برای پاسخ، باید جایگاه آنان را در طرح کلّی هدایت الهی بشناسیم. قرآن کتابی است که انسان را برای رسیدن به قلهای هدایت میکند که از نگاه او «صراط مستقیم» نام دارد. پیامبران راه را نشان میدهند و امامان ادامه دهندگان این خطاند. اهلبیت(علیهم السلام) در حقیقت ستونهای این بنا هستند؛ کسانی که هم حامل حقیقت قرآناند و هم معیار شناخت درست از نادرست. اگر قرار بود این مسیر بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بیراهه برود، قرآن باید خالی از هر اشاره به آنان باشد؛ اما بهعکس، آیات متعددی نقش آنها را تثبیت کرده است.
نخستین دلیل بزرگداشت اهلبیت(علیهم السلام) در قرآن، طهارت و عصمت آنان است. آیه تطهیر به صراحت میگوید خدا خواسته است هرگونه آلودگی فکری، اخلاقی و رفتاری از آنان دور باشد. این پاکی نه نتیجه ریاضت شخصی، بلکه نوعی برگزیدگی الهی است که آنان را شایسته الگو بودن و حامل پیام دین میسازد. در تاریخ دینی، افرادی که رسالت دین را بر دوش دارند همیشه چنین جایگاهی داشتهاند؛ مانند هارون برای موسی یا شیث برای آدم. در اسلام نیز این وظیفه به اهلبیت(علیهم السلام) سپرده شد. قرآن با بیان این انتخاب، نشان داد که ادامه راه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیازی به افراد معمولی ندارد، بلکه باید به دست کسانی باشد که در قله ایمان و معرفت قرار دارند.
دلیل دوم، نقش اهلبیت(علیهم السلام) در پاسداری از پیام نبوی است. جامعه اسلامی در سالهای بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دچار بحرانهای سیاسی و فکری شد. چنین شرایطی نیازمند کسانی بود که حقیقت قرآن را بدون تحریف نگاه دارند. به همین جهت، خداوند از “اهلالذکر” سخن میگوید و از مؤمنان میخواهد برای فهم عمیق دین به آنان مراجعه کنند. این آیه هرچند در ظاهر درباره دانشمندان اهل کتاب یا آگاهان به سنت است اما در لایه باطنی خود – طبق بیان بسیاری از مفسران شیعه – به اهلبیت(علیهم السلام) تطبیق یافته است؛ زیرا آنان کسانیاند که «علم کتاب» در وجودشان نهاده شده و پیوندی ناگسستنی با قرآن دارند.
سومین دلیل این است که اهلبیت(علیهم السلام) مظهر کاملترین فضایل انسانیاند. قرآن زمانی از انسانهای برجسته تجلیل میکند که آنان تجسمی از صفات الهی باشند: ایثار، عدالت، صدق، گذشت، عبادت، حکمت و... اهلبیت(علیه السلام) تجلی این صفاتاند. رفتار آنان در صحنههای گوناگون – از انفاقهای پنهانی گرفته تا جهاد، صبر، تواضع و دفاع از حق – مصداق روشن همین ارزشهاست. بنابراین، وقتی قرآن از آنان نام میبرد یا جایگاهشان را تثبیت میکند، در واقع دارد ارزشهای انسانی را تثبیت میکند.
دلیل چهارم این است که ولایت اهلبیت(علیهم السلام) بخش جداییناپذیر از ساختار هدایت است. آیات قرآن گاه از فرمانبرداری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سخن میگویند و گاه از اولیالامر؛ در تفسیر شیعی، اولیالامر به کسانی اشاره دارد که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه دهنده ولایتاند؛ یعنی امامان از خاندان او؛ ولایت آنان تنها رهبری سیاسی نیست؛ بلکه رهبری معنوی، اخلاقی و تفسیری است. آنان حافظان روح قرآن و بیان کنندگان مقاصد آیاتاند. بدون آنان، فهم دین متکی بر برداشتهای پراکنده و سلیقهای مردم میشد. قرآن با تثبیت این جایگاه، مسیر هدایت را از آشفتگی نجات داد.
