امام موسی کاظم علیه السلام: طلایه‌دار حق و مقاومت در برابر ستمگری

در این مقاله، به بررسی زندگی و امامت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در چارچوب چالش‌های سیاسی و اجتماعی دوران خلفای عباسی پرداخته می‌شود.
سه‌شنبه، 20 خرداد 1404
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام موسی کاظم علیه السلام: طلایه‌دار حق و مقاومت در برابر ستمگری

مقدمه 

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در دورانی به امامت رسید که علاوه بر فشارهای اجتماعی و سیاسی، اختناق شدیدی نیز بر فضای کشور حاکم بود. سال های امامت ایشان به ویژه در بین چهار تن از خلفای عباسی، یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون، با تلاش های جدی آنها برای سرکوب نفوذ معنوی و اجتماعی آن حضرت همزمان بود.  

این دوره را می توان به عنوان یکی از تاریک ترین فصول تاریخ اسلامی توصیف کرد، جایی که امام کاظم (علیه السلام) با استقامت و صبر بر اصول و ارزش های دینی تلاش می کرد.  

دوران امامت این امام همام از سال 148 هجری قمری آغاز شده و با فراز و نشیب های فراوانی که منجر به شهادت ایشان در سال 183 هجری قمری گردید، همراه بود.  

در این مقاله، به بررسی دقیق تر زندگی و موقعیت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در برابر خلفای عباسی، چالش ها و فشارهایی که بر وی وارد آمد و همچنین نقش ایشان در حفظ و ترویج معارف دینی خواهیم پرداخت.  

تلاش ها و فعالیت های علمی، اجتماعی و اخلاقی امام کاظم (علیه السلام) در این زمان نه تنها نفوذ ایشان را در دل های مردم به اوج رساند، بلکه سبب شد تا نام و یاد ایشان به عنوان یک الگوی مقاومت در تاریخ اسلام ثبت گردد.  

هر یک چهار خلیفه خودسر عباسی دوران امامت امام کاظم (علیه السلام)، برای جلوگیری از نفوذ و پیشرفت معنوی و اجتماعی ایشان بسیار تلاش می کردند.  

حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) بیست سال از دوران پدر بزرگوار خود را درک کرد که پنج سال آن در عصر امویان گذشت. ایشان پنج سال را در دوران عبداللّه سفّاح و نه سال و چند ماه را در حکومت منصور دوانیقی، با حضور پدر گذراندند. امام صادق (علیه السلام) در عهد منصور به شهادت رسید.  

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) پس از شهادت پدر ارجمندشان، سی و پنج سال زندگی کرد که می توان آن را به دوره های زیر تقسیم کرد:  
1 ـ ده سال همزمان با حکومت منصور (از سال 148 تا سال 158ق).  
2 ـ ده سال (از سال 158 تا سال 169ق) در عهد محمد معروف به مهدی فرزند منصور.  
3 ـ یک سال دوران هادی (169 ـ 170) فرزند دیگر منصور  
4 ـ چهارده سال (از سال 170 تا 193ق) دوران حکومت هارون فرزند مهدی.  

در ادامه، برخی ویژگی های هر یک از این دوران ها بیان می شود تا موقعیت این امام همام در رویارویی با مشکلات آن دوران روشن گردد.  
 

الف) دوران خلافت منصور دوانیقی  

ابوجعفر منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی است که در سال 136ق به خلافت رسید. هنگام شهادت امام صادق (علیه السلام)، منصور در اوج قدرت بود. او برای تثبیت پایه های خلافت خود، انسان های بسیاری را به قتل رساند.  

او در این راه، شیعیان و حتی فقها و شخصیت های بزرگ اهل تسنن را که با او به مخالفت برخاسته بودند، سخت تحت فشار قرار می داد. برای مثال، ابوحنیفه را به جرم فعالیت های ضدحکومتی، شلاق زد و به زندان افکند. امام کاظم (علیه السلام) در سن 20 سالگی با چنین زمامدار ستمگری روبه رو بود.  

منصور پس از به شهادت رساندن امام صادق (علیه السلام)، به فرماندار وقت مدینه نوشت که اگر امام صادق (علیه السلام) شخصی را جانشین خود قرار داده است، او را احضار کن و گردن او را بزن؛ امّا پس از چندی نامه ای از فرماندار مدینه به دست منصور رسید که در آن نوشته شده بود:  
جعفر بن محمد الصادق ضمن وصیت نامه رسمی، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده است: خلیفه وقت (منصور دوانیقی)؛ محمد بن سلیمان (فرماندار مدینه)؛ عبداللّه بن جعفر بن محمّد (برادر بزرگ امام کاظم علیه السلام)؛ موسی بن جعفر؛ حُمیده؛ همسر آن حضرت.  

فرماندار مدینه در پایان نامه به منصور نوشت: حال بگویید کدام یک از این پنج نفر را باید به قتل رساند؟ منصور بسیار خشمگین شد و فریاد برآورد: این ها را نمی توان کشت.  

آشکار است که این وصیت نامه، حرکتی سیاسی، حساب شده و دقیق بوده است؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) پیش از نگارش چنین وصیت نامه ای، امام پس از خود را برای شیعیان، تعیین و معرفی کرده و تنها برای حفظ جان جانشین خود؛ یعنی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) چنین تدبیری اندیشیده بودند.  

عهد منصور از دوران های پراختناق تاریخ اسلام بود. وی بارها امام صادق (علیه السلام) را به حضور خود طلبید و آن حضرت را مورد بازجویی قرار داد. بنا بر نقل نویسندگان شدت عمل منصور در مقابله با مکتب تشیع و اهل بیت (علیهم السلام) به حدّی بود که امام بخاری که از همگان روایت نقل می کرد، جرئت نقل حدیث از اهل بیت (علیهم السلام) را نداشت.  

بی تردید، انجام فعالیت سیاسی در این زمان، نه تنها نتیجه بخش نبود، بلکه ناممکن می نمود. از این رو، امام کاظم (علیه السلام) برنامه های علمی پدر را پی گیری کرد و به تربیت شاگردان بزرگ و رجال علم و فضیلت روی آورد.  

بنابر نقل سید بن طاووس، گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام و خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می آمدند و سخنان گهربار و پاسخ های علمی و دقیق آن حضرت، تعجب همگان را برمی انگیخت.  

به هر حال امام جعفر صادق (علیه السلام) در سال 148ق. در شهر مدینه به شهادت رسید، ولی خوشبختانه مکتب علمی او تعطیل نشد و به رهبری جانشین و فرزندش، امام موسی کاظم (علیه السلام) شکوفایی و رونق خود را هم چنان حفظ کرد.  

با پیش گرفتن چنین سیاستی، شخصیت علمی و سیاسی امام کاظم (علیه السلام) به همگان معرفی شد، به گونه ای که از نظر علمی، بر همه دانشمندان و رجال علمی را اثر گذاشت و فضایل اخلاقی و صفات برجسته انسانی آن حضرت نیز بیشتر زبانزد خاص و عام گردید.  

