
مقدمه
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نه تنها امام و پیشوای هفتم است، بلکه الگویی بینظیر در زمینههای اخلاقی، اجتماعی و سیاسی نیز بشمار میآید. ایشان یکی از شاخصترین چهرهها در تاریخ اسلام است که سیره اخلاقی و رفتاری این امام همام میتواند معیاری برای نسلهای امروز باشد.حضرت امام کاظم (علیه السلام) به دلیل رفتارهای مملو از انسانیّت، سخاوت و شکیباییاش در برابر سختیها، به «امام القلوب» شهرت دارد. ایشان نه تنها در جذب پیروان و دوستان خویش توفیق داشت، بلکه بیاعتنایان و حتی مخالفان نیز را با رفتارهای نیکو و احسانهای خالصانه به خود جذب میکرد.
سیره سیاسی و اجتماعی این پیشوای بزرگ، نشاندهنده بُعد دیگری از حیات بابرکت ایشان است؛ جایی که در درون نظام سلطه و تحت فشارهای شدید خلیفهگان ستمگر، درک عمیق از انسانیت و مسئولیت اجتماعی را به نمایش گذاشت.
از طریق بررسی رفتارها و سیره این امام همام میتوانیم درسهای مهمی از محبت، گذشت و احسان را بیاموزیم و در شرایط کنونی خود به کار ببندیم. در این نوشتار، به گوشههایی از جاذبههای رفتاری حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) و ابعاد مختلف سیره ایشان پرداخته خواهد شد.
در ادامه، به بیان شمهای از جاذبههای رفتاری حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، بخشی از سیره اخلاقی آن حضرت و نیز گذری کوتاه بر سیره سیاسی ایشان و در آخر نیز جستاری کوتاه بر سیره عبادی این امام همام خواهیم داشت.
الف) جاذبههای رفتاری امام کاظم علیه السلام
حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) جامع تمام خوبیها بود. به همین دلیل، در دل گروهها و نژادهای گوناگون جامعه اسلامی و حتی غیرمسلمانان نفوذ گستردهای داشت.برخی با دیدن عبادتهای امام، بعضی با مشاهده بردباری و گذشت او، گروهی از رهگذر برطرفشدن گرفتاریشان به دست امام و همدلی حضرت با آنان، جذب او شده بودند. به هرحال، دلهای مردم رو به سوی او داشت و به تعبیر ابن حجر، آن بزرگوار «امام القلوب»1 بود. به طور کلی، امام با سه گروه مخاطب روبهرو بود: شاگردان و دوستان؛ بیاعتنایان؛ مخالفان و دشمنان.
امام کاظم علیه السلام و جذب شاگردان و دوستان
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) با برقراری ارتباط تنگاتنگ، عاطفی، پیوسته و هوشمندانه با شاگردان و دوستانش و تغذیه فکری، روانی، اخلاقی و اقتصادی، آنان را حفظ میکرد تا از هم نپاشند.«ادریس بن ابی رافع از محمد بن موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل میکند که با پدرم به سوی باغشان که در محلی به نام سایه در اطراف مکه واقع بود، حرکت کردیم.
سپیدهدم به نزدیکی محل رسیدیم. هوا بسیار سرد بود. کنار چشمهای فرود آمدیم. در این حال، بردهای زنگی (سودانی) از داخل باغی در حالی که ظرف غذایی داغ در دست داشت، به سوی ما آمد. از نام و کنیه بزرگ جمع پرسید.
سپس در کنار امام ایستاد و عرض کرد: ابوالحسن، سرور من! این غذا را به شما هدیه میکنم. امام فرمود: نزد همراهان قرار ده! همراهان امام از آن غذا خوردند. سپس آن برده از ما جدا شد و طولی نکشید که با دستهای هیزم به سوی ما بازگشت و به امام عرض کرد: این دسته هیزم را به تو هدیه میکنم.
امام (علیه السلام) فرمود: نزد همراهان قرار ده و آتشی برای ما فراهم کن تا هیزم را روشن کنیم. او رفت و آتش آورد. (راوی گوید:) امام، نام و نام مولای او را نوشت و به من سپرد و فرمود: فرزند عزیزم! از این نوشته نگهداری کن تا وقتی آن را از تو بخواهم. سپس وارد [باغ] شدیم و مدتی در آنجا ماندیم. پس از آن، به همراه امام، آهنگ مکه کردیم و اعمال عمره بهجا آوردیم.
هنگامی که عمره پایان یافت، امام، صاعد، خادم خود را صدا زد و فرمود: برو و مالک آن باغ و برده را پیدا کن تا من خود به سراغ او بروم؛ زیرا خوش ندارم با کسی کاری داشته باشم و او را به زحمت بیندازم [تا پیش من آید.] صاعد گوید: رفتم و آن مرد را پیدا کردم. او نیز مرا دید و شناخت. او از ارادتمندان به امام بود. وقتی مرا دید، پس از سلام و احوالپرسی گفت: ابوالحسن آمده است؟ گفتم: نه! گفت: پس چرا اینجا (مکه) آمدهای؟ گفتم: کارهایی دارم.
آن مرد از ملک امام در «سایه» آگاه بود. از این رو، در پی من آمد. هر چه کوشیدم از دید او پنهان شوم، نتوانستم تا اینکه خود را به من رساند. ناگزیر پیش مولایم رفتم و او نیز همراه من آمد. امام فرمود: نگفتم او را از حضور من آگاه نکن؟ عرض کردم: جانم فدایت! در این باره چیزی به او نگفتم.
آن مرد به امام سلام و عرض ادب کرد. آن گاه امام به او فرمود: فلان غلام را میفروشی؟ عرض کرد: جانم فدایت! برده، باغ و تمام دارایی من از آن توست.
امام (علیه السلام) فرمود: دوست ندارم آن را از تو بگیرم؛ زیرا پدرم از جدّم روایت کرده است: «فروشنده باغ و ملک فانی میشود، ولی خریدار آن روزی داده شده است»، ولی آن مرد بر پیشنهاد خود اصرار کرد. [با اصرار او] امام، برده و باغ را به هزار دینار خرید. سپس برده را آزاد کرد و ملک و باغ را به صاحب باغ بخشید».2

امام کاظم علیه السلام و جذب بیاعتنایان
بخشش امام کاظم علیه السلاممحمد بن عبداللّه بکری میگوید: «برای گرفتن طلب خود به مدینه رفتم، ولی از دستیابی به مقصود درمانده شدم [و چون به شدت نیازمند بودم]، با خود گفتم بهتر است برای رفع مشکل، خدمت موسی بن جعفر (علیه السلام) برسم. در مزرعهاش به نام نَقْما (در کنار اُحُد) به حضورش شرفیاب شدم.
