تحليل شخصيت و شخصيت پردازي نظامي (1)

در نگارش اين مقاله، براي تجزيه و تحليل عناصر داستان در دو اثر معروف نظامي، از الگوي پژوهشگر معاصر، جمال مير صادقي در کتاب «عناصر داستان» بهره گرفته شده است. اين الگو يکي از کامل ترين شيوه هاي تجزيه و تحليل داستان به شمار مي آيد. با استفاده از الگوي مورد نظر، شخصيت و شخصيت پردازي در منظومه هاي مذکور مورد بررسي قرار گرفته است.
يکشنبه، 21 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحليل شخصيت و شخصيت پردازي نظامي  (1)

تحليل شخصيت و شخصيت پردازي نظامي در دو منظومه ي «خسرو و شيرين»و «ليلي و مجنون» (1)
تحليل شخصيت و شخصيت پردازي نظامي  (1)


 

نويسنده:صدرا قائدعلي*




 

 

چکيده
 

در نگارش اين مقاله، براي تجزيه و تحليل عناصر داستان در دو اثر معروف نظامي، از الگوي پژوهشگر معاصر، جمال مير صادقي در کتاب «عناصر داستان» بهره گرفته شده است. اين الگو يکي از کامل ترين شيوه هاي تجزيه و تحليل داستان به شمار مي آيد. با استفاده از الگوي مورد نظر، شخصيت و شخصيت پردازي در منظومه هاي مذکور مورد بررسي قرار گرفته است. البته با توجه به اينکه بيشتر شيوه هاي موجود تجزيه و تحليل داستان از الگوهاي غربي اقتباس شده است، برخي از عناصر در داستان هاي کهن ادبيات فارسي کمتر مورد توجه واقع شده است. در اين مقاله، پس از بررسي و شناسايي اين دو عنصر، در دو داستان نظامي، مقايسه اي اجمالي ميان آنها انجام گرفته تا روشن شود نظامي هنگام سرودن کدام اثر، توجه و تأمل بيشتري نشان داده است. طبق بررسي هاي صورت گرفت، نظامي هنگام سرودن «خسرو شيرين» به کيفيت عناصر و انسجام آن توجه بيشتري داشته که اين امر در بخش شخصيت ها، نمود بيشتري دارد.
واژه هاي کليدي: شخصيت پردازي، منظومه خسرو شيرين، منظومه ليلي و مجنون، نظامي گنجوي، ادبيات تمثيلي.

