مناسبات ايران و گرجستان از آغاز تا عصر صفوي (4)
نويسنده :علي اکبر کجباف*
شاه عباس با نوشتن نامه هايي جداگانه براي طهمورث و لهراسب مي کوشيد ميان آنان تفرقه و نفاق ايجاد کند.طهمورث، مادرش کتوان و دو فزندش را با جمعي از بزرگان به اردوي شاه فرستاد تا شايد با ديدن مادرش و کودکان معصوم از حمله به کاخت صرف نظر کند.شاه از فرستادگان طهمورث استقبال کرد ، اما در اين ميان باگرات ميرزا،عموزاده ي لهراسب،نامه اي را که طهمورث به او نوشته بود به شاه عباس نشان داد و خشم وي رابرانگيخت(همان،ص870).
شاه عباس در سال 1023ق/1614م.وارد گرجستان شد(همان،ص872).با ورود وي به کاخت،طهمورث در ناحيه ي ژالت با پانصد نفر از همراهانش تصميم گرفت با سپاه دهها هزار نفري قزلباش مبارزه کند، اما توان رويارويي نداشت و به کارتل گريخت.شاه عباس به جاي طهمورث، عيسي خان، پسر گيورگي و عموزاده ي او را که از کودکي در دربار صفوي تربيت شده بود، به پادشاهي کاخت و داويد جاندير اصلاني را به وکالت او برگزيد .شاه عباس پس از نظم بخشيدن به امور کاخت،رهسپار کارتل شد. وي در مسير حرکت خود مردم شهرهاي تيانت و ازراد را به جرم کمک کردن به طهمورث خان و نافرماني از عيسي خان قتل عام کرد(همان،ص875).وي سي هزار نفر از مردم را اسير و روانه ي ايران کرد و چهل هزار گاو وگوسفند را غنيمت گرفت(حسيني استر آبادي،1346،ص206).لهراسب، حاکم کارتل، که همراه طهمورث نزد گيورگي، پادشاه ايمرت،رفته بود براي جلوگيري از ويراني گرجستان و قتل و غارت با سفيران شاه عباس نزد وي رفت.شاه عباس نخست وي را به مازندران و سپس به شيراز فرستاد.لهراسب را در سال 1027ق/1618م.در زندان گلاب قلعه ي فارس با زه کمان خفه کردند.شاه عباس در 1025ق/1616م.با سپاهي بزرگ براي سرکوب شورش و طغيان گرجيها در کاخت به گرجستان روي نهاد.در اين يورش قزلباشها در بيست روز صد هزار گرجي را به قتل رساندند.صد و پنجاه هزار زن و مرد و کودک نيز اسير شدند.کاخت دو سوم جمعيت خود را از دست داد.شهرها و روستاها ويران و خاکستر شدند.اسکندر بيک منشي درباره اين حمله ي مي نويسد:
«آن چه ...از قتل و غارت و نهب و اسرا و خرابي الکاء و ويراني بيوت و مساکن بر سر نصاري کاخت آمده معلوم نيست که از ظهور اسلام ال الان در زمان هيچ يک از پادشاهان ذيشوکت و ديار اسلام ايشان را چنين حادثه پيش امده باشد و آن ملک بدينسان ويران شده باشد .»(همو،1340،ج2،ص900).
شاه عباس اول با سنگدلي و بيرحمي، گرجستان را ويران و مردم آن سامان را نابود کرد و به اسارت گرفت.منشي مخصوص او پيش امد چنين وقايعي را براي گرجستان تا آن زمان بعيد دانسته است.روش شاه عباس در گرجستان به اندازه اي بي رحمانه بود که حتي تا امروز ا ز او با عنوان ملعون و در منابع «خصم فرمانروايان برحق »ياد مي شود (برن،2536،ص111).
بسياري از جهانگردان اروپايي نيز اعمال وي را تقبيح کرده اند .دن گارسيا مي نويسد:
«اين پادشاه به هيچ ديني پايبند نيست زيرا خود اوست که پس از ويران کردن گرجستان بيشتر ساکنان بينواي ان زمان را به بردگي اينچنين رسوا کشانده است »(همو،1363،ص233).
