
مقدمه
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ اسلام و هفتمین امام شیعه است. ایشان با سیرهای مبتنی بر تقوا، خردمندی و توجه به معارف دینی، به عنوان مدلی برای مسلمانان در تمامی زمانها شناخته میشود.حیات این امام همام، شامل آموزهها و حکمتهایی است که در کلام و رفتار ایشان نهفته است و میتواند چراغ راهی برای انسانها باشد. در این نوشتار، به بررسی بخشهایی از مواعظ و سخنان ارزشمند امام موسی کاظم (علیه السلام) خواهیم پرداخت.
سخنانی که نه تنها در زمان خود بلکه در دنیای امروز نیز میتواند ما را در انتخاب راه صحیح زندگی یاری کند. این حکمتها به طور خاص بر روی مفاهیمی مانند عشق به علم، قناعت، صداقت و نیایش با خداوند تأکید دارند. از این طریق، در مییابیم چگونه میتوان با اتکای به این آموزهها، زندگی بهتری را برای خود و دیگران رقم زد.
در ادامه، به بیان حکمتهای ژرف امام موسی کاظم (علیه السلام) و نیز بیان بخشی از مواعظ گرانمایه و سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، منتخبی از توصیههای گرانمایه آن حضرت و برگزیدهای از پاسخهای حکیمانه حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) به سوالهایی که از این امام همام پرسیدهاند، میپردازیم.
الف) فرهنگ فرزانگی
این بخش ارمغانی است از بوستان خاندان عصمت (علیهم السلام) و برگزیدهای است از حکمتهای ژرف امام کاظم (علیه السلام) که به یار صاحبدل و صحابی رازدار خویش «هشام بن حکم» به ودیعت داده تا خود بهره گیرد و سپس به همه تشنهکامان زلال معرفت در همه اعصار برساند. امید آن که شهدی باشد جانپرور در کام جویندگان سرچشمه آب حیات و رهپویان راه نجات. انشاءاللّه!11. بشارت خداوند
خداوند ـ آن برترین ـ خردمندان را در کتاب خویش بشارت داده و فرموده است: «بندگان مرا که سخن [از تو] گوش فرا مىدهند و به نیکوترین آن پیمیبرند بشارت ده؛ [این بندگان] آناناند که خداوند ایشان را راه نموده است و هم آناناند زیرکان و خردمندان».2ای هشام! ای پسر حَکم! خداوند ـ آن تواناترین و باشکوهترین ـ با موهبت خود، حجّت را بر مردمان تمام کرده، بیان و تبیان [آسمانی] فرو فرستاده و آنان را با دلیل و برهان، به خداوندی خویش رهنما شده و فرموده است: «و خدای شما خدایی یکتاست؛ جز او خدای یگانهای نیست، [او که] بخشایشگر مهربان [است]؛ در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانههای پیدا و روشنی است برای آن گروه که خِرَد میورزند.»
ای هشام! خداوند این همه را نشانگان آن کرده است که مردمان او را بشناسند و بدانند تدبیرگری دارند و کسی هست که کار ایشان را تدبیر کند. خداوند فرموده است: «و شب و روز و آفتاب و ماه را برای شما روان و جاری کرده است و ستارگان [نیز] به فرمان او روانند؛ در [همه] اینها نشانههای روشنی هست برای آن گروه که دریابند و خِرَد ورزند.»
و نیز فرموده است: «[سوگند] به حلم و حمد من و به این نامه روشنِ [روشنکننده]، ما [این] کتاب را قرآنی عربی کردهایم، تا شما [عَرَبان] دریابید و خِرَد ورزید.»
فرموده است: «و از نشانههای [توانایی و یگانگی] اوست که برق [و درخشش آسمان] را برای بیم و امید به شما مینمایاند، و از آسمان، آبی فرو میفرستد تا زمین را پس از مرگ آن زنده کند؛ در [همه] اینها نشانههای روشنی هست، برای آنان که درمییابند و خرَد میورزند.»
2. آیه اشتیاق
ای هشام! پس آنگاه خداوند، خردمندان و فرزانگان را اندرز داده و به جهان دیگر مشتاقشان کرده و فرموده است:«زندگی این جهانی [چیزی] جز بازی و سرگرمی نیست، و سرای پسین [و جهان دیگر] برای آنان که از خدا میپرهیزند بهتر است؛ آیا [هیچ] خرد نمیورزید؟.» و فرموده است: «و هرچه به شما دادهاند، چیزی در زندگانی این جهان و آرایش در این جهان است، و آنچه نزد خداوند است نیکوتر و پایندهتر است؛ آیا [سخن] در نمییابید و خرد نمیورزید؟».
3. آیه بیم
ای هشام! پس آنگاه خداوند، آنان را که به عذاب الهی نمیاندیشند؛ بیم داده است. خداوند ـ آن تواناترین و با شکوهترین ـ فرموده است:«پس، از دیگران دمار برآوردیم و شما روز و شب بر آنان میگذرید [میبینید و میشنوید] پس آیا خرد نمیورزید؟».
4. خردمندی و دانشمندی
ای هشام! پس آنگاه روشن کرده که خردمندی و بینش، همراه و همپای دانش است. خداوند فرموده است:«از اینسان برای مردمان، تمثیل میآوریم و آن را تنها دانایان درمییابند».
5. نکوهش نابخردان
ای هشام! سپس آنان را که [خردستیزانه] اندیشه نمیکنند، نکوهیده است:«چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده پیروی کنید، گویند: ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا [این سخن درستی است] اگر پدرانشان نه چیزی در مییافتند و نه راه راست میشناختند؟.»
و فرموده است:
«بدترین همه جنبندگان و جانوران نزد خداوند، آن کراناند [که حق نشنوند] و آن گنگاناند [که حق را پاسخ ندهند] آنان که خرد نمیورزند»، و [نیز] فرموده است: «اگر از آنان بپرسی که آسمانها و زمین را چه کس آفرید، گویند: خداوند. بگو: حمد و ستایش خداوند را سزد، امّا بیشتر آنان ناداناند».
6. نکوهش بیشترین مردم توسط خدا
ای هشام! سپس خداوند بیشترین مردمان را نکوهیده و فرموده است:«اگر بیشترین مردمان را اطاعت کنی، تو را از راه راست گمراه میکنند».
و فرموده است:
«امّا بیشتر آنان نمیدانند [و درنمییابند].»
7. ستایش کمترین مردم توسط خدا
ای هشام! سپس [خداوند] کمترین مردمان را ستوده و فرموده است:«اندکی از پرستندگان من سپاس میگزارند». و فرموده است: «آنان اندکی هستند» و فرموده است: «و تنها اندکی با او ایمان آوردند».
8. آرایه خردمندان
ای هشام! آنگاه خداوند، خردمندان را به نیکوترین شیوهها یاد کرده و به زیباترین آرایهها آراسته و فرموده است:«خداوند دانش را به هرکه بخواهد میدهد و آن کس را که دانش و فرزانگی دهند، خیر فراوان بخشیدهاند، و جز خردمندان، کسی درنمییابد و پند نمیگیرد.»
9. خرَد زنده
ای هشام! خداوند میگوید: «در این [سخن] برای آن کس که دلی زنده دارد پندی هست».و مراد او از «دل زنده»، خرد است و میگوید: «لقمان را حکمت و فرزانگی دادهایم» و مراد او از «حکمت و فرزانگی» بینش و خرد است.
10. کشتی جان در دریای جهان
ای هشام! لقمان به فرزند خویش چنین گفته است:«در برابر حق فروتن باش، تا خردمندترین مردمان باشی. فرزندم! این جهان دریایی است ژرف که جهانی بسیار در آن غرقه گشته است. کشتی [نجات] تو در این دریای ژرف، خداپرهیزی و تقوا باشد، بارَش ایمان، بادبانش توکل، ناخدایش خرد، دیدهبانش دانش و لنگرش صبر و بردباری.»