آن بزرگوار به استقبالم آمد. همراه ایشان، تنها غلام آن حضرت بود که غَربالی با مقداری گوشت برشته در دست داشت. مشغول خوردن غذا شدیم. آن گاه امام از مشکل من پرسید. وقتی داستانم را بازگو کردم، امام داخل خانه رفت و زود برگشت. آن گاه به غلام خود فرمود: ما را تنها بگذار. سپس کیسهای با سیصد دینار به من بخشید».3
رفع پریشانی از مردم توسط امام کاظم علیه السلام
ذهبی از شخصی به نام عیسی بن مغیث قُرْظی نقل کرده است: «با هزینه 120 دینار، خیار و خربزه کاشتم، ولی وقتی به سراغ مزرعه رفتم، دیدم تمام محصول را ملخ زده است. با پریشانی در آنجا نشسته بودم که ناگاه موسی بن جعفر (علیه السلام) ظاهر شد و از حالم پرسید. عرض کردم: همه چیزم بر باد رفت!
امام به غلامش فرمود: ای عَرَفَه! 150 دینار برایش در نظر بگیر! سپس برای بهبود محصولم دعا فرمود. به برکت دعای ایشان، هزاران درهم از آن کشت، نصیبم شد.»4
رفتارهای کرامتآمیز امام کاظم علیه السلام
از داستانهای جالب در این زمینه، ماجرای جذبشدن شقیق بلخی5 به امام موسی کاظم (علیه السلام) است. ابن روزبهان از کتاب شرح صلوات چهارده معصوم (علیهم السلام) نقل میکند:
«شقیق بلخی که از بزرگان اولیا و مشایخ خراسان است، روایت میکند: سالی به عزم حج به بغداد رفتم. روزی که قافله از بغداد بیرون رفتند، هر کس [با] اسباب و تجملی تمام بیرون آمده بود. جوانی را دیدم در غایت جمال؛ کسایی سیاه صوفیانه پوشیده و شَملَهای (شالی) به شکل صوفیان بر سر داشت و تنها نشسته بود.
در خاطرم گذشت این صوفی است که بدین شکل بیرون میآید و میخواهد در راه حج، سربار مردم شود. تصمیم گرفتم بروم و او را سرزنش کنم تا بازگردد. چون بدو نزدیک شدم، فرمود: ای شقیق «اِنَّ بَعضَ الظَنِّ اِثمٌ؛ به یقین، برخی گمانها گناه است». (حجرات: 12) و برخاست و روانه شد. من با خود گفتم این مرد از اَبدال است.6
اسم مرا گفت و کشف باطن کرد. دیگر او را ندیدم تا به منزل «واقِصَه» رسیدم. بر سر چاه رفتم که آب بردارم، دیدم به همان صورت بر سر چاه ایستاده است و «رَکوَه»7 در دست مبارک داشت که آب بردارد. ناگاه رکوه از دست مبارکش رها شد و در چاه افتاد. نگاه در آسمان کرد و زیرلب چیزی بگفت. دیدم که آب بر سر چاه آمد و آن حضرت رکوه پر آب برداشت.
آن گاه متوجه تلّی شد از ریگ و من از عقب آن حضرت روان شدم. چون بدان تلّ رسید، چند قبضه از آن ریگ برداشت و در آن رکوه کرد و آن را بجنبانید و در دهن گرفت و از آن بیاشامید. گفتم: به حق آن خدای که تو را این مقام کرامت فرمود، مرا از این طعام بهره بده. پس رکوه به من داد و بیاشامیدم. آن سَویقی8 بود از مغز بادام و شکر که من هرگز از آن لذیذتر نخورده بودم. پس چند روز بازماندم و اصلاً میل هیچ طعام و آب نداشتم و بدان طعام سیر بودم.
دیگر آن حضرت را ندیدم، هرچند طلب کردم تا به مکه رسیدم. شبی در [کنار] کعبه او را دیدم که نماز میگزارد و تمامی اندام مبارک و اعضای شریفش میلرزید و اشک از چشم مبارکش روان بود. توقف کردم و مترصّد بودم و آن حضرت همه شب نماز گزارد. چون از نماز صبح فارغ شد، طواف کعبه فرمود و از مسجد بیرون آمد.
خلایق از اطراف دویدند و بر آن حضرت سلام کردند و غلامان و حواشی بسیار نزد آن حضرت حاضر شدند. پرسیدم: این چه کسی است؟ گفتند: این سید زمان، امام موسی کاظم (علیه السلام) است. دانستم آن از آثار اهل البیت و کرامت ایشان است».9
بسیاری از تذکرهنویسان از جمله ابن جوزی در صفه الصفوه، رامهرمزی، خطیب بغدادی، هیثمی در الصواعق و نبهانی در کرامات الأولیا، ماجرای شقیق بلخی را نگاشتهاند.
دکتر کامل مصطفی الشیبی، استاد فلسفه دانشگاه بغداد در کتاب رابطه تشیع و تصوف (یا) آموزههای شیعه در مکتب تصوف10 پس از تجلیل از امام کاظم (علیه السلام) کوشیده است آن بزرگوار را مروّج یا موافق با مکتب تصوف معرفی کند.
یکی از دلیلهای ایشان، همین ماجراست و این که شقیق، امام موسی کاظم (علیه السلام) را ستوده است. دلیل دیگر او، استناد به روایت معصوم علیشاه شیرازی در کتاب طرائق الحقایق11 است. وی در آن کتاب، جریان توبه بشر حافی12 به دست امام را به تفصیل آورده است.
بشر حافی از قطبهای صوفیه و دستورهای حکمتآمیز صوفیانه و مشرب صوفیانه دارد. به گمان الشیبی، بشر حافی، مانند شقیق بلخی، تصوف را از امام هفتم فراگرفته و هر دو از شاگردان امام بودند. بنابراین، امام کاظم (علیه السلام)، صوفیپرور و مروّج تصوف بوده است.
