
1. شهادت چیست و شهید کیست؟
با بررسی روایت های معصومین علیهم السلام در باب شهادت، این نتیجه به دست می آید که شهادت بر دو نوع است: شهادت حقیقی و شهادت حُکمی. بنابراین جداگانه به توضیح هر یک می پردازیم:الف) شهادت حقیقی
در تعریف این نوع شهادت می توان گفت مرگی از نوع کشته شدن است که شهید آگاهانه و با اختیار و به خاطر اهدافی که از منظر دین الهی مقدس شمرده شده است، آن را برمی گزیند که قرآن کریم، حرکت به طرف آن اهداف مقدس را «فی سبیل اللّه» نامیده است.1از تعریف یادشده نتیجه می گیریم که هر مرگی شهادت نیست، بلکه باید مرگ، از نوع کشته شدن باشد و به جز آن، این کشته شدن باید دو شرط اساسی داشته باشد:
یک ـ آگاهانه و با اختیار و انتخاب باشد؛ یعنی انسان، با بصیرت، این نوع مرگ را برگزیند و شرط آگاهانه بودن، آن است که شهید، حق را از باطل بشناسد و زیر لوای دین حق و اعتلای ارزش های آن، علیه باطل بجنگد و فدا شود.
دو ـ فی سبیل اللّه باشد؛ یعنی هدف و جهت حرکت شهید، حرکت به سوی خدا و طاعت او و انجام فرمان هایش باشد؛ زیرا در پیشگاه الهی، کشته شدنی دارای ارزش است که هدف از آن، تنها انجام فرمان خدا و تقرب به او است و هیچ هدف و انگیزه ای جز خدا و رضای او در آن دخیل نباشد. پس کسی که برای هدفی جز اللّه کشته شود، شهید به شمار نمی آید.
تمام درجاتی که برای شهید ذکر شد، از آنِ کشته شدگانی است که دو ویژگی یادشده در آنها وجود داشته باشد. چنین مرگی در بیان معصومین علیهم السلام، شریف ترین و بالاترین مرگ ها نامیده شده است.2
بنابراین، شهادت حقیقی، فدا شدن انسان در راه اعتلای «کلمه اللّه» برای رسیدن به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. انسان نیز با حسن اختیار خود می تواند با انتخاب شریف ترین مرگ ها، به زیباترین شکل، در کنار محبوب قرار گیرد.
ب) شهادت حکمی
در روایات اسلامی، بزرگان دین به برخی دیگر از مرگ ها نیز شهادت اطلاق کرده اند و آن بدین معناست که اگرچه شهادت حقیقی، کشته شدن در راه خداست و اصل در شهادت، قتل فی سبیل اللّه است، ولی مرگ های دیگری نیز با شرایطی می توانند در حکم شهادت باشند؛ یعنی افراد می توانند در برخی ویژگی های عالی شهید، مانند روزی داشتن نزد خدا، زنده بودن او و ناظر بودنش بر اعمال انسان ها با وی شریک باشند. برای مثال، بیان چند نمونه از این روایت ها ضروری است:یک ـ از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود:
مَنْ قُتِلَ دُونَ أهلِهِ ظُلْما فَهُوَ شَهیدٌ وَ مَنْ قُتِلَ دُونَ مالِهِ ظُلما فَهُوَ شَهیدُ و مَنْ قُتِلَ دُون جارِهِ ظُلما فَهُو شَهیدٌ ... وَ مَنْ قَاتَلَ دُونَ نَفْسِهِ حَتّی یقتلَ فَهُو شَهیدٌ.3
کسی که برای دفاع از خانواده اش مظلومانه کشته شود، شهید است و کسی که برای حفظ مال خود مظلومانه کشته شود، شهید است و کسی که برای دفاع از همسایه اش مظلومانه کشته شود، شهید است... و کسی که برای دفاع از خود (با مهاجم) پیکار کند تا کشته شود، شهید است.
دو ـ مَنْ ماتَ علی حُبِّ آلِ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم مَاتَ شهیدا.4
کسی که بر محبت اهل بیت علیهم السلام بمیرد، با شهادت مرده است.
سه ـ اَلْمُومِنُ عَلی اَی حالٍ ماتَ وَ فِی أی سَاعَةٍ قُبِضَ، فَهُو شَهیدٌ.5
مؤمن در هر حالی که بمیرد و در هر ساعتی که قبض روح شود، شهید است.
چهار ـ مَنْ عَشِقَ فَکتَمَ وَ عَفَّ فَماتَ، فَهُوَ شَهیدٌ.6
کسی که عاشق شود و کتمان کند (عشق خود را) و عفت پیشه کند و (در این حال) بمیرد، شهید است.
پنج ـ مَنْ سَأَلَ اللّهَ الشَّهادَةَ بِصِدْقٍ بَلَّغَه اللّهُ مَنازِلَ الشُّهداءِ وَ إنْ مَاتَ عَلی فَراشِه.7
کسی که صادقانه از خدا شهادت را طلب کند؛ خدا او را به مقامات شهدا می رساند، اگرچه در رختخواب مرده باشد.
