تأثیرگذار بودند، نه تنها توانست پایهگذار مکتبهای علمی شود، بلکه گنجینهای از دانش و معرفت را به نسلهای آینده منتقل نماید.
بر اساس گزارشهای تاریخی، مجموعاً 272 تا 319 شاگرد ویژه در حوزه علمی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) تربیت یافتهاند که هر یک در ابعاد مختلف علم و دیانت به گسترش آموزههای اهل بیت (علیهم السلام) پرداختهاند. از این رو، شناخت شخصیتهای علمی و دستاوردهای شاگردان امام موسی کاظم (علیه السلام) میتواند به ما در درک عمیقتری از سیره و روشهای تربیتی ایشان کمک کند.
در این مقاله، به بررسی جایگاه والای علمی و مقام شاگردان حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) پرداخته خواهد شد و تأثیرات آنان در تاریخ اسلام مورد بررسی قرار میگیرد. معرفی تعدادی از برجستهترین شاگردان این امام همام، مانند ابراهیم بن ابیمحمود، بشر حافی و محمد بن خالد برقی و تحلیل نقش آنان در ترویج معارف دینی و فقهی از جمله مباحث اصلی این تحقیق است.
شاگردان دانشمند امام کاظم علیه السلام
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) افزون بر این که با اقشار گوناگون جامعه، راویان حدیث و جویندگان دانش اهل بیت (علیهم السلام) ارتباط سودمندی برقرار کرده بود، شاگردان ویژهای را پرورش داد که هر کدام از معرفت و حکمت بهرهمند بودند.شیخ طوسی (رحمه الله) شاگردان مکتب حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) را 272 نفر و نویسنده کتاب حیات الامام موسی بن جعفر (علیه السلام) تعداد آنان را 319 نفر معرفی کرده و به تفصیل، نام برده است.
در میان شاگردان امام کاظم (علیه السلام)، چهرههای درخشان و شخصیتهای بزرگ علمی مانند هشام بن حکم، هشام بن سالم، علی بن یقطین، ابن عمیر و یونس بن عبدالرحمن به چشم میخورند.1
حوزه تدریس امام کاظم علیه السلام
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، همچون پدر بزرگوار خود به تربیت شاگردان بزرگ و آموزش علوم دینی، همت گماشت. گستره حوزه تدریس و پهنه تلاشهای علمی امام جعفر صادق (علیه السلام)، بسیار وسیع و پربار بود و چراغ این حوزه پربار علمی با شهادت آن امام به خاموشی نگرایید؛ زیرا ستاره پرنوری چون فرزند گرامی ایشان در آن درخشید و سبب شد با رهبری ایشان، این حوزه شکوهمند و پربار به تلاشهای علمی و گسترش علوم اسلامی ادامه دهد.مقام والای شاگردان امام کاظم (علیه السلام)
در مورد بزرگی و مقام والای شاگردان حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، سخنان بسیاری نقل شده است؛ از جمله امام رضا (علیه السلام) در شأن یونس بن عبدالرحمان فرمود:«یونس در زمان خود، مانند سلمان فارسی است در زمان پیامبر».2
همچنین روزی علی بن یقطین از دور میآمد تا به خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) برسد. امام با دیدن او رو به یارانش کرد و فرمود:
«هر کس خوشحال میشود مردی از اصحاب رسول خدا را ببیند، به علی بن یقطین نظر کند؛ زیرا من شهادت میدهم او از اهل بهشت است.»3
در ادامه این نوشتار به معرفی تعدادی از شاگردان خاص حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) میپردازیم.
الف) ابراهیم بن ابی محمود خراسانی
وی از اهل خراسان و از یاران حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) نیز شمرده میشود.4او بعد از امام رضا (علیه السلام) زنده بود و به حضور حضرت جوادالائمه (علیه السلام) نیز مشرّف شد و نوشتههایی که از امام رضا (علیه السلام) به حضرت جواد (علیه السلام) داشت، تقدیم کرد.5
مقام و منزلت ابراهیم بن ابی محمود خراسانی نزد ائمه (علیهم السلام)
وی نزد پیشوایان معصوم (علیهم السلام) جایگاه ویژهای داشت و به حضور سه امام بزرگوار، مشرّف و از محضر پرفیضشان بهرهمند شد. وی روایتهایی از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نقل کرده که بیش از 32 نمونه است.6
بلندمرتبگی وی در روایتی از کشّی آشکار است:
ابراهیم بن ابی محمود گوید: به حضور امام جواد (علیه السلام) وارد شدم در حالی که همراه من کتابهایی از امام رضا (علیه السلام) بود. آن کتابها را بر حضرت جواد (علیه السلام) عرضه کردم.