در پاسخ به این شبهه باید گفت بزرگترین افتخار بشر و شقیق، آشنایی با امام و کسب فیض از محضر مبارک آن حضرت بوده است. مودّت به آل الرسول و توجه ویژه به آنان، از آموزههای بنیادین تصوف است.
تصوف -بدون تحریف-، مکتب عشق و عرفان است و آموزهها و سیره اهل بیت (علیهم السلام)، نیز از این دو عنصر سرشار است. پس این که بنیانگذاران و پیروان تصوف به امام هفتم احساس نیاز و نزدیکی کنند، امری طبیعی است، ولی دلیلی وجود ندارد که امام برای نشر آموزههای دینی نیازمند صوفیگری باشد تا مروّج مکتب آنان گردد.
الشیبی برای اثبات ادعای خود هیچ دلیلی نیاورده است. تنها دلیل ایشان، بهرهمندی شقیق و بشر از وجود امام است، در حالی که باید دانست سفره دانش، فکر و هدایت امام برای همگان گسترده است و صوفیان نیز از آن خوان گسترده بهرهمند شدهاند. مگر فقیهان تمامی مذاهب از محضر امام صادق (علیه السلام) کسب دانش نکردهاند؟ پس باید امام صادق (علیه السلام) را طرفدار و مروّج مذاهب آنان شمرد؟
.jpg)
امام کاظم علیه السلام و جذب مخالفان و دشمنان
احسان امام کاظم علیه السلامخطیب بغدادی درباره رفتار امام در جذب مخالفان خود از راه احسان و گذشت مینویسد:
«او بسیار بخشنده و باگذشت بود. به کسانی که آزردهاش میکردند، کیسهای شامل هزار دینار میبخشید. میان نیازمندان مدینه نیز کیسههای 200 تا 400 دیناری تقسیم میکرد. هدایای موسی بن جعفر (علیه السلام) به اندازهای بود که افراد، بینیاز میشدند.»13
بردباری و شکیبایی امام کاظم علیه السلام
خطیب بغدادی از جدّش و شماری از عالمان اهل سنّت نقل کرده است:
«مردی از فرزندان خلیفه دوم، موسی بن جعفر (علیه السلام) را آزار میرساند و به امام علی (علیه السلام) ناسزا میگفت. برخی اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید او را از میان برداریم، ولی امام، آنان را از این کار به شدت نهی فرمود. سپس از محل کارش پرسید و دانست وی مزرعهای آفتزده در اطراف مدینه دارد.
هنگامی که آن مرد سرگرم کار بود، موسی بن جعفر (علیه السلام) سوار بر الاغ وارد مزرعه شد! او فریاد برآورد: کشتم را لگدمال نکن! ولی آن جناب همچنان پیش رفت تا به او رسید. کنارش نشست و با لب خندان از وی دلجویی کرد. سپس فرمود: محصولت چقدر خسارت دیده است؟ گفت: صد دینار. فرمود: چقدر امید برداشت داری؟ گفت: غیب نمیدانم!
امام تکرار فرمود: امیدواریات چه اندازه است؟ گفت: دویست دینار. حضرت سیصد دینار به او بخشید و فرمود: این عطای ماست. درآمد مزرعه نیز از آن تو باشد. [آن مرد] برخاست و پیشانی موسی بن جعفر (علیه السلام) را بوسید و آن بزرگوار برگشت.
[هنگام نماز] حضرت وارد مسجد شد و آن مرد نیز پیشتر از امام در صف نماز حاضر شده بود. وقتی چشمش به امام کاظم (علیه السلام) افتاد، این آیه شریفه را در حق امام تلاوت کرد که: «خدا آگاه است که رسالت (و امانت) خویش را کجا قرار دهد.» (انعام: 124)
حضور آن مرد در مسجد، مایه شگفتی، ناراحتی و شک نمازگزاران به او شد تا آنجا که با پرخاش و با زبان سرزنش و اعتراض از وی پرسیدند: چه شده است؛ باور تو غیر از این بود. کار آنان به بگومگو انجامید [و آن مرد با نمازگزاران قهر کرد]، ولی از مسجد و دعا برای امام دست نکشید.
سپس حضرت به یارانش که تصمیم به کشتن آن مرد داشتند، فرمود: کدام بهتر است؛ آنچه شما میخواستید یا آنچه من کردم؟ دیدید که با عطای اندک، نرمخویی و گذشت، امر او اصلاح شد.»14
خیرخواهی امام کاظم علیه السلام
نمونه دیگری از جاذبه امام کاظم (علیه السلام)، ماجرای اثرگذاری ایشان بر عیسی بن جعفر، پسرعموی هارون و استاندار بصره است. وقتی هارون، امام را در مدینه دستگیر کرد، نخستین بار به بصره فرستاد تا نزد عیسی زندانی گردد. امام به مدت یک سال در زندان بصره بود.
عیسی در این مدت، فعالیتهای امام را زیر نظر داشت، ولی جز خیرخواهی، دعا، عبادت و تقوا چیزی از امام ندید. حتی به گفته عیسی، آن حضرت برای هارون نیز دعای خیر میکرد. البته باید دانست دعای خیر امام برای هارون، دعا برای اصلاحشدن وی و دفع شر از مردم بوده است، نه ادامه حیات و ستمگریهای او. به هر روی، مقام بندگی، اخلاص و معنویت امام، ذهنیت اشتباه عیسی را دگرگون کرد و دشمنی او را به دوستی تبدیل کرد.
هارون پس از یک سال، در نامهای به عیسی از وی خواست تا امام را بکشد. وقتی نامه هارون به دست عیسی رسید، با یاران و همفکران خود در این باره مشورت کرد و آنها عیسی را از آلودهشدن به خون امام بازداشتند و وی زیر بار درخواست هارون نرفت. او در جوابیهای به هارون، با رد درخواست وی تهدید کرد اگر تا مدت کوتاهی، امام را از او تحویل نگیرد، ایشان را آزاد خواهد کرد و هیچ گونه مسئولیتی را نیز نمیپذیرد.15
امام کاظم علیه السلام و جذب نیروهای اردوگاه دشمن
ماجرای دیگر، انقلاب روحی خواهر سندی بن شاهک بر اثر آشنایی با امام است. نوشتهاند وقتی امام کاظم (علیه السلام) نزد سندی بن شاهک زندانی بود، خواهرش از وی خواست مسئولیت زندانبانی امام را به او بسپرند. ابن شاهک نیز با درخواست خواهرش موافقت و او را زندانبان امام کرد. زمانی نگذشت که امام کاخ باورهای دروغین آن زن را از ریشه فروپاشاند و او شیفته بزرگواری امام شد.