دلاواله در شرح مظلوميت گرجيها اين چنين مي نويسد:
«حقيقتاً مشاهده سرنوشت مردمان بيچاره اي که از هر دو طرف دائما کشته مي شوند يا به اسارت مي روند و وجود اين همه بدبختي و بيچارگي موجبات کمال تأثر انسان را فراهم مي کند»(همو،1370،ص58).
شاه صفي، خسرو ميرزاي گرجي را با عنوان رستم خان به سال 1041ق/1631م.به حکومت کارتل منصوب کرد .در دوره ي سلطنت شاه صفي با واگذاري حکومت گرجستان به رستم خان به سبب سياستهاي سنجيده و مصالحه ي عاقلانه ي وي با دربار ايران و رعايت اصول زمينداري گرجيان که موجب جلب توجه اعيان و اشراف مي شد، ارامش و صلح در گرجستان حاکم شد و در نتيجه گرجستان شرقي از قتل و غارتهاي پي در پي رهايي يافت.
رستم خان چون فرزندي نداشت،واختانگ از خويشاوندان طهمورث را به فرزندي پذيرفت و از شاه عباس دوم خواست تا پس از مرگش او را به پادشاهي گرجستان منصوب کند.شاه، نظر او را پذيرفت و وي را به شاهنواز خان ملقب کرد (برن، 2536،ص115).
در سال 1069ق/1659م.پس از اسکان هشتاد هزار خانواده ي ترکمان در کاخت و برتري جويي آنان(وحيد قزويني، 1329،ص288)و نابود کردن کاخت، گرجيها قيام کردند.آنان تعداد بسياري از ترکمانان بيات و اربطان را به قتل رساندند (همان،ص289)
واختانگ پنجم پس از تقويت ارکان حکومت خود، طهمورث خان را نزد شاه عباس دوم فرستاد.شاه از وي به گرمي استقبال کرد، اما با خودداري طهمورث خان از پذيرش دين اسلام، وي را در استر اباد زنداني کردند و به سال 1073ق/1663م.در هفتاد سالگي، پس از عمري مبارزه در گذشت. گرجيها جسد وي را به کليساي الله وردي کاخت بردند و به خا ک سپردند.
پس از مرگ واختانگ پنجم، پسرش گيورگي يازدهم به پادشاهي کارتل رسيد .او از شاه سليمان اطاعت نکرد و به همين دليل برکنار شد.گيورگي در سال 1105ق/1691م.پس از سرکشي ، به ايران فراخوانده شد .وي پس از ملقب شدن به شاهنواز خان، حاکم کرمان شد و سلطان حسين او را مأمور سرکوبي افاغنه کرد.افاغنه، گيورگي و همراهان گرجي اش را به سرکردگي ميرويس به قتل رساندند .واختانگ ششم که به نيابت از گيورگي در گرجستان حکومت مي کرد،کارهاي مهمي براي توسعه ي فرهنگ و اقتصاد و تمدن گرجستان انجام داد.
نبرد گلون اباد به حکومت صفويان پايان داد و افاغنه ، اصفهان را تسخير کردند.افاغنه که از گذشته جسارت و صلابت گرجيها را ديده بودند از آنان مي ترسيدند، چنانکه محمود بعد از تسخير اصفهان به گرجياني که در سپاه او وارد شدند گفت:
«به هموطنان خود در گرجستا ن بنويسيد که آهنگ ما نکند چرا که اگر به سوي ما راه بردارند همه ي شما را هلاک خواهم کرد(خاورشناسان روسي،1354،ص582).
در سپاه محمود افغان، سي هزار نفر گرجي بودند(گبلانتز، بي تا، ص102).به پندار افاغنه، تنها لشکريان گرجي بودند که مي توانستند از عهده ي افغانها برايند و آنها را شکست دهند (دوسرسي:1364،ص167
).