.jpg)
از این روایت ها و مانند آنها ـ که در متون روایی شیعه و اهل سنت بسیار است ـ برداشت می شود که افراد بسیاری در مقام شهدا ـ با اختلاف درجات ـ با آنها شریکند؛ زیرا تنها راه رسیدن به آن درجه ها، کشته شدن در راه خدا نیست، بلکه مجاهدت در جهاد اکبر ـ یعنی جهاد با نفس اماره ـ نیز درجه هایی والا دارد که ممکن است به مراتب از درجه های مجاهدت در جهاد اصغر بالاتر باشند.
خود شهیدان در راه خدا نیز از نظر مقام و درجه باهم متفاوتند و در یک درجه نیستند. این تنها به جهت اختلاف آنها در تزکیه نفس و طهارت باطن در جهاد اکبر است.
افزون بر این، در فرهنگ اسلامی، نیت، تعیین کننده ارزش اعمال عبادی انسان است؛ چنان که از معصومین علیهم السلام روایت شده است که:
إنَّما الْأعْمالُ بِالنِّیاتِ وَ لِکلِّ امْرِی ءٍ ما نوی.8
(ارزش) اعمال تنها با نیت های (خالصانه) آنهاست و بهره هر کسی (به اندازه) نیت اوست.
بنابراین، در حقیقت، مغز و روح عمل، نیت انجام دهنده آن است و این سنت خدای سبحان است که اگر بنده او قصد انجام دادن عمل خیری را داشته باشد و خالصانه و با اشتیاق، خواستار آن عمل نیکو باشد، آن عمل صالح در پرونده اعمالش، ثبت و در آخرت از ثواب آن بهره مند می شود، هرچند موفق به انجام دادن آن نشود. این مطلب، لطف بسیار خدای سبحان به بندگانش را نشان می دهد.
نتیجه اینکه، افراد دیگری غیر از کشته شدگان راه خدا نیز در حکم شهید با وی شریکند. با این حال، توجه به این نکته ضروری است که جهاد فی سبیل اللّه، بر اساس فرموده حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای گروه ویژه ای از اولیایش باز می کند:
اِنّ الْجَهادَ بابٌ مِنْ أبوابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ.9
جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستان خاص خویش گشوده است.
آنچه از این فرمایش امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دست می آید، این است که هر کسی لیاقت ندارد «باب الجهاد» به رویش گشوده شود؛ یعنی هر فردی شایسته مجاهد بودن نیست و خداوند این در را تنها به روی دوستان خاص خودش گشوده است.
پس شهدای فی سبیل اللّه بالاتر از آنند که بگوییم مساوی با اولیاء اللّه هستند، بلکه آنان با اولیای خاص الهی برابرند، چنان که قرآن می فرماید:
وَ مَنْ یطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفیقًا. (نساء: 69)
و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (روز قیامت) هم نشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده است از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیق های خوبی هستند.
توجه به این نکته ضروری است که شهیدان راه خدا نزد او ویژگی های منحصر به فردی دارند که هیچ کس از اولیای خدا در آن ویژگی ها با آنها شریک نیستند؛ ویژگی هایی مانند: آمرزش تمام گناهان با ریخته شدن اولین قطره خون آنها10، متروح بودن بدن آنها (بدین معنا که بدن آنها در حکمِ روح است و غسل و کفن ندارد)11، خاصیت گریه بر آنها که هم زنده نگه دارنده هدف و راه آنهاست و هم سبب آمرزش گناهان و صفای باطن افراد است و هم شرکت در حماسه آفرینی آنهاست12 و مانند این موارد که انحصار در این ویژگی ها، فقط به سبب جان فشانی، سوختن، فدا شدن و پرپر شدن گل وجودشان در پیشگاهِ محبوب آنهاست.13 رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم خطاب به حضرت سیدالشهدا علیه السلام می فرماید:
یا حُسینُ! إنَّ لَک فِی الْجَنانِ دَرَجاتٍ لَنْ تَنالَها إلاّ بِالشَّهادَةِ.14
ای حسین! برای تو در بهشت درجاتی است که به آن جز با شهادت در راه خدا، نخواهی رسید.
بنابراین، شهادت برای امام حسین علیه السلام نیز که امام معصوم و از کامل ترین خلفای الهی در زمین است، ارتقا و سیر صعودی و تکامل است؛ چه رسد به شهدای دیگر.
نکته آخر اینکه در این تحقیق، شهادت حقیقی مورد نظر ماست، نه شهادت حکمی.
.jpg)
2. آیا شهادت، در دین اسلام ارزش است؟
یکی از موضوع های مطرح درباره شهادت این است که آیا شهادت از منظر دین، فعلی ارزشی است و در پیشگاه الهی مطلوبیت دارد یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا شهادت از افعالی است که در مسیر کمال نهایی انسان، او را به مقصد نزدیک تر می سازد یا برعکس، هلاکت است و در ردیف قتل نفس شمرده شده است؟برای پاسخ به این پرسش به بررسی آیه های قرآن و روایت های معصومین علیهم السلاممی پردازیم:
الف) ارزش شهادت در قرآن
آیه هایی از قرآن کریم این حقیقت را بیان می کند که شهادت در راه خدا سبب تقرب الی اللّه و لقای اوست که کمال نهایی انسان و هدف آفرینش او است و این بزرگ ترین ملاک برای ارزش گذاری افعال اختیاری انسان است. در این زمینه به بررسی آیه های زیر می پردازیم:یک ـ وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیرٌ مِمّا یجْمَعُونَ.15
اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، به آمرزش و رحمت خدا رسیده اید که این از تمام آنچه (کافران) جمع آوری می کنند، بهتر است.