نوشته اند که اختناق در دوره حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) به گونه ای سخت بود که حتی مردم نمی توانستند با صراحت، نام آن بزرگوار را ببرند. بنابراین عناوین و القابی مانند: عبد صالح، سید، ابوابراهیم و ابوالحسن به کار می بردند و حتی گاهی با اشاره مانند: «از آن مرد شنیدم»، «به او نوشتم» یا «او به من حدیث فرمود»، تعبیر می آوردند. این موضوع نشان می دهد که عصر منصور تا چه اندازه پراختناق است.  

امام موسی کاظم علیه السلام: طلایه‌دار حق و مقاومت در برابر ستمگری
 

ب) دوران خلافت مهدی عباسی  

پس از منصور، فرزندش محمد معروف به مهدی، زمام امور و خلافت را قبضه کرد و چون سیاستی بر خلاف پدر پیش گرفت، ابتدا با استقبال مردم روبه رو شد؛ زیرا آنان می پنداشتند دوران رفاه و آسایش آغاز شده است. مهدی با اعلام فرمان عفو عمومی، همه زندانیان سیاسی را آزاد ساخت و به قتل، شکنجه و آزار مردم بی پناه پایان داد.  

همه دارایی های مردم را که به دستور پدرش مصادره و ضبط شده بود، به صاحبانش برگرداند و حتی بخشی از خزانه بیت المال را بین مردم تقسیم کرد. البته این اعمال و رفتار، رویه همیشگی مهدی نبود، بلکه حفظ قدرت و اعمال سیاست وی چنین اقتضا می کرد. بنابراین طولی نکشید که ورق برگشت و چهره واقعی او پدیدار شد.  

از این پس، وی هم چنان برنامه های ضداسلامی خلفای پیشین را پیش گرفت و بساط عیش و خوشگذرانی را گسترد. وی از نصیحت خیراندیشان و رجال خردورز روی برتافت و به پند پیران وقعی ننهاد. او در پاسخ خیرخواهان می گفت: «آن دم خوش است که در بزم بگذرد و زندگی بدون ندیمان در کام من گوارا نیست.» نتیجه این رفتار، افزایش بی عدالتی کارگزاران حکومتی و گسترش اعتراض مردم بود.  

باید گفت که پدر و پسر (منصور و مهدی) هر دو در سخت گیری بر مردم و به ویژه علویان سیاست مشترکی داشتند. مهدی همانند منصور از هیچ گونه سخت گیری و فشار به بنی هاشم کوتاهی نمی کرد و حتی گاهی قساوت او بیشتر بود.  
 
امام کاظم (علیه السلام) در زندان مهدی عباسی  
علامه شبلنجی شافعی در نور الأبصار از زبان ابوخالد زبالی از یاران امام نقل کرده است:  
«امام ابوالحسن، موسی کاظم (علیه السلام)، به همراه گروهی از مأموران مهدی، خلیفه عباسی، در راه مدینه به عراق، در نخستین منزلگاه به نام زباله اتراق کردند. من با نگرانی خدمت ایشان رسیدم و سلام کردم.  

امام (علیه السلام) از دیدن من خوشحال شد و سفارش فرمود برای ایشان چند کالا بخرم و نگه بدارم. سپس فرمود: چرا ناراحتی؟ گفتم: چگونه غمگین نباشم در حالی که شما را در بند این دژخیمان می بینم. فرمود: ای ابا خالد! برای من نگران نباش. چشم انتظار باش که من شب هنگام در فلان روز از فلان ماه در کنارت خواهم بود.  

من ماه ها و روزها را می شمردم تا روز موعود فرا رسید. هنگام غروب، بیرون آمدم و چشم به راه دوختم، ولی کسی را ندیدم و بر نگرانی ام افزوده شد. هنگامی که شب فرا رسید، ناگهان از راه عراق، شخصی را دیدم که به سوی من می آمد. به سوی او شتافتم و دیدم خود اوست که سوار بر استری، پیشاپیش قطار شتران در حرکت بود. سلام کردم و از آزادی و تشریف فرمایی وی خشنود گشتم.  

امام (علیه السلام) فرمود: نگران شدی ابا خالد! گفتم: ستایش خدایی را سزاست که شما را از چنگ این دژخیم رها ساخت. فرمود: ابا خالد! دیگر بار گرفتار خواهم شد، ولی دیگر از آن، رهایی نخواهم داشت».  

تاریخ نگاران، رهایی امام کاظم (علیه السلام) از زندان را به دلیل خوابی می دانند که مهدی عباسی دیده بود. ابوبکر خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ماجرای خواب مهدی عباسی را این گونه نگاشته است:  
«عون بن محمد از قول اسحاق موصلی می گوید که وی بارها این داستان را برایم بازگو کرد. او (اسحاق) می گفت: فضل بن ربیع، حاجب دربار از پدرش حکایت کرد: وقتی مهدی، موسی بن جعفر (علیه السلام) را زندانی کرد، علی بن ابی طالب (علیه السلام) را در خواب دید که این آیه را خطاب به مهدی عباسی فرمود: «اگر [از این دستورها] رویگردان شوید، آیا امید بستید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی خود را قطع کنید؟» (محمد:22)  

ربیع گوید: [مهدی] شبانه در پی من فرستاد و این امر، مرا نگران کرد. وقتی پیش او رفتم، همان آیه را با لحنی زیبا خواند و او خوش صداترین مردم بود. سپس گفت: [ای ربیع!] موسی بن جعفر را حاضر کن! وقتی حضرت را آوردم، ایشان را کنار خود نشاند و [با احترام تمام] گفت: ابوالحسن! امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را در خواب دیدم که آیه «اگر از این دستورها رویگردان شوید، آیا امید بستید که... .» را برای من خواند. آیا اطمینان می دهی که علیه من یا فرزندانم شورش نکنی؟  

امام پاسخ فرمود: به خدا سوگند! نه سابقه چنین کاری دارم و نه شورشگری برازنده من است. مهدی گفت: راست گفتی. ای ربیع! سه هزار دینار به ایشان ببخش و او را به مدینه نزد خانواده اش برسان. ربیع گوید: همان شب کارش را سامان دادم. او هم از بیم مانع تراشی ها، پیش از سپیده صبح، راه مدینه را پیش گرفت».

امام موسی کاظم علیه السلام: طلایه‌دار حق و مقاومت در برابر ستمگری 
 

ج) دوران خلافت هادی عباسی  

پس از مرگ مهدی، فرزندش، هادی که 25 سال داشت و مغرور و خوشگذران بود، به خلافت رسید. حکومت وی آغازگر حوادثی تلخ برای مردم بود. رفتارهای زننده و اعمال زشت وی سبب شد تا اندک آرامشی که در کشور به چشم می خورد، از بین برود و کشور دستخوش آشوب و تشنج گردد.  

هادی، حق بنی هاشم را از بیت المال قطع کرد. آنان را با رعب و وحشت شدید، تحت تعقیب قرار می داد و به زندان می افکند. هادی عباسی در قساوت قلب، بدخلقی و بدبینی به دیگران در میان خلفای عباسی شهرت دارد. وی نخستین خلیفه عباسی بود که شراب خواری را آشکار ساخت و دیگر خلفای عباسی نیز از او پیروی کردند.  

فجیع ترین حادثه ای که در دوران حکومت او برای سرکوبی نهضت های راستین مردم اتفاق افتاد، فاجعه «فخ» بود. بنا بر تعبیر امام جواد (علیه السلام)، پس از واقعه کربلا، حادثه ای به بزرگی فخ در دودمان رسالت رخ نداده است.  