پنجم، اهلبیت(علیهم السلام) سرچشمه رحمت، خیر و برکتاند. قرآن گاهی از «کوثر» سخن میگوید؛ عطایی بیپایان که خدا به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیده است. یک مصداق روشن این کوثر – طبق روایات فراوان – نسل پرخیر پیامبر از طریق حضرت زهرا علیهاالسلام است. اما کوثر در معنای عمیقتر، همان جاری بودن رحمت خدا در عالم از طریق خاندان پیامبر(علیهم السلام) است. این جریان برکت در وجود امامان و در علم و نور آنان جلوه میکند. چنین جایگاهی طبیعی است که در قرآن بازتاب یابد؛ زیرا قرآن بنا دارد سرچشمههای رحمت خدا را معرفی کند.
ششمین دلیل، نقش اهلبیت(علیهم السلام) در تثبیت حقیقت توحید است. توحید تنها یک گزاره ذهنی نیست، بلکه در عمل تحقق میپذیرد. اهلبیت(علیهم السلام) با رفتار و موضعگیری خود، توحید را از قالب نظری به قالب اجتماعی و انسانی منتقل کردند. دفاع آنان از عدالت، مقابله با ستم و اصرارشان بر پاک نگهداشتن چهره دین باعث شد توحید در بُعد اجتماعی نیز معنا پیدا کند. قرآن که کتاب توحید است، طبیعی است که حاملان حقیقی آن را نیز مورد تأیید قرار دهد.
هفتمین دلیل، فرزندان اهلبیت(علیهم السلام) و استمرار هدایت در نسل آنان است. در تاریخ ادیان، نسلهایی که حامل پیام حق هستند همیشه مورد توجه الهی بودهاند. در اسلام، نسل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها از طریق حضرت زهرا(علیها السلام) ادامه یافت و تمام امامان از نسل اویند. به همین دلیل است که قرآن از «ذرّیه طیّبه» سخن میگوید؛ نسلی پاک که خدا آن را برگزیده است. این برگزیدگی ربطی به خون و نسبت ندارد، بلکه به روحی دارد که در این خاندان جاری شد و فرزندانی تربیت کرد که هر یک ستونهایی برای اقامه دین هستند.
در نهایت، میتوان علت تجلیل قرآن از اهلبیت(علیهم السلام) را در یک جمله خلاصه کرد: زیرا آنان معیار شناخت حقیقت دیناند. اگر قرآن توضیح نمیداد که تداوم مسیر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با چه کسانی است، دین از همان آغاز به صدها قرائت متنازع تقسیم میشد. معرفی اهلبیت(علیهم السلام)، در واقع معرفی «تفسیر درست دین» بود؛ یعنی کسانی که عمل، علم، روح و حقیقتشان هماهنگ با وحی است. آنان سایه همان نورند که در قرآن تابیده و از همین روست که احترامشان در متن وحی جای گرفته است.
قرآن با بزرگداشت اهلبیت(علیهم السلام) فضیلتی شخصی به آنان نمیبخشد، بلکه مسیر هدایت را برای امت روشن میسازد. احترام به اهلبیت(علیهم السلام) احترام به خود حقیقت است؛ چراکه آنان بهسانِ آینههایی، نور قرآن را بیکموکاست منعکس میکنند. این بزرگداشت، دعوتی است برای شناخت راه درست در میان انبوه صداها و برداشتها؛ دعوتی برای آنکه انسان به سرچشمهای بازگردد که دین ناب از آن جاری شده است.
به همین دلیل، هرگاه انسان در آیات قرآن با فضیلتهای اهلبیت(علیهم السلام) روبهرو میشود، در حقیقت با طرح الهی برای سعادت بشر مواجه است. این تجلیل، تنها یک ستایش تاریخی نیست؛ یک نقشه هدایت است.
اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
در گستره تاریخ دین، هیچ حقیقتی به اندازه جایگاه اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) در مرکز توجه اندیشه اسلامی ندرخشیده است. پرسش از اینکه چرا خداوند اهلبیت(علیهم السلام) را در قرآن چنین تجلیل و تکریم کرده، تنها یک پرسش تاریخی یا اعتقادی نیست؛ بلکه پرسشی درباره سازوکار هدایت الهی، فلسفه استمرار پیام نبوت و نقش انسانهای برگزیده در تحقق اراده خداوند در زمین است. وقتی آیات قرآن را با دقت میخوانیم، درمییابیم که تکریم اهلبیت(علیهم السلام) یک امر تشریفاتی یا صرفاً عاطفی نیست؛ بلکه نشانه یک حکمت عمیق الهی است که در لایههای مختلف قرآن حضور دارد. قرآن کریم نه تنها از آنان مدح کرده، بلکه آنان را در مسیر هدایت امت قرار داده، آنان را معیار پاکی، میزان حق، تکیهگاه ایمان و ادامه دهندگان راه رسالت معرفی نموده است. همین حقیقت است که ضرورت شناخت فلسفه تکریم آنان را روشن میسازد.
آغاز این حقیقت را باید از آیه تطهیر دید؛ جایی که خداوند اراده خویش را آشکار میکند که «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطهِّرَکُم تَطهیرًا». این اراده، ارادهای تشریعی نیست؛ ارادهای تکوینی است، یعنی تحققیافته، قطعی و وابسته به مشیت الهی. خداوند درباره هیچکس – نه پیامبران گذشته و نه مؤمنان صالح – چنین تعبیرِ اختصاصی به کار نبرده است. این تطهیر، دلیل روشنی بر این است که اهلبیت(علیهم السلام) در نگاه خداوند حاملان رسالت و حاملان حقیقت بینقص دیناند؛ زیرا تنها قلبهای پاک و نفوس مطهر میتوانند بار سنگین هدایت الهی را بر دوش گیرند. تکریم اهلبیت(علیهم السلام) پیش از آنکه مدح آنان باشد، نشان دادن معیار هدایت برای امت است. وقتی خداوند پاکی آنان را تضمین میکند، گویی به امت میگوید: «اگر میخواهید دین را بیتحریف بیابید، به آنان مراجعه کنید؛ آنان جایگاه امانت مناند.»
در آیات مودّت نیز حقیقتی بزرگ نهفته است؛ آنجا که به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلّا المَوَدَّةَ فِی القُربی»؛ اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شود که از امت چیزی نخواهد مگر محبت اهلبیت(علیهم السلام)، تنها یک سفارش اخلاقی نیست. محبت، در منطق قرآن مقدمه اطاعت، پیروی و ارتباط قلبی با مسیر حقیقت است. خداوند اگر میخواست تنها درباره خویشاوندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی بگوید، میتوانست از تعبیرات عمومیتری استفاده کند؛ اما هنگامی که محبت اهلبیت(علیهم السلام) را «اجر رسالت» معرفی میکند، معنایش این است که تداوم راه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، حفاظت از رسالت و بقای حقیقت دین، بدون پیوند قلبی و عملی با اهلبیت امکانپذیر نیست. به تعبیر دیگر، پیام الهی این است که «راه رسالت، بدون اهلبیت(علیهم السلام) ادامه نمییابد»؛ پس محبت آنان در حقیقت محبتِ حقیقت رسالت است، نه احساسات خانوادگی. از اینروست که امامان شیعه این آیه را همواره نشانه جایگاه اهلبیت(علیهم السلام) در نقشه هدایتی خداوند دانستهاند.
اما تکریم اهلبیت(علیهم السلام) در قرآن فقط در این دو آیه خلاصه نمیشود. آیات متعددی وجود دارد که شأن نزول آنها درباره اهلبیت(علیهم السلام) و منزلت معنوی آنان است؛ مانند آیات مباهله، آیات نور، آیات صلوات، آیات ولایت و آیات دیگری که جایگاه اهلبیت(علیهم السلام) را روشن میسازد. در مباهله، خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرد که عزیزترین چهرههای حق را با خود ببرد؛ کسانی که باید نماینده حق در برابر باطل باشند. وقتی پیامبر تنها علی، فاطمه، حسن و حسین را برد، نشان داد که اینان مظهر کامل حقطلبی و صدقاند. اگر در آن صحنه عظیم، قرار بود کسی جز انسانهای تراز اول در همراهی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حضور یابد، خداوند اجازه میداد اما انتخاب این چهار تن، تبدیل به سندی الهی شد که این خاندان، خاندان حقیقت و معیار صدقاند.