مقدمه و تعاريف
 

در علوم مختلف تعاريف متعدد و متفاوتي در مورد شخصيت ارائه شده است. يکي از مهم ترين اين تعريف ها، تعريفي است که شلدن (Sheldon) روان شناس آمريکائي ارائه نموده است؛ و تعريفي کلي، جامع و مانع به نظر مي رسد:
«شخصيت سازمان پوياي (زنده ي) جنبه هاي ادراکي، انفعالي، ارادي و بدني (شکل بدن و اعمال حياتي آن) فرد آدمي است.»(1) اهميت شخصيت و عملکردهايش در داستان از ديرباز مورد توجه بوده است چنانکه ارسطو دومين جزء مهم تزاژدي را شخصيت مي داند.
ارسطو اشخاص را بازيگران نمايش مي دانست و درباره ي آنان چنين نوشته است:
«شخصيت هايي که در صحنه بازي مي کنند، از آنچه نمايش مي دهند، قصدشان تقليد سيرت و خصلت اشخاص داستان نيست، بلکه خود به سبب افعال و کرداري که انجام مي دهند و دارند، بدان سيرت و خصلت منسوب مي شوند.»(2)
پيش از بررسي در مورد شخصيت، بجاست، چند تعريف ديگر از شخصيت را مطرح کنيم:
«اشخاص ساختگي (مخلوقي) را که در داستان و نمايشنامه و... ظاهر مي شوند، شخصيت مي نامند.
شخصيت؛ در اثر روايتي يا نمايشي، فردي است که کيفيت رواني و اخلاقي او، در عمل وي و آنچه مي گويد و مي کند؛ وجود داشته باشد. خلق چنين شخصيت هايي را که براي خواننده در حوزه ي داستان تقريباً مثل افراد واقعي جلوه مي کند، شخصيت پردازي (Charaterization)مي خوانند.»(3)
اي. ام. فورستر (4) در کتاب جنبه هاي رمان با مثالي روشن هفت شخصيت داستاني را از انسانها که به عنوان تاريخ ثبت مي شوند، متمايز مي کند و شخصيت داستاني را به عنوان بازيگر در نظر مي گيرد: «حال که داستان، يعني جنبه ي ساده و اساسي رمان را بررسي کرديم مي توانيم به موضوع جالب تري بپردازيم: به بازيگران، در اين جا لازم نيست بپرسيم بعد چه پيش آمد؟ بلکه بايد بگوييم براي چه کسي پيش آمد؟ چون بازيگران داستان معمولاً انسانند، بهتر اين ديدم که اين وجه از رمان را «اشخاص» عنوان کنم. حيواناتي را هم در داستان ها آورده اند، اما موفقيت حاصل از اين کار، اندک بوده، چون از روحيه و روان شناسي حيوانات اطلاع چنداني نداريم.»(5)
به طور کلي، تعاريف مربوط به شخصيت را به دو دسته مي توان تقسيم کرد:
1-شخصيت صرفاً به عنوان يکي از اشخاص داستان.
2-شحصيت به عنوان يک پديده ي پديدار شناختي.
در دسته ي اول، که بيشتر داستان نويس ها و نظريه پردازان داستان از اين منظر به شخصيت مي نگرند: شخصيت داستاني معمولاً انساني است که با خواست نويسنده پا به صحنه ي داستان مي گذارد. با شگردهايي مختلف که نويسنده به کار مي برد ويژگي هاي خود را براي خواننده آشکار مي سازد، کنش هاي مورد نظر نويسنده را انجام مي دهد و سرانجام از صحنه ي داستان بيرون مي رود. (6)
اکنون بايد در مورد شخصيت هاي دو داستان نظامي يعني «خسرو شيرين» و «ليلي و مجنون» به بررسي بپردازيم و پيش از هر چيز لازم است، نظر چند تن از صاحب نظران را در مورد شخصيت هاي آثار نظامي مطرح کنيم:
دکتر سعيد حميديان در اين باره اظهار داشته است: «گرايش نظامي در بيان ويژگي هاي قهرمانان آثارش به جانب مطلق سازي و ارائه ي اسوه اي مثالي است. يعني همان چيزي که نظامي به آن خويگر است. به ديگر نحو در داستان هاي او مطابق معمول در سنت داستان پردازي فارسي «سنخ» (type) مطرح است نه «شخصيت»(charater)؛ و در حالي که سنخ خصوصيات مشترک در ميان يک سنخ به صورت کلي و گزينش مطرح مي شود، در«شخصيت» هر فرد با تمامي ويژگي هاي نفساني و مميزه اي نسبت به ديگران جلوه مي کند و پيداست که هرگز شخصيت دو تن کاملاً شبيه يکديگر نبوده است. البته گرايش به سنخ و مطلق سازي چندان که پيشتر گفته ايم، و چه در غالب درست داستان پردازي گذشته ي فارسي اعم از داستان هاي حماسي و غنايي است و ريشه اي سخت استوار در بن مايه هاي فرهنگي ما دارد.»(7)
دکتر منصور ثروت نيز در اين باره نظرياتي دارد وي شخصيت خسرو را در چهار قسمت با عناوين خسرو نوجوان، خسرو و پرويز هوسران، خسرو پرويز شاه و خسرو پرويز عاشق بررسي مي کند که بيشتر از هر چيز به صفت هوسراني و عشرت طلبي او اشاره و اصرار دارد. دکتر ثروت در مورد شخصيت شيرين مي گويد: «بنابراين بر مبناي داستان به صورت عشقي منزه تحول و تکوين مي يابد.»(8)
درباره فرهاد و شخصيت او، دکتر ثروت به بيان خلاصه اي از داستان اکتفا مي کند. ايشان شاپور را غلام حلقه به گوش پادشاه مي دانند که اگر بزمي باشد و همه مست شراب شوند، او بيدار و هوشيار است تا مواظب باشد (9) و دو ويژگي مهم شاپور را مهارت نقاشي، سخنوري و سحر کلام دانسته اند.
آقاي سعيد سيرجاني در کتابي به نام «سيماي دو زن» به بررسي و مقايسه ي شخصيت شيرين و ليلي پرداخته است و ظاهراً مهم ترين ويژگي موثر در شکل گيري قهرمانان را اوضاع حاکم بر محيط زندگي آنان تصور کرده و اين چنين گفته است:
«ليلي پرورده ي جامعه اي است که دلبستگي و تعلق را مقدمه ي انحراف مي پندارد که نتيجه اش سقوطي حتمي است در درکات و وحشت انگيز فحشا؛ و به دلالت همين اعتقاد، همه قدرت قبيله مصروف اين است که آب و آتش را... و به عبارتي رساتر آتش و پنبه را... از يگديگر جدا نگه دارند تا به تمهيد مقدمات گناه، آدميزاده ي طبعاً ظلوم و جهول در خسران ابدي بيفتد. در محيطي چنين، يک لبخند کودکانه ممکن است تبديل به داغ ننگيني شود بر جبين حيثيت افراد خانواده و حتي قبيله. در اين ريگزار تفته، بازار تعذير گرم است و محتسب خدا نه تنها در بازار که در اعماق سيه چادرها و پستوي خانه هاست.»(10)
وي در مقايسه ي محيط اجتماعي ليلي و شيرين مي نويسد:
«اما در ديار شيرين منعي بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نيست، پسران و دختران با هم مي نشينند و با هم به گردش و شکار مي روند و با هم در جشن ها و ميهماني ها شرکت مي کنند و عجبا که در عين آزادي معاشرت، شخصيت دختران، پاسدار عفاف ايشان است که به جاي ترس از پدر و بيم بدگويان، محتسبي در درون خود دارند و حرمتي براي خويشتن قائلند.»(11)
سعيدي سيرجاني در ادامه ي اين بررسي به آنجا مي رسد که شيرين را دختري خودکامه و مغرور مي داند که: «جسورانه پنجه سرنوشت مي اندازد و در نبرد با شاهنشاه قدرتمند بلهوس چون پرويز، همه ي استعدادها و امکانات خود را بکار مي گيرد و با تقوايي آگاهانه و غروري برخاسته از اعتماد به نفس، رقباي سرسختي چون مريم و شکر را از صحنه مي راند، و از موجود هوسبازي چون خسرو - با دل هر جايي و هرزه گردش - انسان وفادار و والايي مي سازد که همه وجودش وقف آسايش همسر شده است، تا آنجا که در واپسين لحظات حيات از رها کردن آه بر لب آمده اي خودداري مي کند که مبادا شيرين بناز خفته، وحشت زده از خواب برجهد.»(12)
ولي ليلي نقطه ي مقابل شيرين است او محکوم به سرنوشتي غم انگيز و محتوم است. «ليلي بي هيچ تلاشي جنون مجنون و زندگي تلخ خويش را در سرنوشتي قطعي مي داند و چاره ي کار را منحصر به مخفيانه ناليدن و اشک حسرت ريختن که فرمان سرنوشت اين است و اگر راز دل با پدر در ميان نهد، مايه ي آبروريزي قبيله خواهد بود و زن دلشکسته ي پابسته، مرد نيست تا از کريچه ي تنگ حصار خانه قدم بيرون نهاد، چاره اي ندارد جز سوختن و ساختن و در نوحه گري با مجنون از خلايق بريده، همنوا شدن و سرانجام در اعماق حسرت جان دادن و از قيد جان رستن .»(13)