امام آن کتابها را میخواند و روی دیدگان مبارکش مینهاد و میفرمود: آری به خدا سوگند، نوشتههای پدرم است. پس آن قدر گریست که اشک چشمانش بر گونههای مبارکش جاری شد.
پس گفتم: فدایت شوم، همانا پدر بزرگوارتان گاه در یک مجلس چندین مرتبه به من میگفت: خداوند، تو را در بهشت جای دهد.
پس حضرت جواد (علیه السلام) فرمود: من نیز از خدا میخواهم تو را به بهشت داخل کند.
پس گفتم: سرورم، قربانت شوم، آیا نزد خدا تضمین میکنی که مرا وارد بهشت کند؟
حضرت فرمود: آری، پس پای مبارکش را بوسیدم.7
این نوشتهها را حضرت رضا (علیه السلام) برای فرزندش امام جواد (علیه السلام) نوشته بود و ابراهیم مأمور بود آنها را به آن حضرت برساند.
این روایت به تنهایی از مقام بلند ابراهیم بن ابی محمود خبر میدهد. دانشمندان شیعه نیز موثّقبودن او را تأیید و از وی تجلیل کردهاند. بزرگواری وی تا اندازهای است که افرادی چون عبدالعظیم حسنی نیز از وی روایت میکنند.8
محیالدین ممقانی، در حاشیه تنقیح المقال مینویسد:
ایشان از نادر افرادی است که به شرف دعای امام نائل شدند. او از اجلای ثقات شمرده شده و توثیق وی بهطور متواتر از علمای رجال رسیده است. پس او ثقه و جلیلالقدر است و روایاتش از ناحیه وی، همه از صحاح میباشند.9
خدمات علمی و فرهنگی ابراهیم بن ابی محمود خراسانی
وی از افرادی است که در حفظ و ترویج آموزههای پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نقش بسزایی ایفا کرده و پیوسته در نشر آیین اهل بیت (علیهم السلام) کوشیده است. افرادی چون احمد بن محمد بن عیسی که «شیخ القمیین» بود، از محضرش علم آموخته و مسائلی از امام موسی کاظم (علیه السلام) را به واسطه ابراهیم بن ابیمحمود روایت کرده است.10
با توجه به جوّ خفقان عهد امام موسی کاظم (علیه السلام)، دیدار با آن امام میتوانست تهدیدهای بسیار شدیدی را در پی داشته باشد. در آن دوران، از نظر حکومت بنیعباس و مزدوران آن، ارتباطداشتن با آن حضرت، سنگینترین جرم بهشمار میرفت. حاکمان عباسی همه کارهای امام را در نظر داشتند تا جایی که مدتی ایشان در زندان تحت مراقبت شدید بود و دنبال بهانهای برای شهادت آن حضرت بودند.
ابوالفرج اصفهانی مینویسد: عیسی بن جعفر (که یک سال حضرت را نزد خود زندانی کرد) به هارون نوشت: در این مدت هرچه خواستم بهانهای برای زندانیکردن و نگاهداشتن ایشان بهدست بیاورم، نتوانستم. حتی گوش دادم تا ببینم، آیا در دعای خود به من یا به تو نفرین میکند، چیزی نشنیدم، جز آنکه برای خود دعا میکند و از خدا رحمت و آمرزش میخواهد.11
بدیهی است شدت فشار عباسیان بر امام و یارانش به اندازهای بود که حتی امام در مناجات با خدای خویش نیز زیرنظر بود. بدین ترتیب، اهمیت و تأثیر کار یاران امام کاظم (علیه السلام) آشکار میشود؛ اینکه آنان چگونه با خلوص نیت همه تهدیدها و سختیها را تحمل میکردند و در محضر امام کاظم (علیه السلام) گرد میآمدند و درباره مسائلی که شیعیان در آن زمان و آینده به آن نیازمند میشدند، از حضرت میپرسیدند و به دیگران انتقال میدادند.
