
مقدمه
دوران پیشوایی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) همزمان با تحولات عظیم فکری و علمی در تاریخ اسلام بود که بذرهای دانش و معرفت به سرعت در حال رویش و گسترش بودند.در این دوران، نه تنها کتابهای فلسفی و علمی از ملل مختلف به زبان عربی ترجمه میشدند، بلکه تضادها و چالشهای فکری جدیدی نیز پدیدار گردید که ضرورت وجود رهبری فکری و معنوی را به شدت نمایان میساخت. در این راستا، شخصیت علمی امام موسی کاظم (علیه السلام) در روشنگری و هدایت جامعه به روشهای مؤثر و متقن بسی پراهمیت و حساس بود.
این امام همام، در نوجوانی و حتی پیش از نشستن بر منصب امامت، تواناییهای علمی خود را در مناظرات و مباحثات نشان داده بود. با وجود اینکه بسیاری از مخالفانش، سعی در زیر سوال بردن وجهه علمی ایشان داشتند، امام کاظم (علیه السلام) با قدرت استدلال و دانش عمیق خود، در هر میدان علمی پیروز برمیخاست. رهبری ایشان علاوه بر مدیریت علمی، بر مبنای ترویج حقیقت و صداقت استوار بود.
بهواقع، حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نه تنها بر دانشهای دینی بلکه بر مجموع علوم آن دوران اشراف کامل داشت و این دانش را در خدمت به تبیین حقایق دین اسلام و همچنین پاسخ به شبهات و چالشهای فکری دیگر مذاهب به کار میبرد.
شخصیت علمی آن حضرت و مناظرات وی با علمای دیگر مذاهب و همچنین پاسخهای قاطع و مستدل ایشان به شبهات دینی، نشاندهنده بلندی مقام علمی این امام همام و کارکردهای ایشان در تبیین حقایق دین است.
در ادامه، به بررسی چگونگی رهبری فکری و علمی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) و چالشهای وی در عصر خود پرداخته خواهد شد و نیز به واقعههای مهمی چون مناظرات و پاسخگوییهای علمی ایشان اشاره مینماییم.
امام کاظم علیه السلام بر بلندای دانش
یکی از محورهای اساسی و محکمترین پشتوانههای امامت، دانش امام است که بر اساس آن، بشریت از کورهراههای نابودی رهایی مییابد. شخصیت علمی امام موسی کاظم (علیه السلام) از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود.مناظرههای علمی، پاسخگویی به شبهههای اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته، نمونههای برجستهای از جایگاه والای علمی امام موسی کاظم (علیه السلام) است.
این امام همام، در همان کودکی، مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو میماندند، پاسخ میداد. گنجینهای پایانناپذیر از دانش و چکادنشینی در بلندای بینش بود.
بسیاری از سادهاندیشان بهخیال درهم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظرههای علمی تشکیل میدادند، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمرهای نمیدیدند. از این رو، به بلندی مقام او اعتراف میکردند و سر تسلیم فرود میآوردند.
رهبری فکری و معنوی جامعه توسط امام کاظم علیه السلام
امام موسی بن جعفر (علیه السلام) پس از شهادت پدر عالیقدرشان، ادارهکننده فکری و علمی دانشگاه بزرگی بود که از او، میراث باقی مانده بود. اینک گروههای بیشماری از متکلمان، فقها، فلاسفه و اصحاب دانش، متوجه مقام علمی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) شده بودند و از فضایل و دانش بیپایان او بهره میگرفتند.امام صادق (علیه السلام) در تصدیق دانش و آگاهیهای علمی فرزندش میفرماید:
«فرزندم موسی به حدی آمادگی علمی دارد که اگر از تمام محتویات قرآن پرسش کنید، با دانش و حلم کافی که دارد، به تو پاسخ قانعکنندهای میدهد».1
در دوران امام هفتم (علیه السلام)، کتابهای دانشمندان ایران، یونان و هند به زبان عربی ترجمه شد و فلسفه، ادبیات و دیگر شاخههای علوم به اوج اعتلای خود رسید.
امام کاظم (علیه السلام) در محافل علمی با دانشمندان گفتگو و مناظره میکرد و با پیشوایان مذاهب دیگر در جلسههای بحث و استدلال شرکت میجست. گاه شاگردان آن حضرت همانند هشام بن حکم، هشام بن سالم و مؤمن طاق عهدهدار مناظره میشدند. نتیجه این حرکت، انتشار اندیشه ناب اسلام و تشیع بود.2
از جمله این مناظرهها، به مناظره امام با ابوحنیفه میتوان اشاره کرد.