شخصيت پردازي
 

پس از اين مقدمات به بررسي شيوه ي شخصيت و نحوه ي ورود شخصيت ها در اين دو داستان مي پردازيم، نظامي در ابتداي داستان از زبان راوي داناي کل يعني «سخنگوي کهن زاد» به ترتيب به معرفي کردن کسري، هرمز و خسرو مي پردازد. بدين صورت که پس از مرگ کسري پادشاهي به هرمز مي رسد و هرمز پس از مدتي صاحب پسر مي شود.

 

مبارک طالعي فرخ سريري
به طالع تاجداري، تختگيري

پدر در خسروي ديده تمامش
نهاده خسرو پرويز نامش (14)

در ابيات بعد راوي با طول و تفصيل خصوصيات و ويژگي هاي خسرو را يک به يک بر مي شمارد. پس از واقعه اي که بر خسرو اتفاق مي افتد و منجر به خواب ديدن او مي شود، راوي شاپور يکي از شخصيت هاي کليدي داستان را وارد ماجرا مي کند و مهارتهاي او را از قبيل نقاشي و سخنوري را مطرح مي کند:

نديمي خاص بودش نام شاپور
جهان گشته ز مغرب تالهاوور

ز نقاشي به ماني مژده داده
به رسامي در اقليدس گشاده (15)

پس از زبان شاپور دومين شخصيت محوري داستان يعني شيرين را معرفي مي کند:

پري دختي، پري بگذار ماهي
به زير مقنعه صاحبکلاهي

شب افروزي چون مهتاب جواني
سيه چشمي چو آب زندگاني (16)