پس از این راه، پایههای عقیدتی شیعیان را استوار و آیینهای راستین اسلام را تا روی کار آمدن دولت حق، از چپاول غارتگران حفظ میکردند.
مبارزه ابراهیم بن ابی محمود خراسانی با انحرافهای عقیدتی و فرقهای
در زمان حضرت امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) اختلافهای فرقهای به اوج خود رسید و مکتبهای عقیدتی و فقهی گوناگونی پدید آمده بود و شیطانهای زمان، مردم عوام را بهسوی انحرافهای عقیدتی میکشاندند.
در این میان ابراهیم بن ابی محمود، با بیان روایتهای گهربار معصومان (علیهم السلام) و تبیین جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)، مردم را به مسیر اهل بیت (علیهم السلام) رهنمون میساخت و از گرایش به باورهای خرافی و فاسد بازمیداشت و این گونه، جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) را تبیین میکرد.
عدهای برای منحرف کردن مردم از راه اهل بیت (علیهم السلام) برخی روایتها را به نام اهل بیت (علیهم السلام) جعل و میان مردم پخش میکردند که گاه این سخنان در فضیلت اهل بیت نیز بود؛ ولی این سخنان را اهل بیت (علیهم السلام) نگفته بودند و مطالب انحرافی نیز در ضمن آن بیان میشد، از این رو میتوانست در گمراه ساختن شیعیان و بدبینکردن دشمنان به اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیان نقش بسزایی ایفا کند.
ابراهیم میگوید: به حضور حضرت امام رضا (علیه السلام) مشرّف شدم و عرض کردم: ای فرزند پیامبر! اخباری به ما درباره فضیلت امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) و شما اهل بیت (علیهم السلام) از راه مخالفان دین اسلام رسیده است که ما مشابه آنها را در کلمات شما نمییابیم. آیا میتوانیم به آنها معتقد باشیم یا خیر؟
حضرت فرمود: «پدرم از اجداد پاکش و آنها از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) روایت کردهاند که فرمود: هرکس به سخن گویندهای گوش فرا دهد، همانا او را ستوده است. پس اگر گوینده، نمایندهای از سوی خدا باشد، خدا را و اگر از سوی شیطان باشد، شیطان را ستایش کرده است.
ای پسر ابی محمود! همانا مخالفان ما در فضیلتهای ما اخباری ساختهاند که آنها را سه گونه دستهبندی کردهاند:
1. در غلو ما؛ 2. در کاستن مقام و فضیلت ما؛ 3. اشاره به عیبهای دشمنان ما با آشکار کردن اسم آنها (که مخالف تقیه است).
پس وقتی مردم روایتهای غلوآمیز را میشنوند، شیعیان ما را تکفیر میکنند و آنها را کافر میدانند و آنان را قائل به الوهیت ما میشمارند. چون اخباری را که در کاستن مقام ما جعل شده، میشنوند، اعتقادشان درباره ما ضعیف میشود و چون اخباری را که در آن، عیبهای دشمنان ما تصریح شده میشنوند، آنان نیز به ما بدگویی و اهانت میکنند.12
.jpg)
ب) بیبی شطیطه
وی اهل نیشابور و از بانوان دیندار آن سرزمین بود. بانویی بزرگوار که پیش از وفاتش، حضرت امام کاظم (علیه السلام) کفن وی را تدارک دید و در تشییع او، از مدینه به نیشابور آمد.ابن شهرآشوب آورده است که شیعیان نیشابور جمع شدند و محمد بن علی نیشابوری را برگزیدند که وجوه شرعی آنان را به امام برساند. پس سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار پارچه با او بهسوی حضرت فرستادند.
در این میان، بانویی به نام شطیطه که زنی مومن بود، یک درهم پول و پارچهای که با دست خود آن را بافته بود و چهار درهم ارزش داشت، به محمد بن علی نیشابوری داد تا برای امام ببرد و گفت: کم است، ولی در فرستادن حق امام و ادای حق، در کم بودن وجه، حیا راه ندارد. محمد میگوید: آن پول را تا کردم و در میان پولها انداختم.