صفويان در مدت بيش از دويست سال حکومت برا يران، بارها به گرجستان تاختند.هدف آنان تغيير دادن ترکيب جمعيتي گرجستان و در هم شکستن پايداري گرجيها بود (خاورشناسان روسي،1354،ص582).صفويان مي خواستند با کوچاندن گرجيها از سرزمين خود و ساکن کردن ترکمانان به دغدغه هاي خود در مورد استقلال طلبي و مبارزه ي گرجيها عليه سلطه ي بيگانگان پايان دهند (همان،ص502).همچنين از گرجيها براي آماده کردن نيروي کار ماهر، رونق کشاورزي و توليد ابريشم (پطروشفسکي،1359،ص101)و تأمين امنيت بخش داخلي ايران به ويژه در ناحيه ي فريدن (سپياني ،1375،ص57)بهره ببرند .
در دوران صفويه به منظور مهار کردن دو نيروي قزلباش و تاجيک که بر سر به دست آوردن مناصب، رقابتي شديد داشتند تصميم گرفتند نيرويي موسوم به نيروي سوم گرجيها ايجاد کنند.
1اقاناسيان ، ارمنستان آذربايجان گرجستان، برگردان:عبدالرضا هوشنگ مهدوي،چ1،تهران:معين ،1370.
2ـ اشپولر؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي؛برگردان :مريم ميراحمدي؛چ4،تهران :علمي،1373.
3ـ امير احمديان ،بهرام؛ گرجستان در گذر تاريخ؛چ1،تهران:مرکز گفتگوي تمدنها،1384.
4ـ برن ،رهر؛ نظام ايلات در دوره ي صفويه ؛برگردان:کيکاوس جهانداري؛ تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب 2536شاهنشاهي.
5بلاذري ،احمد بن عيسي؛فتوح البلدان، برگردان:آذر تاش آذرنوش ؛تهران، بنياد فرهنگ ايران،1346.
6ـ بلان، لوسين لوئي؛ زندگي شاه عباس؛برگردان:ولي الله شادان؛ تهران:اساطير،1357
7ـ بويل، جي آ؛ تاريخ ايران پژوهش کمبريج؛ برگردان :حسن انوشه؛چ2، تهران :امير کبير،1371
8ـ بياني، خانبابا؛ خليج فارسي در زمان صفويه ؛چ2،بي جا بي نا، بي تا
9ـ پارسا دوست، منوچهر، شاه اسماعيل اول ؛چ1؛ تهران:شرکت سهامي انتشارات ،1375.
10ـ پطروشفسکي؛ اي ؛ تاريخ ايران در سده هاي ميانه؛ برگردان:سيروس ايزدي و حسين تحويلي؛ چ1،تهران:دينا،1359.
11ـ پيرنيا ، حسن؛ تاريخ ايران از اغاز تا انقراض قاجاريه؛چ8، تهران: خيام،1376.
12ـ پيگولوسکايا،ن؛ شهرهاي ايران ر زمان پارتيان و ساسانيان؛ برگردان :عنايت الله رضا؛ چ2، تهران:علمي و فرهنگي، 1372.
13ـ ترکمان، اسکندر بيک، عالم اراي عباسي ،ج1تا3، تهران:اميرکبير،1340.
14ـ حافظ ابرو، زبدة التواريخ؛تهران:خوارزمي ، 1372.
15ـ حسيني استر آبادي ، سيد حسن بن مرتضي؛ تاريخ سلطاني، به کوشش احسان اشراقي تهران :علمي فرهنگي، 1346.
16ـ حسيني قمي، قاضي احمد، خلاصه التواريخ؛ تصحيح احسان اشراقي؛ تهران:دانشگاه تهران 1359.
17ـ خاورشناسان روسي،؛تاريخ ايران از دوان باستان تا سده ي هجدهم ميلادي؛ برگردان :کريم کشاورز ؛ تهران ؛اساطير ،1354.