مناظره امام کاظم (علیه السلام) با ابوحنیفه
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) کودکی نابالغ بود که با ابوحنیفه، پیشوای حنفیان گفتگو کرد و قدرت علمی و فقهی خود را به نمایش گذارد. سیرهنویسان، این مناظره را از زبان ابوحنیفه اینگونه نقل میکنند:در سفر حج به قصد دیدار و مناظره با امام صادق (علیه السلام) در برخی مسائل اختلافی، عازم مدینه گشتم. هنگامی که وارد منزل امام صادق (علیه السلام) شدم، در دهلیز منزل، منتظر اجازه ملاقات نشسته بودم که ناگاه کودکی بیرون آمد. از او چند سؤال کردم از جمله اینکه: منشأ معصیت از آن کیست؟
آن کودک (موسی بن جعفر علیه السلام) با چشمان کنجکاوانه و نافذ خود به ابوحنیفه نگاهی کرد و سپس فرمود: «بنشین تا پاسخ تو را بگویم». ابوحنیفه سراپا گوش شد و با دقت به سخنان او گوش فرا داد. حضرت فرمود:
معصیت یا باید از آفریده یا آفریدگار او یا هر دو با هم سر زند.
اگر از خود آفریدگار باشد، او عادلتر و منصفتر از آن است که خود سرچشمه معصیت باشد و گناه عمل خود را به آفریده خود نسبت دهد و او را در برابر عمل خویشتن، مجازات و مؤاخذه کند.
اگر از هر دو طرف سر زند، در این صورت آفریدگار است که نیرومندترین شریک است و شریک نیرومند بر بنده ضعیف و ناتوان، بر تحمّل مجازات سزاوارتر است یا او را عفو میکند.
اگر تنها از بنده و آفریده سر زند، حقیقت هم همین است که اگر از او بگذرد، به کرم و بخشش و احسان خویش رفتار کرده است و اگر مجازات و کیفر دهد، به دلیل گناه و عمل خویشتن، سزاوار آن بوده است.
ابوحنیفه با شنیدن این استدلال محکم و متقن از آن کودک نابالغ، قانع شد و بیآنکه به دیدار امام صادق (علیه السلام) برسد؛ راه خود را پیش گرفت و با خود میگفت: نوادگان خاندان رسالت، علم را از یکدیگر به ارث بردهاند و همگان عالم و آگاه هستند.3
.jpg)
مناظرههای امام با هارون پیرامون خویشاوندی با پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله)
یکی از سیاستهای عباسیان، مشروعیتبخشیدن به حکومت خود از راه ادعای خویشاوندی با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بود. عباسیان بهویژه هارون همواره در تلاش بودند ارتباط امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را با پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) مخدوش کنند.او ادعا میکرد آن حضرت، فرزند علی (علیه السلام) است؛ زیرا فرزند به پدر منسوب است، نه به مادر و با این سیاست، قصد فریب مردم را داشت. به همین دلیل، بارها در این زمینه، مناظرهها و ماجراهایی رخ داد. در ادامه، به چند نمونه از مناظرهها و ماجراهایی در این زمینه، اشاره میشود.
۱. گواهی از نسبت حضرت عیسی علیه السلام
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) برای اثبات فرزندی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به آیه 84 سوره انعام استدلال میکرد. محمد جنون فاسی مغربی4 در کتاب الدرر المکنونه چنین آورده است:هارون الرشید از موسی کاظم (علیه السلام) پرسید: چگونه خود را فرزند پیامبر میدانید با آنکه شما فرزند علی هستید و نسبت فرزندی از راه پدر معتبر است، نه مادر؟
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) [در پاسخ] این آیه را تلاوت فرمود: «و از فرزندان او (ابراهیم)... زکریا و یحیی و عیسی [را هدایت کردیم] که همه آنان از شایستگان بودند. (انعام: 84) با آنکه عیسی پدر نداشت، بلکه نسبش از طریق مادر به پیامبران پیش از خود و به ابراهیم میرسید، همین گونه، فرزندی ما نسبت به پیامبر، از طریق مادرمان زهرا (سلام الله علیها) است.5
پرسش این است که هارون از این شبههافکنی چه هدفی را دنبال میکرد؟ در پاسخ باید گفت: غرض از نفی پیوند امام با پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)، انکار حق ایشان در جانشینی رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله) و زیر سؤال بردن نسب آن بزرگوار بود.