.jpg)
11. نشانهای و راهواری
ای هشام! هرچه هست نشانهای دارد و نشان خردمند، اندیشه است و نشان اندیشه، خاموشی. و [نیز] هرچه هست راهواری دارد و راهوار خردمند، فروتنی است و در نادانی و نابخردی تو همین بس که بر مرکبی پای نهی که تو را از آن باز داشتهاند.12. گُهر و گردو
ای هشام! اگر در دستت گردویی باشد و مردمان بگویند گُهری است، تو را چه سود که میدانی گردویی است. و اگر در دستت گهری باشد و مردمان بگویند گردویی است، تو را چه زیان که میدانی گُهری است.13. بعثت پیامبران
ای هشام! خداوند پیامبران و رسولان خویش را [تنها از آن رو] بهسوی بندگان و پرستندگان خویش فرستاده است، تا در خدا و از خدا اندیشه کنند. پس آن کس [از بندگان] که این سروش آسمانی را نیکوتر و زیباتر لبّیک گوید و پاسخ دهد، خداوند را زیباتر و نیکوتر شناخته است، و آن کس که زیباتر و نیکوتر خرد میورزد، به [کار] خدا آگاهتر است و آن کس که خردمندتر است، در هر دو جهان، مرتبهای برتر و فراتر دارد.14. با هر بندهای فرشتهای
ای هشام! با هر بندهای، فرشتهای هست که در گیسوان او چنگ افکنده است. چون بنده، فروتنی کند [آن فرشته به فرمان] خداوند فرازش میبرد و چون کبریا فروشد، فرودش میآورد و خوارش میکند.15. دو حجّت آسمانی
ای هشام! خداوند در مردمان دو حجّت دارد: آشکار و پنهان؛ حجّت آشکار، رسولان و پیامبران و اماماناند و حجّت پنهان، خردها و اندیشهها.16. خردمند کیست؟
ای هشام! خردمند کسی است که حلال، او را از شُکر و شاکری باز ندارد و حرام، بر صبر و صابری او چیرگی نیابد.17. ویرانگران خرَد
ای هشام! آن کس که سه چیز را بر سه چیز برتری بخشد، گویی خواهش تن و هوس را بر ویرانکردن خرد خویش یاری داده است:آن کس که روشنایی اندیشه را با [رؤیاها] و آرزوهای بزرگ و بلند، سیاه کند و با گفتار بیهوده و بیفرجام، زیباییهای حکمت خویش را تباه کند و [چراغ و] نور عبرتاندوزی خویش را با شهوت و خواهش تن، خاموش سازد، گویی هوس را به خردستیزی و خردسوزی برتری داده و یاری رسانده است و آن کس که خرد را ویران کند و بسوزد [هر دو جهان و] دین و دنیای خویش را تباه کرده است.
18. خرَد و پاکی
ای هشام! چگونه [امید میبری که] کردارت نزد خداوند، پاک باشد، در حالی که خرد و اندیشهات را از کار پروردگارت باز داشتهای و هوس را در کار چیرگی بر خرد و اندیشهات فرمان بردهای.19. خرَد و تنهایی
ای هشام! بردباری بر تنهایی، نشانه نیرومندی خرد است. پس آنکه از خدا و برای خداوند ـ آن برترین ـ اندیشه کند و خرد ورزد، از مردمان جهان و مشتاقان آن کناره میگیرد و به آنچه نزد پروردگار اوست، دل میبندد و اشتیاق میورزد و خداوند نیز همدم بیمناکی او، همنشین تنهایی او، بینیازی فقر او و عزّتبخش بیکسی او خواهد بود.20. خرد و طاعت
ای هشام! مردمان برای اطاعت خداوند آفریده شدهاند، و نجات و رستگاری، تنها در فرمانبرداری اوست. طاعت نیز به دانش است و دانش به آموزش و آموزش با خرد و اندیشه شکل میبندد. دانش تنها از دانایان ربّانی و دانشوران خداگونه فرو میبارد و راه شناخت دانایان و فرهیختگان، خرد و اندیشه آنان است.21. قبول دوست
ای هشام! کردار اندک خردمند فرزانه [در آستان حضرت حق] پذیرفته است و دو چندان؛ و کردار بسیار خودپرستان و نابخردان، ناپذیرفته.22. خردمندی و خرسندی
ای هشام! خردمند با فرزانگی، به اندک چیزی از جهان، خرسند است و بیفرزانگی با همه [دارایی] جهان، ناخرسند. و این است که خردمندان سودای پرسود کردهاند.23. خرد و قناعت
ای هشام! اگر آنچه کفاف زندگی تو است تو را بس باشد و بینیازت کند، اندک چیزی از این جهان، تو را بس است و اگر نکند، هیچ چیزِ این جهان، بینیازت نخواهد کرد.24. فضیلتی و ضرورتی
ای هشام! خردمندان، زیادهخواهی از این جهان را ترک گفتهاند، چه رسد به گناهان؛ حال آنکه ترک گفتن زیادههای جهان، فضیلتی است و ترک گفتن گناهان، ضرورتی.25. خردمندان جهان
ای هشام! خردمندان، دل از این جهان برداشتهاند و به آن جهان، اشتیاق بستهاند؛ زیرا میدانند این جهان و آن جهان هر دو میجویند و جسته میشوند. آنکه آن جهان را بجوید، این جهان او را در پی میآید و میجوید؛ تا تمام بهره و روزی خویش را بستاند، و آنکه این جهان را بجوید، آن جهان او را فرا میرسد و میجوید؛ [یعنی] مرگ میآید و هر دو جهان را بر او تباه میکند.26. خردمندی و بینیازی
ای هشام! هرکس بینیازی و استغنای بیثروت و دارایی خواهد و آسایش دل از حسد جوید و سلامت در دیانت طلبد، فروتنانه و خاکسارانه به آستان خداوند نیایش کند و بخواهد تا خداوند خرد او را افزون و فراوان گرداند؛ که هرکس خردمند باشد به آنچه او را بس است، خرسند و قانع است؛ و چنین کسی، بینیاز است؛ و آن کس که چنین خرسند و قانع نباشد، هرگز معنای بینیازی را درنمییابد.27. نیایش خردمندان
ای هشام! خداوند ـ آن باشکوهترین و تواناترین ـ از نیکوکار مردمانی چنین حکایت کرده است که گفتهاند: «خداوندا! دلهای ما را از پسِ آن که ما را راه نمودهای، منحرف نگردان، و ما را از نزد خویش رحمتی بخش. تویی خداوند فراخْ بخشِ نیکودار». آنان میدانستند که دلها و جانها گمراهی میگیرد و کژی میپذیرد و به نابینایی و پستی باز میگردد.آنکه از خداوند اندیشه نکند، بیم او را در دل راه نمیدهد و دل به شناخت و معرفتی استوار ـ که ببیند و راستی و حقیقت آن را در جان خویش بیابد ـ نمیبندد، و هیچ کس چنین [صاحب معرفت] نمیشود، مگر آن که گفتار و کردارش یکسان باشد و آشکار و نهانش یکسو؛ زیرا خداوند، آدمیان را به خردِ پوشیده و پنهان، راهنما نشده است و آنان را خردی بخشیده است پیدا و گویا.
28. کمال خرد
ای هشام! امیرمؤمنان ـ درود بر او باد ـ میفرمود:«هیچکس خداوند را با چیزی که برتر و بهتر از خرد باشد نپرستیده است. خرد هیچ آدمی بار نگیرد و کمال نپذیرد، جز آن که این چند صفت در او باشد:
کفر نورزد و به هیچ کس شرّ نرساند؛ از او بالندگی و نیکویی برآید؛ زیاده دارایی خویش را ببخشد؛ سخنان بیهوده را بس کند؛ بهره او از جهان [تنها] کفاف زندگی باشد؛ در همه عمر از دانش، سیر و آکنده نگردد؛ خواری با خدا را از بزرگواری بیخدا دوستتر بدارد؛ نیکویی اندک دیگران را فراوان شمارد و نیکویی بسیار خویش را اندک پندارد؛ همه مردمان را نیکوتر و بهتر از خود بداند و خویشتن را ـ پیش خود ـ بدترین آنان بینگارد»، و این همه سخن در کمال خرد است.
29. میوه راستی و نیکویی
ای هشام! هر کس زبانش راست گوید، کردارش پاک شود؛ هر کس نیت و پندار نیکو آورد، روزیاش افزون گردد، و هر کس با برادران [و یاران] و خاندانش نیکویی [و مهربانی] کند، عمر بلند و روزگار دراز یابد.30. آموزش حکمت
ای هشام! حکمت و فرزانگی را به نادانان و نابخردان نیاموزید که [اگر چنین کنید] به حکمت ستم خواهید کرد، و آن را از مشتاقان و سزاواران دریغ ندارید که [اگر چنین کنید] به آنان ستم روا داشتهاید..jpg)
31. ترک تعلّق
ای هشام! چنان که نابخردان، خرد و فرزانگی را به شما وانهادهاند، شما نیز این جهان را به آنان وانهید.32. بهای بهشت
ای هشام! هر که جوانمردی ندارد، دین و ایمان ندارد، و هر که خردمندی ندارد، جوانمردی ندارد. برترین مردمان آن کس است که این جهان را برای خود منزلتی بزرگ نشمارد. بهای تنهای شما جز بهشت چیزی نیست؛ پس آن را جز با بهشت سودا نکنید.33. سیره صدرنشینان
ای هشام! امیرمؤمنان ـ درود بر او باد ـ میفرمود:«کسی باید در صدر [مجلس] نشیند که سه ویژگی داشته باشد:
هرگاه از او سؤالی [و درخواستی] کنند پاسخ دهد، و هرگاه دیگران از سخن باز مانند سخن گوید، و به رأی و اندیشهای اشارت کند که صَلاح و راستی اهل مجلس در آن باشد و هر کس هیچ یک از این سه ویژگی را نداشته باشد و بر صدر نشیند، [نابخرد و] احمق است».