این آیه شریفه، شهادت را سبب وصول به رحمت و مغفرت الهی می داند؛ مغفرتی که خدا برای انسان در صورت اطاعت بی چون و چرا واجب کرده است. شهادت هم اوج اثبات اطاعت با فدای جان است.
دو ـ وَ مَنْ یقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ فَیقْتَلْ أَوْ یغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤتیهِ أَجْرًا عَظیمًا.16
و آن کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.
این آیه شریفه بیان می کند که شهادت، عملی است که استحقاق اجر عظیم دارد. قرآن کریم از کمتر عملی این گونه تعبیر کرده است و این ارزشی بودن شهادت را نشان می دهد.
سه ـ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَلَنْ یضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَیهْدیهِمْ وَ یصْلِحُ بالَهُمْ وَ یدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ.17
و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمی برد، بلکه به زودی آنان را هدایت و کارشان را اصلاح می کند و آنها را در بهشت که اوصاف آن را برای آنان بازگو کرده است، وارد می کند.
آیه های یادشده برای شهدا چندین خصوصیت ثابت می کند:
اول ـ محفوظ بودن اعمال صالح آنها از بطلان و نابودی؛
دوم ـ هدایت به سوی منازل سعادت و کرامت در جوارِ خدا؛
سوم ـ اصلاح حال آنها و جبران کاستی های عملی آنها با مغفرت و عفو گناهانشان تا شایسته بهشت گردند. این معنا از تعبیر «یصلح بالهم» برداشت می شود.
وقتی این آیه را به آیه 169 سوره آل عمران: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ» بیفزاییم، معلوم می شود که مراد از «اصلاح بال» کشته شدگان راه خدا، زنده کردن ایشان به حیاتی پاک و طیب است تا برای حضور در نزد پروردگارشان لایقشان کند؛ حیاتی که با کنار رفتن پرده ها (و لقاء حق) حاصل می شود.18
نتیجه اینکه با این همه درجات و ویژگی هایی که این آیه ها، برای شهید آورده اند، آشکارا ثابت می شود که شهادت از بزرگ ترین افعالی است که انسان را به هدف خلقت و کمال نهایی اش می رساند و در اثبات این حقیقت، افزون بر آیه های قبل، آیه های دیگری نیز وجود دارد19 که ما در مباحث آغازین فصل اول از بخش دوم درباره آن بحث خواهیم کرد.
ب) ارزش شهادت در روایات
در لسان روایت ها، شهادت در راه خدا چنان جایگاهی دارد که از آن به بالاترین نیکی ها تعبیر شده است، چنان که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است:فَوقَ کلِّ ذِی بِرٍّ برٌّ حَتّی یقتَل الرَّجُلُ فِی سَبیلِ اللّهِ فَإذا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَلَیسَ فَوقَهُ بِرٌّ.20
بالاتر از هر عمل نیکی، عمل نیکوی دیگری وجود دارد تا آنکه مرد در راه خدا کشته شود و وقتی در راه خدا کشته شد دیگر بالاتر از آن، عمل نیکی وجود ندارد.
در روایت های بسیاری نیز شهادت در راه خدا عامل آمرزش و تکفیر گناهان21 و برترین و شریف ترین مرگ ها22 معرفی شده است و در برخی روایت ها نیز قطره خونی را که از شهید بر زمین ریخته می شود، محبوب ترین چیزها نزد خدا دانسته است.23
بنابراین، در دین اسلام، شهادت در بالاترین درجه محبوبیت قرار دارد و از بهترین اعمال نزد خدای سبحان شمرده شده که این مهم برای اثبات ارزش شهادت کافی است.
.jpg)
3. آیا اسلام، دین شمشیر و اجبار است؟
یکی از تهمت هایی که از سوی دشمنان به دین مقدس اسلام وارد شده، این است که گفته اند: اسلام دین زور و شمشیر است، نه دعوت و عطوفت. این در حالی است که مراحل سه گانه دعوت اسلام که قرآن کریم و سیره رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه هدی علیهم السلام مبین آنهاست، خود، روشن ترین گواه این است که اسلام نه تنها دین اجبار نیست، بلکه دین رحمت و عطوفت و منطق و استدلال است؛ زیرا حقیقت اسلام که تسلیم بودن محض در برابر مبدأ هستی است، با اجبار به دست نمی آید.اصولاً ایمان و اعتقاد از مقولاتی است که اجبار در آن راهی ندارد، بلکه مبتنی بر عشق و محبت و اختیار و اراده است، چنان که از امام صادق علیه السلامروایت شده است: «هَلْ الدِّینُ إلاّ الحُبّ؟24 آیا دین چیزی غیر از محبت و عشق (به خدا) است؟».