18ـ خواجگي اصفهاني، محمد معصوم ؛خلاصة السير ؛تهران :علمي و فرهنگي ،1368
19ـ دلاندلن، شارل؛تاريخ جهاني؛برگردان :احمد بهمنش؛ج1،چ7،تهران:دانشگاه تهران،1372
20ـ دلاواله ،پيترو؛ سفرنامه پيترودلاواله ؛برگردان:شجاع الدوله شفا؛تهران :علمي و فرهنگي ،1370
21ـ دو سه سي، کنت؛ سقوط شاه سلطان حسين؛ برگردان :ولي الله شادان،چ1،تهران :کتابسرا،1364
22ـ دياکونف، ام؛ تاريخ ماد؛ برگردان :کريم کشاورز؛ تهران:علمي و فرهنگي، 1375
23ـ روملو، حسن بيک؛ احسن التواريخ ؛به کوشش عبدالحسين نوايي؛ تهران: بابک،1375
24سپياني، محمد؛ ايرانيان گرجي، چ1،اصفهان:ارش، 1375
25ـ سرور ، غلام؛ تاريخ شاه اسماعيل اول صفوي؛ برگردان:محمد باقر ارام و عباسعلي غفاري فرد؛ تهران:دانشگاه تهران،1374
26ـ سيلوفيگوئرا، دن گارسيا؛ سفرنامه دن گارسيا؛ برگردان:غلامرضا سميعي، تهران:نشر نو،1363
27ـ سيوري، راجر؛ ايران عصر صفوي،؛ برگردان :کامبيز عزيزي،چ4،تهران:نشر مرکز،1374
28ـ شاردن ، ژان ؛ سفرنامه شاردن ؛ برگردان :اقبال يغمايي؛ ج1تا4، تهران:توس،1372
29ـ شاو، استانفورد؛ تاريخ امپراتوري عثماني و ترکيه جديد؛ ج1، برگردان:محمود رمضان زاده ؛مشهد:آستان قدس رضوي ،1370
30ـ فراي، ريچارد؛ تاريخ ايران پژوهش کمبريج؛ برگردان:حسن انوشه؛ ج4،چ2، تهران:امير کبير،1372
31ـ فلسفي ، نصر الله؛ زندگاني شاه عباس اول؛ ج1تا5،تهران علمي،1364
32ـ کامرون،جرج؛ ايران در سپيده دم تاريخ ؛برگردان:حسن انوشه؛ تهران:علمي و فرهنگي،1367
33ـ گيرشمن، رومن؛ايران از آغاز تا اسلام؛ برگردان:محمد حسين؛ تهران:علمي و فرهنگي،1372
34ـ گيلانتز،پطرس دي سرکيس؛سقوط اصفهان؛ برگردان:محمد مهريار؛ اصفهان:شهرداري، اصفهان ، بي تا
35ـ لانگ ،ديويد مارشال؛گرجي ها؛ برگردان:رقيه بهزادي؛ تهران:وزارت امور خارجه،1373
36ـ لمبتن، آن؛ تداوم و تحول در تاريخ ميانه ايران؛ برگردان :يعقوب اژند ؛تهران:نشر ني،1372
37ـ مسعودي، ابوالحسن؛ مرو ج الذهب ؛ برگردان:ابوالقاسم پاينده؛ ج2،چ2، تهران:علمي و فرهنگي،1370
38مشکور، محمد جواد ، جغرافياي تاريخ ايران باستان، تهران، دنياي کتاب، 1371
39ـ منجم يزدي، جلال الدين، تاريخ عباسي؛ به کوشش سيف الله وحيدنيا؛ تهران:وحيد،1346
40ـ منزولي، روئين؛ گرجستان ؛ برگردان:بهرام اميراحمديان؛چ1، تهران :سفارت گرجستان،1377
41ـ ميرجعفري، حسين؛ تاريخ تيموريان،و ترکمانان؛اصفهان،دانشگاه اصفهان،1375
42ـ مينورسکي، ولاديميرفيودوروويچ؛ تاريخ شروان و دربند؛ برگردان: محسن خادم؛ تهران:بنياد دايرة المعارف اسلامي،1375
43ـ واله قزويني ، محمد يوسف، خلد برين؛ به کوشش ميرهاشم محدث؛ تهران:موقوفات افشار،1373
44ـ وحيد قزويني، محمد طاهر؛ عباسنامه؛ تصحيح ابراهيم دهگان،اراک: کتابفروشي داودي،1329
45ـ هوار، کلمان،ايران و تمدن ايراني،؛ برگردان حسن انوشه؛ چ2،تهران:ا ميرکبير ،1377