خطیب بغدادی مینویسد: «عمار بن ابان گوید: وقتی ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) نزد سندی بن شاهک زندانی بود، خواهرش که خادم بود، از او خواست زندانبان امام شود. سندی با درخواست او موافقت کرد. [از آن پس] او خدمتگزار امام در زندان شد.
بنا بر حکایت آن زن، وقتی [امام] نماز عشا را ادا میکرد، تا نیمههای شب به ذکر و دعا میپرداخت. آن گاه نماز شب میخواند تا این که سپیدهدم نماز صبح میگزارد و پس از آن تا طلوع آفتاب ذکر میگفت. پس از آن تا چاشت مینشست.
آن گاه مسواک میزد، غذا میخورد و سپس تا اذان ظهر میخوابید. هنگام ظهر بیدار میشد، وضو میساخت و تا نماز عصر مشغول نمازخواندن بود. سپس رو به قبله ذکر میگفت تا نماز مغرب. آن گاه نمازهای مستحبی بین مغرب و عشا را به جای میآورد. این برنامه همیشگی او بود. از آن پس، خواهر سندی پیوسته میگفت: ناکام باد مردمی که خار راه او گشتند.»16

ب) سیره اخلاقی امام کاظم علیه السلام
معرفی جنبه اخلاقی امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز مانند دیگر عرصههای وجودی آن حضرت، دشوار است و حق مطلب ادا نمیشود. در ادامه، درباره برخی ویژگیهای اخلاقی آن حضرت مطالبی ارائه میشود.راستگویی امام کاظم علیه السلام
بسیاری از عالمان اهلسنت، همچون ابوحاتم رازی، ابن تیمیه، ذهبی و دیگران درباره ایشان گفتهاند: «او ثقه، صدوق و امین بود.»17
صیغه مبالغه «صدوق» گویای آن است که جز راستی و راستگویی از ایشان ندیدهاند.
اسحاق بن جعفر میگوید: «از برادرم موسی کاظم (علیه السلام) پرسیدم: آیا ممکن است مؤمن بخیل باشد؟ فرمود: آری. عرض کردم: ممکن است خیانتکار باشد؟ پاسخ داد: خیر و نیز [انسان مؤمن] به دروغ عادت ندارد.»18
گذشت حضرت امام کاظم علیه السلام
آوردهاند وقتی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) آزار میدید یا پشت سرش بدگویی میکردند، همین که خبردار میشد، به جای واکنش منفی، کیسهای پر از زر و سیم برای آزاررسان میفرستاد.19
ابن جوزی در صفه الصفوه نوشته است: «کریم، حلیم و باگذشت بود».20
ابن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول مینویسد: «اگر کسی در حق او کار ناپسندی مرتکب میشد، با احسان خود به او پاسخ میداد. با کسانی که به او جنایت میکردند، گذشت داشت و چون باگذشت بود، به «کاظم؛ فروخورنده خشم» معروف شد».21
البته احسان به توهینکنندگان، به آگاهی و ناآگاهی آنان بستگی داشت. گروهی به امام جسارت میکردند، ولی امام را نمیشناختند. امام، نه تنها از این گروه میگذشت، بلکه فراتر از آن، بدیهای آنها را با احسان و هدیه پاسخ میداد و آنها را شرمنده میکرد.
گروهی دیگر، با علم و انگیزه و با وجود شناخت امام، به ایشان توهین میکردند. بدیهی است احسان به این افراد معنا نداشت و امام، فقط از آنان میگذشت.
سخاوت امام کاظم علیه السلام
خطیب بغدادی مینویسد: «[امام کاظم] با سخاوت و کریم بود. اگر باخبر میشد کسی از او بدگویی کرده است، کیسهای شامل هزار دینار برای او میفرستاد. [همیشه] کیسههایی به مبلغ دویست، سیصد تا چهارصد دینار میان نیازمندان مدینه تقسیم میکرد. هدایای موسی بن جعفر (علیه السلام) چنان بود که افراد بینیاز میشدند.»
ابن حجر نوشته است: «[موسی بن جعفر (علیه السلام)] خداپرستترین، داناترین و سخیترین مردم زمان خود بود.»22
علامه مَناوی در الکواکبُ الدُرّیه23 و ابن صُبّان در اِسعافُ الراغبین24 نوشتهاند: «خداپرستترین مردم زمان خویش و از بزرگترین دانشمندان و باسخاوتترین بود.»
علامه یافِعی یمنی نیز در مِرآةُ الجَنان آورده است: «[او] باسخاوت و کریم بود.»25
شمس الدین ذهبی نیز مینویسد: «صالح، خداپرست، بخشنده، بردبار و دارای قدر و منزلت فراوان بود».26
زهد و ساده زیستی امام کاظم علیه السلام
حضرت امام کاظم (علیه السلام) مانند بادیهنشینان لباس میپوشید. ابن خلدون27 و دیگران، هدف ایشان را از این گونه لباس پوشیدن، ساده زیستی و پرهیز از خوی اشرافیگری و استکباری دانستهاند.
به گفته شقیق بلخی28، لباسش، لباس قلندران و درویشان بود. خوراک او نیز مانند پوشاکش، ساده و به دور از تشریفات بود. غذایش، اندکی گوشت برشته29، محل سفرهاش، مزرعه و جای نشستن او روی خاک بود. بر استر30 مینشست، با مردم میگشت و مانند آنان میزیست، ولی هیبت الهی، مقامی عظیم به او بخشیده بود.