و حسن بن علی ـ درود بر هر دو باد ـ فرموده است:
«نیاز و حاجت به [آستان] اهل آن برید».گفتند: «ای فرزند پیامبر خدا! اهل آن کیانند؟»، فرمود: «آنان که خداوند در کتاب خویش قصّه آنان گفته و یاد آنان کرده و فرموده است: آن کسان پند پذیرند و حق دریابند که خرد میورزند»، [پس] امام فرمود: «آنان خردمنداناند.»
و امام علی بن الحسین ـ درود بر هر دو باد ـ فرموده است:
«همنشینی با صالحان و شایستگان، صَلاح و شایستگی میآورد، و سیره دانشوران، افزون ساختن خرد است.»
فرمانبردن از حاکمان عادل، کمال عزّت و بزرگی است و به ثمررساندن و بارورکردن داراییها [در کار نیک] تمام جوانمردی. هدایت اهل حیرت و آن کس که به مشورت و کنکاش آمده، گزاردن حق نعمت [خداوند] است، و دستکشیدن از مردمآزاری، کمال خرد و مایه آرامش تن در هر دو جهان است.
34. اوصاف خردمندان
ای هشام! خردمند با کسی که سخن او را دروغ خواهد پنداشت، سخن نمیگوید، و از آنکس که بیمناک بخل و دریغ اوست چیزی نمیطلبد، و آنچه را در توان او نیست وعده نمیدهد و به آنچه مایه خواری اوست امید نمیبندد، و راهی را که در آن فرومیماند، آغاز نمیکند.امیرمؤمنان ـ درود بر او باد ـ یاران و هواخواهان خویش را اندرز میداد و میفرمود:
«شما را به خشیت از خداوند، در پنهان و آشکار، اندرز میدهم و سفارش میکنم. و [نیز] به عدالت در هنگام خرسندی و خشم و تلاش و کوشش در هنگام فقر و غنا، و این که به آن کس که از شما [دل] بریده است بپیوندید، و از آن که به شما ستم روا داشته درگذرید، و به کسی که از شما دریغ داشته مهربانی کنید؛ نگاهتان عبرتاندوز باشد؛ سکوت و خاموشیتان اندیشه؛ سخنتان ذکر و یاد [خداوند] و سرشتتان بخشش و سخاوت؛ چرا که بخیل و تنگچشم به بهشت درنمیآید و گشادهدست و سخاوتمند به دوزخ نمیافتد.
35. مهربانی خداوند
ای هشام! خداوند مهربانی کند و رحمت آورد بر آنکس که از او ـ چنانکه باید و شاید ـ شرم کند و سر و آنچه را در آن نهان است و شکم و آنچه را در آن پنهان است [مراقبت و صیانت کند و] نگاه دارد؛ مرگ و پوسیدگی تن را یاد آورد و بداند که بهشت در رنجها و دشواریها پوشیده است و آتش دوزخ در لذّتها و شهوتها پیچیده.36. پاداش نیکی
ای هشام! هرکه دست از [هتک حرمت] کیان مردمان بردارد، خداوند در روز برانگیزش [و جهان دیگر] از لغزشهای او درمیگذرد، و هر که خشم خویش از مردمان برگیرد، خداوند در روز برانگیزش [و جهان دیگر] خشم از او برمیگیرد.37. خرد و راستی
ای هشام! خردمند دروغ نمیگوید، اگر چه خواهش دل او باشد و آن را دوست بدارد.38. مردمان سرکش
ای هشام! ... سرکشترین مردمان در آستان خداوند کسی است که بیگناهی را زخم زند و بکشد. آن کس که ولایت بیگانگان را گردن نهد، به آنچه خداوند بر پیامآور خویش، محمّد ـ درود و ستایش خداوند بر او و خاندانش باد ـ فرستاده کافر شده است، و هر کس بدعتی در دیانت نهد و بدعتگذاری را پناه و امان دهد، خداوند در روز برانگیزش [و جهان دیگر] هیچ تاوانی از او نپذیرد.39. ابزار سلوک
ای هشام! برترین ابزار و دستمایه تقرّب و نزدیکی به [ساحت قدس] خداوند پس از شناخت و معرفت او، نماز است و مهربانی و نیکوکاری با پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و تفاخر.40. جهان چون سایهای
ای هشام! روزگارانت را درست کن! بنگر که چه روزهایی در پیش است؛ پاسخی برای آن روز فراهم آر، که تو را برپا [و ایستاده] میدارند و از تو [چیزهایی] میپرسند. از روزگاران [و مردمان] پند بیاموز؛ چرا که روزگار با همه درازی، کوتاه است. کردار تو چنان باشد گویی پاداش آن را پیش چشم میبینی و [از اینرو] بر امید و آرزوی خویش میافزایی. از خدا و در خدا اندیشه کن و به دیگرگونی روزگاران بنگر که آینده این جهان، همانند گذشته آن است؛ پس، از جهان عبرت بیندوز.علی بن الحسین ـ درود بر هر دو باد ـ فرموده است:
«تمام آنچه خورشید، در مشرق و مغرب جهان، بر آن میتابد از دریا و خشکی و دشت و کوه [همه] نزد دوستان خداوند و عارفان و آشنایان مقام او چون سایهای است».
آن حضرت سپس فرموده است:
«آزادهای هست آیا که این جهان اندک ناچیز را ـ که به پسمانده غذایی در دهانی میماند ـ به دوستداران آن وانهد؟ تنها بهشت، بهای جان شماست؛ جان را جز با بهشت سودا نکنید. آن کس که از [نعمتهای بیکران] خداوند تنها به همین جهان خرسند میشود، به اندک چیزی و پست چیزی خرسند شده و بسنده کرده است».
41. راه رهایی
ای هشام! همه مردمان، ستارگان آسمان را میبینند، امّا تنها آنکس از آنان راه میجوید [و سفر میکند و به بیراهه نمیرود] که با سیر ستارگان [و مدار حرکت و] منزل آنها آشنا باشد. شما نیز حکمت و فرزانگی میآموزید، امّا تنها آن کس از شما راه مییابد [و گمراه نمیشود] که به آنچه آموخته است عمل کند.42. حکمتهای عیسوی
ای هشام! مسیح ـ درود بر او باد ـ به حواریان فرمود:ای بندگان بد کنش! بلندای درخت نخل بر شمایان شگفت و دشوار میآید. خارهای او و سختی میوهچینی از آن را به یاد میآورید [و در ذهن و زبان دارید]، امّا لطافت میوهها و سودمندیهایش را فراموش میکنید و از یاد میبرید.
همچنین [و بدینگونه] است که دشواری کردار برای آن جهان را به یاد میآورید و در نگاه شما بیپایان و بیفرجام میآید و از یاد میبرید که تا چه مایه از نعمتها و میوهها و شکوفههای آن بهره خواهید برد.
ای بندگان بد کنش [که کردار زشت میآورید]! دانههای گندم را پاک و بهخوبی آسیا کنید، تا طعم خوش آن را دریابید و گواراتان شود؛ پس همین گونه، ایمان را صاف و خالص گردانید و کامل کنید تا حلاوت آن را دریابید و از فرجام آن بهره برید.
حقیقت را به شمایان میگویم: اگر چراغی در شب تاریکی بیابید که به [روغن] قطران میسوزد، از آن روشنا میگیرید و از بوی ناخوشش نمیرنجید؛ همینسان شایسته است که حکمت و فرزانگی را نزد هر کس که یافتید، برگیرید و نیت ناپاک او [در دانستن و آموزش] شما را از آموختن حکمت باز ندارد.
ای پرستندگان و بردگان این جهان! راست میگویمتان: به شرافت جهان دیگر دست نمییابید، مگر آنچه را دوست میدارید رها کنید. برای توبه چشم انتظار فردا نباشید که تا [هر] فردا، شب و روزی مانده است و [مرگ و] قضای الهی میآید و میرود.
راست میگویمتان: آنکس که وام دیگران به گردن ندارد، آسودهتر از آن کس است که وامی به گردن دارد و ادا میکند. و چنین است آن کس که گناهی ندارد، آسودهتر است از آن که گناهی دارد و توبه میکند و انابت میآورد. و [راستی که] گناهان خُرد و اندک، دامها و تورهای ابلیس اند؛ اوست که در چشمانتان گناهانی را کوچک میکند و خُرد میشمارد تا انبوه شوند و فراوان گردند و شما را در میانه گیرند.
راست میگویمتان: مدّعیان حکمت و فرزانگی دو دستهاند: یکی کسی که آن را با سخنان خویش استوار میدارد و با کردار خویش راست میگرداند، و دیگر کسی که آن را با سخنان خویش استوار میدارد و با کردار خویش تباه میکند. بسا فاصله که میان این دو کس است. خوشا عالمان و زهی دانایان که اهل کردارند و وای آن عالمان و دانایان که [تنها] اهل گفتارند.