مراحل سه گانه دعوت اسلام عبارتند از:
مرحله اول: دعوت ایجابی با رفتار و گفتار نیکو
خدای سبحان، به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مأموریت داده است تا با نرمی، استدلال، برهان و جدل نیکو، کافران و مشرکان را به دین اسلام دعوت کند و این روش از تمام قرآن که کتاب هدایت است، برداشت می شود. خدای سبحان پیامبران از جمله پیامبر گرامی اسلام را به بشیر و نذیر توصیف می کند. در این زمینه به چند نمونه از آیات اشاره می کنیم:1. آیه 125 سوره نحل:
ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ.
با حکمت و برهان و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن. پروردگارت از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است.
ظاهر این آیه شریفه بیان می کند که خدای سبحان، پیامبر گرامی اسلام را به دعوت کردن مردم با برهان، حکمت، موعظه نیکو و جدل پسندیده فرا می خواند.
2. آیات 45 و 46 سوره احزاب:
یا أَیهَا النَّبِی إِنّا أَرْسَلْناک شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا
وَ داعِیا إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا.
ای پیامبر، ما تو را (به سوی مردم) فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و ترساننده آنها باشی و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی روشن بخش قرار دادیم.
این آیه شریفه نیز وظیفه پیامبر را بشارت دادن به رحمت و هدایت، نعمت های دنیوی و اخروی خدا، ترساندن از عذاب و مقام پروردگار، دعوت کردن مردم با روشنگری به سوی راه حق، بیان می کند که شیوه مهربانی و عطوفت رسول خدا در دعوت مردم را ثابت می کند.
3. آیه 159 سوره آل عمران:
فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ ... .
به برکت رحمت الهی در برابر مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگ دل بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آنها را ببخشای و برای آنها آمرزش طلب کن و در کارها با آنان مشورت کن... .
اصل دعوت پیامبر با نرمی و مهربانی و عطوفت بوده است و خدای سبحان این مهم را موهبتی از سوی خود به رسول اللّه صلّی الله علیه و آله و سلّم و مسلمانان مطرح می کند.
4. آیه 34 سوره فصّلت:
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَینَک وَ بَینَهُ عَداوَةٌ کأَنَّهُ وَلِی حَمیمٌ.
هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.
بنابراین اولین و مؤثرترین و بهترین راه گسترش و تبلیغ دین و دعوت مردم به سوی طاعت الهی، دعوت زبانی و عملی، با برهان و موعظه نیکو و جدل پسندیده است؛ جدلی که با نرمی و مهربانی در بیان و رفتار و کردار کریمانه همراه باشد.
.jpg)
مرحله دوم: دعوت سلبی
در این مرحله، خدای سبحان به پیامبر و مؤمنان دستور می دهد که در دین و رفتار خود از کافران کناره گیری کنند و در تشکیل جامعه اسلامی، کافران و مشرکان را خودی ندانند. به آنان می گوید که دین و عقیده هیچ کس دیگر را که توحید را باور ندارد، با دین خود مخلوط نسازند، مگر آن مقداری را که ضرورت زندگی ایجاب می کند.25در این شیوه که در حقیقت، جداسازی مرزهای اعتقادی و عملی مسلمانان از کافران و تفکیک خودی از غیرخودی در جامعه است، قطع ارتباط با کافران و مشرکان به دو صورت مسالمت آمیز یا به شکل قهر معرفی می شود که در صورت ناکارآمد بودن شیوه نخست درباره دعوت مشرکان به اسلام، به مسلمانان دستور داده شده است. در این زمینه می توان به آیه های زیر اشاره کرد:
1. آیه 113 سوره هود:
وَ لا تَرْکنُوا إِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکمُ النّارُ وَ ما لَکمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ.
و بر ستم کاران تکیه نکنید که موجب می شود آتش شما را فراگیرد و در آن حال هیچ سرپرستی جز خدا نخواهید داشت و یاری نمی شوید.
2. آیه 15 سوره شورا:
پس به همین خاطر تو نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آن چنان که مأمور شده ای، استقامت کن و از هوا و هوس های آنان پیروی مکن و بگو به هر کتابی که خدا نازل کرده است، ایمان آورده ام و مأمورم در میان شما عدالت برقرار کنم. خداوند پروردگار ما و شماست. اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما. خصومت شخصی در میان ما نیست و خداوند ما و شما را در یک جا جمع خواهد کرد و بازگشت همه به سوی او است.
3. آیات 1 تا 9 سوره ممتحنه:
این آیات، دستورالعمل جامعی برای نوع ارتباط مسلمانان با کافران است. خداوند در این آیات، مسلمانان را از دوستی و رفاقت با آن دسته از کافرانی که سیاست های خصمانه و جنگ طلبانه علیه مسلمانان در پیش گرفته اند، بازمی دارد و در مقابل، درباره کافرانی که سیاست های آشتی جویانه ای دارند، به نیکی و عدالت امر می کند.