نظم و وقتشناسی امام کاظم علیه السلام
حضرت امام کاظم (علیه السلام)، وقت خود را تنظیم میکرد و از هر لحظه آن، به بهترین شکل بهره میگرفت. خواهر سندی میگوید: «زمانی که نگهداری و افتخار خدمترسانی به امام در زندان به من واگذار شد، دیدم ساعتهای شبانهروز او تقسیم شده است و هر کاری با دقت تمام در وقت معین انجام میشود.»31
حضرت امام کاظم (علیه السلام) همواره به دوستان و پیروانش درباره وقتشناسی سفارش میفرمود و توجه آنان را به نقش تعیینکننده عنصر زمان در پیشرفت مادی و معنوی جلب میکرد. از سخنان آن حضرت است که فرمود:
«هر که دو روزش برابر باشد، زیانکار است و کسی که پایان روز دومش، بدتر از پیش باشد، او [نگونبخت] و به دور از رحمت است. کسی که در خود احساس فزونی نکند [و بداند] رو به کاهش است، برای چنین انسانی، مرگ بهتر از زندگانی است.»16
فضیلت و مقام والای امام موسی کاظم (علیه السلام) بیشمار است و نویسندگان بسیاری که درباره او نوشتهاند، تنها به اشارهای اندک از فضایل او بسنده کردهاند. برای مثال، علامه سُویدی درباره آن حضرت مینویسد: «موسی کاظم، امام عالیقدر و خیرپیشه است... خوبی او چنان است که مانند این نوشتهای، گنجایش نقل آن (خوبیها) را ندارد.»33 بنابراین، به قلم نیاوردن تمامی اوصاف نیک امام در کتابها از باب بداهت بوده است و بس!
همنشینی امام کاظم علیه السلام با فرودستان
روزی امام کاظم (علیه السلام) از کنار مردی ژولیده و خاکنشین گذر میکرد. به او سلام کرد و نزد او نشست و برای مدتی طولانی با وی به گفتگو کرد. سپس به او فرمود: «من برای خدمتگزاری حاضرم، هر کاری داری بگو تا انجام دهم.»
در این هنگام شخصی به امام کاظم (علیه السلام) گفت: «شگفتا! شما نزد این شخص خاکنشین آمده و همنشین او شدهاید و حال میخواهید به او خدمت کنید!! سزاوارتر است که او به شما خدمت کند».
حضرت امام کاظم (علیه السلام) در پاسخ فرمود: «این شخص، بندهای از بندگان خدا و بر اساس کتاب خدا، برادر دینی من است. او همسایه من در شهر خداست و پدر من و او، حضرت آدم (علیه السلام) یکی است و او بهترین پدران است.»34
ارشاد و هدایت مردم توسط امام کاظم علیه السلام
یکی از مسائلی که در مکتب وحی اهمیت بسیار دارد و آن را از انگیزههای اصلی ارسال رُسُل و انزال کتُب میدانند، مسئله ارشاد و هدایت جوامع انسانی است.
روایت شده است هنگامی که حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در زندان هارون به سر میبرد، هارون کنیز زیرک و زیبایی را برای خدمتگزاری آن حضرت به زندان فرستاد. باید گفت هدف هارون آن بود که از مقام و منزلت و شأن آن حضرت نزد مردم بکاهد و به آن بزرگوار تهمت بزند.
هنگامی که آن کنیز را نزد موسی بن جعفر (علیه السلام) آوردند، حضرت فرمود: برای خدمتگزاری خویش به این گونه اشخاص نیاز نداشته و ندارم؛ زیرا این افراد در نزد شما جلوه میکنند و شما برای آنان ارزش مضاعفی قایل هستید، اما نزد من از هیچ گونه ارزشی برخوردار نیستند.
هنگامی که این خبر به هارون رسید و فرموده آن امام بزرگوار را برای او نقل کردند، غضبناک شد و به آن حضرت پیام داد که ما تو را به رضایت خودت زندانی نکردهایم که این کنیز نیز به رضایت تو در آن جا بماند. بنابراین، کنیز را با فشار و اجبار نزد موسی بن جعفر (علیه السلام) رها کردند و رفتند.
در این جاست که پستی و فرومایگی هارون بیشتر آشکار میشود. او میپندارد آنچه در مورد خودش صادق است، در مورد آن امام عظیمالشأن نیز صدق میکند. از این رو، برای تحقیق درباره این موضوع، غلامی را مأمور میکند تا حرکات و کارهای موسی بن جعفر (علیه السلام) و آن کنیزک را زیر نظر داشته باشد.
اما نگاههای تیزبین غلام را چه سود؟ زیرا او هرچه به اطراف و اکناف زندان مینگریست و کارهای آن حضرت و کنیز را مشاهده میکرد، جز یاد و نماز و نیایش به درگاه خداوند سبحان چیز دیگری نمیدید.
کنیز پیوسته در حال سجود بود و با معبود خویش سخن میگفت. غلام میگوید آنچه در سجود آن کنیز به گوش میرسید «قدوس قدوس» و «سبحانک سبحانک» بود. هنگامی که غلام این خبر را به هارون گزارش کرد، هارون فرمان داد، آن کنیز را نزدش آورند.
وقتی آن کنیز را نزد هارون آوردند، همه آنانی که در پیرامونش گرد آمده بودند، دیدند که آن کنیز از خوف خدا میلرزد. در حالی که چشمانش را بهسوی آسمان بلند الهی دوخته، مشغول نماز شد. از او پرسیدند: «این چه حالی است که به خود گرفتهای؟» کنیز گفت: «من در زندان، «عبدالصالح» را در چنین حالتی مشاهده کردم که با معبود خویش سخن میگفت و اندامش از خوف ربّ میلرزید.»
در این هنگام بود که هارون به اطرافیان خویش دستور داد از کنیز مراقبت ویژه کنند تا این موضوع را جای دیگری نقل نکند. کنیز پس از این ماجرا پیوسته مشغول نماز و نیایش و سجده به درگاه خداوند جهانیان بود تا این که بدرود حیات گفت.35
مشورت امام کاظم علیه السلام با غلامان
حسن بن جهم میگوید: در محضر حضرت امام رضا (علیه السلام) بودیم. سخن از حضرت امام کاظم (علیه السلام) به میان آمد. حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود: با اینکه عقلهای مردم قابل مقایسه با عقل پدرم (امام کاظم علیه السلام) نبود، گاهی با غلامان سیاه خود در امور، مشورت میکرد (و به رأی و فکر آنها احترام میگذاشت).