ای بندگان بدکردار! مساجد پروردگار خویش را زندان تنها و پیشانیهای خود کنید و دل و جانتان را خانه پرستش و پرهیز و دلهاتان را آرامگاه شهوت نگردانید. آن کس از شمایان که این جهان را دوستتر میدارد، در هنگامه بلا بیشتر ناشکیبایی میکند، و آن کس از شمایان که از این جهان کناره میگیرد و زهد میورزد، در هنگامه بلا شکیباتر است.
ای بندگان بد کنش! چونان کلاغکان پرشتاب و روباهان فریبکار و گرگهای نابکار و شیران سرکش نباشید، که آنچه آنان با شکار خویش میکنند با مردمان روا دارید: برخی را بربایید و برخی را فریب دهید و برخی را خیانت کنید.
راست میگویمتان: چه سود که تن به ظاهر و صورت، سلامت باشد و به باطن و سیرت، فاسد. همینسان چه سود از تن شمایان، که از آن به شگفت میآیید، حالی که جانهاتان را فساد و تباهی آکنده است. چه سود که پوستتان را پاکیزه کنید و دلهاتان ناپاک و آلوده باشد. چون غربال نباشید که آرد نیکو باز پس میدهد و تفاله را نگاه میدارد؛ یعنی که زبانتان، فرزانگی و حکمت بتراود و کینه در سینه شما بماند.
ای بردگان این جهان! حکایت شما حکایت چراغی است که مردمان را روشنایی میبخشد و خویشتن را میسوزد.
ای فرزندان اسرائیل! همنشین دانایان شوید و بهسوی [مجالس] عالمان راه پیمایید؛ اگر چه با سر زانوان باشد، و خداوند است که دلهای مرده را با روشنای فرزانگی زنده میکند، چنان مرده را با رگبار باران.
43. زهی آنان...
ای هشام! در انجیل آمده است:خوشا آنان که به یکدیگر مهربانی میکنند؛ همآنانند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] مهربانی میبینند. زهی آنان که میان مردمان، اصلاح و درستی و راستی میآورند؛ همآنان هستند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] تقرّب مییابند. خوشا آنان که دلها را پاک میگردانند؛ همآنانند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] خلعت پرهیزگاری میپوشند. زهی آنان که در این جهان فروتناند؛ هم آنان هستند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] بر منبر [و تخت] پادشاهی فراز میروند.
44. گمشده مؤمنان
ای هشام! اندکگویی، فرزانگی سترگی است؛ پس سکوت و خاموشی بر شما باد، که شیوهای است نیکو و [مایه] سبکباری از گناهان. درِ [دژ] آرامش و حلم، بردباری است؛ آن را استوار کنید! خداوند ـ آن تواناترین و باشکوهترین ـ آن کس را که بیهوده میخندد و بیهوده راه میپیماید، دشمن میدارد.حاکم باید چنان شبان باشد و از رعیت خویش [و مردمان] غفلت نورزد و به آنان کبریا نفروشد.
در نهانگاه، شرمناک خداوند باشید، چنان که در آشکارا از مردمان شرم میکنید و بدانید که سخن حکمت، گمشده مؤمن است؛ پس دانش بیاموزید پیش از آنکه از دست برود؛ یعنی فرزانهای که پیش روی شماست غایب شود.
45. آموزش دانش
ای هشام! دانشی را که نمیدانی بیندوز و از آنچه میدانی به نادان بیاموز. دانا را برای دانشی که دارد بزرگ شمار و با او ستیز نکن، و نادان را برای دانشی که ندارد کوچک شمار، امّا نران؛ بهسوی خویش بخوان و به او دانش بیاموز.46. قصّه پارسایان
ای هشام! هر نعمتی که از شکر آن فرومانی، به مثابه گناهی است که درباره آن بازخواست شوی. امیرمؤمنان ـ درود و ستایش خداوند بر او باد ـ فرموده است:«خداوند بندگان و پرستندگانی دارد که بیم و خشیت او دلهاشان را شکسته؛ ایشان زبانآوران و خردمندان هستند، امّا آن بیم، زبانشان را بسته. اینان با کردار پاک بهسوی خداوند شتاب [و از یکدیگر پیشی] میگیرند.
اینان کردار بسیارِ خویش را در راه او بیش نمیشمرند و برای خویش به کردار اندک رضا نمیدهند و خرسند نمیشوند؛ خویشتن را چنان میبینند، گویی اشرارند، با آنکه زیرکان و نیکوکاراناند.
47. فرجام شرم
ای هشام! شرمناکی [و پردهپوشی] ثمره ایمان است و ایمان به بهشت میانجامد و بیشرمی [و پردهدری] ثمره جفاست و جفا به آتش دوزخ میفرجامد.48. سهگونه سخن
ای هشام! سخنوران و زبانآوران سه دستهاند: «سودبرندگان» و «سلامتپیشگان» و «نابودشوندگان».«سودبرنده» کسی است که یاد خداوند میکند؛ «سلامتپیشهْ» کسی است که سکوت میکند و خاموشی میگزیند و «نابودشونده» کسی است که در باطل فرو میرود [و سخن بیهوده میگوید]. خداوند بهشت را بر هر هرزهدرای زشتزبانِ اندکشرم، که باک ندارد چه میگوید و چه میشنود، حرام کرده است.
ابوذر ـ خداوند از او خرسند باد ـ چنین میگفت:
«ای دانشپژوه! این زبان، سرآغاز نیکیها و زشتیهاست. دهانت را مُهر کن، چنان که [گنجینه] زر و سیمت را مُهر میکنی».
49. از کشتزار زبان
ای هشام! ناستوده بندهای است آنکه دو چهره و دو زبان دارد: در حضور [یار و] برادر خویش او را میستاید و در غیاب او ـ به غیبت ـ گوشت او را میخورد؛ هنگام گشادگی [و توانایی و دارایی] به او حسد میبرد و هنگامه بلا او را وا مینهد و خوار میکند.پاداش احسان و نیکی، زودتر از [پاداش] همه خوبیها به آدمی میرسد و کیفر ستم، زودتر از همه کیفرها.
و بدترین بنده خداوند کسی است که همگان از بدزبانی او میرمند و همنشینی او را ناخوش میدارند. آیا مردمان را چیزی جز آنچه از کشتزار زبان میدروند، به آتش میافکند؟
نیکومسلمانی است آن آدمی که بیهودگی را رها میکند و وا مینهد.
50. خوف و رجا
ای هشام! آدمی ایمان نمیآورد و به منزلت ایمان نمیرسد، مگر آنکه بیمناک و امیدوار باشد و به مقام بیم و امید [و خوف و رجا] نمیرسد، مگر آنکه بر اثر بیم و امید عمل کند [و کردار پاک بیاورد]..jpg)
51. سوگندهای قدّوسی
ای هشام! خداوند ـ آن باشکوهترین و تواناترین ـ میفرماید:«سوگند به عزّت و جلالتم، سوگند به بزرگی و قدرتم! سوگند به شکوه و رفعتم! هر بندهای که خواستِ مرا بر خواهش خود برتری دهد، در دلش بینیازی مینهم و همّتش را به سمت جهان دیگر میگردانم و او را در کارهایش کفایت میکنم و آسمانها و زمین را وکیل روزی او مینمایم، و من خود، سود [و فرجام] سودای [هر دو جهان] او میشوم».
52. اگر میتوانی!
ای هشام! خشم، سرآغاز زشتیهاست، و برترین و شایستهترین مؤمنان، خوشخویترین آنان است.در آمیزش با مردمان ـ هرگاه بتوانی ـ چنان کن که با کسی از آنان نیامیزی، مگر دستت بالای دست او باشد.
53. میوههای مهربانی
ای هشام! مهربانی و مدارا کن که مهربانی و مدارا خوش است و خشونت و کجخلقی، شوم و ناخوش. مهربانی و مدارا و نیکویی و نیکخویی، سرزمینها را آبادان میکند و روزیها را فراوان.54. شیوه احسان
ای هشام! این سخن خداوند که: «آیا پاداش نیکویی چیزی جز نیکویی است؟» درباره [همهکس] مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار، راست است و جاری. آن کس که از دیگران احسان و نیکی میبیند، باید پاسخ دهد و احسان و نیکی کند.پاسخ نیکی نه آن است که چنان احسان کنی که به تو احسان کردهاند [و همان کنی که دیگران کردهاند]، تا فضیلت خویش را بنگری. اگر همانسان نیکی کنی که دیگران کردهاند [و به نیکی خود نیفزایی] فضیلت آن از تو نیست.
