

آثار وجودي رهبري در بحران زدايي (1)
نويسنده:علي اکبر نوايي
چکيده
صفات و والايي هاي وجودي و خصلتي برخورداراست که در هنگام بحرانها، جامعه را از آن عبور داده و مسير بهرورزي و تکامل را هموار مي نمايد.
در اين نوشتار، به همين مناسبت، مقولات چندگانه اي به بحث درآمده همچون مفهوم بحران، که همان شدت و تنگنا و ايست و توقف ساختارهاست. اين نکته نيز به بحث درآمده که نتايج بحراني شدن، عبارتند از انحطاط، توقف و نابودي نظام اجتماعي، که بايد بحران زايي شود و ضرورت هايي چند، اين مسأله را عيني مي سازند، همچون جلوگيري از تلاش نظام، از هم گسيختگي اجتماعي، نابودي ساختارها، نابودي حاکميت و طمع بيگانگان در مداخله در امور.
واژگان کليدي: رهبري، بحران، انحطاط، جامعه ي ديني، اصلاح استراتژي.
درآمدي بر بحث
اين مسأله، در هويت تاريخي خودش، از دمادم طلوع تفکر ديني، توسط جبهه هاي معارض و نظام هاي شيطاني تاريخ رخ داده است، و همواره تداوم خواهد داشت. با چنين راهبردي، نظام ديني در عرصه بين المللي تنها مي ماند و شمار ياورانش در اقليت قرار گرفته و شمار معارضانش در اکثريت. بدين سبب پيدايش بحران در ساختارها، اهداف و راهبردهاي نظام ديني در حوزه هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اخلاقي و اجتماعي، طبيعي خواهد بود. واضح است که بحران ها در تداوم سنگين و کشنده خويش، دستاوردي جز انحطاط، عقب گرد، سيرقهقرايي، نابودي و زوال نخواهند داشت. زدودن اين بحران ها و مديريت آنها از اهم امور است و در طليعه ي همه کارها و برنامه ها در راستاي استراتژي پوياي تفکر ديني است.
رهبري نظام ديني، خواه رهبري رسول اکرم (ص) باشد، يا رهبري معصومين ديگر (ص) و يا رهبري صالح ديني توسط فقيه، از مهم ترين کارمايه ها و وظايفش، زدودن بحران ها و حل آنها و مديريت بهينه آنهاست.
در اين نوشتار، رسالت مهم رهبري نظام صالح ديني و شرايطي را که رهبري بايد در مهار و کنترل بحران ها داشته باشد، مورد بازگويي و بررسي قرار مي دهيم.
مفهوم بحران
در اصطلاح پزشکي، چالش طبيعت با مرض و تغييري که در تب بيمار پديد مي آيد و شدت مي يابد و خطر مرگ را در پيش مي آورد.
علي (ع) درباره ي بحران، نکاتي دارند که به آنها اشاره مي شود.
الازمه تحمل علي الظهور الاثقال
بحران ها اموري هستند که بر پشت ها بارهاي سنگين مي نهند.
ابن ابي الحديد در شرح کلمه فوق مي نگارد:
ازمه کائمه، جمع زمام و المراد بظهورها ظهور المذمومات علي الناس (صبحي صالح، 1387 ه، 212).
بحران هاي کشنده، ازمّه (بحران) جمع زمام است، و مراد به ظهور بحران غلبه آنها بر پشت مردم است که سنگين است.
در موردي ديگر مي فرمايد:
اي مردم، از دوشتان برداريد اين بحران هاي کشنده اي را که سنگيني خويش را بر دوشتان نهاده اند و پراکنده مشويد از پيرامون حاکم دادگرتان که در گرداب خطايتان بيفتيد و فرو نرويد در بحران هاي پيش رو و در فوران آتش فتنه ها، و برخيزيد از مسير فتنه و بحران، و راهش را باز نماييد تا بگذرد. قسم به جانم که در مسير بحران، مؤمن هلاک گشته و کافر در امان ماند (صبحي صالح، 1387، ه، 277).
گاهي اين کلمه به يوم اضافه مي شود. چنان که گويند «يوم بحران» و بحران، شدت و سختي در يوم است از جهتي چه اقتصادي باشد يا سياسي باشد يا امري ديگر.
در فرهنگ المحيط، موقعيت بحراني را چنين تعريف مي کند:
بحراني، يعني خطير و موقعيت بحراني يعني موقف جرح و سختي و درجه حرارت بحراني، يعني درجه حرارت سختي وضع غيرعادي در امور مملکتي (فهري، 1380، 434).
در اصطلاح، کلمه ي بحران با دو واژه توضيح داده مي شود:
1) "Deperssion" که به معناي رکود، ايست، توقف و نابساماني در ساختارها و قلمروهاست. در اين بحث، منظور ما از رکود و توقف، رکود در نرم هاي اجتماعي و ساختارهاي قدرت، اقتصاد، جامعه، حاکميت و کليه ي نهادهاي اجتماعي است.
2) «Anoomiy» است که به معناي درهم ريختگي و در هم پاشيدگي است، يعني هنگامي که توقف و نابساماني در ساختارها رخ مي دهد، اين توقف، تدريجاً و به سمتي مي رود که آن ساختار را به مرحله ي فروپاشي و انهدام مي رساند. هنگامي که اين نابساماني در حاکميت خود را نشان مي دهد، در صورت دوام و عدم چاره انديشي به موقع و انفصال از بحران، تدريجاً آن ساختار فرو مي پاشد و همه چيز را در پرتو خويش به انهدام فرا مي خواند.