شخصی به پدرم گفت: «آیا با غلامان سیاه مشورت میکنی؟» در پاسخ فرمود:
«ان الله تبارک و تعالی ربّما فتح علی لسانه؛ همانا خداوند متعال چه بسا (راه حل مشکلی را) بر زبان همان غلام سیاه بگشاید.»36
.jpg)
ج) سیره سیاسی امام کاظم علیه السلام
ماجرای صفوان
صفوان شتردار میگوید: روزی به محضر امام کاظم (علیه السلام) شرفیاب شدم. آن حضرت فرمود: «صفوان! همه کارهای تو نیک است جز یکی».صفوان گفت: «فدایت شوم! آن کدام است؟.» حضرت فرمود: «این که شتران خویش را به هارون الرشید کرایه میدهی.»
صفوان گفت: «به خدا سوگند! من برای تکبّر و افتخار و شکار و لهو، شترانم را بدو کرایه نمیدهم، بلکه فقط برای استفاده در سفر خانه خدا کرایه میدهم؛ در حالی که خود نیز در معیت او نیستم و برخی غلامان خویش را به همراه شتران میفرستم».
حضرت فرمود: «ای صفوان! آیا کرایه تو را اوّل پرداخت میکنند یا هنگامی که از سفر مکه بازگشتند؟.»
صفوان گفت: «کرایه را پس از انجام مناسک حج به من میپردازند».
حضرت فرمود: «ای صفوان! آیا تو دوست داری که آنان زنده بمانند و از سفر برگردند، تا کرایهات را به تو بپردازند؟» گفت: «آری». حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: «هر که بقای آنان را دوست دارد، با آنان است و هرکه با آنان باشد، اهل آتش جهنم است.»
صفوان جمّال میگوید: پس از شنیدن سخنان ارزشمند آن امام همام، همه شتران خویش را فروختم. هارون چون از این کار آگاه شد، مرا احضار کرد و گفت: «صفوان! برابر گزارشهای رسیده، همه شتران خود را فروختهای؟» گفتم: «آری». هارون گفت: «چرا چنین کردی؟» گفتم: «دیگر پیر شدهام و غلامانم نیز آن گونه که باید انجام وظیفه کنند، نمیکنند. بدین منظور شتران را فروختم و خود را راحت و آسوده کردم.»
هارون گفت: «هیهات! هیهات! صفوان! میدانم چه کسی تو را بدین کار دلالت کرده است. آیا او موسی بن جعفر (علیه السلام) نیست؟» گفتم: «مرا با آن حضرت چه کار؟» هارون گفت: «صفوان! ساکت باش. به خدا سوگند! اگر حُسن مصاحبتت نبود، تو را میکشتم.»37
امام کاظم علیه السلام؛ اسوه صلابت
حضرت امام کاظم (علیه السلام) مدتی از عمر پربرکت خود را در زندانهای ترسناک و تاریک هارون عباسی گذراند؛ بهگونهای که یکی از آشنایان امام از راه دلسوزی به آن حضرت چنین پیام داد: «اگر برای فلانی نامه بنویسی و از او بخواهی که در مورد آزادیات با هارون صحبت کند، کارساز خواهد بود.»حضرت امام کاظم (علیه السلام) پاسخ داد: «پدرم از پدران خود از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نقل کردهاند: خداوند به حضرت داوود وحی کرد: همانا هیچ بندهای از بندگانم به شخصی جز من تکیه نکرد، مگر اینکه اسباب (نعمتهای) آسمان را از او بریدم و زمین را در زیر پایش برای فرو رفتنش در کام آن، سست کردم.»38
حضرت امام کاظم (علیه السلام) چنان در دریای توحید الهی غرق گردیده بود که هیچ چیز را بر رضای خداوند متعال برتری نمیداد و حتی بر نگین انگشترش نوشته بود: «خداوند برای من کافی است».39
ارزش شادکردن مؤمن
زیاد بن ابی سلمه، از دوستداران حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) بود، ولی با دستگاه هارون نیز ارتباط داشت. روزی امام او را دید و از او پرسید: شنیدهام برای هارون کار میکنی و با آنان همکاری داری؟ گفت: بله سرورم. امام پرسید: چرا؟عرض کرد: مولای من! من تهیدستی آبرومندم. مجبورم برای تأمین نیازهای خانوادهام کار کنم.
امام با چهرهای درهم کشیده گفت: اما من اگر از بلندی بیفتم و قطعه قطعه شوم، برایم بهتر است که عهدهدار کاری از کارهای ظالمان شوم یا گامی روی فرشهای آنان گذارم، مگر آن که یا غمی را از دل مؤمنی با حل مشکلش بردارم یا با پرداختن قرض او، ناراحتی را از چهرهاش بزدایم.
ای زیاد! بدان کمترین کاری که پروردگار با یاوران ظالمان انجام میدهد این است که آنان را در تابوتی از آتش میگذارد تا روز حساب باز رسد.
ای زیاد! هرگاه عهدهدار شغلی از شغلهای این ظالمان شدی، به برادرانت نیکی کن و به آنان کمک کن تا کفاره این کارت باشد. وقتی قدرتی به دست آوردی، بدان خدای تو نیز در روز قیامت قدرت دارد و بدان که نیکیهای تو میگذرد و ممکن است دیگران آن را فراموش کنند، ولی نزد خدا و برای روز قیامت تو باقی خواهد ماند!40
حفظ دوستان خدا
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در مبارزه با توطئههای طاغوت زمان خود، از شیوههای خاصی بهره میبرد. برای نمونه به علی بن یقطین، از شاگردان معتمد خویش، اجازه داد با عنوان یکی از کارگزاران هارون، خلیفه ستمگر عباسی، وارد دستگاه خلافت شود و در مواقع حساس، در حفظ جان دوستان خدا بکوشد. خود علی بن یقطین میگوید:امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: «خداوند در دستگاه طاغوت، افرادی دارد که از حریم اولیای خود بهوسیله آنها دفاع میکند.» علی بن یقطین، از مدافعان و دوستان خدا بود و اگرچه در ظاهر وزیر هارون در دستگاه خلافت بود، اما از حقوق شیعیان گرفتار در بند طاغوت عباسی دفاع میکرد.41
باب الحوائج
حضرت امام کاظم (علیه السلام) در دوران حیات خویش به صله رحم بسیار توجه میکرد و یکهتاز وادی احسان و نیکوکاری، بهویژه به نیازمندان بود. او شبها ظرفی را که حاوی مبالغی پول، طلا، نقره، آرد یا خرما بود، به دوش میگرفت و به منازل فقیران میبرد.البته این کار را بهگونهای انجام میداد که هرگز کسی آن حضرت را نمیشناخت. چه شبهای بسیار که به پرستاری فقرا میگذراند. ایشان را بابالحوائج خواندهاند؛ یعنی دری که نیازها را برآورد و دست نیازمندی از آن، تهی باز نگردد.