همان اعمالی را که بنی امیه نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) در کربلا انجام دادند، بنی عباس نسبت به فرزندان و نوادگان علی (علیه السلام) در بیابان فخ مرتکب شدند. بنی عباس همانند امویان، فرزندان علی (علیه السلام) را به اسارت درآوردند، سرها را به نیزه ها زدند و بدن ها را چندین روز روی خاک افکندند.  
 
قیام فخ  
حسین بن علی بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) که به «صاحب فخ» ملقب شد، در زمان امام کاظم (علیه السلام) و حکومت هادی عباسی دست به قیام زد. صاحب فخ پیش از نهضت خود و در راه آماده ساختن افکار مردم، در مسجدالنبی به خطابه پرداخت و در خطبه ای چنین گفت:  
من فرزند رسول خدایم و در حرم رسول خدا، شما را به راه و روش پیامبر اسلام فرامی خوانم. شما آثار پیامبر اسلام را در میان سنگ ها و کوه ها می جویید، ولی جگر گوشه ها و فرزندان او را یاری نمی دهید!  

هنوز خطابه هیجان انگیز او به پایان نرسیده بود که توده های مردم به سوی او حرکت و دست بیعت به سوی او دراز کردند. او نیز بیعت را پذیرفت و افزود: من بر اساس تأمین عدالت اجتماعی، اجرای عدل و داد اسلامی و تحقق احکام قرآن قیام کرده ام و هدفی جز اصلاح و ارشاد ندارم.  

حسین پس از آن، به سوی مکه حرکت کرد. او در این سفر، سیصد نفر از یاران، اهل بیت و فرزندان خود را همراه داشت. در مدینه نیز فرمانداری تعیین کرده بود. در منطقه فخ که در چند کیلومتری مکه قرار دارد، سپاه بنی العباس به آنان یورش آوردند.  

در این حادثه خونین، صاحب فخ کشته شد. سپاه بنی العباس، کشته های خود را دفن کردند، ولی پیکر حسین صاحب فخ و یاران او را در همان حال باقی گذاردند. هنگامی که سر صاحب فخ و گروهی از اسیران جنگی را به حضور هادی آوردند، وی اشعاری را زمزمه کرد. سپس دستور داد تعدادی از اسیران را شکنجه کردند و به قتل رساندند.  

هادی پس از سرکوبی نهضت فخ، تهدیدات خود نسبت به بزرگان و رؤسای علوی را افزایش داد. وی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را عامل و محرک این حادثه می دانست. از این رو، سوگند یاد کرد که او را به قتل برساند.  

هنگامی که تهدید هادی به اطلاع امام کاظم (علیه السلام) رسید، امام در حالی که تبسم بر لب داشت، برای تسکین خاطر آنان، از اشعاری بهره گرفت که مضمون آن چنین است: «آن گروه می پنداشتند بر پروردگار خود پیروز خواهند شد؛ پروردگاری که پیروزی بخش پیروزمندان است».  

این کلمات امام خبر از حادثه ای می داد. چندی نگذشته بود که هادی به هلاکت رسید.  

امام موسی کاظم علیه السلام: طلایه‌دار حق و مقاومت در برابر ستمگری
 

د) دوران خلافت هارون الرشید  

هارون برادر هادی و فرزند مهدی در سال 170ق، در 21 سالگی به حکومت رسید. حکومت او 23 سال دوام داشت. برخی روایات، دلالت دارد که هارون در اوایل حکومت، به امام کاظم (علیه السلام) چندان سخت گیری نمی کرد، ولی به تدریج، ایشان را تحت فشار بیشتر قرار داد.  

در این دوران، امام کاظم (علیه السلام) در مدینه در کنار مرقد نیای بزرگش، رسول اللّه صلی الله علیه و آله به راهنمایی و ارشاد مسلمانان می پرداخت. این امر سبب تشویش و اضطراب بیش از پیش خلافت عباسی شده بود. از این رو، هارون، امام را به عراق، مرکز حکومت خود فرا خواند. با این حال، نگرانی خلیفه عباسی فروکش نکرد.  

از سوی دیگر، مکاتبه، ملاقات و رفت و آمد مردم با امام هم چنان ادامه یافت. همین امر سبب شد هارون برای قطع کامل ارتباط شیعیان با آن حضرت، امام را به زندان افکند.  
 
زندانی کردن امام کاظم (علیه السلام)  
امام کاظم (علیه السلام) دو بار در عصر هارون الرشید به زندان افتاد که دوره چهارساله دوم، به شهادت آن امام همام انجامید. از طول مدت زندانی شدن نخست حضرت خبری نقل نشده است.  

مسعودی می نویسد: عبدالله بن مالک خزاعی، مسئول خانه هارون الرشید و رئیس پلیس او می گوید: فرستاده هارون در زمانی که هیچ گاه انتظار نداشتم، وارد شد و حتی فرصت لباس پوشیدن به من نداد و با همان حال، مرا پیش هارون برد. وقتی نزد هارون رسیدم، سلام کردم و نشستم. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. شگفتی بی سابقه ای به من دست داد و هر لحظه بر نگرانی من می افزود.  

در این هنگام، هارون از من پرسید: «عبدالله! آیا می دانی چرا تو را احضار کردم؟» گفتم: «نه». گفت: «فردی حبشی را در خواب دیدم که حربه ای به دست گرفته بود و به من می گفت: اگر همین لحظه موسی بن جعفر را آزاد نکنی، با این حربه، سرت را از تن جدا می کنم. اکنون برو و بی درنگ او را آزاد کن و سی هزار درهم نیز به وی بده و به او بگو که اگر می خواهد همین جا بماند. اگر نیازی داشته باشد، برآورده می کنیم و اگر می خواهد به مدینه باز گردد، وسایل حرکت او را آماده کن».  

عبداللّه بن مالک خزاعی می گوید: سه بار با ناباوری پرسیدم: «دستور می دهید موسی بن جعفر را آزاد کنم؟» او دو بار سخن خود را تکرار کرد و بر آن تأکید ورزید.  

از حضور هارون بیرون آمدم و وارد زندان شدم. به امام گفتم: «آرام باشید، من دستور دارم شما را همین لحظه آزاد کنم و سی هزار درهم در اختیارتان بگذارم.» موسی بن جعفر پس از شنیدن سخنانم گفت: «اکنون جدّم، رسول خدا را در خواب دیدم که می فرمود: ای موسی! تو بی گناه و مظلومانه زندانی شده ای. این دعا را بخوان که امشب از زندان رهایی خواهی یافت». سپس آن دعا را برایم بازگو کرد.  

این روایت حکایت از آن دارد امام به غیر از زندان پایانی که به شهادت ایشان انجامید، بار دیگر نیز زندانی شده بود. همچنین نشان می دهد هارون درباره به فعالیت های امام بسیار حساس بود.
 
امام کاظم (علیه السلام) سدی در برابر ظلم
وظیفه ائمه (علیهم السلام) هدایت مردم و پیاده کردن فرمان های قرآن در جامعه است، از این رو چنین هدف والایی با اصلاح عمومی به انجام می رسد. در این بین، تابش نور امامان پاک، سیاهی و تباهی را جلوه گر می کرد و این برای خلفای ناپاک اموی و عباسی تحمل پذیر نبود. 