بنابراين ناهنجاري هايي که به اين صورت رخ مي دهند و در آن چاره انديشي مناسب صورت نمي گيرد، تلاش، تجزيه و انهدام آن مقوله، قطعي و طبيعي خواهد بود. لذا بحران را مي توان يک گسست و انقطاع هم دانست. انقطاع از آن چه بايد و اکنون نيست، و گسستي از حقيقت و پيوستي به ضد آن. با اين توضيح، هرگاه در مقوله اي مقررات، حاکميتها، ساختارها و اهرم هاي اجتماعي، چنين انقطاع و گسستي حاصل شود، مي توانيم بگوييم آن مقوله، بحران زده شده و بحراني گرديده است (نوايي، 1383، 28).
انحطاط، لازمه ي بحران
در همين راستا، به خوبي دريافت مي شود که معناي بحراني شدن آن است که يک مجموعه و نهاد و ساختاري در معرض انحطاط و بلاتکليفي و سردرگمي و توقف قرار گرفته و در چهره ي آن، چنين مشاهده مي گردد که بهبودي را اميدي نيست و وضعيت مطلوب را نمي توان انتظار داشت.
ضرورت بحران زدايي و مديريت آن
رونمايي از خط نفاق در جامعه ي ديني
پيدايش نفاق در شکل و قالبي نوين، که هر روز بر پيچيدگي و ابهام آن افزوده مي شود، مشکلي چند پهلو است. نشان دادن منافقان، کشف آنها، معرفي آنها، پرده برداري از چهره آنها و نشان دادن خط و اهداف و مرام نامه ي آنها ازمهم ترين مشکلات و معضلات جامعه ي نوپاي اسلامي است،که نقش رهبري در اين مقوله نيز بايد به صورت پررنگ ظاهر شود. رونمايي از خط نفاق، در واقع حل بسياري از معضلات خواهد بود، زيرا که نفاق، براي مردم ظاهربين کاملاً ناشناخته است و در توده مردم،تأثيري مخرب و ويران گر از خود بر جاي مي گذارد.
رهبري جامعه ي ديني، مسؤول مستقيم
فضيل بن يسار مي گويد:
بي ترديد خداوند پيامبرش را تربيت کرد ادب خوبي دراو پديدار ساخت، وقتي که تربيت او را به کمال رساند، گفت: همانا از خلقي کريم برخورداري، سپس امر دين و امت را به او واگذارد تا بندگانش را تحت
سياست درآورد،سپس فرمود: آنچه را که پيامبر آورده است فرا گيريد و عمل کنيد و از آن چه بازتان داشت، خودداري کنيد (کليني، 1388ه، 266).
مديريت کرد مردم را، يا سياست کرد مردم را يعني امورشان را مديريت کرد. بالاترين شأن و منزلت پيامبر،شأن اشراف نسبت به همه ي اموراجتماعي واقتصادي و سياسي مردم است. به دليل ساختاري که رهبري دارد، همين اشراف به امام وانهاده شده است.
و ما فوض الله اليه فقد فوض الي الائمه (ع) (کليني، 1388ه ، 268) و آن چه که خدا به پيامبر وانهاده، همان را به ائمه (ع) وانهاده است.
اساساً سياست همين است که امر اصلاح امت،احقاق حق و نابودسازي باطل وجود خواهد داشته باشد.
سياست، عبارت است از قيام به چيزي براي اصلاح آن، پس اگر در قيام به چيزي، اصلاح و اجراي عدل و گرفتن حق و ميراندن باطلي نباشد،آن سياست، سياستي ماکياولي و مکرگونه است و همين است فرق اساسي و تمايز جوهري بين سياست نبوي و الهي و سياست غيرش (الروحاني الهمداني، بي تا، 690).
علي (ع)، حاکميت را براي رهبر، امانتي مي داند که خدا به او نهاده و او مسؤوليت مستقيم حفظ اين امانت را دارد.
فرض است بر امام (رهبر) که حکم کند به آن چه خدا نازل فرموده و اين که ادا نمايد امانت الهي را، پس اگر رهبر، چنين کرد، حق و فرض است بر مردم که از او شنوايي داشته باشند و اطاعتش نموده و پاسخ مساعد دهند هنگامي که آنها را بخواند (صبحي صالح، 1387 ه، 124).
در ساختار نظام سياسي اجتماع انساني همچون ارگانيسم است که اعضاي آن، همانند سلول هاي بدن هستند که هرکدام با کار ويژه خود، در تعامل با ديگر اعضاست.
نابساماني در ساختارها را بايد با درايت، صبر، تحمل، هوش بالا و تيزبيني و کار سنجي دقيق، کنترل کرده و نابساماني ها در حوزه ي اجتماع و حکومت و قدرت را به سامان در آورده و جامعه را از تلاشي و نابودي حفظ نمايد.
نتايج بحراني شدن
1) قهقرا و ارتجاع
2) وارد کردن آسيب به ساختارها
3) گسستگي و تفرقه ي اجتماعي
دوري از تفرقه اجتماعي دردرون انديشه ي سياسي اسلام، يک الزام بنيادين سياسي است، که با پيدايش بحران، جامعه ي متحد و جامعه اي که آحادش با هم انضمام يافته اند، در درون مورد تلاشي و تجزيه قرار خواهد گرفت.
4)طمع بيگانگان بر مداخله در امور
منبع:نشريه انديشه حوزه ،شماره 78-77.
ادامه دارد...