تمام تلاش هارون، زدودن باور راستین مردم به امامت موسی بن جعفر (علیه السلام) بود. مردم با توجه به سیره امام و با الهام از آموزههای قرآن و سنّت، ایشان را مصداق آیه ذوی القربی6 میدانستند و محبتش را بر خود واجب میشمردند و این باور، برای هارون بسیار زیانبار بود.
۲. آیه مباهله
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در یکی از مناظرههای خود با هارون، برای اثبات پیوند خویش با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله)، به آیه 61 سوره «آل عمران» که به «آیه مباهله» معروف است، استناد جست.7قرآن کریم در آیه مباهله، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را فرزندان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) دانسته است، آنجا که فرمود:
«هرگاه پس از شناخت و دانشی که [درباره مسیح] به تو رسیده است، [باز] کسانی با تو به محاجّه برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را فرا میخوانیم و شما هم فرزندان خود را... ». (آل عمران: 61)
سپس پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله) برای مباهله، تنها علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را حاضر فرمود.
بنابراین، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) با اینکه از طریق مادر به پیامبر میرسند، ولی فرزندان پیامبر به شمار آمدهاند.8
۳. محرم بودن پیامبر با همسر و فرزندان امام
از استدلالهای شگفتآور امام کاظم (علیه السلام) برای هارون در زمینه مسأله خویشاوندی، بیان حکم شرعی محرمبودن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) با همسر و فرزندان خودشان است. در ادامه، به دو ماجرا که در این باره گزارش شده است، میپردازیم:«روزی [امام] موسی کاظم (علیه السلام) بر هارون وارد شد. هارون پرسید: چرا شما خود را بیشتر از ما به پیامبر، خویشاوند میپندارید؟
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر پیامبر زنده بود و از دخترت برای خودش خواستگاری میکرد، آیا به او پاسخ مثبت نمیدادی؟ گفت: سبحانالله! بر عرب و عجم افتخار میکردم.
امام (علیه السلام) فرمود: ولی من افتخار نمیکردم!؛ زیرا نه پیامبر از دختر من خواستگاری میکرد و نه من به او دختر میدادم؛ چون دختر من، فرزند و محرم اوست، ولی شما فرزندان او نیستید».9
همچنین علامه القرمانی10 (کرمانی) در کتاب اخبارالدول آورده است:
«امام [به هارون] فرمود: آیا پیامبر بر حریم خانه تو در حالیکه سربرهنه هستند، وارد میشود؟ هارون گفت: خیر. امام فرمود: ولی حق دارد به حریم خانه من وارد شود. از همین رو، خویشاوندی ما به او نزدیکتر است تا شما».11
۴. خطاب پدر جان، به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)
ابن حجر در زمینه ادعاهای هارون درباره خویشاوندی خود با پیامبر و پاسخ قاطع امام به او، در کتاب الصواعق چنین آورده است:«زمانی که امام کاظم (علیه السلام) و هارون در کنار هم، در برابر قبر پیامبر قرار گرفتند، هارون الرشید رو به قبر پیامبر کرد و گفت: پسرعمو سلام! بهطوریکه اطرافیان بشنوند [تا از خویشاوندی نزدیک او با رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله) آگاه شوند].
در همین هنگام، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) خطاب به قبر شریف پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آل) فرمود: سلام بر تو پدر جان! این جریان سبب گردید هارون الرشید، آن بزرگوار را دستگیر کند و با خود به بغداد ببرد و زندانی کند».12
.jpg)
مناظره دیگر امام کاظم علیه السلام با هارون
گفتگوها و مناظرههای حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) از جمله نمونههایی است که با بررسی آنها میتوان به جایگاه علمی آن حضرت پی برد. در این قسمت، گفتگوی حضرت امام کاظم (علیه السلام) با هارون از کتاب الروض الفائق13 اثر علامه ابومدین حُریفیش14 ارائه میشود:وقتی خانه خدا را برای طواف هارون قرق کرده بودند، عربی (با شکستن قرق) پیش از هارون به طواف پرداخت. هارون از این حرکت ناراحت شد و با نگاهی تند، مأمور مخصوص (حاجب) را سرزنش کرد.