پس آن جماعت پرسشهایی در هفتاد ورق آوردند که در هر برگ پرسشی نوشته شده بود و باقی ورق سفید بود تا حضرت، پاسخش را در آنجا مرقوم فرماید و هر دو ورق را روی هم گذاشته و به هم چسبانده و مهر زد تا کسی آن را باز نکند. آنها گفتند: این پرسشها را شب به امام بده و فردای آن شب بگیر! پس اگر دیدی مهرها صحیح است و نامه باز نشده و پاسخ مسائل نوشته شده است، بدان که او امام بهحق است و وجوه را به ایشان تحویل بده وگرنه اموال را به ما برگردان... .
محمد گوید: به مدینه مشرّف شدم. نزد عبداللّه افطح (که آن زمان ادعای امامت داشت) رفتم و او را امتحان کردم و پی بردم که امام نیست. بیرون آمدم و دست به درگاه خدا برداشتم و از او خواستم به حق رهنمونم سازد.
در این هنگام، ناگاه پسری را دیدم که میگوید: اجابت کن آن کسی را که میخواهی. پس مرا به خانه امام کاظم (علیه السلام) راهنمایی کرد... امام فرمود: پاسخ مسائلی را که در جزوه توست، دادم. پس بیاور درهم شطیطه را که وزنش یک درهم و دو دانق است و در کیسهای هست که چهارصد درهم در آن است و بیاور آن پارچه خام او را که میان جامه دو برادری است که اهل بلخ هستند. محمد گوید: از فرمایش آن حضرت شگفتزده شدم. پس درهم و پارچه شطیطه را به حضرت تقدیم کردم.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) فرمود: ای ابوجعفر! سلام مرا به شطیطه برسان و این همیان پول را که چهل درهم در آن است، به او بده و بگو: برای تو شقهای از کفنهای خودم را که پنبهاش از قریه صیدا ـ قریه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ـ و خواهرم حلیمه، آن را بافته است، هدیه فرستادم.
بگو: ای شطیطه! تو تا نوزده روز بعد از رسیدن ابوجعفر و تحویلگرفتن پارچه و چهل درهم که من فرستادم، زنده میمانی. پس شانزده درهم از آن را خرج خود کن و 24 درهم آن را برای مخارج بعد از مردن و صدقه قرار ده. من بر تو نماز خواهم خواند و بر تشییع تو حاضر خواهم شد.
سپس حضرت به من فرمود: بقیه اموال را به صاحبانش برگردان.13 وقتی بیرون آمدم، دیدم بدون اینکه مهر کاغذها کنده شود، پاسخ آن مسائل داده شده است.
به خراسان برگشتم و سفارشهای حضرت را بهجا آوردم. نوزده روز بعد، شطیطه وفات کرد و حضرت در حالی که سوار بر شتری بود، در تشییعش حاضر شد و چون خواست برود، فرمود: سلام مرا به یاران خود برسان و به آنها بگو که من و امامان دیگر (بعد از من) ناچار هستیم از این که در تشییع جنازه شما در هر شهری که باشید حاضر شویم. پس، از خدا بترسید.14
در ماجرای این بانو، درسهای بزرگی است که عملکردن به آنها میتواند انسان را به مقام بلند و ارجمندی چون مقام او برساند. انسان باید در انجام دادن حق، از هیچ کس واهمه نداشته باشد و در همه حال، به وظیفه خود عمل کند که آنچه نزد خدا و معصومان (علیهم السلام)، ارزش دارد، اخلاص در عمل است، نه کمیت آن.
بر این اساس، حضرت نیز همه آن اموال را برمیگرداند، ولی مال اندک این بانو را میپذیرد و دهها برابرش را به خودش میدهد. سیره عملی این بانو در آن شهر میتوانست زمینهساز تربیت انسانهای وارستهای باشد.
این بانو، کسی بود که با سیرهاش مردم را به حق و راه اهل بیت (علیهم السلام) فرامیخواند که خود، خدمت بزرگی به اهل بیت (علیهم السلام) است. بدین ترتیب، با اینکه از راه این بانو، حدیثی از اهل بیت (علیهم السلام) به ما نرسیده و در زمان حیاتش به حضور امام مشرّف نشده بود، امام از وی خشنود بود.