آنها نمی توانستند وجود ائمه هدی (علیهم السلام) را تحمل کنند و آنان را همچون خاری در چشم و استخوانی در گلو می دانستند. از این رو بزرگ ترین دغدغه فکری همه آن ظالمان، کشتن امامان بزرگوار بود. 

حضرت امام کاظم (علیه السلام) نیز از این اصل کلی به دور نماند. منصور، مهدی، هادی و هارون عباسی، خلفای زمان ایشان، همگی در فکر به شهادت رساندن آن حضرت بودند و سرانجام هارون، این نیت شوم را عملی کرد.
 
ناکامی سه خلیفه
نقشه منصور مبنی بر کشتن وصی امام صادق (علیه السلام) عملی نشد و اجل مهلتش نداد تا بار دیگر نقشه ای طرح کند. مهدی عباسی نیز در پی قتل امام کاظم (علیه السلام) بود و حتی آن حضرت را به بغداد آورد و به زندان افکند، ولی به دلایلی فرمان آزادی ایشان را صادر کرد و بعد از چندی، دوباره خواست آن حضرت را حبس و اذیت کند که مرگش فرا رسید.21 

هادی عباسی که پس از پدرش به خلافت رسیده بود، فشار زیادی به مردم و به ویژه شیعیان وارد می ساخت، تا جایی که در اثر همین ظلم ها در زمان حکومت او، فاجعه خونین سرزمین فخ صورت گرفت. هادی عباسی می دانست شیعیان، پیرو امام کاظم (علیه السلام) هستند، از این رو قیام آنان را نیز به دستور آن حضرت دانست و گفت: خدا مرا بکشد اگر موسی بن جعفر را زنده بگذارم، ولی پیش از آنکه مقاصد پلید خود را عملی کند، خبر مرگش، موجب شادی شیعیان شد.22
 
طاغوت ستیزی امام کاظم (علیه السلام)
آن گاه که هارون الرشید در سفر حج، وارد مدینه شد، کنار قبر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) رفت و از روی خودستایی و برتری جویی خطاب به قبر حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) گفت: 
«السلام علیک یا بن عم؛ سلام بر تو ای پسر عمو!» امام کاظم (علیه السلام) در آنجا حاضر بود و این برتری طلبی هارون را می دید. از این رو، کوشید به گونه ای غرور هارون را در هم بشکند. 

ایشان کنار قبر شریف پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) و فرمود: «السلام علیک یا ابَه؛ سلام بر تو ای پدر!» حضرت با این گفته خود به هارون فهماند که اگر می خواهی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را پسرعمو بخوانی و از این عنوان سوء استفاده کنی، بدان که من پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم. هارون چون این تعریض عملی حضرت را دید، بسیار ناراحت شد.23
 
امام موسی کاظم (علیه السلام) و حاکمان عباسی
امام موسی کاظم (علیه السلام) در سال 148ق در 20 سالگی عهده دار مقام امامت شد و حاکم عباسی آن زمان، منصور دوانیقی بود. منصور در سال 158ق درگذشت و پس از او، مهدی، هادی و هارون به خلافت رسیدند که با دوران امامت امام موسی کاظم (علیه السلام) هم زمان بودند.24 

سخت ترین دوران، دوره سیزده ساله خلافت هارون الرشید بود. هارون و دستگاه حکومتی عباسیان، پیوسته مراقب امام کاظم (علیه السلام) بودند و همواره درباره فعالیت هایش به ایشان تذکر می دادند و کارهای امام را محدود می کردند و حضرت را از برقراری ارتباط با مردم بازمی داشتند.25 از نظر دستگاه حکومت، رابطه افراد با آن حضرت، هزینه های گزاف و محرومیت های فراوانی برای مردم در پی داشت.26

امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از حداقل حقوق شهروندی محروم بود و حتی در درون خانه و حریم خانوادگی اش نیز امنیت و آرامش نداشت. در هر ساعت از شبانه روز، هرگونه که می خواستند، به خانه امام هجوم می بردند و او را دستگیر می کردند. به همین دلیل، سال های طولانی از عمر آن حضرت در زندان های عباسیان سپری شد.27

عباسیان در برابر مخالفانشان، خشن و بی رحم بودند و در سرکوب آنان، از هیچ جنایتی رونمی گرداندند. البته چون حفظ افکار عمومی برایشان اهمیت داشت و ضامن بقایشان به شمار می رفت، سیاست آنان آمیزه ای از خشونت، ایجاد ترس و عوام فریبی بود.28

امام کاظم (علیه السلام) در جامعه، نفوذ گسترده علمی و معنوی داشت.29 از همین رو، مشکل تراشی های آنان برای امام، همواره با تبلیغات دروغین و رفتارهای فریب کارانه همراه بود. در این میان، امام باید چنان مدبّرانه رفتار می کرد تا هم توطئه های پنهان دشمن را ناکام گذارد و هم بهانه ای به دست آنان ندهد؛ هم جان و مال و ناموس خود، یاران، شاگردان و بستگانش محفوظ بماند و هم دستاوردهای مکتب اهل بیت (علیهم السلام) باقی بماند و به نسل های آینده برسد. 

زندگانی امام موسی کاظم (علیه السلام) یکی از دوران های سخت 250 ساله حیات امامان دوازده گانه بود و حقایق تلخ و تکان دهنده ای از رفتارهای کینه توزانه خلفای عباسی با امام هفتم در تاریخ ثبت شده است.
 
تعیین حدود فدک توسط امام کاظم (علیه السلام)30
یکی از ماجراهای مهم سیاسی میان امام و هارون الرشید، مشخص کردن محدوده فدک است. علامه زمخشری31 در کتاب ربیع الابرار و نصوص الاخبار، مناظره هارون و امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را درباره مشخص کردن حدود فدک چنین آورده است: «روزی هارون الرشید به موسی کاظم (علیه السلام) گفت: یا اباالحسن! فدک را بپذیر (یا حدود آن را مشخص کن)32 تا به تو برگردانم.

امام سکوت پیشه کرد تا اینکه هارون اصرار کرد. آن گاه امام فرمود: اگر بناست پس بگیرم، باید به طور کامل و با تمام حدود باشد. هارون الرشید گفت: مرزهای آن کدام است؟ امام فرمود: اگر جغرافیای آن را مشخص کنم، پس نخواهی داد. هارون گفت: سوگند به حق جدّت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به این خواهش عمل کن! 

امام فرمود: مرز اول عدن است. [از این سخن،] رنگ رخسار هارون دگرگون (سرخ) شد و گفت: هی هی! [امام] فرمود: مرز دوم سمرقند است. چهره هارون تیره شد. 

سپس امام فرمود: مرز سوم آفریقاست. چهره هارون برگشت و گفت: هی هی! سپس امام فرمود: حد چهارم سیف البحر است که در مجاورت منطقه خزر و ارمنستان قرار دارد. 

هارون [با خشم و ناراحتی] گفت: چیزی برای ما باقی نماند؛ بفرما [بر تخت] سر جای من بنشین! 