حاجب نیز خطاب به عرب گفت: طواف را رها کن تا امیرمؤمنان طواف کند، ولی عرب گفت: خداوند همه مردم را در حرم و خانهاش مساوی قرار داده است، آنجا که میفرماید: «آن (خانه و حرم) را برای مردم، اعمّ از مقیم در آنجا و بادیهنشین، یکسان قرار دادیم و هر که بخواهد در آنجا به ستم (از حق) منحرف شود، او را عذابی دردناک میچشانیم». (اعراف: 25)
وقتی هارون الرشید آیه را شنید، از حاجب خواست از عرب دست بردارد. هنگامی که هارون خواست حجرالاسود را ببوسد، آن عرب باز بر او پیشی گرفت.
هارون پس از نماز طواف، به حاجب گفت: عرب را بیاور! حاجب نزد او رفت و از وی خواست پیش امیرمؤمنان برود؛ ولی او گفت: من با او کاری ندارم. اگر حاجتی دارد، خود در پی آن باشد.
حاجب با خشم از او روی برتافت و هارون الرشید را از پیام وی آگاه ساخت.
هارون گفت: راست میگوید، من خود نزدش میروم. آن گاه نزد مرد عرب رفت و گفت: برادر عرب! اجازه میدهی اینجا بنشینم؟
گفت: نه خانه، خانه من است و نه حرم؛ بلکه خانه و حرم از آن خداست و همه ما در آن از حق یکسانی برخورداریم. دوست داری بنشین و دوست داری برگرد!
این جسارت بر هارون الرشید بسیار گران آمد؛ زیرا برخوردی ناباورانه بود. با این حال، خود را مهار کرد و کنار عرب نشست و به او گفت: ای اعرابی! میخواهم درباره فرضت (تکلیف شرعی) از تو بپرسم. اگر درست پاسخ دهی، در دیگر عرصهها نیز پاسخگو و توانا هستی وگرنه، خیر.
اعرابی پرسید: پرسشها آموختنی است یا آزمودنی؟
هارون از حاضرجوابی او شگفتزده شد و گفت: آموختنی است.
عرب گفت: پس ادب استاد و شاگردی را رعایت کن! آن گاه هارون دو زانو نشست.
سپس عرب گفت: اکنون، آنچه میخواهی بپرس.
هارون گفت: از تکلیف الهی خود آگاه کن! گفت: از کدام تکلیف میپرسی؟ از یک تکلیف؛ از پنج تکلیف؛ از هفده تکلیف؛ از سی و چهار تکلیف؛ از نود و چهار تکلیف؛ از یک تکلیف از چهل تا؛ از یک تکلیف در طول عمر و یا از پنج تکلیف از دویست تا؟
حاجب میگوید: هارون خنده تمسخرآمیزی کرد و گفت: از یک تکلیف پرسیدم، ولی تو تکلیف همه جهانیان را حسابرسی کردی!
آن گاه عرب گفت: هارون! تمام دین، حساب و کتاب است وگرنه فردای قیامت، خدا از مردم حسابکشی نمیکرد. خداوند فرموده است: «پس هیچ کس [در روز رستاخیز] در چیزی ستم نمیبیند، هر چند [عمل] هموزن دانه خردلی باشد، آن را میآوریم و کافی است که ما حسابرس باشیم.» (انبیاء: 47).
حاجب میگوید: از اینکه مرد عرب، هارون را با نام، و نه با عنوان «امیرالمؤمنین» خطاب کرد، خشم در چهرهاش آشکار گشت و حالش بیاندازه دگرگون شد. سپس هارون به او گفت: به خاک پدرانم سوگند! اگر آنچه گفتی تفسیر نکنی، دستور میدهم بین صفا و مروه، گردنت را بزنند.
حاجب گفت: ای امیرالمؤمنین! به خاطر این مکان مقدس از او درگذر! عرب، خندهای کرد. هارون پرسید: به چه میخندی؟ پاسخ داد: به گفتار شما دو تن؛ زیرا یکی از شما درخواست میکند مرگ آماده، بخشیده شود و دیگری در پی اجرای مرگی است که زمان آن فرا نرسیده است!
