سخنان حکمت‌آمیز امام کاظم علیه السلام: چراغ‌ راه زندگی در دنیای مدرن

در این نوشتار، به بیان حکمت‏‌های ژرف امام کاظم علیه السلام و نیز بیان بخشی از مواعظ گران‌مایه و سیره آن حضرت و منتخبی از پاسخ‌های حکیمانه ایشان به سوال‌هایی که از این امام همام پرسیده‌اند، می‌پردازیم.
سه‌شنبه، 20 خرداد 1404
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سخنان حکمت‌آمیز امام کاظم علیه السلام: چراغ‌ راه زندگی در دنیای مدرن

مقدمه

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های تاریخ اسلام و هفتمین امام شیعه است. ایشان با سیره‌ای مبتنی بر تقوا، خردمندی و توجه به معارف دینی، به عنوان مدلی برای مسلمانان در تمامی زمان‌ها شناخته می‌شود. 

حیات این امام همام، شامل آموزه‌ها و حکمت‌هایی است که در کلام و رفتار ایشان نهفته است و می‌تواند چراغ راهی برای انسان‌ها باشد. در این نوشتار، به بررسی بخش‌هایی از مواعظ و سخنان ارزشمند امام موسی کاظم (علیه السلام) خواهیم پرداخت. 

سخنانی که نه تنها در زمان خود بلکه در دنیای امروز نیز می‌تواند ما را در انتخاب راه صحیح زندگی یاری کند. این حکمت‌ها به طور خاص بر روی مفاهیمی مانند عشق به علم، قناعت، صداقت و نیایش با خداوند تأکید دارند. از این طریق، در می‌یابیم چگونه می‌توان با اتکای به این آموزه‌ها، زندگی بهتری را برای خود و دیگران رقم زد.

در ادامه، به بیان حکمت‏های ژرف امام موسی کاظم (علیه السلام) و نیز بیان بخشی از مواعظ گران‌مایه و سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، منتخبی از توصیه‌های گران‌مایه آن حضرت و برگزیده‌ای از پاسخ‌های حکیمانه حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) به سوال‌هایی که از این امام همام پرسیده‌اند، می‌پردازیم.
 

الف) فرهنگ فرزانگی

این بخش ارمغانی است از بوستان خاندان عصمت (علیهم السلام) و برگزیده‌‏ای است از حکمت‌‏های ژرف امام کاظم (علیه السلام) که به یار صاحبدل و صحابی رازدار خویش «هشام ‌بن حکم» به ودیعت داده‏ تا خود بهره گیرد و سپس به همه تشنه‌کامان زلال معرفت در همه اعصار برساند. امید آن که شهدی باشد جان‌‏پرور در کام جویندگان سرچشمه آب حیات و ره‌پویان راه نجات. ان‏‌شاءاللّه‏!1
 
1. بشارت خداوند
خداوند ـ آن برترین ـ خردمندان را در کتاب خویش بشارت داده و فرموده است: «بندگان مرا که سخن [از تو] گوش فرا مى‌دهند و به نیکوترین آن پی‌می‌‏برند بشارت ده؛ [این بندگان] آنان‌اند که خداوند ایشان را راه نموده است و هم آنان‌اند زیرکان و خردمندان».2

ای هشام! ای پسر حَکم! خداوند ـ آن تواناترین و باشکوه‌‏ترین ـ با موهبت خود، حجّت را بر مردمان تمام کرده، بیان و تبیان [آسمانی] فرو فرستاده و آنان را با دلیل و برهان، به خداوندی خویش رهنما شده و فرموده است: «و خدای شما خدایی یکتاست؛ جز او خدای یگانه‏‌ای نیست، [او که] بخشایشگر مهربان [است]؛ در آفرینش آسمان‌‏ها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانه‌‏های پیدا و روشنی است برای آن گروه که خِرَد می‏‌ورزند.»

ای هشام! خداوند این همه را نشانگان آن کرده است که مردمان او را بشناسند و بدانند تدبیرگری دارند و کسی هست که کار ایشان را تدبیر کند. خداوند فرموده است: «و شب و روز و آفتاب و ماه را برای شما روان و جاری کرده است و ستارگان [نیز] به فرمان او روانند؛ در [همه] اینها نشانه‌‏های روشنی هست برای آن گروه که دریابند و خِرَد ورزند.»

و نیز فرموده است: «[سوگند] به حلم و حمد من و به این نامه روشنِ [روشن‌کننده]، ما [این] کتاب را قرآنی عربی کرده‌‏ایم، تا شما [عَرَبان] دریابید و خِرَد ورزید.»

فرموده است: «و از نشانه‏‌های [توانایی و یگانگی] اوست که برق [و درخشش آسمان] را برای بیم و امید به شما می‌‏نمایاند، و از آسمان، آبی فرو می‏‌فرستد تا زمین را پس از مرگ آن زنده کند؛ در [همه] اینها نشانه‌‏های روشنی هست، برای آنان که درمی‌‏یابند و خرَد می‏‌ورزند.»
 
2. آیه اشتیاق
ای هشام! پس آن‌گاه خداوند، خردمندان و فرزانگان را اندرز داده و به جهان دیگر مشتاقشان کرده و فرموده است:
«زندگی این جهانی [چیزی] جز بازی و سرگرمی نیست، و سرای پسین [و جهان دیگر] برای آنان که از خدا می‌‏پرهیزند بهتر است؛ آیا [هیچ] خرد نمی‏‌ورزید؟.» و فرموده است: «و هرچه به شما داده‌‏اند، چیزی در زندگانی این جهان و آرایش در این جهان است، و آنچه نزد خداوند است نیکوتر و پاینده‏‌تر است؛ آیا [سخن] در نمی‏‌یابید و خرد نمی‌‏ورزید؟».
 
3. آیه بیم
ای هشام! پس آن‌گاه خداوند، آنان را که به عذاب الهی نمی‌‏اندیشند؛ بیم داده است. خداوند ـ آن تواناترین و با شکوه‌ترین ـ فرموده است:
«پس، از دیگران دمار برآوردیم و شما روز و شب بر آنان می‏‌گذرید [می‌‏بینید و می‏‌شنوید] پس آیا خرد نمی‌‏ورزید؟».
 
4. خردمندی و دانشمندی
ای هشام! پس آن‌گاه روشن کرده که خردمندی و بینش، همراه و همپای دانش است. خداوند فرموده است:
«از این‌سان برای مردمان، تمثیل می‌‏آوریم و آن را تنها دانایان درمی‌‏یابند».
 
5. نکوهش نابخردان
ای هشام! سپس آنان را که [خردستیزانه] اندیشه نمی‌‏کنند، نکوهیده است:
«چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده پیروی کنید، گویند: ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‏‌ایم پیروی می‌‏کنیم؛ آیا [این سخن درستی است] اگر پدرانشان نه چیزی در می‏‌یافتند و نه راه راست می‏‌شناختند؟.»

و فرموده است:
«بدترین همه جنبندگان و جانوران نزد خداوند، آن کران‌‌اند [که حق نشنوند] و آن گنگان‌‌اند [که حق را پاسخ ندهند] آنان که خرد نمی‌‏ورزند»، و [نیز] فرموده است: «اگر از آنان بپرسی که آسمان‏‌ها و زمین را چه کس آفرید، گویند: خداوند. بگو: حمد و ستایش خداوند را سزد، امّا بیشتر آنان نادان‌ا‌ند».
 
6. نکوهش بیشترین مردم توسط خدا
ای هشام! سپس خداوند بیشترین مردمان را نکوهیده و فرموده است:
«اگر بیشترین مردمان را اطاعت کنی، تو را از راه راست گمراه می‏‌کنند».

و فرموده است:
«امّا بیشتر آنان نمی‏‌دانند [و درنمی‌‏یابند].»
 
7. ستایش کمترین مردم توسط خدا
ای هشام! سپس [خداوند] کمترین مردمان را ستوده و فرموده است:
«اندکی از پرستندگان من سپاس می‏‌گزارند». و فرموده است: «آنان اندکی هستند» و فرموده است: «و تنها اندکی با او ایمان آوردند».
 
8. آرایه خردمندان
ای هشام! آنگاه خداوند، خردمندان را به نیکوترین شیوه‌‏ها یاد کرده و به زیباترین آرایه‌‏ها آراسته و فرموده است:
«خداوند دانش را به هرکه بخواهد می‌‏دهد و آن کس را که دانش و فرزانگی دهند، خیر فراوان بخشیده‌‏اند، و جز خردمندان، کسی درنمی‌‏یابد و پند نمی‌‏گیرد.»
 
9. خرَد زنده
ای هشام! خداوند می‌‏گوید: «در این [سخن] برای آن کس که دلی زنده دارد پندی هست».
و مراد او از «دل زنده»، خرد است و می‏‌گوید: «لقمان را حکمت و فرزانگی داده‌‏ایم» و مراد او از «حکمت و فرزانگی» بینش و خرد است.
 
10. کشتی جان در دریای جهان
ای هشام! لقمان به فرزند خویش چنین گفته است:
«در برابر حق فروتن باش، تا خردمندترین مردمان باشی. فرزندم! این جهان دریایی است ژرف که جهانی بسیار در آن غرقه گشته است. کشتی [نجات] تو در این دریای ژرف، خداپرهیزی و تقوا باشد، بارَش ایمان، بادبانش توکل، ناخدایش خرد، دیده‌‏بانش دانش و لنگرش صبر و بردباری.»

سخنان حکمت‌آمیز امام کاظم علیه السلام: چراغ‌ راه زندگی در دنیای مدرن
 
11. نشانه‌‏ای و راهواری
ای هشام! هرچه هست نشانه‌‏ای دارد و نشان خردمند، اندیشه است و نشان اندیشه، خاموشی. و [نیز] هرچه هست راهواری دارد و راهوار خردمند، فروتنی است و در نادانی و نابخردی تو همین بس که بر مرکبی پای نهی که تو را از آن باز داشته‌‏اند.
 
12. گُهر و گردو
ای هشام! اگر در دستت گردویی باشد و مردمان بگویند گُهری است، تو را چه سود که می‏‌دانی گردویی است. و اگر در دستت گهری باشد و مردمان بگویند گردویی است، تو را چه زیان که می‌‏دانی گُهری است.
 