ایشان در دوران حیات خویش، با سرمایهای که در اختیار داشت، یکهزار بنده را از بند ستمگران و ظالمان آزاد کرد و این از بزرگترین افتخارات آن حضرت به شمار میآید. هنگامی که به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) خبر میدادند که فلان مرد، پریشانحال است، امام برای او یک کیسه دینار میفرستاد.42
.jpg)
د) سیره عبادی امام کاظم علیه السلام
کمال بندگی
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، عبد صالح الهی، الگوی تقوا و پرهیزکاری و پاکی و گل بوستان عصمت و طهارت، آن گاه که بر در خانه کبریایی میایستد، خضوع و خشوع و بندگی را در اوج زیبایی به تصویر درمیآورد. او که از خطا و گناه معصوم است، او که سرچشمه پاکی و طهارت است، در راز و نیاز با معبود چنین میفرماید: «خدایا، گناهان بندهات بسیار است. پس چه زیباست بخشایش از جانب تو!»او با توشهای پربار و بیکران از نیکوکاریها و عبادتهای خالصانه سر به درگاه توبه میساید و از خدای خود غفران میطلبد تا بندگی را در اوج کمال خود بنمایاند و ترجمان روشن و پرنوری از «عبد صالح خدا» بودن باشد.
سجده بر خاک
هشام بن احمر گوید: همراه امام کاظم (علیه السلام) در خارج از شهر مدینه حرکت میکردیم و آن حضرت سوار بر مرکب بود. ناگاه دیدم ایشان از مرکب خود پیاده شد و به سجده افتاد و سجدهای طولانی آورد. سپس سر از سجده برداشت. از آن حضرت پرسیدم: قربانت گردم چرا سجده شما طولانی شد؟حضرت امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «هنگام حرکت، به یاد نعمتی افتادم که خداوند به من عطا فرموده است، خواستم خدا را برای آن نعمت سجده کنم».43
امام موسی کاظم (علیه السلام) عبد صالح خدا و بنده شکرگزار پروردگار بود و این ستایش و سپاسگزاری، در همه حالتهای زندگی آن امام همام به خوبی نمایانگر است.44
عبادت امام کاظم علیه السلام
هنگامی که حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) برای اقامه نماز شب قیام میکرد، تا اذان صبح پیوسته نماز میخواند، بهگونهایکه پس از خواندن نماز شب، مشغول نماز صبح میشد و آن را بهجای میآورد. سپس به تعقیبات و نیایش میپرداخت تا آفتاب طلوع میکرد. پس از خواندن تعقیبات و نیایش نیز سجده شکر انجام میداد تا نزدیک اذان ظهر از سجده سر بر نمیداشت. ایشان این دعا را بسیار میخواند:«اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُک الرّاحة عِندَ الموتَ وَالعَفو عِندَ الحساب؛ خدایا! از تو میخواهم که هنگام مرگ، راحت و آسوده باشم و هنگام حساب، از تو تقاضای عفو و بخشش میکنم».45
یکی دیگر از نیایشهای حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، دعای ذیل است:
«عَظُمَ الذّنبُ مِن عَبدِک فَلیحسُن العَفو مِن عِندِک؛ خدایا! گناه بنده تو بسیار شده است. پس باید عفو و بخشش تو نیکو باشد».46
علامه مجلسی (رحمه الله) مینویسد: آن حضرت چنان از خوف و ترس خدا گریه میکرد که محاسن مبارکش از اشک تر میشد.47
شیخ صدوق (رحمه الله) از عبداللّه قزوینی روایت میکند که گفت: روزی فضل بن ربیع بر بام خانه خویش نشسته بود. من به نزد او رفتم. همین که نظرش به من افتاد، مرا نزد خود فراخواند.
نزد او رفتم. او گفت: ای عبداللّه! از روزنه و دریچه این خانه بدان سوی نگاه کن. چه میبینی؟
چون نگریستم، گفتم: ای فضل! من چیزی جز جامهای که روی زمین افتاده است نمیبینم. فضل بن ربیع گفت: عبداللّه! با دقت و تأمّل فزونتری بنگر. من با دقت تمام نگاه کردم و گفتم: ای فضل! گویا این جامه، مردی است که به سجده رفته باشد.
گفت: عبداللّه! آیا او را میشناسی؟ گفتم: خیر. گفت: این مولا و آقای توست. گفتم: ای فضل! مولا و آقای من کیست که بدین گونه در برابر خداوند بزرگ به سجده افتاده است؟ گفت: عبداللّه! نزد من تجاهل میکنی و خویش را به نادانی میزنی؟ آیا واقعاً او را نمیشناسی؟
عبداللّه میگوید: به فضل بن ربیع گفتم: ای فضل! من برای خویش مولایی را گمان ندارم و نمیشناسم. فضل گفت: این شخص موسی بن جعفر است. من همواره در شبانهروز جویای حال این بزرگوارم و پیوسته او را درحالی میبینم که تو میبینی. پس از آن که نماز صبح را به جای میآورد، به نیایش و تعقیب میپردازد تا آفتاب طلوع کند. سپس به سجده میرود تا زوال ظهر...48
امام کاظم علیه السلام؛ غرق در یاد خدا
نقل است روزی ابوحنیفه به حضور حضرت امام صادق (علیه السلام) رفت و گفت: پسرت کاظم (علیه السلام) را دیدم که نماز میخواند و مردم در پیش روی او رفت و آمد میکردند، ولی او آنها را از این کار نهی نمیکرد.حضرت امام صادق (علیه السلام) فرزندش موسی (علیه السلام) را خواست و سخن ابوحنیفه را به او عرضه داشت.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) در پاسخ پدر بزرگوارشان فرمود: آری ای پدر، ولی آن کسی که من برای او نماز میخواندم، به من نزدیکتر بود تا دیگر مردم؛ چنان که خداوند در قرآن میفرماید: «و نحن اقربُ الیهِ مِن حبل الورید؛ ما به انسان از رگ گردن نزدیکتریم.» (ق: 16).