55. جهان، چون ماری با تنی نرم و زهری کشنده
ای هشام! جهان [در تمثیل] بهسان مار است، که تنی نرم [و نازک] و زهری کشنده و مرگبار دارد. خردمندان از آن میهراسند و کودکان ـ مشتاقانه و عاشقانه ـ به سوی آن دست مییازند.56. جهان، چون لحظهای
ای هشام! در راه اطاعت خداوند بردباری کن و از سرکشی و عصیان در برابر او برکنار باش، که این جهان، لحظهای است؛ در گذشته آن شادی و اندوهی نمییابی و آینده آن را نمیشناسی؛ پس صبوری کن و بردبار آن لحظه باش که در آنی، تا چنین باشد که در خوشی و خرسندی بمانی.57. جهان، چون دریا
ای هشام! این جهان چنان آب دریاست؛ تشنه هر چند از آن بیشتر بنوشد تشنهتر شود، چندان که [همان آب] او را بکشد.58. ردای خداوند
ای هشام! از تکبّر بپرهیز! آنکس که در دل، همسنگ دانهای تکبّر داشته باشد به بهشت نمیرود. کبریا [ردایی است که] از آن خداوند است؛ هرکه بر سر آن با او ستیزد، خداوند او را به [خواری در] آتش میافکنَد.59. محاسبه
ای هشام! آن کس که روزانه به خویشتنِ [خویش] رسیدگی نکند [و حساب نفس از کف بنهد و کشیک نَفْس نکشد] از [خیل] ما نیست؛ [باید چنان کند] تا اگر نیکی کرده بر آن بیفزاید و اگر زشتی کرده، از خداوند آمرزش خواهد و توبه کند.60. جهان پیش روی حضرت مسیح
ای هشام! این جهان، پیش روی [حضرت] مسیح ـ درود بر او باد ـ به گونه زنی آبیچشم درآمد. حضرت پرسید: «چند همسر گزیدهای؟»، گفت: «بسیار». فرمود: «همگان تو را طلاق دادهاند [و از تو جدا شدهاند]؟»، گفت: «هرگز! همه را کشتهام.» مسیح فرمود: «وای بر همسران برجا ماندهات! چگونه از گذشتگان عبرت نمیاندوزند!.»61. روشنای خرد
ای هشام! چشم، روشنایی تن است که اگر روشن و بینا باشد، همه تن، روشن است. و خرد، روشنایی جان است. اگر بنده خردمند باشد با خدا آشناست و اگر بنده با خدا آشنا شود، در دیانت خویش بصیرت مییابد. امّا اگر خردمند نباشد، او را دیانتی نمیماند. چنانکه تن به جان، زنده و استوار است، دیانت نیز به نیت [و اندیشه] راست و درست، زنده و استوار است؛ و نیت پاک و راست، جز با خرد، استوار نمیماند.62. ابزار خرد
ای هشام! کشت در زمین هموار بار میآورد و نه در سنگلاخ. حکمت و فرزانگی نیز در [جان و] دل فروتن بالنده میشود و نه در [جان و] دل خودبین سرکش؛ چون خداوند، فروتنی را ابزار خرد ساخته و تکبّر و خودبینی را یکی از ابزارهای بیخردی و نادانی کرده است.نمیبینی که هر کس سر تا آسمان فرا بَرَد سرش بشکند و هر کس سر در پیش فرو آورد، سقف، سایه بر او افکند. خداوند نیز هر که را فروتن نباشد و درشتی کند، فرو مینشاند و هر که را فروتنی نماید، فرا میبرد و رفعت میبخشد.
63. زشت و زشتتر
ای هشام! چه زشت است: نخست توانگری و سپس بینوایی و مسکنت؛ نخست عبادت و سپس گناهکاری و معصیت؛ و زشتتر آن است که پرستندهای ترک پرستش کند.64. راه سعادت
ای هشام! هر چه نیکویی و نیکی در زندگانی هست از آن این دو کس است: آنکه میشنود و فرا میگیرد و آنکه میداند و میگوید.65. سهم خِرَد
ای هشام! چیزی برتر از خردمندی میان مردمان، قسمت نکردهاند. خواب خردمند از بیخوابی بیخرد برتر است. خداوند هیچ پیامبری را فرو نفرستاده، جز آنکه خردمند بوده است؛ چندان که خردمندیاش بر تمامی کوشش [عقلانی] کوشندگان، برتری داشته است. هیچ بندهای عمل واجبی را انجام نمیدهد، جز پس از آن که از خداوند اندیشه میکند.66. درخت خاموش
ای هشام! پیامبر خدا ـ درود و ستایش خداوند بر او و خاندانش باد ـ فرموده است:«هرگاه مؤمنی را خاموش و ساکت یافتید به وی نزدیک شوید؛ چون او حکمت و فرزانگی میپراکند. مؤمن، اندکگوی بسیارکردار است و منافق، بسیارگوی اندککردار.
67. عالمان آلوده
ای هشام! خداوند ـ آن برترین ـ به داوود ـ درود بر او باد ـ وحی فرستاد که:«به بندگان و پرستندگان من بگو: میان من و خویشتن، عالِم آلوده و فریفته به این جهان را قرار ندهند [و واسطه نکنند] که از یاد من و راه دوستی و نیایش من بازشان میدارد؛ آنان راهزنان بندگان و پرستندگان من هستند. کمترین کیفری که با آنان میکنم این است که حلاوت دوستی و نیایش خود را از دل ایشان میبرم.»
68. لعنت فرشتگان
ای هشام! فرشتگان آسمان و زمین، لعنت و نکوهش آن کس را که خویشتن را بزرگ پندارد، میکنند، و آنکس که به برادران [و یاران] خویش، کبریا و برتری فروشد و دست تطاول به ایشان گشاید، با خداوند ستیز کرده است. و آنکس که چیزی را ادّعا کند که از آنِ او نیست [و کبریا فروشد]، راهی جز راه رشد و بالندگی را پیموده است.69. حجاب جانها
ای هشام! خداوند ـ آن برترین ـ به داوود ـ درود بر او باد ـ وحی فرو فرستاد که:«ای داوود! یاران خویش را از دوستی شهوتها [و لذّتها] باز دار و بیم ده. آنان که دل به شهوتهای این جهان بستهاند، دل خویش را از من پنهان و پوشیده داشتهاند».
70. خانه دیگران
ای هشام! از تکبّر با دوستان من و از خودشیفتگی به دانش خویش بپرهیز که خداوند بر تو خشم میآورد، و پس از خشم خداوند، این جهان و آن جهان، تو را سودی نمیبخشد. در این جهان چنان کسی باش که در خانه دیگران ـ که از آن او نیست ـ منزل کرده و چشم به راه کوچ است.71. راز توفیق
ای هشام! همنشینی با دینداران، شرافت هر دو جهان است و کنکاش و مشورت با خردمند نصیحتگو [مایه] خوشی و برکت و بالندگی و توفیق خداوندی است. پس هرگاه خردمندی نصیحتگو تو را چیزی گفت، زنهار که مخالفت نکنی که هلاک و نابود میشوی.72. زنهار
ای هشام! از درآمیختن با مردمان بپرهیز، مگر در میان آنان خردمندی بیابی، که اگر یافتی با او انس گیر و از دیگران بگریز، چنانکه از درندگان میگریزی. بر خردمند شایسته است که هرگاه کاری میکند و کرداری میآورد، از خداوند شرم کند و هرگاه به نعمتی ویژه میشود، دیگران را هم در آن بهره دهد.هرگاه دو کار و دو راه باشد که نمیدانی کدام نیکوتر و درستتر است، بنگر کدام یک به خواهش نفسانی تو نزدیکتر است، همان را انجام نده [و واگذار]، که بسیاری از راستیها و درستیها در مخالفت با خواهش نفس [تو] است.
مباد که بر حکمت و فرزانگی چیرگی یابی و آن را به دست بیخردان سپاری!
هشام میگوید: گفتم: اگر کسی را یافتم که جوینده حکمت بود، ولی برای آنچه میگویم خرد توانمند و کارگشا نداشت چه کنم؟.
حضرت فرمود: با او مهربانی و مدارا کن، اگر دلش گشایش نیافت و به تنگ آمد، خود را به دشواری و گرفتاری نیفکن. و از ستیز خودبینان و متکبّران بپرهیز و زنهار کن. دانش ابا دارد بر آن که بهوش و بِخْرَد نیست گفته آید.
گفتم: اگر کسی را که فهم و توان پرسش دارد نیابم چه کنم؟
حضزت فرمود: غنیمت بدان آنرا که هیچ نمیپرسد و نادانِ پرسشهاست، تا از دشواری و گرفتاری گفتن و دشواری و گرفتاری بزرگِ انکار، آسوده باشی.
بدان که خداوند فروتنان را به قدر عظمت و جلالت خویش ـ و نه به اندازه فروتنی آنان ـ رفعت بخشیده است، و بیمناکان و ترسندگان را به قدر کرامت و سخاوت خویش ـ و نه به اندازه بیمناکی آنان ـ ایمن ساخته و امان داده است، و اندوهگینان و غمناکان را به قدر رأفت و رحمت خویش ـ و نه به اندازه اندوهناکی آنان ـ گره گشوده و شادمان کرده است.