در آیه نور، خداوند از خانههایی سخن میگوید که نام او در آنها برده میشود و اهل ایمان در آنها به عبادت میایستند. روایات معتبر شیعه و اهل سنت این خانهها را خانههای پیامبران و بهویژه خانههای اهلبیت دانستهاند. خانهای که خداوند نور خویش را در آن قرار دهد، خانهای نیست که متعلق به انسانهای معمولی باشد؛ بلکه این خانهها مرکز هدایت، منبع معرفت و جایگاه نزول برکات الهیاند. چنین خانههایی به دلیل عظمت اهل آن مورد تکریم قرار گرفتهاند. قرآن با این بیان، اهلبیت(علیهم السلام) را مخزن نور الهی معرفی میکند؛ نور هدایت، نور علم، نور تقوا و نور معرفت.
آیه صلوات نیز نشانگر دیگر تکریم الهی است. خداوند فرمود: «اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبی یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا صَلّوا عَلَیهِ وَ سَلِّموا تَسلیمًا»؛ در روایات صحیح آمده که نماز بر پیامبر بدون همراهی آل، ناقص است و پیامبر فرمود: «لا تُصلّوا عَلَیَّ الصَّلاةَ البَتراء» و توضیح داد که باید همراه با آل باشد. این حقیقت نشان میدهد که خداوند خواسته است یاد پیامبر و اهلبیت از هم جدا نشود. تکریم آنان در حقیقت تکریم مسیر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا رسالت بدون اهلبیت، مانند بدنی بدون قلب است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حامل پیام است اما اهلبیت(علیهم السلام) حامل استمرار آن پیام.
از دیگر آیات مهم درباره جایگاه اهلبیت(علیهم السلام) آیه ولایت است: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعون». شأن نزول این آیه درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است و قرآن در این آیه ولایت خدا، رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در یک ردیف ذکر کرده. این مساوات در ذکر، مساوات در مقام نیست؛ اما بیانگر پیوند ساختاری ولایت الهی با ولایت معصوم است. خداوند خواسته است که امت گمراه نشود؛ پس خطوط هدایت را با وضوح ترسیم کرده و انسانهایی را تعیین کرده که هم علم کامل دارند و هم پاکی کامل. این پیوند، تجلیل از اهلبیت(علیهم السلام) نیست؛ بلکه تجلیل از مسیر حق است که آنان تجسم آناند.
اگر بخواهیم فلسفه عمیق این تکریم را بفهمیم، باید در مفهوم «حجت» و «امام» تأمل کنیم. قرآن بارها تأکید کرده که خداوند زمین را بدون حجت رها نمیکند. امام، نه رهبر سیاسی صرف است و نه معلمی معمولی؛ امام تجسم عینی هدایت الهی است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفه دارد وحی را برساند، اما استمرار تفسیر، تبیین، حراست و گسترش آن بر دوش امام است. اهلبیت(علیهم السلام) همان انسانهایی هستند که ظرفیت این مقام را یافتهاند و خداوند آنان را برگزیده است. بنابراین تکریم آنان در حقیقت اعلامِ شاخصهای هدایت برای انسانهاست؛ تا مسلمانان به جای دنبالکردن هواها و سلیقهها، به سرچشمه نور متصل شوند.
بخش دیگری از فلسفه تکریم اهلبیت(علیهم السلام) به نقش تاریخی آنان بازمیگردد. خداوند میدانست که پس از پیامبر، فتنهها، تحریفها و انحرافها در راه دین پدید میآید. از اینرو انسانهایی را تربیت کرد که نه تنها علم کامل درباره دین دارند، بلکه پاکی کامل و استقامت کامل نیز در آنان تجسم یافته است. خداوند در قرآن از صابران، راستگویان، مجاهدان و کسانی که «لا یخافون لومة لائم» تعریف کرده است. مصداق کامل این صفات در تاریخ اسلامی، اهلبیت(علیهم السلام) بودهاند. آنان در برابر ظلم سکوت نکردند، در برابر تحریف ایستادند و با وجود تمام فشارها، حجت الهی را در میان امت نگاه داشتند. تکریم آنان از سوی خداوند، تقدیر از این نقش تاریخی نیست؛ بلکه نشان دادنِ حقیقتی ثابت و پیشینی درباره آنان است: اینکه آنان از آغاز، برای این نقش ساخته شدهاند.