وقتی هارون [این گفتار حکیمانه را شنید و] آرام گرفت، به عرب گفت: تو را به خدا سوگند! آنچه گفتی تفسیر کن! مشتاق دانستن آن هستم. آنگاه مرد عرب گفت: [پس بدان] خدا یک واجب ندارد، بلکه واجباتی دارد:
مراد از یک تکلیف، پذیرفتن دین اسلام است؛
مراد از پنج تکلیف، نمازهای پنجگانه است؛
مراد از هفده تکلیف، هفده رکعت نمازهای واجب شبانهروزی است؛
مراد از سی و چهار واجب، سجدههای نمازهای یومیه است؛
مراد از نود و چهار فرض، تکبیرهای واجب است؛
مراد از یک واجب از چهل تا، پرداخت یک دینار زکات واجب از چهل دینار است؛15
مراد از یک واجب در طول عمر، حج واجب است؛
و مراد از پنج واجب از دویست تا، زکات پول رایج است.
هارون از پاسخهای زیبا، شیوایی در گفتار و زیرکی آن عرب شادمان شد و آن مرد در نظر او بزرگ جلوه کرد.
سپس مرد عرب گفت: تو پرسیدی و من پاسخ گفتم. اکنون آمادهای تا به پرسشهای من پاسخ دهی؟
هارون گفت: بپرس! اعرابی گفت: امیرالمؤمنین چه میگوید درباره زنی که در اول روز بر مردی حرام بود، ظهر حلال شد و [دوباره] به هنگام عصر بر او حرام گشت. وقت نماز مغرب حلال و [باز] به هنگام نماز عشا حرام شد. به وقت طلوع فجر حلال شد و [دوباره] ظهر حرام گشت و عصر حلال گردید و [باز] به وقت نماز مغرب، حرام شد و به هنگام نماز عشا حلال گشت؟!
هارون گفت: در دریایی ژرف غرقم کردی که تنها خود میتوانی از آن نجاتم بخشی. عرب گفت: [به ادعای تو] امیرالمؤمنین تو هستی! کسی برتر از تو نباید و ناتوانی تو را نشاید. چگونه از پاسخ من، درماندهای؟ هارون گفت: دانش، مقاومت را بزرگ و نامت را بلندآوازه کرده است. دوست دارم به حرمت من و این خانه شریف، گفتههایت را تفسیر کنی.
آن گاه عرب گفت: آن زن، در اول روز، کنیز شخص دیگری بود و بر آن شخص حرام بود.
هنگام ظهر او را خریداری کرد و بر او حلال شد.
وقت عصر آزادش کرد و دوباره حرام شد.
به وقت نماز مغرب با او ازدواج کرد و حلال شد.
سپس هنگام نماز عشا، او را طلاق رجعی داد و زن بر او حرام شد.
به وقت طلوع فجر دوباره رجوع کرد و زن برایش حلال شد.
هنگام ظهر، آن مرد مرتد شد و زن دوباره بر او حرام شد و چون عصر هنگام، توبه کرد و به آن زن رجوع کرد، زن برایش حلال شد.
باز وقت نماز مغرب، آن زن مرتد شد و بر آن مرد حرام گشت، ولی به وقت نماز عشا، توبه کرد و همسرش به او رجوع کرد و زن بر او حلال شد.
در این هنگام، هارون خوشحال و شگفتزده شد و دستور داد هزار درهم به آن عرب عطا شود. مرد عرب گفت: نیازی ندارم، آنها را به صاحبانشان برگردان.
هارون گفت: میخواهی تا پایان عمر، برایت حقوق مستمر در نظر بگیرم؟ پاسخ داد: آن کسی که به تو روزی میدهد، روزیرسان من هم هست.
هارون گفت: اگر بدهی داری، آن را ادا کنم، ولی او نپذیرفت. آن گاه سرودهای خواند و چون آن سروده پایان یافت، هارون آهی کشید و از شهر و دیار و تبار او جویا شد.
اطرافیان گفتند: او موسی بن جعفر است، ولی بهدلیل پرهیز از تشریفات، لباس بادیهنشینان پوشیده است. هارون برخاست و پیشانی او را بوسید و این آیه را در حق امام خواند: «خدا بهتر میداند رسالتش را کجا قرار دهد.» (انعام: 124)
نتیجهگیری:
در این مقاله، به بررسی چگونگی رهبری فکری و علمی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) و چالشهای ایشان در عصر خود پرداختیم و نیز به مناظرات و پاسخگوییهای علمی این امام همام اشاره نمودیم.نتیجهگیری از سیره و فعالیتهای امام موسی کاظم (علیه السلام) در عصر خود، نشان میدهد که ایشان شخصیتی بینظیر در تاریخ اسلام بوده است.