13. بعثت پیامبران
ای هشام! خداوند پیامبران و رسولان خویش را [تنها از آن رو] به‌سوی بندگان و پرستندگان خویش فرستاده است، تا در خدا و از خدا اندیشه کنند. پس آن کس [از بندگان] که این سروش آسمانی را نیکوتر و زیباتر لبّیک گوید و پاسخ دهد، خداوند را زیباتر و نیکوتر شناخته است، و آن کس که زیباتر و نیکوتر خرد می‏‌ورزد، به [کار] خدا آگاه‌‏تر است و آن کس که خردمندتر است، در هر دو جهان، مرتبه‌‏ای برتر و فراتر دارد.
 
14. با هر بنده‌‏ای فرشته‌‏ای
ای هشام! با هر بنده‌‏ای، فرشته‌‏ای هست که در گیسوان او چنگ افکنده است. چون بنده، فروتنی کند [آن فرشته به فرمان] خداوند فرازش می‏‌برد و چون کبریا فروشد، فرودش می‏‌آورد و خوارش می‏‌کند.
 
15. دو حجّت آسمانی
ای هشام! خداوند در مردمان دو حجّت دارد: آشکار و پنهان؛ حجّت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان‌اند و حجّت پنهان، خردها و اندیشه‌‏ها.
 
16. خردمند کیست؟
ای هشام! خردمند کسی است که حلال، او را از شُکر و شاکری باز ندارد و حرام، بر صبر و صابری او چیرگی نیابد.
 
17. ویرانگران خرَد
ای هشام! آن کس که سه چیز را بر سه چیز برتری بخشد، گویی خواهش تن و هوس را بر ویران‌کردن خرد خویش یاری داده است:
آن کس که روشنایی اندیشه را با [رؤیاها] و آرزوهای بزرگ و بلند، سیاه کند و با گفتار بیهوده و بی‏‌فرجام، زیبایی‏‌های حکمت خویش را تباه کند و [چراغ و] نور عبرت‌‏اندوزی خویش را با شهوت و خواهش تن، خاموش سازد، گویی هوس را به خردستیزی و خردسوزی برتری داده و یاری رسانده است و آن کس که خرد را ویران کند و بسوزد [هر دو جهان و] دین و دنیای خویش را تباه کرده است.
 
18. خرَد و پاکی
ای هشام! چگونه [امید می‌‏بری که] کردارت نزد خداوند، پاک باشد، در حالی‌ که خرد و اندیشه‌‏ات را از کار پروردگارت باز داشته‌‏ای و هوس را در کار چیرگی بر خرد و اندیشه‌‏ات فرمان برده‌‏ای.
 
19. خرَد و تنهایی
ای هشام! بردباری بر تنهایی، نشانه نیرومندی خرد است. پس آن‌‌که از خدا و برای خداوند ـ آن برترین ـ اندیشه کند و خرد ورزد، از مردمان جهان و مشتاقان آن کناره می‏‌گیرد و به آنچه نزد پروردگار اوست، دل می‌‏بندد و اشتیاق می‏‌ورزد و خداوند نیز همدم بیمناکی او، همنشین تنهایی او، بی‌‏نیازی فقر او و عزّت‌بخش بی‌‏کسی او خواهد بود.
 
20. خرد و طاعت
ای هشام! مردمان برای اطاعت خداوند آفریده شده‌‏اند، و نجات و رستگاری، تنها در فرمانبرداری اوست. طاعت نیز به دانش است و دانش به آموزش و آموزش با خرد و اندیشه شکل می‌‏بندد. دانش تنها از دانایان ربّانی و دانشوران خداگونه فرو می‏‌بارد و راه شناخت دانایان و فرهیختگان، خرد و اندیشه آنان است.
 
21. قبول دوست
ای هشام! کردار اندک خردمند فرزانه [در آستان حضرت حق] پذیرفته است و دو چندان؛ و کردار بسیار خودپرستان و نابخردان، ناپذیرفته.
 
22. خردمندی و خرسندی
ای هشام! خردمند با فرزانگی، به اندک چیزی از جهان، خرسند است و بی‏‌فرزانگی با همه [دارایی] جهان، ناخرسند. و این است که خردمندان سودای پرسود کرده‌‏اند.
 
23. خرد و قناعت
ای هشام! اگر آنچه کفاف زندگی تو است تو را بس باشد و بی‌‏نیازت کند، اندک چیزی از این جهان، تو را بس است و اگر نکند، هیچ چیزِ این جهان، بی‌‏نیازت نخواهد کرد.
 
24. فضیلتی و ضرورتی
ای هشام! خردمندان، زیاده‌خواهی از این جهان را ترک گفته‏‌اند، چه رسد به گناهان؛ حال آنکه ترک‌ گفتن زیاده‌‏های جهان، فضیلتی است و ترک‌ گفتن گناهان، ضرورتی.
 
25. خردمندان جهان
ای هشام! خردمندان، دل از این جهان برداشته‌‏اند و به آن جهان، اشتیاق بسته‏‌اند؛ زیرا می‏‌دانند این جهان و آن جهان هر دو می‏‌جویند و جسته می‌‏شوند. آن‌که آن جهان را بجوید، این جهان او را در پی می‌‏آید و می‏‌جوید؛ تا تمام بهره و روزی خویش را بستاند، و آن‌که این جهان را بجوید، آن جهان او را فرا می‏‌رسد و می‏‌جوید؛ [یعنی] مرگ می‏آید و هر دو جهان را بر او تباه می‏‌کند.
 
26. خردمندی و بی‌‏نیازی
ای هشام! هرکس بی‌‏نیازی و استغنای بی‌‏ثروت و دارایی خواهد و آسایش دل از حسد جوید و سلامت در دیانت طلبد، فروتنانه و خاکسارانه به آستان خداوند نیایش کند و بخواهد تا خداوند خرد او را افزون و فراوان گرداند؛ که هرکس خردمند باشد به آنچه او را بس است، خرسند و قانع است؛ و چنین کسی، بی‌‏نیاز است؛ و آن کس که چنین خرسند و قانع نباشد، هرگز معنای بی‌‏نیازی را درنمی‌‏یابد.
 
27. نیایش خردمندان
ای هشام! خداوند ـ آن با‌شکوه‏‌ترین و تواناترین ـ از نیکوکار مردمانی چنین حکایت کرده است که گفته‌‏اند: «خداوندا! دل‏‌های ما را از پسِ آن که ما را راه نموده‌‏ای، منحرف نگردان، و ما را از نزد خویش رحمتی بخش. تویی خداوند فراخْ بخشِ نیکودار». آنان می‏‌دانستند که دل‏‌ها و جان‏‌ها گمراهی می‌‏گیرد و کژی می‌‏پذیرد و به نابینایی و پستی باز می‏‌گردد. 

آن‌که از خداوند اندیشه نکند، بیم او را در دل راه نمی‌‏دهد و دل به شناخت و معرفتی استوار ـ که ببیند و راستی و حقیقت آن را در جان خویش بیابد ـ نمی‌‏بندد، و هیچ‌ کس چنین [صاحب معرفت] نمی‏‌شود، مگر آن که گفتار و کردارش یکسان باشد و آشکار و نهانش یک‌سو؛ زیرا خداوند، آدمیان را به خردِ پوشیده و پنهان، راهنما نشده است و آنان را خردی بخشیده است پیدا و گویا.
 
28. کمال خرد
ای هشام! امیرمؤمنان ـ درود بر او باد ـ می‏‌فرمود:
«هیچ‌کس خداوند را با چیزی که برتر و بهتر از خرد باشد نپرستیده است. خرد هیچ آدمی بار نگیرد و کمال نپذیرد، جز آن که این چند صفت در او باشد:
کفر نورزد و به هیچ‌ کس شرّ نرساند؛ از او بالندگی و نیکویی برآید؛ زیاده دارایی خویش را ببخشد؛ سخنان بیهوده را بس کند؛ بهره او از جهان [تنها] کفاف زندگی باشد؛ در همه عمر از دانش، سیر و آکنده نگردد؛ خواری با خدا را از بزرگواری بی‏خدا دوست‏‌تر بدارد؛ نیکویی اندک دیگران را فراوان شمارد و نیکویی بسیار خویش را اندک پندارد؛ همه مردمان را نیکوتر و بهتر از خود بداند و خویشتن را ـ پیش خود ـ بدترین آنان بینگارد»، و این همه سخن در کمال خرد است.
 
29. میوه راستی و نیکویی
ای هشام! هر کس زبانش راست گوید، کردارش پاک شود؛ هر کس نیت و پندار نیکو آورد، روزی‌‏اش افزون گردد، و هر کس با برادران [و یاران] و خاندانش نیکویی [و مهربانی] کند، عمر بلند و روزگار دراز یابد.
 
30. آموزش حکمت
ای هشام! حکمت و فرزانگی را به نادانان و نابخردان نیاموزید که [اگر چنین کنید] به حکمت ستم خواهید کرد، و آن را از مشتاقان و سزاواران دریغ ندارید که [اگر چنین کنید] به آنان ستم روا داشته‌‏اید.

سخنان حکمت‌آمیز امام کاظم علیه السلام: چراغ‌ راه زندگی در دنیای مدرن
 
31. ترک تعلّق
ای هشام! چنان که نابخردان، خرد و فرزانگی را به شما وانهاده‌‏اند، شما نیز این جهان را به آنان وانهید.
 
32. بهای بهشت
ای هشام! هر که جوانمردی ندارد، دین و ایمان ندارد، و هر که خردمندی ندارد، جوانمردی ندارد. برترین مردمان آن کس است که این جهان را برای خود منزلتی بزرگ نشمارد. بهای تن‏های شما جز بهشت چیزی نیست؛ پس آن را جز با بهشت سودا نکنید.
 
33. سیره صدرنشینان
ای هشام! امیرمؤمنان ـ درود بر او باد ـ می‌‏فرمود:
«کسی باید در صدر [مجلس] نشیند که سه ویژگی داشته باشد:
هرگاه از او سؤالی [و درخواستی] کنند پاسخ دهد، و هرگاه دیگران از سخن باز مانند سخن گوید، و به رأی و اندیشه‌‏ای اشارت کند که صَلاح و راستی اهل مجلس در آن باشد و هر کس هیچ‌ یک از این سه ویژگی را نداشته باشد و بر صدر نشیند، [نابخرد و] احمق است».

و حسن‌ بن علی ـ درود بر هر دو باد ـ فرموده است:
«نیاز و حاجت به [آستان] اهل آن برید».گفتند: «ای فرزند پیامبر خدا! اهل آن کیانند؟»، فرمود: «آنان که خداوند در کتاب خویش قصّه آنان گفته و یاد آنان کرده و فرموده است: آن کسان پند پذیرند و حق دریابند که خرد می‌‏ورزند»، [پس] امام فرمود: «آنان خردمندان‌اند.»