مرحله سوم: توسل به زور، قیام مسلحانه و جنگ
این مرحله در صورت ناکارآیی مراحل پیشین و در برابر کسانی است که از ظلم و فسادشان نمی پرهیزند و پیوسته می خواهند بر سر راه دعوت به حق، سنگ اندازی کنند.اسلام در این گونه موارد، با شمشیر، آنان را به سوی دین حق دعوت نمی کند، بلکه می خواهد شر دشمنان را از اسلام و مسلمانان دفع کند؛ زیرا اسلام، دین محبت و عشق و اعتقاد قلبی است و عقیده و ایمان چیزی نیست که بتوان با زور و شمشیر آن را در دل ها جای گزین کرد. دل ها تنها در برابر حجت و برهان سر فرود می آورند و قرآن کریم در آیه های بسیاری این حقیقت را بیان می کند.26
آیه 256 بقره می فرماید:
لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ.
در پذیرش دین، اکراهی نیست؛ (زیرا) راه درست از راه انحرافی روشن شده است. بنابراین، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستی برای آن نیست و خداوند شنوا و داناست.
علامه طباطبایی می فرماید:
هرچند از این آیه، نفی دین اکراهی استنباط می شود، اما نمی توان از آن آزادی عقیده به طور مطلق را برداشت نمود؛ با این بیان که دین از امور مهمی است که رشد و خوبی آن واضح است و در چنین مواردی اصولاً نیازی به اکراه نخواهد بود.27
پس استفاده از شمشیر، برای دفعِ فتنه کافران و مشرکان است، نه به خاطر ایمان آوردن و معتقد شدن آنها به دین خدا، چنان که قرآن می فرماید:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یکونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمینَ . (بقره: 193)
با آنان پیکار کنید تا فتنه (و بت پرستی و سلب آزادی از مردم) باقی نماند و دین، تنها از آنِ خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند (مزاحم آنها نشوید؛ زیرا) تعدی جز بر ستم کاران روا نیست.
بنابراین، اگر دشمنان، اسلام و مسلمانان را به حال خود گذاشته بودند، خدا هرگز فرمان جنگی را صادر نمی کرد. این همه جنگ هایی که در اسلام رخ داد، همه بر اسلام تحمیل شد، به همین سبب است که اسلام حتی در حال جنگ نیز شریف ترین روش را در پیش می گرفت و از تخریب خانه ها جلوگیری می کرد، همان گونه که در حال صلح جلوگیری کرده بود. همچنین از اعمال ناشایستی همچون آتش سوزی، زهر ریختن در آب دشمن، آب بستن بر روی دشمن، کشتن زنان و اطفال و اسیران جنگی و... بازمی داشت.
اسلام به مسلمانان دستور می دهد که با اسیران جنگی به نرمی رفتار کنند و همچنین ترور در اسلام چه در حال جنگ و چه در حال صلح ممنوع است و کشتن پیرمردان و عاجزان و کسانی که جنگ را آغاز نکرده اند و هجوم شبانه به دشمن، ممنوع است. اسلام اجازه نمی دهد که مسلمانان، کافری را به اعتبار احتمال و تهمت بکشند یا قبل از آنکه جرمی مرتکب شود، او را کیفر دهند.
همچنین اسلام فرمان داده است تا مسلمانان از هر کار دیگری بپرهیزند که از قساوت و پستی و وحشی گری انسان سرچشمه گرفته باشد و شرف انسانیت و جوان مردی آن را نپذیرد.28
بنابراین، تشریعِ جنگ و قتال در اسلام برای رفعِ فتنه و شر دشمنان از اسلام و مسلمانان است. این روش نیز آخرین راه کار نه برای هدایت آنها، بلکه برای دفاع از خود مطرح می شود. چنان که آیه های بسیاری بر این معنا دلالت دارند:
.jpg)
1. آیه 190 سوره بقره:
وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یقاتِلُونَکمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدینَ.
در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد.
همان گونه که از ظاهر آیه شریفه برمی آید، این آیه، شرط قتال را تهاجم و قتال دشمن بیان می کند، خواه تجاوز دشمن، با تهاجم نظامی باشد یا تهاجمی به مرزهای اعتقادی و دینی مسلمانان صورت گیرد که در آن، دین مورد تعدی و تهاجم قرار می گیرد.
در این صورت است که اسلام دستور قتال و جنگ با دشمن را صادر می کند. این تهاجم، مصداق همان فتنه ای است که آیه 193 سوره بقره، ریشه کن شدن آن را غایت قتال بیان می کند و می فرماید:
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ ...؛
با دشمنان تا رفع کامل فتنه پیکار کنید ...».
بنابراین، علت اصلی تشریع قتال در اسلام، رفع توطئه ها و فتنه های دشمنان علیه اسلام و مسلمانان است؛ زیرا قتال به معنی آن است که شخصی در پی کشتن شخصی دیگر باشد که او نیز قصد کشتن وی را دارد. اگر هدف قتال کننده، اقامه دین و اعتلای کلمه توحید باشد، این عمل در راه خدا خواهد بود. چنین قتالی است که عبادت است و باید با نیت صحیح انجام شود. آن نیت نیز عبارت است از رضای خدا و تقرب به او، نه استیلا بر اموال مردم و ناموس آنان.
بنابراین، قتال در اسلام جنبه دفاعی دارد؛ زیرا اسلام می خواهد به وسیله قتال با کافران از حق قانونی و فطری انسان ها دفاع کند؛ حقی که فطرت سلیم هر انسانی برای انسانیت قائل است.29
2. آیه 251 سوره بقره:
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ اْلأَرْضُ وَ لکنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمینَ.