چه گمان میبری به آن نازکدل مهربان که با آزاردهندگان دوستان خویش نیز دوستی میکند، چه رسد به آن که در راه او آزار بیند؛ و چه گمان میبری به آن بخشاینده مهربان که توبه دشمنان را میپذیرد، چه رسد به او که رضایتش میجوید و در راه او عداوت مردمان برمیگزیند.
73. خشم خداوند
ای هشام! آنکه این جهان را دوست بدارد، بیم آن جهان از دلش میرود و هیچ بنده و پرستندهای نیست که دانشش بخشند و [با آن حال] دوستی این جهان را بیفزاید، مگر آنکه از خداوند دورتر میشود و خداوند بر او خشم بیشتر میگیرد.74. رشته آرزو
ای هشام! خردمند اندیشمند کاری را که از عهده آن برنمیآید نمیکند، و بیشترین راستیها و درستیها در مخالفت با خواهش نفس است. آن کس که رشته آرزوی دراز میدارد، کردارش زشت [و تباه] میگردد.75. مرگ و آرزو
ای هشام! اگر راه مرگ را میدیدی از [درازی] آرزو باز میماندی.76. دزد خرد
ای هشام! از طمع بپرهیز و از آنچه مردمان دارند ناامید باش و طمع از مخلوق را در دل بمیران، که طمع، سرآغاز خواریهاست و رباینده خرد و فرساینده جوانمردی و تباهکننده جان و از میانبرنده دانش. به پروردگار خویش بیاویز و بر او توکل کن!با نَفْسَت بستیز و آن را از هوس باز دار، که مجاهدت و ستیزه با نفس، چون مجاهدت با دشمنان، واجب و ضروری است.
هشام میگوید: «گفتم: ستیز با کدام دشمنان ضروریتر است؟».
حضرت فرمود: «آن که به تو نزدیکتر و با تو دشمنتر است بیشتر به تو زیان میرساند و بیشتر با تو دشمنی میکند، و با آنکه به تو نزدیک است، خود را از تو پنهان میدارد، و آن که دشمنان دیگر را بر تو میشوراند و آن دشمن، ابلیس است که او را بر کار وسوسه دلها گماشتهاند.
با او سخت دشمنی کن. او در کار نابودی تو پایدارتر و شکیباتر نباشد تا تو در ستیز با او؛ چون او با همه توانمندی، از تو ناتوانتر است و با همه شرارت و زشتی، از تو کمزیانتر. اگر به خداوند پناه آوری و به او دست آویزی، به راه راست و درست راه یافتهای».
77. کرامت یار
ای هشام! خداوند سه چیز را به هر کس کرامت کند با او مهربانی کرده است:نخست، خردی که بار هوس را از او برگیرد؛ دوم، دانشی که رنج نادانی را از او بزداید و سوم، ثروتی که بیم فقر و مسکنت را از او بردارد.
78. چهارراه
ای هشام! از این جهان و اهل آن بر حذر باش، که مردمان آن چهار گروه هستند:اوّل آن کس که فرو لغزیده و دست در آغوش خواهشهای نفسانی خویش برده است؛
دوم آن کس که دانش میآموزد و کتاب میخواند و هر چه دانش افزونتر میکند بر تکبّر خویش میافزاید و با دانش و [توانایی] خواندن خویش، بر دیگران و فرودستان برتری میجوید؛
سوم آن عبادتکننده نادان که آنان را که در عبادت از او فروتر و کمترند، خوار و کوچک میشمارد و دوست میدارد که بزرگش بدانند و ستایشش کنند؛
و چهارم آنکس که اهل بصیرت [و آگاهی] است، دانا و با راه حق آشناست، دوست میدارد که حق بگزارد، امّا نمیتواند ـ یا نمیگذارند ـ و از همین رو غمگین میشود. چنین کسی برترین مردمان و خردمند زمانه خویش است.
79. ستیز دو سپاه
ای هشام! خرد و بیخردی و سپاهیان هر یک را بشناس، تا از راهیافتگان باشی.هشام میگوید: «گفتم: جان فدایت باد! جز آنچه تو به ما آموختهای هیچ نمیدانیم.»
حضرت فرمود: «ای هشام! خداوند خرد را آفرید، و خرد نخستین آفریدهای بود که خداوند از روحانیان و از نور خویش، در سمت راست عرش آفرید آن گاه به او گفت: بازگرد! و خرد بازگشت؛ سپس گفت: بازآ! و خرد باز آمد. آن گاه خداوند ـ آن با شکوهترین و تواناترین ـ گفت: تو را سترگ آفریدم و بر همه آفریدگانم برتری و کرامت بخشیدم.
پس آن گاه خداوند، جهالت و بیخردی را از دریایی تلخ و تیره آفرید و به او گفت: باز گرد! و بیخردی بازگشت؛ سپس گفت: بازآ! و... بی خردی باز نیامد؛ خداوند گفت: ستیز و سرکشی کردی، و او را لعنت و نکوهش کرد.
پس آن گاه خداوند، خرد را هفتاد و پنج سپاهی بخشید. چون بی خردی، کرامت و عطیه خداوند را به خرد دید، کینه او را به دل گرفت و گفت: ای پروردگار من! این خرد نیز چنان من آفریدهای است که او را آفریدی و کرامت کردی و نیرو دادی و من ضدّ اویم و نیرویی ندارم که به ستیز او برآیم؛ مرا نیز چون او سپاهیانی ببخش!
پس خداوند ـ آن برترین ـ گفت: چنین باشد! امّا اگر پس از این مرا عصیان کنی و بر من گردن افرازی، تو و سپاهیانت را از حریم و کنار و مهربانی خویش بیرون میکنم.
بی خردی گفت: [میپذیرم و] خرسندم! پس خداوند او را نیز همچون خرد، هفتاد و پنج سپاهی بخشید. یکی از آن هفتاد و پنج سپاهی خرد، «خیر» بود که خداوند او را وزیر خرد کرد و «شرّ» را ضدّ «خیر» و وزیر بیخردی ساخت.
80. فرجام فیض
ای هشام! هیچ کس را یارای آن نیست که سپاهیان خرد را در کار خود کند، جز آن که پیامبر یا جانشین پیامبری یا مؤمنی باشد که خداوند دل او را برای ایمان آزموده است. امّا دیگر مؤمنان برخی چنینند تا آن که خردشان کمال پذیرد و از سپاهیان بیخردی رها شود. در آن هنگام است که در برترین مراتب و همراه پیامبران و جانشینان آنان ـ درود بر آنان باد ـ خواهند بود. خداوند ما را و شما را به طاعت خویش توفیق دهد!.jpg)
ب) مواعظ امام کاظم (علیه السلام)
کلام ائمه معصوم (علیهم السلام) چونان پرتوی پرگُهر و چراغی فراراه بشر، او را راه مینمایانَد و از بیراهه برحذر میدارد.خیر و نیکی دنیا و رستگاری آخرت در گرو عمل به فرموده بزرگان دین است. امام موسی کاظم (علیه السلام) میفرماید:
«به خدا قسم که روزی، بهقدر احتیاج نازل میشود و صبر بهقدر مصیبت.
کسی که میانهروی کند و قناعت نماید، نعمت برای او بماند و کسی که تبذیر و اسراف کند نعمت از دست او برود.
اداکردن امانت و راستی در گفتار روزی میآورد و خیانت و دروغ، فقر و نفاق میآورد.»3
در این بخش، به بیان بخشی از مواعظ گرانمایه و سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) میپردازیم.