[امام] فرمود: من که گفتم، اگر [مرزها را] به طور کامل مشخص کنم، آن را برنمی گردانی. پس از این گفت وگو، هارون مصمم شد تا امام را به شهادت برساند. پس یحیی بن خالد برمکی را مأمور این کار کرد و پس از چند روز امام به شهادت رسید».33

نکته درخور توجه در این روایت، حدود جغرافیایی است که امام برای تعیین محدوده فدک ترسیم کرده است. امام با این کار می خواست به هارون گوشزد کند خلافت مسلمانان حق ایشان است. 

در واقع، امام کاظم (علیه السلام)، فدک را نمادی برای بیان این حقیقت برگزید. همچنین بازگرداندن فدک به امام هفتم، اعتراف هارون الرشید به این موضوع است که امام کاظم (علیه السلام) را فرزند و وارث حضرت زهرا(س) می داند.
 
خبرچینی بر ضد امام موسی کاظم (علیه السلام)
هارون همواره کینه امام را در دل داشت. اطرافیان نیز با بدگویی، خبرسازی و خبرچینی علیه امام می کوشیدند کینه هارون را نسبت به امام بیشتر کنند و از این رهگذر به وی نزدیک شوند. ابن حجر در این باره می نویسد: 
«وقتی هارون الرشید به سفر حج رفت، علیه امام خبرچینی کردند که مردم مالیات خود را از سراسر کشور برای ایشان می فرستند تا جایی که از این رهگذر، مزرعه آبادی34 به مبلغ سی هزار دینار خریده است. بر اثر این تهمت زنی ها، هارون الرشید، امام را دستگیر کرد و به بصره فرستاد تا استاندار آنجا، عیسی بن جعفر بن منصور (پسرعموی هارون)، او را زندانی کند».35

علامه شبراوی در بیانی کامل تر می نویسد: «گزارش کردند مردم، مالیات، خمس و زکات برای وی می فرستند تا آنجا که از این رهگذر، مزرعه آبادی به نام یسیریه را به مبلغ سی هزار دینار خریده است. هارون الرشید در همان سال، رهسپار سفر حج بود و در مسیرش وارد مدینه شد. 

امام به همراه گروهی از بزرگان شهر، به استقبال او رفتند. پس از مراسم استقبال، امام هفتم بنا بر عادت روزانه وارد مسجد شد. هارون در آغاز شب، کنار قبر رسول اللّه رفت و خطاب به پیامبر گفت: ای رسول خدا! تصمیمی گرفته ام که از بابت آن از تو عذرخواه و شرمنده ام. می خواهم موسی بن جعفر را دستگیر سازم؛ زیرا می خواهد امت تو را پراکنده کند و به جان هم اندازد، ولی تلاش من حفظ خون امت است! آن گاه از مسجد پیامبر بیرون رفت و پس از دستگیری امام، وی را زندانی کرد».36 

وی در جای دیگری درباره خبرچینان می افزاید: «گفته شده است خبرچینان، گروهی از بستگان حضرت بودند. محمد بن جعفر(صادق)، و برادر (امام هفتم) و محمد بن اسماعیل بن جعفر، پسر برادرش از جمله آنها بود ند».37

هر چند هارون می کوشید، قراردادن امام را در تنگنای اقتصادی قرار دهد، ولی پرداخت مالیات و خمس و زکات به امام که بهانه جاسوسان بود، وجهه سیاسی داشته است؛ زیرا مالیات و وجوه شرعی باید به خلیفه پیامبر خدا پرداخت می شد.
 
اختناق فرهنگی در دوران امام کاظم (علیه السلام)
استاد عبدالحلیم الجُندی38 در اثر ارزشمند الأمام جعفر الصادق (علیه السلام)، بخشی از تهدیدها و مراقبت های شدید هارون و خلفای عباسی را نقل کرده است. این تهدیدها زمینه ساز نگرانی و اختلال زندگی امام و اطرافیان ایشان شده بود و در نتیجه، آنان به فعالیت های پنهانی روی آورده بودند. برای نمونه، وی نقل می کند: 
«مهدی و هارون در برخورد با امام، همان راه منصور را پیشه کردند. آنان جاسوس می گماشتند تا بدانند مردم پیرامون چه کسی گرد می آیند تا بدین وسیله امام بعدی (بعد از امام صادق (علیه السلام) ) را شناسایی کنند. 

مراقبت ها چنان بود که امام کاظم (علیه السلام) به کسانی که برای دریافت پاسخ پرسش های خود خدمت ایشان می رسیدند، می فرمود: «وقتی گام ها از رفتن باز ایستاد و راه ها بی رهرو شد (سکوت و تاریکی فراگیر شد)، آن هنگام بیا و بپرس». گاهی نیز می فرمود: «بپرس و بدان، ولی جایی بازگو نکن وگرنه به بهای جانت تمام می شود».

هشام بن سالم پیوسته به یاران امام هشدار می داد که مبادا در دام مأموران منصور عباسی گرفتار شوند. از این هشدارهای شدید امنیتی برمی آید که فضای فرهنگی به وجود آمده در عصر امام صادق (علیه السلام) تمام شده بود.39
 
زندان ها
به دلیل خفقان و استبداد شدید دوران هارون، گزارش کاملی از زندان ها و شکنجه های آن حضرت در دسترس نیست. در این زمینه به اتفاق هایی می توان اشاره کرد.

هارون در سالی که به سفر حج رفته بود، پس از زیارت قبر پیامبر تصمیم گرفت امام را دستگیر کند. امام را دستگیر کرد و به بصره فرستاد. امام کاظم (علیه السلام) یک سال در زندان بصره بود. عیسی بن جعفر، استاندار بصره با مشاهده حالات معنوی امام، از هارون خواست شخص دیگری را برای این کار بگمارد. هارون پس از این جریان، امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد. هارون به وی و پس از او به فضل بن یحیی برمکی دستور کشتن امام را داد، ولی هر دو سر باز زدند. سرانجام هارون، امام را به سندی بن شاهک (زندان بان یهودی) سپرد که در نهایت به دست این شخص مسموم شد و به شهادت رسید.40
 
نیرنگ هارون در شهادت امام کاظم (علیه السلام)
هر یک از ائمه (علیهم السلام) در زمان خویش از پرهیزکارترین افراد به شمار می رفتند و مردم با دیده احترام و عزت به آنان می نگریستند. پیوند این بزرگواران به پیامبر اسلام و انتسابشان به آن حضرت، سبب شده بود در میان توده مردم و حتی خلفا از احترامی دوچندان برخوردار باشند. از این رو، حاکمان و خلفا برای تحکیم پایه های حکومت خویش تلاش می کردند کمتر با آن بزرگواران به مقابله برخیزند.

هارون عباسی نیز چون از نفوذ معنوی امام کاظم (علیه السلام) در میان مردم آگاه بود، مایل نبود دست خود را به خون امام آغشته کند. از این رو، برای سرپوش گذاشتن بر قضیه کشتن امام، به سندی بن شاهک دستور داد تا جمعی از عالمان و فقیهان را حاضر کند.