حضرت امام صادق (علیه السلام) با شنیدن پاسخ فرزندش خشنود شد و او را به نشانه محبت به سینهاش چسباند و فرمود: «پدر و مادرم فدایت، ای امانتدار اسرار و گنجینه رازها.»49
نتیجهگیری:
در پایان، میتوان گفت که امام موسی کاظم (علیه السلام) با سیرهای متنوع و عمیق، نمونهای بینظیر از یک شخصیت اسلامی شایسته و الگو در تاریخ اسلام است. ویژگیهای رفتاری و اخلاقی ایشان، از جمله سخاوت، گذشت، و صبر، نشاندهنده عمیقترین آموزههای اسلام در تعاملات انسانی است.حضرت امام کاظم (علیه السلام)، نه تنها بر جنبههای معنوی و عبادی خود تأکید داشت، بلکه به بررسی مسائل اجتماعی و سیاسی نیز اهتمام داشت و با رفتارهایی عمیق و انسانی به جذب دلها پرداخت.
به این ترتیب، آموزههای این امام همام میتواند راهنما و الگوی رفتار ما در زندگی روزمره باشد. از آنجا که زمان ما نیاز مبرمی به الگوهای مثبت و انساندوستی دارد، بیاندازه ارزشمند است که به تجربهها و سیره اهل بیت (علیهم السلام) از جمله امام موسی کاظم (علیه السلام) توجه کنیم و از افکار و رفتارهای آنان بهرهبرداری کنیم.
رفتارها و سیره اخلاقی، سیاسی و عبادی آن حضرت به ما یادآوری میکند که حقیقیترین ایمان در عمل و رفتار به مردم نمایان میشود و صداقت و احسان، جاذبه حقیقی انسانی است که میتواند دلها را به هم نزدیک کند و در برابر مشکلات نشاندهنده روحیهای مقاوم باشد.
پینوشتها:
1. الصواعق المحرقه، ص203.
2. تاریخ بغداد، ج13، ص31.
3. همان، ص27، ش 6987 .
4. تاریخ الاسلام، وقایع سال 181 -190 ق، ص417؛ کشف الغمه، ج3، ص7.
5. شقیق بن ابراهیم بن علی از قبیله ازد، منسوب به بلخ خراسان و مکنّی به ابوعلی بود. در سال 194 ق در نبرد «کولان» در ماوراءالنهر به قتل رسید. وی از مشایخ صوفیهای خراسان بود. شاید او نخستین کسی بود که در ناحیه خراسان از علم احوال تصوّف سخن گفت. (الأعلام، ج3، ص171).
6. در اصطلاح متصوفه، ابدال یا رجالالغیب یکی از طبقات اولیا یا خاصان خدا هستند که زمین هیچ گاه از آنان خالی نیست، ولی در میان مردم ناشناختهاند. شمار آنان را هفت یا هفتاد تن گفتهاند و هرگاه یکی از آنان بمیرد، خداوند، دیگری را به جای او برگزیند. (فرهنگ فارسی عمید، ج1، ص70)
7. مشک کوچک. (فرهنگ فارسی عمید، ج2، ص1053، واژه «رکوه»).
8. آرد نرم. (فرهنگ فارسی عمید، ج2، ص1252، واژه «سویق»).
9. صفة الصفوه، ج1، ص399. با استفاده از ترجمه: شیخ فضل اللّه روزبهان خنجی اصفهانی از کتاب وسیلة الخادم الی المخدوم، شرح صلوات چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص195.
10. الصِّلَةُ بین التصوُّف و التّشیع العناصر الشیعیه فی التصوّف، ج1، ص232.
11. طرائق الحقائق، ج2، ص184.
12. بشر بن حارث بن عبدالرحمان بن عطا بن هلال، مکنّی به ابونصر و معروف به حافی پابرهنه و اهل بغداد بود. در سال 150ق زاده شد و در 226ق درگذشت. وی از صالحان بزرگ و معتمد در رجال و حدیث بود. از او در زهد و پارسایی اخباری نقل شده است. مأمون درباره وی گفته است: «در ناحیه بغداد کسی نمانده است که آدم از او حیا کند جز این شیخ». (لغتنامه دهخدا، ج11، ص102، واژه «بشر»).
13. تاریخ بغداد، ج13، ص29، ش 6987 .
14. همان، ص28.
15. نقل از کتاب «الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، ص372.
16. تاریخ بغداد، ج13، ص32؛ سیر اعلام النبلاء، ج6، ص18.
17. منهاج السنّه، ج2، ص124؛ العبر فی خبر من غبر، ج1، ص221.
18. احسن القصص، ج4، ص286.
19. تاریخ بغداد، ج13، ص31 ؛ تهذیب الکمال، ج29، ص43؛ سیر اعلام النبلاء، ج6، ص271.
20. صفه الصفوه، ج1، ص399.
21. مطالب السؤول، ص83.
22. الصواعق المحرقه، ص203.
23. الکواکبُ الدُرّیه، ج1، ص172.
24. اُسعافُ الرّاغبین، ص247.
25. مِرآةُ الجَنان، ج1، ص394.
26. العِبَر فی خبر من غبر، ج1، ص221.
27. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص115.
28. صفه الصفوه، ج1، ص399.
29. تاریخ بغداد، ج13، ص32؛ نور الأبصار، ص149.
30. محاضرات الأدبا، ج4، ص634.
31. تاریخ بغداد، ج13، ص32.
32. الأتحاف، ص297؛ وسائل الشیعه، ج16، ص94؛ مستدرک الوسائل، ج12، ص148؛ اقتضاء العلم العمل، ص112.
33. سبائک الذهب، ص334.
34. اعیان الشیعه، ج2، ص7.
35. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص651.
36. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص659.
37. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص640.
38. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص661.
39. منته الامال، ج2، ص335.
40. بحارالأنوار، ج48، ص172.
41. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص641.
42. بحارالانوار، ج48، ص104.
43. اصول کافی، ج2، ص98.
44. بحارالانوار، ج48، ص119.
45. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص318.
46. همان.
47. همان، ص101.
48. همان، ص107.
49. فروع کافی، ج3، ص279.
منبع: دریای حلم (رهیافتی بر شخصیتشناسی، سیرهشناسی و اندیشهشناسی امام موسی کاظم علیه السلام)، تهیهکننده و ناشر: اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.
تهیه و تنظیم: تحریریه راسخون