اجتناب از کبرورزی
تکبر، کلید هر شر و بدی است. آنکه متکبر است از بسیاری صفات پسندیده دور است، و این دوری بهواسطه خاصیت نامبارک و آفتزای تکبر است. متکبر نه مورد توجه خلق است و نه مورد عنایت خداوند.آنان که نور بزرگی در سیمایشان جلوهگر شد و جامه برازنده وزانت و متانت بر قامتشان پوشانیده شده است، از خودپسندی و تکبر بهدورند و هر چه فروافتادهتر، سزاوارترند. «ایاک والتکبّر» حکایت حکمتآموزی است که ظریفان درمییابند. هر که بدان عمل کرد، بهشتی است و هر که از آن اجتناب ورزید، دوزخ جایگاه اوست.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) میفرماید:
مبادا تکبر ورزی؛ زیرا هر که در دل، ذرهای کبر داشته باشد، وارد بهشت نمیشود. بزرگمنشی، ردای زیبنده پروردگار است؛ کسی که در آن با خداوند نزاع کند، خداوند او را در جهنم خواهد افکند.4
بندگان خوب خدا
بهیقین زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نیست و همواره کسانی مراقب امور انسانها هستند. بدگمان و بیدین هستند کسانی که میپندارند جهان و جهانیان، بیهدف و بیاراده و بر حسب تصادف آفریده شدهاند.همچنان که خلقت انسان و آفرینش موجودات، همگی بهواسطه براهین عقلی، هدفمند و جهتدار بوده است، همچنین است احوال بندگان که همواره در پناه لطف و عنایت خداوند ـ با واسطه یا بیواسطه ـ از عمر مقدّر خویش بهره میجویند و با افکار و کردار خویش سرنوشت خود را رقم میزنند. و چه بزرگ و عزیز است خالق هستی که بندگان خاصش را واسطه رفع نیاز بندگانش قرار داده است تا بهواسطه آن، دنبال کار خویش گیرند و این حیات چند روزه را دریابند.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) در این باره فرموده است:
خداوند بندگانی در زمین دارد که در برآوردن نیاز مردم میکوشند. در روز رستاخیر تنها اینان در اماناند.5
فراگیری علم
دانایی و رازدانی، اسبابی را میطلبد که بدون تمهید آنها نمیتوان صاحب فضل و ارباب حکمت شد. آنکه توشه «خرد» اندوخته است و آن که زر ناب عشق پرداخته است؛ علم خردورزی و علم عشق را بهخوبی آموخته است، «علم و آگاهی» کلید گنج حکمت الهی است. هر که بر این گنجینه دست یافت، به فیضی عظیم رسید.در این باب، نکات فراوانی را باید گوشزد کرد تا ارزش علم و عالم روشن شود، اما ذکر این نکته بس که «علم»، گام نخست وادی حیات است؛ هر که عالمتر، بیناتر و هر که جاهلتر، محرومتر؛ اما اقتضای علم آن است که جاهل را نیز احترام کنی و بر تعلیم او همت گماری.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) میفرماید:
هر آنچه از علم نمیدانی فراگیر، و از آنچه میدانی به جاهل بیاموز، عالم را برای علمش احترام کن و از سیتزهجویی با او بپرهیز. جاهل را برای نادانیاش کوچک انگار؛ اما او را از خود نران، نزدیکش آر و تعلیمش ده.6
حق مؤمن و حق کعبه
کعبه، خانه امن الهی و عرصه عظمت و ابهّت دین، جایگاهی است که معرفت در دریای بیکرانهاش موج میزند و «هستی» در پرتو عظمتش به نشانه تکریم و تعظیم زانو میزند. «انسانیت» در آن حضور مییابد، متبلور میشود و انسان، تولدی دوباره مییابد. «خود»، بیخود میشود و ما، «من» میگردد و «وحدت»، نگین حلقه «امت» میشود. این حق بزرگی است که کعبه دارد، اما از آنجا که عظمت آن مکان، برای عظمت انسان مؤمن است، حق مؤمن از حق کعبه بزرگتر است.حضرت امام کاظم (علیه السلام) میفرمایند:
«چه سترگ است حق تو ای کعبه، ولی به خدا سوگند، حق مؤمن از حق تو بزرگتر است.»7
رحمت الهی
رحمت واسعه الهی، بزرگترین نعمت و سرمایهای است که هر کسی میکوشد با افعال نیکو و اعمال حسنه، خود را مشمول آن سازد. اما نیک روشن است که برای تحقق این آرزوی پر ارج، راههایی است که میتوان با مدد از آنها، مسیر ناآشنا را بهدرستی پیمود و به سرمنزل مقصود رسید.در واقع همین راهها، اصول اساسی و ترسیمکننده صراط کامیابی خواهند بود، آنکه حق را میزان و معیار اعمالش قرار دهد و وجدانش را با روح عدالت دمساز کند و در دوستیها، جانب اعتدال را نگاه دارد، خطری این چنین کمتر او را تهدید میکند و در سلامت خواهد بود، و هر که بیشتر در امنیت و سلامت روحی و فکری قرار گیرد، بیشتر مشمول رحمت الهی است.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) میفرماید:
«تمام مردم روی زمین مشمول رحمت الهی خواهند بود، تا آنگاه که به این سه اصل اساسی عمل کنند: دوستدار هم باشند، حق امانت را ادا کنند و عملاً پیرو حق و عدالت باشند.8
دانش مردم
حضرت امام کاظم (علیه السلام) میفرماید:دانش مردم را در چهار چیز یافتم: نخست آنکه پروردگارت را بشناسی. دوم آنکه بشناسی برای تو چه کرده است. سوم آنکه بشناسی از تو چه میخواهد و چهارم آنکه بدانی چه چیز تو را از دینت به درمیبرد.
الگوی تمام عیار
حضرت امام کاظم (علیه السلام) الگوی تمامعیار برای همه انسانهای حقیقتجو بود. ایشان افزون بر دارابودن صفات متانت، شجاعت و بخشندگی، پارساترین، داناترین و عابدترین مردم زمانه خود بود؛ با این وصف همیشه در تهجّد و عبادت، از خوف خدا بسیار میگریست.خشم در حد معین
روزی حضرت امام کاظم (علیه السلام) دید هارون در برابر شخصی فوقالعاده خشمگین شده است و به دلیل عصبانیت زیاد دستور داد او را سه بار مجازات کنند. امام فرمود: «اگر برای خدا خشمگین میشوی، بیش از خود او خشم مگیر و گنهکاران را بیش از حد مقرر، مجازات مکن».9ریسمان تقرّب به خدا
حضرت امام کاظم (علیه السلام)، نهمین گلِ شاخسار بوستان عصمت و طهارت، راز نزدیکی به خدا را در چند چیز برشمرده است:«بهترین چیزی که بنده بدان بهسوی خدا تقرّب جوید، بعد از معرفت، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و فقر است.»10
باطن سخن گفتن
سعادت و شقاوت انسان در گرو سخن گفتن اوست. حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، راهنمای هدایت و چراغ راه رستگاری انسانها، میفرمایند:«سخنگویان سه دستهاند: دستهای سود میبرند، دستهای سالم میمانند و دستهای هلاک میشوند. آن که سود برد کسی است که خدا را یاد کند و آن که سالم میماند کسی است که ساکت میماند و آن که به هلاکت میرسد کسی است که در باطل فرو رود. خداوند بهشت را بر هر که بدگو و بدزبان و کمحیا باشد حرام کرده است.»11
بهترین انتخاب
هارون که از نظر خانوادگی، معنویت و نفوذ مردمی، همواره خود را فروتر از امام میدید، میکوشید فرودستی خویش را با تحقیر امام جبران کند. آوردهاند:«روزی هارون الرشید با امام دیدار کرد. حضرت بر استری نشسته بود. هارون خرده گرفت و گفت: بر مرکبی نشستهای که اگر بادپایی را دنبال کنی، به آن نمیرسی و اگر دنبال شوی، امکان گریز نداری.
امام پاسخ داد: به گونهای نیستم تا کسی یا چیزی از من فرار کند و نیاز ندارم من از کسی یا چیزی فرار کنم. این مرکبی است که [نیاز مرا برآورده میکند]؛ اندازه این حیوان از بلندی اسب ـ که سوارشدن بر آن مایه فخرفروشی است ـ فروتر و از کوتاهی الاغ ـ که نشستن بر آن سبب کوچکشدن انسان است ـ فراتر است.»12
ج) در آیینه کلمات امام کاظم (علیه السلام)13
در این بخش نیز منتخبی از توصیههای گرانمایه حضرت امام کاظم (علیه السلام) بیان میگردد.* مصیبت برای شکیبایان یکی است و برای جزعکنندگان دو مصیبت است.
* کسی که میانهروی و قناعت کند، نعمت بر او بماند و کسی که تبذیر و اسراف کند، نعمت از او زائل گردد.
* اداکردن امانت و راستی در گفتار، روزی بیاورد، و خیانت و دروغ، فقر و نفاق آورد.
* بپرهیز از آنکه خداوند تو را در معصیتی ببیند که تو را از آن نهی فرموده است.
* خداشناس را سزاوار این است که نه خدا را در رساندن روزی کند شمارد، و نه به حکم و تقدیر او ناخرسند شود.
* زنهار، مبادا در راه اطاعت خداوند از مالت دریغ کنی که در این صورت، دو برابر آن را در راه نافرمانی خدا خرج خواهی کرد.
* در دین خدا اندیشه کنید؛ زیرا فهم دین، کلید بینش و کمال عبادت است و برتری فرد دینفهم بر فرد عابد همچون برتری خورشید بر ستارگان است.
* بخشنده خوشرفتار در حمایت خداوند به سر بَرَد.
* از فخرفروشی بپرهیز که هر کس در دلش همسنگ دانهای فخر باشد به بهشت در نیاید. کبر و بزرگی، حشمت الهی است و هر کس با ردای عزّت خداوند ستیزه کند، وی را به رو در آتش افکند.
* چه بد است آن بندهای که دو چهره و دو زبان دارد: برادرش را در حضور میستاید و در نبود او [با غیبت و بدگویی] گوشتش را میخورد!
* هر نعمتی که در ادای شکرش سستی نمایی، همچون گناهی است که بدان بازخواست گردی.
* کشت و زراعت در زمین هموار میروید نه در سنگ سخت، و حکمت نیز مقیم دل متواضع میشود.