عبدالحلیم الجندی در این باره نوشته است: «هارون، امام کاظم (علیه السلام) را تا سال 183ق زندانی کرد. آن گاه مردم را وارد زندان کرد تا گواهی دهند او با مرگ طبیعی از دنیا رفته است و هیچ گونه نشانه ای از قتل عمد در بدن او نیست».41

وی در الأتحاف، جزئیات این ماجرا را چنین گزارش کرده است: «وقتی [امام] موسی از دنیا رفت، سندی بن شاهک، فقیهان و شخصیت های برجسته بغداد را داخل [زندان] کرد که از جمله آنها، ابوالهیثم بن عُدی42 بود. آنان به بدن امام نگاه کردند و هیچ نشانه ای از جراحت، غل و زنجیر یا خفگی در امام ندیدند. سپس سندی خواست آنان گواهی دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است و آنها نیز به آن خواسته عمل کردند».43

خطیب بغدادی از زبان سندی می نویسد: «موسی بن جعفر زندانی ما بود. وقتی درگذشت، شماری از مردمان عادلِ محله کرخ (بغداد) را کنار جنازه او حاضر کردیم و آنان را گواه گرفتیم که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته است».44

امام موسی کاظم علیه السلام: طلایه‌دار حق و مقاومت در برابر ستمگری
 
رنج نامه امام کاظم (علیه السلام)
ابن جوزی و خطیب بغدادی و دیگران، نامه ای از دوران زندان امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل کرده اند که بسیار جانکاه است. تاریخ نگاران به نقل از محمد بن اسماعیل نوشته اند: 
«موسی بن جعفر از داخل زندان به هارون الرشید نامه ای [کوتاه] به این مضمون نوشت: روزهای تلخ من و شیرین تو با هم سپری می شود و پایان می یابد، ولی روزی پایان ناپذیر فراخواهد رسید که زیان کار آن، باطل پیشگان هستند».45

اوج مظلومیت و وضع طاقت فرسای امام در عین صلابت، تسلیم ناپذیری و امیدواری در این نامه موج می زند. امام، روزی را نوید می دهد که خداوند عادل، ستمگران را کیفری سخت و ستم دیدگان را پاداشی درخور خواهد داد. 

امام در این نامه، هارون را به آینده ای سیاه و مبهم، ولی بسیار نزدیک تهدید کرد. این نامه از ستمی پنهان و بی نهایت بر امام مظلوم حکایت دارد که هیچ تاریخ نگاری، آن ستم ها را ثبت نکرده است.
 
تشویق امام کاظم (علیه السلام) به مبارزه منفی با خلافت عباسی
حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) برای اینکه نامشروع بودن خلافت عباسی را بازگوید، پیروانش را از کم ترین همکاری با آن نظام بازمی داشت. امام به صفوان بن مهران جمّال فرمود: 
همه کارهای تو نیکو و زیباست، جز اینکه شترانت را به هارون کرایه می دهی. 

صفوان عرض کرد: «من شترهایم را برای لهو و صید و امثال آن به وی کرایه نمی دهم، بلکه [هارون] تنها برای سفر حج، این کار را انجام می دهد».

حضرت فرمود: آیا دوست داری او تا پایان مدت کرایه و پس دادن شترانت، زنده بماند. 

صفوان گفت: آری! 

امام فرمود: هر کس بخواهد آنها زنده بمانند، در صف آنان قرار می گیرد و هر کس که از آنان باشد، وارد جهنم می شود. پس از آن، صفوان، همه شتران خود را فروخت.46
 
شیوه مبارزاتی امام کاظم (علیه السلام)
امام کاظم (علیه السلام) در برابر بی کفایتی ها و ستم های خلفای عباسی ساکت نمی نشست؛ بلکه آن حضرت نیز همانند پدران بزرگوارش، از راه های گوناگون با دستگاه ستمگر حکومت مخالفت می کرد. آن حضرت گاه شیعیان را به مخالفت با بنی عباس راهنمایی می کرد، ولی شیوه اصلی مبارزه ایشان، حفظ سنگر تعلیم و تربیت بود. 

آن حضرت با تربیت انسان های آزاده و روشن فکر، حکومتی برخلاف حکومت بنی عباس تأسیس کرده بود. حکومت آن حضرت بر قلب ها بود و حکومت خلفا بر بدن ها47 و همین امر، روز به روز بر محبوبیت ایشان می افزود و ستون های کاخ استبداد و ظلم را به لرزه در می آورد.
 
امام کاظم (علیه السلام) در زندان بصره
به دستور هارون، حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) را دستگیر کردند و به بصره فرستادند. امیر بصره، امام کاظم (علیه السلام) را در یکی از اتاق های خانه خود حبس کرد. هر روز دو مرتبه در آن اتاق را می گشودند؛ یک بار برای وضوگرفتن حضرت و بار دیگر برای آنکه غذایی به حضرت بدهند.

 بزرگ ترین شکنجه آن حضرت در مدتی که در خانه عیسی حبس بود، شنیدن لهو و لعب و ساز و آواز و خوانندگی و منکراتی عیسی بن جعفر بود.48 به همین دلیل، حضرت تمام ساعت ها، مشغول عبادت و راز و نیاز با خدای خویش بود.
 
انتقال امام کاظم (علیه السلام) به زندان بغداد
حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) مدت یک سال در زندان عیسی، حاکم بصره بود و هارون چندین بار به او نوشت که آن حضرت را شهید کند؛ ولی او جرئت نکرد و اطرافیانش نیز از این کار منعش کردند. 

پس از مدتی، نامه ای به هارون نوشت که من دیگر نمی توانم موسی بن جعفر (علیه السلام) را در زندان نگه دارم و در این مدت غیر از عبادت و ذکر و مناجات چیزی از او ندیده ام و کاری هم به دستگاه حکومت ندارد. کسی را بفرست تا او را از من تحویل بگیرد وگر نه آزادش می کنم.

وقتی نامه عیسی به دست هارون رسید، کسی را فرستاد تا آن حضرت را از بصره به بغداد برده و نزد فضل بن ربیع زندانی کند. زندان فضل نیز همانند زندان عیسی بود. حضرت، ساعات شبانه روز را مشغول عبادت و مناجات بود؛ به طوری که فضل بن ربیع نیز به آن حضرت علاقه قلبی پیدا کرد. 

وقتی هارون دانست که فضل هم بر قتل آن حضرت اقدام نمی کند، ایشان را از خانه اش بیرون برد و نزد فضل بن یحیی برمکی زندانی کرد.49
 
انتقال امام کاظم (علیه السلام) به زندان غیرمسلمانان
هارون با فرستادن نامه ای، فضل بن یحیی برمکی را نیز مکلف به قتل موسی بن جعفر (علیه السلام) کرد، ولی او از اطاعت هارون، سرباز زد و برخلاف دستور او، آن حضرت را اکرام و احترام نمود. سخن چینان و جاسوسان به هارون خبر دادند که موسی بن جعفر (علیه السلام) نزد فضل محترم است. 

هارون با شنیدن این خبر، خادم خویش را به سوی بغداد فرستاد. او حامل دو نامه بود و بدون اطلاع قبلی نزد فضل رفت تا حال موسی بن جعفر (علیه السلام) را ببیند و از درستی خبر آگاه شود. 