و امام علی‌ بن الحسین ـ درود بر هر دو باد ـ فرموده است:
«همنشینی با صالحان و شایستگان، صَلاح و شایستگی می‌‏آورد، و سیره دانشوران، افزون ساختن خرد است.»

فرمان‌‌بردن از حاکمان عادل، کمال عزّت و بزرگی است و به ثمررساندن و بارورکردن دارایی‏‌ها [در کار نیک] تمام جوانمردی. هدایت اهل حیرت و آن کس که به مشورت و کنکاش آمده، گزاردن حق نعمت [خداوند] است، و دست‌کشیدن از مردم‌آزاری، کمال خرد و مایه آرامش تن در هر دو جهان است.
 
34. اوصاف خردمندان
ای هشام! خردمند با کسی که سخن او را دروغ خواهد پنداشت، سخن نمی‌‏گوید، و از آن‌کس که بیمناک بخل و دریغ اوست چیزی نمی‏‌طلبد، و آنچه را در توان او نیست وعده نمی‏دهد و به آنچه مایه خواری اوست امید نمی‏‌بندد، و راهی را که در آن فرومی‏‌ماند، آغاز نمی‏‌کند.

امیرمؤمنان ـ درود بر او باد ـ یاران و هواخواهان خویش را اندرز می‌‏داد و می‏‌فرمود:
«شما را به خشیت از خداوند، در پنهان و آشکار، اندرز می‏‌دهم و سفارش می‏‌کنم. و [نیز] به عدالت در هنگام خرسندی و خشم و تلاش و کوشش در هنگام فقر و غنا، و این که به آن‌ کس که از شما [دل] بریده است بپیوندید، و از آن‌ که به شما ستم روا داشته درگذرید، و به کسی که از شما دریغ داشته مهربانی کنید؛ نگاهتان عبرت‏‌اندوز باشد؛ سکوت و خاموشی‏‌تان اندیشه؛ سخن‌تان ذکر و یاد [خداوند] و سرشت‌تان بخشش و سخاوت؛ چرا که بخیل و تنگ‌چشم به بهشت درنمی‏‌آید و گشاده‌‏دست و سخاوتمند به دوزخ نمی‏‌افتد.
 
35. مهربانی خداوند
ای هشام! خداوند مهربانی کند و رحمت آورد بر آن‌کس که از او ـ چنان‌که باید و شاید ـ شرم کند و سر و آنچه را در آن نهان است و شکم و آنچه را در آن پنهان است [مراقبت و صیانت کند و] نگاه دارد؛ مرگ و پوسیدگی تن را یاد آورد و بداند که بهشت در رنج‏‌ها و دشواری‌‏ها پوشیده است و آتش دوزخ در لذّت‏‌ها و شهوت‏‌ها پیچیده.
 
36. پاداش نیکی
ای هشام! هرکه دست از [هتک حرمت] کیان مردمان بردارد، خداوند در روز برانگیزش [و جهان دیگر] از لغزش‏‌های او درمی‏‌گذرد، و هر که خشم خویش از مردمان برگیرد، خداوند در روز برانگیزش [و جهان دیگر] خشم از او برمی‌‏گیرد.
 
37. خرد و راستی
ای هشام! خردمند دروغ نمی‏‌گوید، اگر چه خواهش دل او باشد و آن را دوست بدارد.
 
38. مردمان سرکش
ای هشام! ... سرکش‏‌ترین مردمان در آستان خداوند کسی است که بی‏‌گناهی را زخم زند و بکشد. آن‌ کس که ولایت بیگانگان را گردن نهد، به آنچه خداوند بر پیام‌‏آور خویش، محمّد ـ درود و ستایش خداوند بر او و خاندانش باد ـ فرستاده کافر شده است، و هر کس بدعتی در دیانت نهد و بدعت‌‏گذاری را پناه و امان دهد، خداوند در روز برانگیزش [و جهان دیگر] هیچ تاوانی از او نپذیرد.
 
39. ابزار سلوک
ای هشام! برترین ابزار و دست‌مایه تقرّب و نزدیکی به [ساحت قدس] خداوند پس از شناخت و معرفت او، نماز است و مهربانی و نیکوکاری با پدر و مادر و ترک حسد و خودبینی و تفاخر.
 
40. جهان چون سایه‏‌ای
ای هشام! روزگارانت را درست کن! بنگر که چه روزهایی در پیش است؛ پاسخی برای آن روز فراهم آر، که تو را برپا [و ایستاده] می‌‏دارند و از تو [چیزهایی] می‌‏پرسند. از روزگاران [و مردمان] پند بیاموز؛ چرا که روزگار با همه درازی، کوتاه است. کردار تو چنان باشد گویی پاداش آن را پیش چشم می‏‌بینی و [از ‌این‌رو] بر امید و آرزوی خویش می‌‏افزایی. از خدا و در خدا اندیشه کن و به دیگرگونی روزگاران بنگر که آینده این جهان، همانند گذشته آن است؛ پس، از جهان عبرت بیندوز.

علی‌ بن الحسین ـ درود بر هر دو باد ـ فرموده است:
«تمام آنچه خورشید، در مشرق و مغرب جهان، بر آن می‌‏تابد از دریا و خشکی و دشت و کوه [همه] نزد دوستان خداوند و عارفان و آشنایان مقام او چون سایه‌‏ای است».

آن حضرت سپس فرموده است:
«آزاده‌‏ای هست آیا که این جهان اندک ناچیز را ـ که به پس‌مانده غذایی در دهانی می‏‌ماند ـ به دوستداران آن وانهد؟ تنها بهشت، بهای جان شماست؛ جان را جز با بهشت سودا نکنید. آن کس که از [نعمت‏‌های بی‏کران] خداوند تنها به همین جهان خرسند می‏‌شود، به اندک چیزی و پست چیزی خرسند شده و بسنده کرده است».
 
41. راه رهایی
ای هشام! همه مردمان، ستارگان آسمان را می‌‏بینند، امّا تنها آن‌کس از آنان راه می‌‏جوید [و سفر می‏‌کند و به بیراهه نمی‏‌رود] که با سیر ستارگان [و مدار حرکت و] منزل آنها آشنا باشد. شما نیز حکمت و فرزانگی می‌‏آموزید، امّا تنها آن کس از شما راه می‏یابد [و گمراه نمی‏‌شود] که به آنچه آموخته است عمل کند.
 
42. حکمت‌‏های عیسوی
ای هشام! مسیح ـ درود بر او باد ـ به حواریان فرمود:
ای بندگان بد کنش! بلندای درخت نخل بر شمایان شگفت و دشوار می‌‏آید. خارهای او و سختی میوه‌چینی از آن را به یاد می‏‌آورید [و در ذهن و زبان دارید]، امّا لطافت میوه‌‏ها و سودمندی‏‌هایش را فراموش می‌‏کنید و از یاد می‌‏برید.

همچنین [و بدین‌گونه] است که دشواری کردار برای آن جهان را به یاد می‌‏آورید و در نگاه شما بی‌پایان و بی‏‌فرجام می‏آید و از یاد می‌‏برید که تا چه مایه از نعمت‌‏ها و میوه‌‏ها و شکوفه‌‏های آن بهره خواهید برد.

ای بندگان بد کنش [که کردار زشت می‌آورید]! دانه‌‏های گندم را پاک و به‌خوبی آسیا کنید، تا طعم خوش آن را دریابید و گواراتان شود؛ پس همین‌ گونه، ایمان را صاف و خالص گردانید و کامل کنید تا حلاوت آن را دریابید و از فرجام آن بهره برید.

حقیقت را به شمایان می‌‏گویم: اگر چراغی در شب تاریکی بیابید که به [روغن] قطران می‏‌سوزد، از آن روشنا می‏‌گیرید و از بوی ناخوشش نمی‌‏رنجید؛ همین‌سان شایسته است که حکمت و فرزانگی را نزد هر‌ کس که یافتید، برگیرید و نیت ناپاک او [در دانستن و آموزش] شما را از آموختن حکمت باز ندارد.

ای پرستندگان و بردگان این جهان! راست می‏‌گویمتان: به شرافت جهان دیگر دست نمی‌‏یابید، مگر آنچه را دوست می‏‌دارید رها کنید. برای توبه چشم انتظار فردا نباشید که تا [هر] فردا، شب و روزی مانده است و [مرگ و] قضای الهی می‏‌آید و می‌‏رود.

راست می‌‏گویمتان: آن‌کس که وام دیگران به گردن ندارد، آسوده‌‏تر از آن کس است که وامی به گردن دارد و ادا می‌‏کند. و چنین است آن کس که گناهی ندارد، آسوده‌‏تر است از آن‌ که گناهی دارد و توبه می‏‌کند و انابت می‏‌آورد. و [راستی که] گناهان خُرد و اندک، دام‌‏ها و تورهای ابلیس ‌اند؛ اوست که در چشمان‌تان گناهانی را کوچک می‌‏کند و خُرد می‏‌شمارد تا انبوه شوند و فراوان گردند و شما را در میانه گیرند.

راست می‏‌گویمتان: مدّعیان حکمت و فرزانگی دو دسته‌اند: یکی کسی که آن را با سخنان خویش استوار می‏‌دارد و با کردار خویش راست می‌‏گرداند، و دیگر کسی که آن را با سخنان خویش استوار می‏‌دارد و با کردار خویش تباه می‏‌کند. بسا فاصله که میان این دو کس است. خوشا عالمان و زهی دانایان که اهل کردارند و وای آن عالمان و دانایان که [تنها] اهل گفتارند.

ای بندگان بدکردار! مساجد پروردگار خویش را زندان تن‏ها و پیشانی‌‏های خود کنید و دل و جانتان را خانه پرستش و پرهیز و دل‏‌هاتان را آرامگاه شهوت نگردانید. آن‌ کس از شمایان که این جهان را دوست‌‏تر می‏دارد، در هنگامه بلا بیشتر ناشکیبایی می‏‌کند، و آن کس از شمایان که از این جهان کناره می‌‏گیرد و زهد می‌‏ورزد، در هنگامه بلا شکیباتر است.

ای بندگان بد کنش! چونان کلاغکان پرشتاب و روباهان فریبکار و گرگ‏‌های نابکار و شیران سرکش نباشید، که آنچه آنان با شکار خویش می‏‌کنند با مردمان روا دارید: برخی را بربایید و برخی را فریب دهید و برخی را خیانت کنید.