* از ما نیست کسی که روزانه از خود حساب نکشد، تا چون کردار شایستهای کرده بر آن بیفزاید، و چون از او خطایی سر زده، از خدا طلب آمرزش کند و به سویش باز گردد.
* خردمند کسی است که آنچه را تاب و توان ندارد، واگذارد.
.jpg)
د) پاسخهای عالمانه امام کاظم (علیه السلام)
در این بخش پایانی، به بیان برگزیدهای از پاسخهای حکیمانه حضرت امام کاظم (علیه السلام) به سوالهایی که از این امام همام پرسیدهاند، میپردازیم.از تبار آفتاب
حضرت امام کاظم (علیه السلام) نوجوانی نورس و بانشاط شده بود. روزی از کوچههای شهر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) میگذشت. شخصی از شیعیان درشتگو و ظاهربین، به نام «عیسی شلقان»، او را دید و با عتاب گفت: «ای پسر! میبینی پدرت با ما چه میکند؟ روزی ما را به چیزی فرمان میدهد و روز دیگر ما را از آن باز میدارد!».حضرت امام کاظم (علیه السلام) با منطقی استوار در پاسخش فرمود:
«آفریدگان خدا سه دستهاند؛ دسته اول مؤمنان راستیناند که ایمانی استوار دارند. دسته دوم کافرانی گمراه هستند که در کفر خود پافشاری میکنند. و دسته سوم گروهی هستند که هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار میدهند، اما نور ایمان در دلشان نتابیده و ایمانشان عاریهای است که آنها را «معارین» گویند».
بدین گونه امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد.
عیسی میگوید: «پس از این گفتگوی کوتاه که بین من و موسی بن جعفر (علیه السلام) صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق (علیه السلام) رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم. امام فرمود: فرزندم موسی از سرچشمه نبوت جوشیده است.»14
محرم راز
«ابابصیر» روزی از امام کاظم (علیه السلام) پرسید: امام را چگونه میتوان شناخت؟امام فرمود: «امام را از چند راه میتوان شناخت؛
نخست این که امامت او را امام پیشین تصریح کرده باشد.
دوم این که هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینهای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن شروع و آن مسأله را حل کند.
سوم از آینده خبر بدهد.
چهارم همه زبانها را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن میگویند، به همان زبان پاسخ دهد».
سپس رو به ابابصیر کرد و با لبخندی معنیدار فرمود: «پیش از آن که از این مجلس خارج شوی، این نشانهها را خواهی دید!»
در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام، سلام و احوالپرسی کرد؛ اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفتزده شد.
امام رو به ابابصیر کرد و فرمود: «ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هر یک از گروههای مردم را بداند و نه تنها زبان آنها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی بداند.»15
پاسخ فراخور پرسشگر
فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسألهای علمی محضر امام کاظم (علیه السلام) رسید و پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آنجا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه کار؟! فکر نمیکنم که صلاحیت وارد شدن به این بحثها را داشته باشی».ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم».
امام وقتی از ماجرا باخبر شد، چنین پاسخ داد:
«کفر مقدم بر شرک است؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافران بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به غیر او، امّا شرک انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات ربوبیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»16
بزرگترین خطر
از اسحاق بن جعفر روایت است که از حضرت امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم: آیا ممکن است مؤمن، بخیل باشد؟حضرت فرمود: بلی.
گفتم: خائن و دروغگو چطور؟
حضرت فرمود: خیانت و دروغگویی، صفت مؤمن نیست. پدرم از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نقل فرموده: «راه مؤمن به هر کجا میافتد، جز به خیانت و دروغگویی.»17
حضرت امام کاظم (علیه السلام) با پاسخ خود، بزرگترین خطری که جوامع اسلامی را تهدید میکند، گوشزد فرمود و مؤمنان را به پرهیز از دروغ و خیانت در بین خود فرا خواند؛ زیرا این دو عمل ناپسند، ویرانکننده دوستیها و نابودکننده پیوندهای برادری است.
همچنین این رفتار نکوهیده، بهترین راه برای نفوذ دشمن و ضربهزدن بر پیکره جامعه مسلمانان است؛ زیرا آنان که به ترویج دروغ و خیانت میپردازند، بذر تفرقه و نفرت را در دل مسلمانان میکارند و در سایه آن، دین ایشان را میربایند و جامعه را به هرج و مرج میکشانند.
آرزوی هلاکت
امام در جامعه، همانند ناخدای کشتیای است که در دریای موّاج فتنه و بلایا، امت خود را به ساحل هدایت میرساند. از این روست که حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز همچون پدران پاکش، در مورد اعمال و رفتار مسلمانان، احساس مسئولیت میکرد و هرگاه سستی و کاستی میدید، با بینش ولایتی خویش، به تربیت امت میپرداخت و ایشان را از افتادن به پرتگاه تباهی نجات میداد. در این باره روایت است:«آن حضرت شخصی را دید که مرگ خود را از خدا میخواهد و آرزوی مرگ میکند. حضرت به او فرمود: مگر با خدا نزدیکی داری که خواهان دیدار او هستی؟» گفت: نه، حضرت فرمود: «پس نیکیهای بسیار از پیش فرستادهای که گناهانت به نظر نمیآید و خاطرت جمع است؟» گفت: نه، حضرت فرمود: «پس هرگاه نه این است و نه آن، چگونه هلاکت ابدی خود را آرزو میکنی؟ توبه کن و این آرزوی خود را کنار بگذار.»18
تلاش اقتصادی
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در زمینی که متعلق به شخص خودش بود، کار میکرد. کسی ایشان را درحالی دید که در اثر کار و زحمت، عرق میریخت به ایشان گفت: «شما که امام هستید، چرا این گونه کارها را به عهده دیگران نمیگذارید؟»امام (علیه السلام) فرمود: «چرا به عهده دیگران بگذاریم؟ افرادی که از من بهتر بودند، همواره از این کارها میکردند.»
آن مرد پرسید: «چه کسانی؟»
امام (علیه السلام) فرمود: «رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و همه پدران و اجدادم. بهطور کلی، کار و فعالیت در زمین از سنتهای پیامبران و اوصیای پیامبران و بندگان شایسته خداوند است.»19
نتیجهگیری:
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) با سخنان و رفتار خود، نمونهای از انسان کامل را به نمایش گذاشته است که همچنان الهامبخش پیروان خود در عصر حاضر است.مواعظ ایشان نه تنها به مسائل دینی، بلکه به ابعاد مختلف زندگی بشری اشاره دارند، از جمله صداقت، نیایش، قناعت و خردمندی.
فقدان این ارزشها میتواند منجر به گمراهی و دوری از حقیقت باشد. امام کاظم (علیه السلام) با بیان کردن اهمیت علم، صداقت و قناعت، ما را به سمت یک زندگی متوازن و معنادار هدایت میکند.
در نتیجه، میتوان گفت که پیروی از آموزههای آن حضرت میتواند راه را برای رسیدن به زندگیای سرشار از آرامش، رشد معنوی و ارتباط صحیح با خداوند هموار کند.
بنابراین، شایسته است که با دقت و اهتمام، به حکمتهای ایشان بیاندیشیم و آنها را در زندگی روزمره خود به کار بگیریم. با تکیه بر این آموزهها، میتوانیم در مسیر رستگاری و سعادت گام برداریم.
پینوشتها:
1. این بخش برداشتی است با تصرّف و تلخیص از کتابی با این مشخصات: م. معین، مترجم فرهنگ فرزانگی، مؤسسه دارالحدیث، چاپ اوّل، قم: 1376.
2. در ترجمه آیات قرآن کریم، همواره تفسیر [و ترجمه] «کشف الاسرار» میبدی را پیش چشم داشتهایم.
3. منتهی الامال، ج 2، ص 381.
4. بحارالانوار، ج 8، ص 311.
5. همان، ج 74، ص 319.
6. تحف العقول، ص 394.
7. بحارالانوار، ج 74، ص 227.
8. مجموعه ورام، ج 1، ص 12.
9. وسائل الشیعه، ج 1، ص 320.
10. همان، ص 390.
11. سخنان برگزیده از برگزیدگان جهان، ص 392.
12. محاضرات الأدبا، ج 4، ص 634 .
13. نقل از: منتهی الآمال، ج 2، صص 384ـ380؛ تحف العقول، ج 2 (فصل کلمات امام کاظم علیه السلام).
14. الاصول من الکافی، ج 2، ص 418.
15. شیخ مفید، الارشاد، ص 217.
16. بحارالانوار، ج 78، ص 324؛ تحف العقول، ص 304.
17. حدیقة الشیعه، ج 2، ص 834.
18. حدیقة الشیعه، ج 2، ص 835.
19. زندگینامه پیشوایان (علیهم السلام)، ص 158.
منبع: دریای حلم (رهیافتی بر شخصیتشناسی، سیرهشناسی و اندیشهشناسی امام موسی کاظم علیه السلام)، تهیهکننده و ناشر: اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.
تهیه و تنظیم: تحریریه راسخون