وقتی دید که خبر جاسوسان صحیح بوده، یکی از نامه ها را به شخصی به نام عباس بن محمد و دیگری را به سندی بن شاهک داد. عباس بن محمد وقتی نامه هارون را خواند، فضل بن یحیی را طلبید و صد تازیانه به او زد. سپس امام موسی کاظم (علیه السلام) را از خانه فضل بیرون برد و تسلیم سندی بن شاهک غیرمسلمان نمود.50
 

نتیجه گیری:

زندگی و دوران امامت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) تحت تأثیر شرایط سخت و چالش های جدی قرار داشت که تأثیرات عمده ای بر سرنوشت تاریخ اسلام گذاشت. 

خفقان گسترده ای که توسط چهار خلیفه عباسی هم عصر آن حضرت ایجاد شده بود، نه تنها بر زندگی روزمره امام اثر گذاشت، بلکه به تضعیف ارتباط او با پیروانش نیز انجامید. با این حال، امام کاظم (علیه السلام) با استفاده از سلاح علم و استقامت، توانست همچنان به گسترش معارف دینی و حفظ اصول تشیع بپردازد.

چالش هایی که این امام همام با آنها مواجه بود، از برخوردهای خشن و تهدیدهای سیاسی تا زندان و در نهایت شهادت، نمایانگر هیچ انصرافی از اصول و اعتقادات ایشان نبود. در این راستا، تنها با اهتمام به تربیت شاگردان و ترویج تفکر عمیق دینی، امام کاظم (علیه السلام) توانست نفوذ معنوی خود را حفظ کند و نام مبارکش را به عنوان یک نماد مقاومت و پایداری در تاریخ به ثبت رساند.

درس های فراوانی که از سیره و زندگی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) می توان آموخت، احترام به اصول اخلاقی، استقامت در برابر ظلم و تلاش برای حفظ وحدت در میان پیروان و دوستان است. فهم عمیق تر از این دوره تاریخی نه تنها ما را با وقایع آن دوران آشنا می کند، بلکه در شناخت بهتر تاریخ اسلام و مکتب تشیع نیز کمک کننده خواهد بود. 

پی‌نوشت‌ها:
1. اسوه صلابت، ص76.
2. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص612.
3. انوار البهیه، ص170.
4. تاریخ یعقوبی، ج3، ص132.
5. تاریخ الخلفاء بغداد، ص277.
6. سیدمؤمن بن حسن مؤمن، اهل مصر، شافعی مذهب، معروف به شبلنجی منسوب به روستای شبلنجه مصر، متولد سال 1252ق و متوفای اوایل قرن چهاردهم است. وی تحصیلات خود را در الأزهر گذارند. (الأعلام، ج7، ص334؛ معجم المؤلفین، ج4، ص288؛ ج13، ص53).
7. الأعلام، معجم المؤلفین و یوسف الیان سرکیس در معجم المطبوعات العربیه بیروت، ج1، ص1100. آن کتاب را از آثار او برشمرده اند. کتاب نور الأبصار بیش از پنج بار در کشور مصر تجدید چاپ شده است.
8. نور الابصار فی مناقب آل البیت النبی المختار، ص138.
9. ابوبکر احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی، متوفای 463ق است.
10. اسحاق بن ابراهیم اهل موصل، مکنّی به ابومحمد و مشهور به ابن ندیم بود. وی در سال 155 در بغداد زاده شد و در همان جا درگذشت. او ایرانی الاصل بود و در دوران خود، زبردست ترین استاد موسیقی و مجلس آرایی بود. از دانش های گوناگون به ویژه شعر، زبان و ادبیات بهره فراوان داشت. وی بزم آرای هارون الرشید، مأمون و واثق عباسی بود. (الاعلام، ج1، ص292).
11. فضل بن ربیع بن یونس، مکنّی به ابوالعباس و مشهور به حاجب است. وی در سال 141 زاده شد و در سال 207ق در حالی که امین را همراهی می کرد، در توس درگذشت. او حاجب وزیر تشریفات دربار هارون و محمد امین بود. پدرش، ربیع نیز حاجب دربار منصور و مهدی بود. محمد امین تمام اختیارات را به او واگذار کرده بود. (تاریخ بغداد، ج12، ص339، ش 6785).
12. ربیع بن یونس، حاجب منصور، وزیر و هم پیمان او و نیز وزیر هادی بود. او و پسرش، فضل و پسرزاده اش، عباس بن فضل، حاجبان خلفای عباسی بودند. وی در سال 170ق درگذشت. (تاریخ بغداد، ج8، ص412، ش 4521).
13. تاریخ بغداد، ص32؛ الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام)، ص91؛ سیر اعلام النبلاء، ج6، ص272.
14. در مکتب اسوه صلابت، ص88. 90.
15. عمده الطالب، ص164.
16. بحارالانوار، ج48، صص163 ـ 164.
17. 14 نور پاک، ص1157.
18. در مکتب اسوه صلابت، ص93.
19. 14 نورپاک، ص1158.
20. مروج الذهب، ج3، به نقل از: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج2.
21. منتهی الآمال، باب نهم، فصل پنجم.
22. بحارالانوار، ج48، ص151.
23. داستان های شنیدنی از زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص137.
24. تاریخ بغداد، ج13، ص24 ؛ ج14، ص6، شماره 7347؛ تاریخ طبری، ج6، ص431؛ تاریخ یعقوبی، قم، ج2، صص 364 ـ 415؛ التنبیه و الأشراف،ص 328؛ البدایة و النهایه، ج10، ص197؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص125؛ شرح نهج البلاغه موسوم به بهج الصباغه، ج3، ص285؛ الأمام جعفر الصادق، ص 372.
25. الصواعق المحرقه، ص202.
26. الأمام جعفر الصادق، ص372، الفصول المهمه، صص 216 ـ 220.
27. ائمة الهدی (علیهم السلام)، ص122؛ الأتحاف بحب الأشراف، ص295.
28. نزهة المجالس، ج1، ص86 ؛ کفایة الطالب، ص310؛ الفصول المهمّه، صص 216 ـ 220؛ الأتحاف بحب الأشراف، ص294.
29. الصواعق المحرقه، ص202، ینابیع المودة، ص383.
30. فدک، دهی در حجاز بود که فاصله زمانی آن تا مدینه، دو یا سه روز بود. این ده از آغاز، سرزمینی یهودی نشین بود و طایفه ای از یهود در آن زندگی می کردند. با قدرت یافتن اسلام در سال هفتم هجری، به روایتی، بخشی از فدک و به روایتی، تمام فدک را با مصالحه به رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله) واگذار کردند و فدک، ملک اختصاصی آن حضرت شد. وقتی آیه 26 سوره اسراء نازل شد، براساس اسناد معتبر از شیعه و سنی، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فدک را به فاطمه (علیها السلام) بخشید و تا زمان درگذشت رسول اللّه (صلّی الله علیه و آله)، فدک در اختیار حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) بود. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج171، ص210؛ معجم البلدان، ج4، ص238؛ میزان الاعتدال، ج2، ص288؛ کنز العمال، ج2، ص158؛ مجمع البیان و درالمنثور ذیل آیه 26 اسراء؛ بیت الاحزان، جریان فدک برگرفته از: محمدباقر صدر، فدک در تاریخ، ترجمه: محمد عابدی، صص 31 ـ 38.
31. محمد بن عمر، مکنّی به ابوالقاسم، ملقب به جاراللّه و مشهور به زمخشری است. مذهب وی حنفی معتزلی معجم المطبوعات العربیه، ج1، ص973 و به قولی، شافعی بود. (اسماعیل پاشا بغدادی، هدیه العارفین فی اسماء المؤلفین و آثار مصنفین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج2، ص403.) از داعیان و مبلُغان اعتزال و به قولی از سران اعتزال در زمان خویش بود. (احمد بن محمد بن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق: احسان عباس، قم، شریف الرضی، ج5، ص168) در 467ق در روستای زمخشر از توابع خوارزم زاده شد و در سال 538ق در جرجانیه خوارزم دیده از جهان فرو بست. (الاعلام، ج7، ص178.) ابن سمعانی گفته است: «در دانش ادبیات به کمال رسید و در نسب شناسی، علامه بود.» (علامه سیوطی، طبقات المفسرین، تدوین: ابن سعد، بیروت، دار صادر، ص104، ش 127).
32. در بعضی نسخه ها، به جای «خُذْ»، «حُدَّ» با حاء و دال آمده است و این، با موضوع مناظره که مشخص کردن حدود فدک است و نیز با عبارت های بعدی سازگارتر است.
33. ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، ص315.
34. نام این مزرعه «یسیریه» بوده است.
35. الصواعق المحرقه، ص203.
36. الاتحاف بحب الاشراف، صص 300 ـ 302.
37. همان، ص299.
38. عبدالحلیم الجندی، دانشمند معاصر و قاضی شرع دادگاه های مصر بود. (معجم المؤلفین، ج13، ص105.) شیخ محمود ابوریه از وی با عنوان «استاد» تجلیل کرده است. (محمود ابوریه، شیخ المنصیره ابوهریره، ص80).
39. تحلیلی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)، ج1، ص471.
40. الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، ص372.
41. همان.
42. به ظاهر، الهیثم بن عدی صحیح است. هیثم بن عدی بن عبدالرحمان، مکنّی به ابو عبدالرحمان و ملقب به اخباری است. الاتحاف بحب الاشراف، ص304. در سال 114ق در کوفه یا واسط عراق زاده شد و در 207ق در بغداد درگذشت. ذهبی در سیر اعلام النبلاء (ج10، ص104)، سن او را 93 سال ثبت کرده است. از او با عنوان های: تاریخ نگار، ادیب، اخباری (کسی که به ثبت و نقل حکایت، داستان و مطلب های طُرفه می پرداخت) (تاریخ بغداد، ج13، ص31) و نسب شناس یاد شده است، ولی یحیی بن معین الدوری در تاریخ ابن معین (علامه امینی، الغدیر، ج5، ص270.)، عِجلی در معرفة الثِّقات (حافظ احمد بن عبداللّه العجلی، ج1، ص43؛ ج2، ص337) و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد او را کذاب و دروغ ساز لقب داده اند. نویسنده تاریخ بغداد می نویسد: «او کنیزی داشت که درباره اش می گفت: آقای من تمام شب را به نماز و عبادت سپری می کند، ولی به هنگام صبح می نشیند و دروغ می بافد». (تاریخ بغداد، ج14، ص53.) زرکلی و دیگران درباره اش نوشته اند: «به خاطر دانش نسب شناسی اش، از مردم عیب جویی می کرد و آنان را بی اعتبار می ساخت. به همین دلیل، شخصیتی منفور بود. به خاطر خدشه ای که در نسبت عباس بن عبدالمطلب وارد کرد، سال ها به زندان افتاد. ابن قتیبه دینوری و دیگران، او را خارجی دانسته اند. عالمان حدیث، او را دروغگو، فریب کار و بیگانه با حدیث می دانند. وی بزم آرای مجالس منصور، مهدی، هادی و هارون الرشید بود.» (الأعلام، ج8، ص104). ابن عساکر نیز در تاریخ دمشق از وی با عنوان مردم آزار یاد کرده است. (تاریخ مدینه دمشق معروف به تاریخ ابن عساکر، ج4، ص136).
43. الأتحاف بحب الأشراف، ص304 .
44. تاریخ بغداد، ج13، ص31 .
45. صفة الصفوه، ج1، ص399 ؛ تاریخ بغداد، ج13، ص33.
46. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص406.
47. سیره پیشوایان، ص431.
48. منتهی الآمال، باب نهم، فصل پنجم.
49. همان.
50. همان.