منبع :پژوهش علوم سياسي شماره سوم ، پاييز و زمستان 1385،صص73،96
/ج
شاه عباس در سال 1023ق/1614م.وارد گرجستان شد(همان،ص872).با ورود وي به کاخت،طهمورث در ناحيه ي ژالت با پانصد نفر از همراهانش تصميم گرفت با سپاه دهها هزار نفري قزلباش مبارزه کند، اما توان رويارويي نداشت و به کارتل گريخت.شاه عباس به جاي طهمورث، عيسي خان، پسر گيورگي و عموزاده ي او را که از کودکي در دربار صفوي تربيت شده بود، به پادشاهي کاخت و داويد جاندير اصلاني را به وکالت او برگزيد .شاه عباس پس از نظم بخشيدن به امور کاخت،رهسپار کارتل شد. وي در مسير حرکت خود مردم شهرهاي تيانت و ازراد را به جرم کمک کردن به طهمورث خان و نافرماني از عيسي خان قتل عام کرد(همان،ص875).وي سي هزار نفر از مردم را اسير و روانه ي ايران کرد و چهل هزار گاو وگوسفند را غنيمت گرفت(حسيني استر آبادي،1346،ص206).لهراسب، حاکم کارتل، که همراه طهمورث نزد گيورگي، پادشاه ايمرت،رفته بود براي جلوگيري از ويراني گرجستان و قتل و غارت با سفيران شاه عباس نزد وي رفت.شاه عباس نخست وي را به مازندران و سپس به شيراز فرستاد.لهراسب را در سال 1027ق/1618م.در زندان گلاب قلعه ي فارس با زه کمان خفه کردند.شاه عباس در 1025ق/1616م.با سپاهي بزرگ براي سرکوب شورش و طغيان گرجيها در کاخت به گرجستان روي نهاد.در اين يورش قزلباشها در بيست روز صد هزار گرجي را به قتل رساندند.صد و پنجاه هزار زن و مرد و کودک نيز اسير شدند.کاخت دو سوم جمعيت خود را از دست داد.شهرها و روستاها ويران و خاکستر شدند.اسکندر بيک منشي درباره اين حمله ي مي نويسد:
«آن چه ...از قتل و غارت و نهب و اسرا و خرابي الکاء و ويراني بيوت و مساکن بر سر نصاري کاخت آمده معلوم نيست که از ظهور اسلام ال الان در زمان هيچ يک از پادشاهان ذيشوکت و ديار اسلام ايشان را چنين حادثه پيش امده باشد و آن ملک بدينسان ويران شده باشد .»(همو،1340،ج2،ص900).
شاه عباس اول با سنگدلي و بيرحمي، گرجستان را ويران و مردم آن سامان را نابود کرد و به اسارت گرفت.منشي مخصوص او پيش امد چنين وقايعي را براي گرجستان تا آن زمان بعيد دانسته است.روش شاه عباس در گرجستان به اندازه اي بي رحمانه بود که حتي تا امروز ا ز او با عنوان ملعون و در منابع «خصم فرمانروايان برحق »ياد مي شود (برن،2536،ص111).
بسياري از جهانگردان اروپايي نيز اعمال وي را تقبيح کرده اند .دن گارسيا مي نويسد:
«اين پادشاه به هيچ ديني پايبند نيست زيرا خود اوست که پس از ويران کردن گرجستان بيشتر ساکنان بينواي ان زمان را به بردگي اينچنين رسوا کشانده است »(همو،1363،ص233).
دلاواله در شرح مظلوميت گرجيها اين چنين مي نويسد:
«حقيقتاً مشاهده سرنوشت مردمان بيچاره اي که از هر دو طرف دائما کشته مي شوند يا به اسارت مي روند و وجود اين همه بدبختي و بيچارگي موجبات کمال تأثر انسان را فراهم مي کند»(همو،1370،ص58).