اگر خداوند بعضی از مردم [کافران] را به وسیله بعضی دیگر [مؤمنان] دفع نمی کرد، فساد زمین را فرامی گرفت، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد.
3. آیه 40 سوره حج:
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کثیرًا وَ لَینْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِی عَزیزٌ.
اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصاری و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد و خداوند کسانی را که او را یاری کنند (و از آیینش دفاع کنند)، یاری می کند. خداوند قوی و شکست ناپذیر است.
از این دو آیه چند نکته برمی آید:
1. از عبارت «دفع اللّه النّاس بعضهم ببعض» در هر دو آیه یاد شده، چنین برداشت می شود که اصل در اسلام، دفاع است، نه تهاجم؛ زیرا دفع و دفاع در صورتی معنا می یابد که کسی حمله و تهاجم را آغاز کرده باشد.
2. دفع دشمن از سوی مؤمنان، موهبت و لطف و احسان الهی بر انسان هاست تا دین و راه هدایت در میان آنها بماند. این مطلب از این عبارت «و لکنّ اللّه ذو فضلٍ علی العالمین» برمی آید.
3. اگر این دفاع نبود، فساد همه زمین را فرامی گرفت. روشن است که فساد زمین به معنی فساد اهل زمین است؛ یعنی فساد و انحطاط اجتماع انسانی که البته فساد کره زمین را نیز در پی خواهد داشت، چنان که آیه «ظهر الفساد فی البرِّ و البحر بما کسبت ایدی الناس»30 این معنا را ثابت می کند. این نکته از عبارت «لفسدت الارض» برداشت می شود.
4. اصلی ترین نکته ای که در این دو آیه به چشم می خورد، آن است که علت تشریع جهاد، حفظ دین، دستورها، مقدسات، شعایر و ارزش های دینی از خطر نابودی و تحریفِ دشمنان و دفع فساد و فتنه های آنهاست که فراگیر شدن آن سبب نابودی زمین و تمام اهل آن خواهد بود. این حقیقت از عبارت «لهدّمت صوامع و بیع و مساجد یذکر فیها اسم اللّه» برداشت می شود.
5. از آنجا که نابودی دین، نابودی انسان و انسانیت را در پی دارد، دفاع در برابر دشمنان دین و دفع انواع تهاجم های آنها و حفظ مرزهای جغرافیایی و اعتقادی و فکری مسلمانان، تکلیف هر انسان خداپرست حق طلب است و چنین دفاعی، یاری کردن دین خداست.
خدا نیز آن را یاری کردن خود نام نهاده و به یاری کنندگان خود وعده قطعی نصرت داده است. این نکته از عبارت های «لفسدت الارض» و «لینصرنّ اللّهُ من ینصُرُه انّ اللّه لقوی عزیز» برداشت می شود.
.jpg)
4. دفاع از دین، فطری است
گفته شد دین الهی دینی فطری است و قرآن، اساس اسلام را منطبق بر احکام فطرت بشر می داند؛ فطرتی که هیچ انسانی در احکام آن تردید نمی کند و کمال انسان در زندگی اش را همان می داند که فطرت بدان حکم کرده باشد و به سویش بخواند.این فطرت حکم می کند که تنها اساس و پایه ای که باید قوانین فردی و اجتماعی بشر بر اساس آن تنظیم و تضمین شود، توحید است و دفاع از چنین اساس و ریشه ای و انتشار آن در میان جامعه و نگهبانی آن از نابودی و فساد، حق مشروع بشر به شمار می رود. بشر نیز باید به هر وسیله ممکن، حق خود را استیفا کند.
از آنجا که ممکن است در استیفای این حق خود دچار تندروی ها یا کندروی هایی شود، خود قرآن، راه اعتدال و میانه روی را ارائه می کند و مراحل سه گانه آن را توضیح می دهد.
البته اعلان جنگ و جهاد ابتدایی که تنها در زمان حضور امام معصوم علیه السلام مشروعیت دارد، هرچند به ظاهر قتال ابتدایی است، ولی در حقیقت دفاع از حق انسانیت و توحید و یکتاپرستی به شمار می رود31؛ زیرا اساس و ریشه اسلام و دین توحید، فطرت است و می تواند انسان را در زندگی اش به صلاح بکشاند.
پس اقامه دین و نگهداری آن، مهم ترین حق از حقوق قانونی و فطری انسان هاست و روشن است که دفاع از این حق فطری و مشروع، حقی فطری است. قرآن کریم در آیه 24 سوره انفال می فرماید:
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ ...
ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد... .
خداوند، جهاد و قتالی را که مؤمنان را بدان دعوت می کند، زنده کننده مؤمنان خوانده است. این بدان معناست که قتال در راه خدا چه با نام دفاع از مسلمانان و چه قتال ابتدایی، در حقیقت، دفاع از حق انسانیت است و آن حق، عبارت است از حقی که در زندگی خود دارد. پس کفر و شرک ورزیدن به خدای سبحان، هلاک انسانیت انسان، مرگ فطرت او و خاموش شدن چراغ درون دل هاست و قتال که همان دفاع از حق انسانیت است و انسانیت و فطرت الهی او را احیا می کند، این حیات را بازمی گرداند و پس از مرگ دوباره زنده اش می سازد.32
افزون بر این، همان گونه که در بحث پیش عنوان شد، این معنا از آیه های 40 سوره حج و 251 سوره بقره نیز برمی آید و آن این گونه است که قائم ماندن دین توحید و زنده ماندن یاد خدا در زمین و جلوگیری از فساد زمین و اهل آن، منوط به این است که خدا به دست مؤمنان، دشمنان دین خود و فتنه های آنها را دفع کند.