منبع: دریای حلم (رهیافتی بر شخصیت شناسی، سیره شناسی و اندیشه شناسی امام موسی کاظم علیه السلام)، تهیه کننده و ناشر: اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.

تهیه و تنظیم: تحریریه راسخون


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
کدام کشورها حمله رژیم صهیونیستی به ایران را محکوم کردند؟
کدام کشورها حمله رژیم صهیونیستی به ایران را محکوم کردند؟
بلایی که موشک‌های ایرانی بر سر ساختمان در تل‌آویو آوردند!
play_arrow
بلایی که موشک‌های ایرانی بر سر ساختمان در تل‌آویو آوردند!
واکنش مزدور اینترنشنال بعد از شنیدن صدای موشک‌های ایران
play_arrow
واکنش مزدور اینترنشنال بعد از شنیدن صدای موشک‌های ایران
اصابت موشک‌های مافوق صوت ایران در تل‌آویو
play_arrow
اصابت موشک‌های مافوق صوت ایران در تل‌آویو
حال و روز تل‌آویو بعد از اصابت موشک‌های ایرانی
play_arrow
حال و روز تل‌آویو بعد از اصابت موشک‌های ایرانی
ناتوانی گنبد آهنین در رهگیری موشک ایران
play_arrow
ناتوانی گنبد آهنین در رهگیری موشک ایران
لحظه اصابت موشک‌های ایران به مقر وزارت جنگ در تل‌آویو
play_arrow
لحظه اصابت موشک‌های ایران به مقر وزارت جنگ در تل‌آویو
رهبر انقلاب: نیروهای مسلح رژیم رذل صهیونی را بیچاره خواهند کرد
play_arrow
رهبر انقلاب: نیروهای مسلح رژیم رذل صهیونی را بیچاره خواهند کرد
خاطره شهید طهرانچی که دوست داشت پس از شهادتش منتشر شود
play_arrow
خاطره شهید طهرانچی که دوست داشت پس از شهادتش منتشر شود
با فرماندهان جدید آشنا شوید
play_arrow
با فرماندهان جدید آشنا شوید
نشان فاطمی بر سینه‌ شهید حاجی‌زاده
play_arrow
نشان فاطمی بر سینه‌ شهید حاجی‌زاده
ستاره پرسپولیسی: تنها راه نجات ما مقابله مقتدرانه است
play_arrow
ستاره پرسپولیسی: تنها راه نجات ما مقابله مقتدرانه است
روایت سوزناک یکی‌ از قربانیان حملات رژیم صهیونی
play_arrow
روایت سوزناک یکی‌ از قربانیان حملات رژیم صهیونی
فرماندهان شهید ایران را بیشتر بشناسید
play_arrow
فرماندهان شهید ایران را بیشتر بشناسید
اعلام خبرسرنگونی دو جنگنده پیشرفته اف ۳۵ رژیم اسرائیل در تلویزیون
play_arrow
اعلام خبرسرنگونی دو جنگنده پیشرفته اف ۳۵ رژیم اسرائیل در تلویزیون