راست می‌‏گویمتان: چه سود که تن به ظاهر و صورت، سلامت باشد و به باطن و سیرت، فاسد. همین‌سان چه سود از تن شمایان، که از آن به شگفت می‌‏آیید، حالی که جان‏‌هاتان را فساد و تباهی آکنده است. چه سود که پوست‌تان را پاکیزه کنید و دل‏‌هاتان ناپاک و آلوده باشد. چون غربال نباشید که آرد نیکو باز پس می‏‌دهد و تفاله را نگاه می‏‌دارد؛ یعنی که زبان‌تان، فرزانگی و حکمت بتراود و کینه در سینه شما بماند.

ای بردگان این جهان! حکایت شما حکایت چراغی است که مردمان را روشنایی می‏‌بخشد و خویشتن را می‌‏سوزد.

ای فرزندان اسرائیل! همنشین دانایان شوید و به‌سوی [مجالس] عالمان راه پیمایید؛ اگر چه با سر زانوان باشد، و خداوند است که دل‏‌های مرده را با روشنای فرزانگی زنده می‌‏کند، چنان مرده را با رگبار باران.
 
43. زهی آنان...
ای هشام! در انجیل آمده است:
خوشا آنان که به یکدیگر مهربانی می‏‌کنند؛ هم‌آنانند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] مهربانی می‌‏بینند. زهی آنان که میان مردمان، اصلاح و درستی و راستی می‌‏آورند؛ هم‌آنان هستند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] تقرّب می‌‏یابند. خوشا آنان که دل‏‌ها را پاک می‌‏گردانند؛ هم‌آنانند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] خلعت پرهیزگاری می‏‌پوشند. زهی آنان که در این جهان فروتن‌اند؛ هم آنان هستند که در روز انگیزش [و جهان دیگر] بر منبر [و تخت] پادشاهی فراز می‌‏روند.
 
44. گمشده مؤمنان
ای هشام! اندک‌گویی، فرزانگی سترگی است؛ پس سکوت و خاموشی بر شما باد، که شیوه‌‏ای است نیکو و [مایه] سبک‌باری از گناهان. درِ [دژ] آرامش و حلم، بردباری است؛ آن را استوار کنید! خداوند ـ آن تواناترین و باشکوه‌‏ترین ـ آن کس را که بیهوده می‏‌خندد و بیهوده راه می‏‌پیماید، دشمن می‏‌دارد.

حاکم باید چنان شبان باشد و از رعیت خویش [و مردمان] غفلت نورزد و به آنان کبریا نفروشد.

در نهان‏‌گاه، شرمناک خداوند باشید، چنان که در آشکارا از مردمان شرم می‏‌کنید و بدانید که سخن حکمت، گمشده مؤمن است؛ پس دانش بیاموزید پیش از آن‌که از دست برود؛ یعنی فرزانه‏‌ای که پیش روی شماست غایب شود.
 
45. آموزش دانش
ای هشام! دانشی را که نمی‌‏دانی بیندوز و از آنچه می‏دانی به نادان بیاموز. دانا را برای دانشی که دارد بزرگ شمار و با او ستیز نکن، و نادان را برای دانشی که ندارد کوچک شمار، امّا نران؛ به‌سوی خویش بخوان و به او دانش بیاموز.
 
46. قصّه پارسایان
ای هشام! هر نعمتی که از شکر آن فرومانی، به مثابه گناهی است که درباره آن بازخواست شوی. امیرمؤمنان ـ درود و ستایش خداوند بر او باد ـ فرموده است:
«خداوند بندگان و پرستندگانی دارد که بیم و خشیت او دل‏‌هاشان را شکسته؛ ایشان زبان‌آوران و خردمندان‌ هستند، امّا آن بیم، زبان‌شان را بسته. اینان با کردار پاک به‌سوی خداوند شتاب [و از یکدیگر پیشی] می‏‌گیرند.

اینان کردار بسیارِ خویش را در راه او بیش نمی‏‌شمرند و برای خویش به کردار اندک رضا نمی‏‌دهند و خرسند نمی‏‌شوند؛ خویشتن را چنان می‌‏بینند، گویی اشرارند، با آنکه زیرکان و نیکوکاران‌اند.
 
47. فرجام شرم
ای هشام! شرمناکی [و پرده‌پوشی] ثمره ایمان است و ایمان به بهشت می‌‏انجامد و بی‌شرمی [و پرده‌دری] ثمره جفاست و جفا به آتش دوزخ می‏‌فرجامد.
 
48. سه‌گونه سخن
ای هشام! سخنوران و زبان‌آوران سه دسته‌اند: «سودبرندگان» و «سلامت‌پیشگان» و «نابودشوندگان».
«سودبرنده» کسی است که یاد خداوند می‏‌کند؛ «سلامت‌پیشهْ» کسی است که سکوت می‌‏کند و خاموشی می‏‌گزیند و «نابود‌شونده» کسی است که در باطل فرو می‏‌رود [و سخن بیهوده می‌‏گوید]. خداوند بهشت را بر هر هرزه‌درای زشت‌زبانِ اندک‌شرم، که باک ندارد چه می‌‏گوید و چه می‏‌شنود، حرام کرده است.

ابوذر ـ خداوند از او خرسند باد ـ چنین می‏‌گفت:
«ای دانش‌پژوه! این زبان، سرآغاز نیکی‏‌ها و زشتی‌‏هاست. دهانت را مُهر کن، چنان که [گنجینه] زر و سیمت را مُهر می‏‌کنی».
 
49. از کشتزار زبان
ای هشام! ناستوده بنده‌‏ای است آن‌که دو چهره و دو زبان دارد: در حضور [یار و] برادر خویش او را می‌‏ستاید و در غیاب او ـ به غیبت ـ گوشت او را می‏‌خورد؛ هنگام گشادگی [و توانایی و دارایی] به او حسد می‌‏برد و هنگامه بلا او را وا می‏‌نهد و خوار می‏‌کند.

پاداش احسان و نیکی، زودتر از [پاداش] همه خوبی‏‌ها به آدمی می‌‏رسد و کیفر ستم، زودتر از همه کیفرها.

و بدترین بنده خداوند کسی است که همگان از بدزبانی او می‌‏رمند و همنشینی او را ناخوش می‏‌دارند. آیا مردمان را چیزی جز آنچه از کشتزار زبان می‏‌دروند، به آتش می‏‌افکند؟

نیکو‌مسلمانی است آن آدمی که بیهودگی را رها می‏‌کند و وا می‌‏نهد.
 
50. خوف و رجا
ای هشام! آدمی ایمان نمی‌‏آورد و به منزلت ایمان نمی‌‏رسد، مگر آنکه بیمناک و امیدوار باشد و به مقام بیم و امید [و خوف و رجا] نمی‏رسد، مگر آنکه بر اثر بیم و امید عمل کند [و کردار پاک بیاورد].

سخنان حکمت‌آمیز امام کاظم علیه السلام: چراغ‌ راه زندگی در دنیای مدرن
 
51. سوگندهای قدّوسی
ای هشام! خداوند ـ آن باشکوه‌‏ترین و تواناترین ـ می‏‌فرماید:
«سوگند به عزّت و جلالتم، سوگند به بزرگی و قدرتم! سوگند به شکوه و رفعتم! هر بنده‌‏ای که خواستِ مرا بر خواهش خود برتری دهد، در دلش بی‌نیازی می‏‌نهم و همّتش را به سمت جهان دیگر می‏‌گردانم و او را در کارهایش کفایت می‏‌کنم و آسمان‏‌ها و زمین را وکیل روزی او می‌‏نمایم، و من خود، سود [و فرجام] سودای [هر دو جهان] او می‏‌شوم».
 
52. اگر می‌‏توانی!
ای هشام! خشم، سرآغاز زشتی‏‌هاست، و برترین و شایسته‌‏ترین مؤمنان، خوش‌خوی‏‌ترین آنان است.

در آمیزش با مردمان ـ هرگاه بتوانی ـ چنان کن که با کسی از آنان نیامیزی، مگر دستت بالای دست او باشد.
 
53. میوه‌‏های مهربانی
ای هشام! مهربانی و مدارا کن که مهربانی و مدارا خوش است و خشونت و کج‌خلقی، شوم و ناخوش. مهربانی و مدارا و نیکویی و نیک‌خویی، سرزمین‏‌ها را آبادان می‌‏کند و روزی‏‌ها را فراوان.
 
54. شیوه احسان
ای هشام! این سخن خداوند که: «آیا پاداش نیکویی چیزی جز نیکویی است؟» درباره [همه‌کس] مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار، راست است و جاری. آن کس که از دیگران احسان و نیکی می‏‌بیند، باید پاسخ دهد و احسان و نیکی کند.

پاسخ نیکی نه آن است که چنان احسان کنی که به تو احسان کرده‌‏اند [و همان کنی که دیگران کرده‌اند]، تا فضیلت خویش را بنگری. اگر همان‌سان نیکی کنی که دیگران کرده‌‏اند [و به نیکی خود نیفزایی] فضیلت آن از تو نیست.
 
55. جهان، چون ماری با تنی نرم و زهری کشنده
ای هشام! جهان [در تمثیل] به‌سان مار است، که تنی نرم [و نازک] و زهری کشنده و مرگبار دارد. خردمندان از آن می‏‌هراسند و کودکان ـ مشتاقانه و عاشقانه ـ به سوی آن دست می‌‏یازند.
 
56. جهان، چون لحظه‌‏ای
ای هشام! در راه اطاعت خداوند بردباری کن و از سرکشی و عصیان در برابر او برکنار باش، که این جهان، لحظه‌‏ای است؛ در گذشته آن شادی و اندوهی نمی‌‏یابی و آینده آن را نمی‏‌شناسی؛ پس صبوری کن و بردبار آن لحظه باش که در آنی، تا چنین باشد که در خوشی و خرسندی بمانی.
 
57. جهان، چون دریا
ای هشام! این جهان چنان آب دریاست؛ تشنه هر چند از آن بیشتر بنوشد تشنه‌‏تر شود، چندان که [همان آب] او را بکشد. 
 
58. ردای خداوند
ای هشام! از تکبّر بپرهیز! آن‌کس که در دل، هم‌سنگ دانه‌‏ای تکبّر داشته باشد به بهشت نمی‌‏رود. کبریا [ردایی است که] از آن خداوند است؛ هرکه بر سر آن با او ستیزد، خداوند او را به [خواری در] آتش می‏‌افکنَد.
 
59. محاسبه
ای هشام! آن کس که روزانه به خویشتنِ [خویش] رسیدگی نکند [و حساب نفس از کف بنهد و کشیک نَفْس نکشد] از [خیل] ما نیست؛ [باید چنان کند] تا اگر نیکی کرده بر آن بیفزاید و اگر زشتی کرده، از خداوند آمرزش خواهد و توبه کند.
 