نتیجه اینکه دفاع با قتال، آخرین وسیله دفاع است. اسلام نیز هنگامی به آن متوسل می شود که راهکارهای دیگر به نتیجه نرسد. همچنان که آخرین درمان، داغ کردن و سوزاندن غده فساد در بدن است، در قتال نیز اسلام به قطع بعضی از اعضای فاسد بدن اجتماع انسانی دست می زند تا بقیه افراد، حیات و نجات یابند و به حقوق فطری مشروع خویش برسند. این سنتی است که در جوامعِ بشری جریان دارد. بنابراین، قتال در اسلام، خواه ابتدایی یا دفاعی، از فروع همان سنت فطری به شمار می رود که در بشر جاری است.33
5. رابطه شهادت و دین
پیش از بررسی ارتباط فرهنگ شهادت طلبی و دین، لازم است رابطه شهادت و دین ارزیابی شود تا بدانیم که آیا شهادت، خود سبب حفظ دین است یا خیر؟قرآن کریم در آیه های بسیاری، مؤمنان را به بذل جان و مال در راه خدا فرامی خواند، چنان که در آیه 41 سوره توبه می فرماید:
وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکمْ وَ أَنْفُسِکمْ فی سَبیلِ اللّهِ ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ. (توبه: 41)
با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کنید و این برای شما بهتر است؛ اگر بدانید.
روشن است که جهاد، فدا کردن جان در راهی است که سبب اعتلای کلمه اللّه شود34 و دفاع از دین و مقدسات دینی و فرستادگان الهی، از مصادیق آن به شمار می رود و این نوع مرگ است که شهادت در راه خدا نام می گیرد. پس این آیه شریفه، مؤمنان را به چنین جهادی فرمان می دهد و این بذل جان و مال در آیه های بسیار دیگری، نصرت خدا و وفای به عهد الهی نام گرفته است.35
در آیه 23 سوره احزاب آمده است:
مِنَ الْمُومِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً.
در میان مؤمنان، مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده اند.
«نحب»، به معنای نذری است که محکوم به وجوب باشد. مثلاً وقتی گفته می شود «فلان قضی نحبه»، معنایش این است که فلانی به نذر خود وفا کرد و در این آیه شریفه، کنایه از شهادت در راه خداست.36
عبارت «صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»، ثابت کننده این معناست که جان دادن در راه خدا، اثبات نهایت صداقت در عهدی است که مؤمنان با خدا و رسولش در دفاع از دین و رسول او و پشت نکردن به دشمن، بسته بودند.37
از این آیه شریفه استفاده می شود که شهادت در راه خدا سبب حفظ دین و وفای به عهد الهی به بهترین شکل ممکن می شود که تمجید خدای سبحان را در پی دارد.
نتیجه اینکه «شهادت» که فدا کردن ارزشمندترین دارایی انسان در راه خدا برای پاسداری از دین و یاری فرستادگان او است، عالی ترین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر است که هر مسلمانی مکلف به آن است؛ زیرا از یک سو، شهادت بالاترین برّ و معروف الهی است که انسان را به قرب الهی و مقام «عند ربّهم یرزقون»38 می رساند و از سوی دیگر دافعِ منکرات، ظلمت ها و شر دشمنان به شمار می رود. چنان که قرآن می فرماید:
فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ لا تُکلَّفُ إِلاّ نَفْسَک وَ حَرِّضِ الْمُؤمِنینَ عَسَی اللّهُ أَنْ یکفَّ بَأْسَ الَّذینَ کفَرُوا وَ اللّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً. (نساء: 84)
در راه خدا پیکار کن. تنها مسئول وظیفه خودت هستی و مؤمنان را بر این کار تشویق کن. امید است که خداوند از قدرت کافران جلوگیری کند و خداوند قدرتش بیشتر و مجازاتش دردناک تر است.
این آیه، جهاد را عامل جلوگیری از قدرت دشمنان و به تبعِ آن ظلم و فتنه انگیزی و شر آنان معرفی می کند. آیه 39 سوره انفال: «و قاتلوهم حتّی لاتکون فتنه» اثبات کننده این معناست و چون جهاد با جان ـ که شهادت است ـ بالاترین نوع جهاد است، پس شهادت، مهم ترین مانع و دافع منکرات و دشمنان است.
افزون بر این، شهید با شهادت خویش در تاریکی های جهل و گمراهی نورافشانی کرده و با شمع وجودش به دیگران راه را می نمایاند، چنان که در زیارت اربعین می خوانیم:
وَ بَذَلَ مُهْجَتَه فِیک لِیسْتَنقِذَ عبادَک مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حِیرةِ الضَّلالَةِ... .39
(حضرت ابا عبداللّه علیه السلام) خون قلب خویش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از (گردابِ) نادانی و گمراهی نجات بخشد.