این امام همام، با دانش گسترده و قدرت استدلال خود، نه تنها به زنگ خطر افکار انحرافی پاسخ داده، بلکه در قالب مناظرههایی با علمای زمان خویش، پایهگذار حقایق اصیل دین اسلام نیز گشته است.
توانایی امام موسی کاظم (علیه السلام) در گفتگو و استدلال با صداقت و شفافیت علمی، تأثیر عمیقی بر اندیشههای مسلمانان و جامعه اطرافش گذاشت.
علاوه بر این، نقش این امام همام بهعنوان یک معلم و رهبر معنوی در پرورش بسیاری از شخصیتهای علمی و فکری مشهود است. با تربیت شاگردان برجسته و انسجام بخشیدن به دانشگاه جعفری، ایشان توانست منبعی از معرفت را در جامعه اسلامی ایجاد کند.
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) بهعنوان یک الگوی زنده در علم، اخلاق و دیانت، سرمشق مسلمانان برای مقابله با چالشهای فکری و اعتقادی است.
بررسی زندگی و سلوک آن حضرت، به ما نشان میدهد که رهبری فکری و معنوی در مواجهه با بحرانها، همچنان اهمیت و اعتبار خاصی دارد و میتواند در هر عصر و زمانهای مشعل راهنمایی برای جویندگان حقیقت باشد.
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 48، ص 12.
2. تمدن اسلامی، ج 1، ص 127.
3. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، صص 607-606.
4. محمد بن مدنی بن علی، مکنّی به ابوعبداللّه و مشهور به جنون، در سال 1239 ه.ق در فاس مراکش زاده شد و در 1302 ه.ق در همان جا درگذشت. وی فقیه مالکی مذهب، شخصیتی نوگرا و سرآمد عالمان کشور مغرب در قرن سیزدهم بود. او مفتی، متخصص در علم حدیث و لغتشناس بود. (الأعلام، ج 7، ص 94؛ معجم المؤلفین، ج 12، ص 10).
5. الدرر المکنونه فی النسبه الشریفه المصونه، ص14. زرکلی در الأعلام ج7، ص94؛ عمر کحّاله در معجم المؤلفین (ج 12، ص 10) آن کتاب را از آثار جنون دانستهاند.
6. شوری: 24.
7. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 1، ص 84.
8. الصواعق المحرقه، ص 203.
9. الأتحاف بحب الأشراف، ص 54؛ القرمانی، اخبار الدول و آثار الاول، ص 123.
10. احمد چلبی فرزند یوسف بن احمد، مکنّی به ابوالعباس و مشهور به کرمانی القرمانی است. در سال 939 ه.ق در دمشق زاده شد و در 1019ق در همان جا درگذشت. تاریخنگاران با عنوانهایی چون تاریخنگار، منشی دربار، خوشبیان، ناظر بر اوقاف حرمین (جامع اموی دمشق و...) و خوشنشین از وی تجلیل کردهاند. کتاب معتبر اخبار الدول و آثار الأول مشهور به تاریخ القرمانی از آثار مشهور اوست که در چندین کشور اسلامی بارها به چاپ رسیده است.
11. اخبار الدول، ص 123.
12. الصواعق المحرقه، ص 203.
13. الیان سرکیس درباره این کتاب نوشته است: «مشتمل بر موعظه، نکات دقیق، خطبه، ستایش، روایات، قصه، حکایت و... است. دارای 56 مجلس وعظ است و بارها در مصر به چاپ رسیده است». (معجم المطبوعات العربیه، ج 1، ص 751)
14. شیخ شعیب بن عبداللّه بن عبدالکافی، مکنّی به ابومدین و معروف به حریفیش بود. وی مالکی مذهب، اهل مصر، عالم، زاهد، صوفی، واعظ، خادم به مردم و گرهگشا بود. او در سال 801 ه.ق در مصر درگذشت. سی سال مجاور مکه بود. مردم به او اعتقاد فراوانی داشتند. او آثاری دارد که الروض الفائق از آنهاست. (کشف الظنون، ج 1، ص 919)
15. اگر طلا به چهل دینار برسد، زکات واجب آن یک دینار است.
منبع: دریای حلم (رهیافتی بر شخصیتشناسی، سیرهشناسی و اندیشهشناسی امام موسی کاظم علیه السلام)، تهیهکننده و ناشر: اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.
تهیه و تنظیم: تحریریه راسخون