60. جهان پیش روی حضرت مسیح 
ای هشام! این جهان، پیش روی [حضرت] مسیح ـ درود بر او باد ـ به گونه زنی آبی‌چشم درآمد. حضرت پرسید: «چند همسر گزیده‌‏ای؟»، گفت: «بسیار». فرمود: «همگان تو را طلاق داده‏‌اند [و از تو جدا شده‌‏اند]؟»، گفت: «هرگز! همه را کشته‏‌ام.» مسیح فرمود: «وای بر همسران برجا مانده‌‏ات! چگونه از گذشتگان عبرت نمی‌‏اندوزند!.»
 
61. روشنای خرد 
ای هشام! چشم، روشنایی تن است که اگر روشن و بینا باشد، همه تن، روشن است. و خرد، روشنایی جان است. اگر بنده خردمند باشد با خدا آشناست و اگر بنده با خدا آشنا شود، در دیانت خویش بصیرت می‏‌یابد. امّا اگر خردمند نباشد، او را دیانتی نمی‏‌ماند. چنا‌ن‌که تن به جان، زنده و استوار است، دیانت نیز به نیت [و اندیشه] راست و درست، زنده و استوار است؛ و نیت پاک و راست، جز با خرد، استوار نمی‌‏ماند.
 
62. ابزار خرد
ای هشام! کشت در زمین هموار بار می‏‌آورد و نه در سنگلاخ. حکمت و فرزانگی نیز در [جان و] دل فروتن بالنده می‌‏شود و نه در [جان و] دل خودبین سرکش؛ چون خداوند، فروتنی را ابزار خرد ساخته و تکبّر و خودبینی را یکی از ابزارهای بی‌خردی و نادانی کرده است. 

نمی‏‌بینی که هر کس سر تا آسمان فرا بَرَد سرش بشکند و هر کس سر در پیش فرو آورد، سقف، سایه بر او افکند. خداوند نیز هر که را فروتن نباشد و درشتی کند، فرو می‌‏نشاند و هر که را فروتنی نماید، فرا می‌‏برد و رفعت می‏‌بخشد.
 
63. زشت و زشت‏‌تر
ای هشام! چه زشت است: نخست توانگری و سپس بی‌نوایی و مسکنت؛ نخست عبادت و سپس گناهکاری و معصیت؛ و زشت‏تر آن است که پرستنده‏‌ای ترک پرستش کند.
 
64. راه سعادت
ای هشام! هر چه نیکویی و نیکی در زندگانی هست از آن این دو کس است: آن‌که می‏‌شنود و فرا می‌‏گیرد و آن‌که می‏‌داند و می‌‏گوید.
 
65. سهم خِرَد
ای هشام! چیزی برتر از خردمندی میان مردمان، قسمت نکرده‌‏اند. خواب خردمند از بی‌خوابی بی‏‌خرد برتر است. خداوند هیچ پیامبری را فرو نفرستاده، جز آن‌که خردمند بوده است؛ چندان که خردمندی‌‏اش بر تمامی کوشش [عقلانی] کوشندگان، برتری داشته است. هیچ بنده‌‏ای عمل واجبی را انجام نمی‌‏دهد، جز پس از آن که از خداوند اندیشه می‏‌کند.
 
66. درخت خاموش
ای هشام! پیامبر خدا ـ درود و ستایش خداوند بر او و خاندانش باد ـ فرموده است:
«هرگاه مؤمنی را خاموش و ساکت یافتید به وی نزدیک شوید؛ چون او حکمت و فرزانگی می‌‏پراکند. مؤمن، اندک‌گوی بسیارکردار است و منافق، بسیارگوی اندک‌‌کردار.
 
67. عالمان آلوده
ای هشام! خداوند ـ آن برترین ـ به داوود ـ درود بر او باد ـ وحی فرستاد که:
«به بندگان و پرستندگان من بگو: میان من و خویشتن، عالِم آلوده و فریفته به این جهان را قرار ندهند [و واسطه نکنند] که از یاد من و راه دوستی و نیایش من بازشان می‏‌دارد؛ آنان راهزنان بندگان و پرستندگان من هستند. کمترین کیفری که با آنان می‏‌کنم این است که حلاوت دوستی و نیایش خود را از دل ایشان می‏‌برم.»
 
68. لعنت فرشتگان
ای هشام! فرشتگان آسمان و زمین، لعنت و نکوهش آن کس را که خویشتن را بزرگ پندارد، می‌‏کنند، و آن‌کس که به برادران [و یاران] خویش، کبریا و برتری فروشد و دست تطاول به ایشان گشاید، با خداوند ستیز کرده است. و آن‌کس که چیزی را ادّعا کند که از آنِ او نیست [و کبریا فروشد]، راهی جز راه رشد و بالندگی را پیموده است.
 
69. حجاب جان‌‏ها
ای هشام! خداوند ـ آن برترین ـ به داوود ـ درود بر او باد ـ وحی فرو فرستاد که:
«ای داوود! یاران خویش را از دوستی شهوت‌‏ها [و لذّت‏‌ها] باز دار و بیم ده. آنان که دل به شهوت‏‌های این جهان بسته‌‏اند، دل خویش را از من پنهان و پوشیده داشته‌‏اند».
 
70. خانه دیگران
ای هشام! از تکبّر با دوستان من و از خودشیفتگی به دانش خویش بپرهیز که خداوند بر تو خشم می‏‌آورد، و پس از خشم خداوند، این جهان و آن جهان، تو را سودی نمی‌‏بخشد. در این جهان چنان کسی باش که در خانه دیگران ـ که از آن او نیست ـ منزل کرده و چشم به راه کوچ است.
 
71. راز توفیق
ای هشام! همنشینی با دینداران، شرافت هر دو جهان است و کنکاش و مشورت با خردمند نصیحت‏‌گو [مایه] خوشی و برکت و بالندگی و توفیق خداوندی است. پس هرگاه خردمندی نصیحت‏‌گو تو را چیزی گفت، زنهار که مخالفت نکنی که هلاک و نابود می‏‌شوی.
 
72. زنهار
ای هشام! از درآمیختن با مردمان بپرهیز، مگر در میان آنان خردمندی بیابی، که اگر یافتی با او انس گیر و از دیگران بگریز، چنان‌که از درندگان می‏‌گریزی. بر خردمند شایسته است که هرگاه کاری می‏‌کند و کرداری می‌‏آورد، از خداوند شرم کند و هرگاه به نعمتی ویژه می‏‌شود، دیگران را هم در آن بهره دهد.

هرگاه دو کار و دو راه باشد که نمی‌‏دانی کدام نیکوتر و درست‌‏تر است، بنگر کدام یک به خواهش نفسانی تو نزدیک‌‏تر است، همان را انجام نده [و واگذار]، که بسیاری از راستی‌‏ها و درستی‏‌ها در مخالفت با خواهش نفس [تو] است.

مباد که بر حکمت و فرزانگی چیرگی یابی و آن را به دست بی‌خردان سپاری!

هشام می‏‌گوید: گفتم: اگر کسی را یافتم که جوینده حکمت بود، ولی برای آنچه می‌‏گویم خرد توانمند و کارگشا نداشت چه کنم؟.

حضرت فرمود: با او مهربانی و مدارا کن، اگر دلش گشایش نیافت و به تنگ آمد، خود را به دشواری و گرفتاری نیفکن. و از ستیز خودبینان و متکبّران بپرهیز و زنهار کن. دانش ابا دارد بر آن‌ که بهوش و بِخْرَد نیست گفته آید.

گفتم: اگر کسی را که فهم و توان پرسش دارد نیابم چه کنم؟

حضزت فرمود: غنیمت بدان آن‌را که هیچ نمی‏‌پرسد و نادانِ پرسش‏‌هاست، تا از دشواری و گرفتاری گفتن و دشواری و گرفتاری بزرگِ انکار، آسوده باشی.

بدان که خداوند فروتنان را به قدر عظمت و جلالت خویش ـ و نه به اندازه فروتنی آنان ـ رفعت بخشیده است، و بیمناکان و ترسندگان را به قدر کرامت و سخاوت خویش ـ و نه به اندازه بیمناکی آنان ـ ایمن ساخته و امان داده است، و اندوهگینان و غمناکان را به قدر رأفت و رحمت خویش ـ و نه به اندازه اندوهناکی آنان ـ گره گشوده و شادمان کرده است.

چه گمان می‏بری به آن نازکدل مهربان که با آزاردهندگان دوستان خویش نیز دوستی می‌‏کند، چه رسد به آن‌ که در راه او آزار بیند؛ و چه گمان می‌‏بری به آن بخشاینده مهربان که توبه دشمنان را می‌‏پذیرد، چه رسد به او که رضایتش می‏‌جوید و در راه او عداوت مردمان برمی‏‌گزیند.
 
73. خشم خداوند
ای هشام! آن‌که این جهان را دوست بدارد، بیم آن جهان از دلش می‏‌رود و هیچ بنده و پرستنده‌‏ای نیست که دانشش بخشند و [با آن حال] دوستی این جهان را بیفزاید، مگر آنکه از خداوند دورتر می‏‌شود و خداوند بر او خشم بیشتر می‏‌گیرد.
 
74. رشته آرزو
ای هشام! خردمند اندیشمند کاری را که از عهده آن برنمی‏‌آید نمی‌‏کند، و بیشترین راستی‌‏ها و درستی‏‌ها در مخالفت با خواهش نفس است. آن‌ کس که رشته آرزوی دراز می‌‏دارد، کردارش زشت [و تباه] می‏‌گردد.
 
75. مرگ و آرزو
ای هشام! اگر راه مرگ را می‌‏دیدی از [درازی] آرزو باز می‌‏ماندی.
 
76. دزد خرد
ای هشام! از طمع بپرهیز و از آنچه مردمان دارند ناامید باش و طمع از مخلوق را در دل بمیران، که طمع، سرآغاز خواری‏‌هاست و رباینده خرد و فرساینده جوانمردی و تباه‌کننده جان و از میان‌برنده دانش. به پروردگار خویش بیاویز و بر او توکل کن!

با نَفْسَت بستیز و آن را از هوس باز دار، که مجاهدت و ستیزه با نفس، چون مجاهدت با دشمنان، واجب و ضروری است.

هشام می‌‏گوید: «گفتم: ستیز با کدام دشمنان ضروری‏‌تر است؟».