بنابراین، مَثل شهید مَثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است تا دیگران آسایش یابند و وظیفه خویش را انجام دهند. شهیدان، شمع محفل بشریتند.
شهیدان، پرتوافشانان و شمع های فروزنده اجتماعند که اگر پرتوافشانی آنها در ظلمت های استبداد و استبعادها نبود، بشر راه به جایی نمی برد.40 این از اصلی ترین وظایف انبیای الهی است که شهیدان به آن تأسی می کنند. چنان که قرآن کریم در آیه 45 و 46 سوره احزاب خطاب به رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید:
یا أَیهَا النَّبِی إِنّا أَرْسَلْناک شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا وَ داعِیا إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا.
ای پیامبر، تو را فرستادیم که گواه و نویددهنده و بیم رساننده و دعوت کننده به حق با اذن حق و چراغی نورافشان باشی.
پینوشتها:
1. مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى، تهران، انتشارات اسلامى، 1361، ص 84 .
2. میزان الحکمة، ج 2، ص 1512، ح شماره 9750.
3. همان، ص 1516، ح 9792 و 9793.
4. همان، ص 1517، ح 9804.
5. همان، ص 1517، ح 9803.
6. همان، ص 1516، ح 9798.
7. همان، ح 9788.
8. همان، ج 4، ص 3414، ح 20963.
9. نهج البلاغه، خطبه 27، ص 74.
10. میزان الحکمة، ج 2، ص 1514، ح 9778.
11. قیام و انقلاب مهدى، ص 81 .
12. همان، ص 108.
13. آیات 16 و 20 سوره توبه مؤید این معناست.
14. بحارالانوار، ج 44، ص 328، روایت 2، باب 37 و نیز همان، ص 313، روایت 1، باب 37.
15. آل عمران: 157.
16. نساء: 74.
17. محمد: 4 ـ 6.
18. تفسیر المیزان، چ 7، ج 18، ص 342.
19. در این زمینه به آیات 58 و 59 سوره حج و 52 و 111 سوره توبه و 170 و 195 سوره آل عمران و 69 سوره نساء و... مى توان اشاره کرد.
20. میزان الحکمه، ج 2، ص 1512، ح 9749.
21. همان، ص 1514، ح 9774 تا 9778: عن الامام الصادق علیه السلام: «من قتل فى سبیل اللّه لم یعرّفه اللّه شیئا من سیئاته؛ هر که در راه خدا کشته شود، خداوند چیزى از گناهانش را به او نمى شناساند».
22. همان، ح 9771 و نیز ص 1512، ح 9750: عن امیرالمؤمنین علیه السلام: «انّ اکرم الموت القتل، ان افضل الموت القتل؛ همانا گرامى ترین مرگ کشته شدن است، همانا برترین مرگ کشته شدن است.» و عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: «اشرف الموت قتل الشهادة؛ شرافت مندانه ترین مرگ، شهادت است».
23. عن الامام زین العابدین علیه السلام: «ما من قطرة احبّ الى اللّه عزّوجل من قطرتین: قطرة دم فى سبیل اللّه و قطرة دمعة فى سواد اللیل لایرید بها العبد الا اللّه عزّوجل؛ امام سجاد علیه السلام مى فرمایند: هیچ قطره اى نزد خداى متعال محبوب تر از دو قطره نیست، قطره خونى که در راه خدا ریخته شود و قطره اشکى که بنده در دل شب تار براى خداى عزوجل مى ریزد». میزان الحکمة، ج 2، ص 1512، ح 9751.
24. میزان الحکمه، ج 2، ص 956، ح 6318.
25. تفسیر المیزان، ج 4، ص 257.
26. همان، ج 4، صص 260 و 261.
27. المیزان، ج 2، ذیل آیه 256 سوره بقره.
28. تفسیر المیزان، ج 4، صص 261 و 262.
29. روم: 41؛ به خاطر اعمالى که مردم انجام داده اند، فساد در خشکى و دریا آشکار شده است.
30. همان، ج 2، ص 88.
31. تفسیر المیزان، ج 2، ص 99.
32. همان، ج 2، ص 97.
33. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 2، صص 64 ـ 72.
34. قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: «من قاتل لتکون کلمه اللّه اعلى فهو فى سبیل اللّه؛ هرکه براى اعلاى کلمه حق بجنگد پس او در راه خدا جنگیده است». میزان الحکمة، ج 2، ص 1248، ح 8259 .
35. سوره محمد صلى الله علیه و آله: 4 تا 7 و حج: 40.
36. مفردات الفاظ قرآن کریم، ماده نحب، ص 793.
37. تفسیر المیزان، ج 16، ص 435 و نیز ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن، ج 16، ص 296.
38. آل عمران: 169.
39. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 771.
40. قیام و انقلاب مهدى، صص 74 ـ 76.
منبع: عرفان سرخ: تاثیر فرهنگ شهادت طلبی در حفظ ارزش های دینی، علیرضا ذبیح، انتشارات دین و رسانه، چاپ اول، 1385ش.