مناسبات ايران و گرجستان در دوران شاه صفي
شاه صفي، خسرو ميرزاي گرجي را با عنوان رستم خان به سال 1041ق/1631م.به حکومت کارتل منصوب کرد .در دوره ي سلطنت شاه صفي با واگذاري حکومت گرجستان به رستم خان به سبب سياستهاي سنجيده و مصالحه ي عاقلانه ي وي با دربار ايران و رعايت اصول زمينداري گرجيان که موجب جلب توجه اعيان و اشراف مي شد، ارامش و صلح در گرجستان حاکم شد و در نتيجه گرجستان شرقي از قتل و غارتهاي پي در پي رهايي يافت.
رستم خان چون فرزندي نداشت،واختانگ از خويشاوندان طهمورث را به فرزندي پذيرفت و از شاه عباس دوم خواست تا پس از مرگش او را به پادشاهي گرجستان منصوب کند.شاه، نظر او را پذيرفت و وي را به شاهنواز خان ملقب کرد (برن، 2536،ص115).
در سال 1069ق/1659م.پس از اسکان هشتاد هزار خانواده ي ترکمان در کاخت و برتري جويي آنان(وحيد قزويني، 1329،ص288)و نابود کردن کاخت، گرجيها قيام کردند.آنان تعداد بسياري از ترکمانان بيات و اربطان را به قتل رساندند (همان،ص289)
واختانگ پنجم پس از تقويت ارکان حکومت خود، طهمورث خان را نزد شاه عباس دوم فرستاد.شاه از وي به گرمي استقبال کرد، اما با خودداري طهمورث خان از پذيرش دين اسلام، وي را در استر اباد زنداني کردند و به سال 1073ق/1663م.در هفتاد سالگي، پس از عمري مبارزه در گذشت. گرجيها جسد وي را به کليساي الله وردي کاخت بردند و به خا ک سپردند.
پس از مرگ واختانگ پنجم، پسرش گيورگي يازدهم به پادشاهي کارتل رسيد .او از شاه سليمان اطاعت نکرد و به همين دليل برکنار شد.گيورگي در سال 1105ق/1691م.پس از سرکشي ، به ايران فراخوانده شد .وي پس از ملقب شدن به شاهنواز خان، حاکم کرمان شد و سلطان حسين او را مأمور سرکوبي افاغنه کرد.افاغنه، گيورگي و همراهان گرجي اش را به سرکردگي ميرويس به قتل رساندند .واختانگ ششم که به نيابت از گيورگي در گرجستان حکومت مي کرد،کارهاي مهمي براي توسعه ي فرهنگ و اقتصاد و تمدن گرجستان انجام داد.
نبرد گلون اباد به حکومت صفويان پايان داد و افاغنه ، اصفهان را تسخير کردند.افاغنه که از گذشته جسارت و صلابت گرجيها را ديده بودند از آنان مي ترسيدند، چنانکه محمود بعد از تسخير اصفهان به گرجياني که در سپاه او وارد شدند گفت:
«به هموطنان خود در گرجستا ن بنويسيد که آهنگ ما نکند چرا که اگر به سوي ما راه بردارند همه ي شما را هلاک خواهم کرد(خاورشناسان روسي،1354،ص582).
در سپاه محمود افغان، سي هزار نفر گرجي بودند(گبلانتز، بي تا، ص102).به پندار افاغنه، تنها لشکريان گرجي بودند که مي توانستند از عهده ي افغانها برايند و آنها را شکست دهند (دوسرسي:1364،ص167
).
صفويان در مدت بيش از دويست سال حکومت برا يران، بارها به گرجستان تاختند.هدف آنان تغيير دادن ترکيب جمعيتي گرجستان و در هم شکستن پايداري گرجيها بود (خاورشناسان روسي،1354،ص582).صفويان مي خواستند با کوچاندن گرجيها از سرزمين خود و ساکن کردن ترکمانان به دغدغه هاي خود در مورد استقلال طلبي و مبارزه ي گرجيها عليه سلطه ي بيگانگان پايان دهند (همان،ص502).همچنين از گرجيها براي آماده کردن نيروي کار ماهر، رونق کشاورزي و توليد ابريشم (پطروشفسکي،1359،ص101)و تأمين امنيت بخش داخلي ايران به ويژه در ناحيه ي فريدن (سپياني ،1375،ص57)بهره ببرند .