حضرت فرمود: «آن‌ که به تو نزدیک‌‏تر و با تو دشمن‌‏تر است بیشتر به تو زیان می‌‏رساند و بیشتر با تو دشمنی می‌‏کند، و با آن‌که به تو نزدیک است، خود را از تو پنهان می‏‌دارد، و آن‌ که دشمنان دیگر را بر تو می‏‌شوراند و آن دشمن، ابلیس است که او را بر کار وسوسه دل‏‌ها گماشته‌‏اند. 

با او سخت دشمنی کن. او در کار نابودی تو پایدارتر و شکیباتر نباشد تا تو در ستیز با او؛ چون او با همه توانمندی، از تو ناتوان‏‌تر است و با همه شرارت و زشتی، از تو کم‌زیان‏‌تر. اگر به خداوند پناه آوری و به او دست آویزی، به راه راست و درست راه یافته‌‏ای».
 
77. کرامت یار
ای هشام! خداوند سه چیز را به هر کس کرامت کند با او مهربانی کرده است:
نخست، خردی که بار هوس را از او برگیرد؛ دوم، دانشی که رنج نادانی را از او بزداید و سوم، ثروتی که بیم فقر و مسکنت را از او بردارد.
 
78. چهارراه
ای هشام! از این جهان و اهل آن بر حذر باش، که مردمان آن چهار گروه هستند:

اوّل آن‌ کس که فرو لغزیده و دست در آغوش خواهش‏‌های نفسانی خویش برده است؛

دوم آن‌ کس که دانش می‏‌آموزد و کتاب می‌‏خواند و هر چه دانش افزون‏‌تر می‌‏کند بر تکبّر خویش می‏‌افزاید و با دانش و [توانایی] خواندن خویش، بر دیگران و فرودستان برتری می‏‌جوید؛

سوم آن عبادت‌کننده نادان که آنان را که در عبادت از او فروتر و کمترند، خوار و کوچک می‏‌شمارد و دوست می‌‏دارد که بزرگش بدانند و ستایشش کنند؛

و چهارم آن‌کس که اهل بصیرت [و آگاهی] است، دانا و با راه حق آشناست، دوست می‏‌دارد که حق بگزارد، امّا نمی‌‏تواند ـ یا نمی‏‌گذارند ـ و از همین رو غمگین می‌‏شود. چنین کسی برترین مردمان و خردمند زمانه خویش است.
 
79. ستیز دو سپاه
ای هشام! خرد و بی‌خردی و سپاهیان هر یک را بشناس، تا از راه‌یافتگان باشی.

هشام می‏‌گوید: «گفتم: جان فدایت باد! جز آنچه تو به ما آموخته‌‏ای هیچ نمی‌‏دانیم.»

حضرت فرمود: «ای هشام! خداوند خرد را آفرید، و خرد نخستین آفریده‌‏ای بود که خداوند از روحانیان و از نور خویش، در سمت راست عرش آفرید آن گاه به او گفت: بازگرد! و خرد بازگشت؛ سپس گفت: بازآ! و خرد باز آمد. آن‌ گاه خداوند ـ آن با شکوه‏‌ترین و تواناترین ـ گفت: تو را سترگ آفریدم و بر همه آفریدگانم برتری و کرامت بخشیدم.

پس آن‌ گاه خداوند، جهالت و بی‌خردی را از دریایی تلخ و تیره آفرید و به او گفت: باز گرد! و بی‌خردی بازگشت؛ سپس گفت: بازآ! و... بی خردی باز نیامد؛ خداوند گفت: ستیز و سرکشی کردی، و او را لعنت و نکوهش کرد.

پس آن‌ گاه خداوند، خرد را هفتاد و پنج سپاهی بخشید. چون بی خردی، کرامت و عطیه خداوند را به خرد دید، کینه او را به دل گرفت و گفت: ای پروردگار من! این خرد نیز چنان من آفریده‌‏ای است که او را آفریدی و کرامت کردی و نیرو دادی و من ضدّ اویم و نیرویی ندارم که به ستیز او برآیم؛ مرا نیز چون او سپاهیانی ببخش! 

پس خداوند ـ آن برترین ـ گفت: چنین باشد! امّا اگر پس از این مرا عصیان کنی و بر من گردن افرازی، تو و سپاهیانت را از حریم و کنار و مهربانی خویش بیرون می‏‌کنم. 

بی خردی گفت: [می‌‏پذیرم و] خرسندم! پس خداوند او را نیز همچون خرد، هفتاد و پنج سپاهی بخشید. یکی از آن هفتاد و پنج سپاهی خرد، «خیر» بود که خداوند او را وزیر خرد کرد و «شرّ» را ضدّ «خیر» و وزیر بی‏‌خردی ساخت.
 
80. فرجام فیض
ای هشام! هیچ کس را یارای آن نیست که سپاهیان خرد را در کار خود کند، جز آن که پیامبر یا جانشین پیامبری یا مؤمنی باشد که خداوند دل او را برای ایمان آزموده است. امّا دیگر مؤمنان برخی چنینند تا آن که خردشان کمال پذیرد و از سپاهیان بی‌خردی رها شود. در آن هنگام است که در برترین مراتب و همراه پیامبران و جانشینان آنان ـ درود بر آنان باد ـ خواهند بود. خداوند ما را و شما را به طاعت خویش توفیق دهد!

سخنان حکمت‌آمیز امام کاظم علیه السلام: چراغ‌ راه زندگی در دنیای مدرن
 

ب) مواعظ امام کاظم (علیه السلام)

کلام ائمه معصوم (علیهم السلام) چونان پرتوی پرگُهر و چراغی فراراه بشر، او را راه می‏نمایانَد و از بیراهه برحذر می‏‌دارد.

خیر و نیکی‏ دنیا و رستگاری‏ آخرت در گرو عمل به فرموده بزرگان دین است. امام موسی کاظم (علیه السلام) می‏‌فرماید:
«به خدا قسم که روزی، به‏‌قدر احتیاج نازل می‏‌شود و صبر به‌قدر مصیبت. 

کسی که میانه‌‏روی کند و قناعت نماید، نعمت برای او بماند و کسی که تبذیر و اسراف کند نعمت از دست او برود.

اداکردن امانت و راستی در گفتار روزی می‏‌آورد و خیانت و دروغ، فقر و نفاق می‌‏آورد.»3

در این بخش، به بیان بخشی از مواعظ گران‌مایه و سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌پردازیم.
 
اجتناب از کبرورزی
تکبر، کلید هر شر و بدی است. آن‌که متکبر است از بسیاری صفات پسندیده دور است، و این دوری به‌واسطه خاصیت نامبارک و آفت‌زای تکبر است. متکبر نه مورد توجه خلق است و نه مورد عنایت خداوند. 

آنان که نور بزرگی در سیمای‌شان جلوه‌‏گر شد و جامه برازنده وزانت و متانت بر قامت‌شان پوشانیده شده است، از خودپسندی و تکبر به‌دورند و هر چه فروافتاده‌‏تر، سزاوارترند. «ایاک والتکبّر» حکایت حکمت‌آموزی است که ظریفان درمی‏‌یابند. هر که بدان عمل کرد، بهشتی است و هر که از آن اجتناب ورزید، دوزخ جایگاه اوست.

حضرت امام کاظم (علیه السلام) می‌فرماید:
مبادا تکبر ورزی؛ زیرا هر که در دل، ذره‏ای کبر داشته باشد، وارد بهشت نمی‌‏شود. بزرگ‌منشی، ردای زیبنده پروردگار است؛ کسی که در آن با خداوند نزاع کند، خداوند او را در جهنم خواهد افکند.4
 
بندگان خوب خدا
به‌یقین زمین هیچ‌ گاه از حجت خدا خالی نیست و همواره کسانی مراقب امور انسان‌ها هستند. بدگمان و بی‌دین هستند کسانی که می‌‏پندارند جهان و جهانیان، بی‌هدف و بی‌اراده و بر حسب تصادف آفریده شده‌‏اند. 

همچنان‏ که خلقت انسان و آفرینش موجودات، همگی به‌واسطه براهین عقلی، هدف‌مند و جهت‌‏دار بوده است، همچنین است احوال بندگان که همواره در پناه لطف و عنایت خداوند ـ با واسطه یا بی‌واسطه ـ از عمر مقدّر خویش بهره می‏‌جویند و با افکار و کردار خویش سرنوشت خود را رقم می‌‏زنند. و چه بزرگ و عزیز است خالق هستی که بندگان خاصش را واسطه رفع نیاز بندگانش قرار داده است تا به‌واسطه آن، دنبال کار خویش گیرند و این حیات چند روزه را دریابند.

حضرت امام کاظم (علیه السلام) در این باره فرموده است:
خداوند بندگانی در زمین دارد که در برآوردن نیاز مردم می‏‌کوشند. در روز رستاخیر تنها اینان در امان‌اند.5
 
فراگیری علم
دانایی و رازدانی، اسبابی را می‏‌طلبد که بدون تمهید آنها نمی‌‏توان صاحب فضل و ارباب حکمت شد. آن‌که توشه «خرد» اندوخته است و آن که زر ناب عشق پرداخته است؛ علم خردورزی و علم عشق را به‌خوبی آموخته است، «علم و آگاهی» کلید گنج حکمت الهی است. هر که بر این گنجینه دست یافت، به فیضی عظیم رسید.

در این باب، نکات فراوانی را باید گوشزد کرد تا ارزش علم و عالم روشن شود، اما ذکر این نکته بس که «علم»، گام نخست وادی حیات است؛ هر که عالم‌تر، بیناتر و هر که جاهل‌تر، محروم‌تر؛ اما اقتضای علم آن است که جاهل را نیز احترام کنی و بر تعلیم او همت گماری.

حضرت امام کاظم (علیه السلام) می‌فرماید:
هر آنچه از علم نمی‏‌دانی فراگیر، و از آنچه می‏‌دانی به جاهل بیاموز، عالم را برای علمش احترام کن و از سیتزه‌جویی با او بپرهیز. جاهل را برای نادانی‌‏اش کوچک انگار؛ اما او را از خود نران، نزدیکش آر و تعلیمش ده.6
 
حق مؤمن و حق کعبه
کعبه، خانه امن الهی و عرصه عظمت و ابهّت دین، جایگاهی است که معرفت در دریای بی‏کرانه‌‏اش موج می‏‌زند و «هستی» در پرتو عظمتش به نشانه تکریم و تعظیم زانو می‏‌زند. «انسانیت» در آن حضور می‏‌یابد، متبلور می‏‌شود و انسان، تولدی دوباره می‏‌یابد. «خود»، بی‌خود می‏‌شود و ما، «من» می‏‌گردد و «وحدت»، نگین حلقه «امت» می‏‌شود. این حق بزرگی است که کعبه دارد، اما از آنجا که عظمت آن مکان، برای عظمت انسان مؤمن است، حق مؤمن از حق کعبه بزرگ‌تر است.