ج) بشر حافی
بشر بن حارث معروف به بشر حافی، در زمان امام موسی کاظم (علیه السلام) زندگی میکرد. ساکن بغداد و اصلش از مرو بود و در سال 227ق وفات کرد.15 علامه حلی در منهاج الکرامه مینویسد:ایشان به دست حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) توبه کرد؛ زیرا روزی که آن حضرت از در خانه او در بغداد گذشت، شنید که صدای ساز و آواز، غناها و نی و رقص از خانه بیرون میآید. در این هنگام، از آن خانه کنیزکی که در دستش خاکروبه بود، بیرون آمد و خاکروبهها را بیرونِ در ریخت. حضرت به او فرمود: ای کنیزک! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ گفت: آزاد است.
فرمود: راست گفتی، اگر بنده بود، از مولای خود میترسید. کنیزک چون برگشت، بشر بر سفره شراب بود، پرسید: چه چیز سبب شد که دیر آمدی؟ کنیزک حکایت را برای بشر نقل کرد. بشر با پای برهنه خدمت آن حضرت رسید و در حالی که عذرخواهی و گریه میکرد و از کار خود شرمنده بود به دست آن حضرت توبه کرد.16
محدث قمی (رحمه الله) میگوید: او را حافی (پابرهنه) میگفتند، برای آن که همیشه پای برهنه بود؛ پابرهنه خدمت امام کاظم (علیه السلام) دوید و به سعادت بزرگی رسید.
بعضی نقل کردهاند که سرّ پابرهنگی او را از خودش پرسیدند؛ وی در پاسخ گفت: «جَعَلَ لَکمُ اْلأَرْضَ بِساطًا؛ خداوند زمین را بر شما فرش گسترده قرار داد». (نوح: 19) پس از ادب به دور است که نزد شاهان با کفش روند.17
سخنانی از بشر حافی
* گفت: اگر در قناعت، هیچ سودی جز به عزت زندگانی کردن نباشد، کفایت است.
* هرگز حلاوت عبادت نیابی، تا نگردانی میان خود و میان شهوتها دیوار آهنین.
* سختترین کارها سه تا است: به وقت دستتنگی، سخاوت؛ ورع در خلوت و سخنگفتن پیش کسی که از او بترسی.

د) محمد بن خالد برقی
محمد بن خالدبن عبدالرحمان بن محمد بن علی برقی قمی، اصلش کوفی است، ولی در برقه قم ساکن بود. برقود (برقرود)، روستایی در اطراف قم است و ایشان منسوب به آنجا بود.18 وی از دانشمندان بزرگ امامی بهشمار میرود.محمد بن علی، جدّ محمد، پس از قیام زید (علیه السلام)، به دست یوسف بن عمر19 زندانی شد و سرانجام، یوسف بن عمر او را کشت. در پی این جریان، خالد که آن زمان خردسال بود، همراه پدرش عبدالرحمان به برقرود مهاجرت کردند.20
محمد بن خالد، از یاران امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم السلام): بود و از امام جواد (علیه السلام) حدیث شنیده و نقل حدیث کرده است.21
مقام علمی محمد بن خالد برقی
وی از دانشمندان حدیث و راویان اخبار بود. افزون بر آن، ادیب چیرهدستی به شمار میآمد و بر فنّ ادبیات، دانش و آگاهی بسیار داشت. مفسری زبردست، عالم به تاریخ و سرگذشت عرب و از فقیهان شیعه بود و تألیفاتی نیز داشت.22
برخی از نوشتههای او عبارتاند از: کتاب التنزیل و التعبیر، یوم و لیله، حروب الاوس و الخزرج، العلل، الخطب، التفسیر، کتاب فی علم الباری، کتاب مکة و المدینه.23
روایتهای رسیده از محمد بن خالد برقی
روایتهای بر جای مانده از محمد خالد بن برقی، شاهدی است بر تلاش و اهتمام وی در نشر معارف و سخنان اهل بیت (علیهم السلام) و ترویج فقه جعفری.