نتيجه
در دوران صفويه به منظور مهار کردن دو نيروي قزلباش و تاجيک که بر سر به دست آوردن مناصب، رقابتي شديد داشتند تصميم گرفتند نيرويي موسوم به نيروي سوم گرجيها ايجاد کنند.
پي نوشت ها :
* عضو هيئت علمي گروه تاريخ دانشگاه اصفهان
1اقاناسيان ، ارمنستان آذربايجان گرجستان، برگردان:عبدالرضا هوشنگ مهدوي،چ1،تهران:معين ،1370.
2ـ اشپولر؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي؛برگردان :مريم ميراحمدي؛چ4،تهران :علمي،1373.
3ـ امير احمديان ،بهرام؛ گرجستان در گذر تاريخ؛چ1،تهران:مرکز گفتگوي تمدنها،1384.
4ـ برن ،رهر؛ نظام ايلات در دوره ي صفويه ؛برگردان:کيکاوس جهانداري؛ تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب 2536شاهنشاهي.
5بلاذري ،احمد بن عيسي؛فتوح البلدان، برگردان:آذر تاش آذرنوش ؛تهران، بنياد فرهنگ ايران،1346.
6ـ بلان، لوسين لوئي؛ زندگي شاه عباس؛برگردان:ولي الله شادان؛ تهران:اساطير،1357
7ـ بويل، جي آ؛ تاريخ ايران پژوهش کمبريج؛ برگردان :حسن انوشه؛چ2، تهران :امير کبير،1371
8ـ بياني، خانبابا؛ خليج فارسي در زمان صفويه ؛چ2،بي جا بي نا، بي تا
9ـ پارسا دوست، منوچهر، شاه اسماعيل اول ؛چ1؛ تهران:شرکت سهامي انتشارات ،1375.
10ـ پطروشفسکي؛ اي ؛ تاريخ ايران در سده هاي ميانه؛ برگردان:سيروس ايزدي و حسين تحويلي؛ چ1،تهران:دينا،1359.
11ـ پيرنيا ، حسن؛ تاريخ ايران از اغاز تا انقراض قاجاريه؛چ8، تهران: خيام،1376.
12ـ پيگولوسکايا،ن؛ شهرهاي ايران ر زمان پارتيان و ساسانيان؛ برگردان :عنايت الله رضا؛ چ2، تهران:علمي و فرهنگي، 1372.
13ـ ترکمان، اسکندر بيک، عالم اراي عباسي ،ج1تا3، تهران:اميرکبير،1340.
14ـ حافظ ابرو، زبدة التواريخ؛تهران:خوارزمي ، 1372.
15ـ حسيني استر آبادي ، سيد حسن بن مرتضي؛ تاريخ سلطاني، به کوشش احسان اشراقي تهران :علمي فرهنگي، 1346.
16ـ حسيني قمي، قاضي احمد، خلاصه التواريخ؛ تصحيح احسان اشراقي؛ تهران:دانشگاه تهران 1359.
17ـ خاورشناسان روسي،؛تاريخ ايران از دوان باستان تا سده ي هجدهم ميلادي؛ برگردان :کريم کشاورز ؛ تهران ؛اساطير ،1354.