حضرت امام کاظم (علیه السلام) می‏‌فرمایند:
«چه سترگ است حق تو ای کعبه، ولی به خدا سوگند، حق مؤمن از حق تو بزرگ‌تر است.»7
 
رحمت الهی
رحمت واسعه الهی، بزرگ‌ترین نعمت و سرمایه‌‏ای است که هر کسی می‏‌کوشد با افعال نیکو و اعمال حسنه، خود را مشمول آن سازد. اما نیک روشن است که برای تحقق این آرزوی پر ارج، راه‌هایی است که می‏‌توان با مدد از آنها، مسیر ناآشنا را به‌درستی پیمود و به سرمنزل مقصود رسید. 

در واقع همین راه‌ها، اصول اساسی و ترسیم‌کننده صراط کامیابی خواهند بود، آن‌که حق را میزان و معیار اعمالش قرار دهد و وجدانش را با روح عدالت دمساز کند و در دوستی‌ها، جانب اعتدال را نگاه دارد، خطری این‌ چنین کمتر او را تهدید می‏‌کند و در سلامت خواهد بود، و هر‌ که بیشتر در امنیت و سلامت روحی و فکری قرار گیرد، بیشتر مشمول رحمت الهی است.

حضرت امام کاظم (علیه السلام) می‌‏فرماید:
«تمام مردم روی زمین مشمول رحمت الهی خواهند بود، تا آن‌گاه که به این سه اصل اساسی عمل کنند: دوستدار هم باشند، حق امانت را ادا کنند و عملاً پیرو حق و عدالت باشند.8
 
دانش مردم
حضرت امام کاظم (علیه السلام) می‌‏فرماید:
دانش مردم را در چهار چیز یافتم: نخست آن‌که پروردگارت را بشناسی. دوم آن‌که بشناسی برای تو چه کرده است. سوم آن‌که بشناسی از تو چه می‏‌خواهد و چهارم آن‌که بدانی چه چیز تو را از دینت به درمی‏‌برد.
 
الگوی تمام عیار
حضرت امام کاظم (علیه السلام) الگوی تمام‌عیار برای همه انسان‌های حقیقت‌جو بود. ایشان افزون بر دارابودن صفات متانت، شجاعت و بخشندگی، پارساترین، داناترین و عابدترین مردم زمانه خود بود؛ با این وصف همیشه در تهجّد و عبادت، از خوف خدا بسیار می‌‏گریست.
 
خشم در حد معین
روزی حضرت امام کاظم (علیه السلام) دید هارون در برابر شخصی فوق‌‏العاده خشمگین شده است و به دلیل عصبانیت زیاد دستور داد او را سه بار مجازات کنند. امام فرمود: «اگر برای خدا خشمگین می‌‏شوی، بیش از خود او خشم مگیر و گنهکاران را بیش از حد مقرر، مجازات مکن».9
 
ریسمان تقرّب به خدا
حضرت امام کاظم (علیه السلام)، نهمین گلِ شاخسار بوستان عصمت و طهارت، راز نزدیکی به خدا را در چند چیز برشمرده است:
«بهترین چیزی که بنده بدان به‌سوی خدا تقرّب جوید، بعد از معرفت، نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و فقر است.»10
 
باطن سخن‌ گفتن
سعادت و شقاوت انسان در گرو سخن‏‌ گفتن اوست. حضرت امام موسی ‏کاظم (علیه السلام)، راهنمای هدایت و چراغ راه رستگاری انسان‏‌ها، می‏‌فرمایند:
«سخن‏‌گویان سه دسته‌‏اند: دسته‌‏ای سود می‌‏برند، دسته‏‌ای سالم می‏‌مانند و دسته‌‏ای هلاک می‏‌شوند. آن‏ که سود برد کسی است که خدا را یاد کند و آن‏ که سالم می‏‌ماند کسی است که ساکت می‌‏ماند و آن‏ که به هلاکت می‏‌رسد کسی است که در باطل فرو رود. خداوند بهشت را بر هر که بدگو و بدزبان و کم‏‌حیا باشد حرام کرده است.»11
 
بهترین انتخاب
هارون که از نظر خانوادگی، معنویت و نفوذ مردمی، همواره خود را فروتر از امام می‏‌دید، می‏‌کوشید فرودستی خویش را با تحقیر امام جبران کند. آورده‌‏اند: 

«روزی هارون‌ الرشید با امام دیدار کرد. حضرت بر استری نشسته بود. هارون خرده گرفت و گفت: بر مرکبی نشسته‌‏ای که اگر بادپایی را دنبال کنی، به آن نمی‌‏رسی و اگر دنبال شوی، امکان گریز نداری. 

امام پاسخ داد: به گونه‌‏ای نیستم تا کسی یا چیزی از من فرار کند و نیاز ندارم من از کسی یا چیزی فرار کنم. این مرکبی است که [نیاز مرا برآورده می‏‌کند]؛ اندازه این حیوان از بلندی اسب ـ که سوار‌شدن بر آن مایه فخرفروشی است ـ فروتر و از کوتاهی الاغ ـ که نشستن بر آن سبب کوچک‌شدن انسان است ـ فراتر است.»12
 

ج) در آیینه کلمات امام کاظم (علیه السلام)13

در این بخش نیز منتخبی از توصیه‌های گران‌مایه حضرت امام کاظم (علیه السلام) بیان می‌گردد.

* مصیبت برای شکیبایان یکی است و برای جزع‌کنندگان دو مصیبت است.

* کسی که میانه‌روی و قناعت کند، نعمت بر او بماند و کسی که تبذیر و اسراف کند، نعمت از او زائل گردد.

* ادا‌کردن امانت و راستی در گفتار، روزی بیاورد، و خیانت و دروغ، فقر و نفاق آورد.

* بپرهیز از آن‌که خداوند تو را در معصیتی ببیند که تو را از آن نهی فرموده است.

* خداشناس را سزاوار این است که نه خدا را در رساندن روزی کند شمارد، و نه به حکم و تقدیر او ناخرسند شود.

* زنهار، مبادا در راه اطاعت خداوند از مالت دریغ کنی که در این صورت، دو برابر آن را در راه نافرمانی خدا خرج خواهی کرد.

* در دین خدا اندیشه کنید؛ زیرا فهم دین، کلید بینش و کمال عبادت است و برتری فرد دین‌فهم بر فرد عابد همچون برتری خورشید بر ستارگان است.

* بخشنده خوش‌رفتار در حمایت خداوند به سر بَرَد.

* از فخرفروشی بپرهیز که هر کس در دلش هم‌سنگ دانه‌‏ای فخر باشد به بهشت در نیاید. کبر و بزرگی، حشمت الهی است و هر کس با ردای عزّت خداوند ستیزه کند، وی را به رو در آتش افکند.

* چه بد است آن بنده‌‏ای که دو چهره و دو زبان دارد: برادرش را در حضور می‏‌ستاید و در نبود او [با غیبت و بدگویی] گوشتش را می‏‌خورد!

* هر نعمتی که در ادای شکرش سستی نمایی، هم‏چون گناهی است که بدان بازخواست گردی.

* کشت و زراعت در زمین هموار می‌‏روید نه در سنگ سخت، و حکمت نیز مقیم دل متواضع می‏‌شود.

* از ما نیست کسی که روزانه از خود حساب نکشد، تا چون کردار شایسته‏ای کرده بر آن بیفزاید، و چون از او خطایی سر زده، از خدا طلب آمرزش کند و به سویش باز گردد.

* خردمند کسی است که آنچه را تاب و توان ندارد، واگذارد.

سخنان حکمت‌آمیز امام کاظم علیه السلام: چراغ‌ راه زندگی در دنیای مدرن
 

د) پاسخ‌های عالمانه امام کاظم (علیه السلام)

در این بخش پایانی، به بیان برگزیده‌ای از پاسخ‌های حکیمانه حضرت امام کاظم (علیه السلام) به سوال‌هایی که از این امام همام پرسیده‌اند، می‌پردازیم.
 
از تبار آفتاب
حضرت امام کاظم (علیه السلام) نوجوانی نورس و بانشاط شده بود. روزی از کوچه‌‏های شهر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) می‏‌گذشت. شخصی از شیعیان درشت‌گو و ظاهربین، به نام «عیسی شلقان»، او را دید و با عتاب گفت: «ای پسر! می‌‏بینی پدرت با ما چه می‏‌کند؟ روزی ما را به چیزی فرمان می‌‏دهد و روز دیگر ما را از آن باز می‏‌دارد!». 

حضرت امام کاظم (علیه السلام) با منطقی استوار در پاسخش فرمود:
«آفریدگان خدا سه دسته‌‏اند؛ دسته اول مؤمنان راستین‏‌اند که ایمانی استوار دارند. دسته دوم کافرانی گمراه هستند که در کفر خود پافشاری می‏‌کنند. و دسته سوم گروهی هستند که هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار می‌‏دهند، اما نور ایمان در دل‌شان نتابیده و ایمان‌شان عاریه‌‏ای است که آنها را «معارین» گویند».

بدین گونه امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد. 

عیسی می‌‏گوید: «پس از این گفتگوی کوتاه که بین من و موسی‏ بن جعفر (علیه السلام) صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق (علیه السلام) رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم. امام فرمود: فرزندم موسی از سرچشمه نبوت جوشیده است.»14
 
محرم راز
«ابابصیر» روزی از امام کاظم (علیه السلام) پرسید: امام را چگونه می‏‌توان شناخت؟ 

امام فرمود: «امام را از چند راه می‏‌توان شناخت؛
 
نخست این که امامت او را امام پیشین تصریح کرده باشد. 

دوم این که هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه‌‏ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن شروع و آن مسأله را حل کند. 

سوم از آینده خبر بدهد. 

چهارم همه زبان‌‏ها را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می‌‏گویند، به همان زبان پاسخ دهد».
 
سپس رو به ابابصیر کرد و با لبخندی معنی‌دار فرمود: «پیش از آن که از این مجلس خارج شوی، این نشانه‌‏ها را خواهی دید!»

در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان وارد شد و با تکلّف فراوان به زبان عربی با امام، سلام و احوال‌پرسی کرد؛ اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد و حتی جواب پرسش او را که به عربی مطرح کرده بود، پاسخ فرمود. مرد خراسانی شگفت‌‏زده شد.