بزرگانی از راویان حدیث در محضر او شاگردی و نزد وی دانش و حدیث کسب کردهاند و محمد با تلاشهای پیگیر توانست شاگردانی تربیت کند که پس از خود، پاسداران حریم ولایت باشند. یکی از آنان، فرزندش احمد است. روایتهای بسیاری از او رسیده که تعدادشان فقط در کتب اربعه، حدود 960 روایت است.24 از وفات وی تاریخ دقیقی در دست نیست، ولی تا قبل از سال 220ق زنده بوده است.25
نتیجهگیری:
در نتیجه، نمیتوان اهمیت کارهای علمی و تأثیر شاگردان حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) را نادیده گرفت. این بزرگان با درک عمیق از آموزههای دینی و شرایط اجتماعی زمان خود، مفاهیم و اعتقادات اهل بیت (علیهم السلام) را به شیوهای کارآمد گسترش دادند و توانستند در برابر چالشهای فکری و اعتقادی ایستادگی کنند.از یونس بن عبدالرحمن که چون سلمان فارسی در زمان پیامبر عظیمالشأن، شأن و منزلت بالایی داشت، تا بشر حافی که به توبه و بازگشت به دامن حق نائل آمد، همه و همه به عنوان نمونههای بارز از تأثیرات الهامبخش امام موسی کاظم (علیه السلام) به شمار میروند.
وظیفه ما به عنوان جویندگان علم و حقیقت این است که از سیره علمی این امام همام و دستاوردهای شاگردان ایشان بهره بریم و در زندگی روزمره خود آنها را تحقق بخشیم.
آشنایی با این شخصیتها و مراثی آنها نه تنها به ما کمک میکند تا ایمان و دینمداری خود را تقویت کنیم، بلکه میتواند در ایجاد تحول و دگرگونی مثبت در جامعه نیز مؤثر باشد. بدین ترتیب، میتوان گفت که مکتب حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) و شاگردانش، همچنان نوری تابناک برای جویندگان راه حق و حقیقت خواهد بود.
پینوشتها:
1. پیشوای آزاده، ص 147.
2. اختیار معرفه الرجال، ج ۲، ص ۷۸۱.
3. رجال کشی، ص ۴۳1.
4. همان، ص 352.
5. رجال کشی، ص 567.
6. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 33؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، رقم 90.
7. رجال کشی، ص 567، تنقیح المقال، ج 3، ص 250.
8. تنقیح المقال، ج 3، ص 252؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 34.
9. تنقیح المقال، ج 3، ص 252.
10. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 34؛ احسن التراجم، ص 38؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 147.
11. مقاتل الطالبیین، ص 485.
12. بحارالانوار، ج 26، ص 239.
13. شاید دلیل برگرداندن آن اموال، این بود که از پول حلال نبودند.
14. مناقب آل ابیطالب، ج 4، صص 317ـ315؛ بحارالانوار، ج 48، ص 73.
15. تاریخ طبری، ج 9، ص 118، حوادث سال 227 هجری.
16. قاموس الرجال، ج 2، ص 326.
17. منتهی الامال، ج 3، ص 1480.
18. رجال نجاشی، ج 2، ص 221؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 250.
19. یوسف بن عمر ثقفی، در گذشته به سال 127ق، یکی از والیان بنی امیه و از نزدیکان حجاج بن یوسف بود که هشام بن عبدالملک، ولایت عراق، خراسان و یمن را به او داد. بعدها یزید بن ولید، وی را از استانداری عزل و در دمشق حبس کرد و در زندان مرد.
20. رجال نجاشی، ج 1، ص 204؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 250.
21. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 496؛ رجال برقی، اصحاب امام کاظم (علیه السلام)، رقم 5 و اصحاب امام رضا (علیه السلام)، رقم 54 و از اصحاب امام جواد (علیه السلام)، رقم 55؛ رجال شیخ طوسی، ص 343، اصحاب امام کاظم (علیه السلام)، ص 363 اصحاب امام رضا (علیه السلام) و بعد از آن مینویسد: ایشان ثقه هستند و ص377، اصحاب امام جواد (علیه السلام)؛ معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 71 و 72؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 249.
22. نک: طبقات فقهاء شیعه، ج 3، ص 497.
23. رجال نجاشی، ج 2، ص 221؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 113.
24. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 3، ص 497.
25. همان، ص 496.
منبع: دریای حلم (رهیافتی بر شخصیتشناسی، سیرهشناسی و اندیشهشناسی امام موسی کاظم علیه السلام)، تهیهکننده و ناشر: اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.
تهیه و تنظیم: تحریریه راسخون