18ـ خواجگي اصفهاني، محمد معصوم ؛خلاصة السير ؛تهران :علمي و فرهنگي ،1368
19ـ دلاندلن، شارل؛تاريخ جهاني؛برگردان :احمد بهمنش؛ج1،چ7،تهران:دانشگاه تهران،1372
20ـ دلاواله ،پيترو؛ سفرنامه پيترودلاواله ؛برگردان:شجاع الدوله شفا؛تهران :علمي و فرهنگي ،1370
21ـ دو سه سي، کنت؛ سقوط شاه سلطان حسين؛ برگردان :ولي الله شادان،چ1،تهران :کتابسرا،1364
22ـ دياکونف، ام؛ تاريخ ماد؛ برگردان :کريم کشاورز؛ تهران:علمي و فرهنگي، 1375
23ـ روملو، حسن بيک؛ احسن التواريخ ؛به کوشش عبدالحسين نوايي؛ تهران: بابک،1375
24سپياني، محمد؛ ايرانيان گرجي، چ1،اصفهان:ارش، 1375
25ـ سرور ، غلام؛ تاريخ شاه اسماعيل اول صفوي؛ برگردان:محمد باقر ارام و عباسعلي غفاري فرد؛ تهران:دانشگاه تهران،1374
26ـ سيلوفيگوئرا، دن گارسيا؛ سفرنامه دن گارسيا؛ برگردان:غلامرضا سميعي، تهران:نشر نو،1363
27ـ سيوري، راجر؛ ايران عصر صفوي،؛ برگردان :کامبيز عزيزي،چ4،تهران:نشر مرکز،1374
28ـ شاردن ، ژان ؛ سفرنامه شاردن ؛ برگردان :اقبال يغمايي؛ ج1تا4، تهران:توس،1372
29ـ شاو، استانفورد؛ تاريخ امپراتوري عثماني و ترکيه جديد؛ ج1، برگردان:محمود رمضان زاده ؛مشهد:آستان قدس رضوي ،1370
30ـ فراي، ريچارد؛ تاريخ ايران پژوهش کمبريج؛ برگردان:حسن انوشه؛ ج4،چ2، تهران:امير کبير،1372
31ـ فلسفي ، نصر الله؛ زندگاني شاه عباس اول؛ ج1تا5،تهران علمي،1364
32ـ کامرون،جرج؛ ايران در سپيده دم تاريخ ؛برگردان:حسن انوشه؛ تهران:علمي و فرهنگي،1367
33ـ گيرشمن، رومن؛ايران از آغاز تا اسلام؛ برگردان:محمد حسين؛ تهران:علمي و فرهنگي،1372
34ـ گيلانتز،پطرس دي سرکيس؛سقوط اصفهان؛ برگردان:محمد مهريار؛ اصفهان:شهرداري، اصفهان ، بي تا
35ـ لانگ ،ديويد مارشال؛گرجي ها؛ برگردان:رقيه بهزادي؛ تهران:وزارت امور خارجه،1373
36ـ لمبتن، آن؛ تداوم و تحول در تاريخ ميانه ايران؛ برگردان :يعقوب اژند ؛تهران:نشر ني،1372
37ـ مسعودي، ابوالحسن؛ مرو ج الذهب ؛ برگردان:ابوالقاسم پاينده؛ ج2،چ2، تهران:علمي و فرهنگي،1370
38مشکور، محمد جواد ، جغرافياي تاريخ ايران باستان، تهران، دنياي کتاب، 1371
39ـ منجم يزدي، جلال الدين، تاريخ عباسي؛ به کوشش سيف الله وحيدنيا؛ تهران:وحيد،1346
40ـ منزولي، روئين؛ گرجستان ؛ برگردان:بهرام اميراحمديان؛چ1، تهران :سفارت گرجستان،1377
41ـ ميرجعفري، حسين؛ تاريخ تيموريان،و ترکمانان؛اصفهان،دانشگاه اصفهان،1375
42ـ مينورسکي، ولاديميرفيودوروويچ؛ تاريخ شروان و دربند؛ برگردان: محسن خادم؛ تهران:بنياد دايرة المعارف اسلامي،1375
43ـ واله قزويني ، محمد يوسف، خلد برين؛ به کوشش ميرهاشم محدث؛ تهران:موقوفات افشار،1373
44ـ وحيد قزويني، محمد طاهر؛ عباسنامه؛ تصحيح ابراهيم دهگان،اراک: کتابفروشي داودي،1329
45ـ هوار، کلمان،ايران و تمدن ايراني،؛ برگردان حسن انوشه؛ چ2،تهران:ا ميرکبير ،1377
منبع :پژوهش علوم سياسي شماره سوم ، پاييز و زمستان 1385،صص73،96
/ج