در نگاه قرآن، هر نعمتی که خداوند بر انسانها میفرستد، به خاطر حکمت و مصلحت بزرگتری است. تکریم اهلبیت(علیهم السلام) نیز نعمتی است که گمراه نشدن امت و رسیدن انسانها به حقیقت را هدف گرفته است. اگر هدایت مانند چراغی در دل تاریکی است، اهلبیت(علیهم السلام) در قرآن بهمثابه نگهبانانِ این چراغاند. آنان کسانیاند که علم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را بدون کم و کاست دریافت کردند، آن را بیان کردند، و با عمل خویش آن را تجسم بخشیدند. قرآن بارها درباره کسانی سخن گفته که علم دین را تحریف کردند، دنیاطلب شدند و دین را به ابزار قدرت تبدیل کردند. در برابر چنین خطرهایی، خداوند وجود اهلبیت(علیهم السلام) را حجتی آشکار قرار داد تا هرکس بخواهد حق را بیابد، بتواند آن را تشخیص دهد.
از زاویهای دیگر باید گفت تکریم اهلبیت(علیهم السلام) بخشی از سنت الهی درباره برگزیدن «اهلِ طهارت» در هر عصر است. قرآن پر از ماجراهای کسانی است که خداوند آنان را از میان مردم برگزید؛ مانند آل عمران، آل ابراهیم، آل داوود. خداوند آنان را به دلیل شایستگیهای باطنی برگزید و آنان را نماد ایمان و پاکی قرار داد. در امت محمد نیز این سنت ادامه یافته و اهلبیت جایگاه همان خاندانهای برگزیده را یافتهاند. این انتخاب عرفی یا تاریخی نیست؛ انتخابی است که بر پایه علم خداوند به ظرفیت روح آنان انجام گرفته است.
یکی دیگر از دلایل تکریم اهلبیت(علیهم السلام) نقش آنان در تحقق قسط و عدالت است. قرآن هدف رسالت را اقامه قسط معرفی میکند؛ «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط». اما قسط بدون انسانهایی که خود مظهر عدالت باشند، برپا نمیشود. اهلبیت(علیهم السلام) کسانیاند که عدالت را نه تنها میشناختند، بلکه با تمام وجود به آن پایبند بودند. آنان نشان دادند که چگونه عدالت میتواند در اوج فشار، در اوج جنگ، در اوج فقر و در اوج ظلم اجرا شود. تکریم آنان در قرآن، به معنای معرفی آنان به عنوان الگوهای تحقق عدالت الهی است. این الگو بودن، تکریم نیست؛ تکلیف است. آنان بار سنگینی بر دوش دارند و تکریم قرآن در حقیقت نشان دادن شایستگی آنان برای این بار الهی است.
در نهایت باید گفت تکریم اهلبیت(علیهم السلام) در قرآن، محور نظام هدایتی اسلام است. خداوند خواسته است که امت از مسیر حق منحرف نشود، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها نماند، دین دچار تحریف نگردد، عدالت زمینگیر نشود و انسانها در برابر فتنهها راهنمایی داشته باشند. این تکریم، کلید فهم دین است؛ زیرا نشان میدهد که حقیقت دین تنها در متن قرآن نیست، بلکه در انسانهایی تجسم یافته است که با قرآن یکیاند؛ همان کسانی که پیامبر درباره آنان فرمود: «اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین، کِتابَ الله و عِترَتی». قرآن و اهلبیت(علیهم السلام) دو میراث الهیاند که تا روز قیامت راه هدایت را روشن نگاه میدارند.
پس اگر خداوند اهلبیت(علیهم السلام) را تکریم کرده، نه تنها به خاطر شخصیت آنان، بلکه برای حفظ راه ما بوده است؛ برای اینکه ما در دل ظلمتها چراغی داشته باشیم، در میان فتنهها ملاکی برای تشخیص حق و باطل بیابیم، و در مسیر بندگی خداوند گمراه نشویم. تکریم آنان تقدیر از رسالت است، تقدیر از حق است، و تقدیر از انسانهایی است که خداوند آنان را آیینه صفات خویش قرار داده است. این حقیقت، دلیل کافی است که چرا خداوند آنان را در قرآن چنین عظمت بخشیده است.