شاپور در معرفي شيرين تمام جزئيات صورت و پيکر او را با استفاده از تشبيهات و استعاره هاي زيبا مطرح مي کند. چنانکه خسرو را شيفته ي او مي سازد. با تأملي کوتاه در اولين ظهور شخصيتها در اين داستان متوجه مي شويم راوي در طرح شخصيت ها به صفات خاصي در وجود آنان نظر داشته است. به عنوان نمونه زماني که شخصيت خسرو را به تصوير مي کشد، صفاتي از قبيل دانايي، شجاعت، دلاوري، فيزيک بدني مناسب را مدنظر داشته است. و در طرح شخصيت شاپور، دو حربه ي مهم او يعني مهارت در نقاشي و سخنوري مورد توجه او بوده است ولي در ورود شيرين بيش از هر صفتي به زيبايي و خوبرويي او، همچنين به گوشه اي از صفت دلاوري او نيز توجه شده که مسلماً اين ويژگي ها در اولين معرفي، ذهن خواننده را با حوادث بعدي و عملکرد قهرمانان در اين حادثه آشنا مي کند و در واقع پيش زمينه اي ايجاد مي کند.
در معرفي فرهاد نيز،راوي داناي کل از طريق شاپور عمل مي کند. شيرين که در شرايط دشواري روزگار مي گذارد، درخواست خود مبني بر ساختن نهر شيري به قصرش را با شاپور در ميان مي گذارد و شاپور براي حل ماجرا، فرهاد را معرفي مي کند:

که هست اينجا مهندس مردي استاد
جواني، نام او فرزاد فرهاد

به وقت هندسه، عبرت نمايي
مجسطي دان و اقليدس گشايي (17)

در اين معرفي ويژگيهاي فرهاد از قبيل هنرمند بودن، رياضي دان، سنگتراش و... مطرح مي شود با برخي از صفات شاپور مشترک است، ولي روحيه ي هنرمندانه فرهاد، بطور کلي او را از شاپور دور مي کند. ملاحظه شد که شيوه شخصيت پردازي و ورود شخصيت هاي محوري داستان به صورت ارائه صحيح شخصيت با ياري گرفتن از شرح و توضيح مستقيم است.
نويسنده از زاويه ي ديد فردي، در داستان خصوصيات و خصلت هاي شخصيت هاي ديگر داستان را توضيح مي دهد و اعمال آنها را مورد تفسير و تعبير قرار مي دهد. البته خواننده زماني با شخصيت واقعي قهرمانان آشنا مي شود که در جريان حوادث با اعمال و کردار قهرمانان داستان روبرو مي شود. به عنوان مثال زماني با روحيه ي بدخويي خسرو آشنا مي شويم که او با سنگدلي، مقدمات مرگ فرهاد را آماده مي کند، يا پاکدامني شيرين زماني مشخص مي شود که او در مقابل درخواست هاي بي شرمانه سرو سر تسليم فرود نمي آورد. پس چنين مي توان نتيجه گرفت که نظامي دو شيوه شخصيت پردازي يعني ارائه صريح قهرمانان داستان را با ارائه شخصيت ها از طريق اعمالشان تلفيق نموده و قهرمانان داستان را به خواننده معرفي کرده البته در اين روش موفق بوده است. چرا که خواننده پس از اتمام داستان به نحوي مي تواند نمايي کلي از قهرمانان و رفتارشان را ترسيم کند.
 

پی نوشت ها :
 

*دانشجوي کارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي
1-سياسي، علي اکبر، نظريه هاي شخصيت يا مکاتب روان شناسي، انتشارات دانشگاه تهران،1374،ص7.
2-ارسطو، فن شعر، ترجمه و تحشيه عبدالحسين زرين کوب، امير کبير، 1357، ص123.
3-مير صادقي، جمال، عناصر داستان، سخن، 1376، صص84-83.
4-E.M.Forester
5-فورستر، اي ام، جنبه هاي رمان، ترجمه ي ابراهيم يونسي، جيبي، 1357،ص59.
6-اخوت، احمد، دستور زبان داستان، نشر فردا، 1371،ص125.
7-حميديان، سعيد، آرمانشهر زيبايي، نشر قطره،1373،صص161-160.
8- ثروت، منصور، يادگار گنبد دوار، امير کبير، تهران،1370،ص54.
9-همان، ص65.
10-سعيدي سيرجاني، سيماي دو زن، نشر نو، چاپ دوم، تهران، 1376،ص11.
11-همان، صص13-12.
12-همان، ص24.
13-همان، ص24.
14-نظامي گنجوي، کليات خمسه نظامي، تصحيح وحيد دستگردي، انتشارات نگاه، 1372،ص146.
15-همان، ص151.
16-همان، ص152.
17-همان، ص236.
 

 

منبع: پايگاه نور- ش 15
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.