امام رو به ابابصیر کرد و فرمود: «ای ابابصیر! امام کسی است که زبان هر یک از گروه‌‏های مردم را بداند و نه تنها زبان آ‏نها را بلکه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیکی ‏بداند.»15
 
پاسخ فراخور پرسشگر
فردی به نام «ابو احمد خراسانی» برای پرسش مسأله‌‏ای علمی محضر امام کاظم (علیه السلام) رسید و پرسید: «کفر مقدم است یا شرک؟» از آنجا که درک این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشکل بود، امام در جواب او فرمود: «تو را با این بحث چه کار؟! فکر نمی‌‏کنم که صلاحیت وارد شدن به این بحث‏‌ها را داشته باشی». 

ابواحمد در جواب امام عرض کرد: «هشام ‌بن حکم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم». 

امام وقتی از ماجرا باخبر شد، چنین پاسخ داد:
«کفر مقدم بر شرک است؛ زیرا نخستین کسی که کفر ورزید، شیطان بود که بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت. او از کافران بود. از آن گذشته، کفر یک چیز است و آن انکار پروردگار و باور به غیر او، امّا شرک انکار پروردگار نیست، بلکه اثبات ربوبیت او و شریک قرار دادن دیگری با اوست.»16
 
بزرگ‏‌ترین خطر
از اسحاق ‏بن جعفر روایت است که از حضرت امام ‏کاظم (علیه السلام) پرسیدم: آیا ممکن است مؤمن، بخیل باشد؟

حضرت فرمود: بلی.

گفتم: خائن و دروغ‌گو چطور؟

حضرت فرمود: خیانت و دروغ‌گویی، صفت مؤمن نیست. پدرم از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نقل فرموده: «راه مؤمن به هر کجا می‏‌افتد، جز به خیانت و دروغ‌گویی.»17

حضرت امام کاظم (علیه السلام) با پاسخ خود، بزرگ‌‏ترین خطری که جوامع اسلامی را تهدید می‏‌کند، گوشزد فرمود و مؤمنان را به پرهیز از دروغ و خیانت در بین خود فرا خواند؛ زیرا این دو عمل ناپسند، ویران‌کننده دوستی‏‌ها و نابودکننده پیوندهای برادری است. 

همچنین این رفتار نکوهیده، بهترین راه برای نفوذ دشمن و ضربه‌زدن بر پیکره جامعه مسلمانان است؛ زیرا آنان که به ترویج دروغ و خیانت می‌‏پردازند، بذر تفرقه و نفرت را در دل مسلمانان می‏‌کارند و در سایه آن، دین ایشان را می‌‏ربایند و جامعه را به هرج و مرج می‌‏کشانند.
 
آرزوی هلاکت
امام در جامعه، همانند ناخدای کشتی‌‏ای است که در دریای موّاج فتنه و بلایا، امت خود را به ساحل هدایت می‌‏رساند. از این‌ روست که حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز همچون پدران پاکش، در مورد اعمال و رفتار مسلمانان، احساس مسئولیت می‌‏کرد و هرگاه سستی و کاستی می‌‏دید، با بینش ولایتی خویش، به تربیت امت می‏‌پرداخت و ایشان را از افتادن به پرتگاه تباهی نجات می‏‌داد. در این ‏باره روایت است: 

«آن حضرت شخصی را دید که مرگ خود را از خدا می‏‌خواهد و آرزوی مرگ می‏‌کند. حضرت به او فرمود: مگر با خدا نزدیکی داری که خواهان دیدار او هستی؟» گفت: نه، حضرت فرمود: «پس نیکی‌‏های بسیار از پیش فرستاده‏‌ای که گناهانت به نظر نمی‌‏آید و خاطرت جمع است؟» گفت: نه، حضرت فرمود: «پس هرگاه نه این است و نه آن، چگونه هلاکت ابدی خود را آرزو می‏‌کنی؟ توبه کن و این آرزوی خود را کنار بگذار.»18
 
تلاش اقتصادی 
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در زمینی که متعلق به شخص خودش بود، کار می‌‏کرد. کسی ایشان را درحالی دید که در اثر کار و زحمت، عرق می‌‏ریخت به ایشان گفت: «شما که امام هستید، چرا این‏ گونه کارها را به عهده‏ دیگران نمی‏‌گذارید؟» 

امام (علیه السلام) فرمود: «چرا به عهده‏ دیگران بگذاریم؟ افرادی که از من بهتر بودند، همواره از این کارها می‌‏کردند.» 

آن مرد پرسید: «چه کسانی؟»

امام (علیه السلام) فرمود: «رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و همه‏ پدران و اجدادم. به‌طور کلی، کار و فعالیت در زمین از سنت‏‌های پیامبران و اوصیای پیامبران و بندگان شایسته‏ خداوند است.»19
 

نتیجه‌گیری:

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) با سخنان و رفتار خود، نمونه‌ای از انسان کامل را به نمایش گذاشته است که همچنان الهام‌بخش پیروان خود در عصر حاضر است. 

مواعظ ایشان نه تنها به مسائل دینی، بلکه به ابعاد مختلف زندگی بشری اشاره دارند، از جمله صداقت، نیایش، قناعت و خردمندی. 

فقدان این ارزش‌ها می‌تواند منجر به گمراهی و دوری از حقیقت باشد. امام کاظم (علیه السلام) با بیان کردن اهمیت علم، صداقت و قناعت، ما را به سمت یک زندگی متوازن و معنادار هدایت می‌کند.

در نتیجه، می‌توان گفت که پیروی از آموزه‌های آن حضرت می‌تواند راه را برای رسیدن به زندگی‌ای سرشار از آرامش، رشد معنوی و ارتباط صحیح با خداوند هموار کند. 

بنابراین، شایسته است که با دقت و اهتمام، به حکمت‌های ایشان بیاندیشیم و آنها‌ را در زندگی روزمره خود به کار بگیریم. با تکیه بر این آموزه‌ها، می‌توانیم در مسیر رستگاری و سعادت گام برداریم.

پی‌نوشت‌ها:
1. این‏ بخش ‏برداشتی است ‏با تصرّف ‏و تلخیص‏ از کتابی ‏با این ‏مشخصات: م. معین، مترجم فرهنگ‏ فرزانگی، مؤسسه‏ دارالحدیث، چاپ‏ اوّل، قم: 1376.
2. در ترجمه آیات قرآن کریم، همواره تفسیر [و ترجمه] «کشف الاسرار» میبدی را پیش چشم داشته‏‌ایم.
3. منتهی ‌الامال، ج 2، ص 381.
4. بحارالانوار، ج 8، ص 311.
5. همان، ج 74، ص 319.
6. تحف العقول، ص 394. 
7. بحارالانوار، ج 74، ص 227. 
8. مجموعه ورام، ج 1، ص 12. 
9. وسائل الشیعه، ج 1، ص 320.
10. همان، ص 390.
11. سخنان برگزیده از برگزیدگان جهان، ص 392.
12. محاضرات الأدبا، ج 4، ص 634 .
13. نقل از: منتهی‌ الآمال، ج 2، صص  384ـ380؛ تحف‌ العقول، ج 2 (فصل کلمات امام کاظم علیه السلام).
14. الاصول من الکافی، ج 2، ص 418.
15. شیخ مفید، الارشاد، ص 217.
16. بحارالانوار، ج 78، ص 324؛ تحف العقول، ص 304.
17. حدیقة الشیعه، ج 2، ص 834.
18. حدیقة الشیعه، ج 2، ص 835.
19. زندگی‏نامه‏ پیشوایان (علیهم السلام)، ص 158.

منبع: دریای حلم (رهیافتی بر شخصیت‌شناسی، سیره‌شناسی و اندیشه‌شناسی امام موسی کاظم علیه السلام)، تهیه‌‎کننده و ناشر: اداره کل پژوهش‌های اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.

تهیه و تنظیم: تحریریه راسخون


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
کدام کشورها حمله رژیم صهیونیستی به ایران را محکوم کردند؟
کدام کشورها حمله رژیم صهیونیستی به ایران را محکوم کردند؟
بلایی که موشک‌های ایرانی بر سر ساختمان در تل‌آویو آوردند!
play_arrow
بلایی که موشک‌های ایرانی بر سر ساختمان در تل‌آویو آوردند!
واکنش مزدور اینترنشنال بعد از شنیدن صدای موشک‌های ایران
play_arrow
واکنش مزدور اینترنشنال بعد از شنیدن صدای موشک‌های ایران
اصابت موشک‌های مافوق صوت ایران در تل‌آویو
play_arrow
اصابت موشک‌های مافوق صوت ایران در تل‌آویو
حال و روز تل‌آویو بعد از اصابت موشک‌های ایرانی
play_arrow
حال و روز تل‌آویو بعد از اصابت موشک‌های ایرانی
ناتوانی گنبد آهنین در رهگیری موشک ایران
play_arrow
ناتوانی گنبد آهنین در رهگیری موشک ایران
لحظه اصابت موشک‌های ایران به مقر وزارت جنگ در تل‌آویو
play_arrow
لحظه اصابت موشک‌های ایران به مقر وزارت جنگ در تل‌آویو
رهبر انقلاب: نیروهای مسلح رژیم رذل صهیونی را بیچاره خواهند کرد
play_arrow
رهبر انقلاب: نیروهای مسلح رژیم رذل صهیونی را بیچاره خواهند کرد
خاطره شهید طهرانچی که دوست داشت پس از شهادتش منتشر شود
play_arrow
خاطره شهید طهرانچی که دوست داشت پس از شهادتش منتشر شود
با فرماندهان جدید آشنا شوید
play_arrow
با فرماندهان جدید آشنا شوید
نشان فاطمی بر سینه‌ شهید حاجی‌زاده
play_arrow
نشان فاطمی بر سینه‌ شهید حاجی‌زاده
ستاره پرسپولیسی: تنها راه نجات ما مقابله مقتدرانه است
play_arrow
ستاره پرسپولیسی: تنها راه نجات ما مقابله مقتدرانه است
روایت سوزناک یکی‌ از قربانیان حملات رژیم صهیونی
play_arrow
روایت سوزناک یکی‌ از قربانیان حملات رژیم صهیونی
فرماندهان شهید ایران را بیشتر بشناسید
play_arrow
فرماندهان شهید ایران را بیشتر بشناسید
اعلام خبرسرنگونی دو جنگنده پیشرفته اف ۳۵ رژیم اسرائیل در تلویزیون
play_arrow
اعلام خبرسرنگونی دو جنگنده پیشرفته اف ۳۵ رژیم اسرائیل در تلویزیون